پاسخ:
با صرف نظر از كج انديشي ها در تلقي نصوص و آيات الهي و سخنان رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ، آنچه مبدأ و مبناي تفرّق و تشتّت و به وجود آمدن مذاهب و فرق مختلف گرديد. قدرت طلبي ها و مقام خواهي هايي بود كه از همان روزهاي بعثت نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي هر انسان منصف و نكته سنج و دقيقي در تاريخ صدر اسلام ـ مشهود است. به هر حال مي توان گفت عوامل فوق موجب گرديد كه نسبت به اساس دين يعني توحيد و نبوت و امامت، اختلافات مصيبت باري رخ دهد به گونه اي كه گاه باورها و آموزه هايي در امر توحيد در بعض مذاهب و فرق يافت مي شود كه جز با قبول ثنويّت و شرك قابل توجيه نيست و قطعا ساحت اسلام، آخرين منادي آيين توحيدي از آن مبراست.
در سير تاريخ و تشديد اختلافات مذهبي فرقه هايي هم بوجود آمدند كه دچار افراط و تفريط شده و دربارة ائمه ـ عليهم السّلام ـ گزافه گويي كردند به نحوي كه يا ايشان را خدا ناميدند يا قائل به حلول جوهر نوراني الهي در ايشان شده و يا به تناسخ قائل شدند.[1] شاخص ترين آنها غلات هستند كه به خاطر نسبت هاي كاذبي كه به ائمه ـ عليهم السّلام ـ مي دهند از طرف ديگر مذاهب اسلامي ردّ شده اند تا حدي كه آنان را به سبب بيان سخنان كفرآميزشان از دين اسلام بيرون مي دانند.
غُلات غالبا از موالياني بودند كه به خاطر ساده دلي و عامي بودن تحت تاثير شياداني مثل ابوالخطاب قررا مي گرفتند افرادي بودند كه براي رسيدن به مقامات دنيوي و نفوذ در نفوس مردم نسبت گزافي به ائمه ـ عليهم السّلام ـ مي دادند تا شايد به اسم و رسمي رسيده و مريداني براي خود بيابند.[2]
بايد اين نكته را در نظر داشت كه عمده ترين علت در بوجود آمدن اينان، شرايط اجتماعي و سياسي حاكم زمان بوده كه از يك سو مردم را از دسترسي به ائمه ـ عليهم السّلام ـ برحذر مي داشت، و از سوي ديگر مردم ساده دل و حريص، مشتاق شنيدن فضايل ائمه ـ عليه السّلام ـ بودند، و اين امر باعث سوء استفادة افرادي مي شد كه در مسير رسيدن به اميال خود، از هيچ تحريفي در دين و مذهب ابا نداشتند.
در اين ميان گروهي به نام علويان وجود دارند كه در كتب تاريخ و فرق مذهبي راجع به آنان مطالب مختلف و متعددي ذكر شده است كه به برخي از آنها اشاره مي شود:
1. علوي در كل شامل فرزندان پاك امير المومنين ـ عليه السّلام ـ و اصحاب و دوستداران آن حضرت مي باشد و نيز به كساني اطلاق مي شود كه در روز غدير خم، با حضرت بيعت كرده و نسبت به آن پايدار ماندند.[3]
2. شيعه نام عمومي كساني است كه به امامت امير المومنين ـ عليه السّلام ـ گرويده اند. به اين گروه در آغاز شيعة علي ـ عليه السّلام ـ مي گفتند. پس از ظهور راونديه ـ كه اهل خراسان بوده و به امامت عباس عموي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بعد از ايشان معتقد بودند ـ يعني شيعة آل عباس، بنا به امتيازي كه به طرفداران امير المومنين ـ عليه السّلام ـ قائل بودند علويه مي گفتند.[4]
3. برخي از كتب فرق و مذاهب، علويه را جزو نصيريه آورده اند و تمام عقايد آنان را به علويه تعميم داده اند. اگر علويان را همان نصيريه بدانيم بدين معناست كه آنان جزو غُلات هستند و آن گونه که به آنان نسبت دادهاند به حلول خدا در اميرالمومنين ـ عليه السّلام ـ، شراكت او در نبوت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ، تناسخ، اباحة محارم و كليه محرمات، عبادت آسمان و خورشيد و ماه معقتد هستند.[5] و نيز آورده اند كه آنان سلمان فارسي را فرستادة حضرت؛ و شراب را از نور دانسته و درخت مو را بزرگ مي دانند و نسبت به ابن ملجم، ارادت دارند زيرا او حضرت را از لاهوت به ناسوت رسانيد.[6] در كتاب لغت نيز آمده است كه اينان منتسب به علي بن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ و فرزندان او مي باشند و سادات ناميده مي شوند. اين اسم به معناي (نصيريه) نيز استعمال شده است.[7]
در مورد نصيريه كه به آنان انصاريه و علويه نيز مي گويند گفته شده که آنان منسوب به نصير نامي هستند كه در قرن پنجم از شيعة اماميه منشعب شدند و بعدها در شمال غرب سوريه ساكن شدند. تعاليم آنان عبارت است از التقاط عناصر شيعه و مسيحيت و معتقدات پيش از اسلام. بعضي از دانشمندان، فرقة علي اللهي و نصيريه را يكي دانسته اند، و اين نظر صحيح نيست زيرا تنها چيزي كه اهل حق و نصيريه را متحد مي سازد همان الوهيت علي ـ عليه السّلام ـ است كه اختصاص به همة فرقة غلات شيعه دارد؛ ولي در ديگر عقائد و تشريفات مذهبي به هيچ وجه با يكديگر يكسان نيستند.[8]
با در نظر گرفتن منابعِ صحيح و مصاحبه اي كه با اشخاص آشنا به آيين علويان صورت گرفته خلاف همة موارد وارده در كتب مذاهب و فرق ثابت مي شود. چرا كه آنان در عقيده و مرام هيچ اختلاف نظري با شيعة اثني عشري ندارند. آنان معتقد به رسالت نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ، و امامت و خلافت بلافصل امير المومنين ـ عليه السّلام ـ و يازده فرزند امام بعد از او اعتقاد دارند. اصول و فروع دين را پذيرا بوده و خداوند را بدون وجود شريكي براي او و قرآن را بدون دانستن تحريف و نظيري براي او؛ و شريعت را بدون نقصاني در آن قبول دارند.
در تكاليف شرعي و مسائل ديني به مراجع رجوع كرده و نسبت به تمام اديان الهي و كتب آسماني و انبياء الهي احترام قائل هستند. هر حديث مخالف با صراحت قرآن را طرد مي كنند. «كلمة العلم» را منحصر در اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ دانسته و به مباحث ديني، تاويل آيات، فقه و فتواي امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ اعتقاد راسخ دارند. اينان به هيچ كدام از مذاهب چهارگانة اهل سنت شباهت ندارند. اينان كساني هستند كه مسلمين ناميده شده اند و خدا را بدون شريك عبادت مي كنند.[9]
در باب اصول دين، توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد را با دلايل خاص قبول دارند:
توحيد: اعتقاد به وجود خداي واحدي كه داراي صفات كمال و منزه از هر عيب و نقص است.
عدل: خداوند منزه از ظلم و فعل قبيح است و به بيشتر از حد وسع و استعداد تكليف نمي كند.
نبوت: انبياء داراي عصمت هستند و خلق را ارشاد مي كنند، اولشان حضرت آدم ـ عليه السّلام ـ و آخرشان رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي باشد.
امامت: اقتضاي حكمت الهي است كه براي اكمال دين پيامبران، كساني را به عنوان پيشوا و امام معصوم تعيين نمايد و پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ امير المومنين ـ عليه السّلام ـ را به عنوان جانشين خود معرفي كرد و بعد از او يازده تن از فرزندان او به اين مقام رسيدند.
معاد: خداوند بعد از مرگ مردم را براي حسابرسي مي خواند و پاداش نيكوكاران و جزاي بدكاران را خواهد داد. و نيز تمام فروع دين از قبيل نماز، روزه، زكات، حج، جهاد و... را قبول دارند.[10]
بنابراين معلوم شد كه علويان در تمام امور مثل احكام، معاملات و... مانند شيعيان اثني عشري هستند مگر در دو مساله:
1. طريقت جنبلائيه: پيروي و مطابقت از ابو محمد عبدالله جنبلاني كه از روساي كبيرشان است. او از عراق به مصر رفت و بعد از تكميل طريقتِ صوفي گري، احكام و فلسفه و علوم نجوم و هيئت و... را از طريق صوفيانه مطرح كرد.
2. عقيده به باب: معتقدند كه هر يك از ائمه ـ عليهم السّلام ـ داراي بابي بودند كه براي شناخت آن، بايد از اين در وارد شد، مثلا: امير المومنين ـ عليه السّلام ـ خود باب شهر علم نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود. و باب امير المومنين ـ عليه السّلام ـ، سلمان فارسي مي باشد.[11] كه در حقيقت اين موارد نيز مردود شناخته شده اند و به آنها قائل نيستند.
اينان عمدتا در شام، عراق، تركيه، فلسطين، لبنان و ايران ساكن مي باشند و مراسمات مذهبي بمانند شيعة اثني عشري دارند.[12] در لبنان، و شام (سوريه) گروهي از شيعيان هستند كه (ميتاولي) ناميده مي شوند كه مفرد آن متوالي، و به معني ياران و مخلصان اميرالمومنين ـ عليه السّلام ـ مي باشند. گويند آنان مهاجراني هستند كه در زمان صلاح الدين ايوبي از عراق به شام نقل مكان كردند و ايراني الاصل هستند.[13]
ناگفته نماند كه طبقة حاكم در شام (سوريه) علويان هستند و دليل بر اين مدعا اينكه؛ حافظ اسد رئيس جمهور فقيد سوريه زماني كه مادرش را به حج مي فرستاد از شهيد آيت الله سيد حسن شيرازي خواست كه او را تعليم مناسك حج دهد، و نيز در وفات مادرش از وي براي خواندن نمازش دعوت به عمل آورد، و حال اينكه آيت الله شيرازي شيعة اثني عشري بود. در هنگام وفات حافظ اسد نيز يكي از علماي شيعه براي اقامة نمازش دعوت شد كه از آوردن اسم او معذورم.
در نتيجه از يک ديدگاه کلي و اصطلاح عام مي توان به تمامي پيروان امير المومنين ـ عليه السّلام ـ علوي گفت و از ديدگاه خاص و اصطلاح خاص علويان فرقه اي هستند كه در شرق آناتولي سوريه و... سكونت دارند و در عقايد نيز موافق شيعة اثني عشري هستند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. بحوث في الملل و النحل، جعفر سبحاني، موسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ، 1418 ه.ق، قم.
2. فرهنگ فرق اسلامي، محمد جواد مشكور، آستان قدس رضوي، 1375، مشهد.
3. فرق الشيعه، ابو محمد الحسن بن موسي النوبختي، انتشارات مكتبة المرتضويه، 1355 ش، نجف.
4. فرق و مذاهب كلامي، علي رباني گلپايگاني، مركز جهاني علوم اسلامي، 1381، قم.
[1] . مشكور، محمد جواد، تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام، تهران، انتشارات اشراقي، 1355، ص147.
[2] . مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي، 1375، ص 40.
[3] . سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، مركز مديريت حوزة علمية قم، ج 8، ص 405.
[4] . تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام، همان، ص 149.
[5] . بحوث في الملل و النحل، همان، ج 8، ص 409.
[6] . رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، ص 326.
[7] . لوئيس معلوف، المنجد، بيروت، نشر دارالمشرق، ص 473.
[8] . تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام، همان، ص 186.
[9] . بحوث في الملل و النحل، همان، ج 8، ص 406.
[10] . همان، ج 8، ص 406 - 408، (به نقل از عقيدتنا و واقعنا نحن المسلمين العلويين 20 - 23).
[11] . همان، ج 8، ص 411 - 413، (به نقل از تاريخ العوليين، ص 208).
[12] . همان، ج 8، ص 417.
[13] . تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلامي، همان، ص 87.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید