معماي توحيد زرتشتي
در ميان مناقشههاي گوناگون که دربارة دين زرتشتي کردهاند، از ديرباز ، موضوع توحيد داراي جايگاه ويژهاي بوده است. اين موضوع نه تنها دينپژوهان را به خود مشغول داشته است ، بلکه همچنين زبانشناسان ، تاريخنگاران ، اهل کلام و اسطوره پژوهان هم به آن بسي پرداختهاند. اما دستاورد همة کششها و کوششها ، پديداري انبوهي از نظريههاي متضاد و سردرگم کننده بوده که دامنهشان از باور به شرک مطلق تا توحيد ناقص، و از ثنويت تا توحيد ناب متغير است. اين امر، در جاي خود ، سخت شگفتيآور مينمايد؛ چه ، با وجود همة اختلافهاي پژوهندگان ، توحيد در دين زرتشتي صورت يا ماهيتِ يک «معما» را نداشته و به خودي خود ، براي يک دينآگاهِ زرتشتي ماية دغدغه يا دلمشغولي نميبوده است. اين معنا، از اينجا و به سادگي اثبات ميگردد که دعواي توحيد يا شرک در کلام زرتشتي ريشهاي درونديني يا بنيادي ندارد؛ و آنچه در منابع زرتشتي راجع به اين موضوع ديده ميشود ، واکنشهاي علماي زرتشتي در برابر باورهاي مطرح در ساير اديان يا رديههاي پيروان آنها بوده است.
ادامه مطلب