ولي خنده آور است كه: سيد باب و ميرزا بهاء پس از همه مجاهدات دين مقدس اسلام، تازه قرون جاهليت و ايام خرافات پرستي و بت پرستي را تجديد نموده، و مردم را بسوي بت تراشي دعوت ميكنند، ملاحظه نمائيد كه عبدالبهاء
در مكاتيب اول (ص 254 س 14) ميگويد: چه كار اظهر الوهيت و ربوبيت بسياري نموده حضرت قدوس روحي له الفداء يك كتاب در تفسير صمد نازل فرمودند از عنوان كتاب تا نهايتش اني انا الله و جناب طاهره اني أنا الله را بدشت تا عنان آسمان بأعلي النداء بلند نموده و همچنين بعضي أحباء در بدشت [1] و جمال مبارك در قصيده ي ورقائيه ميفرمايد:
كل الالوه من رشح أمري تألهت
و كل الربوب بمن طفح حكمي تربت
همه خدايان از اثر فرمان من خدا شدند و همه ي پروردگاران از حكم من پروردگار گشتند.. الخ.
پس از اين بيت معلوم ميشود كه: جناب ميرزا رئيس آلهه و خدايان است، و آلهه ي ديگر را جناب او بمقام الوهيت رسانيده است، واقعا تفو بر اين جهالت و ناداني كه: پس از هزار و سيصد سال از أيام توحيد و يكتاپرستي و نورانيت اسلام، باز اين خرافات نوشته و گفته بشود.
اسلام در اولين مرتبه ميگفت: تنها از پروردگار واحد عبادت كرده و از آلهه ي ديگر منقطع شده، و در مقابل كسي سجده و خشوع نكنيد، پيغمبر اسلام ميگفت: بگوئيد كه بجز خداي متعال پروردگاري نيست و همه در مقابل او بنده و سراپا ضعف و ذلت و فقر و احتياج هستند - لا اله الا الله - لا حول و لا قوة الا بالله - لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد - هو الأول و الآخر و الظاهر و الباطن - الله لا اله الا هو الحي القيوم - من ذا الذي يشفع عنده الا باذنه - ءارباب متفرقون خير ام الله الواحد القهار - ما تعبدون من دون الله الا أسماء سميتموها أنتم و آباءكم ما انزل الله بها
من سلطان ان الحكم الا الله أمر أن لا تعبدوا الا اياه ذلك الدين القيم و لكن أكثر الناس لا يعلمون.
آري قرآن ميگويد: بجز خداي متعال بكسي متوجه نباشيد، و كسيرا براي مقام الوهيت و ربوبيت انتخاب نكنيد، و در مقابل كسي عبادت ننمائيد، و ارباب متفرقه را بيندازيد، و اينست دين محكم و استوار شما.
ولي جناب ميرزا پس از دوازده قرن، در نتيجه ي جهالت و ناداني و يا در اثر القاءات و تلقينات دشمنان خارجي دين مقدس توحيد، شروع به ترويج آلهه وبت پرستي نموده، و با كمال بيشرمي و بيحيائي ميگويد: من رئيس خدايانم، و يك مشت مردم احمق و نادان و عوام و شهوت پرست را بدور خود جمع كرده، و آنان را براي عبادت و اطاعت خود امر ميكند.
و خود ميرزا بهاء در كتاب بديع در ص (154) ميگويد: انه يقول (خود بهاء) حينئذ انني أنا الله لا اله الا أنا كما قال النقطة (سيد باب) من قبل و بعينه يقول من يأتي من بعد.
و در اينجا مقام الوهيت را گذشته از اينكه براي خود و براي سيد باب ثابت ميكند، براي آيندگان نيز فتح باب نموده، و يا كمال جرأت بت پرستي و صنم تراشي را نشر و ترويج مينمايد.
و باز در صفحه ي (341) همين كتاب ميگويد: كه از نفس ظهور (ميرزا بهاء) محتجب نماني چه كه مقصود بالذات او بوده و خواهد بود او است آيه ي ليس كمثله شي ء و اوست آيه ي لم يلد و لم يولد بل مظاهر لم يلد و لم يولد خلق عنده ان أنتم توقنون، از اين جهت است كه نقطه ي مشيت اوليه ي روح ما سواه فداه در مقام حروفات و مرايا و نور و امثالها من أعلي مراتب
الأسماء و الصفات الي أن ينتهي الي أدني رتبة الأشياء ميفرمايند اينها از خود تحققي نداشته چون بشمس حقيقي مقابل شده اند اشراق تجليات لانهاية بر آنها شده در اين مقام ديده نميشود در آن مظاهر الا الله... الخ.
جناب بهاء در اينجا پرده ي خفاء را از جمال مبارك ابهي برداشته، و بصراحت لهجه وجود مقصود بالذات و شمس حقيقي را معرفي نموده، و فرموده است كه او است ذات فرد لم يلد و لم يولد و مثل و كفوي براي او نيست، و مراتب موجودات كه اسماء و صفات تكويني هستند همه از او استفاضه نموده و از آن ذات مبارك (الله، ميرزا خدا) خبر ميدهند، و بموجب اين عبارت مقام الوهيت مخصوص تنها ايشان بوده و ديگران همه مرايا هستند.
آري جناب ميرزا در مقام زيركي و جلب تمايلات گوسفندان خدا انصافا كفو و نظيري ندارد (و لم يكن له كفوا احد) ولي حقيقت عنوان (لم يلد و لم يولد) براي نويسنده مكشوف نگرديد، زيرا پدر و مادر و اولاد ايشان وجود خارجي داشتند، و خوب است در اين قسمت جانشينان ايشان توضيحاتي بدهند.
و در صفحه ي (342) بفاصله چند سطر باز ميگويد: ملاحظه در اول من آمن كن (اول مؤمن بسيد باب) و همچنين ثاني من آمن كه هيچ نفسي را در بيان از يد از اين دو نفس و سائر حروفات حي (18 نفر بعدد كلمه حي) وصف نفرموده اند چنانكه در زيارتشان يا ساذج الله و يا كينونة الله و يا ذات الله و بامثال اينكلمات ذكر فرموده اند.
باز از مطالعه و خواندن اين عبارت بر ترديد و اشتباه ما افزوده شده، و در معرفت مقام الوهيت جناب ميرزا متحير و مبهوت ميشويم، زيرا اگر سخن سيد باب راست بوده است: پس اول مؤمن باو كينونة خدا و ذات
خدا بوده است، و در اينصورت مقام و منصب و چيز زائدي براي جناب ميرزا باقي نميماند، مگر اينكه بفرمايند: اين الفاظ براي تحير بندگان است (رب زدني تحيرا فيك).
و عبدالبهاء در مكاتيب دوم ميگويد: (ص 245 س 3) مقصد از هر چهار تحيت جمال قدم روحي لأحبائه الفدا است نه دون حضرتش، و اجراء هر چهار جائز.... كه هر چهار تحيت در كتاب الهي وارد، و الي اليوم بانك ملأ اعلي (الله ابهي است) و روح اين عبد از اين نداء مهتز، هر چند مقصود از (الله اعظم) نيز جمال قدم روحي لأحبائه الفدا است، چه كه او است اسم اعظم و نيز اعظم و ظهور أعظم، اما اين تحيت (الله ابهي) كوس ربوبيت جمال غيب احديت است كه در قلب امكان تأثير مينمايد.
معلوم ميشود عبدالبهاء بانك ملأ اعلي را نيز مي شنيد، و مخصوصا از شنيدن آن خوشحال و مسرور نيز ميشد، البته حق دارد كه خوشحال و مهتز گردد، زيرا اگر ربوبيت و نيز جمال قدم بودن ميرزا ثابت نشود: عبدالبهاء چگونه ميتواند دعوي پسر خدا بودن را داشته و در صفحه ي (255) بگويد: و اگر چنانكه مقاميرا بخواهم خدا نكرده از براي خويش چه مقامي أعظم از فرع منشعب از اصل قديمست، تالله الحق ذل رقاب كل مقام و خضع أغناق كل مقام و رتبة لهذا المقام العظيم.
ميگويد تمام مقام و مرتبه ها در مقابل مقام من كه پسر خدا هستم (فرع منشعب از ريشه ي قديم) خضوع و خشوع ميكنند.
واقعا چقدر انسان بايد كوتاه فكر و پست و فريفته بخود و جاهل و أحمق باشد كه: چون جمعيرا از مردم نادان و ساده لوح و عوام در اطراف خود بيند، چنان خود را گم كرده و مدهوش و سرمست و مغرور گردد، تا اينكه دعوي ربوبيت يا قديم بودن و يا پسر خدا بودن كند.
و خود بهاء در كتاب مبين (ص 21 س 5) ميگويد: قل لا يري في هيكلي الا هيكل الله و لا في جمالي الا جماله و لا في كينونتي الا كينونته و لا في ذاني الا ذاته و لا في حركتي الا حركته و لا في سكوني الا سكونه و لا في قلمي الا قلمي الا قلمه العزيز المحمود. بگوي در هيكل و جمال و كينونت و ذات و حركت و سكون و قلم من ديده نيمشود مگر هيكل و جمال و كينونت و ذات و حركت و سكون و قلم خداوند.
و باز در همين كتاب (ص 48 س 14) ميگويد: ثم اخرجي يا حورية الفردوس من غرف الجنان و أخبري أهل الأكون تالله قد ظهر محبوب العالمين و مقصود العارفين و معبود من في السموات و الأرضين و مسجود الأولين و الآخرين - حورية از غرفه هاي بهشت مأمور ميشود كه باهل عالم خبر دهد - قسم بخدا كه محبوب عالمين و مقصود عارفين و معبود اهل آسمانها و زمين و مسجود اولين و آخرين ظاهر شد.
متأسفانه مردم جهان هنوز از اين محبوب و مسجود و مقصود خودشان خبري ندارند. خوب بود جناب ميرزا باين شعر هم استشهاد ميكرد:
دوست نزديكتر از من بمن است
وين عجبتر كه من از وي دورم
و بمناسبت اين مقام بمورد است كه موضوع عبادت و پرستش را طرح كرده، و نظر دين مقدس اسلام و سپس نوشته هاي بابيه و بهائيه را در اينموضوع بدانيم.
پاورقي:
[1] جريان امردشت بدشت و قضايا و دعاوي قدوس و ديگرانرا در فصول آينده اين كتاب متذكر خواهيم شد. رجوع كنيد به فهرست.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید