نگارش کتاب به منظور تشريح و تبليغ عقايد، و شرح زندگي رهبران، از ابزارها و وسايلي است که فرق و مکاتب مختلف در طي تاريخ به آن توجه نموده و به منظور ترويج عقايد خود از آن سود جستهاند. بابيت و بهائيت نيز از اين امر مستثنا نيستند. پيروان اين فرقهها متناسب با زمان و شرايط اجتماعي و سياسي خود، کتابهايي تحرير کرده و به نوعي حتي کتب قبلي خود را تصحيح نمودهاند. بررسي سير اين نوشتهها از موضوعاتي است که ما را در شناخت بيشتر اين فرقهها و چرايي تغيير ديدگاههايشان ياري ميدهد. استاد محيط طباطبايي از محققان نامآشنايي است که در ده? 1350 کار کتابشناسي آثار بابيت و بهائيت را انجام داده و حاصل اين پژوهش خود را در سلسله مقالاتي، و نقل آنها، عرضه کرده است. توضيح اين مقالات موضوع نوشتار حاضر ميباشد.
روانشاد استاد سيد محمد محيط طباطبايى (خرداد 1281 ــ مرداد 1371) محقق، نويسنده، خطيب، معلم، منتقد، فرهنگبان، تاريخدان، نسّابه، اديب، شاعر و روزنامهنگار آزاده، مبارز، كوشا، نكتهسنج، مبتكر و پرآواز? عصر ماست كه علاوه بر تسلط بر زبانهاى فارسى، عربى، انگليسى و فرانسوى، با زبانهاى كهن شرقى: پهلوى، سُغدى، خوارزمى، اوستايى و سُريانى نيز (به اقتضاى تحقيقات و پژوهشهاى علمى خود) آشنايى نسبى داشت و دقت نظر و گستر? معلومات و قوّت و حافظهاش، مورد قبول بلکه اعجاب انديشمندان بود. به نوشت? آقايان حبيب يغمايي، دکتر جعفر شهيدي، باستاني پاريزي و ايرج افشار، «به اتفاق دانشمندان و استادان و شاعران و نويسندگان و محققان و صاحبنظران معاصر، استاد سيدمحمدطباطبايي در فنون ادب و تبحر در علوم و تحقيق، صاحبنظري است مسلّم و مَتَّبَع، و اين دقايق در مقالات و قطعات آن جناب که بيانقطاع در جرايد و مجلات و راديو انتشار يافته و مييابد گواهي است عدل.»[1]
كارنام? علمى و فرهنگى استاد محيط، اوراق زرينى دارد. مديريت تواناى مجلههاى وزينى چون «آموزش و پرورش» و «محيط» در ده? 1310ــ1320.ش، سرپرستى و اجراي حدود بيست سال برنام? علمى و جذاب «مرزهاى دانش» در سالهاى 1338ــ1357، رايزنى فرهنگى ايران در دهلى، بغداد، دمشق، بيروت و پاريس در سالهاى 1327ــ1334، و عضويت در فرهنگستان زبان و ادب ايران (1369 به بعد) بعضى از اين اوراق زريناند. پروفسور آصف فكرت، دربار? برنام? «مرزهاى دانش»، گفته است: «براى من آن برنامه، يك كلاس پيشرفت? ادبيات و تاريخ و فرهنگ بود. استاد محيط كه سخن مىگفت، در ذهن من در آن روزها چنان بود كه شاهنشاهى مقتدر در قلمروش فرمان براند و فرمانش بىچونوچرا روان باشد. او هم فرمانرواى قلمرو ادب و تاريخ و فرهنگ بود. با قدرت سخن مىگفت كه به آنچه مىگفت دانا بود و بر آن تسلط داشت. نام هم نام سنگين و پرصلابتى بود: مرزهاى دانش... .»
علاوه بر تأليف چندين كتاب ارزشمند (همچون «نقش سيد جمالالدين اسدآبادى در بيدارى مشرقزمين» و «تاريخ تحليلى مطبوعات ايران»)، نگارش متجاوز از 2500 مقاله در مطبوعات مختلف (مهر، تعليم و تربيت، ارمغان، گوهر و...) و ايراد ششصد خطابه در همايشهاى گوناگون داخل و خارج كشور ــ و همگى علمى و تحقيقى ــ در موضوع تاريخ، جغرافيا، ادبيات، زبان، كتابشناسى، هنر و...، حاصل تكاپوى بيش از شصت سال فعاليت علمى و فرهنگى استاد را تشكيل مىدهد كه بجاست بازماندگان دانشمند وى به تدوين و انتشار آنها ــ در قالب مجموعهآثار ــ همت گمارند.
انجمن آثار ملى، با افتخار، در سال 1357 جايز? يكميليون ريالى خود را به پاس مجموع تحقيقات و خدمات و آثار يك محقق در طي عمرش، به وى تقديم كرد. نيز در همان سال، مجموعهمقالات دهها استاد و دانشمند را (كه به هدف پاسداشتِ مقام عالى علمى و اخلاقى محيط توسط آقايان حبيب يغمايى و دكتر سيد جعفر شهيدى و ديگران، گردآورى شده و با عنوان «محيط ادب» به چاپ رسيده بود) در مجلس دوستان? فرهنگى، دكتر علىاكبر سياسى به جناب محيط اهدا کرد.
مقامات بلند علمى و منش اخلاقى استوار او، شهر? مجامع علمى بود و فرهيختگان بسيارى، از علامه طباطبايى (مؤلف تفسير ارجمند الميزان) و استاد مرتضى مطهرى تا دكتر عبدالحسين زرينكوب، دكتر عباس زرياب خويى، دكتر باستانى پاريزى، دكتر سيد جعفر شهيدى، دكتر محمداسماعيل رضوانى، دكتر محمدامين رياحى، پروفسور آصف فكرت، اميرى فيروزكوهى، سيد محمدعلى جمالزاده، سيد حبيب يغمايى، سيد محمدرضا جلالى نائينى، انجوى شيرازى، عبدالعلى كارنگ، احمد اقتدارى و ديگران، به توصيف مكارم اخلاق و احوال وى رطب اللسان بوده و هستند.
به گفت? دكتر زرينكوب: «استاد محيط طباطبايى، خود تاريخ زنده و پوياى يك قرن بود؛ تاريخ يكى دو قرن قبل از خود را نيز با مطالع? مستمر، با كنجكاوى و موشكافى، از آنِ خود كرده بود. در آنچه به تاريخ و ادبيات قرنهاى اخير مربوط مىشد قول او راهگشا بود.» دكتر عباس زرياب خويى، كه از اواسط ده? 1320 با محيط از نزديك در تماس بوده، از «حافظ? نيرومند» او ياد كرده است كه «مخزنى آكنده از معلومات و اطلاعات بسيار وسيع و گرانبها در تاريخ، ادب و فرهنگ ايران و اقوام مهاجر» بود و افزوده است: «اطلاعات او در مورد تاريخ قاجار و نيز رويدادهاى زمان معاصر، شرح حال رجال سياسى و ادبى، سوابق اخلاقى، اجتماعى و سياسى آنان بسيار چشمگير بود. اينگونه اطلاعات دربار? رجال معاصر و قريب به زمان ما در آن دوران، در كمتر كتاب يا مجموعهاى ديده مىشد و يا اصلاً ديده نمىشد.»
انجوى شيرازى، محيط را «پژوهشگرى پرمايه، جامع و شايست? نام خويش» شمرده و با اشاره به تكاپوى مستمرّ نيمقرن? وى در جستجوى نسخههاى مخطوط و كتابهاى چاپى تازه در كتابخانههاى تهران، نوشته است: «اين آسان نيست كه يك نفر بيش از هفتاد سال غرق در مطالعه و تحقيق باشد. استاد محيط بيش از هزار رساله و مقاله علمى، ادبى، انتقادى و تحقيقى دارد. در دهها كنفرانس و سمينار و كنگر? علمى و تحقيقى در خارج و داخل شركت كرده بود.»
باستانى پاريزى، كه كلاس درس محيط دربار? تاريخ تمدن جديد را درك كرده، مدعى است كه در آن ساعات معدود، «به انداز? سالها و قرنها از محضر پربركت آن استاد ضعيفنواز بهره بردم... استادى كه در فضيلت و مردمى و استغنا و بىباكى و خيرخواهى و دفاع از حقوق جامعه ضربالمثل است.» سيد محمدعلى جمالزاده بر ويژگيهايى چون پراطلاعى، ژرفبينى، بىغرضى و انصاف در استاد محيط انگشت تأكيد نهاده است: «استاد ارجمند و امروز يكتا محقق واقعى بىغرض و مرض و خالى از تعصب و با مطالعه و اطلاع و ژرفبينى ما، آقاى سيد محمد محيط طباطبايى... .» و بالاخره احمد اقتدارى معتقد است كه «استاد محيط، محيط فضل و آداب است و در جمع استادان شمع اصحاب. اما گذشته از جلالت قدر و علوّ مرتبت علمى و پختگى و وسعت اطلاع، امروزه، بحق، استاد همه ادب پروران ايران است و به خاطر زبان و ادب کهنسال فارسي چه رنجها که برده است و چه دردها که در دل نهفته است... وجود گرامياش كمنظير است و در كشاكش دوران، چون سنگ آسيا، قديم و قويم و در پاسدارى از ادب فارسى و فرهنگ ايرانى، پابرجا و استوار مانده است.»[2]
استاد محيط در اواسط ده? 1350 در ماهنام? وزين «گوهر» (مدير مسئول: مرتضى كامران) به درج يكسلسله مقالات علمى و انتقادى راجع به تاريخ و متون تاريخى و كلامى مهمّ بابيان و بهائيان (همچون نقطه الكاف و مطالعالانوار) اقدام نمود كه چنانكه انتظار مىرفت با استقبال فراوان محققان و پژوهشگران روبهرو شد و متقابلاً واكنش خصمان? وابستگان به آن دو فرقه را برانگيخت و موجب پاسخگويى استاد شد. توضيح اين مقالات، موضوع گفتار بعدي ماست.
کتاب شناسي آثار بابيت و بهائيت از منظر استاد محيط
ميدانيم که دو کتاب يا دو گونه کتاب تاريخ قديم و جديد در ميان بابيان و گروههاي منشعب از آنان رواج داشته است. تاريخ قديم در 1279.ق و تاريخ جديد در 1291.ق شکل گرفته است. ظاهراً نويسند? تاريخ قديم يک نفر اصفهاني بود و تا 1290 تنها مرجع تاريخي اين گروه قرار داشته است و در دورهاي نوشته شده است که اعدام شيخ علي عظيم (شيخعلي ترشيزي) شاگرد سيد کاظم رشتي و (به نظر استاد محيط) جانشين مسلّم عليمحمد باب، در 1268.ق و پس از سوءقصد نافرجام به ناصرالدينشاه به دستور او، زمينه را براي ميدانداري و رياست برادران نوري (بهاءالله و صبح ازل) آماده ساخت. اين زمان، هنوز بابيت از درگيريهاي فرقهاي آن دو برادر رنگ نگرفته بود.
تاريخ جديد توسط يک يا چند نفر، اما، در دورهاي نوشته شده است که دو شاخ? بابيت (ازليت و بهائيت) با يکديگر در نزاع داغ فرقهگرايانه بودند و از سوي ديگر، سران بهائيت تصميم گرفته بودند روابط خود را با دربار قاجار و ناصرالدينشاه بهبود بخشند و ازاينرو، در تاريخ جديد، دشنامهاي فراوان پيشين را کنار نهادند و ثناگوي شاه شدند؛ چنانکه با بهرهگيري از رسائل ميرزا ملکمخان (با بهر? تلفيقي از عين عبارات او) و شيو? نگارشي رسائل آخوندزاده (بهويژه در رسال? گفتوگوهاي جمالالدوله هندي و کمالالدوله در دينستيزي از زبان سياح بيگانه) دنبال مخاطبان جديدي ميگشتند. مؤلف اين کتاب جديد نامعلوم بود. عدهاي، ميرزاابوالفضل گلپايگاني و گروهي، مانکجي هاتراياي گجراتي زردشتي را نويسند? آن ميدانستند. ميرزاابوالفضل گلپايگاني، به گونهاي غيره مستقيم ميرزا حسين همداني (تهراني بنا به نسخ? مانکجي)، منشي مانکجي، را نويسند? آن دانسته است.
در هر حال، در اين مقطع، پروفسور ادوارد براون که با سران مختلف ازليان و بهائيان ارتباط داشت، به انتشار تاريخ قديم بابيت در 1328.ق /1910.م دست زد و به اعتماد قول ميرزا ابوالفضل گلپايگاني، آن را به حاجيميرزا جاني کاشاني مربوط دانست.
در مقالات «کتابي بينام با نامي تازه» و «تاريخ قديم و جديد» به خام? محيط طباطبايي، کيفيت نامگذاري تاريخ منتشر شده توسط ادوارد براون ــ با همکاري شيخ محمدخان قزويني ــ ، به نقطهالکاف، و فضاي تاريخي تدوين تواريخ بابيت بررسي شده است.[3] براون پيش از آن به دنبال تاريخ قديمي بود که تاريخ جديد از آن اقتباس شده بود. ازاينرو، با ديدن دو نسخه در ميراث کنت گوبينو، که «نقطه الکاف» به عنوان يک بخش از آن خوانده شده بود، به انتشار تاريخ يادشده دست زد. نکات زير، برخي از مواردي است که استاد محيط طباطبايي به آنها توجه کرده است:
1ــ نسخ? مورد استفاد? ادوارد براون، نه داراي اسم مؤلف است و نه داراي عنوان کتاب، و تاريخ تحرير و تاريخ انتقال آن به پاريس. اما شباهت حوادث تاريخ قديم و جديد، باعث شده است آن نسخه را نسخ? تاريخ قديم و نويسند? آن را حاجيميرزا جاني (معروف به نقط? کافي، مؤلف رسال? نقطهالکاف) بداند، درحاليکه طرفين ازلي و بهائي، يعني مدّعيان جانشيني باب، در موقع انتشار آن، اين نسبت را با اطمينان تلقي نميکردهاند.
2ــ رسالهاي که براون، عنوان رساله را از آن اقتباس کرده و در 1279.ق تحرير يافته، نوشتهاي تاريخي نبوده، بلکه رسالهاي کلامي است و کاتب به علّتي نامعلوم يا به اشتباه آن را به تاريخ قديم بابيه متصل کرده است. در ضمن، تاريخ تأليف اين رساله 1264 يا 1267.ق ميباشد، درحاليکه مقدم? تاريخ قديم در 1270.ق تأليف يافته است.
3ــ نه تنها از حاجي ميرزا جاني کاشاني در بعضي از حوادث، در اين کتاب به عنوان «ناقل يا منقول عنه» ياد شده، اساساً او دو سال جلوتر از تأليف تاريخ قديم درگذشته است و نويسند? اين تاريخ، احتمالاً محمدرضا نام اصفهاني ميباشد که در بغداد بوده است و حاجي ميرزا جاني، که براون تاريخ قديم را به او نسبت داده، نامي است که نخستينبار ميرزا ابوالفضل گلپايگاني، آن را در رسال? اسکندريه ذکر کرده است. به ادعاي گلپايگاني منشي مانکجي که از طرف او مأمور نوشتن تاريخ بابيه شده بود، نزد او آمد و از او درخواست همکاري نمود. او نيز وي را به تاريخ حاجي ميرزا جاني کاشاني حوالت داد.
4ــ استاد محيط طباطبايي معتقد است هم? نسخههاي تاريخ قديم ــ که در هيچ موردي با نام مؤلف همراه نبوده ــ بر خلاف تصور ادوارد براون، هرگز از ميان نرفته و محيط طباطبايي خود، دست کم از شش نسخ? آن خبر داشته و سه نسخه را با نسخ? گوبينو مقايسه کرده است. او يادآور شده است که غير از نسخ? گوبينوي کتابخان? پاريس، دو نسخ? ديگري که او ديده، رسال? اعتقادي? نقطهالکاف را در ابتدا ندارند و شاهدي ديگر بر نام مؤلف و نام کتاب تاريخ قديم در آنها نيست؛ چنانکه نسخ? مانکجي در بمبئي نيز فقط نام ميرزا حسين طهراني را بر خود دارد.
محيط طباطبايي در مقال? «از تحقيق و تتبع تا تصديق و تبليغ فرق بسيار است»[4] يکي ديگر از منابع تاريخي بابيان به نام تاريخ نبيل زرندي را بررسي کرده است. پيش از بررسي ديدگاه او و براي درک بهتر از جايگاه تاريخي اين نوشته، در ذيل درخصوص سير تاريخي کتابهاي تاريخي شاخههاي بابي توضيح داده شده است.
انتشار کتاب موسوم به نقطهالکاف توسط ادوارد براون، ناخرسندي بهائيان را به دنبال داشت و آنها اين کار را اقدامي به سود رقيبان ازلي خويش تلقي کردند. ازاينرو، به دستور عبدالبهاء، ميرزاابوالفضل گلپايگاني در پاسخ به آن، به تأليف تاريخ مستقلي به نام کشفالغطا دست زد که به علت مرگ او ناتمام ماند و مهدي گلپايگاني آن را تمام کرد و آن را در عشقآباد از 1330 تا 1334.ق، منتشر کردند و البته به دليل تغيير جوّ سياسي خاورميانه پس از فروپاشي امپراتور تزاري (حامي پيشين بهائيت)، و حاکميت بريتانيا بر فلسطين، و هراس از تقابل با پروفسور انگليسي، نسخههاي کشفالغطاء را به سرعت جمع نمودند و سوزاندند. چنانکه پس از آن، تحرير نسخ? محمد قايني نبيل (اهل عالين) در 1300.ق، به سود بهاء تمام شد. عجيب آنکه، بعد از او فقط محمدتقي همداني در احقاقالحق از آن نقل قول کرده است و البته مانند براون او را نميشناخت. سه سال بعد، عباس افندي با تصرفاتي، آن را به سود پدرش و به عنوان جانشيني براي تاريخ قديم و جديد تحرير کرد و در 1307.ق به براون در عکا هديه داد. عبدالحسين آواره (آيتي بعدي) نيز در خلأ حاصل از سوختن کشفالغطاء در 1917.م، کواکبالدريه را از 1918 تا 1921.م نوشت، اما بازگشت او از بهائيت، آن کتاب را از اعتبار ساقط کرد. پس از آن آواره خود را آيتي نام نهاد. بعد از مدتي با تلاش شوقي افندي، کتابي انگليسي با عنوان «امواج نور» يا «داون بريکرز» به عنوان تاريخ نبيل زرندي (ملامحمد نبيل زرندي شاعر مداح ميرزا حسينعلي بها) در 1927 يا 1932.م منتشر شد. عبدالبها مقدم? سياح جعلي را حذف کرد و کتاب را مقال? سياح ناميد. اين کتاب بعداً به عربي و با عنوان مطالعالانوار منتشر گشت و از عربي نيز به فارسي برگردانده و به عنوان تلخيص تاريخ نبيل منتشر شد. اين کتاب، که در هيچ کدام از نوشتههاي پيشين نامي از آن نرفته بود، مورد ترديد بسياري قرار گرفت. جالب آن است که اين کتاب که هيچ سابق? ذهني از آن وجود نداشت، بنا به اشارهاي در آن، در سال 1305.ق يعني دو سال پيش از سفر ادوارد براون به عکا تأليف شد و روشن نيست چرا به او هديه داده نشد.
محيط طباطبايي با گزارش اين سير تاريخي در پاسخ به منتقدي به نام دکتر عليمراد داودي ــ استاد فلسف? دانشکد? ادبيات تهران که گويا گرايشهاي بهايي دارد ــ او را در اينکه مطالع الانوار را نگاشت? شوقي افندي ميداند، با خود همرأي خوانده و اين شاهد تاريخي را آورده است که چرا تاريخنويسان قديمي به جاي استناد به محتويات آن تاريخ، به منقولات شفاهي ديگران تکيه کردهاند؛ کتابي که ميتوانست پاسخ مناسبي در برابر نسخ? تاريخ قديم منتشر شده توسط ادوارد براون باشد. چنان که اشاره نکردن عبدالبهاء به اين کتاب در تذکره الوفا را شاهدي بر صحت نظر خود مبني بر جعل کتاب يادشده توسط شوقي افندي دانسته است.
محيط طباطبايي که از وارد شدن به بحثهاي فرقهاي گريزان است، در پاسخ به نقدي مفصل و فرقهاي از جانب نوابزاده اردکاني در همان نشري? بهايي، بر ابعاد کتابپژوهي خود تأکيد کرده و حمل? فرقهگرايان? او را به علامه محمدخان قزويني و ادوارد براون در چاپ کتاب قديم به دور از انصاف دانسته است. چنانکه نقد خود بر آنان را متضمن تأييد نظر بهائيان در جعلي بودن نسخ? گوبينو، که به سود ازليان بود، ندانسته و پژوهش خود را به دور از نزاع بهائيان با ازليان خوانده است. وي به دستهاي ديگر از نقدهاي او پاسخ داده و سرانجام او را به انکار اصل تاريخ قديم متمايل يافته است؛ امري که راه بحث را ميبندد.
بهرغم تکرار اين نکته از جانب محيط طباطبايي که او به دنبال تأييد يا ردّ طرفين نزاع نيست، گروهي از طرفين تحقيق کتابشناسي او را از اين منظر نگريستند و بر او خردهها گرفتند. ازاينرو، او در مقال? ديگري به نام «ادام? بحث دربار? نقطهالکاف» به بعضي از نقدها پاسخ داده و بر مدعيات خود، به ويژه بطلان استناد تاريخ قديم به ميرزا جاني و اصفهاني بودن مؤلف، تأکيد کرده است.[5]
محيط طباطبايي در مقال? «کتاب اقدس» در مورد کتابشناسي اين اثر ميرزا حسينعلي بها بحث نموده است. اين کتاب در 1290 يا 1292.ق تدوين شد. وي در ايام پيري و در 1308.ق، پسرش ميرزامحمدعلي غصن اکبر و ميرزا آقاجان کاشي را براي چاپ و انتشار آثارش به بمبئي روانه کرد و براي بستن دهان عيبجويان، آنان را در اعمال اصلاحات مورد نياز ترغيب نمود و به آنان اجاز? لازم را داد. ازاينرو، اختلافهاي فاحشي در متون خطي ــ به دليل اصلاح آنها در زمان حيات بها ــ و نيز ميان آنها با متون چاپي رخ داده است. طباطبايي با تأکيد بر اين مطلب، به دنبال حلّ اين معماست که چرا بهائيان از چاپ مجدد اين کتاب که روزگاري به دنبال آن بودند، امتناع کردند. او اين پاسخ را اگرچه صحيح، اما کافي نميداند که خوف بهائيان از زمين? بروز خردهگيريهاي عربيدانان بر اشتباهات فراوان و فاحش ادبي در اين متن عربي، علّت پرهيز از چاپ مجدّد آن است. وي در نهايت اين جمعبندي را کرده است که بازماندگان عباس افندي غص اعظم اگر بخواهند به انتشار آن دست يازند، ناگزيرند به انتشار نسخ? اصلاحشد? غصن اکبر رقيب عباس افندي دست يازند و اين امر از منظر اختلافات فرقهاي به زبان آنهاست و ازاينرو، از انتشار آن پرهيز دارند.[6]
محيط طباطبايي در نوشتار ديگري به عنوان «برهان قاطع»، از قول ضياءالحکما خاطرهاي از مرحوم حکيم ميرزاحسن جلوه (پسر عمّ ضياءالحکما) دربار? حضور وي در جلس? استادش، ميرزاحسن نوري، با سيدعليمحمد باب و ناتواني باب از پاسخ به پرسشهاي فلسفي او، نقل کرده که بسيار مغتنم و خواندني است.[7]
استاد محيط در مقال? «رسال? خالويه يا ايقان»، به دنبال بررسي اصرار بهاء بر تصحيح و تجديد هم? متون ايقان بر اساس نسخ? ملاعلياکبر شهميرزادي است. بهاء در سال 1269 به بغداد رسيد و پس از احياي بعضي درگيريهاي قبلي، به مدت دو سال با نام درويش محمد به نقشبنديان سليمانيه پيوست و پس از آن به دعوت برادرش، ميرزا يحيي صبح ازل، به بغداد بازگشت و با خواندن برادر کوچکتر به نام حضرت ازل و مستور کردن او، و خواندن خود با نام حضرت بهاء امور بابيان را به عهده گرفت. او پس از سال 1269.ق، براي دومين بار در سال 1275.ق امر خود را اظهار کرد، ولي قبول عام نيافت و در معرض خطر قرار گرفت. با آمدن سيدمحمد تاجر شيرازي، دايي مسلمان و مخالف عليمحمد باب، بهاء در 1277.ق براي اثبات حقانيت باب طي دو شبانه روز رسال? خالويه را در دو باب نگاشت که بعداً به کتاب ايقان تغيير نام يافت. او در اين رساله به اشاراتي، بر فشار سنگيني اشاره کرده است که بر اثر اظهار امرش، بر او وارد شد. درهرحال، اين رساله در خدمت تثبيت امر او قرار گرفت و پس از جدايي دو گروه ازليان و بهائيان و سومين مرحل? اظهار امر بهاء در 1280.ق، اهميت بيشتري يافت.[8]
محيط طباطبايي در نوشتار ديگري با نام «عظيم پس از باب و پيش از ازل» به اثبات رياست شيخعلي عظيم پس از اعدام باب و ابطال جانشيني فرد ديگري مانند ميرزا يحيي صبح ازل همت گمارده و در اين خصوص از شواهد تاريخي و تصريح تواريخ بابي بهره گرفته است.[9]
چنانکه اشاره شد، يكى از مقالات استاد در مجل? گوهر، تطبيق نسخههاي مختلف كتاب مقدس بهائيان: «اقدس»، (نوشت? حسينعلى بهاء) با يکديگر است كه به طور مستند نشان مىدهد مطالب اين كتاب را (همچون ديگر تأليفات عادى بشرى) اطرافيان بهاء در زمان چاپ، براى جلوگيرى از ايراد اهل نظر، بارها دستكارى نموده و «اغلاط املايى و ادبى و دستورى» آن را «تصحيح» کردهاند.
مقال? محققانه استاد در اين زمينه را باعنوان «کتاب اقدس» در ذيل ميخوانيد:
کتاب «اقدس»، آکنده از اغلاط ادبي و املايي
چنانکه فوقاً اشاره شد، يکي از مقالات استاد در مجل? گوهر، تطبيق نسخههاي مختلف کتاب مقدس بهائيان: «اقدس»، (نوشت? حسينعلي بهاء) با يکديگر است که به طور مستند نشان ميدهد مطالب اين کتاب را (همچون ديگر تأليفات عادي بشري) اطرافيان بهاء در زمان چاپ، براي جلوگيري از ايراد اهل نظر، بارها دستکاري نموده و «اغلاط املايي و ادبي و دستوري» آن را «تصحيح» کردهاند.
مقال? محققانه استاد در اين زمينه را با عنوان «کتاب اقدس» در ذيل ميخوانيد:
«نخستين بحث كتابشناسى كه قبلاً به نظر خوانندگان ماهنام? تحقيقى ”گوهر“ رسيد مربوط به كتاب تاريخ قديم و جديد بابيه بود كه دنبال? آن به موضوع كتاب مطالعالانوار، ترجم? داون بريكرز [و] تأليف شوقى افندى، كشيده شد كه پس از چاپ و انتشار، به ملا محمد نبيل، شاعر زرندى مداح ميرزا حسينعلى بها نسبت داده شده بود. اين بحث چند تن از مبلغان و پيشكسوتان معروف هر دو دست? بابى و بهايى را برانگيخت تا بر آن خرده بگيرند و ردّ و انتقادى بنگارند كه پاسخ آنها نيز بعداً در ضمن مقالات تكميلى به استحضار خوانندگان حقيقتجو رسيد.
اينك مىخواهيم بحث تاز? كتابشناسى را در مورد ”كتاب اقدس“ تصنيف ميرزا حسينعلى بها، بر پژوهندگان بىطرف عرضه داريم و برخى نكات و دقايق را كه در طى مراجعه و مقايس? نسخههاى متعدد خطى و چاپى اين كتاب دريافتهايم، بر بساط پژوهش و سنجش قرار دهيم تا نظر خوانندگان را به سير نظر دربار? آن جلب كند.
پيش از آغاز بحث، بايد راجع به كيفيت تصنيف اين كتاب نظرى افكند و ديد با وجودى كه از تاريخ جدايى فرزندان ميرزا بزرگ نورى در 1280.ق و تشكيل دو فرق? بهايى و ازلى و تفرق? ميان آنها از سال 1285، هر دو گروه در كشور عثمانى زير اسم بابى به سر مىبردند و بنا به تعهداتى كه هنگام توقف بغداد و قبول تابعيت سپرده بودند، دربار? عقيد? مذهبى خود، كه نوعى از تصوّف معرفى شده بود، حقّ هيچگونه تبليغ و ترويج شفاهى و كتبى نداشتند و به همين سبب در طول مدت چهل سال، قادر به جذب افرادى از عنصر عرب و ترك و ارناؤط حتى به تعداد شمار? انگشتان دو دست نشدند و هر كارى انجام مىدادند، خواه در عكا و خواه در قبرس و از پيش در آدرنه و بغداد، در پرد? استتار انجام مىگرفت و مربوط به همان عدّ? ايرانى بود كه از كاشان و اصفهان و شيراز و تبريز و بلد? نور دنبال ايشان به كشور عثمانى رفته بودند. پس از بيست و اندى سال، چند بار اظهار و انكار و تكرار ادعا و سكوت، عاقبت در سال 1290 يا 1292.ق دفترى مشتمل بر شش هفت هزار كلمه به نام ”اقدس“ به زبان عربى براى تسجيل انفصال و استقلال خود از بابيان، در عكا تدوين شد كه صورتهاى متعددى از آن به خط چند تن خطاط كه با خود از ايران برده بودند در پرد? استتار نوشته و به اتباع مطمئن سپرده شد. در ضمن تكرار استنساخ، نسخهها گاهى به دست افراد عربىدانى مىافتاد كه در آن آثار ضعف انشا و نقص ماده ادبى مىجستند.
در سال 1308 كه مدتى بود ميرزا حسينعلى به واسط? پيرى و بيمارى، كارهاى دنيوى و دينى خود را ميان دو پسرش: عباس افندى (غُصن اعظم) و ميرزا محمدعلى (غُصن اكبر) قسمت كرده بود و هر كدام در بخشى از امور دستهجمعى مشغول انجام بودند، ميرزا محمدعلى را، كه خطى زيبا داشت، با ميرزا آقاجان كاشى خادم، كه از آغاز ادعا تا اين تاريخ همواره يار و خادم وفادار بها مانده بود، به بمبئى فرستاد تا كتابها و نوشتههاى او را به چاپ برسانند. در ضمن بديشان اجازه داد كه در اصلاح عبارات كتابها تا جايى كه زبان عيبجو بسته شود از سعى لازم دريغ نورزند. در نتيجه، صورت چاپشد? آثار بهاء نسبت به صورت خطىِ قبل از انتشار آنها، اختلاف صورت پيدا كرد.
اكنون پس از تقديم مقدمه، به اصل مطلب مىپردازيم. از نسخههاى چاپى و خطى اقدس كه تا 25 سال پيش، گاهى ديده بودم، هرگز ذهن متوجه به امكان وجود اختلاف صورت و كم و بيش در مندرجات آنها نشده بود، تا آنكه 24 سال پيش نسخ? اقدس چاپ حروف سربى بغداد را در آن شهر ديدم كه از مطابق? چند نسخ? خطى با يكديگر، به تفاوتهاى موجود در آنها پى برده و در پاورقى صفحهها ضبط كرده بود. صرفنظر از اختلاف كلمه و كلمات، گاهى در برخى از صفحات آن تا چند سطر هم كم و بيشى ديده مىشد. تا آنكه چند سال پيش، به نسخ? چاپ ممتاز و معتمد كه در حيات مصنّف و با اجاز? صريح او، به وسيله ميرزا محمدعلى غصن اكبر پسرش و ميرزا آقاجان خادم كاشى در بمبئى اندكى پيش از مرگ صاحب كتاب به ضميمه مقدارى از نامههاى عربى بها به اشخاص مختلف برخوردم كه در يك مجموعه مشتمل بر 380 صفحه با خط نَسخ خوب و خوانا به چاپ رسيده كه تنها 64 صفح? آن به متن اقدس اختصاص يافته و 315 صفح? ديگرش شامل نامههاى بىعنوانى مىشود كه محلّ فصل و وصل غالب آنها در متن مشخص و معيّن نشده است. متأسفانه در اين موقع، نسخ? اقدس چاپ بغداد يا نسخ? خطى مربوط به قبل از تاريخ 1308 هجرى نخستين چاپ كتاب، در دسترس نبود تا با مطالعه، معلوم دارد آيا اختلاف نسخهها در نسخ? چاپ استاندارد بمبئى هم وجود دارد يا نه؟
پنج سال پيش از اين، شادروان حبيبالله عتيقهفروش اصفهانى چند جلد كتاب چاپى و خطى از آثار بهائيان را، كه در بمبئى به چاپ رسيده بود، با دو مجموعه خطى از مكاتيب ميرزا حسينعلى را براى فروش و تقديم بر اين جانب عرضه داشت كه از آن ميانه يك مجموعهاش در 1294 هجرى يعنى شانزده سال پيش از مرگ بها نوشته شده بود و جلب توجه مرا كرد. پس از تعيين بهاى كتابها، از او خواستم اين مجموعه 94 را يكى دو روز در دسترس من بگذارد و با اجاز? او، از اول و آخر بخش اول آن مجموعه، زيراكسى برداشته شد.
خط اين مجموعه به خط متعارف ميرزا محمدعلى و ميرزا عباس و برخى از نويسندگان نزديك به ميرزا حسينعلى فوقالعاده نزديك بلكه بيشتر به خط عباس افندى پيش از دوران پيرى و لرزش دست و خط شباهت دارد.
خوشبختانه چند نسخه از اين مجموع? خطى و چاپى را يكى از كتابدوستان معاصر خريده و اكنون در تصرف دارد و نمىدانم كه او بدانچه در اين مقاله از بابت نسخهشناسى مجموعه مكاتيب معهود گفته مىشود آگاهى يافته يا نه؟
محتويات اين مجموعه (94) عبارت است از: 1ــ كتاب اقدس كه در پايانش تاريخ چهارشنبه 7 صفرالمظفر 1294 دارد. در ذيل آخرين صفحه، صورت مكتوبى از بهاء به يكى از مريدان او نوشته شده كه طرف مكاتبه معلوم نيست. 2ــ كلمات مكنونه فارسى كه بعداً در حاشيه صفحات آن چيزهايى افزوده شد و تاريخ آن 14 صفر 1294 است. 3ــ سرّ مكنون عربيه كه در همان زمان و به همان قلم نوشته شده ولى رقم تاريخ ندارد. 4ــ نوشتهاى است مفصل در اثبات حقانيت دعوى بها كه نويسند? آن شايد عبدالبها يا ميرزا آقاجان باشد. چه، در ضمن آن مىنويسد: ”اين عريضهاى است از اين عبد موسوم به عبد حاضر لدىالعرش به سوى شاربان رحيق... و به لسان پارسى عرض مىشود... .“ 5ــ مكتوبى است كوتاه از بها به آقا جمال بروجردى كه پيش اين دو فرقه، بعدها معروف به كفتار، و مطرود شده بود؛ 6ــ مكتوبى است به شيخ مرتضى انصارى عليه الرحمه كه شايد هرگز به دست آن مرحوم نرسيده باشد؛ 7ــ مكتوب ديگرى است كه مخاطب آن معلوم نيست؛ 8ــ نوشتهاى است مفصل بر ردّ [برادر بها، ميرزا يحيى صبح] ازل به طرفدارى از بها كه با خط بدى در كنار صفح? اولش اين عنوان را يافته است: ”كتاب حب حبيب و بطلان ازل“؛ 9ــ دعايى براى شفاى بيمار از بها؛ 10ــ لوح سلطان ايران يا عريض? بها به ناصرالدينشاه در سلب تهمت شركت بابيان در سوء قصد به شاه؛ 11ــ زيارتنام? بديع كه بايد نُه مرتبه رو به طرف مشرق بخوانند؛ 12ــ مناجاتگونهاى از بها كه در حاشي? آن دعاى كارگشايى او نوشته شده است؛ 13ــ مكتوبى به خط متوسط، كه طرف خطاب بها در اين نامه محمدعلى دهجى است كه پيك نامهبر بها در ايران بود و در همين نامه هم مأموريت داشته كه به كرمان و شهر بابك و حسنآباد و بهرامآباد برود و پيام برساند.
آنچه كه از اين مجموعه، مورد نظر ما در اين مقاله قرار دارد همانا اقدس، يعنى بخش اول آن مجموعه است كه چهارده سال پيش از چاپ استاندارد بمبئى، به خط يكى از ياران نزديك به بها نوشته شده و در آخر آن اين عبارت ”خَتَمتُها فى يوم چهارشنبه 7 شهر صفرالمظفر سنه 1294“ است. از روى جمل? ”ختمتها“ قرينه اصالت خاصى به دست مىدهد كه گمان خطّ مؤلف بودن را پيش مىآورد.
اين نسخه دو يا چهار سال (نسبت به دو قول منقول) بعد از تدوين اصل كتاب قلمبند شده و نمىدانيم آيا نسخهاى بدين قدمت در اختيار حضرات بهائى در فلسطين و ايران هست يا نه؟
پنج شش سال پيش آنان مىخواستند به مناسبت تصادف سال 1390 هجرى با صدمين سال قمرىِ تدوين اقدس، كتاب مزبور را در صورت تازهاى با تشريفات جشن يادبود مخصوصى انتشار بدهند و پس از سالهاى متمادى كه ديگر به هيچوجه نسخه خطى و چاپى تازهاى از آن در اختيار مريدان قرار نگرفته بود اقدس چاپ جديدى در دسترس ايشان قرار دهند. نمىدانم چه باعث شد كه بار ديگر بلاحاصل، و تصميم به سكوت و نسيان امر گرفته شد. شايد موضوع زبان كتاب، باعث بر اين تصميم به فروگذاشت شده باشد. چه، در ميان اين فرقه به ندرت پيرو عربزبانى پيدا مىشود كه از اين متن عربى بتواند استفاده كند و آنان كه زبان عربى را نيكو آموخته باشند از درك معنى و لفظ عبارات، آن لذتى را كه از يك اثر ادبى و مذهبى و اخلاقى معروف عربى مىبرند انتظار نخواهند داشت. چنانكه مىدانيم 97 درصد كسانى كه در آسيا و امريكا و افريقا به اين اسم و رسم شناخته شدهاند، فارسى زبان مادرى ايشان است و به زبان اقدس، كه عربى خاصى است، كوچكترين آشنايى ندارند. در اين صورت انتشار ترجم? فارسى آن، به طور مسلّم بر چاپ متن عربى خيلى ترجيح دارد. عجب است كه در طى صد سال متوالى، هرگز حضرات درصدد ترجم? اين كتاب مهم خود به زبان ديگرى، اعم از فارسى و انگليسى و اردو و تركى و غيره، برنيامدهاند و تاكنون اگر احياناً به زبان ديگرى ترجمه شده باشد، از طرف مسيحيان روسى و امريكايى بوده، چنانكه تومانيسكى، خاورشناس روس، در 1899 ميلادى ترجمهاى از اقدس به روسى كرد و در 1961 اين دفتر به وسيل? الدرو ميلر، از داعيان پروتستانى امريكايى، كه سالها در ايران زيسته بودند، به زبان انگليسى ترجمه و چاپ و انتشار يافت، در صورتى كه هنوز يك فرد يا هيأت بهايى در شرق و غرب دست به چنين اقدامى نزده است، اين مسامحه و دفعالوقت در ترجمه و تفسير و چاپ متن اقدس به تدريج توليد چنين بدگمانى كرده كه اين فرقه بدين كتاب اساسى خود توجهى ندارد، در صورتى كه جز آن هم مبنايى براى تشخيص وظايف و تكاليف شرعى خود نمىتوانند سراغ كنند.
اقدس از حيث حجم مطلب تخميناً به انداز? يك نهم كتاب خداست كه جمع كلمات قرآن كريم بنا به محاسبهاى 000/66 كلمه مىباشد و هفتهزار كلم? عربى براى ترجمه يا چاپ تازه چندان توليد زحمت و صرف وقت نمىكند. پس اين بىتوجهى را بايد معلول علت اساسى ديگرى دانست كه براى امثال اغيار درست آشكارا نيست.
وقتى به اين متن قديمى اقدس دسترسى حاصل شد كه چهار سال پس از تاريخ تدوين اصل و چهارده سال پيش از تاريخ نخستين انتشارش تحرير يافته و همه قرائن نسخهشناسى از خط و كاغذ و اسلوب تحرير، اصالت و قدمت نسخه را تأييد مىكرد، موقع را براى تطبيق آن با نسخه چاپ استاندارد بمبئى غنيمت شمرد و آنها را با يكديگر از آغاز تا انجام سنجيد. در ضمن تطبيق به ندرت صفحهاى از نسخ? چاپى را با متن خطى قديم (94) مطابق يافت، بلكه موارد اختلاف در 64 صفحه به بيش از دويست مورد مىرسيد كه در صفح? 57 و 60 حتى چند سطر متوالى از نسخ? چاپى حذف شده بود.
نسخ? خط 1294 چنين به پايان مىرسد: ”هذا سبب الاتحاد لو انتم تعلمون و العله الكبرى للاتفاق و التمدن لو انتم تشعرون. انّا جعلنا الامرين علامتين لبلوغ العالم و هوالاس الاعظم نزلناه فى الواح اخرى، و الثانى نزل فى هذا اللوح البديع. ختمتها فى يوم چهارشنبه 7 شهر صفرالمظفر سنه 1294.“ در صورتى كه نسخ? چاپ بمبئى بدينسان پايان مىپذيرد: ”...و الثانى نزل فى هذا اللوح البديع. قد حرم عليكم شرب الافيون انّا نهيناكم عن ذلك نهياً عظيماً فى الكتاب و الذى شرب انّه ليس منى، اتقوا اللّه يا اولىالالباب.“
بدينترتيب، معلوم مىشود حرمت شرب افيون يا به عبارت ديگر كشيدن ترياك بدين صراحت سالها بعد از تدوين كتاب اقدس و در حين اقدام به طبع، بر آن افزوده شده است.
پس از تطبيق نسخ? چاپى با نسخه خطى، موارد اختلاف را در كنار صفحهها بر حاشيهها يادداشت كرد و به بررسى آنها پرداخت و دريافت آنچه كه در نسخ? چاپى غالباً تغيير يافته همانا كلماتى بوده كه از نظر قواعد زبان عربى به نظر ناشران مجاز كتاب، درست نيامده و بنا به اجازهاى كه از طرف بها در دست داشتند به اصلاح و تبديل آنها پرداختهاند.
اين اصلاحات، گاهى املايى بوده مانند عفى در سطر 7 از صفح? 5 نسخه خطى كه به عفاى چاپى اصلاح شده و يا آنكه از نظر نحوى، تصور اشكالى مىشده مانند ”ان يبلغ رشدهمِ“ خطى كه ”ان يبلغوا رشدهم“ در نسخ? چاپى شده است.
اين نوع تغيير كلمات، قسمت اعظم اختلاف را در برمىگيرد و كم كردن چند سطر در صفحههاى 57 و 60 گويى به رعايت بلاغت لازم شده ولى افزايش حكم ترياك در پايان نسخ? چاپى شايد بنا بر ضرورتى مربوط به موقع چاپ صورت گرفته باشد و آن موضوع دخالت فقهاى شيع? ايران در كار كشيدن تنباكو و توتون و تأثير فوقالعادهاى كه فتواى حرمت دود در ايران بخشيده بود سران اين فرقه را هم به بذل همتى وادار ساخته است.
به هر صورت چنانكه در نسخ? ”هو صاحب الحب و الوفاق فى بيان...“ كه در 1315 هجرى هنگام بالا گرفتن اختلاف ميان فرزندان ميرزا حسينعلى در بمبئى به چاپ رسيده ميرزا محمدعلى غصن اكبر و ميرزا آقاجان خادم اجاز? تجديدنظر در نوشتههاى بهاءاللّه و از جمله اقدس داشتهاند و بر اين اساس، آنچه را كه در اقدس از آرايش و افزايش و كاهش لفظ عبارت روا ديدهاند به كار بردهاند و در نتيجه ميان اقدس خطى و چاپى اختلاف صورت فوقالعاده بهوجود آوردهاند.
پيش از آنكه نسخ? اقدس چاپ بغداد انتشار يابد، مردم عربزبان عراق و سوريه و فلسطين و مصر به ندرت از وجود چنين كتابى در دست حضرات آگاهى داشتند و دورانديشى عقلاى فرقه در دور نگاهداشتن كتاب اقدس از چشم قوم عرب، شايد تنها مربوط به مخالفت وجود چنين كتابى با صورت ظاهر ادعاى آنان نبوده كه فرقهاى از صوفيه شمرده مىشدند، بلكه براى عدم استحضار فضلا و ادباى عرب بر اسلوب تحرير چنين كتابى بوده كه لااقل در هر صفحه آن از لحاظ عربىنويسى به طور متوسط سه چهار مورد قابل اعتراض به نظر مىرسيد.
پيش از بروز اختلاف ميان فرزندان بهاء، چنين معمول شده بود كه اقدس را با وصيّتنام? بهاء يا كتاب عهد[ى] و مجموعه سؤال و جوابى دربار? احكام غيرمنصوص با هم بنويسند، در يك مجموعه كه نسخهاى از آن به خط زينالمقربين در سال 1310 به اختيار انور ودود (مهاجر بهائىزاده و برگشته از حيفا و عكا) بود كه از آن در كتاب ردي? خود جملهها و كليشههاى متعدد نقل كرده است و نوشته كه نسخ? ديگرى از همين مجموعه را يكى از خويشاوندان او به موز? بريتانيا داده است. بعدها كه موضوع كتاب عهدى منتفى شد و اغصان آن شجره مورد سب و طعن بهائيان قرار گرفتند، گويى در ميان آن رساله سؤال و جواب فارسى با متن عربى اقدس جنسيّتى ديده نمىشد كه هر دو را از پهلوى اقدس عربى جدا كردند. مسلّم است هر بهائى و بهائىزاده طرفدار عباس افندى و شوقى افندى كه ميرزا محمدعلى غصن اكبر و ميرزا آقاجان خادم را ناقض و دشمن و سزاوار سبّ و لعن مىداند، حاضر نيست كتابى را كه اين دو تن هنگام چاپ به اصلاح آن همت گماشتهاند و حتىالامكان از نقاط قابل اعتراض آن كاستهاند به چشم رضا و رغبت بنگرد و يا آنكه به تجديد چاپ و انتشار آن همت گمارد. چه، اين اقدس، در حقيقت، اقدس غصن اكبرى است نه غصن اعظمى. از طرف ديگر، صرفنظر كردن از اصلاحات و تغييرات مسطور و مطبوع و بازگشت به صور خطى نامطبوع، بار ديگر سراسر متن اقدس را در معرض انتقاد ناقدان خودى و بيگانه قرار مىدهد و به اشكالات املايى و صرفى و نحوى و بيانى آن ناگزير از اشاره خواهند بود. پس همان بهتر كه اين كتاب پرماجرا را مانند هشتاد سال گذشته ناديده بگيرند و از آن مانند مجردات نامقيّد و غيرقابل مشاهده سخن بگويند.»[10]
پينوشتها
* دانشجوي مقطع دکتراي انديشه سياسي.
[1]ــ محيط ادب، مجموع? سي گفتار به پاس پنجاه سال تحقيقات و مطالعات سيد محمد محيط طباطبايي، به کوشش حبيب يغمايي و ...، تهران، از انتشارات مجل? يغما، اسفند 1357، مقدم? کتاب.
[2]ــ اظهارات فرهيختگان فوق، در خلال مقالاتشان در کتاب «محيط ادب» و ديگر آثار آمده است.
[3]ــ سيد محمد محيط طباطبايي، «کتابي بينام با نامي تازه»، گوهر، سال 1353، ش11 و 12، صص961ــ952؛ سيدمحمد محيط طباطبايي، «تاريخ قديم و جديد»، گوهر سال 1354، ش 5، صص343ــ348 و ش 6، صص431ــ426
[4]ــ سيد محمد محيط طباطبايي، «از تحقيق و تتبع تا تصديق و تبليغ فرق بسيار است»، گوهر، سال 4، ش2 (شماره مسلسل 38)، صص120ــ113 و ش3 (شماره مسلسل 39)، صص208ــ200
[5]ــ سيد محمد محيط طباطبايي، «ادام? بحث دربار? نقطهالکاف»، گوهر، سال 4ف ش6، (شماره مسلسل 42)، صص471ــ466 و ش7، (شماره مسلسل 43)، صص562ــ556
[6]ــ سيد محمد محيط طباطبايي، «کتاب اقدس»، گوهر، سال 4، ش10، ديماه 2535 (شمار? مسلسل 46)، صص824ــ820، و ش11 و 12، بهمن و اسفند ماه 2535 [1355] (شمار? مسلسل 47 و 48)، صص910ــ906
[7]ــ سيد محمد محيط طباطبايي، «برهان قاطع»، گوهر، سال 5، ش7 (شماره مسلسل 55)، صص507ــ501
[8]ــ سيد محمد محيط طباطبايي، «رسال? خالويه يا ايقان»، گوهر، سال 5، ش11 و 12 (شماره مسلسل 59 ــ 60)، صص831ــ822
[9]ــ سيد محمد محيط طباطبايي، «عظيم پس از باب و پيش از ازل»، گوهر، سال 6، ش 3 (شماره مسلسل 63)، صص183ــ178 و گوهر، سال 6، ش4 (شماره مسلسل 64)، صص277ــ271
[10]ــ براي مشاهد? تصوير صفحات اين مجموع? خطي و نيز کتاب اقدس چاپ 1308 بمبئي به اصل مقال? استاد محيط طباطبايي در مجل? گوهر مراجعه شود: سيد محمد محيط طباطبايي، همان، ش 10، صص 823 و 822، ش 11 و 12، صص 909 و 907
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید