خانواده همبسته يك خانواده هميار است؛ گاهی وقتها کمک دادن از نوع مرئی و فیزیکی و مادی است و گاهی اوقات از نوع روانی، یعنی خانواده همیار خانوادهای است که کاملاً رصد میکند حالات روحی و رفتاری و روانی اعضای خود را و به وقتش اگر کمک ذهنی، روانی و فیزیکی نیاز باشد، این کمک را ابراز میکند، اما در بسیاری از خانهها مخصوصاً مادرها، بار همه خانواده را به دوش میکشند، اگر یک نفر در خانواده ضربهگیر همه اعضا باشد حتماً او میشکند، حتماً سرریز میکند و فشار روانی را دیر یا زود، نمیتواند تحمل کند و همان فردی که ضربهگیر شد، تبدیل به فرد غرغروی خانواده میشود که تشنج ایجاد میکند و باز خانواده از سوي همان فرد، دچار آسیب و لطمه میشود.
خانواده همبسته یک خانواده مسئول است، یعنی اعضا مسئولیت کار خود را بر عهده میگیرند و اینچنین نیست که مثلاً پدر و مادر صرفاً حمایت کنند و مسئولیت داشته باشند و بچهها فقط سرویس بگیرند. متأسفانه شکل موجود در خانواده، این شکل است که بچهها نظارت نمیخواهند اما حمایت میخواهند. تا کی حمایت میخواهند؟ تا 30، 35 ساله بشوند و بعد دیگر خودشان خجالت بکشند.
خیلی وقتها بچهها به پدر و مادرها میگویند شما ما را به وجود آوردید، میخواستید به وجود نیاورید، پس میبایست این کار را برای ما انجام بدهيد، حتی اگر جایی خطایی بکنند که من دیدم موردش را که طرف، خطایی هم کرده، والدینش هم متوجهش کردند، بعد از ده سال که نتیجهاش را دیده میگويد شما اصلاً باید آن موقع دست و پای مرا میبستيد و در خانه حبسم میکردید! تا این حد از خودش سلب مسئولیت میکند.
خانواده همبسته، خانوادهای است که در آن نصحيت و خيرخواهي زیاد باشد. افراد از این که نصیحت بشوند نباید ناراحت بشوند، چون باید بدانند اعضای خانواده بیش از تمام افرادی که آنها در سر تا سر زندگیشان تجربه میکنند دارای خیرخواهی هستند. هیچ وقت امکان ندارد کسی پیدا شود که بیشتر از پدر و مادرش، خیرخواه او باشد. به ندرت ممکن است چنین اتفاقی بیافتد؛ هرچند ممكن است والدين متخصص نباشند و ندانند که این خیرخواهی را چگونه اعمال کنند ولی در اصل مسئله تفاوتی ایجاد نمیکند. متأسفانه از بس که در ادبیات عامه رایج شده که جوانها حوصله نصیحت ندارند، اینها باعث تلقین غلط به افراد شده که کسی در خانواده نباید به کسی نصیحت و امر و نهی کند یعنی تمام مفاهیم ارشادی و تکلیفی دین تبدیل شده به مفاهیم منزجرکننده و ناراحتکننده که این فضا طبیعتاً باید تغییر کند. اگر در خانواده فرد در مقابل نصیحت تمکین نکند، این فرد در آینده هم وقتی وارد جامعه میشود هیچ وقت در مقابل قانون، ارشاد، در مقابل امر به معروف و نهی از منکر، در مقابل هیچ کدام از اینها تمکین نخواهد کرد.
آموختن از آنچه نميگوييم
تربيت، مثل گذشته نيست كه ميگفتند چارديواري اختياري. امروز، امواج نامرئي ديجيتالي حتى از ديوارهاي سيماني عبور و به ذهنهاي منعطف شکلپذير کودکان نفوذ ميکند. آن زمان گذشت که ميگفتيم در محله خوب (دارالمؤمنين) خانه بخريم که فرزندانمان هم مؤمن بشوند. ديگر محلهاي نمانده است. پريروز ميگفتند دهکده جهاني، ديروز شد خانه جهاني و امروز ميگويند مشت جهاني؛ با يک موبايل، جهان در مشت اوست! امواج جهاني هرلحظه از طريق اپليکيشنهاي تلفنهمراه به فرزندان ما ميرسد. بچهها در اين راه از ما واردتر هستند و ما از بچههایمان درباره آن سؤال ميکنيم. بچهها بهتر از ما با تلگرام و واتسآپ و سايتهاي مختلف آشنا هستند و آنلاين و برخط کار ميکنند. تربيت از طريق همين امواج ديجيتالي در روح و روان بچه ما وارد ميشود. حال هرچه من بگويم، مادر اين را بگويد، پدر اين را بگويد، در کنار چگالي سنگين رسانه ديجيتالي، پدر و مادر و خانواده سنتي کجا هست؟! ولي با اينحال بدانيد که ناخودآگاه، کودک از «فرامن والدين» يعني من دروني آنها نه من بيروني و نقابي، همانندسازي ميکند. ما اگر طبيعتي راستگو باشيم، از طريق کنشهاي الهامي،کودکمان راستگوییاش را حفظ ميکند؛ البته بايد توجه داشته باشيم كه طبيعتي راستگويي داشته باشيم نه اداي راستگویی دربیاوریم. در اين صورت ديگر به کنشهاي کلامي نيز نياز نيست؛
ميرود از سينهها در سينهها از ره پنهان صلاح و کينهها
تربيت، سينه به سينه است، نه کيسه به کيسه. کيسه عارض بيروني است، سينه عامل دروني است؛ بنابراين اگر طبيعت انسان صاف باشد، پدر و مادر بيريا باشند، هيچ نيازي به آموزش و کنش کلامي نيست و کودک ناخواسته و ناهشيار، از اين کنش الهامي ناهشیار شما پايدارترين آموزش دروني را ميگيرد، اما اگر ما خود در ظاهر و به لفظ بگوييم، دروغ نگو! ولي خودمان در عمل با ديگران، در تعارفات، در رفتارها، در بگومگوها، در تلفنها و... دروغ بگوييم، بچهها اينها را ياد ميگيرند. بچه آنچه ما ميگوييم و آشکار ميکنيم، ياد نميگيرد. بچه آنچه که نميگوييم و پنهان ميکنيم، ياد ميگيرد. کودک ما از آنچه که نشان ميدهیم نميآموزد، از آنچه كه از او پنهان ميکنيم ميآموزد.
مجله آشنا، شماره 217، صفحات 86-87
دكتر فريبا علاسوند
دكتر عبدالعظيم كريمي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید