شهادت شهید حسین فهمیده
اوایل آبان ماه بود که در حال خوردن غذا بودیم. از رادیو شنیدیم که نوجوان 13 سالهای زیر تانک رفته و خود نیز به شهادت رسیده است. مادرم گفت: این محمدحسین است. داود برادرم گفت«نه مادر! او نیست. من فردا میروم و او را پیدا میکنم و میآورم.». 7 آبان ماه بود که مأموری به در خانه آمد و گفت «محمدحسین در بیمارستان اهواز است و برویم او را ببينيم.» اما در روز 8 آبان، ما پیکر نیمهسوخته حسین را در بهشتزهرا تحویل گرفتیم. پس از چهل روز از خاکسپاری محمدحسین، سنگقبر او را انداختیم. مادرم به من گفت تا روی سنگقبر را بخوانم. پس از خواندنم، مادر گریه کرد. ازش پرسیدم چرا گریه میکنی؟ گفت «یک روز محمدحسین به خانه آمد. ازش پرسیدم کجا بودی؟ گفت: سر قبرم، بهشتزهرا، قطعه 24، کنار قبر آقای طالقانی بودم. بهش گفتم: من را ببر آنجا. گفت: آنقدر بیایی و بروی که خسته شوی.»
نظرات 3
محسن
1400/10/18 | 8:57 |ان شاءالله قدر دان حداقل خانواده های شهدا باشیم از مادر شهید درخواست دعا برای شهید شدن در راه ولایت و اسلام را دارم
امین نویدی
1400/10/17 | 22:10 |شهدا شرمنده ایم........
باقر ذوالفقاری
1397/7/6 | 9:10 |من مطمئن هستم نوجوانها و جوانهای حال حاضر هم همچون شهدای آن روزها حاضر به جانفشانی برای اسلام و ولایت هستند.چون ستارگان راهنمایی همچون حسین فهمیده ها دارند.
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید