36 راه برای شاد کردن شوهر
وقتی با همسرتان صحبت می کنید، اطمینان حاصل کنید که تماس چشمی دارید. این کار موجب اطمینان خاطر او از توجه و احترام شما می شود و به هر مردی قدرت می بخشد.
ادامه مطلبوقتی با همسرتان صحبت می کنید، اطمینان حاصل کنید که تماس چشمی دارید. این کار موجب اطمینان خاطر او از توجه و احترام شما می شود و به هر مردی قدرت می بخشد.
ادامه مطلبتحقیقات نشان داده است که آموزش چگونگی حل مشکلات به کودکان میتواند جلوی زورگویی را بگیرد و احتمال قربانی شدن آنها را بسیار کاهش میدهد. در این مقاله به بررسی این روشها میپردازیم.
ادامه مطلبچند راهكار ساده براي افزايش عزتنفس كودكان «عزتنفس (خودارزشمندی) باور و اعتقادی است که فرد، درباره ارزش و اهمیت خودش دارد.» این شاید سادهترین تعریف از عزتنفس و یکی از نیازهای اساسی انسان باشد. با هر تعبیر و تعریفی که دانشمندان برای عزتنفس برشمرند، همه بر این باور هستند که این مسئله بر روی شیوه رویارویی ما با مشکلات زندگی، شکستها، پیروزیها و بهطور کلی، کیفیت روابط عاطفی تأثیر دارد.
ادامه مطلبشهید منصور عباسی مسئول قسمت مهندسی بود و بهقول خودشون سنگرساز بیسنگر. ایشان چند روز بعد از آزادسازی بوکمال، در روز جمعه در کنار فرات، هنگام اذان ظهر به شهادت رسید(۱۰ آذر ۱۳۹۶). سالها پیش برادر 21سالهاش آیتالله عباسی نیز در عملیات بیتالمقدس و در آزادسازی خرمشهر به شهادت رسیده بود.
ادامه مطلب«مادر جان! یک وصیت کاملاً خصوصی و سری دارم که در این نامه نمینویسم، بلکه آن را در تکهای پارچه به گوشه داخلی یقهام دوختهام، استدعا دارم نخست به وصیتنامهام عمل کنید بعد مرا به خاک بسپارید.»
ادامه مطلببا شروع عملیات رمضان در تیر ماه 61 درمنطقه "شرق بصره" فرماندهی تیپ 27 حضرت رسول اكرم (صلی الله وعلیه واله) را برعهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشكر، تا زمان شهادتش در سمت فرماندهی انجام وظیفه نمود.
ادامه مطلبیکی از مهم ترین فواید نقاشی کردن، پرورش خلاقیت کودک است که سبب خلاق شدن او و کسب موفقیت های بیشتر در آینده خواهد شد. در این مطلب نقاشی ساده و کارتونی همستر به صورت گام به گام آموزش داده خواهد شد.
ادامه مطلبکودکان معمولاً وقتی تب دارند با لمس کردن احساس میشود و برای تأیید این که کودک شما تب دارد یا نه از تب سنج برای اندازه گیری دمای بدن کودک خود استفاده کنید. در این مقاله به 4 روش اندازه گیری تب کودک اشاره شده است.
ادامه مطلبمالکوم ایکس یکی از رهبران برجسته و الهامبخش مسلمانان رنگینپوست آمریکا است.
ادامه مطلبوقتي تقويم هجري شمسي كشور را مي گشايي به تاريخي مي رسي كه رنگ و بوي حماسه دارد ، روز بزرگداشت بانويي فداكار با چهار فرزند فدايي ولايت که همه مادران و همسران شهدا از او تاسی می کنند .
ادامه مطلبحسن باقری را بسیاری بهعنوان مغز متفکر اطلاعات نظامی ایران میشناسند. او در نهم بهمن ماه سال ۶۱ در محور عملیاتی فکه بهشهادت رسید تا تاریخ ایران و دفاع مقدس یکی از بهترینهایش را از دست بدهد.
ادامه مطلبدر ادامه مواضع حضرت آیتالله خامنهای دربارهی این مسئله و نیز ضرورتِ خروج نظامیان آمریکایی از غرب آسیا را با تمرکز بر دیدارهای بینالمللی ایشان بازخوانی میکند.
ادامه مطلبمصطفی احمدی روشن در ۱۷ شهریور ۱۳۵۸ به دنیا آمد. در سال ۱۳۷۷ در رشته مهندسی شیمی وارد دانشگاه صنعتی شریف می شود. از بسیجیان فعال بود و در دوران دانشجویی به عنوان معاون فرهنگی بسیج دانشجویی دانشگاه شریف فعالیت می کرد. ولایت مدار و از شاگردان آیت الله خوشوقت، استاد اخلاق تهران بود. در سال ۱۳۸۱ در رشته مهندسی شیمی موفق به دریافت مدرک کارشناسی شد. شهید احمدی روشن، عضو هیئت مدیره یکی از شرکت های تأمین کالای نیروگاه هسته ای نطنز اصفهان بود که در زمینه تهیه و خرید تجهیزات هسته ای فعالیت داشت. هنگام شهادت، معاون بازرگانی سایت نطنز بود. شهید احمدی روشن، صبح چهارشنبه ۲۱ دی ماه ۹۰، بر اثر انفجار بمبی مغناطیسی در خودروی خود در میدان کتابی، ابتدای خیابان گل نبی تهران، به دست عوامل استکبار به شهادت رسید. از شهید روشن، فرزندی به نام «علی» به یادگار مانده است.
ادامه مطلبحاجقاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در اقدامی تروریستی به شهادت رسید اما زندگی این سردار بزرگ همراه با راز و رمزهایی بوده است که بخشی از آنها از زبان برادر کوچکتر این سردار فاتح بیان شده است.
ادامه مطلببیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای ستاد کنگره شهدای استان هرمزگان در تاریخ ۲۵ آذر ۹۸
ادامه مطلبقدرت و شگفتی شیر مادر فقط این نیست که تازه مادر را بعد از زایمان به وزن و اندام سابقش برمیگرداند، بلکه خاصیتی جادویی از نظر بیولوژیکی، روحی و روانی، هم برای مادر و هم برای کودک دارد.
ادامه مطلبواقعاً بايد ياد كنيد از شهدا و به جوانها منتقل کنیم كه اينها كي بودن كه جونشون گذاشتن براي اين مملكت. از همه چي گذشتن و به خاطر ناموس، مملكت و دين رفتن. خيلي پسراي خوب و با اعتقاد و مهربوني بودن. واقعاً غيرت داشتن
ادامه مطلبشهید رضا رحیمی خرسند در آبانماه سال 1336 در روستای صالح آباد در حومه شهر تهران در خانواده مذهبی و زحمت کش متولد شد. هنگامیکه شش ماهه بود، به همراه خانواده اش جهت تأمین زندگی در جنوب تهران، نازی آباد ساکن شدند.
ادامه مطلبتا امروز هیچ قدرتی نتوانسته است دلهای مردم را از محبت امام و یاد امام و تعظیم و تجلیل شهدا، شهادت و ارزشهای انقلاب، خالی کند.
ادامه مطلبمادران به راحتی از طریق ماساژ دادن می توانند دردهای ناشی از کولیک یا قولنج را در نوزاد خود تسکین بخشند. همچنین میتوانند در حین ماساژ دادن فرزند خود، با او ارتباط کلامی و عاطفی برقرار کنند.
ادامه مطلب16 آذر روز دانشجوی انقلابی است دانشجویی که برای دفاع از کشور و منافع ملی در برابر متجاوزین میایستند این روز، یادآور سه دانشجوی انقلابی است که هنگام ورود ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا اعتراض کردند و در دانشگاه تهران توسط سربازان آمریکایی شهید شدند.
ادامه مطلباز مواردي که در اسلام بسيار بر آن تأکيد شده و از اهميت زيادي برخوردار است و همچنين از شاخص هاي اصلي سبک زندگي اسلامي ميباشد، احترام به بزرگان و تکريم ايثارگران و مادران و همسران آنان است.
ادامه مطلببیشک یکی از لذتبخشترین روشهای تشویق برای کودکان همراهی والدینشان برای خواندن کتاب است. این کار هم باعث افزایش توانایی گفتاری و نوشتاری کودک خواهد شد و هم دایره لغات کودک را افزوده و حس کنجکاوی وی را بیدار کرده و سبب تشویق به مطالعه کتابهای گوناگون خواهد شد.
ادامه مطلبسردار سرلشکر پاسدار شهید حسن تهرانيمقدم از بنيانگذاران اصلي صنايع موشكي جمهوري اسلامي ايران و بنیانگذار توپخانه و موشکی سپاه در دوران پر افتخار هشت سال دفاع مقدس و مسئول سازمان خودکفایی و تحقیقات صنعتی سپاه پاسداران، بود. اين شهيد گرانقدر تقریبا ۲۵ سال از عمر خود را در ایجاد و توسعه این بخش از توان دفاعی قرار داده بود و به عنوان پدر موشكي ايران لقب گرفت.
ادامه مطلبشهيد حاج محمد ابراهيم همت در دومين وصيت نامه بجامانده از خود نوشته است: خويشتن را در قفس محبوس مي بينم و مي خواهم از قفس به در آيم.سيمهاي خاردار مانعند.من از دنياي ظاهر فريب ماديات و همه آنچه كه از خدا بازم مي دارد متنفرم.
ادامه مطلباگر شما بیشتر از بیست و چند سال داشته باشید به یاد می آورید زمانی را که دختر بچه ها و پسر بچه های زیادی هر روز بارها و بارها از مادرشان سراغ پدر را می گرفتند و مادرها با اینکه خودشان چشم به در داشتند به کودکان دلداری می دادند که پدرشان به جنگ دشمن رفته تا غول های بد ذات، دستشان به خاک پاک کشورمان نرسد.
ادامه مطلبحضور موفق گلاره عباسی در فیلم «شیار143» و كسب جایزه بهترین بازیگر برای فیلم «اشیا از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیكترند» بهانهای شد تا با این بازیگر خوشآتیه كشورمان گفتوگو كنیم.
ادامه مطلبحجتالاسلام مرادپور وجود خانواده شهدا و ایثارگران در بین مردم را باعث دلگرمی برای جامعه بیان کرد و گفت: دیدار با خانوادههای معظم شهدا و ایثارگران برای همه ما روحیهبخش است.
ادامه مطلبپهلوان بسیجی «ابراهیم هادی» از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب است. بُرشهایی از زندگی این قهرمان غریب کشورمان را که در کتاب «سلام بر ابراهیم ۲» گردآوری شده است، منتشر میکند.
ادامه مطلبرهبر انقلاب اسلامی گفتند: خداوند این واقعیت را با شهید حججی به همه اثبات کرد و با بزرگ و عزیز کردن او و نماد ساختن از او نشان داد که نسل جوان امروز، اینگونه مخلصانه و صادقانه در پی جهاد فی سبیل الله است، و این، آیت الهی و نشانهی خدا و معجزهی جاری انقلاب است.
ادامه مطلببیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از خانوادههای شهدای مدافع حرم
ادامه مطلبفرزندی 15 ساله و نوجوان دارم، با توجه به افزایش معضل اعتیاد در بین دانشآموزان و مدارس لطفاً بفرمایید علت گرایش دانش آموزان این سن به اعتیاد چیست و چگونه می شود از آن پیشگیری کرد؟
ادامه مطلبآن روزهای اول، شهرها یکی پس از دیگری سقوط میکردند. چیزی به سقوط اهواز نمانده بود. به امام خبر دادند، فرمود: «مگر جوانان اهوازی مردهاند؟»
ادامه مطلباین که بدانید چه داروهایی را میتوانید به نوزادتان بدهید و کدامها میتواند عوارض جدی برایتان داشته باشد، قطعا سخت است. نکته مهم اینجاست که قبل از دادن هرگونه دارویی به نوزاد به خصوص اولین بار، با پزشک مشورت کنید. نوزادان بسیار بیشتر از نوزادان دچار عوارض جانبی دارو میشوند. اگر نوزاد شما بعد از مصرف دارو دچار بثورات شد، به پزشک فورا اطلاع دهید. در این میان داروهایی وجود دارد که به هیچ عنوان نباید به نوزاد بدهید.
ادامه مطلبصرفه جویی در پوشک بچه این روزها به دغدغه بسیاری از مادران تبدیل شده است؛ دلیلش را هم تقریباً همه می دانند؛ احتمال سهمیه بندی شدن آن و گرانی پوشک بچه. در چنین شرایطی تصمیم گرفتیم تعدادی از روش های صرفه جویی در پوشک کودکان را به شما معرفی کنیم تا بتوانید کمی از هزینه های زیاد این روزها کم کنید.
ادامه مطلبشهید آیت الله علی قدوسی در 12 مرداد سال ۱۳۰۶ زمانی که هنوز بیش از دو سال از روی کار آمدن رضا خان نگذشته بود، در شهر کوچک نهاوند در خانوادهای روحانی متولد شد. پدرش یکی از روحانیون برجسته، صاحب علم و اجتهاد و تقوا بود. دوران خردسالی شهید تحت تعلیم پدری عالم و باتقوا و مادری متدین و پرهیزگار سپری شد. آیت الله شهید قدوسی به دست منافقین به شهادت رسید.
ادامه مطلبما یاد رئیسعلی دلواری را از این جهت گرامی میداریم که این مرد شجاع، در راه اعتقاد دینی خود، تنها و در غربت با دشمنان جنگید؛ این برای ما چیز بسیار باارزشی است...
ادامه مطلبنوزاد ممکن است به نظر آسیب پذیر و ظریف باشد اما بسیار قوی تر از چیزی است که تصورش را می کنید. با در نظر گرفتن این موضوع در ذهن تان می توانید حس اعتماد و امنیت را به کودک نیز منتقل کنید.
ادامه مطلبتربیت فرزند و نحوه رفتار با او در کودکی، اساس شکل گیری شخصیت فرزندتان در آینده است. عوامل فرهنگی_اجتماعی، میزان تحصیلات و خصوصیات شخصیتی والدین، سطح رشدی کودک و توانایی های شناختی او و... از عوامل موثر در سبک تربیتی والدین است. قالب های رفتاری و اصول فکری فرزندتان براساس نحوه تربیت شما شکل میگیرند. لازم است کودک به گونه ای پرورش یابد که در رویارویی با مشکلات آینده خود بهتر عمل نماید پس با افزایش اطلاعات خود و آگاهی از 9 نکته حساس برای تربیت فرزند، میتوانید به این امر مهم دست یابید.
ادامه مطلبخصال و ویژگیهای درخشنده شهید محمود کاوه در تمام مدت خدمتش و در تصدی مسؤولیتهای مختلف، درسی است بس بزرگ. امید است با بکارگیری آنها و آراسته شدن به آن سجایای اخلاقی، خود را برای دفاع از حریم اسلام و ارزشهای متعالی آن همواره مهیا و آماده سازیم.
ادامه مطلباولین چیزی كه برای جدا كردن اتاق كودك از والدین نیاز است، همراهی والدین بهویژه مادر خانواده است. بعضی والدین هنوز خودشان توجیه نیستند که این جداخوابی فرزند چقدر میتواند اهمیت داشته باشد. از اینرو شاهد هستیم بعضی از مادران از روی تنبلی اقدام به این كار نکرده و به جای مقابله با واكنشهای كودك به این جدایی، صورتمسئله را پاك میكنند.
ادامه مطلبنوازش به عنوان یک اصل ثابت فرزند پروری در نظر گرفته میشود.نوازش، موجب ترشح یکسری از انتقال دهندههای عصبی در بدن میشود که علاوه بر تقویت سیستم ایمنی بدن، احساس لذت و شادابی را همراه دارد.
ادامه مطلباین داستان حکایت زیبایی از ابراهیم است، زمانی که در دوران طاغوت فرمانده اجازه ی روزه گرفتن را به هیچ سربازی نمیداد و همه را با آب داغ از روزه منع میکرد، اما ابراهیم ما تحمل این حرمت شکنی را نداشت..
ادامه مطلبتا به حال براي همه ما مخصوصا در دوران كودكي اتفاق افتاده كه از جيزي ترسيده يا وحشت داشته باشيم. در واقع ترس جزئي از رشد هر كودك محسوب مي شود. اما بايد اين ترس كنترل شود تا آسيبي به او وارد نشود. با ما همراه باشيد تا ريشه هاي ترس در كودك را بررسي كرده و از نحوه رفتار كردن با او آگاه شويد.
ادامه مطلبوقتي دو نفر با هم ازدواج مي كنند در ابتدا زندگي شيرين و عاشقانه اي دارند اما با گذر زمان كم كم زندگي برايشان خسته كننده و تكراري مي شود. چه كنيم كه اين اتفاق نيفتد؟ در اين مقاله مي خواهيم به جواب همين سوال بپردازيم. با ما همراه باشيد.
ادامه مطلبگاهی اوقات ما از ناکارآمدی برخی وسایلی گله میکنیم که زمانی آنها برای ما نمادی از شادی و شور و لحظههای خوش بوده است، در اینجا این ماجرا را درباره ی اتوبوسهای بنز تک خواهیم داشت که از کجا در ذهن ما به کجا آمده، این مطلب و با این سبک نگاه را از دست ندهید...
ادامه مطلباین مطلب گوشه ای از دلتنگی های دخترانه ی فرزندان شهید باقری نیارکی هستند، وقتی پدرشان پس از آخرین تماس گفت ده روز دیگر تا دیدارتان باقیست و به دخترانش نگفت که دیدار خودش یا پیکر پاکش، این حکایت پدر و دختری را با هم میخوانیم تا یادآوری باشد از مردهای مردی که از دلبستگی هایشان کندند و رفتند تا طعم امنیت و آرامش را بچشیم، با هم میخوانیم...
ادامه مطلباین مقاله به خاطراتی از زبان همسر شهید ابراهیم همت اختصاص دارد، خاطراتی از سیره ایشان در خانه و رفتار با خانواده که همسر ایشان گفته اند، امیدواریم الگوهای زندگیمان را به درستی و با خواندن این خاطرات تصحیح و خدایی تر کنیم، با هم این خاطرات را میشنویم...
ادامه مطلباین حکایات شیرین را حتما بخوانید خاطراتی کوتاه از حاج آقا قرائتی که در زندگی ما ملموس است و تلنگری شنیدنی برای مستمعین ایشان بوده و هست، این حکایات شیرین را از دست ندهید...
ادامه مطلببا پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني مسير زندگي افراد زيادي تغيير كرد و به يكباره متحول شد. يكي از آن افراد شاهرخ ضرغام بود كه از لات هاي معروف تهران بود ولي بعدا متحول شد و در زمان جنگ به درجه رفيع شهادت نائل شد در اين مطلب در اين باره بيشتر توضيح مي دهيم.
ادامه مطلبفاطمه هوشینو (بانوی مسلمان ژاپنی) در نقلی از فرهنگ گذشته ی کشورش گفته که بسیار جالب است، و تا حدی برای ما که فرهنگ غنی خودمان را داریم قابل درک، هرچند امروز این کشور هم تحت تاثیر غرب از آن روزهایش فاصله گرفته است، با هم این حکایت را میخوانیم...
ادامه مطلبدر این مقاله راههایی را که بتوان به کمک آن گرما و صمیمیت خانواده را بیشتر و عمیق تر کرد به صورت نکات کودتاه برای شما آورده ایم نکاتی کوتاه، مفید، پربازده که هزینه ی خاصی روی دست شما نمیگذارد اما قطعا از آثار آن خرسند خواهید شد، با ما همراه باشید...
ادامه مطلبدر این مقاله بخشی از خاطرات شهید حسن ابشناشان از زبان همسر ایشان را میشنویم که در آن از شخصیت، بزرگی، ساده زیستی و خودساختگی های شهید حسن آبشناسان سخن میگویند. این شهید کسی است که میگوید در اثر خودساختگی در شرایط سخت کمتر از دیگران اذیت شد، چگونه؟ با هم میخوانیم..
ادامه مطلبدر این مقاله داستان زیبایی از شهید نیری رو برای شما آوردیم که از دوست شهید بعد از مرگش نقل شده، که در اون دلیل باز شدن چشمش به نکته ای از نکته های الهی رو شرح داده، و دلیل آن را یک خصلت گفته که در این مقاله میخوانیم...
ادامه مطلبترسیم زندگی انسانهای خداشناس و موحد زیباییهای بسیاری دارد. انسانهایی که همه سختیها و مشکلات را پلهای برای رسیدن به خدا و عبودیت قرار میدهند و در تمام مراحل زندگی مسیر کمال را طی میکنند تا به مقام شهادت برسند. بهراستی شهادت برازنده انسانهای سختکوش و مومنی است که در زندگی لحظهای را به غفلت نگذراندهاند. زندگی شهدا، سراسر درس زندگی و انسانیت است.
ادامه مطلبگاهی افرادی را میبینید که مداوم در مورد گذشته خود صحبت میکنند، گذشته که توأم با درد و ناراحتی یا خاطرات خوب کودکی و جوانی آنهاست. آیا توجه به گذشته خوب است؟ و چقدر باید به آن توجه شود تا بتوان افقهای تازهٔ برای زمان حال و آینده ترسیم کرد ..
ادامه مطلبزندگی مادرها در ایام نهچندان دور با سلام به گلها شروع و با آبپاشی جوانهها تمام میشد اما حالا از آن گلها و از آن مادرها فقط خاطره مانده است. دکتر طیران اما چند سال پیش تصمیم گرفت تا دوباره خاطرهها را به روزمرهها تبدیل کند و گلدانها را به مادران برساند..
ادامه مطلباوایل آبان ماه بود که در حال خوردن غذا بودیم. از رادیو شنیدیم که نوجوان 13 سالهای زیر تانک رفته و خود نیز به شهادت رسیده است. مادرم گفت: این محمدحسین است. داود برادرم گفت«نه مادر! او نیست. من فردا میروم و..
ادامه مطلببه شكل ویژه، شنا باعث سوختن چربیهای ناحیه كمر- شكم خواهد شد. به ازای هر یك ساعت شنا، 500 كیلوكالری انرژی میسوزانید..
ادامه مطلبوقتی بچهها به پیرمرد خدابیامرز گیر دادند که از خاطرات فرزندش محمدرضا بگوید، اول طفره رفت و گفت چیز زیادی از او به یاد ندارد. دستآخر، یکی از خاطراتی که از دید خودش ساده میآمد، تعریف کرد. آن پدر که امروز جایش در خانه دو فرزند شهیدش، مهرداد و محمدرضا خالی است، گفت..
ادامه مطلبدر این مطلب قرار است روش هایی برای تربیت عالی پسربچه ها را مطالعه کنید. از آنجا که پسرها شیطنت بیشتری دارند و کارهای خطرناک بیشتری هم نسبت به دخترها انجام می دهند، باید برخی موارد را در روند تربیت آنها بدانید تا در آینده، پسری موفق و با اعتمادبهنفس تحویل جامعه بدهید.
ادامه مطلب«هیچ بزرگراهی را به اندازه همت دوست ندارم.» خیلیها محمدابراهیم همت را محبوبترین شهید دفاع مقدس میدانند اما او واقعا که بود...
ادامه مطلبیکی از نکاتی که شهید حججی (ره) در سخنان خود به آن اشاره فرموده بودند این بود که دوست دارند که خداوند بعد از آنکه شهید شدند، یکبار دیگر در زمان ظهور امام زمان (علیه السلام) زنده شده و شهید شوند...
ادامه مطلباین روزها حال و هوای دلمان غبار آلود غبار آلود است ... خبر شهادت مدافعان حرم بانوی صبر وفا حضرت زینب سلام الله علیها یکی پس از دیگری به گوش می رسد ...
ادامه مطلبچه کسی این شهید حججی، جوان 25 ساله از اهالی نجف آباد اصفهان را می شناخت؟! جوانی که چند روزی است آوازه اش همچون بمب سراسر ایران را چه عرض کنم، عالم را مسحور و خجالت زده ی خود کرده است...
ادامه مطلبآنچه باید بدانیم این است كه گمراه كردن كودک، او را از فكر كردن درباره فرد متوفی منصرف نخواهد كرد...
ادامه مطلبگاه برخی از والدین با پیاده سازی اصول تربیتی ناقص، ناخواسته فرزندانشان را به سمت کارهای اشتباه سوق می دهند...
ادامه مطلبشهيد دكتر چمران از استعدادهايي كه پروردگارش نزد او به امانت سپرده بود وقوف كامل داشت، و ميدانست چگونه آنها را تنها در راه رسيدن به معشوقش شكوفا سازد. در همين راه بود كه از رفاه زندگي مادي، از زن و فرزند، و از مقام و منصب چشم پوشيد و آنچه داشت در طبق اخلاص، تقديم پروردگار خويش كرد...
ادامه مطلبسوم خرداد سال 1361 در تاریخ ایران یگانه است. حماسه بزرگی که مردان و زنان غیور شهر خرمشهر از خود به نمایش گذاشتند حسرت سنگینی را به دل دشمن نشاند. مقاومت و پایداری شهروندان خرمشهری موجب شد دوباره پرچم ایران اسلامی در این شهر به اهتزاز در آید. کبری عارف زاده از مقاومت مردان و زنان خرمشهر می گوید...
ادامه مطلبشاید دیده باشید برخی افراد وقتی می خواهند از هم جدا شوند آنقدر صحنه های ناراحت کننده برای یکدیگر ایجاد می کنند که تا مدتها این زخمها فرد را آزار می دهد. آیا در پایان دادن به یک رابطه عاطفی نباید مهارت داشت؟ آیا نباید فرد برنامه ریزی داشته باشد تا صدمه نبیند و از خودش و دیگری حمایت کند حتی در قطع یک ارتباط؟
ادامه مطلبوقتی وارد زندگی این گروه از بزرگواران می شویم، تازه می فهمیم دوست داشتن و عاشق چیزی بودن یعنی چه؟!! عشق و دوست داشتنی که ثمره ای جز یک گاز اکسیژن و یک سری سیم های اتصالی که یک سر آن به مخزن اکسیژن وصل است و سر دیگرش در دهان برای زنده ماندن، تخت و ویلچری که تا آخر عمر او را همراهی می کند. بعضی دیگر از آن ها دیگر حتی کنترل اعصاب و روانشان هم در دست خودشان نیست... بله این ها ثمره های عشق و دوست داشتنی است که بی هیچ چشم داشت مادی و معنوی وجود دارد است که شاید من و شما هرگز آن را متوجه نشویم... در روزی که متعلق به ولادت آقامون حضرت ابالفضل العباس علیه السلام که به روز جانباز نامگذاری شده، با هم مروری بر گوشه ای از زندگی عزیزان جانباز و ارزش آن ها خواهیم داشت...
ادامه مطلبخیلی وقت ها، یکسری اتفاقاتی ممکن است برای ما بیافتد که حال ما با فکر کردن به آنها دگرگون شود و احساسات ناخوشایند در ما ایجاد شود و ساعت ها و حتی روزها حال ما را بد کند. باید به عنوان یک فردی که قرار است به خودشکوفایی در زندگی برسد، سعی کنیم تا راه حل هایی را برای فراموش کردن این خاطرات و یا سازگار کردن خودمان با آنها، پیدا کنیم...
ادامه مطلببرداشت متفاوت زنان و مردان در مورد صمیمیت، این است که زنان «خود ابرازگری» را نشانهٔ صمیمیت در روابط میدانند در حالی که مردان صمیمیت را «مشارکت در فعالیتها» تصور میکنند.
ادامه مطلبشوکت دهقانی برزی مادر شهید انقلاب «اکبر مشهدی» : منزل ما در محله نازیآباد جنوب تهران بود؛ اکبر، سومین پسرم است و او برای آموزش وارد هوانیروز شد؛ اکبر در هوانیروز اعلامیه و نوارهای سخنرانی امام خمینی(ره) را پخش میکرد. نگران بودم و از اکبر خواستم تا از هوانیروز بیرون بیاید و انتقالی خود را بگیرد اما آنها گفتند ما خرج کردیم در این 3 تا 4 ماه اگر بخواهد برود باید شما هزینه را پرداخت کنید؛ هزینهای که هوانیروز خرج پسرم کرده بودند را دادیم و از آنجا بیرون آمد...
ادامه مطلبکسی که به حضرت زهرا(س) ارادت دارد مانند فرزند حضرت زهرا(س) است. آیا صحیح است ما به خاطر خانواده خود از اهل بیت پیامبر بگذریم و از حرم حضرت زینب(س) دفاع نکنیم.
ادامه مطلبزندگي زناشويي فعلي شما محصول و بازتاب رفتارهايي است که در قبال همسرتان انتخاب میکنید. لذا چه از ارتباط زناشوییتان راضي باشيد و چه ناراضي باشيد، کيفيت رابطه زناشويي فعلي شما محصول تصميماتي است که گرفتهاید بنابراين تصميم بگيريد در برابر آنچه که باب ميل شما نيست واکنش هيجاني نداده و سعي کنيد با استفاده از روشهای منطقي در صدد حل مشکل خود برآييد.
ادامه مطلبهي اين طرف و آن طرف ميشدم. خوابم نمي آمد. سرم را ميبردم زير متکّا. ميرفتم زير پتو. اين طرف، آن طرف. متکّا را ميگذاشتم روي سرم. متکّا چقدر خنک بود! مزه ميداد. نرم هم بود...
ادامه مطلبوقتي توقع زياد زن و شوهر به مانعي برخورد ميکند، بي تامل همسر خود را مقصر معرفي ميکنند و به زندگي مشترکشان عيب و ايراد ميگيرند و به اتکاي يک ذهن خواني تعيين تقصير ميکنند: «معلوم ميشود که زن اصيلي نيست»
ادامه مطلبمن از همسايه خودمان که يک جانباز بود ، می خواهم برای شما مطلبی را بيان کنم. ما در چند سال قبل ، در آپارتمانی زندگی می کرديم که در يکی از طبقات آن ، يک جانباز عزيز و گرامی زندگی می کرد . او مردی شجاع ، صبور و مقاوم بود
ادامه مطلبسید محمد صنيع خاني برای معالجه زخم های شیمیایی در لندن به سرمی برد، شبها در گوشه ای از بیمارستان به مناجات و توسل و دعا مشغول می شد.
ادامه مطلبشهید نصر اصفهانی در جریان مبارزات مردمی علیه رژیم ستمشاهی در اصفهان، به همراه سایر نیروهای انقلابی به طور مستمر شرکت داشت.
ادامه مطلبشهيد عين الله زنگنه واقعاً عاشق شهادت بود و هيچ چيز نمي توانست او را از شهادت منصرف كند. او دل از دنيا بريده بود و حتي عشق به زن و فرزند نيز مانع جبهه رفتنش نمي شد.
ادامه مطلبقبل از رفتن به من گفت: مادر! اگر بدي و خوبي از فرزندت ديدهاي، مرا حلال كن، انشاء الله بعد از خاتمه خدمت سربازي بتوانم زحمات يك عمرتان را جبران نموده و براي شما يك زندگي مناسب از نظر مادي فراهم كنم.
ادامه مطلببه دلیل آلوده بودن منطقه اجازه بیرون رفتن از محدوده مشخص را نداشتیم. پس از گذشت حدود یک ماه فرصتی پیش آمد تا بتوانیم از نواحی جلوتر بازدید نماییم که در تیررس دشمن بود
ادامه مطلبفرزند اولم علي روز تولد حضرت رسول به دنيا آمد، دو هفته بعد از تولد علي منوچهر تصميم گرفتم به جبهه برود اما من موافق نبودم به همين علت اصلاًجوابي به صحبتهايش نميدادم.
ادامه مطلبدروغ و تملق در قاموس او راه نداشت. تمام مستحبات را به طور كامل انجام ميداد. هميشه شاكر خداوند بود، در آخرين لحظات زندگي عليرغم بيماري سخت و طاقتفرسا لبخندي بر لبش بود،
ادامه مطلبيك سال از ازدواج ما گذشته بود كه جنگ تحميلي آغاز شد. در مدت زمان كوتاهي بسيج روستا تشكيل شد و اولين مسئوول بسيح، سهراب بود. دوستان بسيجي اش با وجود او روحيه مي گرفتند.
ادامه مطلببه من، مادرم و برادرم کاظم اطلاع دادند که رحیم پیدا شده است، در این بیست و چند روز شاید هزاران بار فکر او و اینکه حالش چطور است، تلف شده یا اینکه الان در یکی از بیمارستانهای داخل یا خارج مشغول جان کندن است داغونم می کرد
ادامه مطلبيك شب خواب پيامبر بزرگوار اسلام(ص) را ديدم. وقتی از خواب برخاستم و آنچه را كه ديده بودم براي مادرم تعريف كردم. ايشان با چند نفر از علماء تماس گرفت و خوابم اينگونه تعبير شد كه؛ بهتر است با فردي از «سادات» ازدواج كنم.
ادامه مطلبحاجي اسوه صبر و مقاومت بود، در آخرين روزهايي كه تاول هاي شيميايي دست مجروحش را مجروح تر نموده بود، طلب آب مي كند و مي گويد مي خواهد آخرين نمازش را با وضو بخواند.
ادامه مطلبوقتى بچه ها را بيدار كرديم حاجى به يك، پيرمردى رسيد كه در آن حال و هوا ماسك خود را گم كرده بود. فرمانده فوراً ماسك خودش را از صورت درآورد و به او داد و به دنبال بيدار كردن ديگر نيروها رفت.
ادامه مطلبهجده سال داشتم که اکبر به خواستگاريام آمد. آن روز ابتدا وضو گرفت. چند آيه قرآن خواند. سپس درباره تمام شرايطي که ممکن بود، در زندگي اتفاق بيفتد، صحبت کرد.نميتوانستم چيزي بگويم
ادامه مطلبفرزندم علی رضا موقعي كه از منطقه عملياتي به مرخصي ميآمد، سعي ميكرد که هر چه زودتر و قبل از پايان مرخصي به جبهه برگردد. حتي چندين بار در جبهه مجروح شده بود كه با من و پدرش هم در ميان نگذاشته بود.
ادامه مطلبیک بار که برای معالجه مجروحیت های شیمایی اش به خارج از کشور عزیمت می کرد، مرحوم حاج احمد خمینی(فرزند امام خمینی(ره)) به او گفته بود: من برای خودم دعا نمی کنم، برای تو دعا می کنم که به سلامت برگردی!
ادامه مطلبما چنان بو می کشیدیم که دلمان نمی آمد ماسک بزنیم. اولین باری بود که شیمیایی چنین بوی خوشی می داد. قبل از آن، همه شیمیایی هایی که عراقی ها می زدند، بوی سیر یا سبزی مانده می داد
ادامه مطلبمهم ترین مسئله امروز ما در جبهه، صبر و استقامت در مقابل دشمن است. تا به حال تنها ضعفي كه داشته ایم از «عوامل و سلاح های شيميايي» بوده است. واقعیت این است که ما در مقابل بمب هاي شيميايي زود از كار ميافتاديم.
ادامه مطلبهشت سال در کنار اکبر و همسر او بودم. بیشتر این زمان را در جبهه بود. فقط دو سال به طور مداوم در کنار هم بوديم. من طعم واقعي خوشبختي را در همان سالها چشيدم. وقتي ميديد،من ناراحتم، برايم قرآن ميخواند و از حماسه عاشورا ميگفت.
ادامه مطلبدشمن قبل از ورود ما، منطقه را بمباران شيميايي کرده بود. چند روزي از استقرار گردان نگذشته بود كه به دليل آلودگي منطقه قريب به اتفاق نيروهاي گردان به بيماريهاي عفوني دچار شدند.
ادامه مطلباو با آغاز جنگ تمام وقت و انرژي خود را صرف خدمت به مجروحان كرده بود و هميشه در منطقه به سر ميبرد. در ابتدا در كرمانشاه مشغول انجام وظيفه بود، بنا به تقاضاي خود، به صورت داوطلبانه به خط مقدم رفت
ادامه مطلباز پنجره اتاق بیرون را نگاه میکنم، هالهای از دود، ساختمان ها را در آغوش گرفته است. انگار شیمیایی زدهاند. یکی فریاد میزند : شیمیایی ! شیمیایی ! .
ادامه مطلببرادر جانبازي را به بيمارستان ( بيمارستاني در لندن ) آورده بودند كه در اثر بمباران شيميايي دو چشم خود را از دست داده بود . افزون بر اين ، تمام دندان هايش هم ريخته بود و اصلا نمي توانست غذا بخورد
ادامه مطلبخداوند مانند همیشه به یاری رزمندگان اسلام آمد و مدت 2 روز منطقه را باران شدیدی فرا گرفت که به غیر از آن با چیزی دیگر نمی توانستیم رفع آلودگی کنیم.
ادامه مطلبشب ولادت اميرالمؤمنين (ع) بود و خيابانها غرق در شور فرا رسيدن روز پدر و يتيمان منصور با دستاني گشاده از دعا شفاي پدر را از رب العالمين هديه گرفتند تا در فردايي به انتظار بهار، فرزندي صالح براي پدر باشند.
ادامه مطلبموقع رفتنِ اکبر، غمي عجيب در دلم مينشست.هميشه از نگاه هايم حرف دلم را ميخواند. کنار در که ميرسيد، آرام در گوشم سوره «والعصر» را ميخواند و بعد ميگفت:« هروقت دلت گرفت سوره والعصر را بخوان».
ادامه مطلبشهید نصر اصفهانی برای نماز جماعت اهمیت زیادی قایل بود، به ویژه برای نماز صبح . همیشه جزو نخستین کسانی بود که در کوی « شهید فلاحی » برای برپایی نماز صبح حاضر میشد.
ادامه مطلبسید هادی از كودكي شيفته قرآن و عترت و عامل به احكام دين مبين اسلام بود و به نماز اهميت ميداد. پس از اخذ ديپلم در دانشگاه مشهد قبول شد و تحصيلاتش را در آن دانشگاه ادامه داد.
ادامه مطلبساعت حدود 12:30 نيمه شب بود كه پس از اتمام كارها جهت استراحت به سنگري كه به صورت كانکس در زير خاك قرار داشت رفتيم. هنوز كاملاً خوابمان نبرده بود كه با صداي مهيبي از جا برخاستيم. همه جا دود بود و چيزي مشاهده نمي شد
ادامه مطلبروز هشتم تیر به دنبال شوهرم که مصدوم شده بود به مهاباد رفتم ولی او را به تبریز اعزام کرده بودند، بلافاصله به طرف تبریز حرکت و به بیمارستان سینا رفتم.
ادامه مطلببسياري از اقوام وي مصدوم و يا شهيد شدند.در سالهاي گذشته بارها به دليل شديدتر شدن ضايعات تنفسي در بخش مراقبت ويژه بيمارستانهاي مختلف بستري و مدت طولاني تحت درمان بود.
ادامه مطلبمجروحین شیمیایی عباس آباد را یکی پس از دیگری به بیمارستان می آوردند، به تدریج همه اتاق ها حتی سالن و راهروها از مجروحین پر شد، چشم هایشان نمی دید، بدن ها پر از تاول بود، حتی به پشت نمی توانستند بخوابند.
ادامه مطلبمحمود در منطقه شاخ شمیران به شدت شیمیایی شده بود و در بیمارستان كاشاني شهر یزد بستری بود.اولين بار كه او را ملاقات کردم به شدت سیاه شده بود، به طوري كه نمی توانستم او را بشناسم.
ادامه مطلبفرزند شهیدم سیروس محسنی برای همه و به خصوص من و پدرش، احترام بسیاری قایل بود و هرگاه ما را می دید، دستمان را می بوسید اما این علاقه شدید، مانع اعزام او به جبهه نشد.
ادامه مطلبميان ارتش و سپاه ترديد داشتم. تا اينكه در عالم رؤيا امام زمان(عج) را زيارت كردم. عرض كردم: يا حجهبنالحسن! آقاجان! در اين شرايط چه كنم ؟
ادامه مطلبمادر جان! آيا شما راضي هستيد بمانم و شاهد گريه هاي مادران شهدا باشم؟ مادرجان! دلم براي شهدا تنگ شده است. دوست دارم هرچه زودتر به دوست شهيدم ابراهيم اسكندري بپيوندم.
ادامه مطلبآخرين بار كه شهيدرحيم عبدالخضر زاده به جبهه اعزام شد، حالات عجيبي داشت و همين كه خبردار شد، عملياتي در پيش است، برخاست و با يك وداع خاطره انگيز ما را ترك كرد.
ادامه مطلبگويا ايثار و فداكاري بر تمام جانش حاكم بود و حرف اول و آخر را او مي زد. مثلاً در جبهه به دوستانش مي گفت: شما كه زن و بچه داريد، به مرخصي برويد و من كه مجرد هستم،
ادامه مطلببه محض ورود به حلبچه، ديديم که چه جنایت اسفباری روی داده است. پير مردی بر روی زمین با حالتی عادی نشسته بود.به خودم گفتم: چه آرامشی دارد و در چه فكريست كه به هيچ چيزي توجه نمي كند؟! حال آنکه او خشك شده و مرده بود.
ادامه مطلبوقتي دشمن بعثي، مدرسه شهيد پيروز شهرستان انديمشك را موشك زد، دانش آموز شهيد عبدالصاحب صحاحي تا پاسي از شب، به كمك مردم، در بيرون آوردن شهدا و مجروحين مشغول بود و بعد از نيمه شب بود كه با لباس خون آلود به منزل بازگشت.
ادامه مطلبدکتر قبل از عمل گفته بود، شش تا هفت ماه بيشتر زنده نميماند. پرستارها هم اين موضوع را ميدانستند، و با مشاهده گريههاي زهرا و نگاه هاي بيقرار اکبر براي او، يک باره شروع به گريه کردن نمودند.
ادامه مطلبنزديك غروب به دنبال جعفر رفتم، تا با يكديگر به هيات «فاطميون» برويم. در ميان راه وضعيت جسمي نصراصفهاني تغيير يافت و رنگ چهرهاش زرد شد، سريع او را به بيمارستان رساندم.
ادامه مطلبشهيد تاجوك" فرمانده تيپ كربلا" و همرزم شهيد طالبي كه با هم مجروح شده بودند نيز در منزل بستري بود، بعد از چند روز كه هنوز زخم هايشان التيام نيافته بود درخواست آمبولانس كردند تا دوباره به جبهه برگردند .
ادامه مطلبمیخواستم کانتینر را جا به جا بکنم که هواپیماها دوباره آمدند. به قدری سریع که حتی فرصت نکردم از ماشین پیاده شوم. بمباران کردند. یک بمب درست افتاد روی صندلی گریدری که نزدیکم بود.
ادامه مطلبهرگز آن صحنه جانگداز را فراموش نمی کنم. یکی از شهدای بمباران شیمیایی را برای شستشو به مسجد سرچشمه آوردند. افراد کمک کننده جرات نمی کردند با دست اقدام به شستشو کنند،
ادامه مطلبتازه چند روزي بود که سردار از جبهه برگشته بود ،هميشه مدت کوتاهي را به ديدن خانواده اختصاص ميداد و دوباره به ميادين نبرد بازميگشت . هنوز آثار شيميايي بر جاي جاي بدن نحيفش باقي مانده بود،
ادامه مطلبهر گردان براي خود نامي داشت. پس از انتخاب اسامي گردانها متوجه شدم، نام گردانی که محمدجعفر در آن حضور دارد؛ «نصر» است، خودم و بچه ها باور نداشتیم که اين نام گذاري و گردان نصر اتفاقي باشد.
ادامه مطلبداوود همسايه ما بود. واسطه اين وصلت دختر خالهام شد. در سال 1355 ازدواج كرديم. زندگي مشترك ما 25 سال طول كشيد. چند سال بعد از ازدواج به نيشابور مهاجرت كرديم. 4 سال در آن جا بوديم.
ادامه مطلببعد از به دست آوردن سلامتیام دوباره به جبهه برگشتم و در یکی از ماموریتها هر دو پایم را از دست دادم و در ماموریتهای بعدی چشمانم را از دست دادم و تا امروز بیش از 64 بار مورد عمل جراحی قرار گرفتهام.
ادامه مطلبگردان توحيد؛ جمعي از رزمندگان استان چهارمحال و بختياري بود كه در روز دوازدهم اسفند ماه 1362 با هلي كوپترهاي «شنوك» وارد جزيره مجنون شدند و پس از دو روز آشنايي با منطقه، دفاع از خط مقدم در جزيره به آنها سپرده شد.
ادامه مطلباین انگشتر متعلق به آقا است. مادرم انگشتر را گرفته بود و به بالین پدرم رفته و خوب به یاد داشت که چشمان پدرم لبریز از اشک بود. پدر انگشتر را می بوسید و بی آنکه کلامی به زبان بیاورد می گریست.
ادامه مطلباو نخستین خبرنامه های داخلی انجمن دفاع از حقوق مصدومین شیمیایی سردشت، «پووشپه» را راه اندازی کرد و درصدد بود فیلمی هم از سردشت و مردمان آن بسازد که اجل مهلتش نداد.
ادامه مطلبمردم ده کار روزانه خود را شروع کرده بودند، زنان کارهای خانه را سامان می دادند و مردان عازم صحرا بودند. بعضی سوار بر الاغ بسوی تپه ها می رفتند تا از میان درختچه های بلوط سوختی و هیزمی تهیه کرده بیاورند،
ادامه مطلبتمامی مناطق وسیع آزاد شده طی عملیات والفجر 10 را که زیر پا می گذاشتم، نهایتاً دلم را در میان محله های حلبچه می دیدم و مجبور به پای نهادن مجدد در آن مکان می شدم.
ادامه مطلباولین قربانی شیمیایی، «مهدی پرستاش» بود، البته فقط حالش بد شد. در این میان، امدادگر شیر دسته ما، «اسدالله کرک آبادی»، مثل پروانه به دور شمع وجود بچه ها می گشت و بدون اینکه بتواند کار چندانی کند
ادامه مطلبعملیات والفجر10 در روز بیست وچهارم اسفند ماه 1366 آغاز شد.محور حمله ما از شهر نوسود آغاز می¬شد بعد از گرفتن ارتفاعات مشرف نوسود ما که در این واحد بودیم برای استراحت به عقب برگشتیم.
ادامه مطلبمرد روی صخره ایستاده است و نیسم صبحگاهی شلمه اش را می رقصاند. چهره اش را چنان در پارچه پوشانده که تنها دو چشم سرخ از آن پیداست دو چشم خیره به طلوع آفتاب.
ادامه مطلبپس از اسارت و پذيرايي در خط مقدم، با ماشينهاي ايفا به پشت خط منتقل شديم و همهي ما را كه زياد بوديم، در سولهي بزرگي زنداني كردند. هر چند ساعت يك بار در سوله باز ميشد و
ادامه مطلبوقتي دست نوشته هاي چمران را ميخواندم آنجا که ميگويد: «خدايا آنقدر سجدهام را طولاني ميکنم تا مهره هاي کمرم بشکند آنقدر مي ايستم تا پا هايم فرسوده شود» آن روز عاشقش شدم.
ادامه مطلبدهم مهر ماه سال هزار و سيصد و شصت بود تازه مدرسه ها باز شده بودند و ما پشت ميز کلاس سوم راهنمائي مشغول تحصيل بوديم از هر گوشه اي اخباري داغ از جنگ شنيده ميشد
ادامه مطلبگزارش¬های فراریان به فرماندهان رده بالای عراقی و اطلاع صدام از نحوه برخورد امت مسلمان حلبچه باعث شد تا وحشیانه¬ترین اعمال غیرانسانی علیه مردمی بی¬دفاع انجام شود.
ادامه مطلبصبح روز دوازدهم دي ماه سال 1365؛ دكتر سريعاً خودش را به بالين مجروحي كه تازه آورده بودند رسانيد. بيمارستان صحرايي 528 سومار، پر بود از مجروحان جنگي كه در گوشه و كنار بيمارستان مشغول استراحت بودند.
ادامه مطلبدر نشستی که در محل انجمن حمایت از قربانیان سلاح شیمیایی با حضور جمعی از پزشکان عضو سازمان پزشکان سوئدی طرفدار صلح در تهران، تعدادی از جانبازان شیمیایی و برخی از خانوادههای شهدا برگزار شد
ادامه مطلبهدف عراق، ساخت رآكتورهاي اتمي و توليد سلاحهاي هستهاي و شيميايي با همكاري مصر بود.براي اين منظور، سرلشكر ستاد «نزار عبدالحميد» ( مدير دايره جنگ شيميايي ) براي اجراي اين برنامه انتخاب شد.
ادامه مطلبگردان فجر بهبهان در دی ماه سال 1365 آماده انجام عمليات بزرگ كربلاي 5 در منطقه شلمچه شد.پس از ورود نیروها به منطقه موردنظر و استقرار در مواضع مشخص شده، داوود دانایی طبق روال هميشه به سرکشی روزانه اقدام می کرد.
ادامه مطلبجنگ تمام شد و مرد به شهر برگشت. با تني خسته و زخمهايي در آن، كه آرام آرام خود را نشان ميداد. زخمهايي كه ميخواست سالهاي سخت ماندن را كوتاه كند، اما زندگي در كار ديگري بود؛
ادامه مطلبصبح روز دوازدهم دي ماه سال 1365؛ دكتر سريعاً خودش را به بالين مجروحي كه تازه آورده بودند رسانيد خستگي و ضعف از قيافه دكتر معلوم بود. او شبانه روز خود را وقف خدمت و كمك به مجروحان جنگي نموده بود.
ادامه مطلبچند سال قبل به اتفاق خانواده تصمیم گرفتیم که با قطار به زیارت حضرت امام رضا(ع) مشرف شویم. در سالهای قبل راه آهن تهران آسانسور نداشت و ما مجبور بودیم با ویلچر تعداد زیادی پله را پایین رفته و از آنطرف بالا بیاییم
ادامه مطلبروزي در بين تعدادي از برادران بسيجي نشسته بوديم. شهيد «نوروزي» هم بود. از جبهه و روحيه رزمندگان سئوال شد. سهراب با حوصله تمام شروع كرد به توضيح وگفتن خاطره، از مسائلي كه ديده بود.
ادامه مطلبدر دوران دفاع مقدس چندین بار«شيمیايي» شده بود. اما مهمترین آن در دی ماه سال 1365 در جزیره مجنون اتفاق افتاده بود. هر سال، اول تا يازدهم دی ماه به شکل عجیبی ناراحتي و دردش بیشتر نمايان مي شد.
ادامه مطلبوقتی ما به دارخوئین رسیدیم چند تا از برادران بسیج کاشمر در آنجا بودند و فردای آن روز وقتی ما مستقر شدیم آنها رفتند. ما هر روز توپ را 3 کیلومتر به جلو می بردیم و بچه ها خوشحال بودند.
ادامه مطلبشب از نیمه شب گذشته بود حدود ساعت 2 یا 3 شب بود كه با صدای برپا برپا از خواب پریدم و بدستور فرمانده گروهان شهید داوود دانایی به خط شدیم .
ادامه مطلباز بمباران شیمیایی تو سط رژیم بعثی عراق سال ششم مرحله پیش دانشگاهی را با گرفتن معدل 78% پشت سر گذاشتم و این نمره، شایستگی قبولی¬ام را در یکی از دانشکده¬های کشور ثابت کرد؛
ادامه مطلبروز یکشنبه هفتم تیر ماه 66 ساعت از چهار گذشته بود، یک روز آفتابی به همراه پدرم در مغازه واقع در خیابان پیروزی مشغول توزیع قند و شکر کوپنی بودیم،
ادامه مطلباز آن سوی خط هیچ صدایی به گوش نمیرسید. بی سیم از کار افتاده بود. تقی دست به کار شد و تا عصر، بی سیم را راه انداخت، وقتی کارش تمام شد از خوشحالی رفت تا وضو بگیرد. آن قدر خوشحال بود که میخواست فریاد بزند. همین کار را هم کرد. بچهها دورش را گرفتند و همه منتظر بوند تا صدایی از آن سوی خط بشنوند.
ادامه مطلباینجانب فاطمه حداد فرزند محمدامین متولد سردشت جانباز 70 درصد شیمیایی ساکن سردشت میباشم که سرگذشت جانبازی خود را در چند سطر برایتان بیان می کنم.
ادامه مطلباین یادداشت ها ما حاصل دیدن صحنه هایی در جنگ ، ثبت خاطرات دلاوران عرصه ی دفاع و مستند سازی از جانبازان گران قدری است که هر گز کسی نمی تواند ادعا کند دین خود را به ایشان ادا کرده است.
ادامه مطلبفاو زميني است محصور در ميان رودخانه اروند، خليج فارس و خور عبدالله كه از سمت خشكي به بصره منتهي ميشود. در شمال اين منطقه رودخانه اروند و جزيره آبادان واقع شده و در فاصله نود كيلومتري شمال غربي آن شهر صنعتي بصره قرار دارد.
ادامه مطلبپاسي از شب گذشته بود. صداها فروكش كرده و آمد و شد كم شده بود. اكثر بيماران به خواب رفته بودند. حدس زدم ساعت حدود 12 شب است. سكوت سنگيني بر اتاق حكم¬فرما بود و من سنگيني آن را بر دوش خود احساس مي كردم.
ادامه مطلبظاهراً موعد بازگشت ما به خانه نزديك شده بود. آخرین روزهای مردادماه. بالاخره آن روز فرا رسيد و ما با ماشين سفارت كه جيب استيشن بود پس از طي چند خيابـان براي خريد لباس به فروشگاه رفتيم ...
ادامه مطلبهوا روشن شده بود كه به تبريز رسيديم. آن جا يك سالن سر پوشيده ورزشي بود و ظاهراً از قبل آن را براي اين گونه موارد آماده كرده بودند. ساعتي بعد مصدومين ديگري را هم كه تازه رسيده بودند آن جا آوردند.
ادامه مطلبآن چه پيش روي داريد شرح وقايع و حوادثي است كه پس از بمباران شيميايي سردشت در روز هفتم تير ماه 1366 و بعد از آن براي من پيش آمد، خاطراتي كه از ذهن براي من و بسياري ديگر فراموش نشدني هستند.
ادامه مطلبنفسش كه دوباره تنگ مى شود، آتش بس تمام شده است. او هم كه شهيد شود نفر دوازدهم خانواده هم ديگر نيست. اين روزها خبرهايى است، صدام محاكمه مى شود. پروين سرفه مى كند.
ادامه مطلبسوری با دامن بلند و گلدارش لب¬های پسر کوچکش را پاک کرد. بعد لقمه¬ای در دهان دخترش گذاشت. سوری عجله داشت، باید سری به باغ می¬زد. به شوهرش قول داده بود که در نبود او به کارها برسد.
ادامه مطلبچند روزی بود که در لشگر نقل و انتقال وسایل و تجهیزات شروع شده بود. از نحوه حرکت و اعزام نیروها مشخص بود که عملیاتی طولانی و خارج از منطقه جنوب خواهد بود.
ادامه مطلبفرماندهان منطقه که می¬دیدند با ضد حمله اصلاً قادر نیستند ایرانی ها را از جزایر حیاتی مجنون بیرون کنند، باز هم مثل همیشه به آخرین ترفند خود روی آورند. در آن وضعیت، همه چیز به نفع ایرانی ها بود.
ادامه مطلبيكباره غمي بزرگ در دلم جا ميگيرد. باز هم يك گزارش كسالت بار ديگر، بايد ميرفتم، به خطهاي كج و معوجي كه در تابلوهاست نگاه ميكردم و گزارش تهيه ميكردم.
ادامه مطلبدر طول راه مردم آواره کردستان عراق را می¬دیدیم که با وضعی اسفبار به سوی مرز ایران در حال حرکت بودند و صدام و صدامیان را نفرین می¬کردند چه بسا در مسیر خود عزیزانشان را از دست می¬دادند
ادامه مطلببی صبرانه چشم به فروردین سال 1366 دوخته بودم. آخر در همین ماه سنم به حد قانونی می¬رسید و آن وقت من هم می¬شدم جزو مردها!
ادامه مطلبگویی تا همیشه در این خرابه خواهیم ماند اما وقتی بیشتر فکر می کنم، باز هم عنایت را حس می کنم،چه در ماندن، چه در رفتن، هر آنچه را که صلاح اسلام است خوش تر است.
ادامه مطلببه قول شهید رجایی، قبول مسئولیت باید یا از سر عشق باشد و یا از سر دیوانگی. ولی من به عین می گویم قبول مسئولیت تدارکات بچههای رزمنده و بسیجی هم عشق می خواهد و هم دیوانگی.
ادامه مطلبمن و شما از باب امر به معرف و نهي از منكر به خود آييم، تا خداي نخواسته مديون خون شهدا و زجر و درد جانبازانمان نباشيم.
ادامه مطلباین جانباز 70 درصد شیمیایی می گوید: آنچه می تواند یک جانباز شیمیایی را از پا بیاندازد، درک نادرست مردم از مصدومیت و مشکلات مصدومین شیمیایی است.
ادامه مطلبصداي بلندگوها تو كوچههاي باريك سردشت گنگ و مبهم به گوش ميرسيد: «جار ميكشيدند كه شيمياييه! پارچهها را خيس كنيد و بگيريد جلوي دهانتان»! پروين گريه ميكند. ميگويد: «كاشكي نكرده بودم.»
ادامه مطلبدر زماني كه براي تهييج به اصطلاح قهرمانان كشتي ،وعده تحويل خودرو در فرودگاه داده ميشود ... در زماني كه ركورد شكني،جايزه اش خانه و ماشين و ساير ماديات ميباشد ...
ادامه مطلبدردهایش؛ یادگاری راز آلود دوران دفاع مقدس است. می گوید: برادر! برای دیدارت چند پله بیشتر باقی نمانده است.دو ماه است که در بیمارستان ساسان بستری ست.
ادامه مطلباز دامن زن مرد به معراج رسد؛ این کلام ارزشمند مصداق بارز زنانی بسیاری است که در اوج جوانی و گاهی در اولین روزهای زندگی مشترکشان، زمانی که دشمن خیال خام آسیب به کشورمان را در سر می پروراند
ادامه مطلبیک اتاق انباریمانند در انتهای یکی از راهروهای بیمارستان شهید رجایی کرج، چهار روز یا به قولی شش روز افتخار پذیرایی دلاورمردی را داشت که روزهای جوانیاش را در جبهه گذرانده بود،
ادامه مطلباو امروز 24 سال دارد و دانشجوي رشته ادبيات عرب دانشگاه مهاباد است و البته جانباز 70 درصد شيميايي.سینه اش اما زخمي است، زخمي از حادثه اي كه چیزی از آن را به خاطر نمی آورد.
ادامه مطلبدر باورم نمي گنجد بخواهم درد نامه اي در فراق عزيزاني به تحرير در آورم که روزگار جواني خود را در حساس ترين شرايط 30 ساله انقلاب با درد و رنج و نبرد با دشمنان سپري کرده و از حيثيت و عزت و شرف اين مرز بوم جانانه دفاع نمودند.
ادامه مطلبنمی گویم که هزینه یکبار مراجعه به پزشک نیم میلیون تومان میشود، چون اینها را هم با قرض و وام پرداخت میکنم.از طعنه عوام نمیگویم که زیاد ناراحتم نمیکنند.
ادامه مطلبمدت هاست که از کوچکترین سرو صدا خیلی زود عصبانی می شوم و از فرم لباس پوشیدن مردم بخصوص بسیاری از خانمها در سطح شهر آنقدر حرص و غصّه می خورم که دلم می خواهد آنها را تنبیه کنم!!
ادامه مطلبدیدن رنج و مشقت یک انسان برای هرکسی سخت و منقلب کننده است، چه برسد به دیدن انسانی که حتی عادیترین نیاز حیاتیش، یعنی تنفس را با سختی انجام میدهد!
ادامه مطلببرخی از جانبازان ویلچرهای خود را برای تامین زندگی میفروشند و در سال جاری نیز ما اطلاعی از برنامههای هفته جانباز پیدا نکردیم و ممکن است در سال آینده برای احترام به مقام جانبازان تنها به یک دقیقه سکوت اکتفا کنند.
ادامه مطلبما شرمنده خانوادهانم نیز هستیم آنها هم بیمار شده اند و افسردگی در بین فرزندان جانبازان بسیار زیاد است چرا که هر لحظه با استرس و فشار روبه رو هستند چرا که مرگ را هر لحظه در مقابل چشمشان می بینند.
ادامه مطلبعباس غریبی یکی دیگر از جانبازان شیمیایی استان فارس است. در مرکز درمانی جانبازان شیمیایی چابکسر بود که با او هم صحبت شدم. در حالی که خس خس سینه و اشک چشمانش که آزارش می داد، مشتاقانه صحبت می کرد.
ادامه مطلببه سقف آسایشگاه چشم دوخته است؛ هیچ حرکت و تکانی نمی خورد. سر و صدای سالن و رفت و آمدهای دیگران هم در او تاثیری ندارد. هر از چندی فقط پلک چشمانش به هم زده می شود.
ادامه مطلبنمي دانم و نمي توانم لمس کنم، در لحظاتي که دچار تنگي نفس مي شود، چه فشار و زجري را تحمل مي کند که بيش از هر چيز ديگر، از يک فضاي بسته و تنگ مي هراسد...
ادامه مطلبیکی از دانشمندان غربی می گوید هر جا مردی را دیدید که در زندگیش موفق است، بگردید اطراف او حتما زن موفقی را خواهید یافت. این باور، در مورد همسران جانبازان کاملا صدق می کند...
ادامه مطلبمدتي در سپاه خدمت مي كردم. برادر ايشان هم در سپاه بود. يك روز برحسب اتفاق براي طي مسير پادگان سوار ماشين آقاي فلاح شدم كه قصد داشت برادرش را به پادگان برساند.
ادامه مطلبوقتي که والدين تان غير منطقي هستند با آن ها بحث استدلالي نکنيد، لبخنده زده و موافقت کنيد. اين کار باعث مي شود تا احساس خجالت و گناه کنند.
ادامه مطلبخوابگاه يا باشگاه، خواندن و نوشتن، خودكار صابوني، خياطي در اسارت، در حقيقت دشمن اسير ما بود، درجه ي ارتش، دردسر خميازه، دستگاه پاسدارياب، دعانويسي، دكتر فارس، دمپايي دست ساز، ديوار نويسي؛ رؤياي آب، راديو، راديو پاكتي، راديو در قوطي، راديو مال خودمه، راه نجات از سرماخوردگي
ادامه مطلببر زخمهاي آشنا، به هر قيمتي كه شده بايد به جبهه بروم، بيمه حضرت ابوالفضل (ع)، پاسخ دلشكستگي، پرچم را از دست نده، تولدي دوباره، سرباز گارد عراق، شير كوهستان، مدال دروغين، معجزهي الهي، نامه هاي بي جواب، نيزار، يا صاحب زمان(عج)، يك گلوله، دو پرواز،
ادامه مطلبنامگذاري روزهاي دهه فجر، نامه هايي پر از خبر، نجابت اسرا، نقاشي امام (ره)، نقاشي تصوير امام (ره)، نگاه اسير بسيجي، نماز، نماز با نگهبان، نمازآقاي ابوترابي نمازپايداري، نمازجماعت دراسارت، نمازشكر، نمايش در نمايش، نمايشگاه پتويي، نمايشگاه عكس شهدا، نوشته هاي روي ديوار، واحد تبليغات اسلامي، واكسن محرم، واليبال، وحشت اسارت
ادامه مطلبمركب، مرگ بر صدام يزيد، مرگ در غربت، مسابقات جام رهبري در اسارت، مسابقه ي بهترين عكس، مسابقه قرآن، مسابقه ي تيراندازي، مسجد صابوني، مظلوميت شيعيان، مظلوميت علي (ع)، معلم شهيد، معنويات ممنوع، مفاتيح، مفاتيح در غربت، منبع برق، موهبت الهي، ميان دو سرباز، ناراحتي گوارشي، نام اباالفضل (ع)
ادامه مطلبگودال، گوشي كپسولي، لاله هاي پژمرده، لباس، لطف الهي، لگدمال، لوستر دست ساز، ماجراي سن رقّاصي در اسارت، ماست بندي، ماهنامه ي سفير، ماهي شب عيد، مبارزان قديمي، مچ گيري عراقي، محرم مردم، محروميت از پياز، مخفي گاه، مردمردخميني (ره)
ادامه مطلبقرمز به رنگ خون شهدا، قلم در خميردندان، قهرمان كوچك، قوانين خيبري ها، قوطي كبريت، كاتبين اخبار، كاتيوشا، كارخانه ي گيوه بافي، كارهاي دستي، كاغذ دعا، كاغذها را چرا خورديد؟!، كبوترشهادت، كرام الكاتبين، كرم بدن، كلاه، كمبود كاغذ، گال، گرماي عراق، گل سرخ
ادامه مطلبعكس امام، علي فرعون، عمل جراحي، عمليات راديو، عيد نوروز در اسارت، غذاي روح، غذاي گرم در انفرادي، غسل وكفن، غلتك چوبي، فرشته عذاب، فرشي براي ايران، فريادهاي دردآور، فلك، فوتباليست ها، قبر، قبر شماره، قد اسلحه، قدرت نماز جماعت، قربانگاه 16
ادامه مطلبشهادت به خاطر تصوير امام خميني (ره)، شهيد بي نشان، شوخي جديد، شورآموختن، شوك الكتريكي، شيريني، شيريني با خمير، شيك پوش، صبر در مقابل خشونت، صبرجميل، طرح هاي لابلاي پتو، طلبه ي جوان، عزاداري سالار شهيدان، عزاي مولا، عشق به امام، عظمت من، عفونت، عكس امام
ادامه مطلبسوراخي درسر، سوزن، سوزن دست ساز، سيد مهدي، سيلي به شهيد، سيم تلفن، سينه اسير، شام اسارت، شب به يادماندني، شب شهادت مولا، شب عيد و فرار از اسارت، شست و شوي لباس ها، شكنجه اي جديد، شكنجه ابوترابي، شكنجه در سرما، شكنجه ي كفش، شكوفايي مغزها، شهادت، شهادت اسيران مظلوم،
ادامه مطلبزيركي درزندان، ساجد شهيد، سال اول اسارت، سانسور شد!، سختي هاي مطالعه در زندان، سخنراني، سرباز خميني (ره)، سرباز شيعه، سربازگاوي، سرفه هاي رمزي، سرماخوردگي، سفره ي ابوالفضل (ع)، سكوت، سكوت، سلام بر امام، سلامتي امام، سن رقاصي، سنگ سياه ، سيم خاردار، سنگ و سينه
ادامه مطلبرعايت بهداشت، رفع عطش، رموزبچه ها، رنج عطش، روحاني هستي؟، روز كشته شدگان عراقي،، روزهاي سخت، روزهاي غربت، ريش، زندان الرشيد، زندان قلعه، زندگي مخفي، زولبيا و باميه زيارت، زيارت، هديه اي الهي، زير چفيه
ادامه مطلبشهيد بيسر، شهيدي با 2 مزار، شوخي فرمانده، شير بچه بسيجي، شيرخوار شهيد، شيعهي سيد الشهدا است، صبح دميد، صحراي كربلا، صلوات، صلوات يادتان نرود، ظهر عاشورا، عاشورا كربلاي، عباس تشنه لب، عدنان خيرالله، عروسي، عطر عروج، عكس امام، عكس يادگاري،
ادامه مطلبعكس يادگاري، عليرضا پلارك، غربت سپاه خميني، غربت ستاره، غربت فرمانده، غروب خون رنگ، غريبه، غسل جمعه، غسل شهادت، غواص عراقي، فدايي حضرت زهرا (س)، فرار به سوي مرگ، فردوس رضا، فرمان ايست، فرماندهي خاكي، فقط به فاصله چند لحظه، فقط يكي، قاب عكس، قابلمه، قتلگاه مرتضي
ادامه مطلبقربان لب عطشانت، قصه عطش، قلب راست، قله همت، قلوه سنگ، قنداق خونين، قول مردانه، قيامت دريا، كاغذ نسوز، كانكس پيكر شهداء، كدو حلوايي، كربلايي ديگر، كفش هاي نو، كلاس تشيع، كلاه، كمپوت، كنار نهر خين، كنسرو پخته، گردان يا زهرا (س)، گل پرپر
ادامه مطلبگلدسته هاي كربلا، گلوله شيميايي، گنج حاج احمد، لالايي شهيد عزيزم، لباس دامادي، لباس روحانيت، لباس عراقي، لذت سنگر ساختن، لشكر خداوند، لعنت بر اين سبيلها، مؤذن، ما مقصر نبوديم آقاي گاو، ما هم بازي، ما هم رفتيم، ماجراي الاغ، مادري در ميان نخلها، ماژيك آبي، مامان خوابم ميآيد، ماه بهشتي، ماه قرمز
ادامه مطلبمنافقين، مهر روي سينه، مولا، ميدان مين، مين منور، ن والقلم، نامه چمران، نزديكتر از مرگ، نشان بي نشان، نشانه، نفسهاي خاموش، نگهبان، نماز عاشقانه، نماز عشق، نماز قضا، نوبت جان بازي
ادامه مطلبنوجوان بسيجي، نوري آسماني، نوكرت منتظرته، نيروهاي ستون، و ما رميت، وضوي خون، وفاي به عهد، ولادت فرزند، هزار سال عمر، همچون مولا، هوس كرب و بلا يا حسين (ع)، يا زهرا (س)، يا غياث المستغيثين، يا مهدي (عج)، ياري حق، يدالله فوق ايديهم، يك آرزو، يك تكه پيراهن، يك يا علي، يك قمقمه، دوازده سرباز، يلان نامدار، يوسف
ادامه مطلبسيم خاردار، سيم راهنما، شال سياه، شانههاي فرمانده، شاهدان تشنه، شاهدي براي مولا، شب مهآلود، شب يلدا، شجاعت ترس، شجاعت يك رزمنده، شربت شهادت، شكنجهاي جديد، شلوار كار، شما برويد، شميم اهل بهشت، شهادت، شهادت در سجده، شهادت عباس
ادامه مطلبزنگ ابديت، زهرا و ليلا، زير شني تانك، زينب گونه، ستاره دهلاويه، سجده وصل، سجدهاي به بلنداي ابديت، سربازان امام زمان (عج)، سعادت شهادت، سفر عشق، سقاي كوچك، سلاح غنيمتي، سلام بر امام زمان(عج)، سنگر بتوني، سليمان خاطر، سه روايت از يك ريش، سواري از نور
ادامه مطلبدو دست حنا بسته، دو ركعت نماز، دوربين، ديدار فرزند، ديدار فرزند، ذكر يا حسين (ع)، رؤياي صادق، راديو نفت!، راه بهشت، رگبار زن، رمز پرواز، رنگ آب، رنگ خون بابا، روز موعود، روياي شيرين، روياي صادقه، زائر، زجهي حسيني، زندگي زيبا
ادامه مطلبماه مهماني خدا، محروم اما محرم، مداح اهلبيت، مدال شجاعت، مدد الهي، مردان هور، مردم بيگناه، مرگ سرخ، مرهمي براي زخم، مريد روحالله، مزار گمشده، مزار نصرت، معماي بازو،، معني غربت، مقاومت با سنگ، مناجات لري
ادامه مطلبخواب عجيب، خواست خدا، خوبان تاريخ، داغ برادر، داماديت مبارك، در قلب سپاه دشمن، در كوچههاي خرمشهر، در كوچههاي خرمشهر، در ميان شعلههاي آتش، درد يار، دست ياري حق، دستان شفابخش، دستان بريده ابوالفضل، دسته كليد، دفعهي بعد انشاالله، دكمه سبز، دكمه سبز، دهان پر از گل، دو چشم بيسو
ادامه مطلبحسرت، حسرت خوردن سيب، حسرت يك ناله، حسين حسين، حلالت نميكنم، حلقه ازدواج، حوريهاي خاطرخواه، خال پهلو، خال گردن، خالكوبي، خانهاي در آتش، خدايا ! خدايا ! ، خدايا شكرت، خدايا شهادت را...، خرمشهر خونين، خمپاره بي رحم، خواب جايز
ادامه مطلبتلفن هندلي، تمرين فرار، تمسك به قرآن، تنگه احد، تنها پسر، توقف مصلحتي، تير در چشم، تير غيب، جشن 22 بهمن، جگر شير نداري سفر عشق مرو، جلوتر از همه، جنايت جنگي، جوان بسيجي، جوانترين مجروح، جوي خون، چادر
ادامه مطلباينجا، تمثيل مرگ است، كه فرمود:«موتوا قبل ان تموتوا» و اين كفن است كه ميپوشي تا پيش از آنكه مرگ ترا دريابد، تو با پاي خويشتن به مقتل عشق بشتابي و به مذبح معشوق. و چه ميگويي؟...لبيك اللهم لبيك،
ادامه مطلبقرار بود از مدرسهي ما کارواني به مناطق جنگي اعزام شود سهميه هر کلاس، چهار نفر بود من هم دوست داشتم به اين سفر بروم اما اسمم در قرعه نيفتاد. خيلي ناراحت شدم.
ادامه مطلبدر يكي از روزهاي زمستان، كارواني از دانشكاه تبريز براي بازديد از مناطق جنگي به جنوب سفر كرد. در زيارت قتلگاه شهدا، به شلمچه ميرسند و از نمايشگاه (از مدينه تب كربلاي شلمچه) بازديد ميكنند.
ادامه مطلبکاروان فرزندان شاهد استان يزد، آخرين روز حضور در مناطق جنگي در شلمچه بودند. اما دختر شهيد خراساني خيلي ناراحت و مضطرب به نظر ميرسيد. علت نگرانياش را جويا شدم.
ادامه مطلبچه کنم ديگه؟ منم دلم خوشه به اين يه مشت خاک. چقدر خوب شد اين خاکها رو آوردم. خاک نيست تربته، اون روز که منم ميخواستم مثل بقيهي بچهها يه مشت خاک تبرکي از شلمچه برادرم نزديک بود
ادامه مطلبسال 1371 بود، به عنوان روحاني و راوي کارواني از طلاب خارجي مقيم قم براي زيارت مناطق عملياتي جنوب رفتيم. در جاده شلمچه جايي بود که کاروانهاي مختلف به هم رسيدند.
ادامه مطلباصلاً نفهميدم شاگرد اتوبوس است، پسر راننده است يا خادم کاروان؟ هرچه بود رفتار خيلي جلفي داشت، توي اتوبوسي که همهشان از دخترهاي دانشجوي کارداني هنر بودند،
ادامه مطلبکارواني از خواهران دانشجوي زاهدان وارد مناطق عملياتي خوزستان شده بود. من مأمور شدم تا آنها را در چند نقطه، عنوان راوي همراهي کنم، ابتدا به دشت عباس رفتيم، بعد در تنگهي چزابه توقف کرديم.
ادامه مطلبعيد نوروز بود، کاروانهاي زيادي براي بازديد از جبههها عازم کربلاي جنوب شده بودند عصر يکي از روزها در محوطه صبحگاه دوکوهه قدم ميزدم که خانمي جلويم را گرفت شروع کرد به صحبت معلوم بود که حسابي منقلب شده،
ادامه مطلبجمعيت زيادي در خيابانهاي مکه در حال تردد بود. من به همراه جمعي از دوستانم به هتل برگشتيم در بين راه فردي جلويم را گرفت و پرسيد:«شما ايراني هستيد؟» گفتم:«بله»، گفت:« بسيجي؟» نگاهي به چفيه دور گردنم
ادامه مطلببه همراه تعدادي از برادران و خواهران دانشگاه علوم پزشكي كاشان، براي بازديد از منطقه عمليات خيبر در خاك طلائيه عازم شدم. بعد از شرح عمليات، توضيح منطقه، خاطرات عمليات خيبر و تفحص شهدا، خاك طلائيه كه شهدا را در آن تفحص كرده بودند
ادامه مطلبوارد خوزستان که شدم احساس کردم ميتوانم برادر شهيدم را زيارت کنم تا اينکه ديشب او به خوابم آمد. در خواب، او در کنار مقام معظم رهبري ايستاده بود. از برادرم- که چند سال پيش پارههاي پيکرش را گروه تفحص پيدا کرده بودند
ادامه مطلبشلمچه عکسي از بدن سوختهي او، براي مشاهده بازديدکنندگان نصب شد بيش از چهارهزار نامه از طرف زائران شلمچه براي آن شهيد نوشته شد.
ادامه مطلبدر يكي از روزهاي بهمن ماه توفيق حضور در منطقه طلائيه به عنوان راوي همراه دانشجويان فردوسي مشهد و خواجه نصير تهران حاصل گرديد. در حالي كه آن سال جاده بين طلائيه جديد و قديم (12 كيلومتر) آب گرفتگي داشت
ادامه مطلبمن بيگانه بودم با تاروپود سفيدش، با سربندهاي سبز و قرمزش، با كلاه و پوتين، با قمقمهي شرمنده از عطشاش من زير باران، توي خيابانهاي نمناك، اين شهر به شعارهاي شان خنديدم،
ادامه مطلبدر بعد از ظهر يکي از روزهاي نوروز 1380 گروهي از فرزندان شاهد دبيرستان دخترانه شهرستان ساري از استان مازندران براي بازيد مناطق عملياتي جنوب وارد منطقهي عملياتي والفجر 8 (اروندرود) شدند
ادامه مطلبدر ايام عيد نوروز سال 1381 مصادف با محرم و ايام عزاداري سالار شهيدان حضرت امام حسين (ع) براي برگزاري شب خاطره در مقر شهيد جعفري، اردوگاه بسيجيان يزد، دعوت شدم شب خاطره به ياد ماندني، با شور و حال خاصي برگزار شد.
ادامه مطلبجام آزادي، جانمازي براي تسلي، جايزه ي 22 بهمن، جرم پاسداري، جرم سجده ي طولاني، جشن آزادي خرمشهر، جعبه ي اسلايد، جوايز مسابقات ورزشي، چرا صلح نكرديد ؟، چراغ خواب، چهل حديث، حاج آقا ابوترابي، حاج يحييف حتي بدون معلم، حرف آخر، خبرپراكني كپسولي، خبرهاي برعكس، ختم شهدا، خرمشهر نه محمره، خميني
ادامه مطلبتسبيح سنگي، تعليم خط، تفتيش، تمام دوستان تو پاسدارند؟!، تلفن در آسايشگاه، تنها با پياز، تمثال مبارك حضرت امام ( ره )، تهديد ژنرال، تو مسلماني، توپ وپرده، توپ دست ساز، تور واليبال، توسل به امام زمان (عج)، تونل، توضيح المسائل، توهين به نيروي هوايي، توي قبر، ثانيه هاي وحشت، ثانيه هاي وحشت
ادامه مطلببرق كش اردوگاه، بگو محمره، به جاي حمام، به جرم روحاني، به ياد جنگ جهاني دوم، ه ياد غربت فرزندان حسين (ع)، بيماري اسرا، پاسخ بيربط، پاسدار، پاسداران شهيد، پايان خيانت، پسر افسر، پشت درهاي بسته، پيامي از غربت، تخته سياه، پيراهني تازه
ادامه مطلباستقبال پرشكوه، اسراي سازنده، اسراي مجروح تازه وارد، اسراي هنرمند، اسير دلاور، اطلاع رساني سطلي، اعتصاب، اعتصاب 2، امام (ره) موساي ما بود، اعتصاب، امام آمديم، به يادماندني، امداد الهي در اسارت، اميدندارند، اولين سحر سال 1363، اولين روزورود، ايثار، باتوم برقي، با يك آتش سوزي ساختگي، باز هم زيركي، بايك لباس
ادامه مطلبآب گرم كن، آخونده، آدم سوزي، آرزوي نماز، آزادي، آزادي از قفس، آشپز فضول، آلبوم، آماده ي خرابكاري، آموزش، آموزش زبان خارجي، آموزش زنجيره اي، آيينه، ابزار خياطي، اتوبوس چوبي، اتوي برقي، اخبار را مي جويديم، استقامت، اخبار معكوس
ادامه مطلبرؤياي آزادي، نماز رهاييسا، عطر شهيد، لالهاي در كوير اسارت، داوطلبان شهادت، آموزش در اسارت، به رنگ خون شهيد
ادامه مطلبساكت مي ماندم، كلوچي، ياد حضرت زهرا سلام الله عليها، علي عيني، گفتار امام، الحرب خلاص، رهبر الهي، دعا براي امام، درجه دار عراقي، امام در چشم دشمن، اشك شوق، معجزه ي صلوات، معجزه ي صلوات، سربازي متفاوت، ابوغريب، صداي يار مهربان، فحش به امام، مقلدان امام، جايگاه امام
ادامه مطلبآدمهاي عجيب، جنايات بيمارستاني، اجر شهادت، بهاي عشق به امام، جنايات بيمارستاني، اجر شهادت، بهاي عشق به امام، عاشقان خميني، ناكامي، خميني، تعصب كور، مقاومت روحيهبخش، مرگ بر،افكار امام، مقلد امام، ساعر، نامههاي رمزي، عقبنشيني تاكتيكي، بهترين شهادت، دكتر مهربان، شكست اميدها
ادامه مطلبفداي جان امام، صلوات هاي پياپي، محمد، بهانهي شکنجه، الله اکبر خميني رهبر، توهين، جواب توهين، تلاش بينتيجه، فرمانده، مداواي دكتر عراقي! عمه به جاي رهبر، فرمانده، خيانت، تكريم پيران، جملهي آرامش بخش، حرف خدا، فداي امام، يادکربلا، فلك بستن، تقويم انقلاب، مجروح ايراني
ادامه مطلبزيارت اسرا به كربلا و نجف، سجدهي شكر، شب جدايي، فراردرشب عيد، كابوس اسارت ، لحظه هاي انتظار، ناباوري قدمها، لحظههاي شيرين آزادي، وفاداري اسراء به امام
ادامه مطلبآزادي را باور كردم، برنامه هاي دهه ي فجر، به طرف بغداد، حاج يحيی، متن نامه
ادامه مطلبدر بعد از ظهر يکي از روزهاي نوروز 1380 گروهي از فرزندان شاهد دبيرستان دخترانه شهرستان ساري از استان مازندران براي بازيد مناطق عملياتي جنوب وارد منطقهي عملياتي والفجر 8 (اروندرود) شدند
ادامه مطلبسلام، حالت چطور است. اين روزها هوايت را کردهام. ميدانم خوبي، ولي نميدانم چرا تو و دوستانت حالي از من نميپرسيد؟ ما هم به لطف شما خوبيم، هنوز هم خيلي با شما غريبه نشدهايم ديروز آمده بودم سر مزارت، حسين هم آمده بود
ادامه مطلبهمه چيز براي سفر آماده بود. اما مسئول اردو کمی دلواپس بود، يکي از اتوبوسها در آخرين لحظات خراب شد. چارهای نبود بايد منتظر اتوبوس جديدي ميشديم.
ادامه مطلبرجب اهل دعا و نماز شب بود. چهرهاي نوراني داشت. شايد كسي باور نكند، اما من فردي به مؤمني او نديدم. رجب سه ماه بعد از مراسم عقدمان در عمليات بيتالمقدس پر پرواز گشود و رفت.
ادامه مطلبسال 1348 همراه و همسفر محمد شدم. گرچه آن روز نميدانستم او سرچشمهي رحمت الهي است؛ اما اعتقادات و رفتار اسلامياش باعث شد همقدم او در جادهي زندگي شوم و خداوند چهار عطيهي الهي را به ميمنت اين ازدواج نصيب من كرد
ادامه مطلبمثل پروانه به دور شمع وجود مهدي ميگردد. خودش زخمها را پانسمان ميكند. داروها را ساعت به ساعت برايش ميبرد و هراز گاهي زير لب زمزمه ميكند.
ادامه مطلبيك هفته بعد از عروسي گفت:طيبه من عازمم زدم زير گريه گفت: قول ميدهم زود برگردم گفتم:اگر شهيد بشي اون وقت من چه خاكي به سرم بريزم به مهرباني گفت:خاك رس اينكه ناراحتي ندارد خندهام گرفت
ادامه مطلبهر چه از مهربانياش بگويم، كم گفتهام؛ حميد آئينه اخلاص، وفا و صميميت بود و من عاشقانه او را ستايش ميكردم. آن قدر به ديگران محبت ميكرد كه من بعيد ميدانم يك نفر از او كدورتي داشته باشد.
ادامه مطلبدلم پر ميكشيد براي ديدنش اما او آمادهي رفتن بود. به من گفت:«برگرد»، گفتم:«نميخواهم همين جا ميمانم تا با هم برگرديم.» رضايت نداد، او پر پرواز يافته بود، و من مصرانه ميخواستم همانجا بمانم بهانهاي براي بازگشت من نداشت.
ادامه مطلبتازه ازدواج كرده بوديم، كه محمد ساعت 2 نيمه شب مجروح، به خانه بازگشت. دلم ريخت جوان بودم و هزاران آرزو براي زندگيام داشتم. اما محمد مدام يا در جبهه بود يا اگر به شهر بازميگشت تركشي سربي هديه ميآورد.
ادامه مطلب*** مصطفي لبخند به لب داشت و من خيلي جا خوردم. فكر ميكردم كسي را كه اسمش با جنگ گره خورده و همه از او ميترسند بايد آدم قسيالقلبي باشد. حتي از او ميترسيدم اما لبخند او و آرامشش مرا غافلگير كرد.
ادامه مطلب16 آبان گارديها جلوي تظاهرات را گرفتند. ما فرار كرديم چادر و روسري را از سر من كشيدند و با باتوم زدند به كمرم همان لحظه موتورسواري كه از آنجا رد ميشد،
ادامه مطلبساعت 6 بعدازظهر آخرين ماه بهار با لباس سبز سپاه بعد از سلام و عليك گفت : « برنامهام اين نيست كه از جبهه برگردم حتي ممكن است بعد از اين جنگ بروم فلسطين يا هر جاي ديگر كه جنگ حق عليه باطل باشد
ادامه مطلبيكباره از خواب پريدم. دستانم ميلرزيد؛ خود را در صحراي بيانتهايي ديده بودم. دستي از ميان ابرهاي سپيد به طرف پايين آمد. آن دست، گل ارغواني زيبايي به طرفم گرفت. تا آن زمان خوش رنگتر از آن گل نديده بودم.
ادامه مطلبيوسف كتوشلوار كرم رنگ پوشيده بود با يك پيراهن سفيد سرش را نيز انداخته بود وقتي زهرا پرسيد شما با شاه موافقين يا مخالف؟ يوسف از صراحتش جا خورد بياختيار سرش را بالا آورد و نگاهش به چادر زهرا افتاد
ادامه مطلببارها بارها از مقام مادر گفتيم از صبوري و مهربانياش از نجابت دستان آسمانياش اما نگفتيم آنكه عزيز كرده سالهاي جواني اش را به مسلخ عشق ميفرستد در دلش چه غوغايي است
ادامه مطلبحاجيه خانم حاج شمسي طعم داغ شهادت 4 فرزند را چشيده بود. سال 1360 بزرگترين پسرش پر كشيد عباس رشيد بود و دستيار پيامبر (ص) بر سر داشت.
ادامه مطلبپاسخي نداد بعداً شنيدم 8 روز پس از اعزام من راهي شده خيلي دلم ميخواست او را ببينم. وحيد در ميدان جنگ شهد شهادت نوشيد و من دست خالي با كولهباري از حسرت به خانه بازگشتم.
ادامه مطلبشاگرد مكانيك بود، ميگفت:«شما خيلي براي ما زحمت كشيديد، حالا نوبت ماست تا جبران كنيم. عاشق نماز اول وقت بود و انگار در دنياي ديگري ميزيست، صفر براي من فرزندي پاك و مهربان بود.
ادامه مطلبيادم هست با بچهي روي كولم ميرفتم مزرعه مردم كار ميكردم، در فصلهايي كه كشاورزي نبود نيز حصير ميبافتم و كارهاي خانه را بچهها انجام ميدادند. دلم ميخواست بچههايم اهل نماز و روزه باشند
ادامه مطلبپدرشان هميشه روزهاي جمعه، مغازه را تعطيل ميكرد و بچهها را به نماز جمعه ميبرد. شايد حضور در جلسات مذهبي باعث شد فرزندانم تشنه انجام فرامين الهي اسلام باشند.
ادامه مطلبحاجيه خانم، شهربانو حسن پور مادر دو شهيد است ، در چشمانش برق دو نگاه موج ميزد. يك نگاهش خيره به گلزار شهدا و سويي كه عبدالجبار اولين شهيدش در آنجا قرار گرفته است
ادامه مطلباهل عليسرود بودم و خانهدار. 15 سال بيشتر نداشتم كه ازدواج كردم. همسرم مردي كشاورز بود و از اين طريق معاش خانواده را تأمين ميكرد و ما نسبتاً وضع مالي خوبي داشتيم. بچهها كارهاي باغ را انجام ميدادند
ادامه مطلبفاطمه خوشچهره از اهالي صومعهسرا و متولد روز چهارم اسفندماه سال 1318 است. 9 ساله بود كه سايه گرم پدر را از دست داد و در 10 سالگي به عقد جواني پاكدامن درآمد و صاحب 6 فرزند شد.
ادامه مطلباز كجا بگويم از سالهايي كه شيرهي جانم را براي رشد فرزندم گذاشتم از شبهايي كه تا صبح بيدار نشستم تا مراقبش باشم تا لحظهاي درد او را آزرده نكند از كجا بگويم كه آنها را بيپدر بزرگ كردم
ادامه مطلبشهربانو ثمني همسر شهيد نوروزعلي يزدانخواه و مادر شهيدان قربانعلي، رحيم، طوبي و خديجه است. وقتي از او درباره طوبي و خديجه پرسيديم. اشك در چشمانش جمع شد
ادامه مطلبمصطفي لبخند به لب داشت و من خيلي جا خوردم. فكر ميكردم كسي را كه اسمش با جنگ گره خورده و همه از او ميترسند بايد آدم قسيالقلبي باشد. حتي از او ميترسيدم اما لبخند او و آرامشش مرا غافلگير كرد.
ادامه مطلب***تازه ازدواج كرده بوديم، كه محمد ساعت 2 نيمه شب مجروح، به خانه بازگشت. دلم ريخت جوان بودم و هزاران آرزو براي زندگيام داشتم. اما محمد مدام يا در جبهه بود يا اگر به شهر بازميگشت تركشي سربي هديه ميآورد.
ادامه مطلب*** علي ساده بود، وقتي به او جواب مثبت دادم با خودم گفتم:«حالا قبول ميكنم ميگم باشه بعد سر فرصت درستش ميكنم.» اما دست تقدير دنياي ديگري را برايم رقم زد. هرچه را هركه نداشت ما هم نبايد استفاده ميكرديم.
ادامه مطلبپانزده سالم بود كلاس اول دبيرستان درس ميخواندم برادرم كاظم اصرار داشت دانشگاه بروم. وقتي شهيد شد سفارش او را آويزه گوشم كردم بهار سال بعد علي به خواستگاريم آمد.
ادامه مطلبساكش را بست. بيصدا زار زدم. رفت و بندبند وجودم را جدا كرد. وقتي به اتاق برگشتم ديدم آتش به جانم افتاده. در و ديوار به من هجوم آوردند تك افتاده بودم. به ياد سفارش علي افتادم؛
ادامه مطلبهر از گاهي كه به خانه خواهرم ميرفتم، عبدالله هم ميآمد. من دانشآموز دورهي راهنمايي و او دانشجوي كارشناسي زبان انگليسي بود. زبان انگليسي من افتضاح بود. عبدالله هم مهربانانه مشكلات درسيام را حل ميكرد.
ادامه مطلبگفت: مواظب سلامتي خودت باش، اگر هم برگشتي ديدي من نيستم .... طاقت نياوردم؛ گفتم: عباس چطوري ميتواتم دوريت را تحمل كنم؟ تو چطور ميتواني؟ هنوز اشكهاي درشتش پاي صورتش بودند
ادامه مطلبمعصومه از ازدواج فاميلي ميترسيد از اينكه بچهشان ناقص به دنيا بيايد ميدانست كه براي مادر سخت است كه دخترش را به يك چريك بدهد پدر موافق بود ولي ميگفت:«اين آدم اهل ماندن در اين دنيا نيست.
ادامه مطلبما اصلاً مراسم نداشتيم. من بودم و ابراهيم و خانوادههامان. يك حلقه خريديم به هزار تومان. ابراهيم هم يك انگشتر عقيق گرفت به قيمت صد و پنجاه تومان. *** صبح روزي كه مهدي ميخواست متولد شود
ادامه مطلبهیچگاه خودسرانه دارو مصرف نكنید. اما اگر دارویی توسط پزشك برای شما تجویز شده است، در مصرف درست و به موقع دارو دقت كنید. برای این كه زمان مصرف یادتان نرود، از جعبه تقسیم دارو استفاده کنید.
ادامه مطلبافسوسِ گذشتن روزگار کودکی، بسیاری از ما را گاه و بی گاه در آغوش می گیرد؛ مثل گل سرخی که با همه لطافت و زیبایی اش خارهایی هم دارد. اما این خاطرات برای خیلی ها بی هیچ نشانی از آن روزهاست؛
ادامه مطلباین مطلب شامل عناوین رو به روست: پاسدار قوي هيكل, پاي مصنوعي, پايداري و استقامت, پرواز 2, پرواز فرشته, پسر رئيسجمهور, پلي از وجود, پنجره انتظار, پيشوازان قدسي, پيكري سالم, تا آخرين نفس,تابلوي موش, تانكهاي عراقي, تاول, تسليم ناپذير, تشنه, تقدير, تكليف شرعي
ادامه مطلباین مطلب شامل عناوین رو به روست: برو جلو, برويد عمليات كنيد, بسم الله, بسيجي جوان, بلدوزر جادويي, بمبي در رختكن, بنيصدر غلط كرده, به جاي همسنگر , به فرشتهها پيوست, به كدامين گناه, به ياد مادر,بوسه بر پيشاني, بوي كباب جنگي, بي نشان, پارچه متبرك
ادامه مطلباین مطلب شامل عناوین رو به روست: ام وهب دفاع مقدس, امداد الهي, امداد غيبي, انا عراقي, انار, انتظار, انفجار, انگشت شكسته, اول اسارت بعد شهادت, اولين اعزام, اولين نگهباني, ايثار, ايثار و مقاومت, ايرباس, ايمان, با التماس, بازماندگان لشگر كوفه, بر روي شانههاي او
ادامه مطلباین مطلب شامل عناوین رو به روست: آمبولانس سوخته, آه يتيم, آوار مرگ, ابوالفضل, اجازه فرمانده, اذان مشكوك, ارباً ارباً يعني چه؟, اسارت, استجابت دعا, اسكله منتظر شماست, اسير ايراني, اسير مجاني, اشكو اليك, اعلاميه, السلام عليك يا ...., السلام عليك يا اباعبدالله, الله اكبر, اللهم اني اسئلك
ادامه مطلباین مطلب شامل عناوین رو به روست: 12 بسيجي,13 كبوتر, 25كيلومتر تا كربلا,آب, آب اروند,آب كاربراتور, آثار جنگ, آخرين تله, آخرين تله, آخرین سجده, آخرين عكس, آخرين گلوله, آخرين لبخند, آخرين مرخصي, آخرين نفس, آدم عجيب, آدمخورها, آرزو, آزمايش, آزمايش الهي
ادامه مطلباز شيخ حسين بن عبد الصمد (پدر شيخ بهايى ) پرسيدم ، حكايتى نقل مى كنند، كه شما همراه شهيد دوم در استانبول تركيه ، به جايى مى رفتيد، او به شما گفت : در همين جا شخصى كشته مى شود كه مقامى ارجمند دارد و بعد خودش در همانجا شهيد شد.
ادامه مطلبشهيد اول پس از تكميل تحصيلات به سوريه برگشت و در دمشق كه اكثريت مسلمانان آنجا از اهل تسنن هستند، زندگى مى كرد، طولى نكشيد كه آوازه علمى او در همه جا پيچيد، و شيعيان به اين افتخار بزرگ رسيدند
ادامه مطلباین مطلب شامیل عناوین رو به روست: معرفی خرمشهر, شرح عملیات ها در خرمشهر, نمادهای خرمشهر, خاطرات خرمشهر, شناسنامه عملیات در خرمشهر
ادامه مطلباین مطلب شامل عناوین رو به روست: معرفی هویزه,شناسنامه عملیات در هویزه,نمادهای هویزه,اسامی شهدای هویزه,خاطرات هویزه,هویزه یعنی...
ادامه مطلبسرانجام وقت انتخاب فرا مى رسد، و رزمنده پیكار جوى مسلمان مى خواهد به آنچه كه در فكر اوست عینیّت بخشد، و بدان جامه عمل بپوشند، گویا بسان تشنه اى مى ماند كه به دنبال آب مى گردد، و همین اندازه را نیز مقامى بس بالا و والاست، چون او محبوب خداوندگار رب العالمین است
ادامه مطلب
در كودكي مبتلا به مرض لاعلاجي شدم، تا اينكه حالم وخيم شد و آثار مرگ بر من ظاهر گرديد. مادرم در حسينيهي خانه فرياد ميزد:«يا موسيبنجعفر، يا بابالحوائج! آيا معجزات و كرامات شما منحصر در حرم شماست؟ آيا ميتوانيد به هند بياييد و كودك مرا كه در حال مرگ است شفا دهيد»
روز سوم شعبان سال 78 كه سالروز ولادت آقا اباعبدالله بود، دوستان به ميمنت شب چهارم شعبان كه سالروز ميلاد آقا قمربنيهاشم است، كيك پخته بودند و خودشان را آماده كرده بودند جشن ولادت آقا را برگزار كنند.
زماني، بچهها در شلمچه پيكر يكي از شهدا را كه از نيروهاي غواص بود، كشف كردند، اما متأسفانه تا نزديك غروب آفتاب هرچه گشتند، پلاك آن شهيد بزرگوار را پيدا نكردند، ديگر مأيوس شده بودند، با خود گفتند: پلاك شهيد كه پيدا نشد، پس پيكر شهيد را همانجا ميگذاريم، صبح دوباره برميگرديم.
شاه عباس با شك و ترديد به مقام شامخ «حر» قبر آن شهيد كربلا را زيارت كرد و براي اطمينان خاطر و يقين قلبي، دستور نبش را داد و در كمال تعجب، جسد آن بزرگوار را با لباس خونآلود و آثار جراحاتي بر بدنش، بدون هيچ تغييري مشاهده كرد.
امام جماعت يكي از مساجد شيراز ميگفت: «در اولين روزهاي پس از فتح خرمشهر پيكر 28 تن از شهداي عمليات آزادسازي خرمشهر را به شيراز آورده بودند. پس از اينكه خيل جمعيت حزبالله در قبرستان دارالرحمهي شيراز بر اجساد مطهر و گلگون اين شهيدان نماز خواندند. علماي شهر كه در مراسم حضور داشتند، مسئوليت تلقين شهدا را بر عهده گرفتند، از جمله خود من.
يكبار بچهها در منطقهي جنوب، پس از چند روز سعي و تلاش خيلي خسته ميشوند، ولي حتي يك شهيد هم پيدا نميكنند. سپس با خلوص نيت به حضرت زهرا (س) متوسل ميشوند و سينه ميزنند. فرداي همان شب، دوباره به جستوجو ادامه ميدهند، ولي باز هم چيزي نمييابند.
سيدمحمد اعتقاد محكم و استواري داشت و در اوقات نماز خيلي مراقبت مينمود، حتي بعد از شهادتش نيز زمان نماز را به نيروها يادآوري ميكرد.
شانزده سال بيشتر نداشتم كه «محمدرضا غفاري» براي خواستگاري به منزل ما آمد، گويي كار خدا بوده كه مهر خاموشي بر لبم نشست، و او را بهعنوان همسر آيندهي خود قبول كردم .