پرسش. خروج زن از منزل منوط به اجازه شوهر است؛ به ويژه اگر خروجش بر خلاف مصالح خانواده باشد. چرا چنين قدرتي به زن داده نشده است كه در صورت لزوم و بنا بر مصلحت مانع از خروج شوهر از خانه شود؟ با توجه به اينكه گاهي مرد به خاطر مصالحي طلاق نميدهد در حاليكه هيچ رابطه عاطفي بين او و همسرش برقرار نيست، چرا حق طلاق همواره با مرد است؟
پاسخ: طبيعي است كه مرد با زن هم از لحاظ اعضاي بدن و ارگانيسم آن و هم از لحاظ روحي و روانشناختي متفاوتاند؛ هر يك ويژگيهاي خاص خود را دارند، تمايلات، ظرفيتها، استعدادها و در نتيجه خواستههاي متفاوتي دارند. اسلام نيز بر اساس همين تفاوتها، حقوق و تكاليف هر يك را مشخص كرده است. تساوي حقوق زن و مرد به معناي تشابه آنها نيست. يعني خداوند در قبال هر امتيازي كه به مرد داده است به زن نيز امتياز ديگري عطا كرده است كه در در خور شأن او باشد. امّا اين امتيازها عين هم نيستند بلكه متناسب با ساختار وجودي جنس زن و مرد در نظر گرفته شده است. ( ر.ك. نظام حقوقي زن در اسلام، شهيد مطهري رحمه الله .)يكي از حقوقي كه اسلام براي مرد در نظر گرفته، اين است كه زن براي خروج از منزل بايد از شوهرش اجازه بگيرد. در مقابل، مرد موظف است كسب درآمد و امرار معاش را بر عهده بگيرد. اين تكليف تنها در ذمّه مرد است؛ چنان كه آن حقّ مختصّ مرد است. اگر فرض شود كه اجازه خروج مرد به زن محول گردد، خلاف تكليف مرد به نانآور بودن خواهد بود. البته در برخي كه بيرون رفتن مرد بر خلاف مصالح خانواده است، زن ميتواند از باب نهي از منكر شوهرش را از خروج نهي كند و اگر مؤثر نيفتاد به حاكم شرع شكايت كند تا بر اساس قانون و در صورت لزوم او را منع كند.
دو نكته قابل توجه در اين مقام وجود دارد: اول آنكه بسياري از اين دغدغه ها به سبب اين حقيقت است كه بسياري از آقايان و خانمها از حقوق و تكاليفي كه اسلام براي آنها در نظر گرفته، بياطلاعند و دوم آنكه بعد از شناخت در مرحله عمل و بكارگيري اين توصيه هاي ديني در خانواده، كُميتمان لنگ است و شيوه صحيح احقاق حق و انجام تكليف را نميدانيم. چارهاي جز تحقيق و پرسش از علما و مطالعه كتب معتبر در اين باب نيست.
در مورد سؤال دوم ـ كه از جنبهاي فقهي است و از جنبهاي اخلاقي ـ ميتوان گفت: با توجه به ويژگيهاي متفاوت مرد و زن، بيشك مرد داراي قوت منطق و استدلال و تحليل عقلاني است و زن در بخش عواطف و احساسات قدرت دارد. اين دو ويژگي هر كدام در تحكيم خانواده و در تربيت فرزندان سالم و صالح و در اداره و مديريت زندگي مشترك مفيد و مؤثر است. آنچه تقرير شد در مورد جنس زن و مرد است و وجود مصاديق استثنايي در هر كدام از آن دو نافي سخن مذكور نيست. اسلام با توجه به ساختار وجودي هر يك حقوق خاصي را به هر كدام از زن و مرد داده است؛ از جمله حق طلاق كه بر عهده مرد است. در غير اينصورت زن با هر بار غلبه احساسات، طلاق را جاري ميكرد و زندگي از روال عادي خود خارج ميشد. البته در اسلام راه حلي براي موارد خاص طراحي شده است؛ براي نمونه زن ميتواند در ضمن عقد ازدواج شرط كند كه در صورت خاص مثل معتاد بودن حق طلاق با او باشد؛ مورد ديگر آنكه اگر مصلحت واقعي در متاركه است ولي مرد به خلاف مصالح زن را طلاق نميدهد، زن ميتواند به حاكم شرع شكايت كند تا با حكم شرعي مرد مجبور به طلاق شود. نمونه سوم آنكه حاكم شرع ميتواند براي زني كه مدتها از شوهرش دور است و تقاضاي طلاق دارد، طلاق را جاري كند. نوعي از طلاق هم وجود دارد كه زن براي راضي كردن شوهرش براي طلاق حاضر است از همه مهريه خود بگذرد و به آن طلاق خُلع گويند.
بحثي كه در ضمن پاسخ به اين سؤال شأنيت بيان دارد، مغبوض بودن طلاق در نزد خداوند متعال است. امام صادق عليه السلام ميفرمايد:
وَما مِنْ شَيءٍ أَبْغَضُ إلَي اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ من الطلاقِ. (وسائل الشيعه، ج 22، ص 8.)
چيزي نزد خداوند عزّوجلّ از طلاق مبغوض تر نيست.
اسلام، طلاق ـ حلالي كه خدا اين قدر آن را مبغوض دارد ـ را اصل قرار نداده است، بلكه اصل اين است كه زندگي مشترك، با صفا، صميميّت و مهرباني و بر محور ايمان ادامه يابد. زندگي مشتركي كه پايههاي آن عقايد و باورهاي ديني باشد، دوام و استحكام خواهد داشت. پس بايد در اين گونه موارد، به جاي توسل به قانون و دادگاه در جهت ايجاد صلح تلاش شود و توسل به خدا و ايمانگرايي راه درمان چنين مشكلاتي است.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید