بعد از عمليات والفجر 8 شهر فاو عراق به تصرف سپاه اسلام درآمد، گردان حضرت رسول (ص) جهت پدافند عازم فاو شد. فصل تايستان بود و گرما بيداد ميكرد.
دشمن قبل از ورود ما، منطقه را بمباران شيميايي کرده بود. چند روزي از استقرار گردان نگذشته بود كه به دليل آلودگي منطقه قريب به اتفاق نيروهاي گردان به بيماري هاي عفوني دچار شدند.
بيمارستانهاي صحرايي مملو شد، از رزمندگان مصدوم، وضع تاسف باري بود، هرچه آبميوه و مايعات بچهها مي خوردند جواب نميداد، براي تامين نيروي پستي در خط دچار مشكل شده بوديم، در همين بين حاج نوري سخت جهت بهبودي وضعيت نيروها تلاش ميكرد او با شبكه بهداري شهرستان ايذه تماس گرفت و درخواست اعزام يك اكيپ مجهز درماني شدند كه سريعاً گروهي از برادران بيمارستان شهر با هماهنگي سپاه به منطقه آمدند و مشغول مداواي نيروها شدند. حال خود حاج نوري از همه وخيمتر بود هرچه اصرار كرديم كه به عقبه برگرديد و در بيمارستان بستري شويد او گفت: «چطور برگردم در حالي كه برادران پاسدار و بسيجيام مريض هستند و زجر ميكشند و در خط نگهباني مي دهند». در همين روزها بود كه با مشكل آب مواجه شديم، بدليل آتش سنگين دشمن آب شرب به خط نميآمد من ميديدم كه حاج نوري روزه ميگرفتند و در مواقعي ديگر تا تمام بچه ها آب نميخوردند، آب نميخورد. مجموعه اين حضائل انساني از او جواني وارسته ساخته بود كه بر قلب بچه هاي بسيجي ايذه و باغملك حكومت مي كرد و در واقع او قلعه قلب همه را فتح كرده بود.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید