قرآن کريم در مقام بيان قوه جاذبه ومعرفي ملکه عفاف هم تمثيل از مرد ميآورد وهم از زن، حال بايد ديد که آيا مرد در اين صحنه عفيفانهتر تجلي نموده، يا زن در اين مقام بيان عفيفانهتر آورده است؟
يوسف صديق سلام الله عليه وحضرت مريمسلام الله عليها مزاياي ارزشي فراواني داشتند که قرآن نقل ميکند. اما آنچه در اين مبحث مورد توجه است، وجود ملکه عفاف در آنها است. هم يوسف مبتلا شد ودر اثر عفاف، نجات پيدا کرد، وهم مريم امتحان شد ودر پرتو عفاف نجات يافت، مهم اين است که عکس العمل هريک از اين دو معصوم چگونه بوده است.
هنگامي که وجود مبارک يوسفسلام الله عليه آزمون ميشود، قرآن تا اين جا تعبير دارد که ميفرمايد:
(همتبه و هم بها لولا ان راي برهان ربه) (1)
آن زن قصد او کرد واو نيز اگر برهان پروردگار را نديده بود آهنگ او ميکرد.
يعني سخن در مقام فعل نيست، در مرحله مقدمات هم نيستبلکه در نشئه اهتمام است واين مرحله سوم است. مردا از مرحله اهتمام در اين جا، همان است که آن زن مصري، همت گماشت وهمتش در حد تعقيب يوسف... به فعليت رسيد. ولي يوسف صديقعليه السلام نه تنها مرتکب حرام نشد ونه تنها مقدمات حرام را آماده نکرد، بلکه قصد وهمت وخيال هم در ميان نبود. به دليل اين که آيه شريفه، همت وقصد حضرت را تعليق به چيزي کرد که حاصل نشد وفرمود:
(و هم بها لولا ان راي برهان ربه)
چون برهان رب را ديد، قصد نکرد.
شواهد فراوان ديگري هم هست که ذات اقدس آله از يوسف... به عنوان بنده طاهر ومعصوم ياد کرده است. مثل آنجا که فرمود:
(انه من عبادنا المخلصين) (2)
اين صغراي قياس است، وکبراي قياس همان است که شيطان گفت: من نسبتبه بندگان مخلص تو راه نفوذ ندارم.
الا عبادک منهم المخلصين (3)
بنابراين، به اعتراف شيطان، يوسف صديق منزه از اين گزند بود، چه اين که وقتي مفتريان دامن پاک يوسف را متهم کردند، سرانجام اعتراف نمودند وگفتند:
(الان حصص الحق انا راودته عن نفسه) (4)
اکنون حق پديدار گشت، من، از او کام خواستم.
وذات اقدس اله نيز به نزاهت وقداستيوسفعليهالسلام شهادت داد وفرمود:
نه تنها يوسف به طرف بدي نرفت، بلکه بدي به طرف يوسف نرفت، در آنجا که فرمود:
کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء (5)
اينگونه بدي وپليدي را از او برگردانيم.
قرآن نميگويد: (لنصرفه عن السوء) ، ما او را از گناه باز داشتيم بلکه ميگويد: به گناه اجازه نداديم که به سراغ او برود.
مريم، آموزگار عفتحضرت مريم از لحاظ ملکه عفاف بودن، ياهم سطح يوسف صديقعليهالسلام است که خدا از او به عنوان عبد مخلص ياد کرد وفرمود: انه من عبادنا المخلصين ويا از او بالاتر است.
توضيح مطلب اين است که وقتي از عفاف مريم سخن به ميان ميآيد، سخن از همتبه وهم بها لولا ان راي برهان ربه نيست. سخن اين نيست که اگر مريم، دليل الهي را مشاهده نميکرد، مايل بود. بلکه سخن آن است که:
قالت اني اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقيا (6)
مريم گفت: اگر پرهيزکاري، از توبه خداي رحمان پناه ميبرم.
نه تنها خودش ميل ندارد، آن فرشته را هم که به صورت بشر متمثل شده، نهي از منکر ميکند وميگويد: اگر تو با تقوايي، دستبه اين کار نزن. وقتي ذات اقدس اله ميفرمايد:
فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا (7)
پس روح خود را به سوي او فرستاديم. پس چون بشري خوش اندام بر او نمايان شد.
اين گونه ادامه نميدهد که اگر او دليل الهي را نميديد، ميل پيدا ميکرد وقصد مينمود، بلکه ميفرمايد:
قالت اني اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقيا
اين کلمه ان کنت تقيا به عنوان امر به معروف ونهي از منکر است، يعني تو بپرهيز. مثل اين که ذات اقدس اله به ما ميفرمايد: اين کار را انجام ندهيد
ان کنتم مؤمنين (8)
ما اين تعبير را در قرآن زياد داريم، که به نوبه خود تعبير ارشادي وراهنمايي است. يعني اگر مؤمنيد، برابر ايمانتان عمل کنيد. در اين جا نيز مريم به فرشته متمثل ميفرمايد: اگر باتقوايي دستبه اين کار نزن، من که دستم بسته است، تو هم دستت را ببند. آيا اين تعبير لطيفتر از تعبير يوسف نيست؟ درباره يوسف، ذات اقدس اله فرمود: اگر برهان رب را نميديد، قصد گناه ميکرد، ولي چون برهان رب را ديد، قصد نکرد، اما درباره مريم نه تنها نسبتبه خودش، سخن از قصد نيست، بلکه فرشته متمثل را نيز از اين قصد نهي ميکند.
استعاذه مادر مريم
حال بايد مربي مريم چه کسي بوده که او را اينگونه تربيت کرده است؟ مريم دست پرورده مرد وتربيتشده پدر نيست، بلکه تربيتشده مادر است. والبته بسياري از پدر ومادرها مربيان دلسوز وچون او باشند. شرايط بسياري لازم است تا انسان به جايي برسد که فرزندش را به خدا اهدا نمايد وخدا هم او را قبول کند. مادر مريم، مريم را به خدا پناه داد وخدا نيز به او پناهندگي داد ودر پناه خود پذيرفت آنگاه استعاذه مادر مريم، به صورت استعاذه مريم سلام الله عليها ظهور کرد. وقتي مريم به دنيا آمد، مادرش گفت:
و اني اعيذها بک و ذريتها من الشيطان (9)
خدايا من اين دختر را وذريه او را به تو پناه دادم. خدا هم فرمود:
فتقبلها ربها بقبول حسن (10)
وبعد فرمود:
و انبتها نباتا حسنا (11)
افراد بسياري هستند که تنها، تلاش وکوشش آنها مقبول خدا است نه خود آنها، ولذا خدا درباره همه افراد نميفرمايد که: ما آنها را قبول کرديم وپناه داديم بلکه ميفرمايد:
انما يتقبل الله من المتقين (12)
قبول عمل غير از قبول گوهر ذات عامل است. امکان دارد اعمال بسياري از مردم مقبول درگاه خدا باشد اما بايد ديد که آيا گوهر ذاتشان هم، مقبول استيا نه؟ خداوند درباره مريم فرمود: فتقبلها ونفرمود:
(تقبل عملها)
بنابراين مادر مريم، او را به پناه خدا سپرد، خدا نيز پناهندگي داد. آنگاه در نتيجه پناه خواستن مادر از خداوند در کنار محراب فرزندش ميگويد: اني اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقيا
تشبيه در بيان مادر مريم
در ضمن اين بحث لازم استبه نکتهاي نيز اشاره شود. آنان که نسبتبه معارف قرآني شناخت داشتهاند، در کتابهاي ادبي خود سخن مادر مريم را تاحدي فهميده ودرست تفسير ميکنند، ولي آنها که به اين بلنداي معارف سري نزدهاند، سخن مادر مريم را به همان رسوم جاهلي تفسير کردهاند.
قرآن کريم، تولد مريم سلام الله عليها را اين گونه تبيين ميکند که:
فلما وضعتها قالت رب اني وضعتها انثي و الله اعلم بما وضعت و ليس الذکر کالانثي و اني سميتها مريم و اني اعيذها بک و ذريتها من الشيطان الرجيم (13)
پس چون فرزندش را بزاد، گفت: پروردگارا! دختر زادهام وخدا به آنچه او زاييد داناتر بود وپسر چون دختر نيست; ومن نامش را مريم نهادم واو وفرزندانش را از شيطان رانده شده. به تو پناه ميدهم.
محل بحث آن جا است که مادر ميگويد: وليس الذکر کالانثي بادقت در کتب ادبي روشن ميشود که اديبان در تفسير اين جمله دو سخن دارند: عدهاي اين تشبيه را، تشبيه معکوس دانسته وميگويند: چون مذکر بهتر از مؤنث ومرد بالاتر از زن است، بنابراين اگر کسي بگويد:
(ليس الذکر کالانثي)
عکس آن را قصد نموده ودر واقع نظرش اين است که:
(ليست الانثي کالذکر).
اما عدهاي ديگر اعتقادشان بر اين است که، تشبيه در آيه، تشبيه اصل است، به اين بيان که هرگز پسر، نميتواند نقش اين دختر را ايفا کند واز هيچ مردي ساخته نيست که پدر عيسيعليهالسلامشود. وشايستگي اين دختر را پسرها ندارند. بنابراين، تشبيه، تشبيه مستقيم است نه معکوس.
پينوشتها:
1. يوسف، 24.
2. يوسف، 24.
3. حجر، 40.
4. يوسف، 51.
5. يوسف، 42.
6. مريم، 18.
7. مريم، 17.
8. آل عمران، 571.
9. آل عمران، 36.
10. آل عمران، 37.
11. مائده، 27.
12. آل عمران، 37.
13. آل عمران، 36.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید