مقالات ها

درسى که از فصل بهار باید آموخت

درسى که از فصل بهار باید آموخت

انسان حالتى دارد که از یکنواختى ملول مى‏شود، طالب تجدد و تنوع است. تجدد و نوخواهى، احتیاجى است در وجود بشر.اما این که رمز این کار چیست، چرا بشر در کمال اشتیاق چیزى را طلب مى‏کند و همینکه به او رسید از شدت و هیجانش کاسته مى‏شود، کم کم به سردى و خستگى و احیانا به تنفر و انزجار منتهى مى‏شود، مطلبى است که امشب نمى‏خواهم وارد بحث آن بشوم...

ادامه مطلب
خانواده در هیاهوی مدرنیسم

خانواده در هیاهوی مدرنیسم

اصطلاح مدرن واژه‌ای لاتینی است. این واژه در ساختار اصلی و ریشه‌ای خود به مفهوم به روز بودن و یا به جریان بودن است. مدرنیسم در فارسی از آن به نوگرایی و تجددگرایی تعبیر می‌شود.

ادامه مطلب
فلسفه و مکاتب فکري جديد

فلسفه و مکاتب فکري جديد

درک معنايي که فلسفه در غرب دارد و نقشي که در شکل دادن به تمدن جديد و به ويژه در شکل دادن به پديده‌اي ايفا کرده که به مدرنيسم يا تجددطلبي مشهور است، براي جوان مسلمان و به واقع هر جواني که در هر فرهنگ غيرديني ديگري رشد کرده باشد، در ابتدا دشوار است.

ادامه مطلب
پاسخ هاى مکتب کاتوليک به تجدد

پاسخ هاى مکتب کاتوليک به تجدد

واژه «تجدد» modernity يکى از واژه‏هاى چترگونه است که مى‏تواند معانى متعدد و حتى گوناگون را در برداشته باشد. آن گونه که اخيرا در کتابى از لويى دوپره Luis dupre با نام گذار به تجدد (1) Passage to modernity آمده است، «تجدد حادثه‏اى است که رابطه بين هستى، منشا متعالى آن و انسان مفسر را دگرگون کرده‏است‏». (ص‏249کتاب) اين جمله هر چند تا حدى خنثى است. در عين حال دلالت مى‏کند که ترکيب زنده پيشين گسسته، و بينشهاى قديمى‏تر درباره روابط عميق بين طبيعت، خدا و آدمى دچار تغيير اساسى شده است.

ادامه مطلب
مسيحيت و تجدد

مسيحيت و تجدد

ما با دنياي جديد مانوس هستيم. بسياري از ما هيچ تجربه‌اي از دنيايي، مانند دوران قرون وسطا، که در آن کليسا و دولت وظيفه‌ي واحدي داشتند، نداريم. بسياري از ما نمي‌توانيم دنيايي را که در آن کليسا «رسميت» يافت، يعني دولت آن را پشتيباني و گاهي اوقات آن را اداره مي‌کرد درک کنيم و نمي‌توانيم تصور کنيم که رهبران حکومتي درباره‌ي مسائل سياسي با مراجع کليسايي احتجاج مي‌کردند.

ادامه مطلب
تجدد در کليسا

تجدد در کليسا

اصطلاح «تجدد» (مدرنيسم)، در بافت تاريخ مذاهب که استعمال شود، به مجموعه انديشه هاي انتقادي و فلسفي و کليسا شناختي(1) دلالت مي کند که تعدادي از روشنفکران کاتوليک اروپايي در فاصله 1890 تا 1910 به آن پرداخته اند و نيز خاصه به محکوم کردن نظام مند اين انديشه ها توسط پاپ پيوس دهم در 1907 اطلاق مي شود. همين طور هم دلالت مي کند به نهضت گسترده و ريشه اي براي اصلاح در کليساي انگليس، که اواخر قرن نوزدهم شروع مي شود و درسال هاي پس از جنگ جهاني اول به اوج مي رسد. اين اصطلاح را، در معناي توسعي و بدون ارجاع کلامي دقيق، به متضاد قشري گري، يا معادل آيين پروتستان ليبرال، نيز ـ خاصه در ايالات متحده ـ به کار برده اند. تازه از اين کلي تر، کوشش هاي معمول در مذاهب سنتي و از جمله مذاهب شرق براي سازوار شدن با تمدن ملکي و علمي دنياي مدرن غرب را نيز تجدد توصيف کرده اند.

ادامه مطلب
مسيحيت کاتوليک و تجدد

مسيحيت کاتوليک و تجدد

در بخش اعظم تحقيقات و بررسي هاي به عمل آمده دربارة مدرنيته و تجدد (Modernity)، مهم‌ترين پيامدي که مورد تأکيد جدي قرار گرفته است، پديدة جهاني شدن (globalization) است. در واقع، مدرنيته پديده‌اي در حال جهاني و همگاني شدن است؛ يعني همان فرايندي که در غرب رخ داده است، در سطحي کلان‌تر در کل جهان در حال شکل گيري است. پيامدهاي اين جريان با «دوري بودن» خصلت و سرشت آن در هم ترکيب گشته‌اند و حوادثي را پديد مي‌آورند که در آن خطر، سرشت تازه‌اي به خود مي‌گيرد.[1] با پذيرش اصل فوق، قطعاً لوازم فرهنگ مدرن، دامن اديان و مذاهب غيرمسيحيت را خواهد گرفت. از اين رو، دانستن لوازم فرهنگ تجدد براي مسيحيت، پيروان اديان ديگر را با خطرات جدي اين فرايند آشنا مي‌کند و انديشمندان و متفکران ديني را براي چگونگي مواجهه با اين پديده آماده مي‌سازد. اما قبل از ورود به بحث اصلي، تبيين چند نکته، ولو به اجمال، ضروري است.

ادامه مطلب