توسل به دعاي پيامبر و مسلماني كه از دنيا رحلت كرده چگونه قابل قبول است، در حاليكه آنها هيچ صدايي را نمي شنوند و اصلاً توسل معني ندارد؟!
پاسخ:
براي پاسخ به اين سؤال لازم است بحث خود را در چهار محور تقديم كنيم تا از خلال اين مباحث آنچه منظور نظر است بدست آيد. و اما محور بحث: 1. بقاء روح. 2. حقيقت انسان روح اوست. 3. اتصال به عالم ارواح ممكن است. 4. احاديثي كه در اين باره وارد شده است. اما تفصيل مطلب به اين است كه:
1. موت انسان به معناي فناء و نيستي او نيست.
وقتي به آيات قرآن مراجعه مي كنيم به روشني نشان مي دهد كه موت پايان حيات بشري نيست، بلكه پلي است براي عبور به جهان ديگر. تا بدين وسيله انسان در عالم جديد و بالاتري كه ماوراء عالم ماده است قرار گيرد. و روشن است كه برابر دانستن مرگ با نيستي، فلسفه ماديين است كه ركن اساسي آن بر انكار ماوراي ماده است. اما بزرگان فلاسفه و علماء الهي تمام آراء فلاسفه مادي را باطل كرده و گفته اند: انسان به اضافه نظام مادي كه بر جسم او حاكم است يك گوهر اصيلي را هم داراست كه اسم آن روح است و اين گوهر مدتي با اين بدن همراه است، سپس از او جدا شده و به عالم برزخ منتقل مي شود.[1]
پس مرگ به معناي فنا و نيستي نيست و قرآن بر بقاء روح، آيات خيلي روشني دارد كه بعنوان تبرّك به يكي از آن آيات تيمن مي جوئيم. مي فرمايد: «كساني كه در راه خدا به شهادت رسيده اند به آنها مردگان نگوئيد بلكه آنها زنده هستند و در نزد خدا متنعم مي باشد.»[2] همين طور آيات 169-171 آل عمران و 25-27 سوره مباركه يس شاهد گوياي ديگري بر اين ادعا است.
2. حقيقت انسان روح اوست.
با اين بيان كه در علم ثابت شده است كه از جملة آثار موجودات مادي تغيير و تحول است و جسم بشري هم از اين قاعده مستثناء نيست. منتهي نكته اي كه بايد دانست اين است كه با وجود تغيير و تحول جسم، يك حقيقت هميشه هست و ثابت است و هيچگونه تغيير و تحولي ندارد، بعنوان مثال اگر دوران طفوليت يا كهولت را بررسي نمائيم، جسم انسان تغييراتي را نشان مي دهد، اما يك حقيقت ثابت دارد كه تمام حالات اين انسان به او مستند است. و آن حقيقت روح اوست كه در تمام تغييرات و تحولات ثابت است.[3] و آيات قرآن هم به روشني به اين حقيقت هدايت مي كند. در سوره مباركه سجده مي فرمايد: «بگو فرشتة مرگ كه به شما امر شده «روح» شما را مي گيرد. سپس شما را به سوي پروردگارتان باز مي گرداند.»[4] و روشن است كه توفي در اين آيه به معناي ميراندن نيست بلكه به معني اخذ و قبض است، لذا اگر حقيقت انسان همان باشد كه در جسد اوست، شكي نيست كه جسد او بعد از مدتي متلاشي و به عناصر ديگر تبديل خواهد شد. در اين صورت عالم برزخ كجا خواهد بود!؟[5]
3. اتصال به عالم ارواح ممكن است.
در قرآن آيات متعددي وجود دارد كه ثابت مي كند كه اتصال به عالم ارواح يك امر ممكن، بلكه محقق شده هم هست. مي فرمايد: «قوم صالح بعد از پي كردن ناقه به ايشان گفتند آن وعده اي كه مي گفتي بياور، عذاب الهي آنها را گرفت و پس از هلاكت آنها صالح برگشت و خطاب به آنها گفت اي قوم من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و شما را نصيحت نمودم اما شما نصيحت كنندگان را دوست نداشتيد.»[6] همين طور به جريان شعيب در آيات 91-93 سوره اعراف اگر تأمل شود به تحقق اين امر كه اتصال به عالم ارواح ممكن است، منجر به تصديق آن خواهد شد.
4. اما روايات صحيح كه دال بر وجود و ارتباط با عالم ارواح است.
وقتي جنگ بدر با پيروزي مسلمانان تمام شد و از سران كفر و شرك 70 نفر كشته شدند، اجساد آنها را به چاه ريخته بودند، پيامبر بر دهانه چاه توقف كرد و يكايك آنها را مورد خطاب قرار دادند و فرمودند اي اهل چاه اي عتبة بن ربيعه اي اباجهل، آيا آنچه پروردگار شما وعده داده بود، آنرا يافتيد. بدرستي كه من آنچه خدايم وعده داده بود يافتم. در اين ميان صحابه آن حضرت پرسيدند يا رسول الله با قومي كه از دنيا رفته اند، حرف مي زنيد؟! حضرت فرمودند شما از آنها شنواتر به آنچه مي گويم نيستيد، منتهي آنها توانايي پاسخگوئي را ندارد.[7]
حاصل سخن اين كه مرگ پايان زندگي نيست و واقعيت انسان همان روح و روان او است و ارتباط انسانهاي اين دنيا با انسان هاي آن دنيا امكان پذير است و ارواح مقدسه شنواي سخنان ما و كلمات ما مي باشند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. التوحيد و الشرك في القرآن الكريم، جعفر سبحاني.
2. شيعه پاسخ مي دهد، سيدرضا حسيني نسب.
3. آيين وهابيت، جعفر سبحاني.
4. درهاي توحيد و شرك در قرآن، جعفر سبحاني، ترجمه مهدي عزيزيان.
5. نقدي بر آئين وهابيت، آيت الله جعفرسبحاني.
[1] . ر.ك: سبحاني، جعفر، الوهابية في الميزان، مؤسسه فكر اسلامي، اول، 1417 هـ ، ص 190.
[2] . بقره/154.
[3] . ر.ك: سبحاني، جعفر، محاضرات في الالهيات، انتشارات جامعه مدرسين، چاپ پنجم، 1417 هـ ، ص590.
[4] . سجده/11.
[5] . الوهابية في الميزان، ص 193.
[6] . اعراف/77-79.
[7] . رك: بحوث قرآنية، 114، به نقل از السيرة النبويه، ج 1، ص 649، و السيرة اعلبية، ج 2، ص 179-180.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید