هنگامي كه جرج اسميت، (1) دانشمند انگليسي و از كاركنان موزه بريتانيا، لوحه يازدهممنظومه گيلگمش (2) را كشف كرد و كليد رمز آن را گشود، معلوم شد كه داستان توفان نوح ساخته و پرداخته نويسندگان تورات نبوده است. وي در روز سوم دسامبر 1782م طيبازديدي از انجمن تازه تاسيس يافته «باستانشناسي كتاب مقدس» نطقي ايراد و در آناعلام كرد كه بر روي يكي از لوحههاي كتابخانه كهن آشوربانيپال، (3) پادشاه آشور در قرنهفتم قم، داستان توفاني را خوانده كه شباهتبسياري با داستان توفان در سفر پيدايشدارد.
اعلام اين موضوع شور و هيجان زايدالوصفي در محافل علمي آن زمان برانگيخت.پس از اعلام اين خبر، اسميت تفسير كلداني توفان نوح و به همراه آن شرح كلي متنداستان گيلگمش را منتشر كرد، اما لوحه توفان ناقص بود. بنابراين جستوجو براي يافتنلوحههاي بيشتر جهت تكميل لوحههاي پيشين آغاز شد. روزنامه ديلي تلگراف، (4) كه درلندن انتشار مييافت، براي ادامه حفاري در نينوا، كه جرج اسميتبراي موزه بريتانياانجام ميداد، مبلغي مساعده داد. سميتبلافاصله پس از رسيدن به نينوا خطوطگمشده شرح توفان نوح را، كه از آن زمان تا كنون كاملترين و دست نخوردهترين قسمتكل حماسه است، پيدا كرد. لوحههاي بيشتري در همان سال و سال بعد يافتشد واسميت توانست نواقص طرح كلي متن آشوري را برطرف سازد. او در سال 1876م، بهدليل سازگار نبودن آب و هواي آن منطقه با مزاجش، بر اثر بيماري در سي و ششسالگي در نزديكي حلب درگذشت. (5) اما در آن هنگام باب جديدي در زمينه مطالعه وتحقيق متون تورات، خصوصا مقايسه آن با ساير آثار باستاني گشوده بود كه راهنمايدانشمندان و پژوهشگران پس از وي شد.
نام نخستين انسانها از آدم تا نوح، در بابهاي چهارم و پنجم سفر پيدايش تورات،ترديدي باقي نميگذارد كه اين حكايت همان روايت سومري است كه هزاران سال پيش سخن از ده پادشاهي آورده بود كه قبل از حدوث توفان حكمروايي داشتند. بنابرافسانهها سلطنت اين شاهان، كه همگي منصوب خدايان بودند، يكصد و بيستسارن (6) يعني 432000 سال، به طول انجاميده است. آخرين اين شاهان قهرمان توفان بود كهسومريها آن را زيسودرا (7) يا زيوسودرا (8) به معناي «آن كه زيستن ميداند» و اكديها وبابليها او را اوتناپيشتيم (9) به معناي «حيات را ديد» ميناميدند. (10)
داستان توفان سومري
همانطور كه گفته شد، كشف جرج اسميت ريشه آشوري - بابلي داستان توفان نوحمذكور در تورات را بر همگان آشكار كرد. البته بايد گفت داستان توفان بابلي هم به نوبهخود از افسانههاي سومري اخذ شده، با اين تفاوت كه روايتسومري مختصرتر وپراكندهتر است، اما شكل بابلي آن داراي انسجام و شرح و بسط بيشتري است. پروفسورساموئل كريمر، (11) سومرشناس برجسته آمريكايي، در كتاب معروف خويش، الواحسومري، متن كامل داستان توفان سومري را ذكر كرده است. (12) در اين مقال به تناسبقسمتهايي از آن را نقل ميكنيم.
از روايتسومري، كه داراي افتادگيهاي بسياري است و فقط قطعاتي چند از آن دردسترس است، چنين برميآيد كه با و انليل (14) اراده ميكنند بشر را با توفاني عظيم از ميان بردارند.يكي از ايشان، موسوم به انكي (15) ،ارزشهاي زيسودرا شاه، يعني فروتني، فرمانبرداريو پارسايي را به خدايان يادآور ميشود. هموست كه پنهاني زيسودرا را در شوروپاك ياشروپك (16) از اين تصميم آن و انليل آگاه ميكند. (17) پروفسور كريمر مينويسد: زيسودراهنگام خواب و در ساعات خواندن ادعيه و اوراد منتظر وحي و الهام آسماني است. تااين كه روزي كه در كنار ديواري ايستاده است، نداي يكي از خدايان او را متوجهميسازد. به وي اطلاع داده ميشود كه خدايان در مجمع خود مصمم شدند نوع بشر رانابود كنند.
زيسودرا در كنار همان ديوار ايستاده بود كه ندايي شنيد:
«در كنار ديوار و در سمت چپ بايست ...; (18)
رازي با تو در ميان مينهم، گوش دار;
به سخنان من گوش فرا ده:
طبق ... ما، توفاني مراكز پرستش را واژگون ميكند،
و نسل بشر را به نابودي ميكشد ...;
چنين است نظر و راي مجمع خدايان.
به فرمان آن و انليل ...
سلطنت و حكومتش [به آخر ميرسد].» (19)
پروفسور كريمر در ادامه مينويسد: لابد در متن اصلي افسانه به زيسودرا اندرزميدهند كه كشتي بزرگي بسازد و خود را از مرگ و نيستي نجات دهد. اما شكستگيچهل خط از متن سند مانع دستيافتن به اين بخش از داستان شده است. پس از آن كهمتن سند مفهوم ميشود درمييابيم كه پس از هفتشبانهروز توفان بنيانبرانداز، اوتو (20) ،خداي خورشيد، بار دگر بر جهان ميتابد; زيسودرا در پيشگاه وي به خاك ميافتد و بهدرگاهش قرباني ميفرستد:
گردبادهاي بنيانكن يكجا روي آوردند،
و در همانحال توفان پرستشگاهها را از ميان برداشت.
پس از هفتشب و هفت روز،
توفان زمين را رفت;
توفان كشتي غولآسا را بر روي آبهاي ژرف به هر سو پرتاب ميكرد;
اوتو سر زد و زمين و آسمان را روشن ساخت;
زيسودرا پنجرهاي در كشتي عظيم خود گشود;
اوتوي قهرمان پرتوش را به درون كشتي افكند.
زيسودرا شاه،
در برابر اوتو سجده كرد;
پادشاه گاوي و گوسفندي قرباني كرد.
پروفسور كريمر در پايان ميافزايد: سي و نه خط ديگر از متن در اين جا خرد شدهاست. در چند خط آخر افسانه به زيسودرا مقام خدايي عنايت ميشود. زيسودرانخست در برابر آن و انليل سجده ميكند. آنان به وي زندگي خدايان و عمر جاويدانميبخشند و سپس او را به «ديلمون»، (21) جايي كه خورشيد برميآيد، ميبرند:
آن و انليل زندگي در زمين و آسمان دميدند و بر اثر ... ايشان ... روي زمين گسترشيافت;
از زمين گياه روييد.
زيسودرا پادشاه،
در برابر آن و انليل سجده كرد.
آن و انليل وي را گرامي داشتند،
و زندگي خدايان بدو عنايت كردند،
و عمري جاودان بدو بخشيدند.
آن گاه زيسودرا پادشاه،
كسي كه نسل بشر و گياه را حفظ كرد،
در گذرگاه، در سرزمين «ديلمون»، آن جا كه آفتاب برميدمد، سكونت گزيد. (22)
داستان توفان بابلي
برخلاف داستان توفان سومري كه تا اندازهاي دچار پراكندگي است، شكل بابلي آن تاحد بسياري بسط يافته است و قسمتي از حماسه مشهور گيلگمش را تشكيل ميدهد.اين اثر ادبي بسيار برجسته را كه در آن تلفيقي از اسطوره، داستان حماسي و تاريخي بهچشم ميخورد، به حق ميتوان شاهكار جاويدان ادبيات آشوري - بابلي به شمار آورد.پروفسور اشپايزر در اهميت و ارزش اين حماسه چنين ميگويد:
براي نخستين بار در تاريخ جهان تجربه عميقي در چنين ابعاد پهلواني، در سبكيشكوهمند امكان بيان داشته است. چشمانداز و ميدان عمل اين حماسه، همراه باتوانايي شعري آن سبب شده است كه اين حماسه جاودانه، توجه همگان را به خودجلب كند. در دوران باستان، زبانها و فرهنگهاي گوناگوني زيرنفوذ اين شعر قرارگرفتند. (23)
البته با همه اهميت و جذابيتي كه اين حماسه داراست، در اين مقال مجال پرداختنبدان نيست و فقط بخشي از آن كه مربوط به داستان توفان بابلي است در اين جا ذكرميگردد. (24)
همان طور كه اشاره شد، داستان توفان بابلي با حماسه گيلگمش پيوند يافته و بخشياز ماجراهاي اين پهلوان اسطورهاي را تشكيل ميدهد. اين حماسه مشهور در دوازدهلوح منقوش شده و در يازدهمين لوح آن داستان توفان آمده است. البته اين نكته قابل ذكراست كه از دوازده لوحي كه به حماسه گيلگمش ميپردازد، لوحه يازدهم از همهطولانيتر و نسبتبه الواح ديگر سالمتر باقي مانده است. و اينك خلاصه داستان توفانبابلي:
بزرگ ايزدان آنو (25) ،انليل، نينورتا (26) و انوگي (27) در شهر شوروپاك، كه در سواحل فراتواقع است، گرد هم آمدند و بر آن شدند كه زمين را طي توفاني غرقه سازند. اما اآ (28) ،كهدر آن گردهمايي حضور داشت، به حال انسان دل سوزاند و راز تصميمگيري ايزدان را بهكلبهاي نئين سپرد. همان گونه كه اآ تصميم گرفته بود، راز مزبور را يكي از ساكنانشوروپاك به نام اوتناپيشتيم شنيد:
انسان شوروپاك، فرزند اوبارا - توتو (29) ،خانهات را ويران كن; كشتياي بساز.
ثروتهايت را نجات بده; حيات خويش را بجوي;
و بذرهاي حيات را در آن انبار كن! (30)
اوتناپيشتيم به پند اآ گوش فراداد و بيدرنگ دستبه كار شد. كشتي بزرگي ساختكه: «صد و بيست ذراع اضلاع آن، و صد و چهل ذراع ارتفاع آن بود.» (31) اوتناپيشتيم بعدها سرگذشتخود را براي گيلگمش پهلوان چنين نقل كرده است:
وقتي از ساختن كشتي، كه محوطه كف آن يك جريب و اندازه هر طرف عرشه آنيكصد و بيست ذراع بود و چهارگوشهاي ايجاد ميكرد، در مدت هفت روز فارغ شدم،در روز هفتم بدنه كشتي را قيراندود ساختم. آن گاه كسان و خاندان خود را به كشتيبردم، و نيز طلا و نقره و خزندگان مزرعه و دام و دد صحرا، اعم از وحشي و اهلي، وپيشهوران هر صنف را سوار آن كردم. چون زماني كه شمش (32) ،ايزد خورشيد، مقدر كردهبود، با گفتن «غروب، وقتي كه خالق توفان رگبار نيستي نازل ميكند، داخل كشتي شو وتختههايش را محكم ببند» (33) به سرعت فرا رسيد، پس من به درون كشتي رفتم و درها رامحكم فروبستم.
لحظه موعود نزديك شد. از افق ابرهاي سياهي برخاست و رعدي هولناك در محليكه اداد (34) ،خداوندگار توفان، حكم و «هنيش» (36) پيشقراولان توفان در حركتبودند. سپس خدايان مغاكژرف برآمدند; نرگال (37) موانع آبهاي زيرزميني را برداشت; نينورتا، خداوندگار جنگ،سدها را در هم شكست و هفت داور جهنم «انوناكي» (38) مشعل افراشتند و همهجا را با نوركبود آن روشن كردند. فرياد سرگشتگي و اندوه وقتي كه خدايان توفان روشني روز را بهتاريكي بدل كردند، وقتي كه او سرزمين را چون جامي درهم شكست، به آسمانبرخاست. (39) يك روز تمام توفان خشمناك به هر سو رفت و آشوب به پا كرد. سيلاب تمامسطح جهان را فرا گرفت و آب از قلل كوهها بالاتر رفت و آب جاروي فنا بر روي نوعانسان كشيد. هيچ كس به ياد ديگري نبود و هيچ كس اقتسربرداشتن و برآسماننگريستن نداشت. حتي خدايان از سيل به هراس افتادند و به اوج آسمان، به بناي استوار«آنو» گريختند. آنها چون سگها به لانهها خزيدند و در كنار ديوارها قوز كردند. سپسايشتر (40) ،ملكه خوشآواي آسمان، چون زني در هنگام زايمان فرياد زد: «افسوس كهروزگار كهن به خاكستر تبديل شده است، چرا كه ارادهام بر شر قرار گرفت. چرا درهمراهي با خدايان به شر حكم راندم؟ جنگها را مامور نابودي مردمان كردم; اما آيا آنهامردم من نبودند، چون من مايه اعتلاي آنان شدم؟ اينك آنان چون تخم ماهيان در آبپراكندهاند.» (41) خدايان بزرگ آسمان و دوزخ گريستند و چهره خود را پوشاندند.
شش روز و شش شب باد وزيد. با آغاز سپيده روز هفتم توفان از سمت جنوبفروكش كرد. درياها ساكن شدند و سيلاب خاموش گشت. من دريچه كشتي را گشوده،به آن درياي بيكران نظر افكندم و شيون و زاري آغاز كردم، ولي همه آدميان در گل فرورفته بودند. به عبث در جست و جوي زمين نگريستم، چرا كه در هر سو آب بيحاصلبود. ليكن چهارده فرسنگ آنسوتر كوهي نمايان شد و در آن جا كشتي پهلو گرفت. رويكوه نيسير (42) كشتي ثابت ماند. كشتي شش روز روي كوه نيسير ماند و تكان نخورد. با آغازسپيده روز هفتم، من كبوتري را رها كردم و به بيرون فرستادم. آن پرنده پرواز كرد و رفت،اما چون جايي براي نشستن نيافتبازگشت. پس پرستويي را پرواز دادم. او نيز به هر سوپريد و چون جايي پيدا نكرد، ناگزير بازگشت. پس بار ديگر كلاغي را آزاد كردم. او فرورفتن آبها را ديد. پس آوازي داد و ديگر بازنگشت. سپس من هر چه داشتم در معرضچهار باد گذاشتم و بر فراز قله كوه قرباني گذرانيدم و شراب مقدس نوشيدم. (43) در ادامه داستان ميخوانيم وقتي خدايان بوي مطبوع قرباني را استشمام ميكنند،همچون مگسان برگرد آن حلقه ميزنند. آن گاه ايشتر فرا ميرسد. گردنبند لاجورديخويش را بلند كرده، به آن سوگند ياد ميكند كه هرگز اين رخداد را به فراموشي نسپارد.ايشتر انليل را به خاطر اين كه باعث نابودي قوم او شده استسرزنش ميكند. آن گاهانليل بر سر قربانيان ميرسد و از اين كه كسي توانسته از نابودي در امان بماند، بسيارخشمگين ميشود، نينورتا اآ را به خاطر افشاي راز خدايان مورد عتاب قرار ميدهد، و اآانليل را دوستانه سرزنش ميكند و با وي چنين ميگويد:
اي خردمندترين خدايان، انليل دلاور، چگونه توانستي اينسان بيرحمانه سيل بهراه اندازي؟
گناه را برگردن گناهكار بگذار، تجاوز را بر گردن متجاوز.
به هنگام زيادهروي قدري تنبيهش كن، او را زياد آزار مده كه خواهد مرد.
شايد اگر شيري بشر را بدراند، كه بهتر از سيل.
شايد اگر گرگي نوع بشر را بدراند، كه بهتر از سيل.
شايد اگر خشكسالي جهان را نابود كند، كه بهتر از سيل است.
ليكن من نبودم كه راز خدايان را آشكار كردم، مرد خردمند آن را در رؤيايي آموخت.اينك تدبير كن كه با او چه بايد كرد؟
سپس انليل به كشتي درآمد و براي تبرك پيشاني من و همسرم را لمس كرد و گفت:«در روزگاران گذشته اوتناپيشتيم مردي روحاني بود. از اين پس او و همسرش دردوردست، در دهانه رودها خواهند زيست.» بدين سان بود كه خدايان مرا برگزيدند ودر اينجا گذاشتند تا در دوردست، در سرچشمه رودها زندگي كنم. (44)
توفان نوح در تورات
توفان نوح در تورات در سفر پيدايش از باب ششم تا نهم (6:1 تا 9:29) چنين آمده است:
چون آدميان در روي زمين شروع به تزايد كردند و از آنها دختراني متولد شدند،پسران خدا ديدند كه دختران انسان چه زيبا هستند و از آنها براي خود همسرانياختيار كردند. پس يهوه گفت: «روح من ديگر نبايد براي هميشه در انسان باقي بماند،زيرا كه او نيز از گوشت است، ليكن عمر او صد و بيستسال خواهد بود.» در آن اياممردان تنومند در زمين بودند و بعد از هنگامي كه پسران خدا به دختران آدمياندرآمدند و آنها از ايشان اولاد زاييدند، ايشان جباراني بودند كه در زمان سلف مرداننامور شدند. يهوه ديد كه شرارت بشر در روي زمين افزايش يافته است و توجه و دلاو پيوسته به بدي و شر ميگرايد. پس يهوه پشيمان شد كه انسان را در روي زمينساخته است و در دل محزون گشت. يهوه گفت: «انسان را كه خلق كردهام از رويزمين محو سازم و با او همه حيوانات، خزندگان و پرندگان هوا را; چون كه از خلقتآنها پشيمانم.» اما نوح در نظر يهوه التفات يافت. (پيدايش، 6: 1-9).
يهوه براي نابود كردن همه مخلوقات زمين به نوح فرمان ميدهد كه براي خود يككشتي بسازد كه طول آن سيصد و عرض آن پنجاه و ارتفاعش سي ذراع باشد و درون وبيرونش را قيراندود كند. «زيرا اينك من توفان آب را بر زمين ميآورم تا هر جسدي را كهروح حيات در آن باشد از زيرآسمان هلاك گردانم و هر چه بر زمين استخواهد مرد»(پيدايش، 6:17). يهوه عهد خود را با نوح استوار ميسازد و به وي اطمينان ميدهد كه«تو و پسرانت و زوجهات و ازواج پسرانتبه كشتي درخواهيد آمد.» آن گاه يهوه از نوحميخواهد تا از جميع حيوانات جفتي به كشتي ببرد تا زنده بماند و از هر آذوقهاي كهخوردني است ذخيره نمايد. در گزارش ديگري آمده: «از همه بهايم پاك هفت هفت نر وماده با خود بگير و از بهايم ناپاك دو به دو نر و ماده. و از پرندگان آسمان نيز هفت هفتنر و ماده را تا نسلي بر روي تمام زمين نگاه داري» (پيدايش، 7: 2-3).
آنگاه يهوه به نوح اعلام ميكند كه بعد از هفت روز ديگر، چهل روز و چهل شبباران ميباراند و جميع موجودات را در زمين از بين ميبرد. پس آن روز (روز هفدهم ازماه دوم سال ششصدم عمر نوح) فرا رسيد. يهوه باراني عظيم بر روي زمين جاري كرد وجميع چشمههاي لجه آسمان را باز كرده، چهل روز تمام آب بر زمين فرو ريخت تا همهجا را سيل فرا گرفت و قله كوهها نيز در آب فرو رفتند.
و يهوه محو كرد هر موجودي را كه بر روي زمين بود از آدميان و بهايم و حشرات وپرندگان آسمان; و نوح با آنچه همراه وي در كشتي بود فقط باقي ماند. و آب بر زمينصد و پنجاه روز غلبه يافت (پيدايش، 7: 23 و 24).
عاقبتبه خواستيهوه آبها ساكن گرديد و باران بند آمد و در روز هفدهم از ماههفتم كشتي بر كوههاي ارارات (45) قرار گرفت. بعد از چهل روز نوح دريچه كشتي را بازكرد. ابتدا زاغي را رها كرد; او بيرون رفت و بازگشت. پس كبوتري را رها كرد تا ببيند آياآب از روي زمين كم شده استيا نه; اما كبوتر چون مكاني براي نشستن نيافتبه كشتيبرگشت. هفت روز ديگر باز كبوتر را رها كرد. در وقت عصر كبوتر بازگشت و در منقاروي برگ زيتون تازهاي بود، پس نوح دانست كه سطح آب پايين رفته است. پس هفت روزديگر كبوتر را باز رها كرد و او ديگر برنگشت. عاقبت در روز اول از ماه اول سال ششصدو يكم از عمر نوح زمين خشك شد و نوح و همراهانش به دستور يهوه در روز بيست وهفتم از ماه دوم از كشتي خارج شدند و دوران جديدي براي نشو و نماي موجودات وآدميان در جهان آغاز شد. در اين روز نوح مذبحي براي يهوه برپا كرد و از همه حيواناتو پرندگان پاك گرفته، بر مذبح قربانيهاي سوختني تقديم كرد.
يهوه بوي خوش بوييد و در دل گفت: «بعد از اين ديگر زمين را به سبب انسان لعنتنكنم; زيرا باطن انسان از طفوليتبا شرارت آميخته است و بار ديگر همه حيواناترا هلاك نكنم، چنان كه كردم. مادامي كه جهان باقي است زرع و حصاد و سرما وگرما و زمستان و تابستان و روز و شب موقوف نخواهد شد» (پيدايش، 8: 21 و 22).
در پايان اين داستان ميخوانيم يهوه با نوح و اولاد او عهد و ميثاق ميبندد تا آنها را برروي زمين افزايش دهد و همه موجودات ديگر هراسي از آنان در دل داشته باشند. يهوهفرمود كه انسان از همه حيوانات و نباتات ميتواند تغذيه كند; فقط از گوشتي كه در آنهنوز خون وجود دارد نبايد بخورد. يهوه هرگز توفان ديگري نخواهد فرستاد و زمين رافاسد و خراب نخواهد كرد. نشان اين ميثاق نيز رنگينكماني است كه يهوه در آسمانارائه ميدهد تا هرگاه بر آن مينگرد به ياد اين ميثاق افتد. (46)
مقايسه روايات توفان نوح و جمعبندي بحث
داستان توفان نوح و به راه افتادن سيل بزرگ و نابودي موجودات زمين، تقريبا قدمتي سههزارساله دارد و در افسانهها و داستانهاي عاميانه از جايگاه خاصي برخوردار بودهاست. اين واقعه، بنابر شواهد علمي و نظريه برخي از دانشمندان، در اصل احتمالا بهدوره آب شدن آخرين يخچالهاي دوره يخبندان مربوط ميشود. اين افسانه در ياد وخاطره ملل مختلف جهان و اقوامي كه از دوران ماقبل تاريخ نيز زنده بودند، به اشكالمختلف نمايان شده است. در تعداد بسياري از اين روايات كه در سطوح مختلفي ازفرهنگها و اديان و مذاهب بشري در سراسر دنيا مشهود است، توفان نتيجه گناه و ياخطاي مذهبي انسان تلقي شده، و نيز گاهي فقط و فقط خواستيك موجود الهي درپايان بخشيدن به وجود بشر است. روشن كردن علتحدوث اين توفان در رواياتبينالنهرين كار دشواري است. از بعضي اشارات چنين درك ميشود كه خدايان به سبب«معصيتكاران» چنين اراده كردهاند، و بر طبق روايتي ديگر هياهوي غيرقابل تحملانسانها موجب شد تا خشم انليل برانگيخته شود. بنابراين اگر در فرهنگهاي ديگر نيزبه بررسي اسطورههايي بپردازيم كه توفان قريبالوقوعي را پيشبيني كردهاند، چنيندرمييابيم كه علت اصلي اين توفان به طور كلي در گناهكاري انسانها، و يا در كهنگي وفرتوتي عالم خلاصه ميشود. به حكم تنها واقعيت موجود، يعني واقعيتي زنده وسودمند، عالم خود به تدريج ويران ميشود و به سبب ناتواني زوال مييابد و اين دليلياستبراي آن كه عالم دوباره آفريده و بازسازي شود. به عبارتي ديگر توفان نوح در بعدجهاني وقوع حادثهاي است كه به صورت نمادين در جشن سال نو روي ميدهد; يعني«پايان كار عالم» و كار بشري گناهكار، جهت امكان بخشيدن به خلقتي نوين است. (47)
درباره توفان نوح بيش از ششصد نوع مختلف افسانه و داستان گوناگون در ميان اقوامو ملل باستاني رواج دارد كه در چهارگوشه دنيا نسل به نسل به ارث رسيده است.تفاوتهايي كه در اين افسانهها ديده ميشوند، عموما در نوع برداشت هر قوم از كم وكيف اين فاجعه خودنمايي ميكند; به طوري كه هر يك از آنها نوع كشتي نجات، دلايلتفسيري خشم خدايان و آسمان، روش زندگي بعدي نجاتيافتگان و حتي احتمال تكرارمجدد اين فاجعه را با توجه به محل جغرافيايي و زيستگاه خود تبيين و تعريف كردهاند.افسانههايي از اين دست كه در طول قرون به ياد بشر ماندهاند، جملگي نشان ميدهندكهاين فاجعه سيلي عالمگير بوده و بعضا سيلابهايي مهيب توام با آتش و زمينلرزه نيزروايتشده است. بنابر روايات، عامل چنين توفاني برخورد زمين با شهابي عظيم و ياآب شدن ناگهاني يخچالها و كوههاي يخ بوده كه سبب انحراف سياره زمين، جابهجاييرشته كوهها، و همينطور غرق شدن جزاير بزرگ در اقيانوسها شده است. (48)
در فرهنگهاي جوامع پيش از مسيحيت، در سواحل غربي اروپا، خاطراتي ازشهرهايي كه ناگهان در اعماق درياها فرورفتهاند باقي مانده است. در اين وقايعسيلابهاي وحشتناكي همه چيز را غرق كرده و جزاير متعددي از اقيانوس اطلس همراهبا ساكنان آنها يكي پس از ديگري به عمق آبها فروغلتيده و تنها اندكي از فاجعه نجاتيافتهاند. (49) توصيف واضحتري از اين فاجعه هولناك را ميتوان در حماسهاي از سرزمينايسلند به نام ادآ (50) يافت: «كوهها با شدتي بسيار به هم ميخورند و آسمان نيز به دو نيمميشود. خورشيد به خاموشي ميگرايد، و زمين به اعماق درياها فرو ميرود. ستارگانتابناك ناپديد شده و همه جا را آتش فراگرفته و شعلههاي آن زبانه كشيده و تا اوج آسمانبالا ميرود». (51) در داستانها و افسانههاي آمريكاي باستان نيز بارها به بروز حوادث ناگهاني وتوفانهايي اشاره شده است كه علت اصلي آنها چيزي جز باران آسمان بوده است. درافسانههاي قبايل سرخ پوست هوپي (52) ساكن بخشهاي غربي ايالات متحده، به توفانياشاره شده است كه بدون باريدن باران و تنها بر اثر امواج كوهپيكري كه از دريا برخاستهو خشكيها را فرا گرفته، به وجود آمده است: «... قارهها از هم شكافتند و در اعماقامواج فرو رفتند. ...». در اين حادثه قوم هوپي به كوهي پناه برده و نجات يافتند; در حاليكه «... تمام شهرهاي بزرگ و ساكنان متكبرشان را آب فرا گرفته بود ...». (53)
بابليان و سومريها نيز در اساطير خويش طوري از امواج كوهپيكر و باران ياد كردهاندكه گويي همه از ژرفاي اقيانوس سرچشمه گرفتهاند. شايد هم همزماني فجايع آسمان باامواج سهمگين برخاسته از اقيانوس گوياي اين واقعيتباشد كه در واقع سيل نيز فاجعهاصلي نبوده، بلكه نتيجه مجموعهاي از بلايا و حوادث وحشتناكتري بوده است.
به هرحال، وقوع توفان نوح، به هر علتي كه بوده باشد، در اين جا مورد بحث نيست،ولي با پيش رو داشتن سه داستان توفان سومري، بابلي و آنچه در تورات ذكر شده استميتوان به مقايسه و تطبيق آنها پرداخت. البته همان طوري كه در ابتداي بحث اشاره شد،داستان توفان بابلي، كه به طور قطع از روايتسومري اخذ شده، داراي شرح و بسطبيشتري نسبتبه داستان سومريهاست، و از سويي در روايتبابلي، همانند آنچه درتورات آمده، در جريان گزارش واقعه به جزئيات حادثه و چگونگي آن توجه بيشتريشده است. در نتيجه ميتوان نوعي هماهنگي و همانندي بين دو داستان بابلي و روايتتورات مشاهده كرد. اين شباهتبه قدري آشكار است كه محققان متفقا آنها را دوصورت از يك حكايت ميدانند. با اين همه، موارد اختلافي نيز بين دو داستان مشاهدهميشود.
به طور كلي تشابهات موجود بين اين دو داستان را ميتوان به ترتيب ذيل خلاصهكرد:
1. خبر سيل و توفان قريبالوقوعي توسط خدا به قهرمان داستان (زيوسودرايسومري، اوتناپيشتيم بابلي و نوح تورات) داده ميشود;
2. به او ساختن يك كشتي بزرگ، همراه با دادن نقشه و مختصات دقيق آن، توصيهميشود (در روايتبابلي اضلاع اين كشتي صد و بيست و ارتفاع آن صد و چهل ذراع،اما در روايت تورات طول آن سيصد و عرضش پنجاه و ارتفاع آن سي ذراع قيد شدهاست); (54)
3. بدنه كشتي براي جلوگيري از نفوذ آب به داخل قيراندود ميشود;
4. وي انواع جانوران را به صورت جفت، اعم از پرنده و چرنده و درنده و خزنده،وحشي و اهلي، با خود به كشتي ميبرد. (البته در گزارش ديگري از تورات [پيدايش، 7: 2و 3] آمده: «از همه بهايم پاك و پرندگان آسمان هفت هفت نر و ماده و از بهايم ناپاك دودو نر و ماده»);
5. زمان و مدت توفان معين ميشود (در روايتبابلي توفان هفت روز به طولميانجامد اما در تورات چهل روز و چهل شب);
6. بر اثر جاري شدن سيل تمامي موجودات و انسانها كه در خارج كشتياند نابودميشوند;
7. پس از انقضاي مدت تعيين شده توفان و سيل فرو مينشيند و كشتي بر قله كوهيآرام ميگيرد (نام اين كوه در وايتبابلي نيسير و در تورات آرارات ذكر شده است); (55)
8. شخص نجاتيافته جهت اطلاع از وضعيتخشكي، پرندگاني را از كشتي بيرونميفرستد كه آخرين آنها باز نميگردد (در روايتبابلي سه پرنده رها شده به ترتيبكبوتر، پرستو و كلاغاند، اما در نقل تورات ابتدا زاغ و پس از آن سه بار و به فاصله هفتروز، كبوتري رها ميشود، البته با اين تفاوت كه كبوتر تورات با آوردن برگ زيتون تازهپيامي از اميد ميآورد; در حالي كه طبق داستان بابلي، كلاغ از كشتي نجات يافته دورشده، به دليل دستيافتن به غلات و دانههاي دورمانده از يغماي سيل ديگربازنميگردد);
9. وي پس از يافتن خشكي و به شكرانه نجات يافتن، براي خدا يا خدايان قربانيميگذراند (در روايتبابلي پس از گذرانيدن قرباني شراب مقدس مينوشد، اما درروايت تورات از تقدس شراب خبري نيست و نوح به شكرانه نجات، فقط از همهحيوانات و پرندگان پاك بر مذبح ساخته خويش قربانيهاي سوختني تقديم ميكند);
10. خدا يا خدايان قرباني را ميپذيرند;
11. به او از جهت آينده اطمينان داده ميشود. (56)
با برشمردن اين تشابهات، بايد اذعان كرد كه بين اين دو روايت از نظر ديني و اخلاقيبه اختلافات و تضادهايي نيز برميخوريم:
1. در سفر پيدايش ميخوانيم كه توفان براي تنبيه انسانهاي گنهكار و نابوديشريران فرستاده شد: «يهوه به نوح گفت: انتهاي تمامي بشر به حضورم رسيده است;زيرا كه زمين به سبب ايشان پر از ظلم شده است و اينك من ايشان را با زمين هلاكخواهم ساخت» (پيدايش، 6:13); در حالي كه در روايتبابلي اين واقعه به خاطر هويو هوس خدايان (و به روايتي ديگر به جرم ايجاد سر و صداي آدميان و بر هم زدنآرامش خدايان) رخ ميدهد.
2. به نظر نويسنده يا نويسندگان سفر پيدايش، نوح چون شخص برگزيدهاي بود وخدا او را در حضور خود عادل ديد، از خطر توفان محفوظ ماند; در حالي كه در داستانبابلي شخص نجات يافته (اوتناپيشتيم) به كمك يكي از خدايان (اآ) كه ظاهرا هواخواه ودوستدار او بود و در نقش جاسوسي راز تصميم خدايان را بر وي فاش كرد، از خطر جانسالم به در ميبرد.
3. داستان تورات مبتني بر يكتاپرستي است، در حالي كه روايتبابلي به ابتداييتريننوع شرك و اعتقاد به خدايان متعدد متكي است; به اين معنا كه در روايتبابلي اين فكربه طور كاملا آشكار مشهود است كه خدايان خود نيز بعد از انگيزش توفان از آن واقعهسختبه هراس افتادند، چنان كه پس از فرار به آسمان «به لانهها خزيدند و در كنارديوارها قوز كردند; ليكن در روايت تورات خداوند (يهوه) را از شدت توفان هرگز بيم وهراسي روي نداد.
4. بنا به روايتبابلي يكي از خدايان با وجود خشم و عدم رضايت ديگران شخصيرا از خطر سيل ميرهاند و در آخر به كسي كه نجات يافته، عمر جاويد عطا شده است ودر ميان خدايان جايي بدو واگذار ميشود، در حالي كه به نوح تورات نه عمر جاويد دادهميشود و نه مقام خدايي. (57)
با اين همه، از اين اختلافات كه بگذريم، بايد بگوييم كه اين دو روايت نقل يك واقعهبا شالودهاي يكسان است كه يكي مؤيد ديگري است. دكتر ادوارد شييرا (58) اين پرسش رامطرح ميكند كه آيا تطابق اين دو داستان، شاهد صحت كلام تورات استيا نه؟ و خودپاسخ ميگويد: «بعضي خواهند گفت: آري، چنين است! اين خود برهاني مؤكد استبروقوع حادثه توفان; ولي بعضي ديگر خواهند گفت: نه، چنين نيست، بلكه اين دليلمحكمي است كه يهود اساطير خود را از بابليها اقتباس كردهاند». (59) اين گفته ادواردشييرا دقيقا نظريه دكتر هاوارد تيپل (60) و برخي از ناباوران است كه اعتقاد به داستان نوح وكشتي او را نه تنها اشتباه، بلكه گمراهكننده ميدانند. دكتر تيپل در كتابي موسوم به ياوهايبه نام كشتي نوح آورده كه چگونه يهوديان و پيشگامان مسيحيت توانسته بودند افسانهسومري - بابلي را به خود اختصاص داده و در سراسر جهان به عنوان داستان بسيارمهيجي گسترش دهند، در حالي كه هيچ گونه مدرك تاريخي و زمينشناسانهاينداشتند. (61)
البته با وجود نظرياتي از اين دست، بايد گفت كه به هيچ وجه نميتوان داستان توفاننوح را از اصل مورد شك و ترديد قرار داد. زيرا همان طور كه ميدانيم، علاوه بر عقيدهپيروان اديان الهي (يهود، مسيحيت و اسلام)، اين داستان در افسانهها و اساطير اقوام وملل مختلف جهان نيز وجود داشته و از جايگاه خاصي برخوردار بوده است.
سيد حسن حسيني (آصف)
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید