چكيده
اين مقاله با رويكرد نظري و تحليلي، برخي از ويژگيهاي نوشتاري تورات، انجيل و قرآن را بررسي كرده است. ابتدا بحث كلمه، كلام و انسان كامل (واسطة دريافت كتاب آسماني) و پس از آن، بحث كتاب و تأويل آن مطرح ميشود. سپس مباحثي مانند انسجام و يكپارچگي، وحي يا الهام، تدوين كتاب مقدس و قرآن كريم، سبك نگارش، تدوين كتابهاي جانبي، برتري قرآن بر كتاب مقدس، تحريف قرآن و كتاب مقدس، حجيت و اعتبار، و اوصاف قرآن و كتاب مقدس از نگاه آيات قرآن مطرح ميشود. در اين مقال، تلاش شده است كه مطالب بهصورت تطبيقي، و به اختصار، بيان شود.
مقدمه
در طول تاريخ، خدا به وسيلة پيامبران از آدمعليهالسلام تا خاتمصلياللهعليهوآله، با بشر سخن گفته[1] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> و اين، سنتي است جاري كه آيات قرآن كريم بهآن اشاره دارند.[2] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> پيامبران پس از فهم وحي و سخن خدا، مأمور بودند كه با مردم براساس ظرفيتِ فهمشان صحبت كنند. بنابراين، كلام خدا بايد بهگونهاي به مردم القا شود كه همة آنها بتوانند از آن استفاده كنند. ازاينرو، كتابهاي آسماني كه وحي الهي را دربردارند بايد سطوح معنايي مختلفي داشته باشند تا براي همة مردم قابل استفاده باشند. ازآنجاكه پيامبران يك كلام را با توجه به شرايط زمان و مكان، بهصورتهاي گوناگون و با سطوح مختلف بيان كردهاند، بهيقين در كتابهاي آنان اشتراكات فراواني وجود دارد. بنابراين، همةپيامبران، كتابهاي پيشينيان را تصديق و تأييد ميكردند.
بهعقيدة مسلمانان، خدا قرآن را بر پيامبر اسلامصلياللهعليهوآله نازل كرده است و همة واژگان آن، وحي الهي است. يهوديان نيز تورات را وحي الهي ميدانند و بهعقيدة مسيحيان، خود مسيح، وحي الهي است و اناجيل، شرح حال اويند. در اين نوشتار برآنيم كه به ويژگيهاي كتابهاي آسماني، نگاهي مختصر داشته باشيم. ازاينرو، ويژگيهايي مانند كلام بودن، كتاب بودن، تأويل، انسجام، وحي يا الهام بودن، تدوين كتاب، سبك نگارش، تحريف، اعتبار، و اوصاف تورات، انجيل و قرآن از ديدگاه آياتِ قرآن، بررسي خواهند شد.
سخن گفتن خدا با انسان
آياتي چون "مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ"(بقره:253) دلالت بر وقوع تكلم خدا با برخي از انسانها دارد و اين تكلم، مجازي و تمثيلي نيست؛ يعني خدا واقعاً با برخي انسانها سخن گفته است. در قرآن، به اين ارتباط «كلام» گفته ميشود.
كلام خدا كه مخصوص پيامبران و رسولان بوده و دربردارندة اخباري است از روح، فرشتگان، شيطان، لوح و قلم، و ...، حقيقي است و امور حقيقي را بيان ميكند، نه اينكه مجازي و تمثيلي باشد؛ زيرا آيات قرآن و گفتار پيامبران پيشين، ظهور دراين دارند كه گويندگانشان از اين سخنان، ارادة مجاز و تمثيل نكردهاند. بنابراين، سخن گفتن خدا با پيامبران، امري است حقيقي كه همان آثار سخن گفتن بشري بر آن مترتب ميشود.[3] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
خداي متعال با كلام و تكليم، به برخي از افعال خود اشاره ميكند؛ مانند: «وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسي تَكْلِيماً»(نساء: 163) و «مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ»(بقره:253). اطلاق اين دو آيه، با آية «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ»(شوري: 51) تفسير ميشود؛ يعني خدا بهگونههاي مختلف و بهصورت حقيقي با بشر سخن گفته است؛ زيرا اگر كلام خدا حقيقي نباشد، استثناي «الّا وحياً» حقيقي نميشود و وحي الهي، غيرحقيقي تلقي ميشود. بنابراين، اصل كلام و سخن گفتن خدا با انسان، قطعي است. البته كلام الهي محدوديتهاي كلام بشري را ندارد و براي بيان آن به حنجره يا چيزي شبيه دستگاه كلامي بشري نياز نيست.[4] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> همچنين وضعي و اعتباري نيست؛ زيرا خدا شبيه مخلوقات نيست: "لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْء"(شوري: 11). آنچه كلام خدا و انسان را بهيكديگر شبيه ميكند، خواص و آثار كلام است كه هردو، مانند هماند. پس از اينكه دانستيم اصل كلام و سخن گفتن براي خدا ثابت است، اين پرسش مطرح ميشود كه حقيقت كلام الهي چيست و چگونه محقق ميشود. پاسخ اين است كه كلام الهي، مانند ساير افعال خدا همچون زندهكردن، ميراندن، روزي رساندن، هدايت و پذيرش توبه، از صفات ذاتي نيست.[5] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> اين فعل الهي، بالاترين مرتبة حكمت و صدق و حقيقت، و اعتدال و انسجام است و برتر از قدرت بيكران او، قدرتي نيست تا سخن او را تغيير دهد.[6] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
خدا براي سخن گفتن با انسان و نماياندن خود، در كلمات تجلي ميكند؛ يا بهصورت عام[7] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> و يا بهصورت خاص، مانند عيسيبن مريمعليهماالسلام.[8] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> بنابراين، ميتوان نتيجه گرفت كه كلمه، تنها بر قول و سخن و گفتار صدق نميكند، بلكه دربارة اشياء نيز ميتوان اصطلاح كلمه را بهكار برد. البته اقوال نيز خارج از اشيا نيستند و مفهوم شيئيت بسيار گسترده است. از سويي، كلمات، شامل همة موجودات ميشود؛ زيرا آنها مظاهر حقاند و دربارة وجود او سخن ميگويند. با توجه به اين نكات است كه جهان آفرينش را كتاب حق تعالي ميخوانند.
البته در قرآن، كلام يا تكليم فقط دربارة انسان بهكار رفته، ولي اصطلاح كلمه يا كلمات، درباره غيرانسان آمده است.[9] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> انسان كامل، بهمثابة صادر اول، بالاترين كلمة خداست و واسطة دريافت كلام خداست. بنابراين، اشارهاي كوتاه به بحث انسان كامل خواهيم داشت.
امام (انسان كامل) واسطة خالق و مخلوق
انسان كامل، مظهر اسم جامع «الله» است و ازاينرو، بر تمام عوالم وجود، حاكميت دارد. بهدليل اينكه تمام عوالم وجود، كلمات تامة خدايند، كتاب اويند و انسان كامل، كتابي است كه همة اين كتابها را در بردارد؛ زيرا او نسخة عالم كبير است.
«و الانسان الكامل الجامع لجميعها (عوالم)، اجمالاً في مرتبة روحه وتفصيلاً في مرتبة قلبه عالم كلي يعلم به الاسم الله الجامع للاسماء»[10] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> و «يجب أن يعلم، أنّ هذه العوالم كليها وجزئيها كلّها كتب ٌ الهية لاحاطتها بكلماته التامّات... أمالكتاب... الكتابالمبين... والانسان الكامل كتاب جامع لهذه الكتب المذكورة لانّه نسخة العالم الكبير».[11] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
اصل و مبدأ تمام مراتب خلافت الهي، صورت اسم اعظم و عين ثابت و مظهر تاموتمام حقيقت محمديه است كه بهحسب اصل ذات و حقيقت، واحد است؛ اما فروع متعددي دارد كه بهاقتضاي هر زمان، يكي از پيامبران و اوليا در عالم شهود تجلي ميكند. البته كاملترين تعيّن حقيقت محمديه، حضرت محمد صلياللهعليهوآله است.[12] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> انسان كامل كه در زبان عارفان به حقيقت محمديه معروف است، خود در هر زماني تعين خاصي داشته است. همة پيامبران با وجود اختلاف درجات، تعينهاي مختلف حقيقت محمديهاند. به اين دليل كه اسما و صفات خدا ازلي و قديماند، انسان كامل نيز قديم و ازلي است. از ديدگاه شيعي، پس از حضرت محمد صلياللهعليهوآله، امامان معصوم عليهالسلام حامل اين حقيقتاند.
خلاصه اينكه انسان كامل، مظهر كلمة «كن» الهي و كلمة بيواسطة حق و صادر اول است، كه از آن به عقل اول تعبير ميشود. او تمام مراتب حق را داراست و ميتواند مثل او در عالم تأثير بگذارد. البته تمام كمالات انسان كامل به اذن الله است و او بهطور مستقل، از خودش چيزي ندارد؛ بلكه فقر مطلق است.
كلمه، لوگوس[13] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> و حقيقت محمديه
لوگوس واژهاي يوناني است بهمعناي گفتار، ساماندهي، نظم عقلاني، بيان عقلاني، تبيين، عقل، كلمه و ...[14] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> كه درميان نوشتههاي فلسفي يوناني معروف بوده است. لوگوس بهمثابة «كلمة خدا»، با تمام تجلياتش، در متون الهياتي يهود و مسيحيت در دورة هلنيستي ظاهر ميشود. حكمت سليمان و فيلون، ازجمله منابع يهودي، و انجيل يوحنا، ازجمله منابع مسيحي دراينبارهاند. در ادامه، لوگوس در مسيحيت همان پسر خدا يا مسيحا (لوگوس متجسد) ميشود. لوگوس (كلمة خدا) در كتاب مقدس يهوديان، بهمثابة تعليم الهي (يعني واسطة وحي و هدايت)، واسطة خلقت است و در مقام ابزار كنترل طبيعت ظاهر ميشود. كلمة پروردگار، در مزاميرِ 119، با تورات يكي دانسته ميشود. در نه باب اولِ امثال سليمان، اوصاف كلمه يا تورات به حكمت نسبت داده ميشود. درواقع، تورات و حكمت در كتابهاي اپوكريفايي بنسيراخ و حكمت سليمان يكياند.[15] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> در مسيحيت نيز لوگوس از همان منابع كتاب مقدسي و رِبَّني (منسوب به رِبّي، يعني عالم يهودي) ريشه گرفته و اين براي نشان دادن شباهتهاي لوگوس يهودي و مسيحي كافي است. تفاوت لوگوس در مسيحيت اين است كه لوگوس در مسيحيت متجسد شد.[16] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> لوگوس يا كلمة الهي در مسيحيت، در همهچيز و همهجا حاضر است؛ بهواسطة اوست كه مخلوقات حيات و نور ميگيرند و بهسبب وجود اين كلمه است كه شناخت خداوند ممكن ميشود.[17] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> اين توصيف از كلمه، شبيه حقيقت محمديه در اسلام است و همانگونهكه در دورهاي از تاريخ، كلمه در عيسيعليهالسلام تجسم يافت، در دورهاي ديگر، حقيقت محمديه در قالب حضرت محمدصلياللهعليهوآله تجسم پيدا كرد. اين نور انقطاع ندارد و تا امام عصرعجلاللهتعاليفرجهالشريف جريان دارد و او اكنون نماد حقيقت محمديه است. بنابراين، شايد بتوان گفت كلمة الهي و حقيقت محمديه، دو اسم از يك واقعيت را تشكيل ميدهند.[18] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> انسان كامل در عرفان يهودي آدم عليون[19] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> (يعني انسان متعالي) يا آدم قادمون[20] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> (يعني آدم قديم) ناميده ميشود.[21] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> آدم عليون، مظهر تمام سفيراها[22] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> در عالم است.[23] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> سفيراها، مثال معنوي كلام خدا (همة آموزههاي كتاب مقدس، بهويژه ده فرمان) بهشمار ميروند.[24] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
چنانكه ديده ميشود، در يهوديت نيز همانند اسلام، بحث كلمه (لوگوس) با انسان كامل عجين است؛ همانگونه كه در مسيحيت نيز چنين است؛ با اين تفاوت كه در مسيحيت، يوحنا به كلمه تشخص داده و آن را شخصي ميداند كه در پيكره يك منجي، گوشت و پوست بهخود ميگيرد و تجسم مييابد.
آنچه از اين مباحث بهدست ميآيد، از اين قرار است:
1. خدا با انسان سخن گفته و اين، سنت جاري او از آدم عليهالسلام تا خاتم صلياللهعليهوآله بوده است؛
2. سخن گفتن خدا با انسان، حقيقي بوده است، نه مجازي و تمثيلي (البته در كلام الهي روش مجازي و تمثيلي بهكار رفته، ولي اصل بر حقيقي بودن است و خلاف آن دليل ميخواهد)؛
3. كلام و كلمة خدا از سنخ كلام بشري نيست، بلكه فقط آثار و خواص كلام بشري را دارد؛
4. كلام خدا، يعني فعل الهي، شامل تكوينيات و غيرتكوينيات ميشود؛
5. مصداق اتمّ اين كلام، انسان كامل است كه واسطه فيض خداست؛
6. كلمات خدا، بهصورت كتاب تشريع و بهصورت الفاظ و كلمات، در كتب كتابهاي گذاشته و در قرآن ظهور و بروز يافته است؛ بنابراين، خدا داراي دو كتاب تكوين و تشريع است.
كتاب
كتاب بر وزن فعال، بهمعناي مكتوب، يعني نوشتهشده است. به دليل آنكه قراردادها و دستورهاي الزامي با نوشتن به مرحلة قطعيت ميرسيد، واژة كتاب و كتابت به معناي هر حكم واجب يا هر سخني كه نقض پذير نباشد، بهكار ميرود. بههمين دليل، قرآن كه كلام الهي است و نقض پذير نيست، كتاب ناميده شده است.[25] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> البته دراصل، كتاب به صفحههايي گفته ميشود كه بهوسيلة خطوط و سطور چاپي يا غيرچاپي، معاني را در خود ضبط و ثبت كردهاند؛ ولي چون ملاك كاربرد اسامي، اغراض و غايات آنهاست، ميتوان در اين مورد نيز توسعه داد و هر چيزي را كه معنايي ثبت ميكند هرچند كاغذ و قلم و مانند آن نباشد ـ كتاب ناميد. بنابراين، ما در قرآن نمونههايي را ميبينيم كه كتاب مصطلح نيست، ولي به آن كتاب گفته شده است؛ مانند آنچه در ذهن و قلب انسان وجود دارد.[26] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> آية "بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ" (عنكبوت:49) اشاره به قرآن دارد.
انواع كتاب در قرآن
در قرآن از سه نوع كتاب، نام برده شده است:
1. كتابهايي كه بر پيامبران عليهالسلام نازل شده و در بردارندة شريعتاند.
2. كتابهايي كه اعمال خوب يا بد بندگان را ثبت و ضبط ميكنند. اين قسم خود اقسامي دارد: قسمي مختص هر انساني است و ديگري كتابي است كه اعمال امتها را ثبت و ضبط ميكند. اين قسم، تقسيم ديگري براساس افراد خوب و بد دارد و آن، كتاب ابرار و فجار است؛
3. كتابهايي كه جزئيات نظام وجود و حوادث در آن ثبت و ضبط ميشود و خود بر دو قسم است: كتابي كه در آن تغيير و دگرگوني راه ندارد، بهنام كتاب مبين و لوح محفوظ، و كتابي كه دگرگوني و محو و اثبات در آن وجود دارد، بهنام كتاب محو و اثبات.[27] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
مراتب وجودي كتاب آسماني
از آيات قرآن[28] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> استفاده ميشود كه جايگاه اصلي و اولية كتاب آسماني جايي است فراتر از عقلها، كه از آن به «أم الكتاب» و «لوح محفوظ» تعبير ميشود. تعبير امالكتاب (كتاب مادر يا مرجع) بهاين دليل براي آن بهكار رفته است كه كتابهاي آسماني از آن استنساخ[29] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> شدهاند. دو صفت علي و حكيم در آية 4 سورة زخرف، جايگاه اصلي اين كتاب را فراتر از عقل بشري معرفي ميكنند؛ زيرا عقل چيزي را كه از مفاهيم و الفاظ و مقدمات تصديقي مترتب بر يكديگر تشكيل شده است، درك ميكند و آنچه را كه فراتر از مفاهيم و الفاظ، و بدون اجزا و فصول است، نميتواند درك كند. بنابراين، اوصاف يادشده ايننكته را ميرسانند كه «كتاب» در لوح محفوظ، نزد خدا در جايگاهي بسيار بلندمرتبه قرار دارد كه عقلها نميتوانند به آن برسند؛ بنابراين، در قالب قرآني (=قابل خواندن) عربي نازل شد تا در دسترس عقلها باشد «إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»(زخرف:3).[30] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
عارفان با استفاده از قرآن و احاديث، براي كتاب آسماني مراتبي همانند مراتب عالم در نظر ميگيرند. براساس هستيشناسي عرفاني، عالم ماده در ذوات و صفاتش، تنزليافتة عوالم بالاتر است[31] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> و بهطور كلي، عالم تكوين داراي مراتب است. در اين مورد، اشاره به قصيدة بسيار معروف ميرفندرسكي، خالي از لطف نيست:
چرخ با اين اختران، نغز و خوش و زيباستي صورتي در زير دارد آنچه در بالاستي
اين بيت كه مطلع قصيده است، به مراتب طولي هستي، نفس رحماني، حقيقت محمديه، رحمت واسعه و كلمة «كن» اشاره دارد.[32] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> از ديدگاه عارف، چنين سلسلهمراتبي كه در كتاب تكوين بهچشم ميخورد، عيناً در كتاب تشريع نيز وجود دارد. كلام لفظي خدا كه در كتابهاي آسماني و قرآن ظهور يافته ـ چون مطابق عوالم بالاست ـ اين مراتب را كه بطون ناميده ميشوند، داراست.
عرفا مراتب و بطون كتاب تشريع را كاملاً منطبق بر كتاب تكوين ميدانند. اگر عالم تكوين مراتبي چندگانه دارد، بههمينسان و دربرابر هر مرتبهاي از اين عالم، بطني از بطون كتاب تشريع قرار دارد. كتابهاي آسماني و بهويژه قرآن، از اين مراتب طولي گذر كرده و به عالم حروف، كلمات و ماده رسيدهاند.[33] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
با توجه به وجود مراتب متعدد در عالم و در كتابهاي آسماني، بحث تأويل آيات و اينكه علم تأويل از آنِ خدا و راسخين در علم است، پيش ميآيد و ديگر انسانها، هرچه طهارت نفس پيدا كنند، بههماناندازه از كتابهاي آسماني و قرآن ميتوانند استفاده كنند.
نزول دفعي و تدريجي، و ارتباط آن با دو ساحت كتاب
از نزول كتاب در شب قدر، معلوم ميشود كه تمام قرآن يكباره نازل شده است. دربرابر، از آياتي همچون «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَي النَّاسِ عَلي مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلاً» (إسراء: 106) روشن ميشود كه قرآن، نزول تدريجي دارد. آيات ديگر و روايات، نزول دفعي و تدريجي را تأييد ميكنند. بنابراين، قرآن دو نزول دفعي و تدريجي دارد و قرآني كه اجزا و سورههايي دارد و زمانمند و مكانمند است، قابليت نزول دفعي را ندارد. بنابراين، نزول دفعي بايد بهصورت بسيط و غيرمفصل و نزول تدريجي بهصورت مفصل باشد. بنا بر قضاي الهي، امور داراي دو مرحله هستند. يكي مرحله اجمال و ديگري مرحله تفصيل. در شب قدر است كه امور اجمالي، تفصيل داده ميشود و قرآن نيز در اين شب، از حالت بساطت و اجمال به حالت تفصيل درميآيد.[34] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> كتاب آسماني در اسلام داراي دو ساحت است و براي اينكه از ساحت اول و اجمال، به ساحت دوم و تفصيل برسد ـ همانگونهكه پيش از اين گفته شد، بايد انسان كامل آن را دريافت كند و نقش وي در اين زمينه بسيار حياتي است.
كتاب در يهوديت
بنابر عقيدة يهوديان، توراتْ ازلي و قديم است و نظام عالم بر آن استوار است و اگر تورات نبود، آفرينش صورت نميگرفت. برخي بر اين باورند كه تورات دو هزار سال پيش از آفرينش عالم بهوجود آمد. برخي ديگر بر اين عقيدهاند كه تورات 974 دوره پيش از آفرينش جهان نوشته شده بود و در پناه ذات قدس متبارك قرار داشت.[35] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> تمام نوري كه خدا به بنياسرائيل بخشيده است، در تورات نهان است؛ توراتي كه تبلور و استمرار عرفاني وحي سينوي است. الواحي كه بر حضرت موسي عليهالسلام نازل شدند، دو دسته بودند. الواح اولية تورات و الواح ثانويه. در كتاب زوهر[36] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> آمده است كه الواح اوليه از درخت حيات صادر شده بود، ولي بنياسرائيل با گوسالهپرستي خود نشان دادند كه شايستگي بهرهگيري از آن را ندارند. بنابراين، حضرت موسي عليهالسلام به فرمان خدا، تورات ديگري به مردم عرضه كرد كه صادر از درخت خير و شر بود. الواح ثانويه دربردارندة اوامر و نواهي است. قباله ميگويد كه الواح اوليه، نور و عقيدة مسيحا (منجي) و منبع حيات ابدي در زمين بود؛ ولي الواح ثانويه تجلي متكثر[37] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> و غيرمستقيم اين نور، يعني حكمت[38] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> است كه ديگر بهطور مستقيم و بيواسطه در دسترس نيست؛ بلكه در پس پردة علم تكويني خدا[39] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> محجوب شده است. تجلي «تورات قديم»[40] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> تغيير كرد، اما نه در ذاتش كه همان حكمت است. حضور واقعي حكمت الهي در تجلي دوم نيز همانند تجلي اول است؛ با اين تفاوت كه در دومي، حكمت بهوسيلة علم تكويني الهي محجوب شد. براي رسيدن به حكمت، انسان بايد نفس خود را با شناخت خير و شر، و عمل به شريعت الهي آماده كند و با شوق زيادي در پي حقيقت نهفتهشده در وراي نصوص كتب مقدس باشد.[41] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
از اين بيان چنين برميآيد كه اولاً يهوديان نيز براي تورات دو ساحت قائلاند. تورات قديم و نامخلوق، كه حكمت الهي در آن مستقيم عرضه شده است، و توراتي كه تنزل دارد و در اوامر و نواهي نمود دارد. ثانياً انسانها نيز در فهم كتاب مقدس مراتبي دارند؛ انسانهايي كه گوسالهپرست شدند، ديگر شايستگي فهم كتاب اولي را ندارند؛ يعني سطوح فهم انساني نيز لحاظ شده است. نكتة ديگر اينكه براي فهم حكمت الهي بايد رياضت شرعي را تحمل كرد تا فهم انسان بالاتر رفته و با جستوجو در متون مقدس، به حقيقت و حكمت رسيد (همانگونهكه در اسلام نيز كساني كه با عمل به شريعت، به طهارت باطني برسند، ميتوانند به حقيقت قرآن برسند).
تفاوت مسيحيت با اسلام و يهوديت
در اسلام، قرآن مجيدْ وحي است و پيامبر اعظم صلياللهعليهوآله مفسر و تبيينگر[42] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> آن است؛ ولي در مسيحيت، وحيْ غيرملفوظ است و مسيحيان بر اين باورند كه حضرت عيسي عليهالسلام وحي است و اناجيل، آن وحي را تفسير ميكنند.[43] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> هر سه دين در اينكه واسطه و رابطي بين خدا و انسان لازم است، متفقاند و وجود انسان كامل را تأييد ميكنند؛ با اين تفاوت كه مسيحيت، انسان كامل را خداي متجسد معرفي و انحرافي در اين زمينه ايجاد كرد.
تأويل كتاب آسماني
از آنچه گذشت، روشن شد كه كتابهاي آسماني داراي سطوح مختلف معنايياند و فهم سطوح مختلف معنايي، وابسته به مرتبة طهارت باطني انسان است و فهم عالي و كامل آن، مختص به انسان كامل است. از اين مطالب بهدست آمد كه كتاب آسماني داراي ظاهر و باطن است و تأويل آن را انسانهايي ميدانند كه طهارت نفس بالايي دارند. ازآنروكه كتاب آسماني داراي تأويل است، اشارهاي كوتاه به بحث تأويل خواهيم داشت.
قرآن آيات محكم و متشابه دارد. آية محكم آيهاي است كه در بيان مُراد خود، صريح و قاطع است و شنونده در فهم آن به اشتباه نميافتد؛ اما آية متشابه عكس آن است. مؤمن بايد به آيات محكم ايمان بياورد و بنابر آن عمل كند و در خصوص آيات متشابه بايد به آنها ايمان داشته باشد، ولي براي تأويل و تفسير بايد آنها به اهل آن رجوع كند.[44] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> روش اهلبيت عليهمالسلام نيز اينگونه بوده است و از روايات و سيره و روش آنها نيز همين مطلب بهدست ميآيد.[45] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
تأويل از كلمة «اَول» بهمعناي رجوع است و تأويل آيه، يعني برگرداندن آيه به چيزي كه مراد آن است و منظور از تنزيل، معناي روشن و تحتاللفظي آيه است.[46] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
علامه طباطبايي در توضيح تأويل، راهي دقيق و عميقتر از ديگران پيموده است. وي براي تأويل، سه قيد حقيقي، واقعي و عيني را ذكر ميكند. واقعيت، اوهام را خارج ميكند؛ حقيقت اين را بيان ميكند كه منشأ و اصل آن، امور اعتباري نيست و قيد عينيت، مفاهيم و ذهنيات را دفع ميكند.[47] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> تأويل، حقيقتي است كه از جنس مفاهيم و مدلولهاي الفاظ نيست؛ بلكه از امور عيني و خارجي است و الفاظ آن را دربرنميگيرند؛ بنابراين، خداوند آن را با الفاظ به بند كشيد تا بشر اندكي با حقيقت آشنا شود.[48] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
از آياتي كه واژه تأويل در آنها بهكار رفته است، بهدست ميآيد كه تأويل از قبيل معنا و مدلول لفظ نيست. تأويل در همة موارد، چه تعبير خواب، چه عاقبت امر و...، بر حقيقتي خارجي دلالت دارد. تأويلِ هر چيز، حقيقتي است كه آن چيز از آن نشأت گرفته است. اين معنا دربارة قرآن نيز صادق است؛ يعني قرآن از حقايقي نشأت گرفته است كه از مرتبة حس و محسوس فراتر و از قالب الفاظ و عبارات، كه محصول زندگي مادي است، بسيار بالاتر و وسيعترند. اين حقايق در قالب الفاظ نميگنجند. خدا بهوسيلة اين الفاظ، سرنخي دست بشر داده است تا با وسيله آن تعقل كند و به اصل مطلب راه يابد. اين الفاظ سايه و مثلي هستند از آن حقايق اصليِ نزد خدا كه تنها بايد آنها را مشاهده كرد و روز قيامت، اين حقايق بهطور كامل آشكار خواهند شد.[49] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> بنابراين، تأويل قرآن، حقيقتي است در اُمالكتاب نزد خدا. تأويل در مرتبة غيب و مخصوص خدا و كساني است كه خدا به آنان اذن تأويل داده و اين، غير از تفسير است.
بنابر اين نظر، آن حقيقت عينيكه الفاظ و مفاهيم از آن حكايت ميكنند، تأويل شمرده ميشود. البته اين معناي تاويل، ديگر مختص به آيات متشابه نخواهد بود؛ بلكه همة كلمات الهي داراي تاويل خواهند بود و هر آيهاي حقيقتي در بالا خواهد داشت. بهتصريح آيات قرآن، چنين تأويلي را جز خداوند و راسخان در علم، كس ديگري نميفهمد.[50] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
انسجام و يكپارچگي
قرآن كريم و كتاب مقدس مانند ساير كتابها نيستند كه داراي مقدمه، كليات، چينش منطقي بحث و خاتمه و نتيجه باشند؛ بلكه در آنها عدم انسجام و ناسازگاري ظاهري احساس ميشود و معتقدان هر دو دين تلاش فراواني كردهاند تا بين آيات اين كتابها، انسجام و هماهنگي ترسيم كنند؛ مؤمنان به هر دين اين انسجام را ميپذيرند، ولي غيرمؤمنان آن را نميپذيرند و درصدد بيان تناقضات اين كتابها برميآيند.
هر كسي در آغاز در برخورد با ظاهر آيات و سورههاي قرآن، عدم انسجام و ناسازگاري ظاهري را احساس ميكند. بههميندليل، در علوم قرآن مباحث مفصلي دربارة مناسبات و پيوستگي آيات مطرح ميشود و نويسندگان بسياري دراينباره مطالب عميق و دقيقي نوشتهاند تا براي قرآن چهرهاي پيوسته ترسيم كنند.[51] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
دربارة كتاب مقدس نيز اين مشكل وجود دارد و آن، عنوان مجموعه نوشتههايي است كه مسيحيان آنها را مقدس ميشمارند[52] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> و بنا بر نظر مسيحيان، اين مجموعه نوشتهها يك كتاب شدهاند و بين تمام داستانها، شعرها، گفتارها و پيشگوييهاي آن، يگانگي و انسجام هست.[53] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
وحي يا الهام
در اسلام، قرآن مجيدْ وحي است و پيامبر اعظمصلياللهعليهوآله مفسر و تبيينگر[54] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> آن است؛ ولي در مسيحيت، وحيْ غيرملفوظ است و مسيحيان بر اين باورند كه حضرت عيسيعليهالسلام وحي است و اناجيل، آن وحي را تفسير ميكنند.[55] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> در اينجا سؤال اين است كه آيا اناجيل وحي نيستند؟ مسيحيان بر اين باورند كه اناجيل الهاماند و روحالقدس آنها را به نويسندگان بشري الهام كرده است و درحقيقت، يك وحي، يعني مسيح عليهالسلام بيشتر وجود ندارد.
يهوديان نيز وحي را مانند مسلمانان تعريف ميكنند و معتقدند كه خدا با پيامبران بسياري سخن گفته است؛ با اين تفاوت كه آنان بر اين باورند كه وحي از حدود چهار قرن پيش از ميلاد قطع شده است و پس از ظهور موعود، دوباره وحي صورت خواهد گرفت.[56] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> اما مسلمانان پيامبر خود را خاتم پيامبران ميدانند و معتقدند پس از وي ديگر وحي صورت نخواهد گرفت.
اناجيل، زندگينامة مسيح و دربردارندة سخنان حكيمانه و سيرة او و شبيه كتابهاي حديثي مسلماناناند؛ اما قرآن سخن خدا و وحي است. بنابراين، قرآن از اين جهت با اناجيل تفاوت دارد و مساوي با مسيح (وحي مسيحيان) است. قرآن از نظر مسلمانان، معجزه است؛ اما از نظر مسيحيان، خودِ مسيح معجزه است.
مسيحيان معتقدند كه خدا كتاب مقدس را بهوسيلة نويسندگاني بشري نوشته است. بنابراين، كتابهاي مقدس داراي يك نويسندة الهي و نويسندگاني بشري است. خداوند توسط روحالقدس مطالبي را كه ميخواست نوشته شود، به نويسندگان بشري الهام ميكرد. اقليت بسيار ناچيزي از مسيحيان گمان ميكنند كه كتابهاي مقدس با همين الفاظ الهام شده است. اين نظريه به اعتقاد ربانيون يهود شباهت دارد و با ديدگاه مسلمانان دربارة قرآن كريم مطابق است.[57] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
بنيادگرايان مسيحي اعتقاد به عصمت لفظي كتاب مقدس دارند؛ ولي بيشتر متفكران كاتوليك، ارتدوكس و پروتستان معاصر، عصمت لفظي را قبول ندارند و اصل مژده و ظرف آن را از هم جدا ميكنند. آنها عقيده دارند كه اصل پيام از خداست، ولي شكل پيام از عامل بشري متأثر ميشود كه احتمال خطا و اشتباه نيز دارد. البته مسيحيان براي كشف پيام الهي از اين ظرفي كه احتمال خطا در آن وجود دارد، در طول ساليان متمادي تلاش فراواني انجام دادهاند.[58] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
در اين جدول، قرآن كريم و كتاب مقدس از لحاظ وحي بودن و برخي مشخصات ديگر مقايسه شدهاند.
قرآن كريم كتاب مقدس
يك كتاب 66 يا 73 كتاب
عربي عبري، آرامي و يوناني
مؤلف آن خدا مؤلف آن خدا و بشر
الفاظ، بشري نيستد (وحي) الفاظ، بشرياند و احتمال خطا دارند (الهام)
در مدت 23 سال تدوين در 1500 سال
پيام الهي، ازلي و فراگير است پيام الهي، ازلي و فراگير است
قرآن وحي است و پيامبر مفسر آن حضرت عيسي عليهالسلام وحي است و اناجيل مفسر آن
كتابهاي اپوكريفايي[59] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> نداردكتابهاي اپوكريفايي دارد[60] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
تدوين كتاب مقدس و قرآن كريم
برخي از متون مقدس در آغاز شفاهي بودند و بهمرور زمان مكتوب شدند؛ ولي برخي از همان ابتدا نوشته شدهاند. قرآن مجيد و بخشي از عهد عتيق از همان آغاز مكتوب بودهاند.[61] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> عهد عتيق ـ بنابر دلايل و شواهد موجود در آن ـ در مدت هزار سال (1400تا 400ق.م) توسط دستكم، سي نويسنده مختلف نوشته شده است كه نويسندگان برخي از كتابها ناشناختهاند؛[62] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> ولي عهد جديد و قرآن كريم، تاريخ كوتاهي دارند. [63] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
نزول وحي به حضرت موسي عليهالسلام تدريجي و به مدت چهل سال بوده است. وحي به اشعيا، در زمان سلطنت چهار پادشاه يهودا، يعني عزيا، يوثام، آحاز و حزقيا بوده و مدت سلطنت اين چهار پادشاه، 113 سال بوده است. بنابراين، زمان وحي اين كتاب و همينطور كتاب يوشع، 113 سال بوده است. وحي كتاب ارميا نيز حدود 41 سال طول كشيده است. كتاب حزقيال 22 سال، كتاب دانيال حدود 60 سال، كتاب ميكاه حدود 61 سال، كتاب حَجَّي حدود 3 ماه (با وجود حجم بسيار كم) و وحي كتاب زكريا حدود 2 سال بوده است. [64] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> حضرت مسيح عليهالسلام هنگام نزول روحالقدس بر ايشان و آغاز رسالتش سي ساله و هنگام عروج به آسمان سيوسه ساله بود. بنابراين، تعليمات الهامي او در مدت سه سال بر ايشان نازل شده است؛ اما نگارش اناجيل اربعه و تدوين آنها صدها سال طول كشيد.
سير تحول كتاب مقدس از جمعآوري، افزودن حروف صداردار به آن، نسخههاي اصلي آن، ترجمههاي آن و تبويب و شمارهگذاري آن، در كتابهاي مسيحيان آمده است.[65] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
قرآن نيز در مدت 23 سال بر پيامبر اسلامصلياللهعليهوآله نازل شده است. اما بايد ديد كه پس از نزول، تدوين قرآن چهقدر زمان برده است. شكي نيست كه نگارش قرآن از زمان پيامبر صلياللهعليهوآله شروع شده است و خود ايشان بر اين كار اصرار داشتهاند.[66] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> حتي پيامبرصلياللهعليهوآله ترتيب سورهها را نيز ذكر ميكردند.[67] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> دربارة ترتيب آيات در سورهها اجماع وجود دارد كه به دست پيامبر صلياللهعليهوآله بوده است.[68] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
بنا بر تصريح علما، تمام قرآن در زمان پيامبر صلياللهعليهوآله نوشته شده بود و تنها، در يك كتاب مدون جمع نشده بود.[69] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> در زمان خليفة اول، قرآن جمعآوري شد.[70] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> در زمان خليفة دوم كه فتوحات زياد شد و تازهمسلمانان بر يادگيري قرآن اصرار داشتند، نسخههايي از قرآن نوشته شد و در شهرهاي مختلف رواج يافت.[71] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> اين كار باعث اختلاف قرائات شد و خليفة سوم مصمم به يكيكردن مصحفها شد و اين كار را انجام داد كه به قرآن عثماني معروف است. حتي مستشرقان نيز اين مطلب را قبول دارند كه قرآن تنها كتابي است كه تحريف نشده است و شكي در اصالت آن نيست.[72] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
اگر بپذيريم كه قرآن در زمان خليفة اول جمعآوري و تدوين شد، بنابراين، مدت زمان تدوين قرآن پس از زمان نزول آن، حدود دو سال طول كشيده است. ولي اگر بگويم كه تدوين نهايي قرآن در زمان خليفة دوم بوده است، با توجه به اينكه مدت خلافت خليفة اول و دوم حدود سيزده سال طول كشيد، زمان تدوين قرآن پس از نزول، سيزده سال بوده است. بنابراين، زمان تدوين قرآن در مقايسه با كتاب مقدس، بسيار اندك است.
نكتة ديگر اينكه در رسمالخط قرآن، تطور وجود داشته است؛ يعني ابتدا بدون نقطه و حركات بوده و درگذر زمان، نقطه و حركات و در زمانهاي بعد، علايم تجويدي به آن افزوده شده است.[73] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
سبك نگارش
تمام قرآن كريم و بخشهايي از تورات كنوني بهصورت پيام مستقيم خدايند؛ ولي اناجيل و بخشهاي ديگر تورات كنوني، بيشتر به تاريخ و زندگينامه شبيهاند و بهصورت صريح و مستقيم پيام الهي را بيان نميكنند. با يك مراجعه به قرآن، ميتوان بهراحتي دريافت كه تمام قرآن پيام الهي است. پيامهاي الهي قرآن بهدقت ثبت و نقل شده است، بهگونهايكه لفظ «قل» نيز در آن تكرار شده است و مسلمانان موظفاند آن را تكرار و ادا كنند.[74] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> قرآن از ابتدا و در متن خود، خود را كتاب و قرآن معرفي ميكند و اوصافي چون عظيم، مبين، كريم، مجيد، داراي ذكر، هدايتگر، انذارگر جهانيان، شفا، رحمت براي مؤمنان، بشارت براي مؤمنان و... را براي خود ذكر ميكند؛ درصورتيكه ديگر كتابهاي آسماني چنين نيستند و درگذر زمان، تبديل به كتاب مقدس شدند.
تدوين كتابهاي جانبي دربارة قرآن كريم و كتاب مقدس
بهمرور زمان، دربارة تمام كتابهاي مقدس، كتابهاي كمكآموزشي و جانبي نوشته ميشود. كتاب مقدس يهوديان و مسيحيان نيز مانند قرآن و هر كتاب مقدس ديگري داراي متوني كمكآموزشي، تفسيري و مانند آن است. براي نمونه، كتابهاي پانوراماي كتاب مقدس (راهنماي بصري براي مطالعة كتابمقدس)، كشفالآيات يا آيهياب كتابمقدس، آموزش خلاق كتابمقدس و كتابهاي تفسيري و كتاب مقدس براي كودكان با تصاوير رنگي و كتابهايي دربارة 365 روز سال و مواردي از اين دست، كتابهاي جانبي كتاب مقدساند.[75] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
برتري قرآن كريم بر كتاب مقدس
تورات، انجيل و زبور، مهمترين كتابهاي آسمانياند كه در قرآن از آنها ياد شده است. بنابر آيات و روايات، قرآن بر ديگر كتابهاي آسماني فضيلت و برتري دارد. آية «وَأَنزَلْنَا إِلَيْك الْكتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكتَابِ وَمُهَيْمِناً عَلَيْهِ» (مائده: 48) با صفت «مهيمن» بهمعناي برتري و سلطه، ميرساند كه قرآن بر كتابهاي آسماني پيشين فضيلت دارد. پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله نيز ميفرمايند: «اُعطيتُ مكانَ التورات السبع الطوال[76] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> ومكان الانجيل المثاني و مكان الزبور المئين و ُفضّلتُ بالمُفصّل»[77] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> كه اين فرمايش، دلالت بر برتري قرآن بر اين كتابها دارد.[78] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> اما بايد توجه داشت كه طبق اين فرمايش، برتري قرآن بر كتابهاي آسماني از لحاظ محتوايي است، نه لفظي و نگارشي؛ هرچند از نگاه مسلمانان و متن آيات قرآن، قرآن از هر لحاظي بر همة كتابهاي برتري دارد كه اين مطلب، نياز به يك پژوهش علمي دارد.
تحريف قرآن كريم و كتاب مقدس
از بديهيات تاريخي است كه پيامبر اسلام، حضرت محمد صلياللهعليهوآله، چهارده قرن پيش ادعاي پيامبري كرد و عربها و غير آنان به او ايمان آوردند؛ همچنين، كتابي آورد بهنام قرآن و همآورد طلبيد و آن را معجزة پيامبري خود قرار داد. قرآني كه امروزه در دست ماست، همان قرآني است كه به پيامبرصلياللهعليهوآله نازل شده است و معاصران پيامبرصلياللهعليهوآله آن را خواندهاند. تاريخ گواهي ميدهد كه قرآن گم نشده است تا از نو نوشته شده باشد. تنها برخي احتمال كم شدن مقدار كمي، مانند جمله يا آيه و يا تغيير در كلمات يا اعراب جمله يا آيهاي را دادهاند.[79] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
قرآن در همة زمينههايي كه تحدي كرده و همآورد طلبيده است، مانند فصاحت و بلاغت، نظم عجيب و يا نبود اختلاف، امروزه نيز داراي همان اوصاف است. افزونبراين، قرآن از برخي حوادث آينده با تصريح و يا با اشاره خبر داده است كه همة آنها درست بودهاند. قرآن خود را به ويژگيهايي مانند روشنگر و هدايتگر متصف كرده است كه ما در قرآن موجود، آنها را مييابيم.[80] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
دلايل متعددي براي تحريف نشدن قرآن عرضه شده است. يكي از آنها تواتر قرآن است.[81] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> ديگري اين است كه قرآن با ويژگيهاي خاصي مانند معجزه بودن، هادي و نور بودن و... وصف شده است و اگر در قرآن، تغييري مانند زياد شدن، كم شدن يا تغيير در لفظ يا ترتيب آن صورت گرفته بود، نبايد اين ويژگيها را ميداشت؛ ولي قرآني كه امروزه در دست ماست، همة اين اوصاف را بهطور كامل داراست. بنابراين، قرآن موجود همان قرآني است كه بر پيامبر صلياللهعليهوآله نازل شده است و اگر فرض شود كه در قرآن تغييري رخ داده است، بايد در مواردي باشد كه به ويژگيهاي ياد شده لطمه وارد نكرده باشد، مانند: اختلاف قرائات.[82] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
روايات و احاديث مربوط به وقوع تحريف در قرآن
در ميان روايات شيعي، رواياتي هست كه تحريف به نقصان قرآن را به ذهن القا ميكند؛ تاجاييكه محدث نوري، صاحب كتاب مستدرك الوسايل، يكي از دانشمندان بزرگ شيعه، كتابي در اثبات تحريف قرآن مينويسد با عنوان فصل الخطاب في اثبات تحريف كتاب رب الارباب.
البته تمام علماي ديگر شيعه، از شيخ صدوق گرفته تا علما و مراجع معاصر، همه، عدم تحريف را اثبات كردهاند.[83] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> برخي از علماي معاصر نيز بر اين كتاب، ردّيّه نوشتهاند.[84] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> رواياتي كه در مجامع روايي اهلسنت دربارة تحريف قرآن آمده است، بسيار بيشتر از روايات شيعي است؛[85] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> اما به نظر ميرسد كه هيچ عالم سني، كتابي در اثبات تحريف ننوشته است. خلاصه اينكه هيچ دليلي بر اثبات تحريف قرآن وجود ندارد و در برابر، دلايل عقلي و نقلي متعددي بر اثبات عدم تحريف قرآن وجود دارد.
تحريف كتاب مقدس
هر فرد مؤمني در هر ديني، از يهوديت گرفته تا هندوئيزم و بودئيزم و ...، كتاب مقدس خود را معتبر ميداند. اما در ميان دانشمندان و الهيون غربي، برخي الهام كلمهبهكلمه و صحت و سلامت عهدين را تأييد نميكنند؛[86] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> ولي بايد توجه داشت كه آن را تحريفشده نيز نميدانند.
دانشمندان غيرمتدين نيز كتاب مقدس را صرفاً متني قديمي با قدمتي 2500 ساله ميدانند؛ زيرا آنان ارتباط وحياني خدا با انسان را از لحاظ علمي قبول ندارند.[87] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> با توجه به مبناي فكري آنان، انديشة چنين كساني دربارة قرآن و هر كتاب آسماني ديگر نيز بايد چنين باشد.
مسلمانان معتقدند كه تورات و انجيل منزل، تحريف شده است؛ ولي اهل كتاب اين مطلب را قبول ندارند و با اشاره به نسخههاي 2000 سالة عهد عتيق و 1600 سالة عهد جديد، اين مسأله را انكار ميكنند. با نگاهي به تورات و اناجيل ميتوان فهميد كه آن كتابها مانند قرآن نيستند و به يك كتاب تاريخ شباهت دارند. اناجيل به شيوهاي نوشته شدهاند كه اگر عنوان انجيل از آن برداشته شود، هيچ شباهتي به انجيلي كه در قرآن از آن ياد شده است، ندارند. خود مسيحيان و يهوديان اين كتابها را نوشتة انسانها ميدانند و الهي و وحياني نميدانند؛ البته با معيارهاي كلامي خود به آن كتابها ارزش الهي ميدهند.[88] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
در قرآن مجيد دربارة تحريف انجيل هيچ سخني بهميان نيامده است؛ يعني نفياً و اثباتاً هيچ آيهاي دراينباره وجود ندارد و در شش آيه، از تحريف تورات سخن بهميان آمده است. دانشمندان و مفسران مسلمان، اختلاف ديدگاههايي دراينباره دارند. برخي از آنان معتقدند كه از ديدگاه قرآني، تورات و انجيل، هم تحريف لفظي شدهاند و هم تحريف معنوي. برخي ميگويند كه آيات قرآن به تحريف معنوي تورات و انجيل اشاره دارند.[89] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> برخي ديگر ميگويند: تحريف لفظي امكان نداشته است، مانند: ابنسينا. او بر اين باور است كه چون پيروان دين يهود بسيار زياد بودهاند و شهرهاي آنان از يكديگر بسيار دور بوده و اختلافات مذهبي داشتهاند، تورات نميتواند محرّف باشد. با وجود جمعيت بسيار و دشمني بين آنان، كه مراقب همديگر بودند تا نقطهضعفي از يكديگر بيابند، اگر تورات توسط گروهي مانند مسيحيان تحريف ميشد، بقيه آن را اعلام ميكردند. درصورتيكه چنين چيزي نبوده، پس تورات تحريف نشده است.[90] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> فخر رازي نيز در اين باره استدلال ميكند كه تورات متواتر، است و در متواتر امكان تحريف وجود ندارد.[91] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> برخي ديگر با اصرار بر اينكه تورات و اناجيل فعلي دستنوشتههايي بشرياند و تورات و انجيل اصلي مانند ساير كتابهاي آسماني (صحف ابراهيم و نوح) مفقود شدهاند، بر اين باورند كه اساساً سخن از تحريف كتاب مقدس بيمعنا و سالبه به انتفاء موضوع است؛ زيرا خود يهوديان و مسيحيان كتاب مقدس را الهي نميدانند. قرآن كريم نيز در هيچجا سخني از تحريف تورات و انجيل بهميان نياورده است؛ بلكه متذكر تحريف كلِم شده است كه آن هم در گفتار و شنيدار است و ربطي به تحريف نوشتاري ندارد.[92] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
جمعبندي بحث تحريف
ديدگاه ابنسينا و فخر رازي، نادرست بهنظر ميرسد؛ زيرا تا پيش از چاپ كتاب مقدس، انحصار آن در دست افراد خاصي بوده است كه در قرآن نيز آياتي بر اين مطلب اشاره دارد، مانند: كتمان كتاب و مخفي كردن آن. بله، پس از چاپ كتاب مقدس و در دسترس قرار گرفتن آن براي همه، ديگر تحريف امكانناپذير است ـ هر چند امروزه نيز به اين دليل كه كتاب مقدس ترجمه است، در آنها دست برده ميشود و ترجمههاي مختلف، با يكديگر اختلاف دارند ـ . بهنظر ميرسد از آيات قرآن نتوان اثبات كرد كه كتاب مقدس تحريف لفظي شده است؛ بلكه بيشتر آيات ناظر به تحريف معنوي است. نكتة ديگر اينكه آنچه از آيات بر ميآيد اين است كه خواص يهود كتاب تورات را در اختيار داشتند و آن، دستنخورده و تحريفنشده بود و شايد، امروزه نيز در جايي و در اختيار بزرگان آنان باشد، ولي آنچه عرضه ميشد، نوشتههايي بود كه برخي آيات و مطالب ديگري را كه خود به آن ميافزودند در برداشت «تَجْعَلُونَهُ قَراطِيسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثِيراً»،
(انعام: 91). بنابراين، قرآن اشاره ميكند كه تورات اصلي را مخفي كردند و آنچه عرضه شد، كتابهايي بشري و تحريفشده است. «يكتبون الكتاب بايديهم...» (بقره: 79) به همين دليل است كه قرآن به پيامبر صلياللهعليهوآله ميگويد: به يهوديان بگو كه اگر راست ميگويد، تورات را آورده و تلاوت كنيد: «قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» (آلعمران: 93) پس اين احتمال هست كه تورات تحريف نشده باشد و آنچه به نام تورات عرضه شدهاست، تورات نيست. ديدگاه بعدي كه ميگويد: كتاب مقدس فعلي بشري است و تحريفي بودن آن معنا ندارد، درست بهنظر ميرسد؛ زيرا آنچه ما از تحريفي بودن اراده ميكنيم؛ اين است كه كتاب مقدس را الهي درنظر ميگيريم و سپس ميگوييم تحريف لفظي شده است؛ درحاليكه به گفتة خود يهوديان و مسيحيان، اين كتابها بشرياند و از ادعاي ما دربارة تحريف اين كتابها تعجب ميكنند؛ زيرا اين كتابها تاريخ مشخصي دارند. بنابراين، محل بحث بايد كاملاً روشن باشد.
خلاصه اينكه تورات و اناجيل، بشرياند و تحريف لفظي آنها ـ بهمعنايي كه ما اراده ميكنيم ـ خارج از موضوع بحث است. البته شواهدي وجود دارد كه اناجيل در ترجمههاي مختلف دستكاري شدهاند؛ ولي اين نيز نميتواند تحريف باشد؛ زيرا نسخة اصلي وجود دارد و ميتوان آن را اصلاح كرد و اساساً ترجمه، محل بحث نيست. ممكن است در ترجمة قرآن نيز اشتباهاتي وجود داشته باشد. نكتة ديگر اينكه آيات قرآن هيچ اشارهاي به تحريف انجيل نكردهاند و آياتي كه دربارة تحريف تورات آمدهاند، همگي دلالت بر تحريف معنوي دارند، نه لفظي.
حجيت و اعتبار قرآن كريم و كتاب مقدس
حجيت يك كتاب به اين است كه با روشهاي معتبر ثابت شود كه اين كتاب، متعلق به نويسنده و همان گفتار و نوشتار است و هيچ تغييري در آن صورت نگرفته است؛ اما اينكه خود نويسنده چقدر حجيت و اعتبار دارد،بحث ديگري است.
استناد كتابهايي كه در كتاب مقدس آمده، به پيامبراني كه كتابها بهنام آنان است، قطعيت ندارد[93] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> و مهمترين دليل، حكم مجامعي است كه آنها را الهامي دانستهاند. افزونبراين، پيامبري برخي از آنان نيز اثبات پذير نيست.[94] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> نكتة ديگر اينكه كتاب مقدس دراصل، ترجمه است و در ترجمههاي مختلف، اغلاط و تحريفهايي وارد شده است.[95] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> براي نمونه، عهد جديد براي افزوده شدن تثليث، دچار تحريف شده است.[96] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
بنابراين، ميبينيم كه كتاب مقدس هم از نظر استناد به نويسنده و هم از نظر خود نويسنده، فاقد حجيت است. البته بايد توجه داشت كه از نظر مسيحيان، كتاب مقدس حجيت دارد.
مسيحيان براي توجيه آسماني بودن كتاب مقدس، سه ديدگاه دارند:
1. تمكين: خدا با توجه به رحمت بيپايان خود، پيام خود را در حدّ ضعف انساني ما تنزّل داده است؛
2. املا: روحالقدس عهدين را املا كرده است؛
3. تأليف خدا: مؤلف نهايي عهدين خداست، اما الفاظ آن از خدا نيست. شوراي واتيكاني دوم ديدگاه خود را دربارة كتاب مقدس در مصوبهاي با نام «كلام خدا» بيان كرد و جنبة الهي بودن آن را بهتفصيل بيان كرد.[97] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
مسيحيان بر اين باورند كه درواقع، نه كليسا و نه هيچ شورايي، كتابي را رسمي يا قانوني و معتبر نكرده است؛ بلكه كتاب، يا معتبر است يا نيست، و كليسا و شورا فقط در حد تشخيص اعتبار، و اعلام آن عمل ميكنند. ملاك اعتبار كتاب مقدس از نظر آنان چنين است: 1. نويسندةعهد عتيق بايد قانونگذار، نبي و يا رهبر بنياسرائيل باشد و نويسندة عهد جديد، يا بايد يكي از رسولان باشد يا تأييد شده از جانب يكي از آنها در كتاب يادشده باشد؛ 2. شواهد دروني كتاب، دال بر الهامي بودن باشد؛ 3. عقيده و رأي كليساها (اجماع و اتفاق آرا) بر اعتبار آن باشد.[98] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
اما دربارة قرآن، هم استناد آن به آورندهاش اثبات پذير است و هم
وجود تاريخي پيامبر اعظم صلياللهعليهوآله قطعي است و از اين لحاظ،
داراي حجيت است.[99] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
اعتبار كتابهاي آسماني از منظر برونديني و درونديني
از بعد درونديني، يهوديان، آسماني بودن انجيل و قرآن مجيد را منكرند و مسيحيان، آسماني بودن قرآن را. قرآن كريم از تورات و انجيلي سخن ميگويد كه مانند قرآن نازل شدهاند؛ حال آنكه عموم اهل كتاب، تورات را نوشتة حضرت موسي عليهالسلام ميدانند و مسيحيان معتقدند حضرت عيسي عليهالسلام هيچ كتابي نداشته و اناجيل، شرح حال و زندگي اوست؛ خود اناجيل نيز ادعاي وحي بودن را ندارند و شيوة نگارش آنها نيز اين را نشان ميدهد. بنابراين، مسلمانان اين تورات و اناجيل را قبول ندارند. البته يهوديان و مسيحيان كتابهاي خود را بهدليل محتواي آنها وحياني، مقدس و آسماني ميدانند.[100] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
از بعد برونديني، قرآن مجيد تاريخ روشني دارد و تواتر آن بر هر محقق منصفي بهسادگي اثبات ميشود و كسي آن را انكار نكرده است. اما تورات و انجيل، نه تاريخ روشني دارند و نه تواتري؛ ازاينرو، اعتبار ندارند؛ ولي چنانكه گذشت، يهوديان و مسيحيان براي اثبات اعتبار كتابهاي مقدس خود، راههاي ديگري دارند.[101] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
اوصاف قرآن كريم و كتاب مقدس از نگاه آيات قرآن
قرآن كريم، تصديقكنندة كتابمقدس
تمام كتابهاي آسماني چون داراي اصل و ريشة واحد بودهو رسالت يكساني داشتهاند، كتابهاي پيش از خود را تأييد و تصديق كردهاند. انجيل، تورات را[102] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> و قرآن هر دو را تصديق كردهاند.[103] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> ولي قرآن به اين دليل كه آخرين كتاب آسماني و برتر از ديگر كتابهاست، تنها كتابي است كه همة كتابهاي پيش از خود را تصديق كرده و كتابي پس از آن نيامده است تا آن را تصديق كند.
توحيدي بودن قرآن كريم و كتاب مقدس
آيات قرآن در بيان داستان پيامبران، نخستين و مهمترين شعار آنان را توحيد معرفي ميكند. دستورات اولية ده فرمان نيز توحيد است.[104] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> به همين دليل است كه قرآن به پيامبر اسلامصلياللهعليهوآله و مسلمانان دستور ميدهد به اهل كتاب بگوييد كه ما در توحيد با شما اشتراك داريم.[105] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
تنزيلي بودن قرآن كريم و كتاب مقدس
آيات فراواني در قرآن بر تنزيلي بودن آن دلالت دارند كه از ذكر آنها ميگذريم. دربارة تنزيلي بودن تورات و انجيل نيز آياتي متعددي داريم كه به چند نمونه بسنده ميكنيم. آيات «...مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ...» (آلعمران: 93)؛ «وَلْيَحْكمْ أَهْلُ الإِنجِيلِ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فِيهِ...» (مائده: 47) و «نَزَّلَ عَلَيْك الْكتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ مِن قَبْلُ هُدًي لِّلنَّاسِ...» (آلعمران:3 و 4) بر تنزيلي بودن تورات و انجيل دلالت دارند.
اوصاف هدايتگري اين سه كتاب
در قرآن، اين سه كتاب آسماني اوصافي دارند، مانند: داراي حكم خدا
بودن،[106] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> داراي هدايت، رحمت و نور بودن،[107] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> بصيرت بخش بودن،[108] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
كتاب كامل و بدون عيب،[109] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> موعظه و پندبودن،[110] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> فرقان و ذكر بودن،[111] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
قابل اقامه شدن و[112] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> داراي مفاهيمي چون رستگاري، قيامت و بهشت و جهنم[113] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> و وعده منجي.[114] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>
جهاني بودن قرآن، و بنياسرائيلي بودن تورات و انجيل
آياتي همچون «تَبَارَك الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً»
(فرقان: 1) و «وَمَا أَرْسَلْنَاك إِلَّا كافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيراً وَنَذِيراً وَلَكنَّ أَكثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» (سبأ: 28) اين نكته را ميرسانند كه قرآن رسالتي جهاني دارد و براي همة مردم نازل شده است؛ ولي آياتي مانند «وَآتَيْنَا مُوسَي الْكتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًي لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِي وَكيلاً» (اسراء: 2) و «وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَي الْكتَابَ فَلَا تَكن فِي مِرْيَةٍ مِّن لِّقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًي لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ» (سجده: 23) نشاندهندة اين مطلباند كه تورات و انجيل فقط براي بنياسرائيل بودهاند و رسالت آنها، هدايت آنان بوده است.
تحدي (هماوردطلبي) قرآن و عدم تحدّي تورات و انجيل
قرآن در آيات متعددي هماورد طلبيده كرده است. در آيات «وَإِن كنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَي عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كنْتُمْ صَادِقِينَ» (بقره: 23) و «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كنتُمْ صَادِقِينَ» (يونس: 38) به يك سوره، در آية«أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كنتُمْ صَادِقِينَ» (هود: 13) به ده سوره و در آية «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً» (اسراء: 88) به كل قرآن تحدي كرده است؛ ولي در هيچجاي تورات و انجيل، اشارهاي به هماوردطلبي آنها نشده است.
نتيجهگيري
1. با توجه به اينكه تورات، اناجيل و قرآن، منشأ واحدي دارند و همگي الهياند، مشتركات زيادي دارند؛
2. بااينكه تورات و اناجيل فعلي بشري شدهاند، هنوز در بسياري از زمينهها با قرآن اشتراكاتي دارند؛
3. تمايزات اين سه كتاب، بيشتر دربارة وحي، تحريف و يا حجيت و اعتبار آنهاست و در ديگر موارد بهنظر ميرسد كه اشتراكات فراواني داشته باشند.
منابع
ـ ابن سينا، رساله اضحويه في امر المعاد، بيجا، بينا، بيتا.
ـ ابنحنبل، احمد، مسند، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1420 ق.
ـ ابنميمون، موسي، دلاله الحائرين، تحقيق دكتر حسين آتاي، تركيه، مكتبه الثقافه الدينيه، بيتا.
ـ آشتياني، سيدجلال الدين، شرح مقدمه قيصري، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1372.
ـ الاصفهاني،الراغب، معجم مفردات الفاظ القرآن، بيجا، دارالكاتب العربي، 1392 ق.
ـ الدوري، غانم، رسم الخط مصحف، قم، اسوه، 1376.
ـ الكوراني، علي، تدوين القرآن، قم، دارالقرآنالكريم، 1418ق.
ـ الهندي، رحمةالله خليل الرحمن، اظهارالحق، بيجا، مكتبة الثقافة الدينية، بيتا.
ـ ايازي، سيدمحمدعلي، چهره پيوسته قرآن، تهران، هستينما، 1380.
ـ بلاغي نجفي، محمدجواد، الهدي الي دين المصطفي، ترجمة سيداحمد صفايي، تهران، آ?فاق، 1360.
ـ بهشتي، احمد، عيسي در قرآن، تهران، اطلاعات، 1375.
ـ پانوراماي كتاب مقدس، راهنماي بصري براي مطالعه كتابمقدس، بيتا، بيجا.
ـ توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، تهران، سمت، چ هفتم، 1384.
ـ جواديآملي، عبدالله، نزاهت قرآن از تحريف، قم، اسراء، 1383.
ـ حسنزادهآملي، حسن، قرآن هرگز تحريف نشده (فصلالخطاب في عدم تحريف كتاب رب الارباب)، ترجمه عبدالعلي شاهرودي، محمدي، قم، قيام، 1381.
ـ حكيمي، محمدرضا، كلام جاودانه، تهران، فرهنگ اسلامي، چ پنجم، 1377.
ـ دارابي، عباس شريف، تحفه المراد شرح قصيده ميرفندرسكي، به اهتمام محمدحسين اكبري ساوي، تهران، الزهراءسلاماللهعليها، 1372.
ـ دخيل، علي محمد، يا اهل الكتاب، مقارنه بين القرآن الكريم و باقي الكتب السماويه، بيروت، دارالهادي، 2002.
ـ ديب، سهيل، التوراه بين الوثنيه و التوحيد، بيروت، دارالنفائس، چ دوم، 1985.
ـ رابرتسون، آرچيبالد، عيسي: اسطوره يا تاريخ؟، ترجمه حسين توفيقي، قم، مركز اديان و مذاهب، 1378.
ـ رازي، محمد، تفسير الكبير، بيروت، دارالفكر، 1430 ق.
ـ ريچاردز، لارنس، آموزش خلاق كتابمقدس، ترجمه شموئيل ايطاليايي _ ريتا نسيان، شوراي كليساهاي جماعت رباني، بيجا، بيتا.
ـ ساروخا چيكي، كشفالآيات يا آيهياب كتابمقدس، تهران، آفتاب عدالت، بيتا.
ـ سليماني، عبدالرحيم، «درآمدي بر شناخت كتاب مقدس»، هفت آسمان، ش 2، 1378.
ـ سيدمحمدحسين طباطبائي، قرآن در اسلام، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1373.
ـ شنكائي، مرضيه، بررسي تطبيقي اسماء الهي، تهران، سروش، 1381.
ـ شولتز، ساموئل، عهد عتيق سخن ميگويد، ترجمه مهرداد فاتحي، بيجا، شوراي كليساهاي جماعت رباني، بيتا.
ـ صدرالدين الشيرازي، محمد، مفاتيحالغيب، تهران، انجمن حكمت و فلسفه ايران، 1363.
ـ طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القران، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1417 ق.
ـ فارياب، محمدحسين، «تحريف تورات و انجيل از ديدگاه قرآن، معرفت، شماره 143، آبان، 1388، 137ـ153.
ـ فراستخواه، مقصود، زبان قرآن، تهران، علمي و فرهنگي، 1376.
ـ فقهيزاده، عبدالهادي، پژوهشي در نظم قرآن، تهران، جهاد دانشگاهي، 1374.
ـ كاشاني، فيض، المحجة البيضاء، قم، دفتر انتشارات اسلامي، بيتا.
ـ كهن، راب. ا .، گنجينهاي از تلمود، ترجمه اميرفريدون گرگاني، بيجا، چاپخانه زيبا، 1350.
ـ محمدهادي معرفت، صيانةالقرآن من التحريف، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1413 ق.
ـ محمديان، بهرام و ديگران، دايرة المعارف كتاب مقدس، تهران،نشر روز نو، 1380.
ـ ميشل، توماس، كلام مسيحي، ترجمه حسين توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چ دوم، 1381.
ـ معرفت، محمدهادي، التمهيد في علوم القرآن، قم، موسسه نشر اسلامي، چ دوم، 1415 ق.
ـ ـــــ ، «تأويل از ديدگاه علامه طباطبايي»، پژوهشهاي قرآني، ش 9 و 10، 1376، ص65_ 67.
A Childern Living Bible، Tyndale House Publishers، 1971.
Buber، Martin & Franz Rosenzweig، Scripture and Translation، translated by Lawrence Rosenwald with Everett Fox (from German language)، Indiana University Press، 1994.
Crssan، D.M.، "Logos" in New Catholic Encyclopedia، The Catholic University of America، Washington، D.C، 1981.
Gershenson، Daniel E.، "Logos" in Encyclopedia Judaica، Keterpress Enterprises، Jerusalem، Israel، 1996.
Liberty Bible Commentary، The Old-Time Gospel Hour Edition، 1983.
Lockyer، Herbert، All the Doctrines of the Bible، ZandervanPublishingHouse، Michigan، 1964.
Schaya، Leo، The Universal Meaning of Kabbalah، London، George Allen & Unwin LTD، 1971.
Scholem، Gershom، "Adam Kadmon" in Encyclopedia Judaica، Keterpress Enterprises، Jerusalem، Israel، 1996.
Sherbok، Dan Cohn، Judaism: History، Belief and Practice، London and New York: Routledge، 2003.
Steem، Shirley، A Child، s Bible in colour، P.P. Co. LTD، London، 1970.
The Collegeville Bible Commentary، The Liturgical press، 1989.
The Interpreter، s Bible، New York، Abingdon press، 1952.
The One-Year Bible، Tyndale House Publishers، 1986.
The Oxford Companion to the Bible، Ed by Bruce M. Metzger & Michael D. Coogan، New York، Oxford، 1993.
<http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> دانشپژوه دكتري اديان و عرفان. مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خمينيقدسسره
دريافت: 8/11/88 ـ پذيرش: 15/12/88
.[1] مقصود فراستخواه، زبان قرآن، ص22.
.[2] سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان،ج 18، ص 9.
.[3] همان، ج3، ص318.
.[4] کلام و قول خدا از ديدگاه يهوديان نيز همين گونه است؛ يا کنايه از خواست و اراده الهي است و يا کنايه از معنايي از طرف خدا، خواه بواسطه صدايي و يا بوسيله ديگري. در يهوديت نيز تمام نواقص و محدوديتهاي بشري در سخن گفتن از خدا سلب ميشود. (موسي بن ميمون، دلاله الحائرين، تحقيق دکتر حسين آتاي، ص162و163)
.[5] سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ص319و320.
.[6] احمد بهشتي، عيسي در قرآن، ص 174.
.[7] كهف: 109 / لقمان: 27.
.[8] آلعمران: 45 / نساء: 171.
.[9] سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج3، ص321.
.[10] سيدجلال الدين آشتياني، شرح مقدمه قيصري، ص447.
.[11] همان، ص453.
.[12] همان، ص727.
[13] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. Logos
.[14] سه معني آخر از New Catholic Encyclopaedia در ذيل مدخلLogos انتخاب شده است.
[15] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> Daniel E.Gershenson, "Logos" in Encyclopedia Judaica, Keterpress Enterprises, Jerusalem, Israel, 1996, valum11, P.460&461.
[16] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> D.M.Crssan, "Logos" in New Catholic Encyclopedia, The Catholic University of America, Washington, D.C, 1981, valum8, P.968.
.[17] انجيل يوحنا، 10:14ـ13.
.[18]. مرضيه شنکائي، بررسي تطبيقي اسماء الهي، ص262.
[19] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> . Adam Elyon
[20] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> . Adam Kadmon
[21] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> . Gershom Scholem, "Adam Kadmon" in Encyclopaedia Judaica, optic, valum1, P.248.
.[22] سفيرا (sefirah) مفردِ کلمه سفيروت (sefirot) است. سفيراها ده عدد هستند. در عرفان يهودي يعني قباله، خدا از طريق اين ده سفيراها تعين و تشؤون پيدا ميکند. اين سفيراها به ترتيب از اين قرارند: 1. تاج متعالي؛ 2. حکمت؛ 3. عقل؛
4. عظمت يا غضب؛ 5. قدرت يا عدل؛ 6. جمال يا لطف؛ 7. صبر؛ 8. جلال؛ 9. اساس قواي خلّاقه خدا؛ 10. ملکوت که از آن به سکينه نيز تعبير ميشود.
Dan Cohn Sherbok, Judaism: History, Belief and Practice, London and New York: Routledge, 2003, p206 and Leo Schaya, The Universal Meaning of Kabbalah, London, George Allen & Unwin LTD, 1971, P.21.
[23] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> . Leo Schaya, The Universal Meaning of Kabbalah, optic, P.34.
[24] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> . Ibid, P.21.
[25] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج2، ص130.
[26] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. همان، ج7، ص260 / الراغب الاصفهاني،معجم مفردات الفاظ القرآن، ماده کتب.
[27] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج7، ص261و262.
[28] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. زخرف: 4 / بروج: 22.
[29] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. درباره استنساخ ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج18،ص181و182، ذيل جاثيه: 29.
[30] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. همان، ج 18، ص85 و 86 .
[31] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. حجر: 21.
[32] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. عباس شريف دارابي، تحفه المراد شرح قصيده ميرفندرسکي، به اهتمام محمدحسين اکبري ساوي، ص37-44.
[33] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. ملاصدرا، مفاتيحالغيب، ص 23.
[34] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج20، ص378-380؛ ج18، ص132-134.
[35] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. راب. ا. کهن، گنجينهاي از تلمود، ترجمه اميرفريدون گرگاني، ص150.
[36] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> . Zohar
[37] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> . Fragmented manifestation
[38] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> . Hokhmah
[39] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> . Binah
[40] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> . uncreated Torah
[41] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> . Leo Schaya, The Universal Meaning of Kabbalah, London, George Allen & Unwin LTD, 1971, P.15&16.
[42] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> . نحل: 44.
.[43] حسين توفيقي، آشنايي با اديان بزرگ، ص 232.
[44] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. همان، ص26و 27.
[45] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> . همان، ص30و31.
[46] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> . همان، ص33.
[47] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> . محمدهادي معرفت، «تأويل از ديدگاه علامه طباطبايي»، پژوهشهاي قرآني، ش 9 و 10، ص 65ـ67.
[48] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج3،ص46تا 52؛ ج13، ص349.
[49] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. همو، قرآن در اسلام، ص38.
[50] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2> . همو، الميزان، ج3، ص64و65.
[51] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. ر.ک. سيدمحمدعليايازي، چهره پيوسته قرآن، / عبدالهادي فقهيزاده، پژوهشي در نظم قرآن.
[52] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. توماس ميشل، کلام مسيحي، ترجمه حسين توفيقي، ص23.
[53] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. Scripture and Translation, Martin Buber & Franz Rosenzweig, translated by Lawrence Rosenwald with Everett Fox (from German language), P.4.
[54] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. نحل: 44.
[55] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. حسين توفيقي، آشنايي با اديان بزرگ، ص232.
[56] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. همان، ص110.
[57] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. توماس ميشل، کلام مسيحي،، ص26.
[58] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. همان، ص27.
[59] <http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2>. کتابهاي اپوکريفايي بر دو دستهاند: 1. كتابهاي اپوکريفايي عهد قديم (عبدالرحيم سليماني، «درآمدي بر شناخت کتاب مقدس»، هفت آسمان، ش 2، ص154و155) 2. كتابهاي اپوکريفايي عهد جديد (همان، ص160و161).
.[60] اين جدول اقتباسي است از جدول صفحه 31 کتاب کلام مسيحي توماس که با اصلاحاتي اينجا آورده شده است.
.[61] حسين توفيقي، آشنايي با اديان بزرگ، ص227.
.[62] ساموئل شولتز، عهد عتيق سخن ميگويد، ترجمه مهرداد فاتحي، ص2 / سهيل ديب، التوراه بين الوثنيه و التوحيد،
ص5 و 6.
.[63] سهيل ديب، التوراه بين الوثنيه و التوحيد، ص5و6.
.[64] محمدجواد بلاغي، الهدي الي دين المصطفي، ترجمة سيداحمد صفايي، ص 49 تا 52.
.[65] بهرام محمديان و ديگران، دايرة المعارف کتاب مقدس، ص 5ـ32.
.[66] غانم الدوري، رسم الخط مصحف، ص85.
.[67] همان، ص109.
.[68] همان، ص111.
.[69] همان، ص88.
.[70] همان، ص90.
.[71] همان، ص94.
.[72] همان، ص117.
.[73] محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص356 تا 365.
.[74] همان، ص229.
.[75] پانوراماي كتاب مقدس، راهنماي بصري براي مطالعه كتابمقدس، / كشفالآيات يا آيهياب كتابمقدس، ساروخا چيكي، / آموزش خلاق کتابمقدس، لارنس ريچاردز، ترجمه شموئيل ايطاليايي _ ريتا نسيان، شوراي کليساهاي جماعت رباني / كتابهاي تفسيري مانند:
The Interpreter's Bible, New York, Abingdon press, 1952 / The Collegeville Bible Commentary, The Liturgical press, 1989 / Liberty Bible Commentary, The Old_Time Gospel Hour Edition, 1983.
و کتاب مقدس براي کودکان با تصاوير رنگي مانند:
A Child's Bible in Colour, Shirley Steem, P.P. Co. LTD, London, 1970 / A Childern Living Bible, Tyndale House Publishers, 1971"
و کتابهايي درباره 365 روز سال، مانند:
The One Year Bible, Tyndale House Publishers, 1986 / Herbert Lockyer, All the Doctrines of the Bible, ZandervanPublishingHouse, Michigan,1964.
.[76] طوال: هفت سوره طولاني شامل بقره تا توبه که انفال و توبه يک سوره به حساب ميآيند، است و مثاني: سورههايي که ثاني مئين هستند و کمتر از صد آيه دارند و مئين: سورههايي که بعد از طوال قرار دارند و حدود 100 آيه دارند و مفصل: سورههاي حواميم و قصارالسور هستند.
.[77] فيض کاشاني، المحجه البيضاء، ج 2، ص 214 / احمدبن حنبل، مسند، ج 28، مسند الشاميين، ح 16982.
.[78] درباره برتري قرآن در نهجالبلاغه در خطبههاي متعدد عنوان فضل قرآن تکرار شده است که برخي از آنها خطبههاي110، 176 و 198هستند.
.[79]. سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج12، ص102 و103.
.[80]. همان، ص103و104.
.[81]. محمدهادي معرفت، صيانةالقرآن من التحريف، ص 37-39.
.[82]. سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج 12، ص 105.
.[83]. محمدهادي معرفت، صيانةالقرآن من التحريف، ص60-78.
.[84]. ر.ك: همو، صيانةالقرآن من التحريف / حسن حسنزادهآملي، قرآن هرگز تحريف نشده (فصلالخطاب في عدم تحريف کتاب رب الارباب)، ترجمه عبدالعلي محمدي شاهرودي، / عبدالله جواديآملي، نزاهت قرآن ازتحريف.
.[85]. علي الکوراني العاملي، تدوين القرآن، فصل4و5، ص63-174.
.[86] آرچيبالد رابرتسون، عيسي: اسطوره يا تاريخ؟، ترجمه حسين توفيقي، ص11.
.[87] حسين توفيقي، آشنايي با اديان بزرگ، ص168 / آرچيبالد رابرتسون، عيسي: اسطوره يا تاريخ؟، ص11.
.[88] همو، آشنايي با اديان بزرگ، ص231و232 / علي محمد دخيل، يا اهل الکتاب، مقارنه بين القرآن الکريم و باقي الکتب السماويه، ص 147 تا 152.
.[89]. محمدحسين فارياب، «تحريف تورات و انجيل از ديدگاه قرآن»، معرفت، ش 143، ص137ـ152.
.[90] ابن سينا، رساله اضحويه في امر المعاد، بدون ذکر مشخصات، ص 50.
.[91]. محمد رازي، تفسير الکبير، ج 5، ص 122؛ ج 6، ص 191.
.[92] حسين توفيقي، آشنايي با اديان بزرگ، ص232تا235.
.[93] محمدجواد بلاغي، الهدي الي دين المصطفي، ص404 ـ420 / رحمةالله خليل الرحمن الهندي، اظهارالحق، ص55.
.[94] محمدجواد بلاغي، الهدي الي دين المصطفي، ص108.
.[95] همان، ص109تا 115.
.[96] حسين توفيقي، آشنايي با اديان بزرگ، ص 176.
.[97] همان، ص167.
.[98] بهرام محمديان و ديگران، دايرةالمعارف کتاب مقدس، ص 5.
.[99] محمدرضا حکيمي، کلام جاودانه، ص40ـ42.
.[100] حسين توفيقي، آشنايي با اديان بزرگ، ص 229 و 230 / علي محمد دخيل، يا اهل الکتاب، مقارنه بين القرآن الکريم و باقي الکتب السماويه، ص 171.
.[101] همو، ، آشنايي با اديان بزرگ، ص230 / علي محمد دخيل، يا اهل الکتاب، مقارنه بين القرآن الکريم و باقي الکتب السماويه، ص 172.
.[102]. آلعمران:50 / مائده: 46 / صف: 6.
.[103]. بقره: 89 / بقره: 91 / بقره: 101 / آلعمران: 3 و 4 / نساء: 47 / مائده: 48 / انعام: 92 / يوسف: 111.
.[104]. سفر خروج، باب 20 / سفر تثنيه، باب 5.
.[105] آلعمران: 64.
.[106]. مائده: 43 / مائده: 45.
.[107] مائده: 44 / مائده: 46 / انعام: 91 / انعام، 154 / اعراف: 154 / اسراء: 2 / انبياء: 48.
.[108] قصص: 43 / اعراف: 203.
.[109] انعام: 154 / اعراف: 145.
.[110] اعراف: 145 / غافر:53 و 54.
.[111] انبياء: 48.
.[112] مائده: 66 / مائده: 68.
.[113] ر.ک: اعلي و اوائل طه.
.[114] انبياء: 105.
http://marefateadyan.nashriyat.ir
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید