شهيد سهراب نوروزي
روزي در بين تعدادي از برادران بسيجي نشسته بوديم. شهيد «نوروزي» هم بود. از جبهه و روحيه رزمندگان سئوال شد. سهراب با حوصله تمام شروع كرد به توضيح وگفتن خاطره، از مسائلي كه ديده بود.
همه با اشتياق جذب حرفهايش شدند. او از حماسه ها و فداكاري ها ي خط شكنان جبهه تعريف مي كرد.از معنويت والايي كه بين آنها حاكم بود و به چشم خود ديده بود. سعي مي كرد جهت بالابردن روحيه بسيجيان، قهرماني ها و از خود گذشتگي رزمندگان ديگر را آن طور كه ديده بود، بيان كند. اما وقتي نوبت به خودش رسيد كه چه كرده است، يك دفعه ديدم با متانت خاصي سكوت كردند و خواست حرف را عوض كنند.
من كه با اخلاق و معنويت او آشنايي داشتم و مي دانستم چه فداكاري هايي كرده اند، طاقت نياوردم و گفتم:سهراب! از فعاليتهاي خودت درگردان ذوالفقار بگو ، از عمليات . . . كه باتبسم خاصي حرفم را قطع كرد وگفت : قابل گفتن نيست!
با اين حرف سكوتي ژرف همه را فرا گرفت، چند نفري كه او را مي شناختند، اشك در چشمانشان حلقه زد.
مدتي بود كه شهيد نوروزي به جبهه نرفته بود. شايد 3 الي 4 ماه. آن روزها حالش گرفته و ناراحت بود.
وقتي با او روبرو مي شدم، احساس كردم كه حالت شوق و پروازي معنوي در او هويداست.نگاه پر كشيدن به جبهه، نه ! او متعلق به فضايي ژرف تر و مقامي والاتر بود.
فضاي زندگي آدم هايي چون ما برايش گنجايش آن همه معنويت واخلاص را نداشت.
زماني كه به جبهه رفت، ديدم كه نگاهش پرواز مي كند و مي خندد.
شهيد نوروز ي هميشه به جبهه وجنگ فكر مي كرد .هميشه درصدد بود تا قدمي درجهت پيروزي و تحكيم پايه هاي اسلام و انقلاب بردارد، براي همين كمتر به مسايل دنيوي اهميت مي داد.
روزي به شوخي از او پرسيدم : « مگه تو ازدواج نكرده اي» ؟! گفت :كه چي ؟! گفتم: من هميشه مي بينم كه يا درجبهه هستي و يا اگر به پشت جبهه مي آيي، در پايگاه بسيج حضور داري. كمي هم به فكر زندگي خود و زن و فرزندت باش.
ايشان با آرامش وتبسم خاصي جواب دادند: تا وقتي كه مسئله جبهه و جنگ هست چه ضرورتي دارد كه به مسايل زندگي و خانواده رسيدگي كنم؟
من در مقابل چنين پاسخ محكمي سؤال ديگري برايم باقي نمانده بود .
سال 1361 در شب هاي چهارشنبه به كمك برادران حزب اللهي جلساتي تشكيل مي داديم.
دراين جلسه سعي مي شد. تا در زمينه مسايل فرهنگي وتبليغي شهرستان ازجمله مسئله جبهه و جنگ تصميماتي گرفته شود وآن گاه جهت پيشنهاد به مركز و سطوح بالاتر فرستاده شود .
افراد فعالي شركت داشتند.ازهمه فعال تر شهيد سهراب نوروز ي بود .
يادم مي آيد، نظراتش هميشه قابل توجه و مهم بود و مؤثرترين نظريات ازسوي او ارائه مي شد.
شهيد نوروزي در مقابل جبهه و دشمن جهت و حركت خاصي داشتند. هر حركتي و هر حرفي از او معنايي والا و عميق داشت.
جالب اينكه ايشان در اكثر عمليات ها، به دليل آن دشمن را ناتوان مي دانست، به علامت كوچك شمردن
عراقي ها پوتين به پا نمي كرد و پاشنه كفشش را بالا نمي كشيد.
اين علامتي نمادين جهت حقير دانستن دشمن بود .
تنها در عمليات خيبر، به خصوص در پاتكهاي سخت عراقي ها بودكه پوتين ها را پا كرد و بندهاي آن را محكم بست، آن گاه به ديگر نيروهاي رزمنده گفت: اين عمليات با عمليات هاي گذشته فرق مي كند . اين يك جنگ تمام عيار است ، پس بايد تمام نيروها را به كار اندازيد و به مصاف دشمن برويد.
هنگام خاكسپاري شهيد نوروزي، پدرش داخل قبر رفت و خود جنازه را برداشت و درون لحد گذاشت!
پدرشهيد كه مثل كوه ايستاده بود و گفت:
مسئله اي نيست. امانتي بود كه خدا به من داد وحالا خودش گرفت. ما راضي به رضاي او هستيم.
* * *
منبع: آرشيو جمع آوري آثار شهدا، معاونت پژوهش و تبليغات بنياد شهيد و امور ايثارگران.
راوي: حجت الاسلام محسن توسلي - امام جمعه شهرستان
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید