چکيده:
با گسترش اسلام و موج اسلامگرايي درجهان، غربيان به فکر مقابله با اين جريان افتادند. آنها براي مقابله با اين حرکت اقدام به ترويج عرفانهاي کاذب در جامعه جهاني کردند، از جمله اين عرفانها بوديسم است.
ما در سه فصل اصلي به بيان مطالبي در اين باره مي پردازيم:
فصل اول : تاريخچه بودا و نحوه پيدايش؛
شاهزاده سيدارتا گوتاما در حدود سال560 ق.م به دنيا آمد؛ پيشگويان هنگام تولد او به پدرش گفتند :اگر او در قصر بماند فرمانروايي جهاني خواهد شد ولي اگر به زندگي مذهبي پاي نهد معلمي براي انسانها خواهد بود.پدر سيدارتا تمام امکانات را در قصر براي او فراهم آورد ولي در نهايت او پا به بيرون قصر گذاشت و با ديدن صحنههايي تازه از حقيقت زندگي و جامعه، متحول شد.او تصميم گرفت به دنبال حقيقت برود و انواع رياضت ها را در اين راه متحمل شد، پس از مدتي فهميد راه نجات در رياضتهاي سخت نيست؛ او دوستان مرتاض خود را ترک کرد و به زير درختي رفت و مشغول تفکر شد و در همان جا به روشنائي (يا همان حقيقت) رسيد پس از آن به ميان دوستان خود بازگشت و به تبليغ آيين خود پرداخت.
فصل دوم : تعاليم اصلي بودا؛
مباني فلسفي : بودا هرگونه تفکرات پيچيده و غامض را طرد کرده است و طريقه و روش عملي را پيش گرفته است. اما دو اصل اساسي است که بودا به آن ها معتقد است:
1-قانون کرمه (کارما) 2-مسأله تناسخ
مباني اخلاقي: جوهره دين بودا حقيقت جويي است و طالبان حقيقت بايد به اصول اساسي چهار گانه آنها اعتقاد داشته باشند و به آنها عمل کنند اين چهار اصل عبارتند از :
1-زندگي رنج است. 2- علت و ريشه رنجها در تمنا و آرزوي انسانهاست.
3-انسان در حد امکان بايد غرائز و اميال خود را فرونشاند. 4- آنچه انسان را به حقائق سهگانه قبل مي رساند، تربيت نفس است.
فصل سوم : تبليغ بودا در رسانه امروز
چرا هاليوود که ابزار صهيونيست است در پي تبليغ بوداست؟
دلائل اصلي آن عبارتند از :1- به خاطر شباهتهايي که بين عقائد بوداييان و صهيونيستها وجود دارد.
2-در بوديسم تاکيد اصلي بر روي تهذيب نفس و تربيت درون است و کاري به وضعيت سياسي جامعه و چگونگي حکومت ها ندارد و اين چيزي است که صهيونيست به دنبال آن است.آثار فراواني در اين زمينه ساخته شده است از جمله فيلم ماتريکس؛ اين فيلم را مي توان يکي از فلسفي ترين فيلم هاي هاليوود دانست. داستان اين فيلم بدين گونه است که ماشيني که به دست خود انسان ساخته شده برآنها غلبه پيدا کرده و آنها را در يک دنياي مجازي قرار داده است. دنيايي که ما در ماتريکس مي بينيم واقعي نيست و پوچ و غير واقعي است (عقيده بودا) و در اين ميان عده اي در پي مبارزه با اين ماشين ساخت خود بشر هستند و آنها کساني اند که به حقيقت پي برده و انتخاب شده اند (يعني به همان نيروانا يا روشنايي که در بودا گفته ميشود رسيده باشند).
مقدمه:
در اين مقدمه بر آنيم كه چرايي و اهميت پرداختن به موضوع بوديسم را براي خوانندگان محترم روشن كنيم. همان طور كه مي دانيد فرهنگ غرب يك فرهنگ مادي گرا (ماترياليست) و مروج مدرينته است و با معنويت و معناگرايي اصلاً ميانه ي خوبي ندارد، ولي در چند سال اخير به دنبال تبليغ عرفان هاي كاذب و معنويت هاي دروغين بوده و شديداً به ترويج آنها پرداخته است.دليل اين حركت غرب به سمت رواج عرفان-هاي كاذب اين است كه، مردم جهان غرب كه از مادي گرايي خسته شدند و آن را سيراب كننده ي فطرت معناگراي خود نمي بينند، رو به معنويت و عرفان حقيقي يعني اسلام آوردند. در اين زمان بود كه سردمداران صهيونيستي در غرب به فكر مقابله با اين سيل اسلام گرايي افتادند و به ترويج عرفان هاي كاذبي كه با منافع آن ها منافاتي نداشت، پرداختند. بوديسم يكي از اين عرفان هاي دروغين است.در نگاه غربيان، بوديسم به عنوان آييني كه مي تواند در نقش جايگزين براي عرفان اسلامي در كانون توجه تشنگان معنويت و حقيقت قرار گيرد، اهميت پيدا كرده است؛ و آن را به عنوان بدلي كه قادر است توجهات را به سمت خود جلب نمايد و به عنوان حربه ي اسلام زدايي مورد استفاده قرار گيرد تبليغ مي كنند. چرا كه اين مهم نيست كه مشتاقان معنويت و حقيقت مسيحي باشند يا يهودي يا بودايي، مهم آن است كه مسلمان نباشند. ريشهي توجه غربي ها به بوديسم را بايد در آموزه هاي معنوي و عرفاني دين بودا جستجو كرد، چرا كه اين آيين الحادي نه تنها موضع منفي نسبت به تمدن غرب ندارد، بلكه با ارائه ي دسته اي از دستورات مدارا محورانه و آشتي جويانه مي تواند انرژي هايي را كه ممكن است براي تغيير تمدن غرب به كار بيفتد، به تغيير در درون خويش به كار اندازد و حتي قدمي فراتر گذاشته و از طالبان معنويت، انسانهاي سر به راه و صلح طلب بسازد. چرا كه در نگاه يك بودايي، آن چه نياز به دگرگوني دارد، جهان بيرون و حكومت ها و فرهنگ ها نيست، بلكه نگاه انسان ها بايد تغيير كند. در انديشه ي يك بودايي هرچند كه رنج وجود دارد اما بايد پذيرفت كه اين رنج ها و ظلم ها از پيامدهاي تمدن غرب نيست، بلكه لازمه ي هستي و جزء ذات جهان است. پس تمدن غرب نياز به تغيير ندارد؛ مهم اين است كه انسان ها بتوانند از كوه رنجها شادي بيافرينند.پس دراين برهه زماني وظيفه مااين است که باانجا م فعاليتهاي تحقيقي به شناخت اين عرفانهاي کاذب پرداخته ونقاط ضعف آنهارابراي افراد جامع به خصوص جوانان بيان کنيم .واز طرفي به بيان نقاط قوت دين مبين اسلام ومعنويتهاي حقيقي موجوددرآن پرداخته تا از گرايش جوانان به اين نوع عرفانها کاسته شود.آنچه جوان به دنبال آن است برطرف کردن عطش معنوي ودروني خوداست ،پس متوليان امر بايد تلاش کنند که اين ميل وعطش جوانان به سمت وسوي جديد هدايت شود و با آموزه هاي ناب اسلامي و معنويتهاي حقيقي اين ميل راپاسخ گويند.غرب درحال حاضر ازتمام ابزاري که در دست دارد براي ترويج اين عرفانها استفاده مي کند مهمترين ابزار آنها ابزار فرهنگي مانند: کتابها ، مجلات وفيلمهاي سينمائي است .باتوجه به وضعيت کنوني جامعه جهاني وتوجه فوق العاده آن به سينما مي توان گفت، مؤثرترين اين ابزارسينما وفيلمهاي سينمائي است .اين هجوم غرب به وسيله رسانه هاي جمعي ،ازجمله سينما، به جامعه جهاني وتزريق تفکري که بااهداف آنهامغايرت ندارد، نوعي جنگ نرم است؛ جنگي که درآن از توپ وتانک استفاده نمي شود،بلکه از ابزار فرهنگي براي نابودکردن فرهنگ جوامع مختلف استفاده مي شود. عرفانهاي کاذبي که درسطح جامعه جهاني درحال گسترش است بسيار زياداست مادراين تحقيق برآنيم تاتنهابه بررسي بوديسم که يکي از اين عرفانهاي کاذب بلکه گسترده ترين آنهااست بپردازيم .پس ابتدا در دو فصل اول به تحقيق اجمالي پيرامون تاريخچه بودا وتعاليم آن پرداخته تايک شناخت کلي نسبت به بوديسم پيداکنيم سپس به بررسي تهاجم رسانه اي غرب در زمينه بوديسم مي پردازيم.
پيشينه :
در پيشينه تحقيق دو امر مورد توجه است:
1-آيا قبلا در زمينه اين موضوع تحقيق ارائه شده است يا خير؟
2-اين موضوع از چه زماني مطرح شده و مورد توجه قرارگرفته است؟
در پاسخ سؤال اول بايد گفت ؛ باتوجه به بررسي هاي انجام شده کتابها و مقالات فراواني پيرامون مسأله بودا نوشته شده است و در آنها تاريخچه و تعاليم بودا به طور مفصل بيان شده است و ما در دو فصل اول تحقيق از همين منابع بهره جستيم. اما در زمينه تهاجم رسانه اي بودا تنها منبع موجود مقالات موجود در مجلات و اينترنت است که ما با رجوع به آنها مطالب موجود را جمع آوري نموديم در کل مي-توان گفت ؛ تحقيقي با اين ساختار (که در ابتدا به بررسي اجمالي بوديسم پرداخته و سپس تهاجم رسانه اي آنرا مطرح کرده) تا کنون ارائه نشده است ولي مطالب موجود به صورت پراکنده در منابع مختلف وجود دارد.در پاسخ به سؤال دوم بايد گفت ؛ مسئله بوديسم از زماني که بودا ( يا همان سيدارتا گوتاما ) تصميم به تبليغ و گسترش آن گرفت يعني حدود سال 525 قبل از ميلاد در جامعه مطرح شد و روز به روز به تعداد علاقه مندان به آن افزوده شد تا جائي که در سال 1870 بعد از ميلاد پا از قاره آسيا فراتر گذاشته و به آمريکا و اروپا نيز راه يافت .
سؤالات تحقيق:
سؤال اصلي:
چراغرب از تمام ابزاري که در دست دارد براي ترويج عرفانهاي کاذب مخصوص بوديسم استفاده مي کند؟
سؤالات فرعي :
1-بوديسم از چه زمان و مکاني پديد آمده است ؟
2-آيا مي توان بوديسم را يک دين دانست ؟
3-تعاليم بوديسم چه مطالبي را بيان مي کند؟
4-آثار شاخص سينماي هاليود در زمينه بوديسم چه مي باشد؟
فصل اول : تاريخچه و نحوه پيدايش بودا
اجمالي پيرامون بودا
درباره ي اينكه بودا چه يا كه بوده است، اختلاف نظرهاي بسياري وجود دارد. بودا از لحاظ لغوي به معناي «به بيداري رسيده» است. اساس تجربه بودايي متكي بر دريافتهاي شخصي است و نهايتاً اينكه آيا بوداي تاريخي وجود داشته يا نه اصلاً مهم نيست. حكايت ها و تعاليم بودا تا قرن ها پس از مرگ او نوشته نشدند، متون موجود نيز هيچ گاه به عنوان نسخهي رسمي انگاشته نشدند. در طول اعصار پيروان بودا به جاي تفسير آن چه ممكن است مورد نظر متون قديمي باشد به دانش خود اعتماد كرده اند. با اين همه چهره اي تاريخي وجود دارد كه نام خانوادگي او سيدراتا گوتاما(1) است و كسي كه اكنون به نام بودا شناخته ميشود، همين شخص است؛ به او ساكياموني(1) (فرزانه قبيلهي ساكيا) نيز گفته مي شود. اگرچه بودا شخصاً انساني معمولي بود و هيچ ادعايي درباره ي ارتباط با منابع غيبي نداشت و اعتقاد به خداي آفريننده هيچ جايي در آيين بودايي ندارد ولي زندگي و تعاليم بودا نقطهي عطفي در معرفت بشري است.(3) بيش از 2500 سال از درگذشت بودا مي گذرد ولي آموزه هاي بودا همچنان به نظر مي رسد كه با زندگي ما بيگانه نمي شود.پارت(4) در مورد بودا مي گويد : «او مدل تكميل شده آرامش و پادشاه محبت، نسبت به هر موجودي است كه جان دارد و پادشاه شفقت است براي هر موجودي كه دردمندي؛ و او آزادي مطلق معنوي و مستثني ازهر پيشدادي است. »بوديسم در سرنت(5) (شهري نزديك بنارس امروزي) با تنها پنج پيرو آغاز شد، ولي اندك اندك به سرزمينهاي بسياري راه يافت و هم اكنون مذهب و دين بيش از 600 ميليون انسان است.(6) بوديسم اولين ديني بود كه مرزهاي قومي و ملّي را شكست و پا را از مرزهاي وطن اصلي خود بيرون گذاشت(7) و حالت بينالمللي به خود گرفت. يكي از عواملي كه در محبوبيت بوديسم دخيل بوده، اين است كه ترويج دهندگان داما (آموزههاي بودا) هرگز از خشونت براي گسترش دادن بوديسم استفاده نكرده اند، تنها سلاحي كه آن ها داشتند، عشق و محبت بي پايان بوده است. از اين رو آموزه هاي بودا با صلح و آرامش و بدون جنگ و خونريزي وارد ممالك مختلف شد. رايس داويدز(8) مي نويسد: «در کل تاريخ حيات بوديسم و در خلال سدههاي بسيار که از عصر اين مذهب ميگذرد، هرگز مدركي دال بر اينکه پيروان اديان ديگر توسط بوداييها مورد آزار و اذيت قرار گرفتهاند موجود نيست. »(9) نكته ي قابل ذكر ديگر اين است كه از لحاظ نظري همواره با اين امر كه مكتب بودايي به عنوان يك دين شناخته شود، مخالفت شده است. به عنوان مثال منزيس(10)در كتاب تاريخ دين صفحه 353 ميگويد : «اگرچه با توجه به اهداف تاريخي ميتوانيم آن را در طبقهي اديان قرار دهيم اما بودايي گري ويژگي-هاي لازم براي اينكه به عنوان يك دين محسوب شود را نداشته و به طور صحيح شايسته ي آن نام نيست. »
زندگينامه بودا :
بنيانگذار فلسفهي بوديسم سيدارتا گوتاما دربيش از 2500 سال پيش به دنيا آمد. پدرش سود هدانا(11) پادشاه سرزمين ساكيانس(12)در کشور نپال امروزي و مادرش ماهامايا(13)شاهزاده سرزمين كلياس(14)بود.(15)وي در سال 560 قبل از ميلاد در شمال هند در يکصد مايلي شمال شهر بنارس متولد گرديده است.(16) پس از تولد كودك، پدر او از هشت مرد خردمند براي نامگذاري و پيش بيني آينده كودك براي آمدن به كاخ دعوت كرد. آنها پس از ديدن كودك نام سيدراتا (به معناي كسي كه به هدفش ميرسد) را براي او انتخاب كردند. آن ها پيش گويي كردند كه اگر او در قصر بماند يك فرمانرواي برجسته ي جهاني خواهد شد ولي اگر به زندگي مذهبي پاي نهد به روشنايي خواهد رسيد و معلمي براي انسان ها خواهد بود. پادشاه مصمم شد تنها نخستين بخش پيشگويي را محقق كند؛ بنابراين مراقبت و توجه بي دريغي نسبت به فرزندش مبذول داشت. زماني كه شاهزاده به سن جواني رسيد، پدرش بسيار آرزو داشت تا سيدارتا سريعتر ازدواج كند و تشكيل خانواده دهد، تا زودتر پايبند خانواده شود و فكر ترك كردن كاخ به ذهنش خطور نكند. او در زمان ازدواج تنها 16 سال داشت.(17)پادشاه تمام امكانات را براي آسايش و راحتي سيدارتا مهيا مي كرد و سيدارتا از تمام لذائذ دنيوي بهرهمند بود. در واقع پدرش يك دنياي غير واقعي و بسيار زيبا براي پسرش ساخته بود تا سيدارتا هرگز احساس ناراحتي و كمبود نكند و بدين وسيله هرگز به فكر ترك كردن اشرافي گري نيفتد(18)امّا سيدارتا كه داراي ذهن جستجوگري بود دوست داشت از زندگي ديگر افراد نيز باخبر باشد؛ بنابراين روزي از پدرش خواست كه اجازه دهد او به شهر برود و زندگي انسان ها را ببيند. پدر كه نميخواست محدوديتي براي سيدارتا ايجاد كند، علي رغم ميل باطني به وي اجازه داد برود؛ ولي به دور از چشم سيدارتا به مردم دستور داد خيابان ها را براي ديدن شاهزاده آماده كنند، همه جا را پاكيزه و زيبا سازند و لباس هاي شاد رنگي بپوشند و وقتي شاهزاده عبور ميکند به او خوش آمد بگويند. شاهزاده سيدارتا براي ديدن شهر به بيرون كاخ آمد. زماني که از خيابانها عبور مي كرد ناگهان از كلبه ي كوچك كنار خيابان يك پيرمرد با موهاي بلند سفيد و لباسهاي كثيف و پاره بيرون آمد پوست او بسيار خشك و چين خورده بود و هيچ دنداني هم در دهان نداشت؛ وقتي شاهزاده آن پيرمرد را ديد نمي-دانست كه دارد به چه نگاه مي كند براي اينكه اين اولين بار بود كه در زندگي اش پيرمردي با اين حال را ميديد. او از خدمتكار خود پرسيد: آن چيست؟ چرا اين چنين خم شده؟ دندانهايش كجا هستند؟ آيا بعضي انسان ها اين چنين متولد مي شوند؟ خدمتكار پاسخ داد: اين مرد نيز مانند من و تو روزگاري جوان بوده و اكنون پير و فرتوت شده است. سيدارتا توضيح بيشتر خواست و خدمتكار گفت: در اين دنيا هر كسي به اين اندازه عمر كند مانند او خواهد شد و راهي هم ندارد. او پرسيد من هم روزي پير ميشوم!؟ خدمتكار گفت: آري! سيدارتا دستور داد تا به كاخ برگردند چون از ديدن اين صحنه بسيار متأثر شده بود و ميخواست درباره ي پيري بينديشد(19)وقتي پدر سيدارتا اين موضوع را شنيد، بسيار ناراحت شد و سعي كرد با برگزاري جشنهاي گوناگون در قصر اين خاطره را از ذهن پسرش پاك كند؛ ولي سيدارتا درباره ي زندگي واقعي بسيار كنجكاو شده بود و از پدر خواست تا بار ديگر اجازه خروج از قصر را به او بدهد. ولي اين بار به مردم نگويند كه او دارد ميآيد.او و خدمتكارش به داخل شهر رفتند و اين بار شهر را بسيار متفاوت با آن چه قبلاً ديده بودند يافت. ديگر از گل و پرچم و مردم خوش لباس خبري نبود. او اين بار مردي بيماري را ديد كه شكمي متورم داشت و از درد به خود مي پيچيد و فرياد ميزد و از كثافت و مگس پوشيده شده بود. سيدارتا از خدمتكار خود راجع به اين مرد پرسيد: خدمتكار گفت: او بيمار است و طاعون دارد. سيدارتا پرسيد آيا افراد ديگري هم مثل او هستند او گفت: بله همه ممكن است مريض و بيمار شوند. اين دومين صحنهاي بود كه سيدارتا را بسيار آزرده كرد.(20) شاهزاده اين بار غمگينتر از بار اول به كاخ بازگشت.سيدارتا براي بار سوم از پدر اجازه خروج از قصر را خواست، شاه هم كه ميديد چارهاي ندارد به او اجازه داد تا برود. اين بار هم سيدارتا و خدمتكارش به نقاط مختلف شهر سر زدند؛ در يكي از محلهها به جمع زيادي برخوردند كه در خيابان راه ميرفتند و گريه ميکردند. چهار نفر هم در پشت سر آن ها يك الوار كه مردي روي آن ساكن و بي حركت است را حمل مي كردند. پس از مدتي جمعيت ايستادند و آن مرد را بر روي چوبهايي كه از قبل آماده كرده بودند گذاشتند و چوبها را آتش زندند. كم كم آتش به مرد رسيد او از جايش تكان نخورد و مرد شروع به سوختن كرد. سيدارتا با تعجب از خدمتكارش پرسيد چرا آن مرد تكان نميخورد!؟ چرا اجازه ميدهد اين جمعيت او را بسوزانند!؟ خدمتكارش گفت: او مرده است. سيدارتا گفت مرده يعني چه؟ خدمتكار گفت: همه ي موجودات زنده روزي مي ميرند و هيچکس نميتواند جلوي آمدن مرگ را بگيرد. سيدارتا ديگر هيچ حرفي نزد به قصر برگشت و به اتاق خود رفت و فقط فكر مي كرد.(21) او پس از چند روز تأمل براي بار چهارم به شهر رفت، همين طور كه داشت از شهر ميگذشت ديد در باغي يك راهب با لباس نارنجي، خيلي شاد و خوشحال و آرام نشسته است؛ از خدمتكار خود پرسيد اين مرد كيست؟ چرا موهايش را تراشيده؟ خدمتكار گفت: او يك راهب است. او در معبد زندگي ميکند او شهر به شهر سفر ميکند تا به مردم ياد دهد چگونه شاد و مهربان باشند. اين بار سيدارتا خوشحال شد و گفت من هم بايد يكي از اينها بشوم.پس از ديدن اين چهار صحنه سيدارتا از درون بسيار منقلب شد؛ او به چيزهايي كه ديده بود فكر مي كرد، جواني، شروع زندگي، پيري، بيماري و تمام شدن زندگي. سيدارتا با خود ميگفت حتماً بايد براي فرار از اين چرخه ي بي رحم راهي وجود داشته باشد به خاطر همين در سن 29 سالگي در اوج جواني از همسر و فرزند و زندگي اشرافي و مجلل خود كه همه مردم آرزوي داشتن آن را داشتند، خداحافظي كرد. لباس سلطنتي خود را درآورد و لباس راهبان را پوشيد و با شمشيرش موهاي بلند خود را كوتاه كرد و براي پيدا كردن حقيقت و دستيابي به پاسخ پرسشهايش به تنهايي به راه افتاد.(22)سيدارتا براي مدت شش سال تمام از انواع و اقسام آموزگاران ديني عصر خود، كه مطمئناً بعضي از ايشان نيز در زمره ي زهاد گوشه نشين بودند پيروي مي كرد.(23) از جمله مي توان به آموزش ديدن او نزد دو تن از برهمنان فيلسوف و مرتاض كه در غاري در كوه زندگي ميکردند، اشاره كرد سيدارتا اصول برهمنيزم را نزد آن دو مرد آموخت و ظاهراً به تمرينات و ورزشهاي معمول جوكيان اشتغال ورزيد. برهمن نخستين (آلاه كالامه) او را به منزل نهايي ملك عدم كه مرحله ي آخرين از هشت مرحله ي سير و سلوک است آشنا ساخت ولي اين تعاليم روح بي قرار او را راضي و قانع نساخت پس به نزد برهمن دومي (اوو رامپوته) شتافت او نيز از مسئله ي قوه ادراك و عدم ادراك كه آن نيز از اصول برهمنيزم بود، با او سخن گفت باز اين مباحث عطش او را سيراب نساخت. وقتي دريافت كه مبادي و كليات برهمنان او را به ساحل اشراق و روشنايي حقيقي نخواهد رساند از آنها كناره گرفت و با كمال آرامش مصمم شد سخت ترين روش رياضتهاي شاقه را بر خود هموار سازد.(24)سيدارتا كه اكنون به نام پارسا گوتاما معروف شده بود پس از ترك كردن استاد دوم به شهر اوروولا(25) رسيد كه شهري بسيار آرام با مردماني مهربان و ساده بود. پس از مدتي در اين شهر با پنج تن به نام هاي كندانا، بهاديا، واپا، ماهاناما و آساجي كه آنها نيز براي رسيدن به حقيقت، زندگي اشرافي را رها كرده بودند، آشنا شد.(26)او روزههاي بسيار سختي مي گرفت و روزي يك دانه ذرت يا كنجد مي خورد يا بر رو تختي پر از تيغ ميخوابيد، كار ديگري كه او ميکرد، اين بود كه نفسش را براي مدت طولاني حبس مي كرد، به قدري كه درد وحشتناكي در گوش و سر و تمام بدن خود حس مي كرد و سپس از حال مي رفت و روي زمين مي افتاد و يا شبها به تنهايي به جنگل پر از حيوانات درنده مي رفت و ساعتها تنها مي نشست. او شش سال تمام به اين كارها مبادرت مي كرد، ولي خودش را نزديك به هدفش نيافت. او از لحاظ بدني بسيار ضعيف شده بود و تقريباً نزديك بود كه بميرد؛ بنابراين با خود گفت اين راه هوشياري ذهن نيست؛ از اين رو تصميم گرفت به دهكده برگردد و به رياضت كشيدن خود پايان دهد. مدتي طول كشيد تا سيدارتا از لحاظ بدني به حالت عادي برگردد. آن پنج دوست او كه فكر مي كردند سيدارتا از جستجوي حقيقت دست كشيده و به زندگي سلطنتي بازگشته است او را ترك كردند.(27)گوتاما مي دانست كه در كل هندوستان ديگر كسي باقي نمانده است كه بخواهد از او چيزي ياد بگيرد؛ بنابراين تنها كسي كه برايش باقي مانده بود خودش بود. سيدارتا در زير يك درخت كه بعداً به شجرهي علم، بودهي(28) درخت بودا و درخت حكمت(29)معروف شد در كنار رودخانهي نرانجارا(30) در منطقهي گايا(31) نشست و با عزمي راسخ تصميم گرفت آخرين تلاش خود را براي رسيدن به هوشياري و بيداري حقيقي انجام دهد. او با خود گفت: تا وقتي به خود برتر دست نيابم اين جا را ترك نخواهم كرد. سپس شروع به تفكري عميق و مديتيشني ژرف نمود.او مراحل روحي را يكي از پس از ديگري پشت سر گذاشت و به خلوص ذهن دست يافت. بر او واضح شد كه سِرّ شديد و حايل محكم در طريق وصال و نيل به نجات و سبب تمام شقاوتهاي انساني، همانا ميل و هواي نفس اوست؛ اگر او بتواند از شر اين ميل خلاصي يابد به سرمنزل صلح و آرامش خواهد رسيد.(32) همان صلح و آرامشي كه برهمنان در طول زمان طالب و جوياي آن بوده اند؛ همان سكونت و استقراري كه از آن به نيروانا تعبير مي كنند.بودا وقتي به روشنايي و حقيقت دست يافت، متحير بود كه آيا اين مبادي را به ديگران نيز تعليم دهد يا اينكه آن ها را چون اسراري نزد خود نگه دارد؟ پس از گذشت زماني كه در كشمكش دروني به سر مي برد، بالاخره بر تعليم و تربيت نفوس بشري مصمم شد و به ميان مردم بازگشت تا تعاليم خود را به آنها بياموزد.(33)او ابتدا به دنبال آموزگاران پيشين خود رفت. كساني كه مدتي از ايشان پيروي كرده بود اما دروس و تعاليم مذهبي و روحاني آنان وي را راضي نساخته بود. استادان او فكر كردند كه پيام شاگرد قبليشان تا حدودي جالب است اما از آن روي برگرداندند.(34)او بار ديگر پنج دوست خود را در محلي نزديك بنارس به نام باغ غزالان ديد. آن پنج تن وقتي ديدند كه سيدارتا از ميان درختان به سوي آنها مي آيد، با طعنه به خود گفتند: گوتاماي مرتاض! كه ديگر غذاهاي خوب مي خورد، ديگر هيچ احترامي به او نمي گذاريم و جلوي او بلند نمي شويم؛ فقط نشيمنگاهي برايش ترتيب ميدهيم كه اگر خواست بر آن بنشيند. ولي قوت نفس سيدارتا بر آن ها غالب شد؛ طوري كه ديده ي آن پنج تن بر چهره ي سيدارتا خيره ماند. همه برخاستند و در اطراف او حلقه زدند. او در اين مكان اولين خطبه ي خود را ايراد كرد كه در آثار بودايي به وعظ باغ غزالان معروف است.(35) در آن خطبه بودا چنين گفته است: «در اين عالم تمام اشياء را دو حد و دو طرف است و مرد سالك از هر دو طرف بايد بپرهيزد. مثلاً زندگاني سراسر عيش و نوش و شهوتراني، ناپسند و زشت است؛ همچنين زندگاني سراسر رنج و رياضت پر از تكلف و تعصب نيز نامطلوب و لغو و بيهوده است؛ لذا مرد سالك و طالب حقيقت از اين سرحد (افراط و تفريط) بايد اجتناب كند و نقطه ي وسط را كه عدالت حقيقي است را به دست آورد، كه در آن نقطه، نور معرفت تابش مي كند و گوهر علم و سعادت و آسايش و اشراق در آن جاست و بالاخره نيروانا از آن نقطه حاصل ميشود. »(36)بودا سپس به سراغ مردم همشهري خود در شمال هندوستان رفت و به تبليغ و موعظه ي آن ها در مورد مژده ي رستگاري اي كه تازه به دست آورده بود و متضمن خودسازي رواني و مبتني بر تربيت نفس و تعالي اخلاقي بود، پرداخت. وي مي گفت كه انسان علاقهمند، تنها بايد به تمرين و ممارست در ساخت حكيمانه ي حالت رواني و هوشياري فردي خود بپردازد، بدون اينكه به لوازم سنتي مذهب نظير وجود اله، عبادت، آداب و مراسم مذهبي، روحانيت يا كشيش يا اتصالات فوق طبيعي هيچ نيازي داشته باشد. بودا به ويژه با تصورات رايج دين هندويي در آن عصر كه عبارت از اعتقاد به يك هستي متعالي متافيزيكي و ارزش داشتن پرستش و نيايش، به شدت مخالفت ميکرد.هنگام فصل خشكي شاگردان را به اطراف مي فرستاد كه به تعليم و موعظه مشغول شوند و خود نيز به سويي مي رفت، و در نشر و تبليغ سرمشق ايشان بود. چون سه ماه موسم بارندگي مي رسيد او با مريدانش اينجا و آنجا تجمع مي كردند و ساكن مي شدند و مانند رهبانان با نظم و ترتيب خاصي به مراقبه و تعليم و خدمت متقابل مي پرداختند.در اثر اين سبك و روش در زندگاني، ناگزير سلسله ديرهايي به نام سنگه به وجود آمدند كه داراي قواعد محكمي بود؛ اين قواعد كه براي همه يكسان بود و در كمال سادگي برگزار مي شد عبارت بود از:پوشيدن جامه ي زرد و تراشيدن موي سر و ريش و گرفتن كاسه ي گدايي در دست و بالاخره در ساعت مقرر آرامش گزيدن و به مراقبه و تفكر تكرار كلمات تصديق مشغول بودن، هر بودايي بايد هر روز اين كلمات را تكرار كند: «من به بودا متوسل مي شوم و من به شريعت حق (درمه) ايمان مي آورم و در پناه سنگه آرامش مي جويم».به علاوه مي بايستي كه ده قانون اخلاقي را نيز رعايت كند و آن احكام دهگانه به اقتصار چنين است :
1.اجتناب از بي جان كردن جانوران 2.احتراز از تصرف در مالي كه به شخص عطا نشده است 3.پرهيز از بي عصمتي و ناپاكدامني 4.احتراز از مكر و فريب5..خودداري از مستي و شراب خواري6.خودداري از پرخوري و شكم پروري خاصه به هنگام بعد از ظهر7.چشم پوشيدن از تماشاي رقص و آواز طربناك و تماشاي لهو و لعب8.اجتناب از استعمال زيورها و عطريات و آرايشها 9. نخفتن در بسترهاي نرم 10.احتراز از قبول زر و سيم
هنگامي كه تعداد شاگردان بودا به 60 نفر رسيد وي بعضي از آن ها را مأموريت داد تا به خارج رفته و پيام نجات و رستگاري ساده ي وي را، كه از آن چه دين هندويي اعلام مي داشت بيشتر مورد نياز بود، با خود ببرند. بودا خود يك مبلغ مؤثر و شخصي پركار بود كه توانست افراد زيادي را به سبك خود درآورد.بودا در سن 80 سالگي وقتي از نظر جسماني بسيار نحيف و فرتوت شده بود اما از نظر روحي شكست ناپذير باقي مانده بود، در يك قريه ي كوچك كه در آن زمان به خاطر سفر تبليغي خود در آن جا به سر مي برد از دنيا رفت.(37)در آن حال 500 نفر از پيروانش در اطراف وي بودند. او رو به آنها كرد و گفت: «اكنون برادران آگاه باشيد كه براي هر موجود مركب، زوال و فنا، امري حتمي است، با سعي و كوشش به دنبال رستگاري خود باشيد.» اين آخرين كلام بودا بود.
تحولات تاريخي بودايي گري از زمان پيدايش تا کنون :
به دليل حفظ اختصار در مطالب، تحولات تاريخي بودا از زمان پيدايش تا زمان كنوني را در ذيل چند جدول ذکر نموده و از توضيح آن اجتناب مي كنيم.
گاه شمار رويدادهاي آيين بودايي
قبل از ميلاد رويداد
560 تاريخ سنتي تولد بودا
531 كناره گيري بودا از زندگي شاهزادگي و پارسا شدن وي
525 بودا به روشن نگري نايل ميشود و شروع به موعظه ميكند.
480 تاريخ سنتي مرگ بودا.
480 تقريباً نخستين شوراي بودايي در راجاگريها در بايهار
386 دومين شوراي بودايي در وايسالا برگزار ميشود؛ نخستين دودستگي در نظام بودايي
244 تشكيل سومين شوراي بودايي توسط آشوكا؛ قوانين شريعت آيين بودايي تره وادهاي تدوين ميگردد.
240 تقريباً آيين بودايي به سري لانكا راه مييابد.
100 تقريباً اوايل نضج گرفتن آيين بودايي ماهايانا
50 تقريباً نخستين کتابهاي مقدس در سري لانكا نوشته ميشوند.
گاه شمار رويدادهاي آيين بودايي
بعد از ميلاد رويداد
50 تقريباً بازرگانان آسياي مركزي آيين بودايي را در شمال چين اشاعه ميدهند؛ نخستين دوره ترجمهي متنهاي بودايي به زبان چيني شروع ميشود.
100تقريباً چهارمين و آخرين شوراي عمومي بودايي توسط کانيسکا تشكيل ميشود.
200تقريباً آيين بودايي توسط بازرگانان در جنوب شرقي آسيا اشاعه مييابد.
300تقريباً آيين بودايي كمكم در چين به صورت يك مذهب مهم در ميآيد. نفوذ آيين بودايي در كره شروع ميشود.
402 زاير چيني، فاهسيان، براي دستيابي به متون بودايي به هند سفر ميكند؛ دومين دورهي ترجمهي متون بودايي خارجي به زبان چيني آغاز ميشود.
538 ورود آيين بودايي از كره به ژاپن
630 زاير چيني،هسوان تسنگ به هند سفر ميكند.
750 تقريباً آيين بودايي رسماً در تبّت استقرار مييابد؛ اوايل نضج گيري مكتب واجرهيانه.
750 تقريباً احداث معبد بوربودور(38) در اندونزي
800 تقريباً آيين بودايي چن (ذن) و سرزمين پاك در چين، در شمار مکتبهاي مهم قرار گرفتند؛ استقرار مکتبهاي شينگون و تنداي در ژاپن.
1050تقريباً آيين بودايي ترهواده در برمه رسميت مييابد؛ ساير نحلههاي آيين بودايي در سرتاسر جنوب شرقي آسيا به اوج شكوفايي خود ميرسيدند.
1073 احداث صومعهي سکياپا در تبّت؛ شروع جنبش اصلاحي در آيين بودايي واجرهيانه.
1175 تقريباً مكتب ريننرايي ذن در ژاپن استقرار مييابد.
1200تقريباً مهاجمان مسلمان در هند بعد از يك دورهي طولاني ضعف و فترت ضربهي مهلكي بر آيين بودايي ميزنند.
1200تقريباً آيين بودايي در ژاپن مستقر ميشود.
1240تقريباً مكتب سوتو از آيين ذن در ژاپن ايجاد ميشود.
1250تقريباً مكتب سرزمين پاك حقيقي (شين جودو) از آيين بودايي در ژاپن به وجود ميآيد.
1300تقريباً آيين بودايي ترهواده در تايلند به صورت آيين رسمي در ميآيد؛ بعد از اين كامبوج نيز فوراً از اين آيين تبعيت ميكند.
1360تقريباً آيين بودايي ترهواده در لائوس مستقر ميشود.
1350تقريباً تسونگ كاپا مكتب گلوگپاي واجرهيانه را بنياد ميكند؛ اين مكتب بر آيين بودايي واجرهيانه تسلط مييابد و توسط دالايي لاما رهبري ميشود.
1870 تقريباً مهاجران چيني و ژاپني آيينهاي مختلف بودايي را به هاوايي و بخش غربي ايالات متحده انتقال ميدهند.
1880 هنري استيل اُلكوت، اقدام به احياي آيين بودايي در سري لانكا ميكند.
1881 انجمن نسخههاي خطي زبان پالي تأسيس ميشود و اقدام به ترجمهي متون مقدس آيين بودايي نرهواده به زبان انگليسي ميكند.
1893 پارلمان بينالمللي اديان در شيكاگو، مردم امريكا را با آيين بودايي آشنا ميكند.
1913 جامعهي بودايي امريكا براي تعليم دادن ذن در نيويورك سيتي تأسيس ميشود.
1913 جامعهي بودايي ملي گرايي شديداً افراطي سوکا گاکايي شوشو نيچيرن در ژاپن تأسيس شد؛ اين جامعه همچنان فعال است.
1944 كليساهاي بودايي امريكا براي يكي كردن گروههاي مختلف بودايي سرزمين پاك امريكاي شمالي ايجاد شدند.
1949 کمونيستها در چين به قدرت رسيدند؛ آغاز سركوبي آيين بودايي.
1950 دو هزار و پانصد سال آيين بودايي با گردهمايي عدهي كثيري از مردم در برمه جشن گرفته شد.
1950 نخستين گروههاي ذن در امريكا شروع به فعاليت كردند.
1956 بي. آر. آمبدكار، به احياي آيين بودايي در هند اقدام ميكند.
1965تقريباً نبردهايي كه در جنوب شرقي آسيا جريان داشت، باعث توجه افكار عمومي مردم امريكا به آيين بودايي شد؛ نخستين معلمان آيين بودايي ترهوادهاي به امريكا آمدند.
1967 شروع انقلاب فرهنگي چين؛ در اين انقلاب بسياري از گنجينههاي آيين بودايي چيني نابود شدند.
1968 نخستين معلمان مكتب واجرهيانه در امريكا شروع به تدريس كردند.
1975 خمرهاي سرخ در كامبوج به قدرت رسيدند؛ بسياري از راهبان بودايي به قتل رسيدند.
1980تقريباً گرايشهاي مليگرايانه در ميان برخي از راهبان بودايي در سري لانكا به گسترش جنگ داخلي در اين كشور كمك كرد.
پينوشتها:
1. siddhartha Gotama
2. sakyamuni
3.جين هوپ ، بودا : قدم اول ، ترجمه علي كاشفي پور ، ص4 - بودلي هوكينز ، آيين بودا ، ترجمه محمدرضا بديعي
4. Barth
5. sarnath
6. در كشورهايي مانند هند و چين يك نفر مي تواند هم از دين بودايي و هم درعين حال از يكي از آيين هاي مذهبي آن سرزمين تبعيت كند لذا به راحتي نمي توان تعداد بودايي ها را در جهان حدس زد لذا گاهي ارقام بسيار پايين تر از 150 ميليون نفر را ذكر مي كنند .
7. رابرت هيوم ، اديان زنده ي جهان ، ترجمه ي دكتر عبد الرحيم گواهي، ص105
8. Rhys Davids
9. آرش جبرئيل، آموزه هاي بودا ، ص4
10. Menzies
11. suddhodana
12. sakyans
13. Mahamaya
14. koliyas
15. آموزه هاي بودا
16. جان بايرناس ، تاريخ جامع اديان ، ص178
17. تاريخ جامع اديان ، ص178
18. آموزه هاي بودا ص6
19. رابرت وير ، جهان مذهبي : اديان در جوامع امروز ، ترجمه دکترعبدالرحيم گواهي ، ص316 ؛ آموزه هاي بودا ، ص6 ؛تاريخ جامع اديان ، ص179 ؛ اديان زنده ي جهان ، ص110
20. بودا قدم اول ؛ سرگذشت اديان ، ص50 ؛ تاريخ جامع اديان ، ص179
21. آموزه هاي بودا، ص8 ؛ تاريخ جامع اديان ، ص179
22. تاريخ جامع اديان ، ص180 ؛ اديان زنده ي جهان ، ص110
23. جهان مذهبي : اديان در جهان امروز ، ص317
24. تاريخ جامع اديان ، ص181
25. Uruvela
26. آموزه هاي بودا ، ص9
27. همان ، ص10
28. تاريخ جامع اديان ، ص183
29. آموزه هاي بودا ، ص10
30. Neranjara
31. Gaya
32. تاريخ جامع اديان ، ص184
33. همان ، ص184
34. جهان مذهبي : اديان در جوامع امروز ، ص319
35. تاريخ جامع اديان ،ص185
36. تاريخ جامع اديان ،ص185
37.. اديان زنده ي جهان ، ص114
38.Borobudur
39.تاريخ جامع اديان ، ص188
40.Karma
41.بودا قدم اول ، ص23و24 ؛ آموزه هاي بودا ، ص25
42.تاريخ جامع اديان ، ص189
43. تاريخ جامع اديان ، ص192
44. اديان زنده ي جهان ، ص111 ؛ جهان مذهبي : اديان در جوامع امروز ،ص333 ، تاريخ جامع اديان ، ص194
45. آموزه هاي بودا ، ص18 ؛ جهان مذهبي : اديان در جوامع امروز، ص333 ؛ مايكل كريدرز ، بودا ، ترجمه : علي محمد حق شناس ، ص94 ؛ سرگذشت اديان ، ص52 ؛ تاريخ جامع اديان ، ص 195 ؛ ع پاشايي ، راه آيين ، ص28
46. تاريخ جامع اديان ، ص197
47. آموزه هاي بودا ، ص19 ؛ تاريخ جامع اديان ، ص197 ؛ بودا ،ص102 ؛ سرگذشت اديان ، ص53 ؛ جهان مذهبي: اديان در جوامع امروز ، ص333
48. سرگذشت اديان ، ص53 ؛ آموزه هاي بودا ، ص20 ؛ جهان مذهبي : اديان در جوامع امروز ، ص334 ؛ بودا ، ص117
49. ر.ک <www.behdashtemanavi.com> و <www.darolhoda.ir>
50. تاريخ جامع اديان ، ص197 و 198 ؛ آموزه هاي بودا ، ص20 ؛ جهان مذهبي : اديان در جوامع امروز ، ص334 ؛ سرگذشت اديان ، ص53 ؛ بودا ، ص118
51. تاريخ جامع اديان ، ص198
52. تاريخ جامع اديان ، ص200
53. آموزه هاي بودا ، ص21و22
فصل دوم : تعاليم بودا
اجمالي پيرامون بوديسم
نام بوديسم از واژهي بودي به معناي بيدار شدن گرفته شده است. بنابراين فلسفه ي بوديسم فلسفه ي بيداري و هوشيار شدن است كه اين فلسفه (همان گونه که گذشت) نشأت گرفته از تجربيات شخصي به نام سيدارتا گوتاما معروف به «بودا» است ، كه در سن 35 سالگي بيدار شد.تا حدود يکصد سال پيش پيروان فلسفه ي بوديسم تنها آسيايي ها بودند؛ ولي در حال حاضر به دليل گسترش يافتن ارتباطات، اين فلسفه در حال گسترش يافتن در اروپا و امريكا است و پيروان بسياري در اين مناطق پيدا كرده است.بوديسم يك مذهب، يك تمرين و يك روش زندگي بر پايهي آموزه هاي بودا است. بودا آموزش مي دهد كه هر چيزي در دنيا غير دائمي و در حال تغيير است و غافل شدن از اين اصل، ريشه ي اصلي تمام ناراحتي ها، رنجها و مشكلات است.شادي، حكمت، صلح و نيروانا كه بودا پس از هوشياري به آنها دست يافت زيربناي اصلي فلسفه ي بوديسم است. هسته و مركز بوديسم اين است كه يك بودايي همه چيز را همان گونه كه هست ببيند، يعني اينكه تنها با نگاه كردن، حقيقت را دريابد. اين بصيرت باعث مي شود كه يك بودايي براي تغيير دادن آن چيزي كه نمي تواند تغيير دهد، تلاش و تقلاي بيهوده نكند و در عوض به تغيير دادن رفتار و نگرش خود كه باعث نايل شدن به حكمت و شادي ميشود، تلاش كند.
فلسفه ي بوديسم يا دين بوداي
بوديسم در واقع دين نيست و بيشتر از اينكه دين باشد، يك نوع فلسفه و يا روش زندگي است. واژه ي Philosophy از دو كلمه ي Philo به معناي حكمت و Sophia به معناي دوست داشتن تشكيل شده است؛ پس فلسفه در اصل به معناي دوست داشتن حكمت يا عشق و حكمت است كه هر دو معني دقيقاً با مفهوم بوديسم مطابقت دارد.نكته ي ديگر كه بايد به آن توجه كرد اين است كه بودا هرگز ادعايي مبني بر اينكه خداست، يا پسر خدا يا پيغمبر، نكرد. او تنها يك انسان بود كه به عقيده ي خود روش بيداري و روشنايي را طبق تجربيات خود به دست آورده بود و به ديگران آموزش مي داد. اگر بودايي ها به مجسمه يا تصوير بودا احترام مي گذارند به معناي پرستيدن بودا يا طلب حاجت از وي نيست. تعظيم به مجسمه يا تصوير بودا براي بيان قدرداني نسبت به آموزههاي او ميباشد.
مباني فلسفي بودا :
وقتي درباره ي مبادي فلسفي بودا تحقيق كنيم با كمال تعجب مشاهده مي كنيم كه بودا هر گونه تفكرات پيچيده و غامض فلسفي را طرد كرده است و طريقه ي بحث علمي را وسيله و راه وصول به نجات نمي-داند.فلسفه ي فوق الطبيعه و مباحث عقلاني نزد او وزني ندارد. بودا در تعاليم خود راه و روش عملي را پيش گرفته و آن چه را غير از آن است، مخالف عقل سليم مي شمارد .توجه او در عالم فلسفه بيشتر معطوف به حقايقي از نوع روان شناسي است وي گفته است:«من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي نداده، و همچنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نكرده ام، در باب وحدت روح و جسم سخني نگفته ام، چرا در اين مقوله ها بحثي نكرده ام و شرح و تفسيري نداده ام؟ زيرا بحث در اين امور فايدتي را متضمن نيست و اين مسائل پايه و بنيان دين نمي باشد از اين رو از بحث درباره ي آن ها گذشتم»(39)به عبارت ديگر، بودا بر آن است كه مشكل حقيقي انسان در مباحث فلسفي نيست، بلكه در ادراكات و احساسات اوست. او معتقد است كه عالم وجود مملو از خدايان مذكر و مؤنث و شياطين و ديگر ارواح و اشباح و نفوس فوق انساني است، ولي همه ي آنها بدون استثناء، محدود و فاني و محكوم به مرگ و تناسخ مي باشند.وي از وجود مافوق طبيعت كه ازلي و خالق عالم و صانع آسمانها و زمين باشد و سرنوشت افراد انساني را در قبضه داشته باشد و قاضي الحاجات و مجيب دعوات و قبلهي نماز و صلات باشد، بحثي به ميان نياورده است.همچنين در عبادات و آداب مذكور در آنها، كه هندوان آن را يگانه وسيله ي نجات و كفاره ي ذنوب مي-دانند، سخني نگفته است و برهمنان را عامل رستگاري نميداند. (اين از جمله دلايل اساسي است كه هندوان متعصب، مذهب بودا را محكوم به كفر و الحاد کردهاند.)بودا مي گويد، راه وصول به مقصد و طريقه ي نجات هر سالك طالب، همانا تكيه به نفس و اعتماد به نيروي ذاتي خود اوست كه بايد به واسطه ي تهذيب و تزكيه ي باطن حاصل شود .ولي با اين حال، دو اصل اساسي از اصول دين هندوييزم را محترم و معتبر مي شمارد: 1.قانون كرمه(40) (کارما) 2.انتقال روح ، ولي آن چه او در اين دو مسئله تفسير و تعبير مي كند كمي با تفكر هندوان اختلاف دارد.تفسير بودا از قانون كرمه اين چنين است: آدميان بارها و بارها كساني را که دوست ميدارند ترك مي كنند، هنگامي كه مي ميرند، اجباراً در قالب تولدهاي جديد، بودن را ادامه مي دهند، بدون هيچ توقفي مانند چرخي در گردش، اين حركت پيوسته سمسارا ناميده مي شود. تجربه هاي كنوني مردم و آن چه امروز بر سر آنها مي آيد، ناشي از اعمال گذشته و حال آنهاست اين قانون كرمه يا کارما ناميده مي-شود.(41)قانون كرمه در نفس هر آدمي كه بر اميال خود كاملاً غلبه يافته و به مرتبه ي كمال رسيده باشد، اثري نخواهد داشت. فرد با رسيدن به اين مرتبه فعاليت كرمه را باطل و بي اثر مي كند و نفس مانند چراغي مي شود كه از خود نور مي بخشد و ديگر احتياجي به تولدي ديگر و دوباره به اين جهان آمدن را ندارد؛ زيرا تجديد حيات و تولد ثانوي مخصوص كساني است كه از حب مجدد و تمناي بقا هنوز پاك نشده و محتاج به تصفيه و تزكيه ي نفس هستند.بودا اصل تجديد حيات يعني تولد ثانوي را كاملاً تائيد مي كند و ظاهراً بر اين عقيده است كه تجديد حيات ممكن است، بدون آن كه مادهي ذاتي روح از جسمي به جسم ديگر انتقال پيدا كند.(42)در واقع در اين مسأله، تعاليم و مبادي بودا بسيار پيچيده و مبهم است؛ به طوري كه مفسران و شارحان مذهب او در اين باره قرنها به مباحثه و جدال مشغول بوده و هنوز نيز هستند.مسأله ي دومي كه بودا در آن هم عقيده با هندوييزم است، مسألهي انتقال روح يا همان تناسخ است. بودا مسأله ي تناسخ، يعني انتقال روح را اين چنين حل مي كند كه روح ماده ي مستقلي نيست كه از پيكر وجودي به كالبد وجودي ديگر برود، آن چه از اين حيات به حيات ديگر سير ميکند، عبارت است از صفات حيات؛ و آن در مقام تمثيل شبيه به نقش نگيني است كه بر روي مومي نقش بندد. آن چه از نگين به موم منتقل مي شود همانا صفات و عوارض آن نقش اولي است كه در سطح دومي نقش پذيرفته و جوهريت حاصل كرده است. ولي وقتي جوهر آن موم، گدازش حاصل كند، آن نقش عارضي از آن موم به موم ديگر منتقل ميشود و بر همين قياس عوارض وجودي انسان متوفي به جنين ديگر كه در رحم مادر است، ميرود. البته شئي جوهري و ذاتي در بين نيست؛ ولي يك رابطه ي مشخص و معلوم مابين مجموعه ي عناصر و اجزاي جسم و جسد اولي با جسم و پيكر دومي وجود دارد.در نوشته هاي بودايي براي اثبات اين فرضيه تمثيلات بسياري آورده اند. يكي از آن ها تمثيل ذيل است كه از چند صد سال قبل تاكنون در آداب بودايي باقي مانده است.پادشاهي از حكيم و دانشمند بودايي پرسيد:آيا زندگاني دوباره و تولد ثانوي ممكن است روي دهد؟ بدون اينكه چيزي از جسم نخستين به كالبد دومين برود؟دانشمند گفت: آري، تولد ثانوي بدون انتقال چيزي روي مي دهد.پادشاه گفت:اين چگونه است؟ مثالي بياور تا اين سخن روشن شود.حكيم گفت: اي پادشاه آيا ياد داري كه در هنگام كودكي آموزگار به تو ابيات و كلماتي مي آموخت و تو آن را حفظ مي-كرديگفت: آري .حكيم گفت: آيا در آن هنگام آن كلام از جسم معلم به بدن تو در مي آمد؟ شاه گفت: نه .حكيم گفت: اين نيز چنين است، زايش دومي مانند همان ايجاد معني و مفهوم ذهني است كه از زبان معلم به ذهن و حافظه ي شاگرد رفته است.پادشاه گفت: دانستم، آفرين برتو اي حكيم.(43)نبايد چنين پنداشت كه بودا قائل شده است كه شخص سابق از شخص لاحق كه ولادت جديد يافته جوهراً مختلف و ذاتاً متباين است، بلكه كرمه از يكي در هنگام مرگ به ديگري انتقال يافته است، بدون اينكه اين دومي عين اولي باشد. در حقيقت مثل اين است كه بگوييم روح از بدن متفاوت است، ولي روح و بدن يك چيز را تشكيل مي دهند. البته معناي دقيق اين قضيه بسيار پيچيده و غامض و فهم آن بسيار سخت است. همين قدر به اختصار بايد دانست كه بودا بر آن است كه يك نوع ايجاب و ايجاد دروني موجب بروز و تكوين حيات مي شود و حيات نتيجه ي مجموع وجود بدن و روح است و همان قدر كه معلول تابع فوري علت، و نتيجه اثر قطعي مقدمه است، آن هردو نيز تابع يكديگرند. بالاخره هر عمل يا قول يا فكر، كه امروز از انساني ناشي مي گردد، به فرداي او مي رود و همچنين آثار وجود فرداي او به پس فردا منتقل مي شود و بر همين قياس تا ابد اين سلسله ادامه دارد.در قضيه ي حيات، فلسفه ي بودا بسيار قابل توجه و برجسته است؛ خلاصه ي قول او در اين باره چنين است: «هرآن چه در عالم در زير نظر و احساس است، خواه در آفاق باشد يا در انفس، خواه در محيط ظاهر باشد يا در عالم ضمير باطن، دائماً در حال سير و حركت است و پيوسته تغيير صورت و شكل مي دهد. هيچ گونه طرح و نقشه ي مركزي يا صانع مدبر و مقتدري در آسمان نيست كه همه ي موجودات را به يكديگر مربوط و متحد ساخته باشد، بلكه يك وحدت عمومي پنهاني در خود عالم و جهان هستي وجود دارد، نفس فردي وقتي از بركات آرامش و آسايش اين وحدت مطلق برخوردار مي شود كه کلمهي«من» را فراموش كند، يعني انانيت و «من» بودن او در عالم بي انتها و بي شكل نيروانا منحل شود؛ درست مانند قطره اي كه از دريا جدا مانده است و عاقبت بعد از سير و تحول طولاني به دريا باز گردد.ظاهر ثبات و نمايش بقاء در اين عالم همه موهوم و پندار است و نفس نيز يك امر آزمايشي موقت بيش نيست. آنچه در عالم عمل حقيقت دارد، آن است كه انسان و ساير موجودات دستخوش زايش و تبدل و زوال پياپي هستند و خود مي آيند و مي روند و دائماً پديدار مي شوند و ناپديد مي گردند.بودا از همين فلسفه اين چنين نتيجه گرفت كه بايد اين جهان و آمال و هوس ها را ترك كرد و گفت سراسر اجزاي وجود دچار رنج و محكوم به درد و ألم هستند و آنها در سه مظهر جلوه گر مي شوند:
1. آنيكه يعني انتقال و تحول
2. آنتا يعني بي حقيقتي نفس و بطلان «خودي خود»
3.دوكه يعني غم و اندوه
اين مظهر سومي نتيجهي الزامي و ضروري دو مظهر اولي است.بودا معتقد است هيچ چيز دوام و بقاء ندارد و همه چيز دائماً در حال تغيير و تبديل است و اين سلسله ي تغييرات را نهايت و پاياني نيست. به خاطر اين انديشهها، روح او فرسوده ي تألم و مبتلا به حزن دائمي گرديد. پس براي آن كه از اين سلسله خلاصي يابد و آرامش ضمير و امنيت خاطر حاصل كند، از تمام آمال و اميال خود دست كشيد و از روي عمد جهان را رها كرد البته رنج و ألم بسياري را تحمل كرد و زماني طولاني را در مراقبت و تفكر و ترك نفس به سر برد و از اين كه بشر در طول عمر خود دست خوش غرور و فريب دنياست، در حزن و اندوه بود.بودا بر روي اين اصول و مبادي، زندگاني را تجزيه و تحليل كرد و نتايجي به دست آورد كه عبارت بود از يك رشته تعاليم اخلاقي كه اكنون مورد بحث ما خواهد بود.
مباني اخلاقي در بوديسم :
نخستين مسأله اي كه بودا براي خود مطرح كرد، اين بود كه انسان چگونه بايد زندگي كند تا از آلام و رنجها درامان باشد و ميل به حيات و وجود را كه وهم و پنداري بيش نيست، در خود نابود كند و سعادت نهايي را حاصل كند؛ او در پاسخ به اين سؤال چهار حقيقت اصلي وضع كرده است(44)كه عبارتند از:
1.حقيقت يا اصل اول:
اصل اول اين است كه وجود محنت در زندگي انكار ناپذير است، در زندگي درد و رنج و پيري و بيماري و مرگ وجود دارد. ما همچنين از فشارهاي رواني مانند تنهايي، ترس، خجالت، افسردگي، نااميدي، يأس و خشم رنج مي بريم. اينها مسائلي انكارناپذير و واقعگرايانه هستند.(45)نخستين قاعده و دستور بودا در روش اخلاقيش ترك عيش و نوش و شهوات است كه موجب درد و رنج ميشود. اين دستور را به صورتي بسيار ساده مي توان چنين بيان نمود:هر جا كه زندگاني موجب تعب و محنت است، اين تعب و محنت نتيجه ي ضروري و قطعي شهوت پرستي و لذت دوستي مي باشد، به همين دليل بايد نفس را به كلي از اين قيد آزاد ساخت و اين احساس را از ضمير محو كرد.به عبارت ديگر هرگونه ميل و طلبي كه دغدغه ي آن در خاطر، موجب ناراحتي شود، ناپسند است و ترك آن واجب؛ البته اين دستور به طور واضح مطابق عقل سليم است. به طور کلي مي توان گفت بسياري از احكام اخلاقي بودا در بسياري از مسائل با آداب و رسوم و اخلاق در همه ي جهان، مشترك است و در بعضي از آن ها تمام فلاسفه و حكما و پيشوايان اخلاقي در سراسر عالم با هم توافق دارند.مثلاً لذايذ جسمي و اميال نفساني اگر هدف و غايت قرار گيرند، نزد همه ي اخلاقيون مذمومند و همه، آن را باعث شقاوت و بدبختي مي دانند. بودا علاوه بر ترك اين گونه لذايذ قدم فراتر نهاده است و علاوه بر ترك شهوات جسماني، انسان را به ترك ديگر امور نيز اندرز مي دهد.مثلاً مالكيت و دارايي را مذموم مي داند؛ همچنين علاقه بر مال و داشتن زن و فرزند و اقوام و علاقهمندي به خويشان را موجب بدبختي مي داند، زيرا عقيده او اين چنين است كه اين گونه تمايلات ميوهي شقاوت بار ميآورد و موجب آن است كه انسان دائماً دچار غم و اندوه و تشويش خاطر باشد.علاقه ي به زن و فرزند چون به واسطهي مرگ يا جدايي از آنها باعث غم و اندوه مي شود، مذموم است. از اين رو نبايد به هيچ چيز و هيچ كس دل بست و هر چيزي كه مفارقت و فقدان آن باعث رنج و ألم است، بايد ترك كرد. كساني كه دل خود را از لوث حبّ و بغض پاك کردهاند، هيچ چيز را مطلوب و منظور خود قرار نميدهند و از اين رو از نعمت آزادي و نجات برخوردارند.در كتب و آثار بوداييان كارهايي به تفضيل ذكر شده و مذموم خوانده شده اند و توصيه به ترك آن ها شده، چون باعث رنج و غم و اندوه هستند. تعداد اين امور بسيار است ولي همه ي آنها را در ده غل و زنجير (به اصطلاح خود) خلاصه كرده اند و آن زنجيرهاي دهگانه كه آدمي بايد به قوت اراده از هم بگسلد، از اين قرار است.1.علاقه به نفس 2.شك 3.اعتقاد به آداب و تشريفات در اعمال مذهبي 4. شهوت 5.غضب 6. آرزوي تولد ثانوي و تناسخ در صورت هاي مطلوب 7. آرزوي تولد ثانوي و تناسخ در عالم مجردات 8.كبر و غرور 9.خودبيني و خودپسندي و عجب 10.جهل و ناداني(46)
2.حقيقت يا اصل دوم:
اصل دوم مي گويد كه تمام رنج و محنتي كه بشر در زندگي متحمل مي-شود، به خاطر هواهاي نفساني خود اوست و در واقع اين مصائب را خود بشر براي خود ايجاد مي كند. وقتي به مشكلات رواني انسانها نگاه ميکنيم، درك اين قضيه بسيار ساده تر خواهد شد. زماني كه انسان به دنبال آرزوهاي دست نيافتني خود مي رود و نمي تواند به آن برسد، پريشان و دلزده مي شود. در واقع او با تبعيت از هوا و هوس چيزي را طلب كرده كه قادر به انجام آن نيست و وقتي كه آن را از خود دور مي بيند، پريشان و افسرده مي شود. همين پريشاني و افسردگي باعث عذاب او ميشود و همين عذاب مشكلات روحي و جسمي متعاقبي در پي خواهد داشت و اين مشكلات در اعمال و حركات آتي شخص نيز تأثير خواهد داشت كه آن هم به نوبهي خود باعث عذاب بيشتر و مشكلات افزونتري ميشود. همين طور است وقتي كه شما توقع داريد ديگران بر طبق انتظار شما رفتار كنند و زماني که آن ها، اين انتظار شما را برآورده نمي كنند، شما عصباني يا دلسرد خواهيد شد(47)هنگامي كه شما از ديگران توقع داريد كه آنها حتماً بايد شما را دوست داشته باشند ولي اگر در واقعيت اين گونه نباشد، شما نااميد و افسرده خواهيد شد.حتي زماني كه شما چيزي را كه ميخواستهايد به دست بياوريد، بدست آورديد، باعث ايجاد شادي و خوشحالي پايداري در زندگي شما نمي شود؛ زيرا همواره اين ترس با شما خواهد بود كه مبادا از دستش بدهيد و همچنين ديري نخواهد گذشت كه شما از آن چيز مطالبه شده خسته و دلزده مي شويد و علاقه خود را به آن از دست مي-دهيد و ديگر آن را نمي خواهيد و به دنبال يك چيز ديگر به راه خواهيد افتاد و اين شروع تلاش ها و كوشش هاي روحي و جسمي ديگري خواهد بود.به عبارت ساده تر اصل دوم مي گويد كه دست نيافتن به خواسته هاي نفساني باعث بروز مشكلات روحي و جسمي خواهد شد و دست يافتن به خواسته اي نفساني نيز ضمانتي براي شادي و خوشحال پايدار نيست؛ بنابراين بهتر است به جاي دست و پا زدن براي به دست آوردن آن چه آرزو داريد، سعي كنيد خواسته هاي خود را تعديل و تغيير دهيد تا به راحتي و خوشحالي واقعي دست يابيد.علاوه براين زندگياي كه پر از خواستن و مخصوصاً حرص براي بقاء باشد باعث به وجود آمدن نيرويي قدرتمند مي شود كه منجر به تولد دوباره ميشود و زماني كه ما دوباره متولد شويم، به ناچار داراي جسم فيزيكي خواهيم بود و همان طور كه پيشتر گفتيم بدن ما در معرض آسيبهاي فيزيكي و خستگي و پيري قرار دارد؛ بنابراين حرص باعث محنت جسمي ميشود، زيرا باعث تداوم تناسخ مي شود.
3.حقيقت يا اصل سوم:
اصل سوم مي گويد كه بر رنج و محنت بشر مي توان غلبه كرد و شادي و خوشي را جايگزين آن كرد. اين اصل شايد مهمترين اصل از اصول چهارگانه ي بوديسم باشد، زيرا در آن بودا به ما اطمينان مي بخشد كه شادي واقعي و راحتي خيال قابل حصول و دست يافتني است. زماني كه ياد مي گيريم خواسته هاي نا به جا و هواهاي نفساني را از خودمان دور كنيم و ياد بگيريم كه در روز و لحظه زندگي كنيم، از دقايق و ثانيههاي زندگيمان لذت ببريم (نه اينكه يا همواره در ديروز جا مانده باشيم يا هميشه در روياي فردا باشيم) بخواهيم آنچه زندگي به ما ارزاني داشته درك كنيم و يك زندگي بدون پريشاني، ترس، كينه و خشم را تجربه كنيم؛ آن وقت است كه خوشحال و آزاد خواهيم شد و فقط در آن صورت است كه لبريز از زندگي خواهيم شد، چون ما خودمان را درگير وسوسه هاي فكري براي ارضاي خواسته هاي پايان ناپذير خود نكرده ايم، براي اينكه زمان بيشتري براي رفع احتياجات خود و ديگران داشته ايم؛ به اين حالت «نيروانا» (خشنودي مطلق و پيوستن به كل جهان هستي) گفته ميشود، در اين حالت است كه ما از تمام امراض رواني در امان خواهيم بود كه به آن نيرواناي نهايي گفته ميشود.(48)بودا ميگويد نيروانا قله و نهايت خوشحالي است.
4. حقيقت يا اصل چهارم(49)
اصل چهارم مسيري است كه به غلبه بر رنج و محنت بشر منتهي مي شود. اين مسير هشت قدم، ناميده ميشود. هشت قدم؛ مسيري است كه بايد پيموده شود تا به پايان يافتن رنج و عذاب زندگي انسان منجر شود.
هشت قدم(50) بودا عبارتند از:
قدم اول:
ايمان درست؛ يعني ايمان كامل به حقايق چهارگانه اصلي و عزم براي عمل به آنها در طول عمر قدم دوم: نيت درست؛ يعني عقيده ي راسخ بر ترك شهوات جسماني و داشتن محبت حقيقي نسبت به ديگران و آزار نرساندن به جانوران و ترك آمال، كه موجب شقاوت و بدبختي مي شود.
قدم سوم و چهارم :
گفتار درست و رفتار درست؛ يعني تن در ندادن به مكالمات لغو و بيهوده و انجام ندادن اعمال ناپسند. انسان بايد تمام مخلوقات را دوست داشته باشد و در گفتار و كردار به آنها ابراز محبت كند.
قدم پنجم :
معاش درست؛ يعني هركس بايد مشغله و حرفه اي را انتخاب كند و نيرو و وقت خود را در آن مصرف كند، البته به شرطي كه آن شغل مخالف با مبادي و اصول بودايي نباشد.
قدم ششم :
سعي درست؛ يعني هر كسي بايد قوه ي جسماني و عقلاني خود را به كار ببرد تا حق را از باطل بشناسد و هوا و هوس مضر را از مطالب و مقاصد سودمند تشخيص دهد.
قدم هفتم :
توجه درست؛ به اين معني كه انديشه و تفكر خود را به عادات پسنديده ي منظم عادت دهد و ساعاتي معين را در اثناي شبانه روز در اطراف مقاصد عالي انساني تفكر و انديشه كند.
قدم هشتم :
مراقبت درست؛ و آن منتهاي مطلوب و مقصد آخر مي باشد و انسان را به حالتي نايل مي سازد كه در آن به مقام ارهت يعني قدرت مطلقه، واصل مي گرداند و از دروازه ي مرگ به نيروانا يعني فناي محض و طهارت و تنزيه كامل مي رساند و نفس را از لوث كرمه و زحمت تجديد حيات دائمي راحت مي كند.در اين مطالب دو نكته را بايد پيوسته در نظر داشت: اولاً راههاي هشتگانه ي فوق تحت سه عنوان مندرج ميشود كه عبارتند از: فهم، اخلاق، توجه ثانياً: ترتيب آن ها طوري است كه سالك را به تدريج به سوي مرتبه ي قدوسيت يعني مقام ارهت بالا مي برد و سرانجام او را به نيروانا متصل مي سازد.(51)ارهت چنان كه گفتيم يعني قدوس، و كسي كه واصل به اين مرتبه مي شود از سه مستي نفس خود را آزاد مي سازد: 1.مستي شهوت 2. مستي جهالت مستي حرص و آز . و اين سه سكر است كه موجب تجديد حيات و تولد ثانوي ميباشد. بوداييان ارهت را كه صاحب نور باطني و نفس قدوسي است، سامبودهي نام داده اند؛ هركس داراي اين مقام باشد و به درجهي ارهت برسد، به كمال سعادت و لذت روحاني و آرامش حقيقي و توجه مطلق رسيده و نفس او كامل شده و قدم به آستانه ي نيروانا نهاده است و مي تواند به راستي مدعي شود كه ديگر رنج و المي ندارد و از لذائذ اين دنيا بي نياز گرديده است.در مكتب بودا قاعده ي اساسي تربيت نفس است كه شخص مؤمن بايد به آرامي و با طمأنينه در يك حالت توجه قلبي، چهار زانو بنشيند و چشمها را ببندد و در اعماق قلب خود، يك پرتو محبتِ عام و دوستي مطلق جهان را كه شامل سراسر موجودات باشد، بطلبد و پيوسته كوشش كند كه دل او از محبتي شديد نسبت به جهان هستي آكنده شود، محبتي بي دريغ و بي پايان. با اين انديشه ي حب محض است كه راهبان بودايي در طي عمر خود به اطراف سير كرده اند و بشارت تعاليم استاد خود را به عالميان عرضه داشته اند.در اين جا يك سؤال پيش مي آيد كه آيا اين محبت عام و دوستي مطلق كه بودا تعليم داده با دستور انزوا و سكون در گوشه ي صومعه كه مرحله ي اول طلب و قدم نخستين راه و وصول به نيروانا است، سازگاري دارد يا خير؟اين سؤالي مهم و جدي است و حتي نزد خود بوداييان از همان ابتداي تاريخشان مورد توجه قرارگرفته كه عاقبت به شكافي عظيم در بوديسم منتهي شده است و آن را به دو فرقهي مختلف، مهايانه و هينيانه تقسيم كرده است. (52)
فرامين پنجگانه بوديسم :
در ديگر اديان تشخيص خوب و بد بودن اعمال از فرامين آسماني آن دين استنتاج مي شود ولي در بوديسم هر پندار و كردار و گفتاري كه ريشه در طمع و كينه و فريب كاري، دارد يا به عبارت ديگر ما را از «نيروانا» دور مي كند جزء بدي ها به شمار مي آيد و هر پندار و گفتاري كه ريشه در بخشش، عشق و محبت دارد و به ما در رسيدن به نيروانا كمك مي كند، جزء خوبي ها محسوب مي شود.براي دانستن خوب و بد در اديان آسماني كافي است كه شما به دستوراتي كه داده شده عمل كنيد ولي در بوديسم كه مبنا در آن انسان محوري است، براي تشخيص خوب و بد از يكديگر شما از يك خودآگاهي و فهم دروني عميق كه نتيجه ي طي كردن مراحل هشتگانه و پيروي از فرامين پنجگانه است، سود خواهيد برد.(53)حال اين مراحل پنجگانه چيست؟ فرامين پنجگانهي بوديسم كه برپايهي اخلاقيات هستند عبارتند از:
1.نگرفتن جان از موجود جاندار 2.نگرفتن مالي كه حق شما نيست 3. پرهيز از سوء رفتار جنسي 4.پرهيز از گفتار دروغ .پرهيز از مصرف هر گونه مشروبات الكلي و مخدراتي كه عقل را زايل مي كند.فرامين پنجگانه اصول اساسي اخلاقيات در بوديسم هستند ولي تمام آنها نيستند. ما كارمان را با شناختن رفتارهاي بد و اجتناب از آنها شروع مي كنيم و اين همان چيزي است كه فرامين پنجگانه به ما آموزش ميدهد. وقتي ما انجام عمل بد را متوقف مي كنيم، انجام اعمال خوب خود به خود آغاز مي شود. به طور مثال بودا ما را از گفتار دروغ منع مي كند و زماني كه ما ديگر نمي توانيم دروغ بگوييم ناچاراً هر حرفي كه بزنيم راست خواهد بود.
کتابهاي مقدس بوديسم :
پس از مرگ بودا پيروانش آثار او را گردآوري كردند و آن را به زبان پالي كه شاخه اي از زبان سانسكريت و زبان مردم شمال شرقي هند است، نگاشتند.قديمي ترين كتاب مقدس بودا «پيتاكا» به معناي «سبد هاي قانون» است. اين كتاب داراي سه بخش و به زبان سانسكريت «تري پيتاكا» به معناي «سه سبد» است اين سه سبد عبارتند از :سبد اول؛ حاوي قواعد رهبانيت است، (سبد انضباط بودايي)
سبد دوم؛ وسيله ي رستگاري است و مشتمل بر مباحثات و تعليمات بودا است (سبد آموزش)سبد سوم؛ شامل سخنان ظريف و در عين حال پيچيده ي روان شناسي و مباحث نظري دين بودايي است.علاوه براين هريك از فرقههاي بودايي نيز كتاب مقدس خاص خود را دارند، مثلاً در تبت دو مجموعه كتاب به نامهاي كنجور و تنجور وجود دارد و در چين حدود 1660 جلد كتاب مربوط به دين بودايي به دست آمده است.
برخي از نقاط ضعف بوديسم :
1.خدانشناسي و الحاد اوليه ي اين دين 2.نفي اساسي شخصيت فرد در اين دين 3. كم بها دادن به زن و زندگي خانوادگي 4.كم بها دادن به جهان پيرامون ما 5. مانع خلاقيت و ابداع فردي افراد شدن 6.عدم قبول مسئوليت هاي اجتماعي 7. انكار فكر پيشرفت 8.تأكيد افراطي بر نجات فردي 9.فكر توخاليِ وجود يك نيرواناي پربركت 10. منفي گرايي كلي آن
پينوشتها:
39.تاريخ جامع اديان ، ص188
40.Karma
41.بودا قدم اول ، ص23و24 ؛ آموزه هاي بودا ، ص25
42.تاريخ جامع اديان ، ص189
43. تاريخ جامع اديان ، ص192
44. اديان زنده ي جهان ، ص111 ؛ جهان مذهبي : اديان در جوامع امروز ، ص333 ، تاريخ جامع اديان ، ص194
45. آموزه هاي بودا ، ص18 ؛ جهان مذهبي : اديان در جوامع امروز، ص333 ؛ مايكل كريدرز ، بودا ، ترجمه : علي محمد حق شناس ، ص94 ؛ سرگذشت اديان ، ص52 ؛ تاريخ جامع اديان ، ص 195 ؛ ع پاشايي ، راه آيين ، ص28
46. تاريخ جامع اديان ، ص197
47. آموزه هاي بودا ، ص19 ؛ تاريخ جامع اديان ، ص197 ؛ بودا ، ص102 ؛ سرگذشت اديان ، ص53 ؛ جهان مذهبي: اديان در جوامع امروز ، ص333
48. سرگذشت اديان ، ص53 ؛ آموزه هاي بودا ، ص20 ؛ جهان مذهبي : اديان در جوامع امروز ، ص334 ؛ بودا ، ص117
49. ر.ک <www.behdashtemanavi.com> و <www.darolhoda.ir>
50. تاريخ جامع اديان ، ص197 و 198 ؛ آموزه هاي بودا ، ص20 ؛ جهان مذهبي : اديان در جوامع امروز ، ص334 ؛ سرگذشت اديان ، ص53 ؛ بودا ، ص118
51. تاريخ جامع اديان ، ص198
52. تاريخ جامع اديان ، ص200
53. آموزه هاي بودا ، ص21و22
فصل سوم : تبيلغ بودا در رسانه ي امروز
رابطه غرب با بوديسم
همان گونه که قبلا گذشت، غرب براي مبارزه با سيل اسلام گرايي، به ترويج عرفانهاي كاذب، از جمله بوديسم پرداخته است.
حال ابتدا به بيان دو مطلب به عنوان مقدمه پرداخته و سپس به بحث درباره ي بوديسم در سينماي هاليوود ميپردازيم.
1- جذابيتهاي تفكر بودايي براي جهان غرب
چه چيز باعث شده است كه متوليان غرب از تمام امكانات خود، به ويژه سينماي هاليوود براي ترويج تفكر بوديسم استفاده كنند و در واقع مكتب بودا چه ويژگيهايي دارد كه براي غرب جذاب است :
1- فقدان تعريف مشخص و روشني از وجود خدا
2- اصول تعاليم بودا كه در «پيتاكا» كتاب ويژهي آيين بودايي آمده عبارتند از: تهذيب نفس، تأمل، مراقبه، تلاش براي رهايي از چرخهي تناسخ و در نهايت رسيدن به مقام «نيروانا»، هيچ كدام از اينها ضرر و زياني براي تفكر غرب ندارد و از طرفي ميتواند پاسخ گوي ظاهري فطرت معناگراي مردم غرب باشد.
3- مطابق تعاليم بودا، انسان بايد از چهار چيز يعني آرزو، شهوت، خطا و ناداني بگذرد تا از چرخهي تناسخ و قانون كارما رهايي يافته و با رسيدن به نيروانا سرانجام به مقامي برسد كه دريابد جهان خلأ و از درون تهي است. به عقيدهي بودا راه ميانه و درست چيزي مابين لذت و رنج است. همان گونه كه ميبينيم در اين تفكر هيچ مسئوليت اجتماعي براي فرد وجود ندارد و به ويژه در آن هيچ توجهي به سياست و ادارهي جامعه نشده است. به عبارت ديگر، اين راه ميانه همان بي تفاوتي مطلق است.
4- بودا با پذيرش تناسخ، معاد را در آن شكلي كه اديان الهي ترسيم ميکنند، نفي ميکند و از اين نظر به طور کامل از اديان الهي فاصله ميگيرد. اين به خودي خود ميتواند يك نوع اطمينان براي سردمداران جهان غرب كه ايدئولوژي آنها بر پايهي ماترياليسم طراحي شده است، به همراه داشته باشد.
5- همان گونه كه گفتيم در تفكر بودايي فلسفهي سياسي خاصي وجود ندارد و بيش از هر چيزي به انزوا گري و توجه به دورن تأكيد مي-شود؛ اين موضوع نيز براي جهان غرب كه در پي تسلط فرهنگي و سياسي بر جهان است، مي تواند جذاب باشد.
6- بودا از همان ابتدا عنصر وحي را آن گونه كه در اديان آسماني وجود دارد رد كرد و راه رهايي انسان را تنها اتكا به «اعتدال عقلايي» خود او دانست. اين امر ميتواند در بسياري از موارد به كمك نظام سرمايه داري غرب بيايد.(54)
2- برخي وجوه اشتراك بوديسم با يهوديت و مسيحيت صهيونيستي(55)
هاليوود در حال حاضر بزرگترين مجمع سينمايي جهان محسوب مي شود كه به طور کامل تحت نفوذ و هدايت صهيونيست ها است. اين بنگاه سينمايي با حمايت مستقيم و سرمايه گذاري هنگفت صهيونيست ها، در حال ترويج مكتب بوديسم و شخصيت بوداست و تلاش ميکند در آثار برجسته ي خود تفكر بودايي را به طور مستقيم، ترويج دهد.
حال اين سؤال پيش ميآيد كه چرا صهيونيست در پي تبليغ و ترويج بوديسم است؟ پاسخ اين سؤال در وجوه اشتراكي است كه بين عقائد بوديسم و صهيونيستها وجود دارد.(56)وجود اشتراك:
1. توجه ويژه به جادو و سحر و خرافه
2.توجه ويژه به نمادها، اشكال و اجسامي كه به صورت نمادهاي خانوادگي، نشان روي پرچم و آرم هاي گوناگون در جامعه رواج دارد.
3. انديشه ي نفي معاد اخروي و آخرت و اعتقاد به بهشت و دوزخ زميني
4. تعدد فرقه هاي ظاهراً عرفاني و منحرف كه به چند خدايي يا نفي خدا ختم مي شوند.
5. جبرگرايي و پذيرش شرائط محيطي
6. مخالفت ديرينه و تاريخي با اسلام
7. بي تفاوتي در مقابل جريان هاي سياسي و گذرا فرض نمودن تمام آن ها
8. بي توجهي به نقش پيامبران، وحي و اديان الهي در تكامل بشري و اثرگذاري مطلق انسان بر سرنوشت خويش
بوديسم در سينماي هاليوود :
اخيراً شاهديم موج بلندي از فيلمهاي به اصطلاح معناگرا ايجاد شده و از همه بلندتر موجي است كه مروج بوديسم مي باشد و معناگرايي هاليوودي با شدت تمام به سمت عرفان هاي شرقي خصوصاً بوديسم پيش مي-رود.آثار شاخصي كه ميتوان در اين زمينه نام برد عبارتند از:1.سه گانه ي ماتريكس 2.انيماتريكس (انيميشن هاي نه گانه ي ماتريكس) 3.هفت سال در تبت 4.بوداي كوچك5.كاندون(57)6.نفرين مجسمه ي سياه 7.لبه ي تيغ 8. كتيبه ي جادويي 9. تن تن در تبت 10. بودا 11. بهار، تابستان، پاييز، زمستان ... و بهار12. سمسارا13. معبد شائولين14. اي كي يوسان 15. جواهري در قصر (يانگوم بزرگ)16. بودا از شرم فروريخت (ساخته دختري ايراني به نام حنا مخملباف)(58)17. راهب خشمگين18. روشنايي تضمين شده19. بوديسم و سرمايه جهاني20. اوسه ام21. چه آرزوهايي كه مي آيند22. باباعزيز23. پرسش هايي براي دالايي لاما24. تبت25. تفكر ذن(59)و ...از طرفي ديگر، ستارگاني چون كيانو ريوز (بازيگر نقش اول ماتريكس)، براد پيت (بازيگر هفت سال در تبت)، اوماتورمن، ريچاردگرد، جت لي، استيون سيگال، شارون استون، لئوناردو دي كاپريو (نقش اول تايتانيك)، جان كيلز، الانيس موريست، استينگ، گلدي هاون، اورلاندو بلوم؛ به داشتن گرايشات بودايي و پذيرفتن اين آيين، در هاليوود مشهور شده اند.(60)متأسفانه اين موج بوداگري بر مسلمانان هم مؤثر بوده است. در بخش سينماي معناگراي جشنواره بيست و سوم فيلم فجر فيلمي به نام «باباعزيز» از ناصر خمير كارگردان تونسي الاصل كه ايران، تونس و انگليس و فرانسه آن را توليد كردند، به نمايش درآمد. دراين فيلم «باباعزيز» همچون بودا، اشراف زاده اي بوده كه در اوج مكنت و ثروت به دنيا پشت مي-كند و براي يافتن حقيقت سال ها بدون حركت به بركه اي خيره مي شود و به تأمل مي پردازد (درست مانند بودا).از بين اين آثار فيلم ماتريكس (61)ويژگي هاي خاصي دارد كه آن را از ساير محصولات هاليوود متمايز مي كند و به عقيده ي برخي از منتقدين يكي از فلسفي ترين فيلم هاي سينمايي هاليوود است، ماتريکس فيلمي است كه نوشتن فيلم نامه ي آن هفت سال زمان برده و مبلغي بالغ بر چهار صد ميليون دلار هزينه داشته است.(62)ماتريكس نوعي تحول در سينماي هاليوود به شمار ميرود، هم از حيث تكنيك و جلوه هاي ويژه و هم از حيث معني و مفهوم، حتي بعضي بر اين باورند كه در آينده سينماي هاليوود را به سينماي قبل از ماتريكس و بعد از ماتريكس تقسيم خواهند كرد و ماتريكس نقطه ي عطف اين تقسيم است.جالبتر آن است كه مفاهيم فلسفي اين فيلم آن چنان در سطح جامعه غرب تأثيرگذار بوده كه بعد از نمايش فيلم ماتريكس، يك مكتب فلسفي به نام «ماتريكسولوژي» در غرب پديد آمد.(63)همهي اين مطالب باعث شد تا ما به بررسي اين فيلم بپردازيم و نمادها و نحوه ي ترويج بوديسم را در اين فيلم بيان كنيم.ماتريكس را «برادران واچفسكي» كارگرداني كرده اند اين دو را «جوئل سيلور» تهيه كننده ي با سابقه ي يهودي- صهيونيست از شركت صهيونيستي «برادران وانر» براي ساخت پروژهي عظيم ماتريكس برگزيد.حال به طور مختصر به بيان داستان فيلم(64) و ارتباط سير اصلي داستان با مفاهيم بوديسم پرداخته و سپس به برخي از صحنههاي مهم فيلم كه در آن به تبليغ تفكر بوديسم پرداخته اشاره مي كنيم و در پايان نمادها و اسامي به کار رفته در اين فيلم را مورد بررسي قرار مي دهيم.داستان فيلم مربوط به 200 سال جلوتر از 1999، سال اکران اولين قسمت ماتريكس ميباشد. يعني 2199 ميلادي، در آن دوران، ابر رايانه ي خبيث و قدرتمندي كه ساخته ي دست بشر و در خدمت انسان بوده، بر همه ي زمين مسلط شده است، به جز شهر صهيون! (zion) (65)اهالي اين شهر که از ديد ربات هاو ابر رايانه در زير زمين پنهان شده اند، سفينه هايي براي مبارزه با اين شيطان تکنولوژيک و ياران آهنينش گسيل داشته اند. يکي از آن سفينه ها «نبوکونزر يا همان بخت النصر» مي باشد که همنام پادشاه ظالم بابل مي باشد که يهوديان را بنا به نقل تاريخ آواره کرد. رئيس سفينه، مورفيوس، سياهپوستي است که انسان هاي اسير در چنگال ابر رايانه را شناسايي مي کند و هر کدام را که آمادگي دارند، از بند اين اهريمن آهنين ميرهاند. ابر رايانه جسد انسان ها را در ظرف هايي وان مانند در ماده اي مغذي غوطهور کرده است و با سيم ها و الکترود هايي تمام انرژي بدن انسان ها را به نفع خود مصادره مي کند (66)و با سيم هايي که به پشت سر اجساد بي حرکت و مرده وار متصل است، به مغز آنان چنين القا مي کند که زنده اند و متحرکند و پولدارند و مسلط بر تکنولوژي. در واقع زندگاني معمولي ما به توهم و پوچي و القاي مجازي در اين فيلم تعبير مي شود و فقط افرادي که با شهر صهيون (نماد اورشليم) در ارتباطند به حقيقت رسيده اند. البته رسيدن به شهر صهيون با رنج و مشقت زيادي همراه است. وظيفه ي سفينه ي مورفيوس اين است كه ششمين منجي صهيون را در ميان اجساد بي تحرک اسير در دست ابر رايانه بيابد و او را پس از رنجهاي فراوان بيدار کند و به روشنايي حقيقت (همان مقام نيروانا در بوديسم) برساند. مورفيوس، فردي وظيفه شناس است. او نئو يا آقاي اندرسون را که يک هکر کامپيوتري در فضاي پوچ مجازي است، مي يابد و بيدارش مي-کند(67)و نئو در راه نجات زايان (صهيون) هر چه در توان دارد مي-گذارد؛ البته در ابتدا، خود باور ندارد که منجي است ولي در نهايت با کمک ترينيتي که دستيار مؤنثش ميباشد، به ايمان مي رسد و حقيقت را در وجود خود مي يابد و به هيچ و پوچ بودن جهان درون ماتريكس شناخت پيدا مي کند (نيروانا) و در نبرد جانانه اي با «اسميت» (سر دسته ي محافظان ماتريکس) با فدا کردن خود، شهر مقدس صهيون را نجات مي دهد و از طرفي اسميت را هم که در واقع ويروسي کامپيوتري بود، از بين مي برد و جهان ماتريکسي را هم از شرِ اسميت راحت مي کند. (68)اين فيلم ترکيب عجيبي از عرفان هاي مسيحي و يهودي و بودايي و آخرالزمان صهيونيستي، با محوريت شهر محبوب خدا! (اورشليم که در کنار کوه صهيون است) مي باشد(69)و در جاي جاي خود حرف هاي بسياري براي گفتن دارد! اما آنچه در اين مقال براي ما مهم است پيوند بسيار شديد بوديسم و صهيونيسم در اين اثر است.نئو هم ميتواند نماد مسيح بن داوود، منجي شهر صهيون باشد و هم بوداي ششم که طبق عقايد بوداييان، قبل از آخرين بودا (بوداي هفتم) در پايان جهان مي آيد. در فيلم هم اشاره ميشود که نئو ششمين ناجي مي باشد. به علاوه اين ناجي که براي نجات شهر صهيون (که نام جنبش صهيونيسم هم از آن گرفته شده است) جان خود را هم ميگذارد، اصلاً نشاني از خدا و نبوت ابراهيمي و شريعت ندارد و با تأمل و فهم حقيقت جهان که کليدي ترين آموزه هاي بودايي هستند، به اين مي رسد که جهاني که ميپنداريم واقعي است جز پوچي، چيزي نيست (مقام نيروانا). طبق تعاليم بودا، فقط افرادي حقيقت جهان را درک مي کنند که با مراقبه و رياضت، به تمرکز حواس راه يابند تا بتوانند به مقام نيروانا برسند. عرفان نمايي فيلم، با به کار بردن زبان کنايه اي معنوي و راز آميز دو چندان مي شود. مشکلات اصلي بشر با واژه هايي چون کوري، خواب، جهل. رؤيا و تاريکي و شب بيان مي شوند و راه حل ها از طريق واژه هاي بينايي، برخاستن، دانش، نور، سفيدي و روز بيان مي شوند. در اين فيلم انسان هاي زيادي اسير در دنياي ذهني و مجازي هستند که از طرف ابر رايانه به آنها القاء مي شود و شهر ماتريکسي، توده اي از توهمات تمامي انسان هايي است که آن را در ذهنشان ساخته اند و واقعيتي ندارد. در بوديسم هم رنج انسانها بر پايه ي چرخه اي از اميال و آرزوهايي است که انسان را در دايره ي تکراري مرگ و تولد دوباره (سمسارا/ تناسخ) محصور مي کند و شرط نجات از اين «زندان ذهني» (به گفتهي مورفيوس) رسيدن به حقيقت اين جهان از طريق تامل و تمرکز است. ناداني دليل گرفتاري انسان هاست. در سکانسي که نئو و مورفيوس و ترينيتي به ديدار اوراکل (پيشگو) مي روند و پسرک بودايي با چشمش قاشق را كج مي كند، تصريح تصويري و نوع پوشش پسرك و حرف-هاي او، وابستگي بيش از حد فيلم به بوديسم را برملا مي کند.(70) صحنه هايي که نئو براي اولين بار از جهان مجازي به جهان واقعي منتقل ميشود، از درون لوله اي به استخر آبي افتاده و نور را ديده و متولد مي شود، همچون بودا که نور را ديد و تولدي دوباره يافت و تبديل به منجي انسان ها شد و به روشنايي رسيد؛ آب هم به صورت نمادين معناي پاکي را ميرساند. نئو بدون مو و عريان و گيج متولد مي شود با چشماني که به گفته مورفيوس «پيش از آن هرگز نديده اند»در فيلم ماتريکس، دنيا اسير تاريکي است و تنها چند انسان آزادي خواه در يک زيردريايي اسرارآميز که همانند کشتي نوح (عليهالسلام) است، با اين دنياي تاريکي در ستيزند. مقصد زيردريايي همان آرمان شهر «زايان» است که فقط ناخدا و رهبر گروه (کاپيتان مورفي) نشان دقيق آن را مي داند. مورفي خود نيز از نيروهاي فرمانروايان شهر زايان است. ولي مورفي بدون امداد يک منجي، نمي-تواند بر امپراطوري ماتريکس غلبه کند و اين بار منجي يا پيامبر جديد را از بين متخصصين كامپيوتر برمي گزيند!«نئو» در حقيقت همان «بوداي ششم» يا «مسيح جديدي» است(71) كه از بين تکنيسين ها انتخاب ميشود! در نتيجه پيامبر آخرالزمان به جاي آنکه : «تئوريسين» باشد، يک «تکنيسين» است.(72) در ادامه ي فيلم، مورفي طي آموزشهاي سخت، تمام تکنيکهاي نبرد با ماتريکس را به پيامبر جديد خود مي-آموزد و از او يک ماشين کشتار جمعي مي سازد و اينها همه نماد مادي گرائي و تسلط فلسفه حس گرايي و کنار زده شدن عقل و دين است؛ و اين همان فلسفه و زندگي غربي است.هيچ کس از ابتدا در برخورد با دنياي واقعي، نمي تواند حدس بزند که مجازي و غيرحقيقي است!؟ همان گونه که هيچ کس از ابتداي ماتريکس با ديدن اولين نماهاي فيلم نمي تواند تشخيص دهد، تم اصلي و درون مايه ي آن درباره ي چيست! آيا ماتريکس فيلمي علمي- تخيلي يا فضايي است؟ پاسخ را تنها بايد از خود فيلم ماتريکس دريافت؛ هرکس که ماتريکس را فيلمي خيالي و فضايي بپندارد، در همان تصوراتي غوطه ور است که فيلم ماتريکس آن را دنياي مجازي ماتريکس، يعني همان دنياي واقعي خودمان، معرفي مي کند.(73) تمامي رازوارگي ماتريکس در ابتداي آن، به هيچ وجه ژستي افراطي براي تحت تأثير قرار دادن بينندگان نيست؟ چنان که بسياري از فيلمهاي تخيلي - علمي و فضايي از آن برخوردارند. بلکه تمامي ديالوگها و نماها به طرز باور نکردني و بي نظيري دقيق به کار رفته اند؛ تمامي اشخاص و موضع هايي که در فيلم ماتريكس موجودند، به همان دلايلي که ماتريکس بر موجوديت فرا حقيقي تأکيد ميورزد، موجوديت واقعي ندارند، بلکه معاني و ماهيتهايي مفهومي هستند که اصالت موجوديت شان، بر همان مفهومي و غير واقعي بودنشان است. چرا که از ديدگاه فيلم ماتريکس، دنياي واقعي که با اشخاص واقعي ادراک ميشود، دنيايي مجازي و ماتريکسي است که اصالت ندارد.(74)زماني که نيو به سراغ «اوراکل» مي رود يکي از شاگردانش که هيأتي بودايي دارد پسرکي است که در حال خم کردن يک قاشق است، نيو به کار او دقت بيشتري ميکند؛ پسرک به او ميگويد:بايد به حقيقت فکر کني، بايد به اين بيانديشي که قاشقي وجود ندارد. نيو قاشق را از پسرک مي گيرد و بر روي آن تمرکز مي کند ناگهان قاشق شروع به خم شدن مي کند. در جاي ديگر فيلم نيو زماني که با ترينيتي بالاي آسانسور قرار دارد، کابل وزنه را قطع مي کند و زماني که وزنه در حال پايين آمدن است نيو مي گويد: قاشقي وجود ندارد، و اين نکته را باور مي کند که وزنه وجود ندارد، لذا از ميان آن وزنه مي-گذرند.(75)زماني که متصدي جلوه هاي ويژه فيلم براي گرفتن تنديس اسکار به روي سن مي رود، اين شعار را مطرح ميکند که قاشقي وجود ندارد. در اين فيلم دو عنصر مهم و حياطي وجود دارد كه روي آن تأكيد ميشود: 1.آرشيتكت 2.پيشگو يا همان اوراكل .يعني در ماتريكس اين دو عنصر هستند كه نقش اساسي را بازي مي كنند، يكي مهندسي و ديگري آينده نگري.مورفيوس كه نيو را از ماتريكس آورده، به عنوان دستيار منجي به او آموزش هايي مي دهد تا او وظيفهي نجات بخشي را انجام دهد. مورفيوس از فرهنگ هاي شرقي براي آموزش نيو، به عنوان يك انسان غربي استفاده مي كند. نيو بعد از اين آموزش ها، نگاه مورفيوس را مي پذيرد و نگاه نيو تبديل به نگاه مورفيوس مي شود. نيو دنياي واقعي و مجازي را مي شناسد و دنياي واقعيت و عدم واقعيت را درك مي كند. نيو خود را با دنياي مجازي تطبيق مي دهد و تازه متوجه مي شود مجاز يعني چه.تقويت ذهن مرحله به مرحله به نيو قدرت بيشتري مي دهد تا اينکه در پايان ماتريكس اول بعد از اينکه با اسباب عادي نمي تواند پيروز شود و مي ميرد، با مدد از نيروي عشق (البته با طعم هاليوودي! ) زنده ميشود.(76) آنگاه به مکاشفه عالم مي رسد و در و ديوار و هيکل آدمها را به صورت صفر و يک هاي در حال جولان ميبيند! (هر سه قسمت ماتريکس با اين صفر و يکها شروع ميشود) با آرامش ميجنگد، دشمن را نه از بيرون، که از دورن منهدم مي کند (همان كه بودا ميگويد دشمن را بايد از درون نابود كرد) و در سکانس آخر قسمت اول به راحتي به آسمان پرواز مي کند. در اين فيلم، علاوه بر موازي بودن دو دنيا، هر دو بر هم تاثير ميگذارند و بلکه در حقيقت دنياي حقيقي، حاکم بر دنياي ماتريکسي است و اينکه اسباب عادي در برابر حقيقت عالم به هم مي ريزند، بسيار مضمون عميق و مذهبي اي است. نيو در قسمتهاي بعدي باز هم قدرت بيشتري پيدا مي کند و ابرها را به دور خود مي چرخاند و از يک سوي عالم به سوي ديگر طي الارض مي کند، تا هم سير داستان به تکامل برسد و هم هاليوود راضي و خشنود شود!مطلب ديگري كه بايد بيان كنيم اين است كه در فيلم ماتريكس همه چيز حساب شده است؛ اسم افراد، محلها و اعداد بدون استثناء، با حساب دقيق و از روي عمد انتخاب شده اند که ما تنها به چند نمونه از آن اشاره مي كنيم :
1.اسميت؛ اسم بازرس اسميت از کجا آمده است؟ در صحنه اي از فيلم بازرس اسميت سوار ماشيني ميشود كه پلاك آن Is5416 است اين شماره پلاك اشاره دارد به انجيلي منسوب به Isaiah بخش54 آيه ي 16 كه در آن چنين آمده است : «برحذر باشد كه من اسميت را آفريدم كه بر اخگرها آتش مي دمد و ابزاري براي خود فراهم مي آورد و من او را از براي نابودي خلق كردم».(77)
2.نبوکونزر؛ سفينهاي كه كاپيتانش مورفيس بود، همان بختالنصر است، كه به روايت انجيل پادشاه بابل بوده كه به سبب روي گرداندن مردم از خدا، از طرف خدا اعزام شده براي حمله به اورشليم.
3.زايان ( zion )؛ شهري كه افرادي كه از ماتريكس نجات يافته اند در آن كنار هم جمع شده اند، نام تپهاي است در اورشليم كه معبد سليمان در بالاي آن بنا شده است. همچنين كلمه zion ميتواند تركيبي از zero (صفر) و one (يك) باشد كه اشاره به صفر و يك هاي دنياي ماتريكس دارد.(78)
4.سايفر؛ نام خائني است كه در استفاده از رموز ماتريكس سرآمد همگان است، و معناي آن، شخص يا شيء بدون اهميت و هويت است. شخصيت او تشابهات زيادي با يهوداي خائن در كتاب مقدس دارد و در مواردي خود نيز به آن اشاره دارد.
5.ترينيتي؛ نام همكار مؤنث نيو، به معناي تثليث است.
6.ماتريكس؛ يك برنامه ي رايانه اي كه براي به اسارت كشيدن بشر مورد استفاده قرارمي گيرد، در واژه نامه، ماتريكس به اين دو معني آمده است : 1- رحم 2- داخل يا درون، جايي كه چيزي در آنجا شكل بگيرد، خلق شود يا رشد كند. «ماتريكس» در ذات خود داستاني است درباره تولد و آفرينش.
7.مورفيس؛ مربي نيو، او نيز همانند تعميد دهنده ي مسيح مأموريت دارد تا راه را براي ظهور يك ناجي آماده كند. در اساطير يوناني، مورفيس فرزند هيپنوس و خداوند روياهاست(79)
8.نيو؛ نام مجازي تامس آندرسن، در واقع به معناي جديد و تازه. نيو همچنين به معناي يكتا نيز به كار مي رود.
9.تامس آندرسن؛ آندرسون نام يكي از حواريون عيسي مسيح، كه ديديموس نيز خوانده مي شد و در اساطير يوناني به معناي دوقلو يا همزاد است. آندرسن يعني پسر انسان، يكي از القابي است كه عيسي براي خود استفاده مي كرد. اين نام دوگانه بيانگر فطرت دوگانه ي اوست. (80)قهرمان «ماتريكس» با عنوان «آقاي آندرسن» در معرض آسيبهاي حاصل از قدرت نمايندگان شر است و با عنوان «نيو» برآنها تسلط دارد.
سخن آخر
جنگ نرم از مقولههاي بسيار مهم و حساس در جهان امروز است. از قضا، جنگ نرم برعکس آنچه برخي تصور مي کنند، تنها مربوط به رابطه جمهوري اسلامي ايران با جهان غرب نمي شود. بلكه جنگ نرم جرياني است پويا و ريشه دار که از سوي جهان غرب به راه افتاده است و اين جريان در مقابل کليه کشورهاي جهان که به نوعي در بخشهاي گوناگون با غرب هماهنگ نيستند و به منظور هرچه يکدستتر کردن جهان و نزديکتر شدن ملل گوناگون با تفکرات حاکم بر جريان غالب غربي، که در حال حاضر تحت نفوذ صهيونيسم جهاني است، هدايت و رهبري مي شود. از اين منظر، جنگ نرم نميتواند مختص عرصه سياسي و با هدف براندازي يک نظام باشد. اين جنگ اهداف خود را در عرصههاي اجتماعي، اقتصادي و به ويژه فرهنگي و مذهبي دنبال مي كند.آن چه ما در اين تحقيق بيان كرديم تنها اشاره اي بود به تبيين اين موضوع و انگيزه هاي جهان غرب در اين خصوص و براي مصداق نيز تلاش کرديم تنها به برخي از مصاديق کاملاً عيني اشاره كنيم. متأسفانه متوليان اصلي فرهنگ و مذهب يعني نهادهايي همچون حوزههاي علميه، ارشاد اسلامي و صدا و سيما چندان در اين عرصه، پويا و با حساسيت درست و منطقي عمل نکرده اند و ما هر روز شاهد پخش آثار گوناگون فرهنگي با مضموني فاسد در سطر رسانه ها و جامعه هستيم که ذكر بخش کوچکي از آنها نيز در اين مجمل نمي گنجد. مهمتر اينکه هيچگاه چنين آثاري مورد نقد و روشنگري کافي براي مخاطبان از طريق رسانه ملي قرار نمي گيرد و اين باعث مي شود تا اثرات غيرمستقيم و دراز مدت آن به تدريج و با ملايمت در سطوح جامعه گسترش يابد. لذا توجه جدي به چند نکته ي بسيار مهم از سوي متوليان فرهنگي جامعه کاملاً ضروري است :
1. هدف از ذکر مطالب فوق به هيچ عنوان اين نيست که مردم بايد از تماشاي آثار زيبا و جذاب سينمايي و تلويزيوني جهان با موضوعاتي اينچنين جذاب و پر مخاطب محروم شده و در عوض تنها بيننده آثار دسته چندم و غالباً به لحاظ فني ضعيف توليد داخل باشند، بلکه تأکيد داريم با تبيين موضوع و روشنگري لازم از طريق برنامه هاي مناسب و جذاب مي توان مخاطبان را به تحليل فيلم و دقت در محتواي آثار تشويق نمود و در اين راه ياري رساند. بديهي است در عصر ارتباطات توقع اجراي سياست «ديوار آهنين» نميتواند منطقي و حتي عملي باشد.
2. اغلب اينگونه آثار از جذابيت هاي بسياري براي مخاطبان جهاني برخوردارند، لذا بر متوليان فرهنگي کشور واجب است تا در جهت هرچه جذابتر و تکنيکي شدن آثار توليدي داخلي در جهت جذب مخاطب بکوشند و تنها به غني بخشيدن به محتواي آثار بسنده نکنند.
3. ادبيات ايراني آکنده از قابليت هاي دراماتيک جذاب است که مي-تواند پايه بسياري از آثار نمايشي فاخر با مخاطب جهاني باشد. در اين ميان، شاهنامه حکيم ابوالقاسم فردوسي تنها يکي از آنهاست. لازم است سينما و تلويزيون ايران با بهره گيري از اين فضاهاي تصويري و خلق توليدات جذاب بصري تلاش کند تا هرچه بيشتر و بهتر حس زيبايي دوستي مخاطبان خود را ارضا نمايد و در پي جذب مخاطبان جهاني برآيند. در آخر آنکه جنگ امروز در دنيا، «جنگ رسانه» است و اگر مي خواهيم در اين ميدان پيروز باشيم بايد ابزار رسانه را بشناسيم و نه تنها با تهاجمات فرهنگي مبتني بر نظام صهيونيستي مقابله کنيم، بلکه درجهت شناساندن فرهنگ غني ايراني اسلامي خود به اذهان تشنهي جهان باشيم.
پينوشتها:
54. ر.ک <www.psyop.ir>
55. پيرامون مسيحيت صهيونيستي ر.ک <www.avinyfilm,ir>
56. ر.ک <www.siasatema.com>
57. ر.ک <www.avinyfilm.ir>
58. ر.ک <www.tahery.blogfa.com> و <www.fa.wikipedia.org>
59. ر.ک <www.csitoloo.com>
60. ر.ک <www.csitoloo.com>
61. براي شناخت کامل اين فيلم ر.ک <www.imdb.com>
62. ر.ک www,vista,ir
63. ر.ک <www.babasirat.mihanblog.com>
64. ر.ک <www.findfa,com>
65.ر.ک <www.hollywoodfilms.persianblog.com>
66. ر.ک <www.mohsenelf.gigfa.com> و <www.filmnegar.blogfa.com>
67. ر.ک <www.yasgold.blogfa.com>
68. ر.ک <www.farabit.ir>
69. ر.ک <www.naghdefilm.parsiblog.com>
70. ر.ک <www.sasara.blogfa.com> و <www.30nema.30nema.com>
71. ر.ک <www.mahdiyan82.blogfa.com>
72. ر.ک <www.2-2bartar.mihanblog.com> و <www.aviny.com>
73. ر.ک <www.khazzeh.com>
74. ر.ک <www.iryahoo.multiservers.com> و <www.aftabir.com>
75. ر.ک <www.tebyan.net> و <www.rooz8.com>
76. ر.ک <www.forum.vivadl.com>
77. ر.ک <www.forum.cinemacenter.ir>
78. ر.ک <www.hojatebnelhasan.mihanblog.com>
79. ر.ک <www.iricap.com>
80. ر.ک <www.vista.ir>
فهرست منابع و مآخذ :
1.باير ناس، جان، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حکمت، چاپ پانزدهم، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي تهران1381
2. پاشائي، ع، راه آيين (دَمَّه پَدَه)، مؤسسه نگاه معاصر، تهران 1385
3.توفيقي، حسين، آشنائي با اديان بزرگ، سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)؛ موسسه فرهنگي طه، تهران ????
4.جبرائيل، آرش، آموزه هاي بودا.
5.کَريدرز، مايکل، بودا، ترجمه علي محمد حق شناس، مؤسسه طرح، تهران 1372
6.مبلغي آباداني، عبد الله، تاريخ اديان و مذاهب جهان، موسسهي آموزشي امام خميني(ره)، تهران ????
7.نادري، ناصر، سرگذشت اديان، مؤسسه نشر و تحقيقات ذکر، تهران 1384
8.وير، رابرت، جهان مذهبي : اديان درجوامع امروز، ترجمه دکترعبدالرحيم گواهي، چاپ دوم، چاپخانه دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران 1378
9.هوپ، جين، بودا : قدم اول، ترجمه علي کاسني، مؤسسه جهان کتاب، تهران 1378
10.هوکنيز، بردلي، آيين بودا، ترجمه محمدرضا بديعي، چاپ سوم، انتشارات اميرکبير، تهران 1380
11.هيوم، رابرت، اديان زنده جهان، ترجمه دکترعبدالرحيم گواهي، چاپ دوازدهم، دفترنشر فرهنگ اسلامي تهران 1382
12.www.behdashtemanavi.com
13.www.rooz8.com
14.www.rohsa.blogfa.com
15.www.imdb.com
16.www.aftabir.com
17.www.hojatebnelhasan.mihanblog.com
18.www.mtooyserkani.com
19.www.naghdefilm.parsiblog.com
20.www.goshayeshgarebozorg.parsiblog.com
21.www.yasgold.blogfa.com
22.www.vista.ir
23.www.babasirat.mihanblog.com
24.www.hermes.blogsky.com
25.www.mahdiyan82.blogfa.com
26.www.farabit.ir
27.www.iricap.com
28.www.tebyan-zn.ir
29.www.bashgah.net
30.www.khazzeh.com
31.www.jamejamonline.ir
32.www.psyop.ir
33.www.moviefa.org
34.www.siasatema.com
35.www.shia-news.com
36.www.tarikhema.ir
37.www.qiu.ir
38.www.aryapdf.com
39.www.manaviatenovin.com
40.www.smostaghaci.persianblog.ir
41.www.tahery.blogfa.com
42. <www.csitoloo.com>
43.www.fa.wikipedia.org
44.www.avinyfilm.ir
45.www.aviny.com
46.www.mindmotor.net
47.www.iryahoo.multiservers.com
48.www.sarsara.blogfa.com
49.www.bikalamfilm.titrblog.com
50.www.cinematic.blogsky.com
51.www.2-2bartar.mihanblog.com
52.www.mohsenelf.gigfa.com
53.www.30nema-30nema.com
54.www.forum.vivadl.com
55.www.forum.cinemacenter.ir
56.www.filmnegar.blogfa.com
57.www.findfa.com
58.www.hollywoodfilms.persianblog.ir
نويسنده:محمد عليزاده
منبع : اختصاصي راسخون
نظرات 3
Smithb778
1396/10/14 | 13:43 |you are in point of fact a just right webmaster. The site loading velocity is amazing. It sort of feels that you are doing any distinctive trick. Furthermore, The contents are masterpiece. you've performed a magnificent process in this subject! kkgcbaadfeaddekd
Johnd587
1396/10/14 | 13:43 |Excellent post. I was checking continuously this blog and I'm impressed! Extremely useful information specially the last part kdggeffdeeec
Smithc204
1396/10/12 | 16:2 |Nice blog! Is your theme custom made or did you download it from somewhere? A theme like yours with a few simple tweeks would really make my blog stand out. Please let me know where you got your design. Bless you efdeaebedefekbae
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید