پشه زده
مجروح شده، نوعي تحقير دشمن بود يا به چيزي نگرفتن زخم و جراحتي كه تفنگ و توپ و تانك او به بار ميآورد، هر چند كاري و مردافكن!
پياز
مداح گردان، البته به مزاح، اشارهاي بود به بعضي از مداحان كه كارشان درآوردن اشك نيروها بود و براي اين منظور هر راهي كه بلد بودند ميرفتند و هر نغمهاي كه ميتوانستند كوك ميكردند. صرفنظر از صحت و سقم قضيه و وقت و بيوقت خواندن آن!
پدربزرگ فشنگ ها
گلولهي توپ ضدهوايي كه نسبت به فشنگ و ساير سلاحها بزرگتر و سنگينتر بود. گويي آنها بچههاي او بودند و ايشان پدربزرگ آنها!
پوكه پران
به كسي كه در بحث بيشتر سعي در قانع كردن بچهها داشت و در بند سخن منطقي نبود، گفته ميشد آسمان و ريسمان را به هم ميبافت، تا حرفش را به كرسي بنشاند. به قول معروف، سخنش محلي از اعراب نداشت و رد يا قبولش در بين بچهها مورد اعتنا نبود، همان كه در تعبير عامه در پشت جبهه و در شهر به او خاليبند ميگفتند.
پشت به دشمن روبه ميهن
بريدن، فرار را بر قرار ترجيح دادن، عبارتي بود كه براي نيروهاي بريدهي دشمن و ندرتاً خودي به كار ميبردند و كنايه از ترسيدن و استقامت نكردن نيرو، موقع مقابله و كارزار است.
پرستو
پرستو؛ نيروي رزمنده. اسم رمز است كه در مكالمات تلفني با بيسيم استفاده ميشد.
پا آهني
كسي كه به دليل كثرت اصابت تير و تركش، گويي پايش آهني و از اين جنس بوده است.
پاتك خوردن
اگر فردي در خواستگاري جواب رد ميشنيد انگار كه با ميدان مين رو به رو شده است؛ به همين دليل بچهها به او ميگفتند: «چه شده؟ پاتك خوردي؟».
تعقيبات بعد از غذا
به خواب بعد از غذا، خصوصاً در گرماگرم تابستان بالاخص در جنوب، آن هم در فصل خرماپزان.
تاج گذاشتن
گلوله را درست روي هدف نشانه گرفتن و زدن.
تاكسي سرويس
دمپايي و كفش كتاني كه هر كس پايش ميكرد و صاحب نداشت.
تركش علاف
تركشي كه گويي نميداند كجا بايد فرود بيايد و با صداي كشدار شبيه قرقره در فضا ميگردد.
ترم آخر دانشگاه
نوبت آخري كه رزمندهاي به جبهه ميرفت و منتهي به شهادت او ميشد. به اين معني كه جبهه دانشگاه بود و رزمنده، دانشجويي كه طي سالهاي جنگ واحدهايي از دروس تقوا و جهاد را در ترمهاي تحصيلي آن گذرانده و نوبت آخري كه موفق به كسب مدرك شهادت شد، ترم آخر بود.
تيله سوت بودن
خيلي مخلص كسي بودن، مثل يك تيله سوت كوچك كه با يك فوت، دَه تا پشتك وارو ميزند. اين عبارت را براي ابراز نهايت فروتني و تواضع و ارادت خود نسبت به كسي ميگفتند كه البته بدون جواب نميماند، يعني شنونده هم با گفتن عبارتي ديگر، دست پايينتر را ميگرفت.
تكمه ي اخلاص
اولين تكمهي فرنج و پيراهن از بالا كه بستن آن موجب پوشيده شدن بدن ميشود. «تكمهي مكتب، تكمهي تقوا، تكمهي ريا و تكمهي اضافه حقوق» كه مترادف همين اصطلاح است.
تويوتا بي حجاب
ماشين تويوتا و جيپ كه سقف آن را باز كرده بودند و بدون سرپوش و سقف سوار ميشدند. وسيلهاي كه سقف و سرپوش و حجاب نداشت.
تقويم عمليات سپاه
كنايه از كسي كه اگر دفتر سابقهي حضورش در منطقه را ورق بزني، ميتواني تقويم تاريخ همهي هجومها و حماسههاي مربوط به هر عمليات و مقاومتي را مرور كني و به اصطلاح كلكسيون تير و تركش و زخم و جراحت.
تركش با معرفت
تركشي كه زوزهكشان ميآمد و از بالاي سر رد ميشد و راه خودش را ادامه ميداد و به كسي آسيب نميرساند. در چنين مواقعي ميگفتند: «عجب تركش با معرفتي، خبر ميدهد و ميرود و كاري به كار آدم ندارد.»
تركش ابوالفضلي
تركشي كه باعث قطع شدن دست از بدن ميشد. همچون حضرت ابوالفضل (ع) كه دست از بدنشان جدا شد.
تك كلام حجله اي
حرف و حديثي كه بوي خدا و معنويت و آخرت و شهادت ميداد. سخني كه ديگران را به فكر فرو ميبرد و موجب تذكر و تفكر ميشد. وقتي كسي از اين حرفها ميزد، به شوخي به او ميگفتيم كه بايد بدهيم روي حجلهات يا سنگ قبرت بنويسند. (يعني از آن كلمات قصار است.)
تا انقلاب مهدي
وقتي از رزمندهها و بيشتر بچههاي كادر لشگر، مدت مأموريت و پايان خدمتشان را در جبهه ميپرسيدند، به طور شفاهي و كتبي جواب ميدادند: «تا انقلاب مهدي (عج)» يعني تا ظهور آقا امام زمان (عج) در جبهه خواهم ماند. جبهه براي ما راه بدون بازگشت است. آن را به دست صاحب اصلياش ميسپاريم يا شهيد ميشويم و تكليف از ما ساقط ميشود.
تيپ كردن
وقتي بچهها به فردي برميخوردند كه ظاهر او مثل سابق نبود و به سر و صورتش صفا داده بود، ميگفتند: «ببينيد چه تيپ كرده». كنايه از اينكه خوشتيپ شده و گاهي اوقات در مقام اغراق ميگفتند: «ماشاا... لشكر كرده» يعني مرتبهاش از حد گردان به تيپ و بعد هم به لشكر رسيده، به قولي: «چيزي نمانده تيپش لشكر بشه» هم ميگفتند.
تك تيرانداز
اين عبارت به شخصي كه حاضر جواب بود و در حرف از طرف مقابل وا نميماند و همه را در مقام سخن مات ميكرد، گفته ميشد. درست مثل تك تيراندازي كه يك تير بيشتر نميزند، اما درست و دقيق ميزند، به همين خاطر ميگفتند طرف تك تيرانداز خوبي است.
توضيحات اضافي
وقتي كسي در نقل واقعهاي كمي به اصطلاح آب قاطي قضيه ميكرد، يا بعضي عبارات آلوده به شوائب را دامن ميزدند، به او ميگفتند: «توضيحات اضافي نميخواهد بدهي؟»
تكمه ي تقوا
اين اصطلاح به تكمهي آخر پيراهن يا فرنج برگهي سينه (از پايين به بالا) كه سينهي شخص را ميپوشاند، و موجب حجاب بيشتري ميگرديد، گفته ميشد، و به نوعي به «تق _ وا» نيز معروف بود، زيرا تكمه با صدايي شبيه تق باز ميشود!
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید