آخرين بار كه شهيدرحيم عبدالخضر زاده به جبهه اعزام شد، حالات عجيبي داشت و همين كه خبردار شد، عملياتي در پيش است، برخاست و با يك وداع خاطره انگيز ما را ترك كرد.
همان شب در شلمچه، عمليات شد و فردا به ما خبر دادند كه او مجروح شده و به تهران اعزام شده است. به تهران كه رفتيم، ماجرا را از او پرسيديم او پاسخ داد: وقتي عراق، منطقه شلمچه را بمباران شيميايي كرد، من مجروحين را به عقب منتقل مي كردم و همان جا شيميايي شدم اما اهميت ندادم چون مي بايست مجروحين را نجات مي داديم.
پس از ساعتي با اصابت تركش توپ به شدت مجروح شدم و ...
او ديگر توان ادامه ي سخن نداشت و فقط با جملات بريده بريده به ما گفت: من هيچ وقت نمي ميرم چون شهيد زنده است. من همواره با شما هستم. پس از چند دقيقه، مرغ روحش از قفس تن آزاد شد و او همنشين اهل بهشت گرديد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید