کوچههای شهید
چند برش از دفاعی که مقدس بود...
ادامه مطلبکفشهایش به سمت در چرخید، شايد اين آخرین سفر باشد آسمان ابر، پشت پایاش ریخت؛ خواست چشمان کوچه تر باشد
ادامه مطلبروزي در بين تعدادي از برادران بسيجي نشسته بوديم. شهيد «نوروزي» هم بود. از جبهه و روحيه رزمندگان سئوال شد. سهراب با حوصله تمام شروع كرد به توضيح وگفتن خاطره، از مسائلي كه ديده بود.
ادامه مطلبما شرمنده خانوادهانم نیز هستیم آنها هم بیمار شده اند و افسردگی در بین فرزندان جانبازان بسیار زیاد است چرا که هر لحظه با استرس و فشار روبه رو هستند چرا که مرگ را هر لحظه در مقابل چشمشان می بینند.
ادامه مطلبمن و تعدادي از برادران رزمنده در لشگر بوديم که به ما اطلاع دادند که آقا و تعدادي از اطرافيانشان قرار است امروز به لشگر ما بيايند خلاصه ساعت حدود چهار بعدازظهر بود که من در سنگر نشسته بودم ناگهان يک آقايي از پلههاي سنگي پايين آمد
ادامه مطلباین مطلب شامل عناوین رو به روست: فقط پیشانی, فقط دندان هست, قلاب بگیرید بیایید پایین, قدر شناس, قال دوشکا, قابل کشت نیست, کلوا و اشربو حتی تنفجروا, کمک کمک, کربلا،کربلا نبود, کارتن خرما
ادامه مطلبسرانجام وقت انتخاب فرا مى رسد، و رزمنده پیكار جوى مسلمان مى خواهد به آنچه كه در فكر اوست عینیّت بخشد، و بدان جامه عمل بپوشند، گویا بسان تشنه اى مى ماند كه به دنبال آب مى گردد، و همین اندازه را نیز مقامى بس بالا و والاست، چون او محبوب خداوندگار رب العالمین است
ادامه مطلب
هشت سال دفاع مقدس با تمام فراز و نشیب های فراوان گاه خاطرات تلخ و شیرینی به همراه داشت که شنیدن برخی از این خاطرات خود بیان کننده حقیقت جنگ است.
اسماعیل دهقان از رزمندگانی است که پزشکان از درمانش اظهار ناامیدی کرده و قرار بود برای درمان به سوئد اعزام شود، یک شب قبل از اعزام بود که امام(ره) را در خواب دید و شفایش را از آقا گرفت.
آبان ماه 59 ،( پايان 35 روز دفاع مردمي خرمشهر ) در عظمت و شکوه 3 خرداد 61 کمتر ديده مي شود. شايد به اين دليل که همه پيروزي را دوست دارند و کسي دنبال شنيدن اخبار سقوط يک شهر نيست!
ادامه مطلب