1) آخرالزمان و حيات اخروي در يهوديت و مسيحيت
a) چكيده
شوق آگاهي از سرنوشت، در سرشت آدمي نهاده شده است. با نگرشي كوتاه به تاريخ زندگي بشر درمييابيم يكي از دغدغههاي هميشگي انسان، چگونگي فرارسيدن پايان اين جهان و حيات پس از مرگ بوده است. براي مباحثي پيرامون آمدن موعود، جاودانگي روح، پايان اين جهان و فرارسيدن جهان ديگر، واژة «اسكاتولوژي»1 به كار ميرود. اين واژه به معناي شناخت آخرالزمان و آخرت، از كلمة «اسكاتوس» يوناني به معناي «آخر» يا «بعد» گرفته شده است. سه دين ابراهيمي يهوديت، مسيحيت و اسلام، از نزديك بودن آخرالزمان و آخرت سخن گفتهاند. جمعي از يهوديان و همه مسيحيان، اين دو دوره را به گونهاي بر هم منطبق ميدانند؛ اما جمعي ديگر از يهوديان و همة مسلمانان، آخرالزمان و آخرت و يا به عبارتي، عصر ظهور و روز قيامت را دو دورة جدا از هم ميدانند.
b) آخرالزمان و حيات اخروي در يهوديت
مفهوم آخرالزمان در طول تاريخ يهود تحولاتي را گذرانده است. در كتابهايي كه از آخرالزمان سخن به ميان آمده، مطالبي مطرح شده كه از فرهنگهاي بابلي، مصري، كنعاني، يوناني و ايراني ريشه گرفته است. گروهي از كساني كه در مجاورت بنياسرائيل زندگي ميكردند، به حيات پس از مرگ، به صورت زندگي در قبر عقيده داشتند. به همين دليل، آنان همراه مردگان خود در گورها وسايل زندگي قرار ميدادند تا در جهان ديگر از آنها استفاده كنند. برخي از پژوهشگران پنداشتهاند يهوديان اعتقاد به رستاخيز مردگان را از ايرانيان عهد باستان گرفتهاند. به گفته آنان، اين اعتقاد پس از بازگشت از بابل پديد آمد.2 ايرانيان عقيده داشتند در زمان آينده، پس از آنكه «سپنته مئنيو» خداي خير و روشنايي بر هماورد خود «اَنْگْره مِئنيو» خداي شر و تاريكي پيروز شود و او را نابود كند، مردگان برخواهند خاست.
c) اخبار وحشتناك آخرالزمان
در بيشتر پيشگوييهاي مربوط به آخرالزمان، خبرهاي وحشتناك و نگرانكنندهاي وجود دارد. رؤياها و هشدارها دربارة آخرالزمان و توصيف علائم ظهور موعود، از موضوعهاي رايج در ادبيات پيشگويي است و انبيا از تشويشها و پريشانيهاي پيش از دوران گشايش سخن گفتهاند.3 در بابهاي 38 و 39 كتاب حزقيال،نبرد يأجوج و مأجوج4 از نشانههاي آخرالزمان به شمار رفته است. توصيف و پيشگويي يوئيل از «روز عظيم و مهيب خداوند» و بلاهاي طاقتفرساي آن و گردآوري «باقيماندگان»، نمونهاي از اين امور است: «آفتاب به تاريكي و ماه به خون مبدل خواهند شد؛ پيش از ظهور يوم عظيم و مهيب خداوند. و واقع خواهد شد هركه نام خداوند را بخواند نجات يابد ...».5
در گذشته برخي از بزرگان يهود از ترس اين حوادث و فتنهها دعا ميكردند خدا ظهور ماشيح را در عصر آنان قرار ندهد.6 توصيف اين حوادث در تلمود7 كه آن را «تورات شفاهي» نيز مينامند، آمده است. هر وقت ببيني كه دولتها با هم به جنگ ميپردازند، منتظر قدوم ماشيح باش. بدان كه همينطور است؛ چون در دوره ابراهيم نيز چنين شد، و هنگامي كه دولتها با هم به جنگ پرداختند، براي ابراهيم نجات حاصل شد.8 مقدمة ظهور ماشيح، دوران هفتسالهاي است كه در سال هفتم آن جنگهايي درخواهد گرفت و در پايان آن ماشيح فرزند داود ظهور خواهد كرد.9
در تومارهاي بحرالميت10 «روز داوري» و «روز خداوند» بسيار نزديك تصور شده است. نويسندگان اين تومارها از پيروان خود ميخواهند تا هر لحظه منتظر فرارسيدن آن روز باشند. يكي از اين تومارها «جنگ فرزندان نور با فرزندان ظلمت» نام دارد. اين تومار جنگ بزرگي را شرح ميدهد كه در آخرالزمان ميان نيروهاي خير و شر در خواهد گرفت و سرانجام پس از چهل سال فرزندان نور به ياري خداوند و فرشتگان، بر فرزندان ظلمت و نيروهاي شيطاني پيروز خواهند شد. تومار ديگري به نام «سرود شكرگزاري» از داوري بزرگ و پاك شدن جهان از گناه، فساد، مرگ و نو شدن هستي سخن ميگويد.11
اين انديشه همچنان ادامه داشته تا جايي كه بر اساس پيشگويي كتاب زوهر12 دوران پيش از آمدن ماشيح براي بنياسرائيل وحشتناك و محنتبار خواهد بود. امتها در ستمكردن به بنياسرائيل بر يكديگر سبقت و پيشي خواهند گرفت و «هر گرفتاري تازه چنان شديد خواهد بود؛ كه گرفتاريهاي قبلي را از يادها خواهد برد». پيش از آمدن ماشيح يك ستون آتش در جهان ظاهر خواهد شد و چهل روز در برابر چشمان اقوام روي زمين برپا خواهد بود.13
d) ماشيَح
يكي از دورههاي تاريخي قوم يهود دورة پادشاهان است. كساني كه در اين دوره به پادشاهي ميرسيدند، به دست انبيا با روغن مسح و به «ماشيح» ملقب ميشدند.14 ماشيح در زبان عبري به معناي «مسح شده» است. ماشيح افزون بر قدرت اجرايي يك پادشاه، جنبة روحاني نيز پيدا ميكرد. از پادشاهي كه به ماشيح ملقب ميشد، انتظار ميرفت ظلم را ريشهكن و عدالت را در جامعه جاري كند. پادشاه يهود پس از مسح با روغن به وسيلة نبي، حاكميت الاهي پيدا ميكرد و اطاعت از او بر همگان واجب ميشد.
افزون بر اين، در زمانهاي بعد، يهوديان كساني را كه از آنان چنين انتظاري ميرفت، گرچه مسح نشده باشند، ماشيح ميناميدند. براي نمونه، كورش كه به يهوديان خدمت كرده بود، در كتاب اشعيا «مسيح خداوند»15 ناميده ميشود؛ در حالي كه چيزي پيرامون مسح شدن وي در جايي نيامده است. يهوديان تحقق آرزوها و رؤياهاي خود را در شخصيت يك منجي ميديدند. موسي، يوشع، شائول (طالوت) و داوود، نمونههايي از منجيان بنياسرائيل در گذشته بودند. شائول، داوود و همچنين پسرش سليمان پادشاه مسح شده بودند و لقب «ماشيح» داشتند.
در كتابهايي كه در زمان اسارت بابلي نگاشته شده است، نهايت آرزو و انتظار بنياسرائيل بازگشت به اورشليم، تجديد بناي معبد، ظهور پادشاهي از نسل داوود و تحقق وعده خداوند در سرزمين موعود است.
بر اساس كتاب دانيال، وي در ميان اولين گروه از اسيراني بود كه نزديك شش قرن قبل از ميلاد از اورشليم به بابل برده شدند؛ اما نقادان كتاب مقدس تاريخ نگارش كتاب دانيال را به دورة مكابيان (ميانة قرن دوم قبل از ميلاد) نسبت ميدهند و نخستين كسي كه به اين نكته پي برده، فرفوريوس16 در قرن سوم ميلادي بوده است. بنابراين، نويسندة ناشناسي حدود 400 سال پس از دوران اسارت بابلي، آن كتاب را نوشته، و به دانيال نسبت داده است. در نتيجه، كتاب دانيال در دوران انقطاع وحي نوشته شده و از آخرين كتابهاي عهد عتيق است؛ زيرا عالمان يهود اتفاقنظر دارند كه نبوت با نخستين ويراني معبد قطع شد و تنها عدة اندكي از پيامبران كه در بابل در اسارت بودند، از نبوت داشتند و با درگذشت آنان، نبوت در بنياسرائيل پايان يافت. در كتاب دانيال، منجي يهود در شخصيت يك ماشيح شكل ميگيرد. اين تنها موردي است كه عهد عتيق از ماشيح به عنوان يك موعود تعبير ميكند.17
e) ماشيح موعود
ملتها به گذشته خويش ميبالند و دوران طلايي تاريخ خود را در آن ميبينند. آنها همچنين دل در گرو آينده دارند و با اميد به فرارسيدن آن، روزگار را سپري ميكنند.در اين رهگذر، قوم يهود نيز مستثنا نيست و مانند ديگران با يادآوري گذشتة شكوهمند خويش در عصر داوود و سليمان، پيوسته در انتظار آيندهاي درخشان است. در كتابهاي پيشگويي عهد عتيق، اين انديشه پيدا شد كه آخرالزمان با سختيها و محنتهاي غيرقابل تصوري همراه است، اما خداوند از قوم خود به وسيلة يك ماشيح موعود حمايت خواهد كرد.
يهوديان در تاريخ محنتبار خود، هرگونه خواري و شكنجهاي را به اين اميد بر خود هموار كردهاند كه روزي ماشيح بيايد و آنان را از خواري و رنج نجات دهد. به مرور زمان واژه ماشيح براي اشاره به موعود يهود به كار رفت و دلهاي بنياسرائيل از عشق به ماشيح موعود لبريز شد. برخي از يهوديان اين آرمان را توسعه دادند و مسائلي بر آن افزودند و گفتند كه در دوران ماشيح، بركات طبيعت افزايش مييابد. آنان براي دوران ماشيح چيزهايي را بيان كردند كه حتي در زمان داوود و سليمان وجود نداشت.18
در تلمود، صدها بار به ماشيح و رسالت او اشاره شده است. به عقيدة عموم يهوديان، ظهور ماشيح و فعاليتهاي او براي بهبود وضع جهان و تأمين سعادت بشر، قسمتي از نقشة خداوند در آغاز آفرينش جهان بوده است.19 در يك ميدراش اينگونه آمده است: «از آغاز خلقت عالم، پادشاه ماشيح به دنيا آمد؛ زيرا (لزوم وجود او) حتي پيش از آنكه جهان آفريده شود، به ذهن (خداوند) خطور كرد».20
f) هويت ماشيح موعود
عالمان يهود دربارة اين موضوع كه ماشيح موعود چه كسي خواهد بود، تحقيقات فراواني انجام دادهاند. آنان براي روشن شدن اين مطلب آيههاي كتاب مقدس را به دقت مطالعه و موشكافي كردهاند.پيرامون هويت ماشيح موعود عقايد مختلفي اظهار شده است. برخي از صاحبنظران يهودي ماشيح موعود را با داوود پادشاه يكي دانستهاند. در كتاب هوشع ميخوانيم: «بعد از آن بنياسرائيل بازگشت نموده، يهوه خداي خويش و پادشاه خود داوود را خواهند طلبيد»21. دانشمندان اين سخن را چنين تفسير كردهاند كه «اين پادشاه ماشيح است. اگر او جزو زندگان باشد، اسمش داوود است، و اگر هم جزو مردگان باشد (كه بعد زنده خواهند شد) نامش داوود است».22
حزقيا نيز از كساني است كه برخي وي را ماشيح موعود دانستهاند. او يكي از پادشاهان يهود بود كه بنياسرائيل وي را به خداترسي و مبارزه با بتپرستي ميشناختند. در دوران حزقيا وضع ديني و اخلاقي مردم بهبود يافت. در قرن اول ميلادي، يكي از عالمان يهودي برجسته در بستر مرگ خطاب به شاگردانش ميگويد: «براي آمدن حزقيا پسر داوود يك تخت پادشاهي آماده كنيد».23 در ضمن اين امر نشان ميدهد كه اميد به آمدن ماشيح موعود تا چه اندازه قوت داشته است و افرادي به تحقق سريع آن خوشبين بودهاند.
g) نامهاي ماشيح موعود
اهميت ماشيح موعود در فرهنگ ديني يهود تا آنجاست كه گفته ميشود نام او پيش از آفرينش جهان آفريده شده است: «پيش از آنكه عالم هستي به وجود آيد، هفت چيز آفريده شد: تورات، توبه، باغ عدن، جهنم، عرش الاهي، بيتالمقدس و نام ماشيح».24
برجستهترين و معروفترين نامي كه در يهود به ماشيح داده شده، «داوود» است:
ذات قدوس خداوند در آينده داوود ديگري را براي ملت اسرائيل برپا خواهد ساخت. چنانكه مكتوب است: «ايشان خداوند خداي خود و داوود پادشاه خويش را كه براي ايشان برپا خواهم ساخت، خدمت خواهند كرد» (ارميا 30: 9). گفته نشده است «برپا ساختم»، بلكه «برپا خواهم ساخت».25
افزون بر نامهاي داوود و حزقيا پسر داوود كه اندكي پيش گفته شد، بر اساس تفسير عالمان يهود از كتاب مقدس، نامهاي ديگري نيز به ماشيح اشاره دارند:
گروهي ميگويند نامش «شيلو»26 خواهد بود؛ چنانكه مكتوب است: «تا كه شيلو بيايد» (پيدايش 49: 10)؛جمعي ميگويند: اسم او «يينون» خواهد بود؛ چنانكه آمده است: «نام او تا ابد باقي خواهد ماند، و اسم او پيش آفتاب دوام خواهد كرد» (مزامير 72: 17)؛گروهي ميگويند: اسم او «حنينا» خواهد بود؛ چنانكه گفته شده است: «زيرا كه بر شما ترحم ( به عبري: «حنينا») نخواهم كرد» (ارميا 16: 13)؛برخي او را «منحم» (تسليدهنده) ميدانند؛ آنگونه كه نوشته شده: «زيرا تسلي دهنده و تازهكننده جانم از من دور شده است» (مراثي ارميا 1: 16)؛ برخي او را «صمح» (شاخه و نهال) ناميدهاند؛ زيرا در عهد عتيق ميخوانيم: «اينك مردي كه به شاخه مسمي است و از مكان خود خواهد روييد و هيكل خداوند را بنا خواهد نمود ... و بر كرسي او جلوس نموده، حكمراني خواهد كرد» (زكريا 6: 12ـ 13). ارزش عددي اين دو نام يعني منحم و صمح برابر و معادل 138 است. عدهاي او را «برنفله» (فرزند افتاده) مينامند؛ زيرا چنين نوشته شده است: «در آن روز خيمه داوود را كه افتاده است، بر پا خواهم نمود» (عاموس 9: 11).27
يكي ديگر از نامهاي ماشيح «حدرك» (حد: سخت، نيز؛ ر.ك: نرم، معتدل) خواهد بود؛ زيرا او با امتها به سختي و با يهود به نرمي رفتار خواهد كرد.
h) ويژگيهاي ماشيح موعود
كتاب اشعيا يكي از برجستهترين كتابهاي پيشگويي در عهد عتيق است. يهوديان با استناد به اين كتاب و در نظر گرفتن ويژگيهاي نمادين موعود خود، بر اين باور بودند كه ماشيح موعود بايد از خاندان داوود و از زادگاه او يعني شهر بيتلحم باشد؛ زيرا كتاب اشعيا نجات بنياسرائيل را در شخصيت فرزندي از خاندان داوود ميداند. اشعيا از نهالي سخن ميگويد كه از تنة يسي (پدر داوود) بيرون آمده، روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت. او مسكينان را به عدالت داوري خواهد كرد و به نفع مظلومان زمين به راستي حكم خواهد نمود.28
همچنين عالمان يهود بر اساس پيشگويي اشعيا نتيجه گرفتهاند كه ماشيح موعود بايد «بلاكشيده» باشد و از طبقه رنجديدگان محسوب شود: «ليكن او غمهاي ما را بر خود گرفت و دردهاي ما را بر خويش حمل نمود و ما او را از جانب خدا زحمتكشيده و مضروب و مبتلا گمان برديم. حال آنكه به سبب تقصيرهاي ما مجروح، و به سبب گناهان ما كوفته گرديد».29
i) الياس و ماشيح موعود
در پيشگوييها، از شخصيتهايي مثبت در كنار ماشيح و شخصيتهايي منفي در برابر او نيز سخن به ميان ميآيد. در يهوديت، شخصيت مثبتي كه كنار ماشيح قرار ميگيرد، الياس30 است. در عهد عتيق ميخوانيم الياس كسي است كه در گردباد به آسمان صعود كرد.31 در نوشتههاي پس از اسارت بابل، بازگشت الياس نبي با آخرالزمان پيوند خورده است. او به منزلة پيشاهنگ ماشيح مطرح ميشود. الياس در واداشتن يهود به توبه و پيريزي صلح و آرامش ميان طبقات مختلف و برگرداندن دلهاي پدران و فرزندان به يكديگر نقش مهمي خواهد داشت. خداوند از زبان نبي خود ملاكي ميگويد: «اينك من ايلياي نبي را قبل از رسيدن روز عظيم و مهيب خداوند نزد شما خواهم فرستاد و او دل پدران را به سوي پسران و دل پسران را به سوي پدران خواهد برگردانيد؛ مبادا بيايم و زمين را به لعنت بزنم».32
در اپوكريفاي عهد عتيق نيز يشوع بن سيراخ خطاب به الياس كه به آسمان رفته است، ميگويد: «در هشدارهاي روزگار آينده نوشته شده است كه تو خشم خداوند را پيش از انفجارش فرو مينشاني و قلب پدر را به سوي پسر باز ميگرداني و صلح را ميان فرزندان يعقوب برقرار ميكني. خوشا به حال كسي كه تو را ببيند و در شوق تو بميرد! ما نيز براي خود حياتي خواهيم داشت».33
امور ذيل را از جمله فعاليتهاي الياس شمردهاند:
1. تنظيم همة مواد شريعت و تفسير كتاب مقدس؛
2. تصحيح همه نسبنامههايي كه با گذشت زمان تغيير كرده است؛
3. به قتل رساندن سمائيل، يعني شيطان، سرچشمة تمامي شرور؛
4. اجراي معجزات هفتگانه كه يكي از آنها زنده كردن ماشيحبن يوسف34 خواهد بود.35
در اذهان بنياسرائيل و معاصران حضرت عيسي(ع) در دو هزار سال پيش نيز انتظار بازگشت الياس وجود داشته است.36 در اناجيل آمده است كه حضرت عيسي(ع) يحياي تعميددهنده را كه به امر هيروديس تيترارخ زنداني شده بود، با الياس برابر ميدانست.37 البته خود حضرت يحيي(ع) به رهبران يهود گفته بود كه وي الياس نيست.38
j) دجّال و ماشيح موعود
شخصيت منفياي كه در مقابل ماشيح قرار ميگيرد، به دجال معروف است. واژه «دجل» در زبان عربي به معناي «دروغ» و دجال به معناي «بسيار دروغگو» است. از اينرو، آبطلا كه غير واقع را واقع جلوه ميدهد، «دجال» ناميده ميشود. دجال لقب دغلباز و ستمگري است كه در آخرالزمان مردم را گمراه خواهد كرد و سرانجام به دست ماشيح موعود كشته خواهد شد. يهوديان وي را «آرميلوس» مينامند. آرميلوس39 موجودي است كه در اسطورهاي از شيطان و تنديس مرمرين زني در رم زاده ميشود. يهود او را «زاده شيطان و سنگ» و «پادشاه خبيث» ميخوانند.
k) مصاديق ماشيح در گذشته
در طول تاريخ يهود، صدها تن ماشيح خوانده شدهاند. بعضي از آنان خود چنين ادعايي داشتهاند و برخي، بدون اينكه ادعايي داشته باشند، ديگران آنان را ماشيح دانستهاند. موعود دروغين به زبان عبري «ماشيح شقر» خوانده ميشود.يوسفوس مورخ مشهور يهود در مواردي از آثار خود شرح داده است كه چگونه پيش از خرابي دوم معبد اورشليم در سال 70 م، افرادي ادعا كردهاند همان نجاتدهندهاي هستند كه انبيا ظهور او را پيشگويي كردهاند. يهوديان عقيده دارند كه حضرت عيسي(ع) يك ماشيح كاذب بوده است و تاريخ يهود مدعيانِ مانند وي را بسيار ديده است. حضرت عيسي(ع) توقعي را كه يهوديان از ماشيح موعود داشتند، برنياورد و آلام و مصائب قوم يهود را كاهش نداد.
در سال 131 م، امپراتور هادريانوس در فرماني ختنه و تعليمات شريعت يهود را ممنوع كرد. به دنبال آن، يهوديان به رهبري «بركوخوا» (فرزند ستاره) در سال 132 م قيام كردند. برخي از بزرگان يهود او را به عنوان ماشيح موعود پذيرفتند و بر اين قيام مهر تأييد زدند. بركوخوا از خاندان داوود نبود، ولي پيروانش او را مصداق اين آيه ميدانستند: «ستارهاي (در عبري: كوخاو) از يعقوب طلوع خواهد كرد» (اعداد 24 : 17). در مقابل، كساني وي را «بركوزبا» (زاده دروغ) ميخواندند و ميگفتند ماشيحِ فرزند داوود هنوز نيامده است.
در سال 755 م. ابوعيسي از يهوديان اصفهان در مقام ماشيح اعلام كرد كه قوم يهود را از يوغ بيگانگان رهايي خواهد بخشيد. او خود را خاتم پيامبران خواند و در مقابل خلافت عباسي شورش كرد. ابوعيسي تحت تأثير مسيحيت طلاق را ممنوع دانست و خوردن گوشت و نوشيدن شراب و سوگواري براي ويراني معبد را حرام كرد. شورش او پس از چند سال سركوب، و ابوعيسي كشته شد. پيروانش اعلام كردند كه ابوعيسي زنده، ولي از ديدهها پنهان شده است. پس از او، فرقة «عيسويه» يا «اصفهانيه» تأسيس شد و نزديك به سه قرن پايدار ماند.40 گفته ميشود كه يودغان و عنان بن داوود بنيانگذاران فرقه قرايي تحت تأثير افكار و ديدگاههاي ابوعيسي بودهاند.
يهودا يودغان اهل همدان نيز مدعي بود كه او ماشيح موعود است. بسياري از عقايد وي شبيه ابوعيسي بود. يودغان رعايت آداب و رسوم شنبه و اعياد را براي يهوديان الزامي نميدانست. يودغان عقيده داشت كه انسان داراي اختيار است و اجباري در كارهاي وي نيست. يودغان با گرايش به شيوههاي تفسيري معتزله براي عهد عتيق، به ويژه بخشهايي كه براي خداوند صفات انساني قائل شده است، تفسيري باطني ارائه ميداد. وي بنيانگذار فرقه يهودي يودغانيه بود. پيروان يودغان تا سالها پس از مرگ او به بازگشت وي معتقد بودند.41
شبتاي صبي (1626ـ1676 م) در شهر ازمير در غرب تركيه به دنيا آمد. او پس از فراگرفتن آموزشهاي سنتي به تحصيل تورات و تلمود پرداخت. صبي پس از مطالعه و بررسي الاهيات و عرفان يهود در سال 1648م مدعي شد كه ماشيح موعود است. او در سال 1665م. وارد بيتالمقدس شد. وي سوار بر اسبي با هواداران خود هفت بار در شهر بيتالمقدس طواف كرد. صبي در سال 1666م. به استانبول رفت و در آنجا بازداشت شد. پادشاه عثماني از او خواست مسلمان شود. شبتاي صبي پس از پذيرفتن اسلام با يك بانوي مسلمان ازدواج كرد. پيروان وي را «شبتين» يا «دونمه» (مبدل شده)ناميدهاند. آنان در ظاهر به سنتهاي اسلامي وفادار، و در باطن به آداب و سنن يهودي پايبند هستند. جمعي از آنان اكنون در تركيه زندگي ميكنند.
l) تعيين زمان ظهور ماشيح
در طي قرون متمادي، در كنار انديشه ظهور موعود، همواره توقيت نيز مطرح بوده است. تخريب معبد و شرايط دشوار پس از آن، آرزوي بازگشت حكومت داوودي را ميان قوم يهود تشديد ميكرد؛ كساني زمان آن را بسيار نزديك ميپنداشتند و حتي روز و ساعت آن را تعيين ميكردند. در كتاب دانيال از دورانهاي مختلفي ياد شده است: «زماني و دو زمان و نصف زمان» (7: 25)؛ «2300شب و روز» (8: 14)؛ «1290 روز» (12: 11). «1335 روز» (12:12). نمونهاي از اين توقيتهاي مبهم چنين است:
پس بدان و بفهم كه از صدور فرمان به جهت تعمير نمودن و بنا كردن اورشليم تا (ظهور) مسيح رئيس هفت هفته و شصت و دو هفته خواهد بود و (اورشليم) با كوچهها و حصار در زمانهاي تنگي تعمير و بنا خواهد شد و بعد از آن، شصت و دو هفته مسيح منقطع خواهد گرديد و از آن او نخواهد بود، بلكه قوم آن رئيس كه ميآيد، شهر و قدس را خراب خواهند ساخت و آخر او در آن سيلاب خواهد بود و تا آخر جنگ خرابيها معين است.42
براي هر يك از اين توقيتها، تفسيرها و تاويلهايي صورت گرفته تا با زمانهاي مورد نظر نويسندگان بعدي منطبق باشد و در نتيجه، از توقيتهاي مذكور، توقيتهاي تازهاي پديد آمده است. در تلمود نيز توقيتهايي ديده ميشود كه بيشتر آنها حدود پايان قرن پنجم ميلادي را زمان ظهور مسيحا ميداند:
الياس نبي به يكي از دانشمندان گفت: «دنيا دستكم 85 يوول (يوبيل) دوام خواهد داشت و در يوول آخرين ماشيح فرزند داوود خواهد آمد». آن دانشمند از الياس پرسيد: آيا ماشيح در آغاز آن يوول ظهور خواهد كرد يا در پايان آن؟ الياس جواب داد: نميدانم.43 هر يوول 50 سال است و اين پيشگويي سالهاي بين 440 تا 490 ميلادي را در بر ميگيرد. در سال 4231 از آفرينش (سال 471 ميلادي) اگر كسي به تو پيشنهاد كند كه زميني را كه يك هزار دينار ارزش دارد به يك دينار خريداري كن، نپذير.44
نويسنده كتابگنجيهاي از تلمود، علت نهي را اين دانسته كه در آن وقت ماشيح ظهور خواهد كرد و ارزش زمين از بين خواهد رفت.45
در كتاب زوهر، با استفاده از محاسبات پيچيدة حروف اسم اعظم خدا، زمان آمدن ماشيح تعيين شده است. از اين محاسبات چنين برميآيد كه نويسنده كتاب زوهر توقع داشته است ماشيح در سال 1300 م ظهور كند. در اين كتاب، تاريخهاي ديگري نيز براي آغاز عصر مسيحايي آمده است كه شايد آنها را كساني در زمانهاي بعد افزوده باشند تا هنگام ظهور را با عصر خود منطبق سازند.
در منابع يهوديت آمده است كه هزارههاي جهان با تعداد روزهاي آفرينش تناسب دارد. خدا جهان را پيش از هزارة هفتم نوسازي نخواهد كرد و جهان در هزارة هفتم نابود خواهد شد. در بيشتر اين محاسبات، از اعداد نمادين 7 و 40 استفاده شده است و در آنها بر باب دوازدهم كتاب دانيال تكيه ميشود.با بينتيجه ماندن اين محاسبات علماي يهود هر گونه تعيين وقت را نادرست خواندند و زمان آن را از اسرار الاهي دانستند؛ زيرا اين پيشگوييها و محاسبات اميدهايي را در دل مردم پديد ميآورد كه پس از تحقق نيافتن آنها موجب نوميدي ميشد: «لعنت بر كساني باد كه تاريخ پايان ذلت اسرائيل و ظهور ماشيح را محاسبه ميكنند. زيرا ايشان چنين ادعا مينمايند كه اگر تاريخ پايان ذلت فرا رسيد و ماشيح نيامد، هرگز ديگر نخواهد آمد. ... لكن همواره منتظر ظهور او باش».46
در برابر ديدگاهي كه بر اساس آن خداوند زمان مشخصي را براي آغاز دوران ماشيح در نظر گرفته است، ديدگاه ديگري نيز وجود دارد؛ براساس اين ديدگاه زمان ظهور ماشيح از قبل معين نشده است؛ بلكه بنا بر رفتار و كردار مردم تغيير خواهد كرد. از اين كلام كه «من خداوند در وقت خودش آن را تسريع خواهم كرد». (اشعيا 60: 22) اينگونه استنباط شده است كه «اگر (ملت اسرائيل) استحقاق آن را داشته باشد، نجات ايشان را تسريع خواهم كرد و اگر استحقاق نداشته باشد، در وقت خودش (آنان را نجات خواهم داد)».47
در تلمود ميخوانيم: «توبه كاري عظيم است؛ زيرا كه نجات را نزديك ميكند»؛48 «ظهور او تنها به توبه مردم و كارهاي نيكي كه انجام ميدهند، بستگي دارد».49 «اگر ملت اسرائيل فقط يك روز توبه كند، بلافاصله (ماشيح) فرزند داوود خواهد آمد. اگر ملت اسرائيل فقط يك (شبانهروز) شنبه را به طور صحيح و كامل نگه دارد، بيدرنگ فرزند داوود خواهد آمد».50
m) نشانههاي ظهور ماشيح
عالمان يهود با يادآوري علائم پيش از ظهور براي دلداري افراد و بالا بردن روحية مقاومت تلاش ميكردند. آنان از «دردهاي زايمان دورة ماشيح» سخن ميگفتند51 و به مردم يادآور ميشدند كه پيش از ظهور ماشيح، آشفتگي و فساد در جهان به نهايت خواهد رسيد. برخي از اين علائم در اخلاق انسانها و برخي در طبيعت آشكار خواهد شد. بر اين اساس، بيبندوباري افزايش خواهد يافت و جوانان احترام والدين، صالحان و سالمندان را رعايت نخواهند كرد؛ روابط خويشاوندي به سردي خواهد گراييد و بسياري از مردم دچار فقر و تنگدستي خواهند بود؛52 كارگزاران شريعت، اعتباري نخواهند داشت و بسياري از مردم مورد تهمت واقع خواهند شد؛ هرج و مرج بر همه چيز مسلط خواهد شد53 و حتي ميان حكيمان جنگ و ستيز پديد خواهد آمد.54 در تلمود ميخوانيم:
در دورهاي كه ماشيح ظهور ميكند، جوانان به پيران بياحترامي كرده، آنان را خجالت خواهند داد و پيران در جلوي جوانان بپا خواهند ايستاد. دختر با مادر خود و عروس با مادر شوهر مخالفت خواهد كرد و فرزند از پدر خود خجالت نخواهد كشيد. محل تحصيل و مطالعه به اماكن فساد تبديل، و دانش دبيران فاسد خواهد شد. كساني كه از خطا كردن بترسند، منفور خواهند بود.55
هنگامي كه ديديد نسلها كاهش مييابند و مشكلات بسياري بر بنياسرائيل فرو ميريزند، منتظر آمدنش باشيد ... ماشيح در دورهاي ظهور خواهد كرد كه همة مردم آن يا معصوم باشند يا مجرم.56
طي دوران هفت سالهاي كه ماشيح در آن ظهور خواهد كرد، اين آيه به وقوع خواهد پيوست: «بر يك شهر بارانيدم و بر شهر ديگر نبارانيدم» (عاموس4: 7). در سال دوم تيرهاي قحطي رها خواهند شد. در سال سوم قحطي شديدي حكمفرما خواهد شد؛ مردان و زنان و كودكان و اشخاص متقي و پارسا و قديسي خواهند مرد و آموزندگان تورات آن را فراموش خواهند كرد. در سال چهارم، سيري و وفور نعمت خواهد بود؛ ولي نه به طور كامل. در سال پنجم سيري و فراواني عظيمي حكمفرما خواهد شد و مردم خواهد خورد و خواهند نوشيد و شاد خواهند بود و تورات به سوي آموزندگانش باز خواهد گشت. در سال ششم صداهايي (آسماني) به گوش خواهد رسيد. در سال هفتم جنگها در خواهند گرفت، و در پايان اين دوران هفت ساله، پسر داوود ظهور خواهد كرد.57
n) روزگار ماشيح موعود
در لابهلاي نوشتههاي يهود، از روزگاري كه درد و رنج به سر آيد و صلح پايدار فراگير شود، سخن به ميان آمده است. برخي با استناد به كتابهاي عهد عتيق، آن دوران باشكوه را دوران ماشيح دانستهاند و آن زمان را اينگونه به تصوير كشيدهاند:
ذات قدوس متبارك ده چيز را در دوران ماشيح تازه خواهد كرد:
1. او خود جهان را به نور خويش روشن خواهد كرد؛
2. خداوند از اورشليم آب روان جاري خواهد ساخت و هر كسي را كه بيماري داشته باشد، به واسطه آن شفا خواهد داد؛
3. درختان را وادار ميكند تا هر ماه ميوه بياورند؛
4. تمام شهرهاي ويران را از نو آباد خواهد كرد؛
5. خداوند اورشليم را با سنگهاي ياقوت كبود از نو بنا خواهد كرد؛
6. صلح جاويدان در سراسر طبيعت حكمفرما خواهد شد؛
7. خداوند همة حيوانات و خزندگان را فراخوانده، با آنها و با تمام اسرائيل عهد خواهد بست؛
8. گريه و شيون و زاري در جهان نخواهد بود؛
9. ديگر مرگ در دنيا وجود نخواهد داشت؛
10. نه غم و اندوهي وجود خواهد داشت و نه آه و نالهاي به گوش خواهد رسيد.58
در روزگار ماشيح، مردم از نظر حسن اخلاق و انجام اعمال نيك به كمال خواهند رسيد. با فرا رسيدن آن دوران فرخنده، انسانها نيازي به پيامبران نخواهند داشت؛ زيرا مردم از نظر عقلاني و اخلاقي كامل خواهند بود و به درجهاي خواهند رسيد كه وحي الاهي بر آنان فرود خواهد آمد. چنانكه گفته شده است: «و بعد از آن، روح خود را بر همة بشر خواهم ريخت و پسران و دختران شما نبوت خواهند نمود و پيران شما و جوانان شما رؤياها خواهند ديد».59 آري، در آن زمان گرگ با بره زندگي خواهد كرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد؛ زيرا جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود.60
انديشة آمدن موعود برگزيده در كتابهاي سودْاِپيگْرافايي61 (نوشتههاي جعلي) نيز يافت ميشود. اين آثار از قرن دوم قبل از ميلاد در جوامع يهودي رايج شده است.62 در يكي از آن نوشتهها چنين ميخوانيم:
و در آن روزگار، زمين چيزهايي را كه به آن سپردهاند، برخواهد گرداند و شئول چيزهايي را كه به آن سپردهاند و او آنها را دريافت كرده است، برخواهد گرداند و هلاكت ديون خود را پس خواهد داد و او [يعني شخص برگزيده] نيكان و مقدسان را از ميان آنان برخواهد گزيد؛ زيرا روزي فرا رسيده است كه بايد آنان را نجات داد و در آن روزگار آن شخص برگزيده بر تخت خويش خواهد نشست و همة رازهاي حكمت از اندرزهاي دهانش جاري خواهند شد؛ زيرا خداوند روحها او را نصب كرده و به وي جلال داده است. در آن روزگار، كوهها مانند قوچها پرش خواهند كرد و تپهها مانند برههاي شير مست خواهند پريد و همة فرشتههاي آسماني خواهند شد. چهرههايشان از شادي خواهد درخشيد؛ زيرا در آن روزگار شخص برگزيده برخواهد خاست و زمين شادي خواهد كرد و نيكان در آن ساكن خواهند شد و آن برگزيده روي آن راه خواهد رفت.63
در بخشهايي از تلمود از شريعت تازهاي سخن گفته شده است كه ماشيح آن را عرضه خواهد كرد. برخي از حكيمان يهود بر اين باور بودند كه در روزگار ماشيح قربانيها، به جز قرباني شكرانه، منسوخ خواهند شد و نمازهاي روزانه به جز نماز شكرگزاري، برداشته خواهند شد.64
o) رستاخيز مردگان
تصور دنياي پس از مرگ در آثار قديم دين يهود وجود ندارد. رستاخيز مردگان در هيچ يك از اسفار پنجگانة تورات نيامده است. بر اين اساس، تعبير كلي «آخرت» را در آنها بايد به معناي «عاقبت دنيوي» دانست: «تو را در بيابان «منّ» را خورانيد كه پدرانت آن را ندانسته بودند، تا تو را ذليل سازد و تو را بيازمايد و بر تو در آخرت احسان نمايد».65
در ميان يهوديان، فرقه صدوقيان منكر رستاخيز مردگان بودند66 و ميگفتند با مردن جسم، روح نيز معدوم ميشود و مرگ پايان موجوديت انسان است. علت انكار صدوقيان اين بود كه ميگفتند در اسفار پنجگانة تورات، يادي از رستاخيز مردگان نشده است.67 در سنت يهودي براي اثبات وجود عقيده به زندگي پس از مرگ در تورات، به تعبير «به قوم خود ملحق شد» استناد ميشود. اين تعبير بارها در تورات در مورد مرگ افراد به كار رفته است.68 پيامبران بنياسرائيل آخرتشناسي يهودي را گسترش دادند. در كتابهايي از عهد عتيق كه پيش از اسارت بابل نگاشته شده است، «روز خداوند» پايان جهان به شمار نميرود و در آنها از رستاخيز و پاداش و كيفر اخروي سخني گفته نشده است. در اين كتابها، روز خداوند به همين جهان مربوط ميشود و قهر و غضب الاهي در اين جهان، دشمنان بنياسرائيل و گناهكاران اين قوم را فرا ميگيرد. سپس پادشاهي از قوم يهود، عدل و اراده خداوند را برپا ميكند.
عاموس نبي انديشة «روز خداوند»69 را به انديشة «روز رستاخيز و جزا» تبديل كرد. عاموس با ناميدن اين روز به «روز يهوه» مفهوم آن را تغيير داده و آن را از روز انتقامجويي بنياسرائيل از دشمنان خود به «روز جزا»70 و روز حساب و داوري جهاني تبديل كرده است: «واي بر شما كه مشتاق روز خداوند ميباشيد. روز خداوند براي شما چه خواهد بود؟ تاريكي و نه روشنايي»؛71 «اگر به هاويه فرو روند، دست من ايشان را از آنجا خواهد گرفت و اگر به آسمان صعود نمايند، ايشان را از آنجا فرود خواهم آورد».72
نخستين كسي كه موضوع رستاخيز را به شكل عقيده بيان كرد، اشعيا بود:
مردگان تو زنده خواهند شد و جسدهاي من خواهند برخاست. اي شما كه در خاك ساكنيد، بيدار شده، ترنّم نماييد؛ زيرا كه شبنم تو شبنم نباتات است و زمين مردگان خود را بيرون خواهد افكند».73
اين موضوع در كتاب دانيال نيز آمده است؛ اما با اين تفاوت كه ميگويد نيكان براي گرفتن مزد و بدان براي ديدن مجازات برخواهند خاست:
بسياري از آنان كه در خاك زمين خوابيدهاند، بيدار خواهند شد؛ اما اينان به جهت حيات جاوداني و آنان به جهت حقارت و خجالت جاوداني. حكيمان مثل روشنايي افلاك خواهند درخشيد و آناني كه بسياري را به راه عدالت رهبري مينمايند، مانند ستارگان خواهند بود؛ تا ابد الآباد.74
دو فقره مذكور زيربناي همة انديشههاي بعدي يهوديت و مسيحيت پيرامون آخرالزمان و حيات اخروي شد.در كتاب دوم مَكابيان كه از كتابهاي اپوكريفايي عهد عتيق است، اشارههايي دربارة اعتقاد به رستاخيز و نفي رستاخيز امّتهاي ديگر ديده ميشود:
او در نفسهاي آخر به پادشاه گفت: تو ميتواني از روي ستم اين زندگي زودگذر را از ما بگيري؛ اما پادشاه جهان به كساني كه در راه شريعتش ميميرند، زندگي جاودانه خواهد بخشيد.75
هنگامي كه آماده مرگ ميشد به پادشاه گفت: «چه نيكوست كه آدمي به دست مردم كشته شود، به اين اميد كه خداوند دوباره او را برانگيزد؛ اما تو هرگز رستاخيزي نخواهي داشت».76
آنان با توسل به دعا از خداوند خواستند تا تمام گناهانشان را از ياد ببرد. يهوداي شريف نيز از مردم خواست خود را از گناه بازدارند؛ زيرا با چشم خويش ديدند كه چگونه گناهكاران كشته شدند. يهودا دو هزار درهم نقره از ياران خويش گرد آورد و براي تقديم قرباني گناه به اورشليم فرستاد و اين كار بر اساس اعتقاد به رستاخيز مردگان كاري نيكو بود؛ زيرا اگر به رستاخيز مردگان اميد نداشت، دعا براي مردگان كاري بيهوده و زايد بود و اگر باور نداشت پرهيزكاران پاداش كارهاي نيك خويش را خواهند ديد، هيچگاه براي آمرزش گناهان مردگان كفاره نميپرداخت.77
در تلمود اين عقيده وجود دارد كه رستاخيز مردگان نيكوكار در همان پوششي خواهد بود كه با آن به خاك سپرده شدهاند.78
p) رستاخيز و معاد روحاني
مفهوم رستاخيز نهايي در مكاشفه باروك جالب توجه است. اين كتاب را شايد نويسندهاي يهودي بلافاصله پس از سقوط اورشليم نوشته باشد. بر اساس كتاب مكاشفه باروك بدنهاي نيكان در رستاخيز به موجودي روحاني كه «داراي جاودانگي و شكوه بيپايان» است، تبديل، و بدنهاي بدكاران نحيف و زشتتر از پيش مجازات خواهند شد.79 هنگامي كه براي باروك ترديد پديد آمد كه آيا مردگان همانگونه كه به خاك رفتهاند برخواهند خاست، يا به گونهاي ديگر، خداوند پاسخ داد:
آن روز زمين مردگاني را كه اكنون دريافت ميكند و نگه ميدارد، بدون هيچ تغييري در وضع آنها به راستي و درستي، همه را پس خواهد داد. زمين آنها را به همان شكل كه دريافت كرده، تحويل خواهد داد و من آنگونه كه به زمين تحويل دادم، آنها را برخواهم انگيخت، زيرا در آن زمان لازم خواهد بود نشان دهم كه مردگان به زندگي برگشتهاند و آنان كه رفته بودند، باز آمدهاند و چنين واقع خواهد شد كه آنان تمام كساني را كه اكنون ميشناسند، يكيك باز خواهند شناخت و بدين وسيله داوري استوار خواهد گرديد و هر آنچه قبلاً پيرامون آن سخن گفته شده، رخ خواهد داد.80
در قرنهاي اخير يكي از موادي كه ربّانيون يهودي در سال 1869 م. در كنفرانس فيلادِلْفيا تدوين كردند و در كنفرانس پيتْسْبورگ در سال 1885 م. تأييد شد، چنين بود: «ايمان به رستاخيز جسم، هيچ اصل و مبناي ديني ندارد و اعتقاد به جاودانگي تنها به فناناپذيري روح دلالت ميكند»؛81 «در حدود نيمة قرن نوزدهم ميلادي مطالب مربوط به آمدن ماشيح و رستاخيز مردگان از نمازنامة يهوديان معبد اصلاحي هامبورگ حذف شد».82
q) رستاخيز در انديشة يهوديان قرون وسطا
موسيبن ميمون (1135ـ1204 ق) در كتاب ميشنا توره، سنهدرين 10، اعتقاد به رستاخيز مردگان را يكي از اصول اساسي آيين يهود ميشمارد و درباره آن مينويسد: «شخصي كه به رستاخيز معتقد نباشد، دين واقعي ندارد و قطعا به يهوديت معتقد نيست. همه مردم ميميرند و جسمشان متلاشي ميشود؛ اما رستاخيز براي پارسايان ذخيره شده است».
يكي از معاصران ابنميمون از وي ميخواهد اين عقيده را توضيح دهد. او از اين كار طفره ميرود و ميگويد اين معجزه را نه از راه تعقل، بلكه تنها از راه ايمان ميتوان بيان كرد. هنگامي كه در بغداد مخالفت با كتاب دَلالَةالحائِرين ابنميمون زياد شد، او لازم دانست موضع خود را دربارة رستاخيز جداگانه در رسالَةالبعث توضيح دهد. وي در اين رساله اظهار كرد كه ديدگاه او دربارة عدم جاودانگي نفس، با اعتقاد به رستاخيز تضّادي ندارد و رستاخيز، با آنكه با ادلّة عقلي قابل اثبات نيست، يك اصل اساسي يهوديت به شمار ميرود.
بيشتر فيلسوفان يهودي متأخّر، ديدگاههاي خود را بر آثار ابنميمون بنا ميكنند. آنان با قاطعيت بيشتري به دفاع از رستاخيز مردگان و آمدن مسيحا برميخيزند و ميكوشند حتي اگر نتوانند آن را از نظر علمي ثابت كنند، دستكم نشان دهند كه مخالف علم نيست. با اين وصف، بيشتر اين فيلسوفان از قرار دادن عقيده به رستاخيز مردگان و آمدن مسيحا در اصول اساسي يهوديت خودداري ميكنند.
ربي موسيبننحمان گروندي يا «نحمانيد» (1195؟- 1270؟) متفكري با گرايشهاي معنوي عميق بود. نحمانيد ديدگاههاي خود را پيرامون عصر مسيحايي در كتاب خود به نام «تاريخ فرارسيدن رهايي» بيان ميكند. از نظر او، معجزة رستاخيز جسماني مردگان، گرچه با موازين معمولي عقل غيرقابل توضيح است، درك آن امكان دارد؛ زيرا بدن اگر همگام با سرشت الاهي نفس عمل كند، ميتواند به جوهري خالص تبديل شود و تا ابد باقي بماند.
حَسْداي كْرِسْكا (1340ـ1410 ق) ميگويد: «رستاخيز، گرچه يك معجزه و بيرون از قلمرو استدلال عقلي است، درعينحال از امور طبيعي چندان فاصلهاي ندارد». او معتقد است كه ما را ياراي آن نيست اين عقيده رَبّانيون را ناديده بگيريم كه گفتهاند: «مردگاني كه زنده ميشوند، هرگز دوباره به خاك برنخواهند گشت».83 وي ميافزايد: «اي كاش طرفداران اين آرمان بزرگ، تمام جزئيات اين اعتقاد را به گونهاي ميپذيرفتند كه حكماي ما آن را ترسيم كردهاند!». حَسْداي كْرِسْكا به شدت اين تصور ابنميمون و برخي از پيروانش را رد ميكند كه ميگفتند: «پس از رستاخيز، طبيعت به جريان خود ادامه خواهد داد، مردم بيمار خواهند شد و خواهند مرد؛ سعادت ابدي نيكان فقط در «جهان آينده» خواهد بود و در آنجا، روح كه از سرشت بشري رهايي يافته، خواهد توانست در حضور الاهي كاملاً به تأمل مشغول شود».
يوسف آلْبو (1380ـ1444) كه يكي از شاگردان حَسْداي كْرِسْكا است، اعتقاد به رستاخيز را كار درستي ميداند، ولي آن را يك اصل اساسي دين نميشمارد و براي اثبات آن، به زنده شدن پسر زن شونمّي به دست اِلْيَسَع84 تمسّك ميجويد. وي چنين استدلال ميكند: «درست همانطوركه ما نميتوانيم علت قوّه جاذبه آهنربا را اثبات كنيم، ولي به دليل تجربه بايد آن را بپذيريم. به رستاخيز نيز بايد معتقد باشيم؛ زيرا امكان آن با تجربه به اثبات رسيده است (اشاره به زنده شدن پسر زن شونمّي). آلبو همچنين استدلال ميكند كه رستاخيز پديدهاي بسيار سادهتر از خلقت جهان از عدم است. بدن كه روزي جان داشته، براي تجديد حيات آمادهتر است؛ درست همانطوركه فتيلهاي كه قبلاً افروخته شده، اكنون آسانتر آتش ميگيرد».85
رستاخيز مردگان در كتاب زوهر يكي از امور عادي تلقي ميشود. چهل روز پس از ظهور ماشيح، رستاخيز مردگان رخ خواهد داد و مردگان از خاك برخاسته، به شادابي يك كودك سهساله و به قداست فرشتگان خواهند بود.86
r) پاداش و كيفر
ديدگاههاي گوناگوني پيرامون پاداش و كيفر اعمال آدمي وجود دارد. در عهد عتيق آمده است كه خداوند آدم و حوا را در باغ عدن جاي داد.87 اين باغ يك منطقه جغرافيايي بود و در اين جهان خاكي قرار داشت. باغ عدن معادل واژه عبري «گن عيدن» است. مفهوم باغ عدن، همراه با ديگر مفاهيم آخرتشناسي يهودي تغيير يافت. با پيدايش موضوع رستاخيز و ثواب و عقاب فردي، باغ عدن نيز به باغي در جهان ديگر تبديل شد.88
عهد عتيق از جايي به نام «شئول و هاويه»89 ياد ميكند. واژة عبري شئول به منزلة اسم علم به كار ميرود. اصل و ريشة اين واژه ناشناخته است و همواره به صيغة مؤنث و بدون ادات تعريف ميآيد و در ديگر زبانهاي سامي به كار نرفته است. اين كلمه به مكاني اشاره دارد كه در آن مردگان اقامت دارند. شئول جايي بيطرف به شمار ميآيد و محل ثواب و عقاب نيست. در شئول، بردگان و بزرگان، نيكان و اشرار، تهيدستان و ثروتمندان برابرند و شئول تنها محلي براي دفن است. از شئول با نامهاي «خاك» و «قبر» نيز ياد شده است. عبارتهاي «محل اقامت»، «مناطق زير زمين» و «زمين تاريك» نيز به سرزمين مردگان اشاره دارد. شئول زير زمين يا زير دريا يا در پاي كوهها واقع شده است. گاهي شئول به صورت اژدهايي مخوف به تصوير كشيده ميشود.
بنياسرائيل شئول (هاويه) را مكاني براي عذاب نميدانستند و اگر عذابي در آن
يافت ميشد، فقر، تنهايي و ناتواني بود. شئول (هاويه) جايي است با درهاي بسته (مزامير69: 15) و شعلههاي برافروخته (تثنيه 2: 22)، تاريك (مزامير 88: 6) و فروبرندة گناهكاران (امثال سليمان 1: 12).90 در «عالم اموات»، ديگر فرصتي براي كار و تدبير و علم و حكمت وجود ندارد (جامعه 9: 10).
پس از دوران جلاي بابل، برخي از مفاهيم تغيير يافت و انديشة ثواب و عقاب فردي پديد آمد. از آن پس، شئول مكاني بود كه مردگان در آنجا در انتظار روز رستاخيز و محاسبه به سر ميبرند. در يهوديت، براي مجازات گناهكاران در آخرت مكاني شكل گرفت و چيزي جدا از شئول (هاويه) پديد آمد. درهاي در جنوب اورشليم وجود داشت كه آن را به زبان عبري «گيهنّوم» يعني «درة هنّوم» ميخواندند. در اين مكان، يهوديان فرزندان خود را به عنوان قرباني سوختني به خدايي به نام مولَك91 تقديم ميكردند.92 چون در آن دره براي سوزاندن قربانيها آتش وجود داشت؛ يهوديان مكان عذاب اخروي را گيهنّوم ناميدند كه معرب آن جهنم است. بر اساس آنچه در كتاب زوهر آمده است، ماشيح خود را بلاگردان گناهان بنياسرائيل قرار ميدهد. در كتاب زوهر مجازات به طور كلي متروك نيست؛ ولي به «جهان آينده» موكول شده است.
s) آخرالزمان و حيات اخروي در مسيحيت
مباحث پيرامون آخرالزمان، ميراث باقي مانده از يهوديت براي مسيحيت است. به دشواري ميتوان تصويري روشن از آخرالزمان در عهد جديد به دست آورد. با توجه به متن كتاب مقدس، برخي معتقدند عيسي تنها از آمدن ملكوت و نجات نهايي سخن گفته، و آنچه از نشانههاي آخرالزمان در عهد جديد آمده است، از كتابهاي مكاشفهاي يهوديت گرفته شده است. برخي بر اين باورند كه مخاطبان عيسي يهودياني بودند كه با مكاشفات و آخرتشناسي يهودي آشنايي داشتند و عيسي سخنان خود را در قالب تصورات، انتظارات، الفاظ و تعابيري كه براي آنان قابل فهم و قبول بود، بيان ميكرد. در آخرتشناسي مسيحي، مسائل زير بررسي ميشود:
1. حوادث پس از مرگ انسان؛
2. رويدادهايي پيرامون بازگشت مسيح؛
3. رستاخيز همگاني (معاد)؛
4. داوري نهايي و سرانجام جهان؛
5. فردوس و جهنم؛
6. جاودانگي.
t) عيسي مسيحاي موعود
مسيحيت در ابتدا به منزلة عرفان يهوديت ظاهر شد و با اعتقاد به ظهور موعود پديد آمد. در واقع، انديشة انتظار ماشيح يا همان مسيحاي يهود زيربناي مسيحيت شد. بنابراين، مسيحيان نخستين گروهي از بنياسرائيل بودند كه حضرت عيسي(ع) را ماشيح موعود ميدانستند. در مقابل آنان، يهوديان خرده ميگرفتند كه وي نميتواند ماشيح موعود باشد؛ زيرا
1. او از نسل حضرت داوود نيست؛
2. وي در بيتلحم متولد نشده است؛
3. كسي او را مسح نكرده است؛
4. پيش از وي، الياس از آسمان نيامده است؛
5. او بر دشمنانش پيروز نشده است.
مسيحيان براي برطرف كردن اين اشكالهاي اساسي كارهايي انجام دادهاند:
1. از يكسو، هر يك از متي و لوقا، شايد بيخبر از يكديگر، نسبنامهاي را براي عيسي از طريق ناپدري او يعني يوسف نجار ساخته و حضرت داوود را در آنها گنجاندهاند. از سوي ديگر، از حضرت عيسي(ع) نقل كردهاند كه بنا نبوده است مسيحاي موعود از نسل داوود باشد.93
2. مدعي شدهاند حضرت عيسي اهل ناصره از ايالت جليل بوده، اما در بيتلحم به دنيا آمده است.
3. در مورد مسح شدن حضرت عيسي، گفته شد كه وي مسحشدة خدا بوده است؛
4. پيرامون پيشگامي الياس، از حضرت عيسي نقل كردهاند كه حضرت يحياي تعميددهنده، همان الياس بوده است.94
5. پيروزي بر دشمنان را نيز براي هر كسي ميتوان ادعا كرد، به همين دليل، از حضرت عيسي نقل شده است كه گفت: «خاطر جمع داريد؛ زيرا كه من بر جهان غالب شدهام».95 افزون بر اين، مسيحيان پيوسته از پيروزي وي بر مرگ و شياطين سخن گفتهاند. پاسخهايي از اين قبيل، براي قابل قبول كردن مسيحايي حضرت عيسي در مواردي از عهد جديد ديده ميشود. با رفع اين شبهات، مسيحيت استوار شد.
u) اخبار وحشتناك آخرالزمان
در مسيحيت گفته ميشود هنگامي كه شيطان در آخرالزمان آزادي مجدد به دست ميآورد،96 آشوب و ناامني جهان را فرا ميگيرد و ستمكاراني ظاهر ميشوند و جنگهاي خونيني را در سراسر جهان به راه مياندازند. سخن از آخرالزمان و اخبار وحشتناك آن، در اناجيل نيز آمده است:
پس عيسي از هيكل بيرون شده، برفت و شاگردانش پيش آمدند تا عمارتهاي هيكل را بدو نشان دهند. عيسي ايشان را گفت: آيا همه اين چيزها را نميبينيد؟ هر آينه به شما ميگويم: در اينجا سنگي بر سنگي گذارده نخواهد شد كه به زير افكنده نشود و چون به كوه زيتون نشسته بود، شاگردانش در خلوت نزد وي آمده، گفتند: به ما بگو كه اين امور كي واقع ميشود و نشان آمدن تو و انقضاي عالم چيست؟ عيسي در جواب ايشان گفت: زنهار كسي شما را گمراه نكند؛ از آن رو كه بسا به نام من آمده، خواهند گفت كه من مسيح هستم و بسياري را گمراه خواهند كرد و جنگها و اخبار جنگها را خواهيد شنيد؛ زنهار مضطرب نشويد؛ زيرا كه وقوع اين همه لازم است، ليكن انتها هنوز نيست؛ زيرا قومي با قومي و مملكتي با مملكتي مقاومت خواهند نمود و قحطيها و وباها و زلزلهها در جايها پديد آيد؛ اما همه اينها آغاز درد زه است.97
پس چون مكروه ويراني را كه به زبان دانيال نبي گفته شده است، در مقام مقدس برپا شده بينيد، هر كه خواند، دريافت كند؛ آنگاه هر كه در يهوديه باشد، به كوهستان بگريزد و هر كه بر بام باشد، به جهت برداشتن چيزي از خانه به زير نيايد و هر كه در مزرعه است، به جهت برداشتن رخت خود برنگردد؛ ليكن واي بر آبستنان و شيردهندگان در آن ايام. پس دعا كنيد فرار شما در زمستان يا در سبت98 نشود؛ زيرا كه در آن زمان چنان مصيبت عظيمي ظاهر ميشود كه از ابتداي عالم تاكنون نشده و نخواهد شد، و اگر آن ايام كوتاه نشدي، هيچ بشري نجات نيافتي؛ ليكن به خاطر برگزيدگان، آن روزها كوتاه خواهد شد.99
و فوراَ بعد از مصيبت آن ايام، آفتاب تاريك گردد و ماه نور خود را ندهد و ستارگان از آسمان فرو ريزند و قوتهاي افلاك متزلزل گردند.100
v) بازگشت مسيح
مسيحيت بر اساس رستاخيز و بازگشت حضرت عيسي(ع)، شكل گرفت. مسيحيان از عصر رسولان، پيوسته در شوق بازگشت دوبارة آن حضرت روزگار را سپري كردهاند. بازگشت عيسي در عهد جديد بسيار اهميت دارد و در كتابهاي آن بيش از سيصد بار به اين موضوع اشاره شده است.
در مسيحيت برخي از كتابهاي مكاشفه يهوديان دستكاري، و با آرمانهاي مسيحيان هماهنگ شد. آنان كتابهاي مكاشفة تازهاي نيز نوشتند. انتظار و شوق بازگشت مسيح در بخشهايي از عهد جديد مانند رسالة اول و دوم به تسّالونيكيان و مكاشفة يوحنا بيشتر منعكس شده است و مسيحيان به كتاب مكاشفه يوحنّا در پايان عهد جديد بسيار اهميت ميدهند. برخي از رسالههاي عهد جديد مانند رساله اول و دوم بهتيموتاؤس، رساله به تيطس و رسالههاي پطرس به تشكيل جامعة مسيحي و زندگي در اين جهان اهتمام دارند.
با مطالعة عهد جديد درمييابيم كه حضرت عيسي(ع) بنا داشت جامعة بنياسرائيل را متحول كند و دگرگونيهايي را در آن به وجود آورد. او گاهي خود را براي ياران نزديك خويش، ماشيح موعود معرفي ميكرد و از آنان ميخواست كه اين راز را براي كسي فاش نكنند. بنا بود ماشيح موعود با ايجاد حكومت خود، زمينة نجات بنياسرائيل را فراهم سازد. هنگامي كه پيروان حضرت عيسي ديدند كه وي پيش از تحقق اين آرمان از ميان آنان رفت، در انتظار بازگشت او به سر بردند.
به عقيدة مسيحيان، رستاخيز عيسي و بازگشت نهايي وي به جهان براي پايهگذاري پادشاهي خدا بر زمين، دنباله تحقّق پيشگوييهاي مربوط به رنج كشيدن او بود. بر اين اساس، بخشي از آرمان مسيحايي در زمان عيسي تحقّق يافت؛ ولي تحقّق كامل آن در آخرالزمان خواهد بود. جامعة مسيحي در آغاز باور داشت كه حضرت عيسي(ع) به زودي با شكوه تمام بازميگردد و به اين دليل، بيصبرانه منتظر روز پاياني بود؛ زيرا از آن حضرت نقل ميشد كه دربارة خود گفته است: «پسر انسان خواهد آمد، در جلال پدر خويش به اتفاق ملائكه خود، و در آن وقت هركس را موافق اعمالش جزا خواهد داد. هر آينه به شما ميگويم كه بعضي در اينجا حاضرند كه تا پسر انسان را نبينند كه در ملكوت خود ميآيد، ذائقة موت را نخواهند چشيد».101
اين انتظار چند قرن در كليسا ادامه يافت. سرانجام اكثر مسيحيان با گذشت زمان دانستند كه بازگشت مسيح نزديك نيست. از قرن چهارم ميلادي، اين باور و انتظار از رونق افتاد و در قرون وسطا به نهايت ركود و كاهش خود رسيد.
w) دجال
دجال كه پيشتر از آن سخن گفتيم، در مسيحيت نيز مطرح ميشود. دجال كسي است كه در برابر مسيح مقاومت ميكند و خود را در جاي او قرار ميدهد. عهد جديد با اشاره به سابقة اعتقاد به دجال در يهوديت ميگويد: و هر روحي كه عيسي مسيح مجسم شده را انكار كند، از خدا نيست. و اين است روح دجال كه شنيدهايد كه او ميآيد و الآن هم در جهان است.102 اي بچهها، اين ساعت آخر است و چنانكه شنيدهايد كه دجال ميآيد، الحال هم دجالان بسيار ظاهر شدهاند و از اين ميدانيم كه ساعت آخر است».103
بيشترين عملكرد دجال در مسيحيت، گمراه كردن افراد و دروغگويي است: «زيرا گمراهكنندگان بسيار به دنيا بيرون شدند كه عيسي ظاهر شده در جسم را اقرار نميكنند. آن است گمراهكننده و دجال.104 دروغگو كيست جز آنكه مسيح بودن عيسي را انكار كند. آن دجال است كه پدر و پسر را انكار مينمايد».105 همچنين در عهد جديد آمده است كه دجال به وسيلة عيسي كشته خواهد شد: «آنگاه آن بيدين ظاهر خواهد شد كه عيسي خداوند او را به نَفَس دهان خود هلاك خواهد كرد و به تجلي ظهور خويش، او را نابود خواهد ساخت؛ كه ظهور او به عمل شيطان است با هر نوع قوت و آيات و عجايب دروغ».106
x) توقيت و هزارهگرايي
عهد جديد از انتظار و دعوت به هوشياري و آمادگي براي بازگشت مسيح سخن ميگويد؛ اما زمان مشخصي را براي بازگشت تعيين نميكند:
كمرهاي خود را بسته، چراغهاي خود را افروخته بداريد و شما مانند كساني باشيد كه انتظار آقاي خود را ميكشند كه چه وقت از عروسي مراجعت كند تا هر وقت آيد و در را بكوبد، بيدرنگ براي او باز كنند. خوشا به حال آن غلامان كه آقاي ايشان چون آيد، ايشان را بيدار يابد.107
اما از آن روز و ساعت هيچ كس اطلاع ندارد، حتي ملائكه آسمان جز پدر من و بس ... پس بيدار باشيد؛ زيرا كه نميدانيد در كدام ساعت خداوند شما ميآيد. ليكن اين را بدانيد كه اگر صاحبخانه ميدانست در چه پاس از شب دزد ميآيد، بيدار ميماند و نميگذاشت به خانهاش نقب زند. لهذا شما نيز حاضر باشيد؛ زيرا در ساعتي كه گمان نبريد، پسر انسان ميآيد.108
بر پايه عقيدهاي مشترك ميان يهوديان و مسيحيان، پيش از فرا رسيدن ملكوت خداوند، بدي به اوج خود ميرسد و شيطان فرمانروايي ميكند. بر اساس كتاب مكاشفه، در پايان 1000 سال شيطان باز خواهد گشت و نيروهاي خود را براي نبرد نهايي بسيج خواهد كرد. از اينرو، شور و هيجان، اميد به ظهور و بازگشت حضرت عيسي هنگام نزديك شدن سال 1000 و 2000 ميلادي ميان مسيحيان اوج گرفت. اكنون كه آنان سال 2000 را پشت سر گذاشتهاند و مسيح نيامده است، جمعي به دوهزارمين سال مصلوب شدن و برخاستن وي از قبر يعني حدود سال 2030 ميلادي دل بستهاند. پيرامون بازگشت عيسي و دورة هزارساله، سه ديدگاه وجود دارد:
1. مكتب پيشهزاره109 يا اعتقاد به بازگشت مسيح قبل از دورة هزارساله و حكومت وي در طول آن دوره؛
2. مكتب پسهزاره110 يا اعتقاد به بازگشت مسيح پس از سپري شدن دورهاي هزارساله كه شيطان در طي آن گرفتار ميشود. سپس او از بند رهايي مييابد و به گمراه كردن مؤمنان ميپردازد. آنگاه مسيح ميآيد؛
3. مكتب نفي هزاره111 يا اعتقاد به اينكه دورة هزارساله نمادين است و به 1000 سال واقعي دلالت نميكند.112
y) معاد جسماني و روحاني
مسيحيان بر اين باورند كه شخص داراي ايمان در موقع مرگ به حضور مسيح وارد ميشود و در حضور او باقي ميماند تا اينكه در زمان رستاخيز بدن خود را دريافت كند. شخص بيايمان در موقع مرگ به حالت آگاه و پرعذابي وارد ميشود و پس از رستاخيز به درياچة آتش افكنده ميشود. در انجيل يوحنّا حضرت عيسي رستاخيز مردگان را براي همگان از نيك و بد ميداند: «و از اين تعجب مكنيد؛ زيرا ساعتي ميآيد كه در آن جميع كساني كه در قبور ميباشند، آواز او را خواهند شنيد، و بيرون خواهند آمد. هر كه اعمال نيكو كرد، براي قيامتِ حيات و هركه اعمال بد كرد، به جهت قيامتِ داوري».113
اعتراف به حشر اجساد مردگان114 در قديميترين قانونهاي ايمان، مانند اعتقادنامه رسولان ديده ميشود.115 در اناجيل همنوا مطلبي دربارة رستاخيز آمده است كه نشان ميدهد در مسيحيت، معاد روحاني نيز مطرح است؛ در اناجيل ميخوانيم:
و در همان روز صدوقيان كه منكر قيامت هستند، نزد او آمده، سؤال نموده و گفتند: اي استاد! موسي گفت اگر كسي بياولاد بميرد، ميبايد برادرش زن او را نكاح كند تا نسلي براي برادر خود پيدا نمايد. باري در ميان ما هفت برادر بودند كه اول زني گرفته، بمُرد و چون اولادي نداشت، زن را به برادر خود ترك كرد و همچنين دومين و سومين تا هفتمين و آخر از همه آن زن نيز مرد. پس او در قيامت، زن كدام يك از آن هفت خواهد بود؛ زيرا كه همه او را داشتند؟ عيسي در جواب ايشان گفت: گمراه هستيد؛ از اينرو، كه كتاب و قوّت خدا را درنيافتهايد؛ زيرا كه در قيامت نه نكاح ميكنند و نه نكاح كرده ميشوند؛ بلكه مثل ملائكه خدا در آسمان ميباشند؛ اما دربارة قيامت مردگان آيا نخواندهايد كلامي را كه خدا به شما گفته است، من هستم خداي ابراهيم و خداي اسحاق و خداي يعقوب؟ خدا خداي مردگان نيست، بلكه خداي زندگان است.116
ديداخه (تعليم) دوازده رسول117 از آثار مهم صدر مسيحيت به شمار ميرود. در اين رساله، از آخرالزمان سخن به ميان آمده و نشانههاي بازگشت مسيح ذكر شده است:
اگر در آخرالزمان كامل نباشيد، كل زمان ايمانتان براي شما سودي نخواهد داشت؛ زيرا در روزهاي آخر انبياي دروغين و مفسدان زياد خواهند شد و گوسفندان گرگ خواهند شد و محبت به نفرت تبديل خواهد شد (16: 2ـ3).
و در آن زمان نشانههاي حقيقت ظاهر خواهد شد. نشانة اول گشودهشدن آسمان، نشانة بعد صداي صور و نشانه سوم رستاخيز مردگان؛ اما نه همه مردگان، بلكه چنانكه گفته شده است: خداوند و همة مقدسان با او خواهند آمد (16: 6ـ7).
z) داوري بر زندگان و مردگان
مسيحيان خدا را داور همگان ميدانند (عبرانيان 12: 23) و عقيده دارند كه داوري نهايي را حضرت عيسي كه خداي متجسد است، پس از بازگشت خود در آخرالزمان انجام خواهد داد: «زيرا كه پدر بر هيچ كس داوري نميكند؛ بلكه تمام داوري را به پسر سپرده است».118 در عهد جديد از زبان پطرس ميخوانيم كه داوري حضرت عيسي شامل زندگان و مردگان خواهد شد: «و ما را مأمور فرمود كه به قوم موعظه و شهادت دهيم بدين كه خدا او را مقرر فرمود تا داور زندگان و مردگان باشد».119
حضرت عيسي پاداش حواريون و ياران خود را نيز داوري بر بنياسرائيل در بازگشت خود و دستيابي به حيات جاوداني ميداند:
عيسي ايشان را گفت: «هر آينه به شما ميگويم: شما كه مرا متابعت نمودهايد، در معاد وقتي پسر انسان بر كرسي جلال خود نشيند، شما نيز به دوازده كرسي نشسته، بر دوازده سبط بنياسرائيل داوري خواهيد نمود. و هر كه به خاطر اسم من، خانهها يا برادران يا خواهران يا پدر يا مادر يا زن يا فرزندان يا زمينها را ترك كرد، صد چندان خواهد يافت و وارث حيات جاوداني خواهد گشت.»120
aa) پاداش و كيفر
بنا بر آنچه در عهد جديد آمده است، پاداش و كيفر اعمال در معاد با عدالت الاهي مطابق خواهد بود: «به هركس بر حسب اعمالش جزا خواهد داد؛ اما به آناني كه با صبر در اعمال نيكو طالب جلال و اكرام و بقايند، حيات جاوداني را، و اما به اهل تعصب كه اطاعت راستي نميكنند، بلكه مطيع ناراستي ميباشند، خشم و غضب».121 در عهد جديد مواردي ديده ميشود كه بيانگر ابدي بودن مجازات شريران و برخورداري مؤمنان از نعمت ابدي است:
پس هرگاه دستت تو را بلغزاند، آن را بِبُر؛ زيرا تو را بهتر است كه شل داخل حيات شوي، از اينكه با دو دست وارد جهنم گردي، در آتش كه خاموشي نپذيرد، جايي كه كِرْم ايشان نميرد و آتش خاموشي نپذيرد. و هرگاه پايت تو را بلغزاند، قطعش كن؛ زيرا تو را مفيدتر است كه لنگ داخل حيات شوي از آنكه با دو پا به جهنم افكنده شوي، در آتشي كه خاموشي نپذيرد، آنجايي كه كِرْم ايشان نميرد و آتش خاموش نشود، و هرگاه چشم تو تو را لغزش دهد، قلعش كن؛ زيرا تو را بهتر است كه با يك چشم داخل ملكوت خدا شوي، از آنكه با دو چشم در آتش جهنم انداخته شوي، جايي كه كِرْم ايشان نميرد و آتش خاموشي نيابد.122
پس اگر دستت يا پايت تو را بلغزاند، آن را قطع كرده، از خود دور انداز، زيرا تو را بهتر است كه لنگ يا شل داخل حيات شوي از آنكه با دو دست يا دو پا در نار جاوداني افكنده شوي.123
پس اصحاب طرف چپ را گويد: اي ملعونان از من دور شويد، در آتش جاوداني كه براي ابليس و فرشتگان او مهيا شده است.124 ايشان در عذاب جاوداني خواهند رفت؛ اما عادلان در حيات جاوداني.125
همچنين در عهد جديد مواردي مشاهده ميكنيم كه از جهنم و آتش خاموشيناپذير آن سخن ميگويد. در مكاشفه نيز ميخوانيم كساني كه وحش را ميپرستند، دچار عذاب ابدي خواهند شد: «و دود عذاب ايشان تا ابدالآباد بالا ميرود. پس آناني كه وحش و صورت او را پرستش ميكنند و هر كه نشان اسم او را پذيرد، شبانهروز آرامي ندارد».126
مسيحيان بر اين باورند كه حضرت عيسي(ع) از آسمان فرود خواهد آمد و در زمين رستاخيز بر پا خواهد كرد. سپس با داوري بر مردم، گروهي را به جهنم و گروهي را به فردوس خواهد فرستاد.
bb) فردوس
به دنبال مسئله داوري، پاداش و كيفر بحث فردوس و جهنم نيز مطرح ميشود. فردوس معرب واژة پرديس فارسي دو بار در اوستا آمده است. يونانيان اين واژه را در معناي «گردشگاه سلطنتي» يا «نهالستان» به كار بردهاند.127 عهد جديد، فردوس را جايگاهي بلندمرتبه ميداند كه به شرحي كه هم اكنون خواهد آمد، عيسي پس از صلب به آنجا رفته است. پولس نيز در مكاشفهاي كه برايش رخ داد، به آنجا ربوده شد. واژة «فردوس»، سه بار در عهد جديد آمده است:
1. عيسي به يكي از دو خطاكار مصلوب در كنار خود ميگويد: «امروز با من در فردوس خواهي بود».128
2. پولس از رؤيا و مكاشفه خود گزارش ميدهد كه به فردوس ربوده شد و سخناني ناگفتني شنيد كه انسان حق ندارد آنها را بازگو كند.129
3. در مكاشفه يوحنّا آمده است: «آنكه گوش دارد، بشنود كه روح به كليساها چه ميگويد. هر كه غالب آيد، به او اين را خواهم بخشيد كه از درخت حياتي كه در وسط فردوس خداست، بخورد».130
در الاهيات كليساي كاتوليك، اعتقاد بر اين است كه روحهايي كه در موقع مرگ پاك هستند، اجازه ورود به بهشت و حضور پرجلال خدا مييابند؛131 اما ساير ارواح براي پاك شدن به برزخ ميروند. برزخ براي پاك شدن از گناهان قابل بخشش است. رنج ايمانداران در برزخ به دليل محروميت موقت از شاديهاي فردوس است. دانته در كمدي الاهي، برزخ را داراي نُه مرتبه و فردوس را داراي نُه دايره و جهنم را داراي نُه طبقه ميداند.
cc) جهنم
عهد جديد در مورد كيفر اخروي، بارها از «جهنم»، «آتش جاوداني»، «عذاب جاوداني» و «درياچة افروختهشده به آتش و كبريت»132 سخن گفته است. عيسي ميگويد:
و من نيز تو را ميگويم كه تويي پطرس و بر اين صخره كليساي خود را بنا ميكنم و ابواب جهنم بر آن استيلا نخواهد يافت.133
پس اصحاب طرف چپ را گويد: اي ملعونان از من دور شويد در آتش جاوداني كه براي ابليس و فرشتگان134 او مهيا شده است و ايشان در عذاب جاوداني خواهند رفت؛ اما عادلان در حيات جاوداني.135
ليكن هركه به روحالقدس كفر گويد، تا به ابد آمرزيده نشود؛ بلكه مستحق عذاب جاوداني بود.136
هر كه برادر خود را راقا137 گويد، مستوجب قصاص باشد و هر كه احمق گويد، مستحق آتش جهنم بود.138
و از قاتلان جسم كه قادر بر كشتن روح نيند، بيم مكنيد؛ بلكه از او بترسيد كه قادر است بر هلاك كردن روح و جسم را نيز در جهنم.139
و از زبان فرشتهاي ميخوانيم: «ليكن ترسندگان و بيايمانان و خبيثان و قاتلان و زانيان و جادوگران و بتپرستان و جميع دروغگويان، نصيب ايشان در درياچة افروختهشده به آتش و كبريت خواهد بود».140
با اينكه بخشهاي مختلف عهد جديد به گونهاي ناهماهنگ از آخرالزمان سخن گفتهاند، دانستيم كه حضرت عيسي(ع) بنا بود ماشيح موعود باشد و زمينه نجات بنياسرائيل را فراهم سازد. او ميخواست جامعة بنياسرائيل را متحول سازد و دگرگونيهايي را در آن به وجود آورد.
هنگامي كه پيروان حضرت عيسي(ع) ديدند كه او پيش از تحقق آرمان مسيحايي از ميان آنان رفت، تفسير تازهاي براي رسالت وي بيان كردند و گفتند وي خداي متجسد بود كه با مصلوب شدن گناه همه گناهكاران را بر خود گرفت؛ او روز سوم از گور برخاست و پس از چهل روز به آسمان رفت و در آخرالزمان بازخواهد گشت تا بر زندگان و مردگان كه زنده خواهند شد، داوري كند و جمعي را به فردوس و جمعي را به جهنم بفرستد.
از اينرو، مسيحيان در انتظار بازگشت وي به سر ميبرند. آنان در آغاز باور داشتند كه آن حضرت به زودي بازميگردد. اين انتظار يك تا دو قرن ادامه يافت و سرانجام دانستند كه بازگشت او نزديك نيست. به عقيدة مسيحيان تحقّق كامل آرمان مسيحايي حضرت عيسي(ع) در آخرالزمان خواهد بود.
dd) نتيجهگيري
آخرالزمان در مسيحيت، دورهاي است كه در آن عيسي بازميگردد و روز عظيم آغاز ميشود. در آن روز، داوري نهايي انجام ميشود و انسان به پاداش و كيفر كار نيك و بد خود ميرسد. بنابراين، در مسيحيت، آخرالزمان و آخرت بر هم انطباق دارند. در اسلام به دورة پيش از ظهور موعود و دوره ظهور موعود كه در آن تحولات بزرگي روي ميدهد، آخرالزمان اطلاق ميشود؛ اما آخرت در اسلام دورة پس از اين جهان مادي است كه قيامت در آن بر پا ميشود. همانطور كه گفته شد، در يهوديت دو ديدگاه مطرح است كه يكي با مسيحيت و ديگري با اسلام منطبق است.
ee) منابع
توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، تهران، سمت، 1384.
برانتل، جورج، آيين كاتوليك، ترجمه حسن قنبري، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1381.
اپوكريفاي عهد عتيق، ترجمة عباس رسولزاده و جواد باغباني، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني€، 1383.
تيسن، هنري، الاهيات مسيحي، ترجمة ط. ميكائليان، بيجا، حيات ابدي، بيتا.
گرينستون، جوليوس، انتظار مسيحا در آيين يهود، ترجمة حسين توفيقي، قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377.
دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، تهران، چاپ كارون، 1369.
المسيري، عبدالوهاب، دائرةالمعارف يهود، يهوديت و صهيونيسم، ترجمة مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي تاريخ خاورميانه، تهران 1383.
دانيلو، ژان، ريشههاي مسيحيت در اسناد بحرالميت، ترجمة علي مهديزاده، بيجا، نشر اديان، 1383.
هاكس آمريكايي، قاموس كتاب مقدس، بيجا، اساطير، 1377.
كتاب مقدس، ترجمه دكتر بروس، لندن، انجمن پخش كتب مقدسه، چاپ سوم، 2002.
ميشل، توماس، كلام مسيحي، ترجمه حسين توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377.
راب، دكتر، ا، كهن، گنجينهاي از تلمود، ترجمه امير فريدون گرگاني، تهران، چاپ زيبا، 1350.
فان فورست، رابرت، مسيحيت از لابهلاي متون، ترجمه جواد باغباني و عباس رسولزاده، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني€،1384.
الاميركاني، جيمس انس، نظام التعليم في علم اللاهوت القويم، بيجا، مطبعة الاميركان، 1890.
اف. ئي. پيترز، يهوديت، مسيحيت و اسلام، ترجمه حسين توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.
* دانشآموخته حوزه و پژوهشگر اديان دريافت: 3/12/88 ـ پذيرش: 30/3/89
E-mail: Nashrieh@Qabas.net
1. Eschatology.
2. حسين توفيقي، آشنايي با اديان بزرگ، ص 110ـ 111.
3. دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج 1، مدخل «آخرالزمان».
4. در ترجمه فارسي کتاب مقدس اين دو نام به صورت جوج و ماجوج آمده است.
5. يوئيل 2: 31-32.
6. تلمود بابلي، سنهدرين 97 الف.
7. كلمه «تلمود» به معناي آموزش از فعل ثلاثي عبري «لمَد» يعني ياد داد ميآيد و با واژه رباعي «تِلْميذ» و مشتقات آن در زبان عربي ارتباط دارد.
8. برشيت ربا، 42: 4، به نقل از: گنجينهاي از تلمود، ص355.
9. تلمود بابلي، سنهدرين، 97 الف.
10. در سالهاي 1947 و 1951 در ناحيه قمران فلسطين تومارهايي كشف شد. عدهاي اين تومارها را که به تومارهاي بحرالميت يا قمران شهرت يافت، متعلق به فرقهاي از يهود به نام اسنيان ميدانند. اين فرقه در قرن اول ميلادي به كلي از ميان رفت؛ اما بقاياي انديشههاي آنان در يهوديت و مسيحيت به چشم ميخورد.
11. ژان دانيلو، ريشههاي مسيحيت در اسناد بحرالميت، ترجمه علي مهديزاده، ص86- 103.
12. زوهر (درخشان) مهمترين كتاب در قبالا يا عرفان يهودي است.
13. جوليوس گرينستون، انتظار مسيحا در آيين يهود، ترجمه حسين توفيقي، ص112.
14. اول سموئيل 10: 1.
15. اشعيا 45: 1.
16. Porphyry.
17. دانيال 9: 25ـ26.
18. دكتر، ا، كهن راب، گنجينهاي از تلمود، ترجمه امير فريدون گرگانى، ص357- 362.
19. همان، ص352.
20. پسيقتا رباتي، 152ب، به نقل از: گنجينهاي از تلمود، ص 352.
21. هوشع، 3: 5.
22. تلمود اورشليمي، براخوت: 5 الف، به نقل از: گنجينهاي از تلمود، ص355.
23. تلمود بابلي، براخوت، 28 ب.
24. همان، پساحيم، 54 الف.
25. همان، سنهدرين، 98 ب.
26. معناي شيلو مبهم است. برخي آن را به معناي"صاحب حق" ميدانند.
27. همان، سنهدرين، 96 ب.
28. اشعيا 11: 1ـ9.
29. اشعيا 53: 4ـ5.
30. نام اين نبي در عهد عتيق، «ايليا» و در عهد جديد، «الياس» است.
31. كتاب دوم پادشاهان 2: 11.
32. ملاكي 4: 5ـ6.
33. حكمت يشوع بن سيراخ 48: 10ـ12.
34. کتاب اول پادشاهان 17: 17ـ24.
35. جوليوس گرينستون، انتظار مسيحا در آيين يهود، ص63ـ64.
36. متّي 16: 13ـ14 و يوحنّا 1: 19ـ27.
37. متّي 11:11ـ14، 17: 11ـ13.
38. يوحنا 1: 21.
39. Armilus.
40. عبدالوهاب المسيري، دائرةالمعارف يهود، يهوديت و صهيونيسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي تاريخ خاورميانه، ج 5 ص 323.
41. جوليوس گرينستون، انتظار مسيحا در آيين يهود، ص84.
42. دانيال 9: 25ـ26.
43. تلمود بابلي، سنهدرين، 97ب.
44. همان، عوودا زارا، 9ب.
45. دكتر، ا، كهن راب، گنجينهاي از تلمود، ص356.
46. تلمود بابلي، روش هشانا، 11 الف.
47. همان، سنهدرين، 98 الف.
48. همان، يوما، 86 ب.
49. همان، سنهدرين، 97 ب.
50. تلمود اورشليمي، تعنيت، 2 الف.
51. دكتر، ا، كهن راب، گنجينهاي از تلمود، ص354.
52. جوليوس گرينستون، انتظار مسيحا در آيين يهود، ص62.
53. تلمود بابلي، شبات، 118 ب.
54. همان، کتوبوت، 112ب.
55. همان، سنهدرين، 97 الف.
56. همان، 98 الف.
57. همان، 97 الف.
58. دكتر، ا، كهن راب، گنجينهاي از تلمود، ص358 ـ 359.
59. يوئيل 2: 28.
60. اشعيا 11: 1ـ9.
61. Pseudepigrapha.
62. مجموعهاي از آنها زير عنوانThe Forgotten Books of Eden در سال 1927 به زبان انگليسيدرآمريكا انتشار يافته است. ترجمه بخشهايي از اين مجموعه در برخي از شمارههاي فصلنامه هفتآسمان موجود است.
63. كتاب اول خنوخ، 61.
64. جوليوس گرينستون، انتظار مسيحا در آيين يهود، ص68.
65. تثنيه 16:8.
66. دكتر، ا، كهن راب، گنجينه اي از تلمود، ص362؛ عبدالوهاب المسيري، دائرةالمعارف يهود، يهوديت و صهيونيسم، ج 5 ص353.
67. لازم به يادآوري است که قرآن مجيد به روشني بيان ميکند كه مسئله قيامت و پاداش و کيفر در نخستين پيام حضرت موسي(ع) وجود داشته است. (طه: 11ـ16)
68. مثلاً در مورد حضرت ابراهيم و اسحاق و يعقوب‰ ر.ك: پيدايش 25: 8؛ 35: 29 و 49: 33.
69. The Day of the Lord.
70. The Day of Judgement.
71. عاموس18:5.
72. عاموس 2:9.
73. اِشَعْيا 26: 19.
74. دانيال 12: 2ـ3.
75. کتاب دوم مكابيان 7 : 9.
76. همان، 7 : 14. يهودياني كه در آن زمان به رستاخيز معتقد بودند، معمولاً آن را مخصوص نيكوكاران ميدانستند. البته رستاخيز نيكوكاران و بدكاران در دانيال 12 : 2 آمده است.
77. کتاب دوم مكابيان 12: 42ـ45.
78. جوليوس گرينستون، انتظار مسيحا در آيين يهود، ص58.
79. مکاشفه باروک50؛ 51 :1-12
80. جوليوس گرينستون، انتظار مسيحا در آيين يهود، ص58.
81. همان، ص163.
82. همان، ص154ـ 155.
83. تلمود بابلي، سنهدرين، 93 الف.
84. كتاب دوم پادشاهان 4.
85. جوليوس گرينستون، انتظار مسيحا در آيين يهود، ص98ـ99.
86. همان، ص115.
87. پيدايش 2: 15.
88. پيترز اف. ئى، يهوديت، مسيحيت و اسلام، ج 3 ص 477 ـ 479.
89. Abyss و به عبري شِئول(Sheol)
90. قاموس كتاب مقدس، واژه «هاويه».
91. Molech, Moloch.
92. لاويان 18: ، دوم پادشاهان 23 : 10، ارميا 7 : 30ـ33 و 32 : 35.
93. متي 22: 41ـ46؛ مرقس 12: 35ـ37 و لوقا 20: 41ـ44.
94. متّي 11:11ـ14، 17: 11ـ13.
95. يوحنا 16: 33.
96. مکاشفه يوحنا 20: 3.
97. متي 24: 1ـ9 .
98. بر مبناي شرع يهود، در روز شنبه نبايد بيش از يک کيلومتر سفر کرد. حضرت عيسي مسيح(ع) احکام تورات را قبول داشت و در متن بالا حکم سبت را تا زمان بعد از خود در نظر گرفته است.
99. متي 24: 15ـ 22.
100. متي 24: 29.
101. متي 16: 27-28.
102. رساله اول يوحنا 4 : 3.
103. رساله اول يوحنا 2: 18.
104. رساله دوم يوحنا 7.
105 . رساله اول يوحنا 2: 22.
106. رساله دوم به تسالونيکيان 2: 8 ـ 9.
107. لوقا 12: 35 ـ 37.
108. متي 24: 36، 42ـ44.
109. Premillennialism.
110. Postmillennialism.
111. Amillennialism (Nunc-millennialism, Realized Millennialism).
112. جيمس انس الاميركانى، نظام التعليم في علم اللاهوت القويم، ج 2 ص 508؛ هنرى تيسن، الهيات مسيحي، ترجمة ط. ميكائليان، ص376.
113. يوحنّا 5: 28ـ29.
114. جيمس انس الاميركانى، نظام التعليم في علم اللاهوت القويم، ج 2 ص510 - 514.
115. همان، ج 1 ص121- 122.
116. متّي 22: 23 ـ32.
117. اين رساله در فصلنامه هفت آسمان شماره 44 توسط خانم فاطمه توفيقي معرفي و ترجمه شده است.
118. يوحنا 5: 22.
119. اعمال رسولان 10: 42.
120. متّي19: 28 ـ29.
121. رساله به روميان 2:6ـ8.
122. مرقس 9: 43ـ48.
123. متّي 18: 8.
124. متّي 25:41.
125. متّي 5:46.
126. مكاشفه يوحنّا 14:11.
127. پيترز، اف. ئى، يهوديت، مسيحيت و اسلام، ج 3 ص 477.
128. لوقا 23:43.
129. رساله دوم به قرنتيان12: 1ـ4.
130. مكاشفه يوحنّا 2:7.
131. جورج برانتل، آيين کاتوليک، ترجمة حسن قنبري، ص269.
132. مقصود از "کبريت" گوگرد است.
133. متي 16: 18.
134. مقصود از فرشتگان ابليس خادمان اوست.
135. متي 25: 41 و 46.
136. مرقس 3: 29.
137. "راقا" در زبان سرياني به معناي آب دهن، کنايه از توهين است.
138. متّي5: 22.
139. متّي 10: 28.
140. مکاشفه يوحنا 21: 8.
سال اول، شماره دوم، بهار 1389، ص 67 ـ 96
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید