تفنگ ايراني
داشتم ميرفتم دستشويي كه بين راه به چند نفر از گشتيهاي عراقي برخوردم، تنها بودم و چاره اي نديدم جز اينكه با آفتابه به آنها حمله كنم. آب آن را خالي كردم و آن را با دو دست گرفتم و به عربي فرياد زدم:«دست ها را بالا ببريد و به عقب برنگرديد.» با همين حالت آنها را نزد بچهها بردم.
يكي گفت : «چرا آنها را خلع سلاح نكردي؟» گفتم:«اگر آنها برميگشتند عقب و اسلحه مرا ميديدند كه من الآن اينجا نبودم.»
منبع: كتاب خلاقيتها
تك اسلامي
در گردان كميل از لشگر 52 قدس بودم. بچههاي گردانهاي ديگر، وسايل گردان ما را تك اسلامي ميزدند. مسئول دسته ما برادر كاوياني تعدادي قوطي كنسرو را با طناب به يكديگر بست و طناب را به در مورد نظر وصل كرد و سر ديگر آن را به داخل اتاق ما كشيد.
همين كه كسي براي تك وارد شد سر و صداي قوطيها هم درآمد و ما هم به شوخي و جدي بر سر مهاجم ميريختيم و او را دستگير و ادب ميكرديم. بعد از آن ديگر وسايل گردان محفوظ ماند.
منبع: كتاب خلاقيتها
تكبير شناسائي
در عمليات فتحالمبين بعد از طي كيلومترها مسافت، وقتي از آب رد شديم بيسيم قطع شد و ديگر با عقبه تماس ارتباطي نداشتيم.
يكي از نيروهاي شاهرودي پيشنهاد كرد كه نيروها حركت كنند و در طول مسير براي اينكه بفهميم توپخانه كجاست، تكبير بفرستيم تا بفهميم دشمن كجاست و ما بايد از كدام مسير برويم.
منبع: كتاب فرهنگ جبهه
تكبير شناسايي
شبي قبل از عمليات محرم فرماندهي گردان گفت:«همه بايد يك صدا الله اكبر بگويند.» بچههاي گردان بنا به دستور شروع كردند به تكبير گفتن.
عراقيها هم با تير و توپخانه خط را زير آتش گرفتند. بعداً فرمانده گردان گفت كه هدف ما اين بود تا بفهميم دشمن چقدر نيرو و تجهيزات توپخانهاي و ادوات نظامي در اين منطقه دارد تا در عمليات برنامهريزي خوبي داشته باشيم.
منبع: كتاب خلاقيتها
تظاهر به حضور
يكي از شبها در خط مقدم، حدود سه كيلومتر سمت راست و چهار كيلومتر سمت چپ ما از نيرو خالي بود. بيست و دو نفر بيشتر نبوديم.
حدود ساعت 12شب بود كه گفتند نگهبان يك قسمت از خط مشكوك است و مرا در جريان قرار دادند.
با تعدادي از برادران براي اينكه اين قسمت از خط را حفظ كنيم، و دشمن نفوذ نكند تا صبح بدون وقفه به صورت رفت و برگشت در قسمتهاي خالي خط راه رفتيم و با اسلحه شليك كرديم تا آفتاب سر زد و دشمن ناكام ماند.
منبع: كتاب فرهنگ جبهه
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید