پرسش. چرا خداوند در قرآن كريم در مورد نشوز مردان و نشوز زنان به گونه اي متفاوت و در ظاهر تبعيض آميز، حكم كرده است؟
پاسخ: لفظ نشوز در قرآن كريم هم در مورد زن (نساء: 34) و هم در مورد مرد (نساء: 128) به كار رفته است. نشوز در فرهنگ قرآني به معناي عصيان و استكبار از اطاعت آمده است. (علامه طباطبائي، الميزان، قم، جامعه مدرسين، 1417 ق، ج 4، ص 345.)بايد توجه داشت كه اسلام به مرد اجازه نداده است تا هنگامي كه همسرش سركشي كرد و وظيفه زناشويي را انجام نداد، بلافاصله او را بزند، بلكه بايد سه مرحله را به ترتيب طي كند: ابتدا موعظه كند. اگر موعظه مؤثر نبود با او قهر كرده، رختخوابش را جدا كند. اگر اين هم مفيد نشد، او را بزند. نكته ديگر آنكه زدن هم شرايطي دارد؛ زدني كه خفيف و ملايم باشد به گونهاي كه منجر به ديه و شكستگي و كبودي نشود. عبارتي كه در تفاسير در بيان نوع زدن آمده «ضَرْبا غير مبرّح» ( براي نمونه ر.ك: سيد هاشم بحراني، البرهان، تهران، بنياد بعثت، 1416 ق، ج 2، ص 74.) است يعني زدني بدون كبودي و شكستگي. از طرفي ديگر، زن مانند گل ريحانه ظريف است. (اشاره به روايت إنَّ المرأةَ ريحانةٌ كليني، كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365 ش، ج 5، ص 510.) پس در تأديب زن بايد حال او رعايت شود. نكته سوم اينكه مسئله تأديب شوهر نسبت به همسر از باب «نهي از منكر» است؛ چرا كه منكر بزرگي در خانواده رخ داده است و طبيعي است نزديكترين كسي كه ميتواند از اين منكر جلوگيري كند، همسر است كه با رعايت مراتب آن از موعظه، جدا كردن محل خواب و در نهايت «زدن» صورت ميگيرد. از شرايط امر به معروف و نهي از منكر، دلسوزي ناهي و آمر نسبت به شخص مخاطب است. چنين منوالي در اينجا هم موردنظر است يعني بايد از روي دلسوزي صورت گيرد؛ از ديد روانكاوي تأديب همراه با رأفت، در رفتار بانوي خانه تأثير مثبت دارد. افزودن بر اينكه نشان دهنده علاقه شوهر به اوست.
نكته ديگر آنكه «زدن» چاره نهايي براي مردي است كه ميخواهد حق خود را از زنش بگيرد امّا قرآن مرد را مجبور نكرده كه حتما كتك بزند بلكه مرد ميتواند از حق خودش بگذرد؛ چنان كه گاه زن در حال نشوز مرد، براي حفظ خانواده از حق خودش ميگذرد.
در آيه 128 سوره نساء به همين نكته اشاره شده است كه زن ميتواند در حالت نشوز مرد از پرداخت حق همسر، براي حفظ صفاي خانواده از بخشي از حقوقش بگذرد نه اينكه مجبور است بگذرد بلكه اگر زن قصد دارد حق خود را به طور كامل بگيرد، از نظر شرع منعي ندارد اما به علت قادر نبودن زنها در استيفاي حقشان، به طور معمول، شرع راه حل ارائه كرده و گرفتن حق همسر به طور كامل را بر عهده حاكم شرع نهاده است تا شوهر را وادار به پرداخت حق زن كند. به اين ترتيب هيچ حقي از زن ضايع نميشود. ملاحظه شد كه حق زن ـ كه در غالب موارد قدرت برگرفتن آن ندارد ـ توسط حاكم شرع احقاق ميشود. اما حق مرد كه در غالب موارد قدرت بر اخذ آن دارد به خود او واگذار شده است. چنين طرحي به معناي تبعيض نيست.
از سويي ديگر آنچه در تفسير آيات بايد دقت شود، رعايت شأن نزول است. آيه 128 سوره نساء در مورد زني است كه شوهر از او صاحب فرزند نميشود يا زني كه شوهرش نسبت به او بيميل شده و قصد دارد او را طلاق دهد. پس زن به سبب انس با شوهر يا علاقه به اولاد، از مرد ميخواهد كه او را طلاق ندهد و هر طور ميخواهد با او رفتار كند. ( ر.ك. عليبن احمد واحدي، اسباب نزول القرآن، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411 ق، ص189.)
براين اساس صلحي بين زن و شوهر برقرار ميشود كه زن بخشي از حقوق خود را ميبخشد ميگذرد و شوهر با امتيازي كه ميگيرد او را طلاق نميدهد و به زندگي مشترك ادامه ميدهند.
انصاف آن است كه هيچ مكتبي به اندازه اسلام به حقوق زن توجه نكرده است. (براي توضيح بيشتر ر.ك. شهيد مرتضي مطهري، نظام حقوقي زن در اسلام.)
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید