ادعاي ظهور امام دوازدهم
موضوع ادعاي (انا المهدي) صرفا به ياوه گوييهاي يک عده ورشکسته سياسي محدود نمي شود و بر طبق روايات متعدد اسلامي قرار است تعداد زيادي افراد مغرض در دوران غيبت امام دوازدهم شيعيان و منجي عالم بشريت به دروغ ادعاي مهدويت کرده و هر يک عده اي را دور خود جمع کنند. اگر هم در اين قسمت چيزي مينويسيم هدف اصلي آنست که من بعد هم مسلمانان گول افراد دروغگو و گروههاي مغرض را نخورند و در دسته کسانيکه در احاديث از آنها بعنوان گمراهان و در بدترين حالت مرتدين ياد شده است قرار نگيرند. حال اگر در بين حدود ده فرقه ايکه هر يک با ادعاي شخصي که خود را مهدي ميدانست تشکيل شدند و البته بهاييت در همين چند فرقه هم جزو ضعيفترين ها بشمار مي رود انسانهايي باشند که واقعا بدنبال کشف حقيقتند ميتوانند با خواندن اين چند صفحه به کذب ادعاي سرانشان پي ببرند و ما را هم از دعاي خير فراموش نکنند. و الا که چهار يا پنج ميليون بهايي که نميتوانند گوشه جهنم را هم پر کند چه ارزشي دارد که انسان بخواهد وقتش را براي آنها تلف کند!
موضوع نسب آن حضرت:
در تمام احاديث و روايات شيعه و سني، بالاتفاق ايشان را مهدي و از نسل حضرت ابا عبد الله عليه السلام ميداننـد، لذا در نام، کنيه و نسب آنحضرت در تمام دنياي اسلام توافق کامل وجود دارد. از طرف ديگر پيغمبر اسلام فرمودنـد “اني بعثت لاتمم مکارم الاخلاق” يعني بعثت ايشان براي آن بود که بالاترين مسايل اخلاق تبيين شود و راه رسيدن به بالاترين کمال نشان داده شود، و مساله خاتميت ايشان از همه اهل بيت و شخص پيغمبر اسلام آنقدر روايات شده است که ديگر جاي شک و شبهه باقي نمانده است. لذا اگر کسي هم در اين مدت غيبت ادعايي کرده حتي الامکان سعي در اثبات نسب مستقيم با امام يازدهم داشته يا لا اقل سعي کرده خود را از آن خاندان معرفي کند که کمي تقريب ذهني براي مردم بوجود بياورد که نکند وي همان حضرت مهدي باشد، کمتر گروهي پيدا مي شود که رهبرهايشان حتي ادعاي نسب غير مستقيم با آنحضرت را هم نکردنـد و گستاخي را به حدي رسانده باشند که حتي پيغمبر جديد هم معرفي کنند. همانطوريکه توضيح ميدهيم وجه تشابه همه اين گروهها مسخ نمودن اعضاي خود ميباشد. بايد از دوران کودکي روي فکر آنها با موجي از تبليغات به طوري نفوذ نمود که ديگر توان تصميم گيري و قدرت تفکر مستقل را از دست بدهند، طوري که چند نفر جاهل عقب افتاده دور و بر خودشان را همه جهان بداننـد و براي کسي که بعد از مثلا ??? سال با آنهمه خرج و تبليغ در همه دنيـا فقط چند ميليون بي کار بي مصرف را که ميخواهند به جاي نماز آواز بخوانند!! دور هم جمع کرده و خود الان در آتش دوزخ منتظر پيروانش است که به او ملحق شونـد، ارزش خدايي قائلنـد و تاثير وجودش را جهاني ميداننـد، و در مقابل چشمهايشان، حزب ? ميليارد و چند صد ميليوني مسلمانان را که جهاني را تکان داده اند جمعيتي قليل مي خوانند. مسخ تا جايي در آنها اثر گداشته که قدرت مقايسه اعداد ?? ميليون و يک ميليارد و چهارصد ميليون را از دست داده اند و گاهي حتي تعداد خود را اکثر جهان مي خوانند، لذا قرآن آنان را کر و کور و لال معرفي مي نمايد. يا مثلا در چشمانشان، چند روز خوشي و ول گشتن به سبکي که دلشان مي پسندد، و جلسات ادعيه بي عمل و بي فايده و سراسر کفر آميزشان، که چيزي جز مسخره کردن دين خدا نيست، و خود را جهاني و متفکر دانستن و احترام ظاهري اين چند روز دنيا آنهم در ميان دار و دسته اي رو به انقراض، از اهم مسايل است ولي شعله هاي آتش دوزخ که نه يک روز و يک سال بلکه هميشگي و غير قابل تحمل است، و به يقين محض به آن دچار خواهنـد شد همانطوريکه در اين دنيا به جهل و عقب ماندگي و ذلت دچار شدنـد، برايشان مساله بي اهميتي است. لذا مسلمين دستـور دارنـد آنها را به حال خود واگذارنـد تا در اين دنيا در اوج ذلت و شکي که خدا در دلشان قرار داده منتظر سر انجام دردناک خود در آخـرت باشنـد، جايي که هيچيک از کساني که فکر ميکردنـد شفاعتشان خواهنـد کرد جايگاهي براي خود هم ندارنـد و حتي قادر به فرار از عاقبت دروغهايي که به خدا و پيغمبرانش نسبت دادنـد و قومي را بدين روش به آتش دايمي خدا ملحق کردنـد نيستنـد. ما مسلمانان منتظر امام زماني هستيم که در قرآن ما و بيش از شش هزار حديث که شيعه و سني روايت کرده اند و به صراحت تمام نام و مشخصات ايشان را بيان نموده اند (القائم الحجه الامام محمد ابن الحسن العسکري، هو الذي يملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا) هستيم که قرار است جهان را از ظلم نجات بدهد، و دستورات دين اسلام را در تمام جهان پياده کند و حکومت جهاني اسلام را بپا کند و قرآن را اجرا کند و بنام جدش محمد و حسين قيام کند، نه کسي که خودش هم نتواند نجات يابد، و سفارش کند که بعد از من هم منتظر منجي نباشيـد، خودتان با ظلم نجنگيـد، فقط صبر کنيـد خود مردم دنيا متوجـه نياز به تعاليم بالاي من بشونـد، و نه يک دين ديگر که نه با تعاليم اسلام سنخيت دارد، نه علماي اسلام آنرا قبول دارند، نه مدعي آن معجزه اي آورده، نه نام وي با نامي که بيش از شش هزار حديث معتبر از اهل بيت به آن وعده داده بودند شباهتي دارد، نه کارهايي که در راه از بين بردن ظالمين قرار بود انجام بدهد تمام کرد يا حداقل شروع نمود، نه تعاليمش با قرآن سازگاري داشت، نه اعجازي در کلام داشت بلکه تناقضات کلماتش الي ما شا الله زياد بود.
قرآن و بهائيت:
وقتي در قرآن به آيه مبارکه (و لا رطب و لا يابس الا في کتاب مبين) رسيدم به اين معني که تر و خشکي نيست که در قرآن نباشد مطمئن شدم که حتما راجع به گروهي که تحت عنوان بهائيت مسلمانان را فريب داده و براي خود قصر و تشکيلاتي راه انداخته اند نيز نشانه و آياتي در قرآن وجود دارد. بالاخره به آيات زير رسيدم:
سوره مدثر آيات ?? الي ?? : لواحه للبشر. عليها تسعه عشر.
ترجمه:(لوح دهنده است به مردم. بر اوست عدد نوزده.)
اين آيات بلافاصله بعد از آيات مربوط به کافر معاند با پيغمبر اسلام آمده و عاقبت وي را دوزخ و عذاب سخت بيان کرده اند. جالب استکه حسينعلي بها بواسطه اينکه نامه هايي که به مردم ميداد الواح ناميد لواحه يعني لوح دهنده بوده است و از همه مهمتر اينکه عدد نوزده عدد رسمي بهاييت است. تعداد ماههاي سال؛ تعداد روزهاي ماه؛ مقدار مهريه زنان؛ مقدار جزاي نقدي؛ همگي نوزده است و نوزده مطابق لفظ بهايي است. اين آيات و آيات قبل و بعدش در توصيف دوزخ آمده اند. عجب دلالتي بر آتش و اهل آتش!
شايد با يافتن آيه مذکوره دوباره به اين حقيقت پي ببريم که اين قرآن معجزه اي جاويد است که هر لحظه و هر روز با بيان نکاتي گرانبها از جديدترين يافته هاي پزشکي و علمي گرفته تا پيشگويي حوادث آيندگان جلوه اي از وحي الهي از آن خارج و منتشر ميگردد. درباره بهائيت هم يک نکته را متذکر ميشوم. قرآن بيش از شش هزار آيه دارد. بهائيها مانند کسي که چيزي براي از دست دادن نداشته باشد هر روز آيه اي از قرآن را دستخوش هجوم قرار داده و در جمعهاي خصوصي خودشان به استهزا گرفته اند که شنيده اي فلان آيه هم در قرآن در تأييد امر بهايي است. به نمونه هايي از اين موارد اشاره ميکنيم:
سوره هود آيه ? : و هو الذي خلق السماوات و الارض في سته ايام و کان عرشه علي الماء ليبلوکم ايکم احسن عملا. و لئن قلت انکم لمبعوثون من بعد الموت ليقولن الذين کفرو: ان هذا الا سحر مبين
ترجمه آيه: و او خدايي است که آسمانها و زمين را در مدت ? روز آفريد و عرش او بر آب بود تا شما را آزمايش کند که عمل کداميک از شما بهتر است. و اگر بگويي: حتما بعد از مرگ زنده خواهيد شد همانا کافران خواهند گفت: اين سخن جز سحري آشکار نيست.
تفسير بهاييت: حسينعلي بها پس از استقرار در عکا از طرف مريدان باغي عايدش شد که خود آنرا باغ فردوس ناميده بود و در آنجا نهري روان بود. فرمان داد تختي چوبين بر روي نهر زدند و مريدان آنرا مفروش گرداندند. وي هر هفته يکي دو روز در آن باغ رفته ناهار بر سر تخت ميخورد و حوله بر سر کشيده خواب قيلوله مينمود. روزي دو برادر و چهار پسر خود را صدا زده آنان را فرمان داد تا اهل بها را خبر دهند که راز اين آيه که گفته (و کان عرشه علي الماء) امروز بر ملا شد که مقصود اين خدا و اين نهر آب و اين تخت است.
سوره اعراف آيه ??? : و قطعناهم اثنتي عشره اسباطا امما و اوحينا الي موسي اذ استسقاه قومه ان اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتي عشره عينا قد علم کل اناس مشربهم و ظللنا عليهم الغمام و انزلنا عليهم المن و السلوي .کلو من طيبات ما رزقناکم و ما ظلمونا و لکن کانو انفسهم يظلمون.
ترجمه: قوم موسي را به دوازده گروه منشعب کرديم که هر گروه طايفه اي باشند و چون امت موسي از او آب خواستند به موسي وحي کرديم عصاي خود را به زمين بزن. آنگاه دوازده چشمه آب از آن سنگ جاري شد و هر قبيله اي چشمه آب خود را شناخت. و ما بوسيله ابر بر سر آنها سايه انداختيم و نيز براي آنها ترنجبين و مرغ فرستاديم. گفتيم از روزيهاي پاکيزه اي که به شما داده ايم تناول کنيد. و آنها بر ما ستم نکردند بلکه بر خودشان ستم کردند.
تفسير بهاييت: (در يکي از احاديث جعلي اين مضمون نوشته شده که مراد از موسي در اين آيه حضرت محمد و مراد از عصا حضرت علي است و مراد از دوازده چشمه هم دوازده امامند . اين حديث هم به دليل اينکه آيه از محکمات است و موردش مشخص و نامها هم آمده است قابل قبول نيست و معارض با قرآن است و معلوم است کسانيکه بعدا خواسته اند بگويند معجزه حضرت موسي اژدها کردن عصا نبوده بلکه اينها تمثيل است و منظور عصاي امر است! و بدين ترتيب خود را از زير بار معجزه آوردن معاف کنند اين احاديث را هم پيدا کرده و استناد ميکنند. در هر صورت اين حديث اگر معارض با نص صريح قرآن هم نبود بدليل ضعف سند روايت از درجه اعتبار ساقط بود؛ و جالب اينکه استفاده ايکه در اينمورد از اين حديث شده به فرض اينکه اين حديث واقعيت هم داشت کاملا بي منطق است.) جناب تئوريسن بهاييت در تفسير اين آيه و با استناد به اين حديث گفته بود: چون حضرت امير عصا و دوازده چشمه دوازده امام هستند پس نتيجه عدد سيزده به دست مي آيد پس باب امام سيزدهم است. جالب آنکه باب خودش خود را همان مهدي و امام دوازدهم ميدانست! از طرف ديگر در اين سوره در پايان داستان موسي عليه السلام تأکيد کرده که اين داستان همان داستاني است که درباره زندگاني پيغمبران و اقوام مختلف در جاهاي مختلف قرآن ذکر شده است.
سوره اسري آيه ?? : اقم الصلوه لدلوک ااشمس الي غسق الليل.
ترجمه: نماز را بر پا دار از زوال آفتاب تا تاريکي کامل شب (اشاره به وقت نمازهاي پنجگانه)
تفسير بهاييت: (کتاب بحر العرفان) غسق الليل يعني سال ???? و معني آيه اين است که تا سال ???? نماز بخوان و بعد از آن خود را آزاد بگذار.توضيح: بي خيال بابا. اين يکي را گذاشته بودم براي خنده
سوره انبيا آيه ?? : و من يقل منهم اني اله من دونه فذلک نجزيه جهنم. کذلک نجزي الظالمين.
ترجمه: و هر کس از آنها بگويد: منم خدايي غير از او پس چنين کسي را دوزخ پاداش ميدهيم و چنين مزد ميدهيم ستمکاران را.
بهاييت: حسينعلي بها در پاسخ به اين آيه محکم چندين بار گفتند: انني انا الله .لا اله الا انا. من در مناظره ايکه با يکي از مبلغين کردم که البته فکر نميکرد من ادعاهاي مکرر ميرزا عليمحمد و ميرزا حسينعلي را درباره خداييتش ديده باشم اين ادعاي باب را با ادعاي امام زمانيش و ادعاي بندگيش و ادعاهاي ديگرش در کنار هم گذاشتم و گفتم اينها نشانه عدم صداقت يک نفر است. بالاخره تکليفش چه ميشود. ايشان کيست؟
يک لحظه خودتان را جاي چنين مبلغي بگذاريد و فکرش را بکنيد که اينجا چه عکس العملي نشان خواهيد داد؟ چند حالت ممکن است: يا انساني منطقي و بدنبال حقيقتيد که نتيجه اش مشخص است. يا به صدق ادعاهاي طرف مقابل شک مي کنيد و از وي مي خواهيد حرف هايي را که زده است با کتب اصلي باب و بها اثبات نمايد که طرف هم ملزم مي شود از روي متون اصلي حرفش را به شما ثابت نمايد. ممکن هم هست که براي شما شبهه تحريف کتب پيش بيايد که به راحتي و با کمي تلاش ميتوانيد کتب اصلي را از مشوولاني که به آنها اعتماد کامل داريد تقاضا کنيد و به دست آوريد.
حالت غير ممکن، در مورد مناظره من واقع شد و آه تأسفبار منرا براي آينده نه چندان دور فرد مخاطبم در بر داشت. غرور ناشي از جهل و ناداني و ناسپاسي و کفران نعمت در جثه اي ضعيف ولي با باري گران و روح پاک که امانتي الهي است در جسمي آلوده به خيانتکاري و شرک!! جوابيه اش اين بود: (جناب باب چهار مقام مختلف داشتند. يکبار در مقام بندگي بودند و آن صحبت را کردند؛ بار ديگر مقام امامي بار ديگر مقام خدايي و … .) واقعا که!
سوره حج ايه ?? : الذين ان مکناهم في الارض اقامو الصلوه و آتو الزکوه و امرو بالمعروف و نهو عن المنکر و لله عاقبه الامور.
ترجمه: همانهايي که اگر به آنها در روي زمين قدرت بدهيم نماز به پا ميدارند و زکات ميدهند و ديگران را به کارهاي خوب سفارش ميکنند و از کارهاي زشت باز ميدارند و سر انجام کارها براي خداست.
حضرت باقر عليه السلام: (نقل از تفسير قمي) اين آيه در شأن آل محمد نازل شده و در آخر الزمان روح اين آيه ظهور ميکند در مهدي اين امت عليه الصلوه و السلام که چون قائم آل محمد قيام نمايد در مشرق و مغرب عالم تصرف و تملک نمايد و همه را به دين اسلام در آورد و بدعتها را زايل سازد و اصحاب بدعت را نابود نمايد.
سوره قصص آيه ?? : و ان الق عصاک فلما رآها تهتز کانها جان ولي مدبرا و لم يعقب يا موسي اقبل و لا تخف انک من الامنين.
ترجمه: خداوند به موسي گفت: اينک عصاي خود را بيانداز تا قدرت ما را تماشا کني. پس چون آنرا انداخت ديد که ميجنبد چنانکه گويا جان دارد يا صاحب روح است. پشت کرد براي فرار و دنبال عصا را نگرفت. خطاب آمد: اي موسي رو کن و مترس که تو در اماني.
بهاييت: (کتاب ايقان) معجزات اين سوره و سوره هاي ديگر که درباره حضرت موسي آمده منظور از عصا عصاي امر خداست و دست وي که بيضا بود (و نور آن خيره کننده) منظور نور معرفت است يعني عصا اژدها نشد و يد بيضاي موسي کنايه است.
توضيح: معلوم است که بايد زيراب همه معجزات پيغمبران قبلي را بزنيد. چون قرار نيست خودتان هم معجزه کنيد! اصلا نبايد اجازه ميداديد اينهمه پيغمبران بيايند و معجزه بياورند. بايد چند هزار سالي زودتر اين آئين جالب را تشريع ميفرموديد.
سوره روه آيه ??: … و لا تکونو من المشرکين .من الذين فرقو دينهم و کانو شيعا کل حزب بما لديهم فرحون.
ترجمه: و نباش از مشرکين. آنها کساني هستند که دين خود را پراکنده ساختند و گروه گروه شدند و هر گروه به آنچه نزد خودشان است از عقايد باطله شاد هستند.
رسول خدا (ص) : مراد از الذين فرقو دينهم اهل بدعت و ضلالتند از امت من که بعد از من بيايند و هر گناهي را توبه است مگر بدعت و ضلالت را که توبه براي آن نيست.
سوره سجده آيه ? : يدبر الامر من السماء الي الارض ثم يعرج اليه في يوم کان مقداره الف سنه مما تعدون.
ترجمه: اوست که امر عالم را از آسمان تا زمين تدبير ميکند. سپس در روزي که مقدارش هزار سال است بسوي او باز ميگردد.
بهاييت: (کتاب فرائد نوشته ابوالفضل گلپايگاني) : منظور از امر امر اسلام است که از آسمان بر زمين آمد و بعد از هزار سال بسوي آسمان ميرود و نسخ ميشود.
پاسخ: الف سنة در آيه فقط مثال براي تقريب ذهن است و مثلا در آيه اي ديگر مدت يک روز را بجاي الف سنه خمسين الف سنه آورده شده (تعرج الملائکه و الروح اليه في يوم کان مقداره خمسين الف سنه مما تعدون) يعني فرشتگان و روح در روزي که بحساب شما پنجاه هزار سال است به سوي او بالا مي آورند. حال اگر منظور از اين عددها چيزي جز تقريب ذهني بود پس يک نفر ديگر هم بعد از پنجاه هزار سال ميتواند بيايد و بگويد روح اسلام امروز به آسمان رفت و نسخ شد و از حالا به بعد من پيغمبر و خدا و …. هستم! يعني اگر ترجمه تعرج را در آن آيه نسخ بدانيم اينجا هم همان کلمه را داريم و جالب است که در هيچ جاي عربي اين کلمه معناي نسخ نميدهد. از طرفي امر هم هيچوقت اسلام نبوده است مخصوصا در اين آيه که مشخص است تدبير کردن براي دين نمي آيد و براي کل امور عالم آمده است و در ضمن الف و لام در الامر مبين اين است که کل امور مورد نظر است نه قسمتي از امور. ضمنا اگر هم بگوييم معناي اين آيات متشابهات است پس بايد تفسير آنرا از امامان بخوانيم که قرآن ناطقند و الا من هم ميتوانم خودم را با تفسيري که خودم از قرآن مينويسم ثابت کنم. اول بايد برادري را ثابت کرد و بعد ادعاي ارثيه نمود. راستي گيريم که اسلام تمام شود و همه مسلمانها هم يا بميرند يا قبول کنند اسلام تمام شد و نسخ شد؛ حالا کجاي اين آيه دلالت بر ظهور باب و بها دارد؟!! اگر روزي هم اين بلا مي آمد مگر انسانهاي پاک و دانشمند و باسواد کم هستند که برويم اينها را پيغمبر کنيم! ابوالفضل گلپايگاني در مقدمه فرائد مينويسد: انبيا خبر داده اند که دنيا به سبب دو ظهور اعظم کسوت جديد بپوشد و آلات حرب به ادوات کسب مبدل شود و سپس نتيجه ميگيرد که اين دو ظهور ظهور باب و بها است. ايشان اولا نميگويد اين خبر را از کجا پيدا کرده است. بعد هم ببينيد آيا به سبب اين دو ظهور تا امروز که نزديک دويست سال از آن ميگذرد دنيا کسوت جديد پوشيده و آلات حرب به ادوات کسب مبدل شده و گرگ و ميش از يک مشرب مشروب گرديده اند؟ ايشان اين ادعا را کرده در حاليکه پس از اين دو ظهور دو جنگ جهاني يا ميليونها کشته از يک طرف و رقابتهاي تسليحاتي و دهها جنگ جهاني ديگر از طرف ديگري خانمان دنيا را بر باد داده است. چطور ميگوييد اين اتفاق افتاده و آلات حرب به ادوات کسب مبدل شده؟ اين روزها آدم چه چيزهايي که نميشنود و نميبيند!
سوره احزاب آيه ?? : ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبيين و کان الله بکل شيء عليما.
ترجمه: محمد پدر احدي از مردان شما نبوده و لکن فرستاده خدا و ختم پيغمبران است؛ و خداوند به همه چيز داناست.
حضرت محمد (ص): (نقل از تفسير راضي) محمد ابن حسن از رسول خدا روايت کردند که در تفسير اين آيه فرمود: انا محمد و انا احمد و انا حاشر الذي يحشر الناس علي قدمي و انا العاقب الذي ليس بعدي نبي. يعني من محمدم و من احمدم و من حاشري هستم که بر اثر و در پي من حشر واقع ميگردد و منم آخريني که بعد از من پيغمبري نخواهد بود.
بهاييت: چندي پيش با يکي از به اصطلاح مبلغين اين گروه جلسه به اسطلاح مناظره اي داشتم و تفسيري از اين آيه را شنيدم که از سر تا پا با تفاسير قبلي فرق ميکرد. ايشان که اگر لازم باشد نامشان را هم فاش ميکنم (چون صدايش را ضبط کردم!!) متن عربي آيه را تاييد فرمودند!! و گفت: محمد آخرين پيغمبر خدا هست، تا روز قيامت. خوشحال شدم که لا اقل جفنگيات قبلي را تکرار نکرده که ميگفتند خاتم به معني مهر است! گفتم خب پس ايمان آورديد؟ گفت: نه! گفتم چرا؟ با لحني که خودش هم نمي دانست چه مي گويد گفت: ايشان خاتم پيغمبران است اما تا روز قيامت و روز قيامت همان روز ظهور باب بوده است! گفتم:ببخشيــد؟ ميشه بيشتر توضيح بدهيد؟ گفت: بر طبق تفسيري که در کتاب ايقان خود بهاءالله بر قرآن نوشته ثابت کرده که تمام آيات مربوط به قيامت عملي شده و روز قيامت روز ظهور باب است. خيال کردم خواب ميبينم يا طرف خودش هم متوجه نيست چه ميگويد و احتمالا خيلي خسته است. حرفش را براي خودش تکرار کردم که:(يعني با اين حساب يک نفر آمده و خود را پيغمبر معرفي کرده. به او گفتند طبق قرآن تو پيغمبر نيستي و قرار نيست پيغمبري بيايد. ايشان تفسير قرآن را نوشت و با تفسيري که نوشت خود را پيغمبر خواند!) منظورتان همين است؟ گفت:بله. شما نميفهميد!!
سوره شوري آيه ?? : ام لهم شرکاء شرعو لهم من الدين ما لم يأذن به الله و لولا کلمه الفصل لقضي بينهم.
ترجمه:بلکه براي ايشان شريکاني است که براي ايشان از دين چيزهايي قرار داده اند که خدا اذن نداده است (مقصود علماي اديان است که در دينها بدعت ميگذارند). و اگر کلمه فصل نبود بين آنها قضاوت ميشد.
بهاييت:(فرايد ابوالفضل گلپايگاني) کسي تشريع شريعت بدون اذن الهي نتواند کرد و هر کس شريعت تازه اي آورد و از بين نرفت پس حق است پس بهاييت حق است.
پاسخ:اين آيه هيچ دلالتي بر اين مطلب ندارد و به فرض هم که داشت هم در ادامه آيه و هم در آيات ديگر آمده است که اگر حکم قاطع الهي بر اين نبود که در عقوبت کفار عجله نکند آنها را از بين ميبرد. عقلا هم اگر قرار بود خدا همينجا جلوي اين ظلمها را بگيرد فلسفه بهشت و جهنم زير سؤال ميرفت. بگذريم از آنکه در همين لحظه بيش از دويست هزار شريعت در هند و بيش از صدها شريعت نوين در اقصي نقاط جهان وجود دارد که همگي داراي تشکيلات و کتاب و دلايل خود هستند و طرفداراني هم دارند. مثال واضحش شيطان پرستانند که بر طبق آمار سال ???? ميلادي به بيش از دويست ميليون نفر در سراسر جهان رسيده اند. مطمئنا خدا نبايد ميگذاشت همچنين آئيني که عملا شيطان را خداي خود و خدا را دشمن خود ميدانند تا اينحد ماندگار و گسترده شود. البته در آيات داريم که خدا اينگونه نامرديها را ممکن است در جا از بين ببرد (آيه ?? سوره حاقه) که در مورديکه کسي به خدا دروغ ببندد همانموقع رگ حيات او يا رگ دل او را ميبريم. ما ميگوييم بله رگ دل آنها بريده شده و همينکه تا آخر عمر نتوانستند توبه کنند دليل ماست. و الا اگر با توهين به خدا بايد رگ گردن بريده شود من هر لحظه يک ميليارد مرتبه بر بهاييت و خدايي باب و بها و هر چه ميگويند و مينويسند و همه طرفدارانشان لعنت و نفرين ميفرستم و تا آخرين لحظه عمر هم دست از لعنت بر نميدارم و هيچ چيزي هم نميشود. در عين آنکه دين جعلي که با اينهمه دروغ بستن به خدا بوجود آمده اگر چه ميلياردها دلار باد آورده روسها و انگليسيها و نهايتا آمريکاييها و اسرائيليها شبانه روز و نامحدود در خدمتش بوده و هستند و خواهند بود ولي به جايي نخواهد رسيد و با همه بوقها و تبليغات و امتياز دهي و جعل و فريبها هيچوقت به تعدادي که مطرح بشوند نميرسند کما اينکه الآن حتي به اندازه طرفداران يک جناح سياسي هم نيرو ندارند. اسلام بعد از ربع قرن بر ربع جهان مسلط شد و اينها الآن نزديک دو قرن است که در انزوا و پليدي خود چراغها را خاموش کرده و ددرختها را ميشمرند! يک نفر بهايي در جايي براي من نوشته بود: با چه جرأتي به بزرگترين آيين جهان توهين ميکني؟ (البته من هيچوقت به هيچ آئيني توهين نکرده ام) و يک نفر ديگر هم که ظاهرا دکتر بوده جوابش را داده بود که منظورت همان پنج ميليون بهايي است؟ بعد گفته بود از نظر علم پزشکي همان تعدادي که در عصر بهاييت بهايي شدند اگر درست زاد و ولد ميکردند الآن بيشتر از اين تعداد بودند و متأسفانه بدليل عدم رعايت بهداشت و اخلاقيات رو به زوال رفته اند!
بررسي کتب بهائيت:
در تکميل مبحث بهاييت، من صرفا با استناد به کتب موثق بهايي که در همه مراکز آنها در دسترس است، و حتي الامکان فقط کتب نوشته شده توسط دو شخص اول بهاييت يعني آقاي علي محمد شيرازي ملقب به باب و ميرزا حسينعلي ملقب به بها استناد ميکنم.
الف- آقاي باب و مساله امام زمان
در صفحه بيست و هفت از کتاب صحيفه عدليه ايشان مينويسد: حضرت امام حسن عسکري داراي فرزندي بنا محمد بوده که قائم اسلام و صاحب الزمان است
در صفحه پنج توضيح لغات و اصطلاحات کتاب بيان فارسي در تفسير حرف ميم که در صفحه پنجاه و هشت آمده ميگويد: امام دوازدهم، محمد ابن الحسن العسکري
در لوح الف در کتاب اسرار الآثار جلد يک صفحه صد و هشتاد به بعد مضامين زير را ميبينيم: بعضي نسبت داده اند که من ادعاي امامت و يا رسالت کرده ام. (خدا ايشان را به سبب اين تهمت بکشد)!!!… عده أي ديگر نسبت بابيت به من داده اند، (خدا ايشان را لعنت کند)!!!. از براي حضرت بقيه الله بعد از نواب اربعه ديگر نايبي وجود ندارد و هر کس چنين ادعايي کرد (بر همه واجب است که او را بکشند.)!!! سپس اعلام ميکند که امروز امام زمان محمد ابن حسن العسکري امام بر حق و حجت خدا ميباشد
آقاي باب و مساله امام دوازدهم شيعه:
در صفحه پنج از کتاب صحيفه عدليه ميرزا عليمحمد راجع به دين اسلام بحث ميکند و ميگويد: اين شريعت مقدسه نسخ نخواهد شد، بلکه حلال محمد حلال است تا روز قيامت و حرام محمد حرام است تا روز قيامت
در صفحه هفتاد و هشت از کتاب رحيق مختوم جلد اول در ترجمه آيه ?? سوره احزاب (که من اين آيه را در مقاله تحت عنوان اسلام تنها آيين يکتاپرستي مورد استناد قرار داده ام) از قول آقاي ميرزا حسينعلي معروف به بها الله ميگويد: رسالت و نبوت به حضرت محمد صلي الله عليه ختم گرديد و مقام من رسالت و نبوت نبوده و نيست. در صفحه صد و چهارده از قاموس توقيع جلد اول دقيقا اين مطلب تکرار شده است
ج- آقايان علي محمد و حسينعلي و مساله خدا:
ميرزا عليمحمد در صفحه پنجم از لوح هيکل الدين که ضميمه بيان عربي است، خود را ذات خدا و هستي او معرفي مينمايد.
ميرزا حسينعلي نيز به صورت جداگانه در صفحه دويست و بيست و نه از کتاب مبين اظهار ميدارد: لا اله الا انا المسجون الفريد. يعني نيست خدايي بجز من زنداني تنها
?? آقايان بهايي در جريان هستند که تفسير دستورات و مطالب کتب طبق اين آيين حرام است، و بايد ظاهر عبارات را بپذيرند. پس بر هر بهايي واجب است که هر دو ادعا را قبول کرده و تا اينجا دو خدا داشته باشد، يکي ميرزا عليمحمد که طبق همين آثار اشاره شده، يکروز خود را عبد امام دوازدهم حضرت محمد ابن حسن العسکري ميدانست، بعد به درجه قائميت، و بعد بتدريج تا حد خدايي صعود فرمود. و دومي هم آن خداي تنها و زنداني بود.
د- بهاييت و عصر مدرنيته:
در اينجا ليستي از دستورات مدرن اين گروه را براي عصر مدرن امروزي باز هم از منابع اصلي ايشان مياورم و همينجا همين حقير همه علماي آنها را (که البته کلمه علما براي يک گروه سياسي ورشکسته اصلا صحيح نيست) به مناظره فرا ميخوانم. مرد باشيد و بياييد مناظره کنيد، اگر بخواهيد دوستي دارم که هنوز ?? سالش تمام نشده، او هم ميتواند با همه شما مناظره کند. هيچ پيش شرطي هم ندارم. و اما دستورات فرقه بهائيت که خودشان هم خبر ندارند چه دين معرکه اي داشته اند:
دستور اول از کتاب اقدس و نيز در تاييد همان دستور که در کتاب بيان آمده بود: دختر دهاتي مهريه اش ?? مثقال نقره و دختر شهري ?? مثقال طلا است! اين دستور متمدنانه ريشه در ادعاي برابري زن و مرد در اين دين دارد، با اين تفاوت که حتي بين دو دختر شهري و دهاتي تفاوت بين طلا و نفره فرض گرديده است
ديني که در جايي مراجعه به طبيب حاذق را مقرر داشته، در تناقض گويي ديگري که در صفحه سيصد و بيست و سه کتاب بيان فارسي آمده استعمال دارو را مطلقا حرام اعلام کرده است. جوانان بهايي يادشان باشد اگر پدرشان يا مادرشان در حال مرگ هم بودند حق مصرف دارو را ندارند.
و بشنويم از دستور ميرزا عليمحمد در صفحه دويست و هشتاد و شش کتاب بيان فارسي که نظافت بدن را اينگونه معرفي ميکند که “ميتوانيد (در بعضي نسخه ها بايد) هر فردي حد اکثر در هر دوازده يا چهارده روز يکبار موي کل بدن خود را بگيرد و سپس تمام بدن را با حنا رنگ کند!” البته کل بدن شامل سر و صورت هم هست! ما که حرفي نزديم، فقط خواهش ميکنيم اين دستور را اگر نميخواهيد عمل کنيد به ساير اديان هم نسبت ندهيد. در اسلام اصلا چنين دستوراتي نيست که موي همه بدن را بزنيم.
در کتاب اقدس جناب خدا!!! فقط زن پدر را براي ازدواج حرام کرده و براي سايرين حکمي ندارد، و آنچه حکمي ندارد و ممنوع نشده حلال است. پسران و دختران بهايي ميتوانند با خيال راحت با خواهران و برادران خود ازدواج کنند و مطمئن باشند که خلاف دين عمل نکرده اند و اگر بهاالله خداست هيچ ايرادي بر آنان نخواهد گرفت. البته شايد تا حالا اين مورد را امتحان نکرده ايد، عيبي ندارد، هنوز دير نشده. دينتان که خيلي راحت با اين مساله برخورد کرده است.
در کتاب اقدس جناب خدا!! (حسينعلي) و کتاب بيان خداي قبلي!! (عليمحمد) از اين احکام مترقي زياد است، فقط کافي است که بگذارند بخوانيد و يادتان باشد روز مناظره هم بياوريد چون اگر ما آورديم شما قبول نميکنيد و ميگوييد کتب شما تحريف شده است! حال يک مورد ديگر را ببينيد که در همين کتاب اقدس ميرزا حسينعلي مينويسد: اگر کسي به دختري زنا کرد جريمه او نه مثقال طلاست و حال آنکه زناي محصنه که بدتر هم هست، جريمه نقدي و جزايي ندارد. البته بعد از وي پسرش که جانشين خدا در زمين محسوب شد براي خالي نبودن از عريضه حکم نمود که اگر کسي چنين کند از روح انساني خارج ميشود!!
يکي از نقاط ضعف کساني که حرف درست و منطقي براي گفتن ندارند در طول تاريخ سرکوب مخالفين و عدم اجازه طرح ديدگاههاي مخالف بوده است. البته اين کار غير متمدنانه از اين دين بقول خودشان فوق العاده مترقي و جهاني بعيد است و فقط يک اشاره کوچک در صفحه صد و نود و هشت کتاب مقدس بيان شده که ميگويد: تمام کتابهاي عالم را به غير از کتب امري و آنچه در قلمرو بيان نگارش يافته از بين ببريد!! به اين ميگويند آخــــر دموکراسي!!
بهائي گري به عنوان يک جنبش اجتماعي در قرن سيزده هجري(نوزده ميلادي)در ايران پا به عرصه وجود گذاشت و به عنوان حرکتي عليه سنتهاي ديني و اجتماعي حاکم بر جامعه به حيات خويش ادامه داد.اين جنبش در کنار حکومتهاي استعماري و در مقابل فرهنگ اصيل ملي- اسلامي قرار گرفت و به عنوان ابزار استعمارگران به کار رفت.از نظر اجتماعي، بروز اين جنبش در ايران زماني بود که پس از جنگهاي ايران و روس به علت افزايش تماس با فرهنگ اروپايئ ، نو گرايي افکار بسياري از متفکرين و نيز عوام را به خود مشغول کرده بود و در نتيجه مخالفت با سنتهاي غلطي نظير استبداد شاهان، زمينه براي ظهور حرکتهاي اجتماعي فراهم شده بود. در چنين شرايطي جنبشهاي اصلاحي چندي در ايران شکل گرفتند و در اين فضا برخي به فکر تغيير فرهنگ ملي حاکم و ايجاد نوآوريهاي مذهبي افتادند.در نتيجه اين طرز تفکربود که فرقه هايي چون شيخيه و بهائيه در کنار مکاتب سکولار در ايران ظاهر شدند و همواره در مقابل حرکتهاي احياگر سنتهاي ملي- ديني ايستادند و حرکتهاي سنت شکن را تأييد کردند. با اين طرز فکر کلي، اين فرقه ها، حتي اگر به قول بعضي به وسيله همان استعمارگران به وجود نيامده باشند، آلت دست استعمارگران قرار گرفتند.
براي بيان ضرورت مطالعه جنبشهاي مذهبي ايران از جمله بهائيت ، بايد گفت که ايدئولوژي نقشي اساسي در ايجاد تشکل هاي سياسي دارد. يکي از مهمترين وجوه تمايز بين گروهها، دسته ها و احزاب سياسي، توجه به مرام يا ايدئولوژي آنان است.
هر ايدئولوژي براي خود جنبشي ايجاد مي کند و پهنه اي از جغرافياي سياسي را به خود اختصاص مي دهد.نظري به جنبش هاي اجتماعي ايران در صد سال اخير نشان مي دهد که همه آنان از نوعي ايدئولوژي مذهبي بهره مند بوده اند، چرا که اززمان روي کار آمدن دولت صفويه به بعد، سياست کشور ما با دين عجين شد. از سوي ديگر نگاهي به ايدئولوژي هاي غير مذهبي وطرز تلقي مردم ايران نسبت به آنان از عدم موفقيت اين گونه مرامها در اين سرزمين حکايت مي کند. شدت دوري جستن مردم جامعه ما از ايدولوژي هاي سکولار(غيرديني ) به اندازه اي است که در تاريخ پنجاه سال اخير ايران، قدرتمندان سياسي به راحتي توانسته اند آنان را از صحنه سياست حذف کنند و حتي براي مشروع جلوه دادن سرکوب مخالفان خود آنان را به وابستگي به اين دسته از انديشه ها متهم نمايند. از آن جمله مي توان به سرکوب سريع وابستگان و هواداران حزب توده بعد از نهضت ملي شدن صنعت نفت و متهم کردن مخالفين به انتساب به اين حزب در سالهاي بعد، و نيز استفاده از عبارت مارکسيست هاي اسلامي توسط محمدرضا شاه براي سرکوب مخالفين مذهبي خويش در دهه ?? و ?? اشاره کرد.
اين امر نشان مي دهد که در جغرافياي سياسي ايران زمين، براي ايجاد حرکتهاي پايدار سياسي استفاده از ايدئولوژي هاي مذهبي به مراتب کارسازتر از ايدئولوژي هاي سکولار است. نگاهي به تاريخ ايران از دوره باستان تا به امروز اين امر را واضح تر مي کند. دولت مقتدر کورش کبير با اتکا به ايدئولوژي مذهبي زرتشت قوام گرفت و دولت ساسانيان براي تجديد آن شکوه به وجهي از همان ايدئولوژي تمسک جست. دولتهاي بني اميه و بني عباس چند قرن به اسم خلفاي اسلامي بر اين سرزمين حکومت کردند و پس از حکومت سلسله هايي که تقريباً همگي خطبه هاي نمازجمعه را به نام خليفه بغداد مي خواندند ، اولين دولت پايدار ملي با تشکيل حکومت صفويه و با ايدئولوژي مذهب شيعه به وجود آمد و حدود دويست سال دوام يافت. بعداز نادرشاه که دولت مستعجلي داشت، شاه بعدي به اين مناسبت که اعقاب صفويه مشروعيت دارند، خود را وکيل الرعايا خواند وسلسله نسبتاً پردوام بعدي يعني قاجاريه با استعانت ازدين و شاهانش با استفاده از لقب ظل الله پذيرش حکومت خود را بر مردم هموار نمودند. دو انقلاب صدسال اخير کشور نيز با نام اسلام و با ايدئولوژي مذهبي اتفاق افتاد و نظامهاي سياسي زمان خويش را دگرگون کرد.
اين واقعيت اهميت ايدئولوژي مذهبي و به تبع آن جنبش هاي مذهبي در ايران را نشان مي دهد و نيز توجه ما را به اين نکته جلب مي کند که در انجام حرکتهاي پايدار و در نتيجه تغييرات با ثبات دراين سرزمين ، همواره جنبش هاي مذهبي دخيل بوده اند.
اين واقعيت تيغي دو دم است ، چرا که اصلاحگران مي توانند در بهبود اوضاع از اين قاعده سود جويند و ناصالحان در به بند کشيدن اين ملت و غارت ثروت هاي او از آن بهره مند شوند.از اين رو شناخت ابعاد اين واقعيت ضروري است تا بتوان مصلحان حقيقي را از مدعيان دروغين اصلاحگري بازشناخت. براي دريافت بهتر اين امر، لازم است به مطالعه جنبش هاي مذهبي ايران زمين، علل بروز و سازوکار انجام و سرانجام آنان بپردازيم. بررسي «چرايي» و «چگونگي» ظهور و دوام و رشد و يا انحطاط اين جنبش ها ما را نسبت به قواعد حاکم بر آنان آگاه مي نمايد و از اين طريق به سياستمداران و دلسوزان ملک و ملت رهنمود دقيقتري ارائه مي نمايد. در تاريخ دويست ساله اخير ايران جنبشهاي مذهبي فراواني پا گرفته اند که برخي از آنان مانند انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامي موجب تحولات ملي شده اند و برخي ديگر مانند جنبش تنگستان و نهضت جنگل در قالب منطقه اي و با بخشي از مردم محدود مانده اند.
در اين تحقيق حرکت بهائيت مورد نظر ماست.براي شناسايي اين حرکت لازم است همه عوامل و زمينه هاي ابعاد دخيل در ايجاد و بقاي اين جنبش مورد بررسي قرار گيرد. برخي از محققين جنبش بهائيت را در رديف جنبشهاي اصلاحي قرار داده و ارزيابي نموده اند. آيا به واقع اين جنبش يک جنبش اصلاحي بوده است؟
ما به دنبال تعريفي جامع و مانع از جنبشهاي اجتماعي هستيم.با توجه به تعاريف و بحث فوق از نظرما:
يک جنبش اجتماع عبارت است از حرکت مجموعه اي از انسانها، در زمينه اي از امکانات و محدوديتها، به صورت سازمان يافته، به دنبال يک رهبر يا مجموعه اي از رهبران ، با يک ايدئولوژي مشخص.اين حرکت مي تواند يک حرکت انقلابي براي ايجاد تغييري بنيادي باشد و يا يک حرکت آرام براي ايجاد تغييري تدريجي.
ما نيز مانند تيلي معتقديم که ايدئولوژي نشانه هر جنبش است.بنابراين از نظر اين نويسنده اگر ايدئولوژي جنبشي مذهبي باشد آن جنبش نيز مذهبي تلقي مي شود.
هدف از اين جزوه بررسي چند و چون جنبش بهائيت به عنوان يک جنبش مذهبي از آغاز تا امروز است. سؤال اصلي ما اين است:فرقه هاي شيخيه، بابيه،ازليه و بهائيه (که همه را تحت عنوان بهائي گري در ايران خلاصه نموده ايم) کي، چرا، چگونه و توسط چه کساني به وجود آمده اند؟ ديدگاهها و اعتقاداتشان چيست و در مقابل حوادث مختلف در ايران، از آغاز پيداش تا کنون، چگونه موضع گيري نموده اند؟
در اين جزوه مي خواهيم به جنبش بهائيت از زاويه جامعه شناسي سياسي بنگريم و نحوه تعامل آن را با اقتدار ملي مورد توجه قرار دهيم. کيان و اقتدار ملي ايران بعد از دوران صفويه حول محور ايدئولوژي تشيع شکل گرفته است.
ايدئولوژي بهائيت
مذهب شيعه ،مذهب حاکم بر کشور و مراجع تقليد، رهبران حقيقي مردم ايران در دوره قاجاريه بود. دولتهاي روس و انگليس که سلطه خود را بر دولت ايران مستقر کرده بودند براي شکستن اقتدار ملت ايران که در مقابل آنان حاضر به تسليم نبود به فکر شکستن اقتدار مذهب شيعه افتادند و زمينه اين تفرقه را در مکتب شيعه يافتند و بر اساس آن به تحريم و ايجاد فرقه بابيه پرداختند.
ايدئولوژي بهائيت طي چند دهه تغييراتي مي يابد کليه مراحل تحول اساس ايدئولوژيک اين جنبش در دوره قاجاريه طي مي شود براي روشن شدن مرام اين فرقه بهتر است به معرفي ايدئولوژي شيخيه و بابيه و ازليه و بهائيت بپردازيم.
ايدئولوژي شيخيه
اين ايدئولوژي با دست گذاشتن روي مفهوم «نايب امام زمان» از مکتب شيعه فاصله مي گيرد و نهايتاً با تدوين اصول و فروع دين جديد کاملاً از دين اسلام جدا مي شود.
در دوره آقامحمدخان و فتحعلي شاه قاجار با رشد دانش دين در نزد ايران و عتبات عاليات، مخالفت با تصوف و اخباري گري فزوني مي يابد و در همين اوان است که رشد شيخيه و بعد از دوران بابيگري و بهائي گري از سوئي و مخالفت با آنان از سوي ديگر اتفاق مي افتد. اصولي ها و اخباري ها به نبوغ علمي رسيده بودند ، اصولي ها با نوشتن کتاب «جواهر» به نقطه اي از تکامل در کاربرد عقل به عنوان ابزاري براي استخراج احکام دين از متون مذهبي دست مي يابند و برخي از اخبارين (شيخيه) براي اجتناب از بکارگيري عقل در پاسخ به انتقاد کسانيکه روش آنان را موجب تهجر وکهنه شدن دين مي دانستند با ابداع «رکن رابع» ادعاي ارتباط مستقيم با معصوم را طرح مي کنند بدين وسيله ادعا مي کنند که از طريق مکاشفه و خواب و نظاير اينها فرامين در هر زمان را از خود امام معصوم مي گيرند تا نيازي به بکارگيري عقل در تفسير دين نداشته باشند.
از طرفي فتحعلي شاه در دوره خود به تجديد بقاع متبرکه امامان معصوم و امامزادگان همت گماشت تا بر مشروعيت خود از طريق جلب پشتيباني نهاد دين بيفزايد.
رهبران و مبدعان اصلي فرقه شيخيه که خود مستقلاً از بهائيت تا به امروز به حيات خويش ادامه داده است، سيدکاظم دشتي و شيخ احمد احسايي مي باشد.
شيخ احمد احسايي همانند ديگر دانشمندان شيعــه اعتقـاد بــه خاتميــت حضــرت رسول و امــامت و حيـات حضرت حجة ابن الحسن المهدي (عج) دارد. او در کتاب جوامع الکلام مي نويسد: «حضرت محمد بن عبد الله(ص) خاتم الانبيا است و پس از او پيغمبري نخواهد آمد زيرا که خداوند فرموده: ولکن رسول الله و خاتم النبيين… و پيامبر فرموده است: لانبي بعدي. پس فرمايش آن حضرت حق است و بايد بپذيريم…. سپس حسن بن علي العسکري منصوب گردد و پس از او خلف صالح و حجت قائم محمدبن الحسن جانشين شود که درود خدا بر همه ايشان باد»
يکي از نقاط افتراق شيخ احمد احسايي با علماي شيعه نوع عقيده او در مورد نواب امام زمان (عج) مي باشد. به نظر او ميان امام غايب و مردم بايد رجال الهي باشند که ايشان واسطه فيض و رابط بين خلق و حجت خدا گردند و ايشان را به تقليد از قران کريم «قريه ظاهره» بين امام و رعيت مي ناميد. او صفات بسياري ازجمله آشنايي به علوم ائمه و مذاق ايشان را براي قراء ظاهره قائل مي شد و اين صفات را به گونه اي عنوان مي نمود که نهايتاً به شنونده القا شود که خود او داراي آن صفات است و همان قريه ظاهره است درحقيقت با توجه به انديشه علماي شيعه باب نيابت خاصه امام غايب را که از سال ??? (با شروع غيبت کبري مسدود شده بود بار ديگر شيخ احمد باز نمود و خود را به تلويح همان نايب خاص يا باب امام و يا قريه ظاهره بين امام و مردم خواند. تنها تفاوتي که او ميان قراء ظاهره و نواب اربعه قائل مي شد اين بود که آنان از جانب خود امام به طور رسمي تعيين شده بودند و حال آن که اينان به سبب بزرگي مرتبت خود حائز چنين مقامي مي گشتند.
اغلب بيانات شيخ توسط او به خوابهايي نسبت داده مي شد که از امامان معصوم مي ديد. از اين رو در بسياري از موارد روش او از نظر استناد با روش علماي اصولي که مطالب خويش را به قرآن کريم و روايات ارجاع مي دهند متفاوت است و مرجع مکتوبي ندارد. همانطور که گفته شد مشرب فقهي او مشرب اخباري است. شيخ احمد احسايي عقايد خويش را صريح و روشن بيان نمي کرد. سيد کاظم رشتي نيز مانند شيخ احمد خود را مسلمان و شيعه دوازده امامي مي داند و معرفي مي کند. او اعتقادات خود را در وصيت نامه اش که در ابتداي کتاب مجموعه الرسائل آمده چنين مي نگارد:
«وصيت من آن است که شهادت مي دهم… که محمدبن عبدالله بنده خدا و فرستاده اوست. تمام شرايع منسوخ شده اند جز اسلام که تا روز قيام باقي خواهد بود… شهادت مي دهم به دوازده نفرکه بنص پيامبراسلام به جانشيني معرفي گشته اند و عبارتند از ابوالحسن علي بن ابيطالب سپس… سپس ابوالقاسم حجه ابن الحسن که عدل و دادگري را روي زمين بگستراند. او نمي ميرد تا آن گاه که بت پرستي را از جهان براندازد.خدايا اينان پيشوايان من اند… آنچه پيغمبر اسلام فرمود حق است و شکي در آن نيست و شريعت او تا پايان روزگار پا بر جا خواهد بود.»
سيد کاظم رشتي، به موضوع قريه ظاهره اهميت زياد مي داد و پياپي مردم را به يافتن اين رجل الهي دعوت مي نمود و در واقع به طور غيرمستقيم آنان را به سوي خويشتن مي خواند. وي مدعي بود که اساس دين بر شناسايي چهار رکن استواراست: خدا، پيغمبر،امام و باب امام يا قريه ظاهره.اما مردم نمي توانند به معرفت خدا و پيامبر و امام و شناخت آنان نائل گردند زيرا که از دسترسشان بدورند. پس بناچار بايد به دنبال رکن چهارم و يا شيعه خالص باشند و با شناخت او به معرفت ارکان بعد نائل آيند. بر اين پايه وي مريدان بسياري را گرد آورد.
پيرامون اصول عقايد شيخيه:
غير از اختلاف در مورد نواب امام زمان برخي اصول عقايد شيخيه با عقايد متشرعه متفاوت است در مـورد معــاد، مي گويد: عقيده شيعيان و ديگر پيروان مذاهب اسلام معاد جسماني است ولي شيخ احمد معاد را روحاني مي دانست البته پس از آن که معاد را روحاني از نوع جسم هور قليايي دانست.اصل معاد را مانند اصل عدالت از رديف اصول دين و مذهب کنار گذاشت و حذف کرد. او مي گفت کسي که به آيات قرآن معتقد است الزاماً به معاد هم معتقد خواهد بود.
اصل عدالت: شيخيان اين اصل را از اصول دين حذف کرده و گفتند لزومي ندارد که صفت عدالت خدا را از ميان صفت هاي ديگر او جدا کنيم و اصل دين قرار دهيم. ولي شيعيان عدالت را جزء اصول دين قبول دارند .البته از نظر شيعيان عدالت چنين نيست و يکي از صفات خداست ولي چون عده اي از مسلمانان بنام اشاعره اعتقاد به عدالت خداوند نداشتند براي اعلام موضع شيعه در مقابل اشاعره اين صفت جزء اصول مذهب شيعه قرار گرفت.
اصل امامت:شيعيان اصولي وجود امام زمان را به عنوان حجت حق بر روي زمين مي دانند و رهبران ديني خود را نايب امام زمان مي خوانند و شرط اين فقاهت و عدالت و رهبري امت مي شمارند در شيخيه امام عنوان مقتدا و پيشوا است و بر شيعه کامل و رکن رابع هم اطلاق مي شود .از نظر آنان رکن رابع يا امام زمان يا شيعه کامل بايد از نجبا باشد که دين را حفظ کند و هر بدعت گذاري را دفع نمايد. از نظر شيخيه:زندگي امام زمان در جسم هور قليايي است و زندگي روحاني دارد و آزادي او مانند زندگاني ما نيست و بلکه به اراده خداست و داراي زندگي برزخي است به اين ترتيب در هنگام ظهور ممکن است در قالب خود نباشد.
معراج: معتقد به معراج روحاني پيامبر هستند چون معتقدند آسمانها و افلاک پاره شدني نيست و محال است تا انسان با جسم عنصري خود آسمانها را پاره کرده بالا برود.
در مورد فقهي روش استنباط احکامشان شبيه روش اخباريون است و معتقدند که عقل حجيت ندارد و بايد از ظاهر روايات پيروي نمود وتفسير قرآن را جايز نمي دانند.
ايدئولوژي بابيه
عمده فعاليت هاي آنان نيز حول محور مهدويت دور مي زند. ابتدا به پيروي از شيخيه علي محمد باب خود را رکن چهارم يا قريه ظاهره و سپس خود را امام زمان معرفي مي نمايد.
و اين درحالي بود که پيروانش گردهم نشسته و اسلام و اساس آنرا منسوخ اعلام نمودند. البته علي محمد باب در شعبان سال ???? يک هفته بعد از ادعاي مهدويت در حضور ناصرالدين ميرزا وليعهد زمان توبه کرد. اما در اواخر سال ???? دوباره ادعاي مهدويت نمود وبه نسخ احکام اسلام پرداخت و خويشتن را پيامبر خواند و سرانجام خود را به مقام الوهيت رسانيد!
البته به دليل دور بودن پيرواني از علي محمد (در زندان بود) ادعاي آخرين او کمتر به گوش پيروانش رسيده است.
پيرامون اصول عقايد بابيان
?-اصول تعاليم باب:علي محمدباب با توجه به شماره ابجد علي محمد با حروف رب خود را رب اعــلي ناميــده است.
?-علي محمد باب خاتميت پيامبر اکرم را نفي مي کند و پيامبري خود را اعلام مي کند و نويد آمدن پيامبرهاي بعدي را مي دهد و معتقد است که مقام او از مقام پيامبر بالاتر است و پيامبران بعدي از او بالاتر خواهند بود. وي در هر صورت تا در قيد حيات است او رب اعلي است.
?-در مورد قيامت، علي محمد موت و قبر و سؤال ملائکه در قبر و ميزان و صراط و حساب و کتاب و امثالها را تعبيـر مي کند قيامت از نظر او در همين دنيا اتفاق مي افتد و قيامت بعد از مرگ را جز خدا کسي نمي داند .
فروع دين بابيان:
?- از فروع تعاليم باب محو کردن تمام کتب ديني و علمي و ادبي و اخلاقي بوده است.
?- علي محمد باب منهدم کردن ابنيه و بقاع روي زمين از کعبه تا قبور انبياء و ائمه و تمام مساجد و کنسيه ها و کليساها و بت خانه را و هر بنايي که به اسم ديانت باشد را واجب کرده است.
?- چون علي محمد باب متولد شيراز بوده است به هر شخصي که به او روي مي آورد واجب نموده که خانه شيـراز خود را به طور مخصوص بنا کنند.
?- هر چيز گرانبها که صاحبي ندارد متعلق به باب است.
?- حج بيت شيراز بر تمام مردان بابي دنيا واجب است.
?- ازدواج به رضاي زوجين است.
?- لباس ابريشم و طلا و نقره براي مرد حلال است.
?- بر معلم حرام است شاگرد را بزند و در صورت ضرورت بايد پنج ضربه به اطراف لباس او بزند هـر گاه از ? مـرتبــه زيادتر شد يا چوب به بدن او خورده نوزده روز زنش بر وي حرام مي شود.
?- سال بابيان نوزده ماه و ماه نوزده روز- روزه نوزده روز و روز عيد فطر اول نوروزاست .
بحثي درباره من يظهره الله: باب به مردم مژده ظهورش را داده و گفته هر کس در هر زماني من يظهره الله را درک کرد هر چه او گفت بپذيرد و حتي اگر يک نفر ادعا کرد که من يظهره الله است حتي اگر او نبود باز هم بپذيرد. به عقيده باب من يظهره الله محمد بن الحسن العسکري است و محل ظهورش را مسجد الحرام مي داند. لقب او قائم است.
ايدئولوژي ازليه و بهائيه
مرام ازليان همان مرام بابي گرفته شده از علي محمد باب است. فقط وجه تمايزشان اين است که صبح ازل را جانشين باب مي دانند. آثار صبح ازل عمدتاً توضيح و تفسير آثار باب است. درمورد ايدئولوژي بهائيه بايد گفت که بهاءالله همچون علي محمد دين اسلام را منسوخ اعلام نمود و دين جديدي را آغاز نمود. ميرزا حسينعلي دعاوي چندي داشت که هر جا به تناسب موقع و مقام و شخص طرف خطاب يکي از آنها را مدعي مي شد گاهي خود را مصداق “من هيچم و کم زهيچ” و گاهي خود را “آفريننده پروردگاران”.
احکام اعلام شده از جانب حسينعلي بهاء بر اساس احکامي است که از جانب علي محمد باب در کتاب بيان آمده است. البته در فلسفه و فروع تفاوتهايي بين اين دو مي باشد.
?- نماز و روزه: به عقيده بهائيان از اول بلوغ واجب مي شود- نماز ميت از نظر آنان ?رکعتي است.
?- قبله: به نظر بهائيان جهت قبله همان جايگاه جسد بهاءالله در عکا است.
?- محارم: ازدواج با محارم در اين آيين مگربا زن پدر منع نشده است.
?- عيد: روز ولادت ميرزا حسينعلي و روز بعثت باب اعياد واجب است.
?- ازدواج با بيش از دو زن حرام است ولي خود ميرزا به دو سه زن هم قناعت نکرده است.
?- معاملات ربوي آزاد است، حجاب زنان و ترک تراشيدن ريش مردان ملغي شده است.
- يکي از ابداعات بهاءالله نفي روحانيت و نهي نمودن اين نهاد است.
- بعد از علي محمد باب ? نفر ادعاي من يظهره الله کردند که هيچکدام به موفقيت ميرزا حسينعلي نوري نبوده اند.
- در کتابهاي مذهبي بهائيان از دخالت درسياست منع شده اند.
ميرزا حسينعلي نوري مي گويد: اين حزب بهائيان در مملکت هر دولتي ساکن شود بايد به امامت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نمايد. من يظهرالله بهائيان لقبش بهاءالله است. امروزه از هر بهائي که بپرسيد حسينعلي داراي چه مقامي است مي گويند من يظهرالله ، ولي باب مي گفت که بايد اسمش محمد باشد که با توجه به عقايد بهائيان اسمش حسينعلي است به گفته باب بايد محل ظهورش مسجد الحرام باشدکـه بـا نظر بهائيان بغداد است.
مي توان نتيجه گرفت که من يظهرالله به عقيده علي محمد باب همان حضرت حجت(عج) است و نه بهاء .
با توجه به آنچه گفته شد جهت گيري کلي ايدئولوژي اين فرق جداسازي ملت ايران از مراجع تقليد و مشغول کردن آنان به مکتبي ساخته بشر است ، مکتبي که جنبه هاي غيرعقلاني آن به عقلانيتش مي چربد و به تدريج از صحنه عملي زندگي اجتماعي و سياسي خارج مي گردد.در نهايت گرايش به اين ايدئولوژي موجب جداشدن مردم از دين و دينداري گرديده پيوستن به مکاتب غيرديني را تسهيل مي نمايد. نمونه هاي اين جداشدن از دين و دينداري و گرايش به مکاتب سکولار را در کنشگران بهائيت در دوران مشروطه و پهلوي خواهيم ديد.
همانطوريکه ديديد روند جدايي ايدئولوژي بهائيت از ايدئولوژي شيعي مشخص گرديد. ابتدا در مسئله نيابت امام زمان (عج) تغيير ايجاد شد و پيروان آيين شيخيه از مرجعيت شيعه که آنان را نايب امام زمان مي دانستند جدا گرديدند و به رکن رابع پيوستند. با توجه به اختيارات انحصاري رکن رابع در تفسير دين در شيخيه و تفسير و تدوين اصول جديد در بابيه، با ارائه تعبيرات تازه از اصول توحيد، نبوت، معاد، عدل و امامت توسط علي محمد باب دين تازه اي بنا نهاده شد و آيين اسلام منسوخ اعلام گرديد. ايجاد آيين و مناسک تازه در فروع دين پيروان علي محمد را از ديگر شيعيان در زندگي عملي و اجتماعي نيز جدا نمود. با ادعاي بعثت بهاءالله و افاضات او،بابيه از حالت سنتي خارج شد و به آداب و رسوم متناسب با ذائقه روز نزديکتر گرديد. اين نزديکي با سهل تر کردن احکام مربوط به روابط جنسي و وجهه هاي ظاهراً انسان دوستانه در مجازات دزدان و حکم به عدم سوزاندن کتب قابل مشاهده است.به اين ترتيب آيين جديد نام بهائيت گرفت.
به اين ترتيب در آيين شيخيه از لحاظ سياسي تشکيل حکومت ديني با مشکل بزرگي مواجه خواهد شد. اين فرقه بر حساس ترين نقطه سياسي مکتب شيعه درزمان غيبت کبري انگشت مي گذارد که سرمنشأ اقتدار روحانيت شيعه مي باشد. بعد از مشوه شدن اصل نيابت امام عصر(عج) با ملغي نمودن دين اسلام از جانب باب و بهاءالله اين حرکت به سوي محو کامل دين اسلام از صحنه اجتماع پيش مي رود. مخالفت با وجود قشري به نام فقها که طبق قرآن کريم در مکتب اسلام براي تفسير متشابهات و نگهباني از دين و در انديشه شيعيان و هم اهل سنت در صورت تشکيل حکومت اسلامي براي مديريت جامعه در نظر گرفته شده است در انديشه هاي باب و حسينعلي نوري به حدي است که وجود چنين قشري را در آيين بهائيت ممنوع اعلام مي کنند.
جدا شدگان از اقتدار روحانيت به علت پيروي از مکتب شيخيه به راحتي در دامن آيين جديد يعني بابيت مي افتند. هر چند رد پاي دولت روسيه در ايجاد اين نوگرايي ديني و يا حداقل کمک به ايجاد آن کاملاً مشهود است، اما چنان که در قسمت گذشته گفته شد در عمل شکسته شدن اقتدار مذهب شيعه در ايران به معناي شکسته شدن اقتدار ملي در اين کشور است و به نظر مي رسد حمايت روسيه وسپس انگلستان و بعد از آن اسرائيل و ايالات متحده آمريکا از اين فرقه، انگيزه اي جز شکستن اقتدار ملت ايران نداشته باشد. البته بايد خاطر نشان سازيم که شواهد چنين نشان مي دهد که هيچ مکتبي نمي تواند جايگزين مکتب ريشه دار و عميق شيعه در کشوري که به کشور امام زمان (عج) مشهور است شود. به ويژه در مکتب بهائيت تشتت به گونه اي است که همواره مانند يک بمب خوشه اي فرهنگي رهبر تازه اي ظهور مي کند، مکتب جديدي احداث مي شود و فکر نوي مطرح مي گردد. وعده اين نوبه نو شدن ها در گفتار سيد باب نيز داده شده است در آن جا که او از آمدن پيامبران آينده و من يظهره الله سخن مي گويد.
کنشگران بهائيت
شيخ احمد احسايي اولين فرد مؤثر در ايجاد اين جريان بود و وي با ايجاد يک نوآوري در دين موجب شد تا نزد پيروان خود مرجعيت شيعه از اعتبار ديني و به تبع آن سياسي ساقط شود و کساني به عنوان رابطين خاص با امام زمان مطرح کردند که طبيعتاً قدرت پاسخگويي به همه نيازهاي ديني جامعه و افراد را نداشتند زيرا اين امر از عهده يک فرد آن هم بدون مراجعه روشمند به قرآن کريم و روايات صحيح معصومين خارج است و بهمين دليل ديري نمي پايد که ضعف اين افراد به پاي دين نوشته شده و ديري نمي پايد که دين با روش اخباريين که هر نوع تفسير عقــلي از قرآن کريم را منـع مي نمود به شيئي قديمي ،کهنه و بي اثر تبديل مي شد.
نوآوري بعدي توسط سيد علي محمد باب شکاف بين روحانيت اصيل و پيروان او را بيشتر نمود و بطورکلي مردم را در برابر دولت قرار داد و دين جديد که ساخته شد با ايجاد شورش ها و ناآرامي ها به تبعيد بابيان از ايران منجر شد. آنان در تبعيد به فرقه سازي خود ادامه دادند و به ابزاري سياسي در دست دول استعمارگر مبدل گرديدند.
کنشگران شيخيه:
رهبران اصلي اين گروه عمدتاً در دوره فتحعلي شاه زندگي مي کردند و بابيه به رهبري يکي از شاگردان دومين رهبر اين فرقه در دوره محمدشاه ظهور نمود.
شيخ احمد احسايي ( م???? ه.ق) اوايل قرن سيزدهم هجري در عراق شهرت يافت و مريداني که به دورش جمع شدند شيخيه نام گرفتند. شيخ احمد از اهالي احساء فرزند زين الدين بن ابراهيم بن قصر بن ابراهيم بن داغر مي باشد که در ماه رجب سال ???? ه. ق به دنيا آمد. ايشان در دودمان پيرو مذهب تسنن زاده شده است. پس از مدتي از مذهب پدران خود برگشت و مذهب شيعه اماميه را قبول کرد.او در ?? سالگي مقدمات علوم ديني (ادبيات عربي) را خواند و توجه خود را به اخبار و احاديث شيعه معطوف ساخت و در نتيجه پيرو مذهب شيعه ?? امامي گشت.
کنشگران بابيان:
سيدعلي محمد باب (شيرازي) از لحاظ سياسي در مقابل دو اقتدار اصلي موجود در نظام اجتماعي زمانش مواضع مختلف گرفته است. ايستادگي در مقابل دولت از سويي و اقتدار روحانيت از سوي ديگر. او درمقابل دولت با تبليغ ظلم ستيزي و درمقابل روحانيت با معرفي کردن خود به عنوان باب امام زمان و سپس در دين سازي موضع گرفته است. در زماني که فشار از جانب هر يک از اين دو اقتدار زياد مي شد عقب نشيني هايي از باب مشاهده مي شد.
علل گرايش پيروان به بهائيگري
علت اصلي گرايش به بهائيگري در ابتداي ظهور آنرا نميتوان در اوضاع اقتصادي و سياسي آنزمان جستجو کرد. آقاي عبد الله شهبازي در کتابي مفصل کليه فاميلهاي بهائي ابتداي ظهور اين دين را با ذکر نام و سند معرفي مينمايد که بيش از نود درصد آنان يهودياني بودند که همان اواخر مسلمان شده بودند. گويا دستوري به آنها داده شده بود تا خود را مسلمان معرفي کنند و با آغاز ادعاي ظهور به آئين جديد بپيوندند تا با اين گرايش برد تبليغاتي اين فرقه جديد بالاتر رود. در هر صورت علل زير نيز مزيد بر علت فوق بودند:
علت گرايش از بعد عقيدتي:
عقيده آوردن پيروان شيخ احمد احسايي به او به اين علت بود که آنان در جنگ هاي ايران و روس ديده بودند که دولت و روحانيت اصولي با تمام توان وارد شدند و شکست خوردند.نا اميدي از اقتدار شاه و روحانيت آنان را به سمت اميد مستضعفان عالم يعني امام زمان (عج) متمايل نمود و ادعاي رکن رابع از جانب شيخ آنان را فريفته کرد.
علل گرايش از بعد اجتماعي:
اگر بخواهيم درمورد زمينه اجتماعي پيوستن پيروان به فرقه شيخيه مشروح تر سخن بگوييم، مي توان گفت که شکست در جنگهاي ايران و روس نوعي تحقير، فقر، گرسنگي و بيماري براي ايرانيان به ارمغان آورد. دربار که از روي خوشگذراني و زياده طلبي نمي توانست از هزينه هاي خود کم کند به فساد مالي از قبيل رشوه گيري و گرفتن ماليات مضاعف از مردم پرداخت. مظالم دولتي و بخصوص شکست تلاش روحانيت تراز اول در جنگ پس از ابراز حکم جهاد، زمينه را براي نوعي درون گرايي و کناره گيري از امور اجتماعي در بين اقشار مختلف جامعه پديد آورد. احساس شکست و کناره گيري صاحب نفوذان سياسي از امور دولتي وحکومتي که بخشي از آن نيز مي تواند به علت فساد دربار باشد، موجب افزايش نفوذ قدرتهاي بيگانه در دربار شاهي گشت و ميل به دوري گزيدن از استبداد، فقر وشکستها، برخي از مردم را به سوي انديشه هاي خيالپردازانه گرايش داد. از اين رو با آن که مقابله با افکار صوفيانه و اخباريگري توسط علماي اصولي و پيشرفتهاي علمي آنان، دين و زندگي ديني را به واقعيتهاي اجتماعي و عملي نزديک تر مي نمود، اما همين تعارض نيز به نوبه خود زمينه را براي ظهور انديشه هاي نوي که داراي خصلتهاي دنياگريز بودند فراهم تر کرد.
با توجه به گزافه گويي هايي که در مورد کرامات آقاسي و ديگر صوفيان بيان مي شد و با توجه به فاصله گرفتن محمد شاه از علماي اصولي، محمد باب به خود جرأت داد و ماجراي درگيري خود با علماي شيراز را به اميد اثر بر شاه براي او نوشت. اين درگيري پس از ادعاي او به نيابت امام زمان (عج) صورت گرفت و در آن پس از شکست در بحث با علما، علي محمد مجبور به توبه شد. همچنين او در زندان ماکو رســاله اي تحــرير کـــرده بــه حاج ميرزا آقاسي تقديم کرد.
به طور کلي در تفحص درباره رابطه دولت با فرقه بابيه بايد گفت به نظر مي رسد در دوره محمد شاه، فاصله گرفتن دولت يا دستگاه سياسي از متشرعين اصولي و گرايش دولت به افکار خرافي و صوفي مآبانه از جمله عواملي است که زمينه را براي ابراز عقيده علي محمد باب پس از طرد شدن از جانب روحانيت فراهم کرده است. حمايت حاکم اصفهان از او نيز بسيار کارساز بوده است. به عبارت ديگر در ابتدا سيد علي محمد باب با استفاده از کسوت روحانيت و اعتبار نيابت امام زمان (عج) توانست عده اي را به خود جلب کند. پس از ابراز برائت روحانيت از او علي محمد باب به دامن اقتدار دولت چنگ زد. يعني در قدم اول با پشتيباني اقتدار روحانيت وارد ميدان ادعاي خويش شد و پس از دستگيري به دنبال جلب حمايت دولت براي مقابله با روحانيت رفت.
اين فرقه ها با انگشت گذاشتن بر نقطه مرکزي اعتقاد سياسي شيعه يعني وجود امام زمان (عج) و محدود کردن نايب آن امام همام در وجود يک انسان تلاش نمودند زمام اعتقادات مردم را به دست گيرند. با توجه به شخصيت شيخ احمد احسايي، اين حرکت فقط با خود بزرگ بيني او قابل توجيه است. او خود را در حدي مي ديد که مي تواند با امامان معصوم تماس داشته باشد و دستورات ديني را مستقيماً از آنان دريافت دارد. چيزي که از ديدگاه همه علماي اصولي شيعه در طي قرون ، کذب محض است ، زيرا اگر کسي به چنين مقامي دست يابد نيازي به ادعاي آن ندارد. او به عنوان نايب عام امام (يعني مرجع تقليد) از جانب مردم مطاع است و با اين ادعا به مقام بالاتري نخواهد رسيد.تا آوازه علمي و تقوايي شيخ احمد احسايي در ايران بالاگرفت از جانب علما به ايران دعوت شد و حتي شاه براي تقرب جستن به اين درگاه نامه چاکرانه آن چناني نوشت که تا آن زمان براي هيچ يک از علما ننگاشته بود. از سوي ديگر اگر باب اين ادعا باز شود به راحتي مي تواند مورد سوء استفاده کذابين قرار گيرد و موجب انحراف در دين اسلام شود.
سيدعلي محمد باب با ادعاهايي که بيمارگونه به نظر مي رسيد، کما اين که تا مدتها علماي دين به علت احتمال خبط دماغ از دادن فتواي قتل او اجتناب ورزيدند، و حسينعلي نوري با سياست بازيهاي خاص خود و تلاش در جهت معقولتر نمودن آن ادعاها، درصدد جدا کردن مردم ايران از رهبران اجتماعي خود يعني مراجع تقليد برآمدند. اين حرکت از جانب اين دو نفر و عمدتاً با حمايت دولت روس و پشتيباني بريتانيا انجام گرفت و با کسب موفقيتهايي در مراحل اوليه نظر ديگر دول اروپايي نظير فرانسه را نيز به سوي خود جلب نمود. در ادامه اين حرکت، با کنار گذاشتن روسيه به علت وقوع انقلاب بلشويکي در آن کشور، دولت انگلستان به بهره برداري از کاشته آنان پرداخت.
در قسمتهاي بعدي خواهيم ديد که عباس افندي با پيوستن به دول بيگانه ، وجه بين المللي اين آيين را تکميل ساخت و به حدي به دولت انگلستان خدمت کرد که از انگليسي ها لقب «سر» دريافت کرد. شوقي رباني اين دين را به شکل حزبي جهاني درآورد و جهان وطني را رسماً اعمال نمود.
بهائي گري در مشروطه
در زمان انقلاب مشروطه بهائيت رشد خود را تا رسيدن به چندمين فرقه مجزا از يکديگر و کامل طي کرده بود. بعد از بهاءالله ديگر دين سازي متوقف شد اما پيروان اين فرقه ها در قالب شيخيه، بهائيه، بابيه و ازليه و ديگر فرقه هاي فرعي که قبلاً نام آنان آورده شد ادامه حيات مي دادند.
پس از نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه براي از بين بردن سلطه پادشاهان جبار و خود رأي در کشور با رهبري روحانيت و همراهي مردم برپا گرديد. اما اين انقلاب با حضور گروهي از روشنفکران غرب گرا از مسير اوليه خويش منحرف گرديد و به نوع جديدي از استبداد فرهنگي تبديل گرديد که مي توان از آن به استبداد روشنفکري تعبير نمود.
در زمان مشروطه دولت ايران فاسد بود و سوء مديريت داشت و به دليل سوء مديريت و ولخرجيهاي گزاف از لحاظ مالي ضعيف بود و به همين دليل علماي اصولي، اصلاحات اجتماعي- مذهبي را تشويق مي نمودند و روشنفکران تحصيل کرده در غرب يا متأثر از آنان الگوهاي اجتماعي دموکراسي اروپايي را دنبال مي کردند.
در اين گيرودار برخي از بابيان که دوره تجديد نظر در اصول و اعتقادات ديني خود را پشت سر گذاشته بودند به خيل روشنفکران غرب گرا پيوستند و اغلب بهائيان به رهبري عباس افندي دنباله بدعت هاي مذهبي علي محمد باب و حسينلعي بهاء الله را گرفتند.
آنچه بهائيت براي آن بوجود آمده بود در انقلاب اسلامي مضمحل گشت و نابود شد. اقتدار روحانيت يا مکتب شيعه در اين انقلاب احياء شد و مجدداً مراجع تقليد در يک شکل رسمي و حساب شده بر مسند اقتدار دولت و ملّت نشست. طبيعي است که در چنين شرايطي عرصه بر آنان که از ابتدا بناي کارشان بر دشمني با اقتدار روحانيت بود بسيار تنگ شد.
بهائي گري در عصر پهلوي
يکي از دستاوردهاي انقلاب مشروطه پس ازغلبه مشروطه خواهان بر مشروعه خواهان حاکميت انديشه کافي نبودن دين براي اداره جامعه و تسلط منطق ايجاد تحول اجتماعي بر اساس مدلهاي غربي و عمدتاً اقتباس از غرب بود رضاخان با استفاده از اين جو به تضعيف نهاد مذهب پرداخت و از حيطه اقتدار روحانيت کم کرد و به رتبه اقتدار دولت افزود.تفاوت اين دوران با دوره قاجار در اين بود که به علت انحراف در انقلاب مشروطه منطق اداره کشور در دوران پهلوي کنارگذاشتن مذهب و اداره امور به سبک غربي بود حال آنکه در دوره قاجار اعتبار شاه به ظل الله بودن او بود.
الگار مي گويد: شانزده سال سلطنت پهلوي اول انصافاً مي توان به عنوان يک دوره دشمني سنگين نسبت به نهادهاي فرهنگ اسلامي توصيف شود . آنچه از نظر نويسندگان غربي با تأييد «اصلاحات» و «نوسازي» خوانده مي شود از طرف بسياري اگر نگوئيم ، اغلب ايرانيان اهانتي سخت به فرهنگ و سنت ها و هويتشان تلقي مي شد.
اصلاحات و نوسازي پس از رضاشاه توسط فرزندش که علناً توسط متفقين روي کار آمد ادامه يافت . براي جلب قلوب مردم و متدينين ،اجراي مراسم عزاداري اباعبدالله الحسين (ع) که ممنوع اعلام شده بود آزاد گشت و حجاب زنان ديگر جرم تلقي نشد.ديگر آزادي هاي دموکراتيک در قالب يک حکومت ليبرال منش نيز ارائه شد به نحوي که فرق مختلف فکري در ايران رواج يافتند.در دهه اول روي کار آمدن محمدرضاشاه ،روزنامه ها آزادي نسبي يافتند و احزابي نظير حزب توده، حزب سوسياليستهاي خداپرست،کسروي گرايي و غيره در کنار گروه فداييان اسلام رونق گرفت. در همين فضا بود که اقليتي در مجلس شوراي ملي به دنبال ملي کردن صنعت نفت و خلع يد از شرکت نفتي انگلستان افتاد. اما جالب است که طي چندين دوره مجلس اين گروه در اقليت ماند و حتي حدود شش ماه قبل از ملي شدن صنعت نفت وقتي مظفر بقايي نماينده کرمان خواست لايحه ملي شدن صنعت نفت را تقديم مجلس کند، نتوانست پانزده نماينده موافق که آن را امضا کنند پيدا کند. بالاخره مجاهدتهاي مردم و همکاري احزاب و بخصوص تهديدهاي گروه فداييان اسلام با مشارکت دکتر مصدق وهمت آيت الله کاشاني صنعت نفت را ملي کرد. اما کودتاي ?? مرداد، شاه و نفت ايران را از چنگال انگلستان بيرون آورد و دربست در اختيار آمريکا قرار داد. پس از آن شاه به کمک برنامه ريزان آمريکايي و با استعانت از سازمان مخوف امنيتي خود در راستاي اصلاحات به سبکي که رضاخان شروع کرده بود، با سرعت و شدت و حدت بيشتري ادامه حرکت داد.
پس از درگذشت آيت الله بروجردي در سال????ه.ش .محمدرضا شاه احساس نمود که فرصتي براي خارج کردن کامل مذهب از امور اجتماعي به دست آمده است. ابتدا لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي را در دولت علم به تصويب رساندند که با عکس العمل شديد روحانيت مواجه شد. اما همان نهضت موجب شناسايي آرايش نيروهاي مذهبي شد وحمله همه جانبه دوم که در مقابل نهضت ??خرداد و در دفاع از انقلاب به اصطلاح سفيد صورت گرفت ، روحانيت را به شدت منزوي نمود. تبعيد حضرت امام به ترکيه و سپس نجف به علت اعتراض ايشان به کاپيتولاسيون يا حق مصونيت قضايي ارتشيان آمريکا در ايران و عدم مشاهده عکس العمل فراگير در بين روحانيت و مردم، آمريکا و شاه را مطمئن نمود که ديگر رمقي در سازمان مذهبي براي مقابله با آنان باقي نمانده است. از اين پس بود که بهائيان علناً در صحنه اجتماعي و سياسي کشور ظاهر شدند. به عبارت ديگر حضور آنان درصحنه پس از اطمينان از سرکوب کامل روحانيت شيعه و نهاد مذهب پس از قيام ??خرداد درسال ???? و تبعيد حضرت امام در سال ???? مي باشد. در همين سال است که هويدا به سمت نخست وزيري انتخاب مي شود و مديريت برنامه هاي شاه را به عهده مي گيرد و حدود??سال در اين منصب باقي مي ماند.
گفتاردوم
دولت و بهائيان
در دوران پهلوي به ويژه در دوره پهلوي دوم به علت مساعد شدن شرايط حضور بهائيان در صحنه هاي اجتماعي و بخصوص سياسي، شاهد حضور گسترده و فعال آنان در مناصب کليدي هستيم. آغاز حکومت رضاخان با ابتداي رهبري شوقي افندي جانشين عباس افندي همراه است. در دوران پهلوي شاهد اين هستيم که بهائيت در پناه دولت خود را حفظ کرده بر پيروان خود مي افزايد و در اين دوران ايران به پناهگاه امني براي بهائيان تبديل مي گردد. لازم به ذکر است که در دوران پهلوي سران اصلي بهائيت در خارج از کشور (عمدتاً در اروپا و آمريکا) به سر مي بردند و امور بهائيان ايـران بــه دستور شوقي افندي و بعدها بيت العدل اعظم که مرکزيت آن در اسرائيل مي باشد از مجاري محافل ملي داخل کشور اداره مي شد.
به نظر مي رسد رضاخان نسبت به بهائيان بسيار خوش بين بوده است، چنان که يکي از افسران بهائي را به عنوان آجودان مخصوص فرزند خود وليعهد انتخاب مي کند. به گفته فردوست اين شخص که سرگرد صنيعي نام داشت، بعدها سپهبد مي شود و به وزارت جنگ و تصدي يکي ديگر از وزارتخانه ها منصوب مي گردد و اين مثال خود حاکي از احترام و اعتماد رضاخان به بهائيان و ميزان نفوذ آنان در دستگاه دولتي مي باشد.
جنبش بهائيت در دوران پهلوي يکي از شاخه هاي بسيار مؤثر و با نفوذ در تشکيلات سياسي دولت و به تبع آن ساختارهاي فرهنگي و اقتصادي کشور بوده است. در دوران پهلوي اول سياست دين و روحانيت زدايي او مطابق ميل وهدف بهائيان بود. بنابراين مقابله آنان با دولت از ميان رفت و برعکس نوعي همکاري با آن داشتند. آنها با همکاري دولت به مقابله با نهاد دين پرداختند. اين مقابله تا حد کشف حجاب که از احکام ضروري دين مبين اسلام است، پيش رفت. براي اين که جريان جنبش بهائيت را در دوران پهلوي بخصوص پهلوي دوم پيگيري کنيم و دريابيم تا چه ميزان فعاليت داشته و در سرنوشت سياسي و اجتماعي اين کشور نفوذ و تأثير داشته است در اين قسمت به معرفي برخي از عناصر بهايي که از ديگران تأثير گذارتر و مهمتر بوده اند مي پردازيم.
افرادي همچون هژبر يزداني سرمايه دار معروف، ثابت پاسال رئيس راديو تلويزيون ،عهديه خواننده زمان شاه، فرخ رو پارسا وزير آموزش وپرورش کابينه هويدا، دکتر شاهقلي وزير بهداري که پسر سرهنگ شاهقلي مؤذن بهائي ها بود، مهندي از بهائيان کاشان شاغل در دفتر مخصوص فرح پهلوي، مهدي ميثاقيه سرمايه دار و صاحب استوديو ميثاقيه و صدها نفر بهايي متنفذ ديگر.
محمدرضا پهلوي معتقد بود که بهائيان عليه او توطئه نمي کنند بنا بر اين وجودشان در مناصب دولتي براي او مفيد تلقي مي شد. آنان هم از اين موقعيت براي ثروتمند شدن و در دست گرفتن اقتصاد کشور سود مي جستند. آنان با استفاده از نفوذ سياسي خود در غصب اموال ديگران نيز کوشا بودند. به نظر فردوست کسب ثروت هاي فراوان به دست هژبر يزداني همه متعلق به جامعه بهائيت مي باشد و نام هژبر در حقيقت پوششي براي کسب قدرت اقتصادي توسعه اين فرقه بوده است.
در دوران محمدرضا پهلوي بهائيت روند رو به رشدي مي يابد شخص شاه از گسترش نفوذ آنان به عنوان عناصر مطمئن و در ضمن بي خطر براي سلطنتش حمايت ويژه نموده است.
وضعيت بهائيان در اين دوره با شعارهاي مذهبي و ادعاهاي وابستگي به مکتب تشيع محمدرضا چندان سازگار نيست او مي توانست با تکيه بر آنان در مقابل فرهنگ هنوز غالب شيعه مردم و اقتدار روحانيت بايستد از آنان بعنوان کارگزار استفاده کند و هرگاه که صلاح بداند در صورت خطري از جانب آنان با نيروهاي مذهبي مردم آنان را کنترل کند.به عبارت ديگر شاه با استفاده فرهنگ غير شيعي وغرب باور بهائيان از آنان در راستاي استحاله فرهنگ مــذهبي - مـلـي و جـلب حمايت بيگانگان استفاده مي نمود و با استفاده از تضاد بين آنان و مردم ،اهرم کنترل آنان را در دستان خويش مي فشرد.
انجمن حجتيه و بهائيان:
درحالي که دستگاه دولت به سوي تقويت بهائيت در ايران حرکت مي نمود و بخش بزرگي از آن در اختيار آنان بود و دستشان به علت سفارش اربابان شاه در همه امور باز بود، از سوي ديگر در ميان ملت، متدينين به بعضي تحرکات عليه بهائيت دست مي زدند. عمده ترين مخالف آنان در ميان ملت روحانيت بود. روحانيت و مذهبيون کشور به شيوه هاي مختلف براي مقابله با بهائيت وارد ميدان شدند که از جمله تحرکات انجام شده توسط ملت، تأسيس سازماني تحت عنوان انجمن حجتيه به وسيله عده اي از مذهبيون بود.
نام اين سازمان که در حدود سال ???? تأسيس شد،«انجمن خيريه حجتيه مهدويه» مي باشد که به آن انجمن ضد بهائيت و يا اختصاراً انجمن نيز گفته مي شد. مؤسس اين انجمن يک روحاني به نام شيخ محمد ذاکرزاده تولايي است که به شيخ محمود حلبي شهرت دارد. انگيزه تأسيس اين گروه آن بود که آقاي حلبي در سالهاي ?? خوابي مي بينند که در آن امام زمان (عج) به نامبرده امر مي فرمايند که گروهي را براي مبارزه با بهائيت تشکيل دهند. اين انجمن در همه شهرهايي که بهائيان در آنها فعال بودند تشکيل شد و با يک پيگيري سازمان يافته درصدد مبارزه با آنان برآمد. فعاليتهاي آنان عمدتاً فرهنگي و در راستاي پيشگيري از تبليغ و ترويج بهائيت، منزوي نمودن بهائيان در جامعه و نيز دعوت آنان به دين مبين اسلام بود.
با توجه به اين که اين انجمن يک مشي غيرسياسي براي خود انتخاب نموده بود، پوشش مناسبي براي فعاليتهاي سياسي برخي از متدينين مخالف شاه نيز بود، اما سازمان اطلاعات و امنيت شاه گهگاه يورشهايي به محلهاي تشکيل اين انجمن مي برد و در بازجويي ها آنان را که به قصد مبارزه با دولت در اين انجمن گرد آمده بودند دستگير و زنداني مي کرد. از نظر آقاي پرورش، شاه نيروهاي انجمن و بهائيت را در يک موازنه قرار داده بود تا يکديگر را کنترل کنند. حضرت امام(ره) به عنوان رهبر نهضت اسلامي در دوران شاه به علت مشي غيرسياسي آنان و تشويق جوانان به شرکت در مبارزات بي خطر با بهائيت به عوض مبارزه با شاه، اين حرکت را مورد تأييد قرار نمي دادند. از نظر حضرت امام، در زمان غيبت مسلمين مي بايست در جهت تشکيل حکومت نواب امام عصر(عج) تلاش نمايند و حکومت ولي فقيه را تشکيل دهند. اين اعتقاد با مشي غير سياسي انجمن سازگار نبود. به هر صورت اين انجمن تا بعد از انقلاب اسلامي وجود داشت و در سال ????، يعني يک سال پس از اعلام انحلال تشکيلات بهائيت در ايران و پس از سخنراني حضرت امام در مورد روحانيوني که دين را از سياست جدا مي دانند اعلام تعطيلي نمود.
در دوره پهلوي سازمان روحانيت خود به طور علني عليه بهائيت تحرکاتي داشت که مشهورترين اين حرکتها مخالفتهاي مرحوم فلسفي است. از سال ???? بخصوص در دوره نخست وزيري حسين علاء، دست بهائيان در امور کشور بازتر شد و پس از کودتاي ??مرداد، تجري آنان بيشتر گرديد. به همين مناسبت شکايات زيادي در اين مورد به آيت الله بروجردي رسيد.ايشان هم آقاي فلسفي را مأمور مقابله با تبليغات بهائيت نمودند که ما در زير به شرح ايـن اقــدامــات مي پردازيم.
در مورد اصلاحاتي که شاه تحت عنوان انقلاب سفيد در ايران به اجرا گذاشت، حضرت امام برخي از اصول آن را ملهم از تقويم بهائيان ذکر مي کنند و چنين مي گويند: «شما آقايان در تقويم دو سال پيش از اين يا سه سال پيش از اين بهائي ها مراجعه کنيد، در آنجا مي نويسد: تساوي حقوق زن و مرد رأي عبدالبهاء :آقايان هم از او تبعيت مي کنند، آقاي شاه نفهميده مي رود بالاي آنجا مي گويد تساوي حقوق زن و مرد، آقا اين را به تو تزريق کردند، تو مگر بهائي هستي که من بگويم کافر است بيرونت کنند. نکن اين طور، نکن اين طور… نظامي کردن زن رأي عبدالبهاء؛ آقا تقويمش موجود است، نگويد نيست، شاه نديده اين را؟ اگر نديده مؤاخذه کند از آنهايي که ديده اند و به اين بيچاره تزريق کرده اند که اين را بگو.»
البته لازم به ذکر است که برخي از مبلغين و بزرگان بهائيت همچون عبدالحسين آيتي (آوا) و فيض الله صبحي (کاتب عبدالبهاء) و ميرزا حسن نيکو و کسان ديگري از عقايد بهائي به دامان پاک اسلام برگشتند و چون شوقي آنان را به باد ناسزا و بدگويي گرفت، آنها هم با نوشتن کتابهايي چون کشف الحيل،خاطرات صبحي و فلسفه نيکو، سوابق زشت و ناپسند ايام صباوت و شباب شوقي را بروز دادند. گروهي ديگر از بهائيان ، الواح وصايا را نا معتبر دانستند و ميرزا احمد سهراب را که از خويشان نزديک شوقي بود به پيشوايي برداشتند و نام سهرابي بر خود نهاده، کاروان خاور و باختر را تشکيل دادند.
بهائيت و آغاز همکاري با اسرائيل
در زمان حيات شوقي حکومت يهودي اسرائيل در فلسطين روي کار آمد و به پاداش مساعي بي شمار بهائيت در ايجاد يک فرقه مذهبي در قلب جامعه اسلامي، اين مسلک در آنجا رسميت يافت و املاک و اموال ايشان تحت حمايت واقع شد و از ماليات و عوارض معاف گرديدو براي اولين بار نام «ارض اقدس» و «مشرق الاذکار» که منظور کشور اسرائيل است از زبان شوقي شنيده شد.
بابيان و بهائيان توسل به زور را براي پذيرفتن آيين خود منع کرده بودند مگر در مورد مسلمانان که مال و جان و ناموس آنان را مباح اعلام کرده و حتي آنان را شکنجه مي دادند و سپس به شهادت مي رساندند. با توجه به اختلاف شديد و ديرين مسلمانان و يهوديان، شوقي تصميم گرفت تا سرزمين اسرائيل را مرکز اصلي بهائيان قرار داده و دولت يهود را به عنوان پناهگاه و تکيه گاه اين فرقه در آورد. از آن جا که يهوديان نيز بر اثر اختلافي که با مسلمانان داشتند هر نيروي ضد اسلامي را مورد حمايت قرار مي دادند و نيز سرزمين اسرائيليان (فلسطين اشغالي) در محاصره کشورهاي مسلمان قرار داشت،اسرائيل يکي از اولين و مؤثرترين حکومتهايي بود که بهائيت را به رسميت شناخت و آن را جزو مذاهب رسمي کشور خود قرار داد. ضمناً جذب سرمايه هاي بزرگ بهائيان و طبعاً سرمايه گذاري آنان در اسرائيل که باعث شکوفايي اقتصادي اين حکومت مي شد، از عواملي بود که باعث شد اسرايئل به شدت روي خوش به بهائيان نشان دهد.با توجه تدفين رهبران بهائي در اين کشور که هر ساله گروههاي بهائي را با سرمايه هاي کلان به آنجا مي کشاند، به انگيزه تفاهم فوق العاده اسرائيليان و بهائيان بيشتر و بهترواقف شويم. از اين که شوقي يکي از وظايف شوراي بين المللي بهائيان را رابطه با دولت اسرائيل بيان مي کند، مي توان به توجه شديد او بدين حکومت پي برد.همچنين وي در نقشه ده ساله اش در هدف بيست و چهارم ، حمايت از دولت اسرائيل را بر همه دولتهاي جهاني ترجيح مي دهد و تأسيس شعب محافل روحاني و ملي بهائيان را فقط در ارض اقدس و برحسب قوانين حکومت جديدالتأسيس اسرائيل ممکن مي داند.
بهائيت مخصوصاً پس از مرگ شوقي افندي چهره اصلي مورد نظر بانيان خود را نمايان ساخت و در جهت اهداف به وجود آورندگان اصلي خود کارآيي خويش را در معرض ديد عموم گذاشت .اگر نگاهي تطبيقي به عملکرد اين فرقه و ديگر اديان در سراسر جهان بيندازيم به وضوح روشن مي شود که اين فرقه تا چه اندازه ابزار دست سياستمداران جهان گشته و در راستاي اهداف صهيونيزم بين الملل در کشورهاي اسلامي در جهت تضعيف دين مبين اسلام به کار رفته است.
در اين جريان کمک کشورهاي خارجي به ويژه انگلستان و اسرائيل در کسب اقتدار براي بهائيان بسيار مؤثر بود. رژيم پهلوي آنان را مورد اعتماد تشخيص داد و در دوره پهلوي دوم به عنوان يکي از عمده ترين کارگزاران دولت خويش به کار گرفت. آنان هم با استفاده از اين جايگاه سياسي، ايران را سرزمين امني براي رشد خويش يافتند و با افزودن بر قدرت سياسي و اقتصادي خويش تلاش نمودند تا ايران را، همان طور که در رؤياهاي سيدعلي محمدباب بود، به مهمترين پايگاه خويش مبدل سازند. قدرتهاي استعماري نيز از اين معامله بسيار راضي به نظر مي رسيدند. آنان از اين رهگذر ضمن اطمينان از قدرت عامل دست نشانده خويش، تنها کشور شيعي مذهب جهان را در دستان کساني مي ديدند که ضامن منافع آنان بودند و حاضر بودند همه منافع اين ملت را فداي منافع خود و مصالح آنان نمايند. ارتباط آنان با اسرائيل که در حقيقت پادگان کشورهاي غربي در قلب ملتهاي مسلمان است موجب شده بود که با توجه به مشاغل حساس آنان، غرب بتواند ازاطلاعات دست اول و مهمي درباره ايران بهره مند گردد.
به گفته فردوست رئيس دفتر ويژه اطلاعات شاه، شخص شاه در جريان رشد و نفوذ بهائيان قرار داشت. او مي گويد: «يکي ديگر از فرقه هايي که توسط اداره کل سوم ساواک با دقت دنبال مي شد بهائيت بود.شعبه مربوطه بولتنهاي نوبه اي (سه ماهه)تنظيم مي کرد که يک نسخه از آن از طريق من (دفتر ويژه اطلاعات) به اطلاع محمد رضا مي رسيد. اين بولتن مفصل تر از بولتن فراماسونري بود، اما محمد رضا از تشکيلات بهائيت و بخصوص افراد بهائي در مقام مهم و حساس مملکتي اطلاع کامل داشت و نسبت به آنها حسن ظن نشان مي داد.» به اين ترتيب اين فرقه زير چتر حمايتي پهلوي دوم نفوذ بسيار گسترده اي در ايران به دست آورد.
روحانيت و مردم در هر فرصتي که مي يافتند عليه بهائيان ازخود عکس العمل نشان مي دادند. وجود بهائيان در دستگاه دولتي و نفوذ روزافزون آنان موجب بدبيني مردم به دستگاه دولت و يکي از دلايل مقابله با آن در مقاطعي نظير ??خرداد ???? و انقلاب اسلامي ???? گرديد. آن سکوت حاصل از ارعاب و يا اگر بسيار خوشبينانه قضاوت کنيم،اعتمادي که مردم پس از روي کار آمدن پهلوي اول به «اقتدار جبري» او برقراري امنيت و آرامش نمودند، در دوره محمدرضا شاه با زور و تبليغات انحصاري و گسترده نسبت به او ادامه يافت. اما وجود بهائيان و ديگر وابستگان به خارج در مناصب دولتي، افزايش وابستگي کشور به بيگانگان، وجود بي عدالتي و ظلم در توزيع مناصب و ثروت در جامعه و از همه مهمتر جريحه دار شدن روحيه و اقتدار ملت در مقابل نامسلمانان و بيگانگان، زمينه را مساعد نمود تا انقلاب اسلامي شکل گيرد.
مردمي که در آغاز سلسله پهلوي از زير چتر اقتدار روحانيت به دلايل ذکرشده خارج شدند و خود را به اقتدار جبري دولت سپردند، انتظار حمايت و حفاظت از منافع، شخصيت و ارزشهايشان را داشتند، اما در پايان حدود پنجاه سال حکومت آنان چيزي جز تحقير، شکسته شدن ارزشها و تقسيم ناعادلانه ثروت در بينشان نيافتند. به همين علت بود که با وجود کم شدن سازمانهاي مذهبي، با بازگشت روحيه عدالتخواهي و استقلال طلبي و مشاهده يک غيرت متبلور ملي در چهره اي متقي و مذهبي به او پيوستند و انقلاب اسلامي را رقم زدند . در اين حرکت، مجدداً اقتدار روحانيت احيا شد و رهبري مردم را به عهده گرفت. در اين نهضت با شکست شاه اقتدار دولت شکسته شد و يکسره اقتدار ملت باقي ماند.دولتي که بعد از انقلاب تشکيل شد، دولتي ملي بود و مردم آن را از خود و براي خود يافتند.
بهائيگري پس از پيروزي انقلاب اسلامي
پس از انقلاب به دليل محرز شدن جاسوسي عده اي از سران تشکيلات در شهرهاي مختلف کشور و نيز کمک به تثبيت نظام شاهنشاهي و نيز حيف و ميل اموال مسلمين و سرازير کردن بيت المال به جيب صهيونيست ها، تعدادي از آنان دستگير و پس از محاکمه توسط دادگاههاي انقلاب اسلامي به حبسهاي متفاوت و اعدام محکوم شدند. در مقابل اين احکام، دولت آمريکا که در حقيقت حامي اصلي آنان به حساب مي آمد، عکس العمل نشان داد و رئيس جمهور وقت آمريکا به اين احکام اعتراض نمود. در پاسخ آن حضرت امام (ره) سخناني ايراد نمودند که به علت اهميت آن در اين مورد در زير مي آيد:
«ومن اميدوارم که خداوند تبارک و تعالي اين ملتي که امروز قيام کرده است، نهضت کرده است و براي او قيام کرده است و براي او نهضت کرده است، شرمفسدين و جبارين را از سرش کوتاه کند تا برسد به مسائلي که بايد برسد.لکن تا اين قدرتهاي بزرگ به اريکه قدرت خودشان نشسته اند، اين امري است که يک قدري به نظر مشکل مي آيد. نمي دانم که در بعضي از راديوها که پخش کردند، صحبت رئيس جمهور آمريکا را ملاحظه کرديد که ايشان از همه دنيا استمداد کردند براي اين که اين بهائي هايي که در ايران هستند و مظلومند و جاسوس هم نيستند و بجز مراسم مذهبي به کار ديگر اشتغال ندارند و ايران براي همين که اينها مراسم مذهبي شان را به جا مي آورند ?? نفرشان را محکوم به قتل کرده اند؛ ايشان از همه دنيا استمداد کرده که اينها که جاسوس نيستند، اينها يک مردمي هستند دخالت در هيچ کاري ندارند و روي انسان دوستي ايشان
اين مسائل را مي گويند . اگر ايشان اين مسائل را نمي گفت، خوب گاهي اذهان ساده احتمال مي دادند که خوب اينها هم يک مردمي هستند که ولو اعتقادشان فاسد است لکن مشغول کار خودشان هستند و مشغول عباداتي که به نظر خودشان عبادت است مثلاً هستند و حال آن که در آن نظر هم نبودند. لکن بعد از اين که آقاي ريگان گفته اند شهادت دادند به اين که جز مراسم مذهبي چيز ديگري ندارند باز هم مي توانيم باور کنيم؟ از آن طرف وقتي که حزب توده را مي گيرند، شوروي صدايش بلند مي شود که يک عده مردم بيگناهي که با جمهوري اسلامي هم موافق بودند، پشتيبان بودند، جمهوري اسلامي را هم اينها مثل ديگران همراهي کردند و حالا هم همين طور هستند، دولت ايران بيخودي آمده است اينها را گرفته و حبس کرده. از آن طرف هم آقاي ريگان مي گويد که اين بهائي ها بيچاره ها مردم آرام ساکتي مشغول عبادت هستند ، جهات مذهبي خودشان را به جا مي آورند و ايران براي خاطر همين که اينها اعتقادشان مخالف با اعتقاد آنهاست گرفتند. اگر اينها جاسوس نيستند شما صدايتان در نمي آمد. شما براي خاطر اين که اينها دسته اي هستند که به نفع شما هستند. والا شما را مي شناسيم ، آمريکا را مي شناسيم که انساندوستي اش گل نکرده است که حالا براي خاطر ?? نفر بهائي که در ايران به قول ايشان گرفتار شدند، براي انساندوستي يک وقت همچو صدا کرده و فرياد کرده و به همه عالم متشبث شده است که به فرياد اينها برسيد.
مردم شما را مي شناسند شمايي که عراق را وارد کردي که هر روز به سر اين کشور ما آن مي آورد که مغول نياورد و به سر کشور خودشان هم همين طور. عراق که يک دسته از علماي بزرگ آنجا را مثل آقاي آيت الله سيد يوسف که من او را مي شناسم که چه مرد سالم صحيحي است، براي خاطر (به نظر مي آيد) انتقام از مرحوم آيت الله حکيم، ايشان را با عده کثيري از بچه ها و بزرگهاي فاميل را گرفته است. شما اگر چنانچه انسان دوست بوديد، يک کلمه خوب بود بگوييد، اشارتاً بگوييد که خوب چرا اين کار را مي کنيد؟ يک کلمه در رسانه هاي گروهي شما اشکال کنند به اين که اين کارها در عراق و ايران چي هست که شما مي کنيد. شما ديديد که اينها چه کردند و رسيديد به اين که پرونده هاي آنها را مطالعه کرديد و مي گوييـد؟ يــا غيـــب مي دانيد؟ اگر دليل ما نداشتيم با اين که جاسوس آمريکا هستند جز طرفداري شوروي از آنها، کافي بود. لکن ما به شما بگوييم نه حزب توده را به واسطه حزب توده بودنش و نه بهائي را به واسطه بهائي بودنش اين محاکم ما محاکمه کردند و حکم به حبس دادند. اينها مسائل دارند. حزب توده را خودشان امدند همه حرفهايشان را زدند و سابقه دارند. اينها بهائي ها يک مذهب نيستند، يک حزب هستند. يک حزبي که در سابق انگلستان پشتيباني آنها را مي کرد و حالا هم آمريکا دارد پشتيباني مي کند. اينها هم جاسوسند مثل آنها. اگر جاسوس نباشند خوب بسياري از مردم ديگر هم هستند که اينها انحرافات عقيدتي دارند، کمونيست هستند، چيزهاي ديگرهستند. لکن مردم و محاکم ما به واسطه کمونيست بودن آنها يا انحراف عقيده داشتن آنها را نگرفتند و حبس بکنند. حزب توده هم مادامي که توطئه نکرده بود که اشتغال به توطئه اش زياده نشده (البته تحت نظر بودند اينها که اينها چه مي کنند چه سابقه داشتند اينها) ولي مادامي که نزديک شد اين توطئه شان به خيال خودشان، به خيال فاسد خودشان به ثمر برسد، آن وقت بود که پاسدارهاي عزيز ما آنها را گرفتند و انشاءالله به موقع خودش به جزاي خودشان هم مي رسند.
مسأله اين است که طرفدار اينها شما آقاي ريگان هستيد و طرفدار آنها آقاي فرض کنيد شوروي هست و اين دليل است که اينها يک وضع خاصي دارند که آنها نفع به اينها مي رسانند و اينها نفع مي رسانند. نفع رساندن اينها غير از اين مي تواند باشد که اخبار ما را به آنها بدهند جاسوسي بکنند بين ملت ايران و دولت ايران با آنها اين گرفتاري هايي است که کشور ما امروز دارد با اين ابرقدرت ها و اين منحرفين.
قبل از انقلاب، تلقي مردم مسلمان ايران از بهائيان تلقي يک فرقه ضاله ضد اسلام و ضد مليت بود، اين طرز تلقي بعد از انقلاب نيز نه تنها تغيير نکرد، بلکه شدت يافت، زيرا سوابق وابستگي برخي از سران آنان به بيگانگان محرز و دشمني آنان با دين و دولت ايران در افکار عمومي مسلمانان غير قابل انکار بود. اين برداشت بعد از انقلاب وقتي دولت به دست ملت سپرده شد به دولت تازه تأسيس نيز سرايت نمود و از طريق آن رسميتي قاطع تر از گذشته يافت، به طوري که جمهوري اسلامي براي آنان هيچ گونه رسميتي قائل نشد.»
در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران اقليتهاي ديني شناخته شده عبارتند از :
يهودي، مسيحي و زرتشتي . هر دين و مسلکي غير از اينها طبق قانون اساسي هيچ گونه رسميتي ندارد. بنابراين بهائيت به عنوان يک فرقه مذهبي، داراي هيچ گونه رسميتي در ايران نيست. با توجه به سوابق اين فرقه به عنوان يک حزب سياسي طرفدار بيگانگان و مقابله آن با اقتدار ملت و روحانيت و مخالفت علني با دين رسمي ملت ايران. بهائيان از وجهه بسيار پاييني در افکار عمومي ملت ايران و در ديدگاه دولت مردان برخوردارند. اين عدم پذيرش حتي در دوران پهلوي که دولت به آنان ميدان بسيار وسيعي براي فعاليت داده بود نيز با توجه به فشار افکار عمومي وجود داشت و چنان که بيان شد در آن دوران هم به عنوان يک دين رسمي شناخته نشد. حتي به طور رسمي اجازه استخدام در ادارات دولتي هم به آنان ندادند.
با توجه به اين زمينه دو عکس العمل از جانب دولت جمهوري اسلامي ايران در مقابل آنان به چشم مي خورد. در ابتدا همان طور که گفته شد بهائيت هيچ وقت به رسميت شناخته نشد. اما در مورد عکس العمل دوم بايد گفت که نظام نمي توانست مثل زمانهاي گذشته با بذل و بخشش به آنها پست و مقام بدهد واز سويي نيز نمي توانست آنها را کاملاً ناديده بگيرد. لذا با توجه به جو حاکم و اين که حکومت اسلامي اصولاً وظيفه خود را در قبال همة شهروندان و مسائل آنان يکسان مي ديد، نمي توانست آنان را از حق زندگي محروم نمايد. بنابراين با توجه به قابل توجه بودن تعداد آنان و اين که بهائيان را اصالتاً و از ريشه به عنوان فرقه ضاله محسوب مي نمود و سابقه جاسوسي براي اسرائيل را در آنان مشاهده کرده بود، آنان را از برخي امکانات اجتماعي و نه فردي محروم کرد.
مشاغل حساس و غير حساس دولتي و بعضاً غيردولتي، که در رژيم پهلوي به فراواني در اختيار آنان قرار داده شده بود از آنان باز پس گرفته شد، ازکليه مراکز نظامي،فرهنگي و هنري اخراج شدند، از ورود افراد وابسته به اين فرقه به مراکز آموزشي عالي جلوگيري شد و آنان که در اين مراکز بودند اخراج شدند، چرا که تجربه گذشته نشان داده بود که وقتي آنان در محيطهاي آموزشي و فرهنگي قرار مي گيرند و يا پستي اشغال مي کنند به علت وابستگي به تشکيلات بهائي از آن در جهت تبليغ
بهائيت، اطلاع رساني و ايجاد تسهيلات براي ديگر بهائيان استفاده مي کنند. از لحاظ اخلاقي هم اختلاف زيادي بين موازين اخلاقي آنان و مسلمانان وجود دارد و اين خود مي تواند يکي ديگر از عوامل طرد آنان از مؤسسات عمومي و دولتي باشد. از اشتغال آنان به تعدادي شغل آزاد مشخص هم که با طهارت و نجاست ارتباط داشتند و با شرع مقدس اسلام مغايرت بودند، جلوگيري شد.
بنابر ادعاي محافل بهائيت خارج از کشور در رسانه هاي بيگانه، شوراي عالي انقلاب فرهنگي در راستاي محدود کردن فعاليتهاي فرهنگي بهائيان مصوباتي به تصويب رسانده که در اين سند ادعا شده جمهوري اسلامي طرحي را براي محدود کردن بهائيت تدوين نموده است که از مواد آن عبارتنداز: اين که آنان بدون جهت از مملکت اخراج نمي شوند و بي دليل دستگير، زنداني و مجازات نمي شوند، اما برخورد نظام با آنان بايد طوري باشد که راه ترقي و توسعه آنان مسدود شود. از لحاظ فرهنگي در اين مصوبه آمده است که: بهائيان چنانچه اظهار نکردند بهائي اند، درمدارس ثبت نام شوند و حتي المقدر در مدارسي که کادر قوي و مسلط بر مسائل عقيدتي دارند ثبت نام شوند… «در رابطه با جايگاه اجتماعي و حقوقي بهاييان موارد زير در مورد آنها تصويب شد: در اختيار گذاردن وسايل معاش در حد متعارف که در اختيار همه آحاد ملت قرار داده مي شود، امکانات زندگي معمول و حقوقي عمومي مانند ساير شهروندان ايراني از قبيل دفترچه بسيج، گذرنامه، جوازدفن، اجازه کار و امثال آنها تا جايي که تشويق به بهائيت نشوند، در صورت ابراز بهائي بودن اجازه استخدام ندارند، پستهاي مؤثر ( مانند معلمي و .. .) به آنان داده نشود.
ذکر اين نکته نيز ضروري است که تعداد انبوهي از بهائيان که با پيروزي انقلاب اسلامي تمام نقشه هاي بيت العدل را در ايران بر باد رفته مي ديدند و نسبت به اين مرام بي اعتقاد شدند، با ايجاد تسهيلات لازم ازطرف نظام جمهوري اسلامي به سوي مساجد حرکت کرده و به صورت دسته جمعي و خانوادگي مسلمان شدند.
وضعيت بين الملي بهائي گري:
بهائيت از زمان عباس افندي «جهان وطني» آغاز نمود و به دام کشورهاي امپرياليستي افتاد و در راستاي منافع آنان مورد استفاده قرار گرفت. به اين ترتيب دول خارجي مخصوصاً آمريکا و صهيونيست ها در صحنه بين المللي از آنان حمايت نموده و آنان را زير چتر حمايتي خويش قرار دادند. بهائيت نيز موجوديت خود را در اين وابستگي و حمايت مي داند و به آن تن داده است. به طوري که سياستهاي پهلوي دوم در مورد آنان نشان داد، ابرقدرتها نيز در مقابل اين فرقه سياستي دوگانه دارند و گاهي آنها را محدود ساخته و از طريق جريانات موازي به آنها گوشمالي مي دهند تا از حدود خويش تجاوز نکنند و گاهي نيز به عنوان حربه اي عليه اسلام از آنها استفاده مي برند.
بعد از انقلاب اسلامي هر کدام از رؤساي جمهوري آمريکا به تناسب حال و موقعيت خود به حمايت از بهائيان پرداخته و ايران را به خاطر برخورد با آنان محکوم کرده است. براي نمونه ريگان رئيس جمهور وقت آمريکا که به مناسبت روز جهاني حقوق بشر سخن مي گفت، اظهار داشت: “درايران اعضاي فرقه بهائي را اعدام مي نمايند و تاکنون ??? بهائي اعدام و ??? نفر زنداني و ده هزار نفر بي خانمان و ?? هزار نفر وادار به خروج از کشور شده اند.”
در پاسخ به اظهارات ريگان جناب آقاي مهندس موسوي نخست وزير وقت ايران بياناتي را در جمع کارکنان کارخانجات توليدي بهمن اظهار داشت. وي درگوشه اي از سخنان خود گفت: «دفاع رئيس جمهوري آمريکا از يک فرقه جاسوسي يعني بهائيت همان طور که نشان دهنده ماهيت اين فرقه است که در پايتخت بزرگترين جنايتکاران جهان مورد حمايت قرار مي گيرد در عين حال خشم و کينه آمريکا نسبت به انقلاب اسلامي را نمايان مي سازد».
نگاهي اجمالي به گزارشهاي هدفدار و غيرمنصفانه فرستادگان سازمانهاي حقوق بشر مثل گاليندوپول و کاپيتورن اين واقعيت را آشکار مي سازد که همه ابزارهاي امپرياليستي و صهيونيستي دست به دست هم داده اند که نظام اسلامي را وادار سازند اين اقليت را به رسميت بشناسد، يعني کاري را که رژيم شاه از ترس ملت نتوانست انجام دهد جمهوري اسلامي به آن مبادرت ورزد. اين مطلب ضمن اين که ميزان حمايت آنان را از بهائيت مشخص مي کند نشان مي دهد که قاعدتاً پشت پرده خبرهايي بسيار مهمتر از تضييع حقوق بشر در ايران است. اگر اين اخبار را در کنار قرينه هاي سرکوب اقليتهاي مسلمان در جهان مانند سرکوب مسلمانان و ديگر آزاديخواهان در جنوب لبنان، فلسطين اشغالي، اريتره، آسياي جنوب شرقي و ديگر نقاط جهان قرار دهيم ، معناي روشنتري پيدا مي کند. مخالفت با تحصيل دختران محجبه در فرانسه، عدم اجازه به حضور بانوان با حجاب در ادارات و مدارس و دانشگاههاي ترکيه و سکوت سازمانهاي حقوق بشر، مناديان آزادي خواهي واصالت انساني در خارج از کشور مشتي است نمونه خروار.
بهائيت امروز يک تشکيلاتي بين المللي است. مقر آن در اسرائيل است و بيشترين پيروان آن در آمريکا ساکن مي باشند. تشکيلات آنان در کليه کشورهاي جهان بخصوص کشورهاي آفريقايي و آسيايي شعبه دارد و به تبليغ خود مي پردازد.
در دوران پهلوي بهائيت با تأسيس تشکيلات گسترده اي با مرکزيت اسرائيل به تقويت خويش پرداخت. اين تشکيلات که عضويت در آن به عنوان يک وظيفه ديني محسوب مي شد، موجب تقويت بهائيت در ايران و ديگر نقاط جهان گرديد.
امروزه اين فرقه با مرکزيت اسرائيل و بيشترين طرفدار در آمريکا در سطح جهان داراي سه شاخة اصلي است ومورد حمايت کشورهاي سلطه گر مي باشد. به نظر مي رسد علت حمايت کشورهاي فوق از آنان اين باشد که نشر عقايد بهائيت يکي از وسايل مهم براي مقابله با حرکتهاي اسلامي بخصوص در منطقه خاورميانه باشد.
با توجه به آنچه آمد مي توان نتيجه گرفت که فرضيه يا نظريه تحقيق ما مبني بر استفاده از جنبش بهائيت توسط قدرتهاي استثماري براي شکستن کيان واقتدار ديني در ايران درست است، زيرا هر جا که موضوع دين زدايي از نهاد سياست و يا جامعه مطرح بوده است، بهائيان نقش فعال داشته اند. هم در انقلاب مشروطه و هم در دوران پهلوي اين همکاري بين بيگانگان و بهائيت براي مقابله با ديانت و روحانيت به روشني به چشم مي خورد. اين جنبش هم اکنون نيز در دنيا و درمنطقه خاورميانه و شمال آفريقا به عنوان يکي از ابزارهاي بالقوه فرهنگي در اختيار قدرتهاي بزرگ براي مقابله با حرکتها و جنبشهاي اسلامي باشد.
«اسلام و مذهب مقدس جعفري سدي است در مقابل اجانب و عمال دست نشانده آنها، چه راستي و چه چپي و روحانيت که حافظ آن است سدي است که با وجود آن اجانب نمي توانند به نحوي که دلخواه آنهاست، با کشورهاي اسلامي و خصوص با کشور ايران رفتار کنند، لهذا قرنهاست که با نيرنگهاي مختلف براي شکستن اين سد نقشه مي کشند، گاهي از راه مسلط کردن عمال خبيث خود بر کشورهاي اسلامي و گاهي از راه ايجاد مذاهب باطله و ترويج بابيت و بهائيت و وهابيت و گاهي از طريق احزاب انحرافي امروز که مکتب بي اساس مارکس با شکست مواجه است و بي پايگي آن برملا شده است، عمال اجانب که خود بر ضد مکتب آن هستند در ايران از آن ترويج مي کنند براي شکست وحدت اسلامي و کوبيدن قرآن کريم و روحانيت در ايران که مهد تربيت اهل بيت عصمت و طهارت است و با زنده بودن اين مکتب بزرگ هرگز اجانب غارتگر به آرزوي غيرانساني خود نمي رسند ناگزير هستند مذهب مقدس تشيع و روحانيت را که پاسداران آن هستند، به هر وسيله تضعيف کنند و بکوبند.»
صحيفه نور، ج ?،مرکز مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي، ????، ص ???
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید