عباس افندي ( عبدالبهاء ) و وعده هايي که محقق نشد
عبدالبهاء عباس افندي هم گرگ اجل مهلتتش نداد و دار فاني را وداع گفت در حاليكه خودش و بـستگان و اتبـاعش ابـدا? ?انتظار مردن او را نداشتند واين مرگ به قدري برهمه واز همه بيشتر بر خودش ناگوار بود كه از وصف خـارج اسـت زيـرا او وعـده? ?هائي داده بود كه يكي از آنها وفا نشد وبر مريدانش ناگوار بود كه ببينند او مرد و خدا به يكي از وعده هايش هم اعتنا نكـرد .
عبدالبهاء هرچه در دنيا گفت بر خ?ف آن شد منتها چشم نبود كه ببيندو گوش نبود? ?كه بشنود
او وعده داده بود كه امريكا داخل جنگ نمي شود شد
او وعده داده بود كه مشروطه ايران برقرار نمي گـردد بـه سـبب اينكه دست علماء در كار است ولي بر قرار شد.
او وعده داده بود كه محمد ميرزا پادشـاه عـادل و منـصوص كتـاب اقـدس اسـت وبهائيان لازم است از او اطاعت كنند ولي او ظالم و مخلوع وبي پايه از كاردرآمـد.
او وعـده داده بـود كـه از خانـدان قاجـار سـ?طين? ?بااقتداربرخيزند و مخالفت ناصرالدين شاه را جبران نموده مروج بهائيت شوند ولي نشدند وحتي منقرض گشتند.
او وعده داده بـودكه سلطان روس ملك الملوک گردد نشد.
او وعده داده بود كه روس براي ايران فكري دارد وانگليس هـم فكـري دارد- خـدا هـم? ?فكري دارد و مريدانش تعبير مي كردند كه خدا يعني عبدالبهاء و گمان مي كردند او با امريكا يا آلمان يا دولت ديگـر بنـد وبـستي? ?دارد و فرداست كه سلطنت ايران را به خود يا برگزيدگان خود تخصيص مي دهد ولي مرد و فكـرش بـه جـائي نرسـيد
او وعده داده بود که ……..
و همينطور وعده وعده وعده وعده و غافل از آنکه :
گرگ اجل يکايک از اين گله مي برد
وين گله را نگر که چه آسوره مي چرد
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید