خبر باطل را انتشار مده و با شريران همداستان مشو كه شهادت دروغ دهي.پيروي بسياري براي عمل بد مكن و در مرافعه، محض متابعت كثيري، سخنيبراي انحراف حق مگو ... حق فقير خود را در دعوي او منحرف مساز. از امر دروغاجتناب نما و بيگناه و صالح را به قتل مرسان; زيرا كه ظالم را عادل نخواهمشمرد. و رشوت مخور; زيرا كه رشوت بينايان را كور ميكند و سخن صديقان راكج ميسازد. و بر شخص غريب ظلم منما; زيرا كه از دل غريبان خبر داريد، چونكه در زمين مصر غريب بوديد. سفر خروج، 23:1 - 9
پيشگفتار
در حقوق كيفري، آنچه ضامن اجراي عدالت است، آيين دادرسي سنجيده و هماهنگي استكه در آن نه براي بزهكاران راه گريزي باشد و نه بيگناهان كيفر ببينند.
قوانين ماهوي، (1) حتي اگر ناعادلانه باشد، به سان مسائل آيين دادرسي حساس ومشكلساز نيست; چرا كه اين قوانين ناظر به مرحله ثبوت بوده و همه شمول است. از اينگذشته، فرض بر اين است كه بزهكار از اين قانون ظالمانه آگاهي داشته و با وجود اين، دستبه انجام چنين بزهاي زده است. ولي قوانين آيين دادرسي، مربوط به مرحله رسيدگي است واز آنجا كه در اين مرحله متهم فراروي ماست و با تشخيص مجرميتيا بيگناهي وي وسرانجام صدور حكم سروكار داريم، هميشه اين نگراني وجود دارد كه روند رسيدگي نتواندعدالت كيفري را تامين نمايد.
در اين ميانه، نقش ادله اثبات جرم بسيار برجسته است; چرا كه اجراي عدالت را ادلهاثباتي تضمين ميكند كه از يك سو بزهكار نتواند از خلا آن سود جسته، از زيربار كيفر شانهتهي كند، و از طرف ديگر چنان ما را به آگاهي و يقين رهنمون شود كه هيچ بيگناهي كيفرگناهي ناكرده را پذيرا نشود.
براي دستيابي به اين هدف، بررسي ادله اثبات كيفري و چگونگي اثبات بزه، درنظامهاي گونهگون سودمند تواند بود.
در ميان اديان زنده جهان، دو دين به شريعت ارجي وافر نهادهاند: اسلام و يهوديت.مطالعه و بررسي حقوق كيفري يهود به دو دليل ميتواند مفيد باشد:
نخست آنكهحقوقكيفري يهود، مانندگي فراواني با حقوق كيفري اسلام دارد و چون نظامكيفري ما بر پايه آموزههاي ديني استوار است، سنجش اين دو نظام سودمند خواهد بود.
ديگر آنكه با بررسي سپهر حقوق كيفري يهود، با دورانديشي و سنجيدگي دادگاههاييهود و نگاهباني حقوق متهم و دقت در استواري حكم، كه بيش از بيست قرن پيش در ميانيهوديان رايجبوده است، آشنا خواهيم بود; چيزي كه نظام حقوق كيفري امروزي ما براي«اجراي عدالت» سختبدان نيازمند است.
مقدمه
الف) دادگاههاي يهود
در نظام حقوقي يهود، سه دادگاه مهم به امور مدني، كيفري و ديني رسيدگي ميكرد:
1. دادگاه سنهدرين كبير: اين دادگاه داراي 71 عضو بود و به مسائل بسيار مهمميپرداخت. سنهدرين كبير صرفا يك نهاد قضايي نبود، بلكه در حقيقت دادگاه عالي شريعتو تجلي اقتدار ديني بود. حق اعلان جنگ، صدور مصوبات جديد براي قوم، تعيين قضاتدادگاه جنايي و ... از اختيارات اين دادگاه بود. افزون بر اين، كساني را كه متهم به ارتكابجرايم سنگين عليه كاهن و پادشاه بودند (و استحقاق مجازات مرگ داشتند) محاكمهميكرد. همچنين مجازات پيامبر دروغين و عالم متعدي از وظايف آن بود.
2. دادگاه جنايي (سنهدرين كوچك): اين دادگاه مركب از 23 قاضي حقوقدان بود و بهجرايم جنايي، كه مجازاتشان اعدام بود، رسيدگي ميكرد. جرايمي چون قتل، زنا و كفر درصلاحيت اين دادگاه بود. اين دادگاه آيين دادرسي ويژهاي داشت و در رسيدگي و به ويژهپذيرش دليل بسيار دقيق و ضابطهمند بود.
3. دادگاه مدني: اين دادگاه داراي سه قاضي حقوقدان بود و به دعاوي مدني، جرايم مالي(مثل سرقت و ...) و نيز به جرايم جسماني و انواعي از زنا كه مجازات آنها اعدام نبود،رسيدگي ميكرد. (2)
آنچه بيشتر به بحث ما مربوط ميشود، دليل در دادگاه جنايي است; البته به دادگاهمدني نيز، هنگامي كه به جرايم رسيدگي ميكند، خواهيم پرداخت.
ب) ادله اثبات جرم
نظامهاي حقوقي، درباره ادله اثبات، دو ديدگاه مختلف دارند:
1. برخي از نظامها سيستم ادله قانوني را پذيرفتهاند. در اين نظام، قانونگذار ادله را احصاكرده و ارزش و اعتبار هر يك از ادله را ذكر نموده است.
2. برخي ديگر از نظامها سيستم ادله معنوي را پذيرفتهاند. در اين سيستم ادله احصانشدهاند و اثبات جرم به اقناع وجداني قاضي و اوضاع و احوال پرونده واگذار شده است.
ميتوان گفت نظام كيفري يهود، سيستم دلايل قانوني را پذيرفته است; چرا كه ادلهاثباتي و اعتبار آنها بيان شده است: «به گواهي دو شاهد يا به گواهي سه شاهد هر امري ثابتشود» (سفر تثنيه، 19:15).
در دادگاههاي يهود، به ويژه دادگاه جنايي، قراين و امارات ارزش اثباتي ندارند و دربيشتر موارد تنها دليل اثبات، شهادت با شرايط ويژه آن است.
ج) منابع ادله اثبات كيفري يهود
1. كتاب مقدس: اولين منبع حقوق جزاي يهود و درنتيجه ادله اثبات، كتاب مقدس و بهويژه اسفار خمسه (تورات) است. تورات شامل پنجسفر پيدايش، خروج، لاويان، اعداد وتثنيه است. سفر پيدايش، خلقت آدم تا درگذشتيوسف را دربرميگيرد. چهار سفر بعدي بهتولد موسي و خروج از مصر به همراه بنياسرائيل و نزول شريعت (ده فرمان) در سينا و نيزمسائل مختلف شرعي و حقوقي ميپردازد. در لابهلاي شريعتيهودي، حقوق جزا و ادلهاثبات مطرح شده است.
پس از تورات، كتب انبيا و تواريخ بنياسرائيل قرار دارد كه در اين كتب نيز گاهي بامسائل مربوط به حقوق جزا، به ويژه اجراي شريعت، برميخوريم.
2. تلمود: پس از آوارگي يهود در سال هفتاد ميلادي، يهوديان پراكنده شده، بهسرزمينهاي مختلف كوچيدند. جمعي از دانشمندان يهود، به منظور حفظ شريعتيهودي،در ميدارشها (مدارس) به تاليف كتابي به نام ميشنا اهتمام ورزيدند. ميشنا تفسير تورات وشامل فتاوي و احكام علما و ربانيون اعصار گذشته به انضمام تاويلات و شروح و حواشيدانايان زنده در آن عصر بود. ميشنا خود مورد شرح و تفسير واقع شد و كتابي به نام گمارا (بهمعناي تكميل) پديد آمد.
بعدها دو مجموعه ميشنا و گمارا را تلفيق كردند و كتابي عظيم به نام «تلمود» (به معنايآموزش) پديد آورند. تلمود، گنجينه بسيار بزرگ و گرانبهاي يهود است كه دو بخش دارد:يكي هگادا به معناي روايت و داستان است و ديگري هلاخا به معناي راه و روش، و مشتمل برقوانيندين و شريعتيهود است.در اين مجموعهعظيم، مسائل فقهي و حقوقي و موضوعاتكيفري و ادله اثبات و دادگاهها و صدور و اجراي حكم و ... به تفصيل ذكر شده است.
از آنجا كه در تلمود علاوه بر شريعت موسي، انديشه دهها دانشمند و فقيه يهودي درشرح و تفسير شريعت درج شده است، اين كتاب مهمترين منبع فقه و حقوق يهود است.
جان ناس در اهميت اين كتاب مينويسد:
اختتام تلمود در اواخر قرن پنجم ميلادي ميباشد و با ايجاد آن شاهكار بزرگ،ورق جديدي در كتاب تاريخ مذهب ايشان [يهود] گشوده شده است، و از آن روزكه آن مجموعه عظيم مدون شد، تاكنون، با وجود مخالفتها و ممانعتها، در انتشارآن وقفهاي روي نداد و آن را فهرست جامع شرعي و رسمي و مجموعه اوصاف وتعاريف قوم يهود ميتوان دانست كه سراسر تفصيلات دين و آيين و معتقدات وآداب ايشان از اصول و فروع جزئي و كلي در آن مندرج است. آن كتاب، كههمچنان در شش باب و 36 مجلد تاليف شده، براي يهوديان بدبخت كه هموارهدر قرون وسطي از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق در حال سرگرداني وآوارگي بودند، مايه بقا و قوام گرديد. (3)
1. شهادت
شهادت يكي از مهمترين ادله اثبات دعوي در تمام نظامهاي حقوقي است. از گذشته دور،شهادت داراي اعتبار فراوان بوده است. در قانوننامه حمورابي، قانون بابل و ديگر قوانيندنياي باستان، شهادت دليلي پسنديده بوده است و اكنون نيز يكي از پرارجترين ادله، و دربرخي نظامها پرقدرتترين آنهاست.
در حقوق اسلامي «بينه» در كنار اقرار، دو دليل محكم و متقن اثبات جرم شمرده شدهاست. قانون مجازات اسلامي نيز به تبع آن، شهادت را در عداد ادله اثبات جرم قرار دادهاست: قتل (م. (4) 231) ،سرقت (م. 199)، محاربه (م. 189)، شرب خمر (م. 170)،زنا (م. 74) و ... .
در حقوق جزاي يهود، شهادت اعتباري خاص دارد، چرا كه در بسياري از دعاوي، تنهادليل مورد قبول دادگاه، شهادت است. چنان كه بعدا ذكر خواهد شد، دادگاه جنايي يهود كهمركب از 23 قاضي بود و به دعاوي مستوجب كيفر اعدام رسيدگي ميكرد، تنها شهادت را، باشرايط دشوار و فراوان آن، براي اثبات جرم كافي دانسته است. شرايط شهادت و شهود، بهتفصيل در تورات و تلمود ذكر شده است.
الف) تعريف شهادت
در تعريف شهادت گفتهاند: «شهادت عبارت است از اخبار صحيح از وقوع امري به منظورثبوت آن در جلسه دادگاه». (5) و نيز گفتهاند: «شهادت عبارت است از اعلام حقيقت وجوديامري كه شاهد، علم شخصي نسبتبه آن دارد، اعم از اينكه امر مزبور را به چشم خود ديده،يا اينكه آن را شنيده باشد.» (6)
آنچه در بحثحاضر اهميتي به سزا دارد، و البته در جاي خود بيان خواهد شد، ايناست كه در نظام جزايي يهود، شهادت تنها در صورتي ارزش دارد كه گواهان، وقوع جرم را باچشمان خويش مشاهده كرده باشند و علمگواهان، اگر از راه ديگري جز مشاهده مستقيمحاصل شود، اعتباري ندارد.
ب) تعداد شهود
در حقوق جزاي اسلامي، تعداد شهود در جرايم مختلف متفاوت است. مطابق قانون مجازاتاسلامي، جرايمي چون قتل (م. 237)، سرقت (م. 199)، محاربه (م. 189)، قذف (م. 153)و قوادي (م. 137) با شهادت دو مرد عادل اثبات ميشود; ولي در زنا (م. 74)و لواط (م. 117) چهار گواه لازم است. قتل غيرعمد (م. 237) با يك شاهد، به انضمام يكقسم قابل اثبات است. در حقوق جزاي يهود بنا به نص صريح تورات، براي اثبات جرم حداقلدو شاهد لازم است:
هر كه شخصي را بكشد، پس قاتل به گواهي شاهدان كشته شود و يك شاهد برايكشته شدن كسي شهادت ندهد (سفر اعداد، 35 : 30).
از گواهي دو يا سه شاهد، آن شخص كه مستوجب مرگ است كشته شود. ازگواهي يك نفر كشته نشود (سفر تثنيه، 17 : 6).
يك شاهد بر كس برنخيزد بهر تقصير و هر گناه از جميع گناهاني كه كرده باشد، بهگواهي دو شاهد يا به گواهي سه شاهد هر امري ثابتشود (سفر تثنيه، 19 : 15).
چنانكه از آيات فوق، به ويژه آخرين آيه، برميآيد در تمام جرايم حداقل دو شاهد بايد بهشهادت برخيزند تا جرمي اثبات شود و بين جرايم مختلف از اين جهت تفاوتي نيست.
ج) شرايط شهود
در قوانين يهود، براي شاهد شرايط بسياري مقرر شده است. افزون بر اين، افراد بسياريصلاحيت اداي شهادت را ندارند. نويسنده كتاب گنجينهاي از تلمود مينويسد:
كشف حقيقت و برقرار ساختن آن تنها به لياقت و شايستگي و انصاف داورانبستگي ندارد، بلكه به درجه بيشتري به قابل اعتماد بودن گواهان بسته است. بدينجهت، قانون تلمود، عاليترين مراتب شايستگي را كه از قضات انتظار دارد، ازشهود نيز خواستار است. تا شخص به پاكدامني و نيكنامي مشهور نباشد وشهادت او كاملا بيطرفانه و عاري از منافع شخصي تلقي نگردد، گواهي اوپذيرفته نميشود. (7)
1. شرايط لازم براي شهادت
شرايطي كه قوانين يهودي براي شاهد برشمردهاند از اين قرار است:
1) مرد بودن: مطابق مقررات جزايي اسلام و قانون مجازات اسلامي، شاهد بايد مرد باشدو تنها در موارد اندكي شهادت زنان به انضمام مردان پذيرفته شده است: قتل غيرعمد(م.237) و زنا (م.74 و 75). گفتني است كه طبق اين مقررات، شهادت زنان استقلالا جرميرا اثبات نميكند (م.76).
مطابق مقررات يهود نيز فقط مردان ميتوانند در دادگاه شهادت دهند و بر اساس تلمود«زن براي شهادت شايسته نيست.» (يروشلمي يوما، 7 ب).
2) بلوغ: قوانين يهود شهادت صغار را نميپذيرد و تنها شهادت كساني را ميپذيرد كه بهسن قانوني رسيده باشند.
مطابق ماده 1313 قانون مدني ايران، بلوغ از شرايط شاهد است و شهادت اطفالي كه بهسن قانوني نرسيدهاند، فقط ممكن استبراي مزيد اطلاع استماع شود (م.1314).
3) آزاد بودن: دادگاههاي يهودي شهادت بردگان را نميپذيرند و تنها اشخاص آزادميتوانند اقامه شهادت نمايند.
4) شايستگي: چنان كه در ابتداي اين بحث اشاره شد، گواهان بايد افرادي مورد اعتمادباشند تا از شهادت آنها اطمينان حاصل شود. اين افراد بايد به پاكدامني و نيكنامي شهرهباشند و لذا افرادي كه اين صفات را ندارند، نميتوانند شهادت دهند. شريعت افراد بسياريرا برشمردهاست كه باتوجه بهعدم شايستگي، حقشهادت ندارند و ذيلا به آنها اشاره ميشود.
در حقوق اسلامي عدالتيكي از شرايط شاهد است كه دال بر اطمينانبخش بودناظهارات وي ميباشد.
2. كساني كه شهادتشان پذيرفته نيست
علاوه بر زنان، كودكان و بردگان، حقوق يهود افراد ديگري را نيز براي اداي شهادت صالحنميداند:
1) افرادي كه سوء سابقه قضايي دارند: شهادت فقط در صورتي معتبر است كه شاهدقبلا مرتكب جرايم جزايي از هيچ نوعي نشده باشد (8) و لذا افرادي كه پيشتر مجرم بودهاند،نميتوانند شهادت بدهند.
2) ناقضان شريعت: كساني كه آگاهانه قوانين شريعت را نقض ميكنند يا آن را ناديدهميگيرند، نميتوانند شهادت دهند. (9)
3) خويشاوندان:
الف) شهود نبايد با هم نسبتخويشاوندي داشته باشند.
ب) شهود نبايد با قضات نسبتخويشاوندي داشته باشند.
ج) شهود نبايد با طرفين دعوي نسبتخويشاوندي داشته باشند.
كساني كه با يكي از طرفين دعوي نسبتخويشاوندي دارند، مجاز نيستند كه در آندعوي گواهي دهند. به گفته تلمود خويشاوندان عبارتند از: پدر، برادر، عمو، دايي، شوهرخواهر، شوهر عمه، شوهر خاله، شوهر مادر، پدر زن، باجناق، هم با خود ايشان و همپسرانشان و دامادهايشان و نيز ناپسري انسان. (10)
خويشان نميتوانند به سود يا زيان اقوام خود در دعوي شهادت دهند. در تلمود آمدهاست:
مقصود اين آيه چيست: «پدران به خاطر فرزندانشان كشته نشوند و فرزندان نيز بهخاطر پدران به قتل نرسند» (تثنيه، 24:16)؟ اگر غرض آن است كه پدران نبايد بهخاطر گناهي كه فرزندانشان مرتكب گشتهاند اعدام شوند و بالعكس، مگر نه اينكه اين مطلب صريحا در جاي ديگر اظهار شده است: «هر كس به خاطر گناهخودش كشته شود» (دنباله آيه فوق). پس مقصود آن است كه پدران نبايد بر اثرشهادت فرزندانشان اعدام شوند و بالعكس (سنهدرين، 27 ب). (11)
4) دوست و دشمن: شهادت دوست و دشمن در دادگاه پذيرفته نميشود، (ميشناسنهدرين، 3:5).
5) شهادت كساني كه مشكوك به خيانتبه مال ديگران هستند، پذيرفته نميشود.
6) شهادت كر و لالان پذيرفته نميشود.
7) شهادت قماربازان حرفهاي، رباخواران، غاصبان و ستمكاران پذيرفته نميشود(توسيفتا سنهدرين، 5:5).
8) اشخاصي كه محصولات سال هفتم را خريد و فروش ميكنند، نميتوانند در دادگاهشهادت دهند. (12)
جمعبندي
همان گونه كه گذشت، شهادت در دادگاههاي يهودي شرايط بسياري دارد و در خصوص آنبسيار سختگيري شده است تا مبادا كساني كه به شهادتشان اطمينان نيست، عليه يا به نفعكسي شهادت دهند. افزون بر اين براي شهادت دروغ نيز مجازات سنگيني وضع شده استكه در جاي خود ذكر خواهد شد.
د) كيفيت اطلاع شاهد از وقوع جرم
در حقوق اسلامي، شرط شهادت «مشاهده» است. ماده 77 قانون مجازات اسلامي بر اينمساله تاكيد دارد: «شهادت بايد روشن و بدون ابهام و مستند به مشاهده باشد و شهادتحدسي معتبر نيست».
به علاوه برابر ماده 1320 قانون مدني «شهادت بر شهادت در صورتي مسموع است كهشاهد اصل وفات يافته يا به واسطه مانع ديگري مثل بيماري و سفر و حبس و غيره نتواندحاضر شود».
در حقوق جزايي يهود، مشاهده عيني وقوع جرم، شرط اساسي پذيرش شهادت است. دردادگاههاي جنايي، كه به جرايم مستوجب اعدام رسيدگي ميكردند، بر اين مساله اصراربسياري ميشد. اين دادگاهها به هيچ وجه شهادتي را كه از روي حدس و مبتني بر قراينبود، نميپذيرفتند، هر چند كه اين قراين معقول و متقاعدكننده بودند و هر چند كه تبيينواقعيتبهشكل ديگريممكن نبود. تلمود يك نمونه افراطي از لزوم اين شرط را نقل ميكند:
اگر شهود بگويند كه ما ديديم متهم شمشير در دستبه دنبال مرد ديگري ميدودو هر دو به دنبال هم به ساختماني وارد شدند; پس از مدتي فرد تعقيبكننده تنها وبا اسلحه خونآلود از ساختمان خارج شد و ما شخص ديگر را در داخلساختمان، كشته يافتيم، در اينجا متهم را نميتوان بر اساس شهادت اين شاهدانمحكوم كرد. (توسيفتا سنهدرين، 8:2). (13)
از گفته تلمود چنين برميآيد كه شاهدان تنها ميتوانند بر آنچه واقعا با چشمان خويشديدهاند، گواهي دهند و حدس، نظريه و شهادت بر شهادت (14) پذيرفته نميشود.
افزون بر اين، دادگاههاي يهودي شهادت مكتوب (15) را نميپذيرفتند، بلكه شاهد بايدشخصا در دادگاه حاضر ميشد و هنگام شهادت برپاي ميايستاد. گرچه در دعاوي مدني،سند همانند شهادت معتبر فرض ميشد، اما در حقوق جزا اين مساله صادق نبود. (16)
ه ) نحوه تحقيق از شهود
در دادگاههاي جنايي يهود، از شاهدان به دقتبازجويي به عمل ميآمد و اگر تناقض مهم وصريحي در شهادتشان يا در شهادتهاي مختلف بود، شهادت به كلي رد ميشد. «در مورديبازپرسي چنان دقيق بود كه شاهدان تنها در صورتي ميتوانستند در برابر آن تاب بياورند كهدقيقا از وقايع مطلع بوده، به آن يقين داشتند و اعتراف ميكردند كه برخي جزئيات رافراموش كردهاند». (17)
در جرايم مستوجب اعدام، بازجويي بسيار دقيق بود. دادگاه در ابتدا اهميت موضوع را بهگواهان گوشزد ميكرد و به آنها اخطار شديدي ميداد. نمونهاي از اين اخطار در تلمود ذكرشده است:
شايد شهادتي كه ميخواهيد بدهيد مبني بر حدسي است كه ميزنيد و يا متكي برشايعاتي است كه شنيدهايد، يا اين شهادت را از قول شاهد ديگري نقل ميكنيد،يا قصد داريد بگوييد كه اين موضوع را از شخص قابل اعتمادي شنيدهايد و ياشايد نميدانيد كه ما شما را در معرض بازپرسي و بازجويي دقيقي قرار خواهيمداد. بايد بدانيد كه محاكمات جنايي مانند محاكمات مالي نيست. در محاكماتمالي، اگر شاهدي شهادت دروغ بدهد، تاوان خسارتي را كه وارد آورده استميپردازد و گناهش بخشوده ميشود، ولي در محاكمات جنايي (اگر شاهديشهادت دروغ بدهد و بر اثر آن شخص بيگناهي اعدام شود) خون شخص اعدامشده و خون اولاد او (كه ديگر به جهان نخواهند آمد) تا آخر عالم به گردن اوخواهد بود (سنهدرين 4:5). (18)
پس از اين اخطار، قضات از گواهان تحقيق ميكنند و اين سؤالات را ميپرسند:
در كدام دوره هفتساله اين جنايت رخ داد؟ كدام سال؟ چه ماهي؟ چندم ماه؟ كدام روزهفته؟ چه ساعتي از روز؟ كجا؟ آيا شما متهم را ميشناختيد؟ آيا به او اخطار كرديد؟ (19)
بر اساس تلمود «هر چند قاضي از گواهان بيشتر بازجويي كند بهتر است. درباره ربانيوحانان بن زكاي گفتهاند، در يك بازجويي حتي از گواهان درباره ضخامت و نازكيدمانجيرهايي كه طبق اظهار نظر شهود، جنايت زير درخت آن اتفاق افتاده بود سؤالاتيكرد». (20)
به علاوه درباره اوضاع و احوال ملازم با عمل جزايي نيز سؤالاتي مطرح ميشد. (21)
بدين صورت از تكتك گواهان بازجويي به عمل ميآمد و اگر اظهارات ايشان ضد ونقيض بود، شهادت پذيرفته نميشد.
به گفته Philip Birnbaum «حتي اگر صد شاهد وجود داشته باشد و يكي از آنها نتواند بهسؤالات راجع به تاريخ، زمان و مكان [ارتكاب جرم] پاسخ گويد، شهادت همه آنها ردميشود». (22)
نكتهاي كه در باب شهادت بايد ذكر شود اين است كه در روند دادرسي، شهود مجازنبودند كه به نفع يا ضرر متهم سخن بگويند، بلكه صرفا حق داشتند كه مشهودات خود رابيان كنند. (23)
پس از ادعاي شهادت و بازجويي از شهود، قضات به سنجش ارزش و اعتبار شهادتميپرداختند.
و) شهادت بر قصد مجرمانه
يكي از مباحثي كه در حقوق، و به ويژه حقوق جزا مطرح است، اين است كه آيا جهل بهقانون رافع مسؤوليت هستيا نه؟ يعني اگر مجرم از وضع قانون خاصي آگاه نباشد و نداند كهقانونگذار عملي را جرم دانسته است، آيا به خاطر ارتكاب آن عمل مجازات ميشود يا نه؟
معمولا قوانين كشورها مدتي را براي لازمالاجرا بودن قوانين معين كردهاند (اين مدتمطابق ماده 2 قانون مدني در مصوبات قانوني كشور ما پانزده روز پس از انتشار قانون است).پس از انقضاي اين مهلت قانوني فرض بر اين است كه همه افراد كشور از آن آگاهند و لذا اگرشخص مرتكب عمل ممنوع گردد، ولو ادعا كند كه به قانون آگاه نبوده، مجازات ميشود. (24)
قانونگذار يهودي در جرايمي كه مجازات اصلي آن اعدام است، در صورتي حكم بهمجازات اعدام را مجاز ميشمارد كه علاوه بر اثبات فعل، قصد مجرمانه نيز اثبات گردد و براياين منظور تاسيسي را به نام «اخطار» (25) پيشبيني كرده است.
منظور از «اخطار» اين است كه شهودي كه به ارتكاب جرم شهادت ميدهند، بايد ايننكته را نيز تاييد كنند كه به مجرم پيش از ارتكاب جرم، ممنوع بودن عملي را كه درصددانجام آن بوده، گوشزد كردهاند; يعني گفتهاند كه قانون اين عمل را جرم ميداند و اگر وي اينقانون را نقض كند، مجازاتش اعدام خواهد بود. به علاوه شهود بايد تاييد كنند كه متهم ايناخطار را شنيده و به آن توجه كرده و گفته است: «ميدانم، اما خودم را به مخاطره ميافكنم».مفهوم اين قاعده اين است كه بايد اطمينان حاصل نمود كه مجرم هم از منع قانوني اينعمل و هم از نوع دقيق مجازاتي كه در انتظار اوست آگاه است. (26)
پس آنچه در اثبات جرايم مستوجب مجازات اعدام اهميت دارد، اين است كه:
1. شهود بايد شهادت دهند كه مجرم جرم را مرتكب شده است و ايشان به چشم خودديدهاند.
2. شهود بايد شهادت دهند كه به مجرم اخطار دادهاند و درنتيجه متهم نميتواند ادعاكند كه وي به منع قانوني اين عمل آگاه نبوده و مجازات آن را نميدانسته است.
به عبارت ديگر صرف انتشار قانون كافي نيست، بلكه اطلاع مجرم از آن نيز شرط ضروريمجازات اعدام است; يعني عدم اخطار به مجرم، رافع مجازات اعدام است.
گفتهاند كه اين تاسيس (اخطار) به اين خاطر است كه علماي يهودي هميشه مايلبودهاند كه مجازات اعدام اعمال نشود. (27)
نكتهاي كه در اينجا باقي ميماند اين است كه جهل به قانون، تنها رافع مجازات اعداماست و مجازات را به طور كلي رفع نميكند، لذا اگر شهود بر اصل وقوع جرم شهادت دادند،اما بر «اخطار» شهادت ندادند، بر اساس تورات، مجازات قاتل حبس ابد است (ميشناسنهدرين، 9:5).
ز) شهادت دروغ
شهادت دروغ، در تورات علمي نكوهيده شمرده شده است و از يهوديان خواسته شده كه باشهادت دروغ در دادگاه حق ديگران را پايمال نكنند:
خبر باطل را انتشار مده و با شريران همداستان مشو كه شهادت دروغ دهي.پيروي بسياري براي عمل بد مكن و در مرافعه محض متابعت كثيري سخن برايانحراف حق مگو (سفر خروج، 23:1-3).
منع از شهادت دروغ، تنها يك قاعده اخلاقي نيست، بلكه قاعدهاي كيفري است كه نقضآن مجازات سنگيني دارد. ضمانت اجراي اين قاعده در جاي ديگر تورات بيان شده است:
اگر شاهد كذبي بر كسي برخاسته، به معصيتش شهادت دهد، آنگاه هر دو شخصكه منازعه در ميان ايشان استبه حضور خداوند و به حضور كاهنان و داوراني كهدر آن زمان باشند، حاضر شوند و داوران نيكو تفحص نمايند و اينك اگر شاهد،شاهد كذب است و بر برادر خود شهادت دروغ داده باشد، پس به طوري كه اوخواستبا برادر خود عمل نمايد با او همان طور رفتار نمايند تا بدي را از ميانخود دور نمايي. و چون بقيه مردمان بشنوند خواهند ترسيد و بعد از آن مثل اينكار زشت در ميان شما نخواهند كرد. و چشم تو ترحم نكند، جان به عوض جانو چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان و دستبه عوض دست و پا بهعوض پا» (سفر تثنيه، 19:16-21) .
همان گونه كه از آيات فوق برميآيد، مجازات شهادت دروغين بسيار سنگين است وفاعل آن به مجازات همان جرمي محكوم ميشود كه وي ديگري را به ارتكاب آن متهم كردهاست. اگر كسي به دروغ شهادت دهند كه فلان شخص قاتل است، به جاي وي كشته شود واگر بر آسيب جسماني شهادت دهد، مجازات مقرر آن درباره وي اعمال شود.
تلمود پس از اينكه به شدت و سختي مجازات شاهد دروغين اشاره ميكند، به بحث وجدل دو فرقه يهودي در اينباره ميپردازد. فرقهاي از يهوديان (فريسيان) ميگفتند:
گواهاني كه شهادت دروغ دادهاند، (28) فقط در صورتي اعدام ميشوند كه محاكمهشخص متهم به پايان رسيده و حكم صادر شده باشد و سپس دروغ بودن شهادتشهود به ثبوت برسد.
مطابق اين نظر، صرف صدور حكم درباره متهم، براي مجازات شاهد كاذب كافي است.
اما فرقه ديگر يهودي (صدوقيان) نظر ديگري داشتند. آنان ميگفتند تنها در صورتي كهمتهم به ناحق اعدام شده باشد، شهود كاذب نيز اعدام خواهند شد.
يوسفوس، مورخ معروف يهودي، نظر اول را پذيرفته، مينويسد: «اگر ثابتشود كه كسيشهادت دروغ داده است، بايد با همان مجازاتي كيفر بيند كه ممكن بود شخصي كه عليه اوشهادت داده است آن را تحمل نمايد». (29)
ح) استنكاف از شهادت
شرايط و مقررات فراوان و دستوپاگير شهادت، به ويژه در رسيدگيهاي جنايي، شايد اينگمان را در ذهن ايجاد كند كه اساسا شريعتيهودي در پي آن است كه افراد در دادگاهشهادت ندهند; اما اين فرضيه درست نيست; گرچه مقررات شهادت بسيار سنگين و حتيتهديدآميز است، اما استنكاف از شهادت بسيار نكوهش شده است.
در تورات آمده است:
اگر كسي گناه ورزد و آواز قسم را بشنود و او شاهد باشد، خواه ديده يا دانسته اگراطلاع ندهد، گناه او را متحمل خواهد بود (سفر لاويان، 5:1).
براي اينكه مقصود آيه فوق روشنتر شود، ترجمه آن را از ترجمه تفسيري كتاب مقدسنيز نقل ميكنيم:
هرگاه كسي از وقوع جرمي اطلاع داشته باشد، ولي در مورد آنچه ديده يا شنيدهدر دادگاه شهادت ندهد، مجرم است.
از آيه فوق برميآيد كه استنكاف از شهادت، جرمي است كه مجازات دارد و مجازات آننيز نظير شهادت دروغ، مجازات همان جرمي است كه رخ داده است. اما اين برداشت، موردتاييد تلمود نيست. تلمود گرچه كمك به امر قضاوت را به وسيله شهادت دادن امري مقدسميشمرد، اما براي آن مجازات دنيوي فرض نميكند:
آن كس كه ميتواند درباره همنوع خود شهادتي بدهد ولي اين كار را نميكند، دردادگاه بشري مجرم شناخته نميشود، لكن محكمه الهي او را گناهكار ميداند(باواقما، 55 ب).
و نيز آمده است كه:
ذات قدوس متبارك، سه نفر را دشمن ميدارد و از آنان متنفر است ... [دوم] آنكس كه ميتواند به نفع ديگري شهادت دهد، لكن از براي او گواهي ندهد(پساحيم، 113 ب). (30)
همچنين تلمود پس از نقل اخطارهاي شديد دادگاه به يهود، براي اينكه افراد از زيربارمسؤوليتشهادت شانه خالي نكنند ميافزايد:
شايد بگوييد (از آنجا كه مسؤوليت اين قدر سنگين است) پس چرا اين دردسر رابر خود بسازيم؟ ولي قبلا گفته شده «اگر كسي گناه ورزد و آواز قسم را بشنود و اوشاهد باشد، خواه ديده يا دانسته، اگر اطلاع ندهد، گناه او را متحمل خواهد بود»(سفر لاويان 5:1). يا شايد بگوييد چرا سبب ريخته شدن خون اين شخصبشويم؟ ولي قبلا گفته شده است «وقتي كه شريران از ميان برداشته شوند فريادشادي بلند ميشود» (امثال سليمان، 11:10); (ميشنا سنهدرين، 4:5). (31) از آنچه ذكر شد، روشن ميشود كه اگرچه خودداري از اداي شهادت جرم نيست ومجازاتي ندارد، اما مجازات اخروي آن باقي است و از نظر ديني، گناهي است كه عقوبتشديدي در پي خواهد داشت.
ط) رسيدگي بر اساس شهادت مسموع
1. محاكمه متهم: اگر دادگاه نهايتا شهادت گواهان را ميپذيرفت، قضات به رسيدگيپرونده ميپرداختند بر اساس ديدگاههاي خود به بحث و استدلال پرداخته، به محكوميتيابرائت متهم راي ميدادند.
در رسيدگيهاي جنايي، قضات در طول رسيدگي نيز، اگر دليلي به نفع متهم ارائه ميشد،آن را ميپذيرفتند; حتي قضات موظف بودند كه به دنبال دليل معتبري به نفع وي باشند.
2. اجراي حكم: دادگاههاي جنايي هميشه به عدم محكوميت متهم تمايل داشتند وهميشه از صدور مجازات مرگ، حتيالمقدور، خودداري ميكردند. با اين همه، اگر متهم درآخر محكوم ميشد، گريزي از اعدام وي نبود.
مجازات اعدام به چهار صورت اجرا ميشد: سنگسار، خفه كردن، سوزاندن، گردن زدن; والبته هر مجازاتي براي جرايم خاصي بود، نه اينكه به اختيار دادگاه باشد.
بهگفتهتورات،با شهادت دو نفر و بيشتر،شخص مرتكبعملمستوجباعدام را ميكشتند:
اولا دستشاهدان به جهت كشتن بر او افراشته شود و بعد از آن دست تماميقوم. (سفر تثنيه، 17:7)
تلمود نيز بر اين مساله تاكيد دارد كه حكم سنگسار را شهودي كه عليه مجرم شهادتدادهاند، اجرا ميكنند. (32) اين مساله در قوانين اسلامي نيز در باب زناي محصنه پذيرفته شدهاست: مطابق ماده 99 قانون مجازات اسلامي اگر زناي وي با شهادت شهود ثابتشده باشد،اول شهود سنگ ميزنند ...
ي) شهادت و نظم عمومي:
از آنجا كه شرايط بسيار دقيق، و عملا امكانناپذير شهادت، در عمل راه را براي اعمالمجازات در دادگاههاي جنايي مسدود ميكرد و درنتيجه مجرمان آسوده و فارغبال مرتكبجرم ميشدند، دانشمندان يهودي به اين فكر افتادند كه چگونه بايد از هرج و مرج وبيقانوني در كشور جلوگيري كرد و چگونه ميتوان مانع از سوءاستفاده مجرمان از ايناحتياط فوقالعاده قانون در خصوص اثبات جرم شد. دانشمندان يهودي براي اين مساله دوراه حل عملي مطرح كردند:
الف) دادگاههاي حكومتي: درست است كه دادگاههاي ديني يهود در خصوص پذيرششهادت و اعمال مجازات، مقررات بسيار دستوپاگير و مشكلي دارند، اما براي حفظ نظمعمومي، شريعت نهاد ديگري را پيشبيني كرده است و آن دادگاههاي حكومتي است. براساس قوانين شريعت، پادشاه ميتواند براي خود دادگاههايي تاسيس كند. وظيفه اصلي ايندادگاهها حفظ نظم عمومي است. اين دادگاهها به شرايط شهادت دادگاههاي ديني محدود ومقيد نيستند و اختيارات بيشتري در زمينه اثبات جرم و اعمال مجازات دارند. لذادادگاههاي حكومتي با توجه به اين اختيارات، ميتوانند نظم عمومي را برقرار كنند و مانعمجرمان از ارتكاب جرايم شوند و از وقوع جرم جلوگيري نمايند; چرا كه مجرمان در اينصورت ميدانستند كه جرمشان در دادگاههاي حكومتي قابل اثبات خواهد بود.
ب) بيت دين[خانه دادرسي]: راه حل ديگر، مبتني بر اختيارات خود دادگاههاي يهوديبود. دادگاههاي يهودي صرفا دادگاه قانون نيستند. برخي از اين دادگاهها [بيت دين] نهاديهستند كه بايد نظم عمومي را در حوزه صلاحيتخود، اعم از كشور و شهر و ناحيه، تامينكنند. لذا هنگامي كه اين نهاد قضايي به عنوان يك نهاد اجرايي و نه يك دادگاه قانونتشكيل ميشد، اختيارات فوقالعاده وسيعي داشت. به همين جهت، اگر نظم عمومي،شريعت ديني و اخلاق مورد تعريض واقع ميشد، اين دادگاهها اقداماتي مبذول ميداشتند. (33)
2. اقرار
اقرار يكي از ادله اثبات دعوي مدني در حقوق اسلامي است. برابر ماده 1259 قانون مدني:«اقرار عبارت از اخبار به حقي استبراي غير بر ضرر خود».
در امور كيفري نيز اقرار از مهمترين ادله اثبات دعوي است. اقرار در امور كيفري «اعلام واخبار متهم استبه قبول قسمتي يا تمامي موضوع اتهام كه عليه او اقامه شده است». (34)
در حقوق قديم، اقرار يكي از مهمترين ادله امور كيفري بوده است. در نظام تفتيشي،اقرار مهمترين دليل بوده و ارزشي بيش از ساير ادله داشته است. (35)
در حقوق جزاي عرفي، اقرار به خودي خود داراي اعتبار و ارزش نيست، بلكه بايد با سايرقراين و امارات و دلايل ديگر مقرون و همراه باشد. به عبارت ديگر در امور جزايي اقرار متهمبه تنهايي كافي براي اثبات ارتكاب بزه نميباشد. (36)
در حقوق ايران، كه منشا فقهي دارد، درباره اينكه آيا اقرار موضوعيت دارد يا طريقيت،اختلاف است. بسياري از حقوقدانان بر اين باورند كه اقرار طريقيت دارد. ديوان عالي كشوردر راي شماره 302481/7/19 گفته است: «در امور جزايي اعتراف متهم طريقيت دارد و اگر دادگاهبه ملاحظه قراين و امارات ديگر، اقرار متهم را از دلايل خارج نمايد، موجب شكستن حكمنميباشد».
در قوانين جزايي اسلام، اقرار يكي از ادله اثبات جرم، و بلكه مهمترين آن شمرده شدهاست. در قانون مجازات اسلامي نيز در جرايم گوناگون، اقرار دليل اثباتي محسوب شده است:زنا (م.168)، شرب خمر (م.168)، محاربه (م.189)، سرقت (م.199)، قتل (م.231) لواط(م.114) و ...
در قوانين كيفري يهود، اقرار اعتبار و ارزش چنداني ندارد. براي تبيين مطلب، بايد بيندادگاههاي مدني و جزايي تفكيك كرد.
1. اقرار در دعاوي مدني: (37) دادگاهها در دعاوي مدني، اقرار مدعي عليه را ميپذيرند و براساس آن حكم صادر ميكنند، منتها صدور حكم بر اساس اقرار در امور مدني به معناياعتبار اقرار نيست، بلكه مبناي آن اين اصل است كه هر كس حق دارد دارايي خود را بهعنوان هديه به ديگري ببخشد. بنابراين، اگر مدعي عليه اتهامي را در اين امور، صواب دانستو آن را قبول كرد، به دادگاه ارتباطي ندارد كه درصدد كسب ادله بيشتري برآيد. (38)
به عبارت ديگر اعتبار اقرار در امور مدني اصيل نيست، و كلا به عنوان دليل ارزشي ندارد;مالك حق دارد هر گونه تصرفي در مال خود بكند و اقرار او در اين مورد، دال بر محق بودنمدعي نيست، بلكه مبناي پذيرش اقرار او اين است كه مالك ميتواند مال خود را به ديگرانببخشد، يعني همان چيزي كه در حقوق اسلامي از آن به نام «قاعده تسليط» (39) نام ميبريم.
2. اقرار در دعاوي كيفري: در كتاب مقدس، گاهي مشاهده ميكنيم كه بر اساس اقرار،حكم به قتل كسي شده است. نمونه آن در مورد مردي است كه نزد «داود» اعتراف به قتل«شاؤل پادشاه» كرد و داود وي را بر اساس اين اقرار به قتل رساند:
داود او را گفت كه خونتبر سر خودت باشد، زيرا دهانتبر تو شهادت دادهگفت كه من مسيح خداوند را كشتم (كتاب دوم سموئيل، 1:16).
با وجود اين، دادگاههاي جنايي يهود، اقرار را به عنوان دليل اثبات جرم نميپذيرفتند.مبناي اين مساله، يك اصل اساسي در حقوق جزاي يهود است: «هيچ كس نميتواند باشهادت خويش، خود را به ارتكاب جرمي متهم كند» (سنهدرين، 9 ب). (40)
منشا اين اصل، كه در امور كيفري شخص نميتواند عليه خويش اقرار كند، اين است كهطبق مقررات ريعتيهود: «انسان فقط به خود تعلق ندارد و همان گونه كه حق نداردموجب آسيب جسماني ديگران شود، همچنين حق ندارد كه گزندي به خويش وارد آورد». (41)
از آنچه گذشت، معلوم ميشود كه در دادگاههاي جنايي يهود، اقرار متهم اعتبار قانونينداشت و به آن توجه نميشد.
Adin steinsaltz مينويسد:
اين قاعده در طول قرنها به عنوان سلاحي قدرتمند در مقابل تلاشهايي كه براياخذ اعتراف با زور يا تشويق و ترغيب صورت ميگرفت، به دادگاهها خدمتكرد. نه تنها هيچ كس را نميتوان واداشت كه خود را با شهادت خويش مجرمقلمداد كند، بلكه خود اتهامي (42) هيچ ارزشي ندارد و در دادگاه به عنوان دليلپذيرفته نميشود. (43)
3. علم قاضي
در حقوق جزاي اسلامي، علم قاضي يكي از ادله اثبات جرم است. قانونگذار در قانون مجازاتاسلامي در جرايم گوناگون، مثل لواط (م.120)، سرقت (م.199)، قتل (م.231) و ... علمقاضي را به عنوان دليل اثبات جرم پذيرفته است. افزون بر اين، ماده 105 اين قانون،قاعدهاي كلي براي علم قاضي بيان كرده است: «حاكم شرع ميتواند در حقالله و حقالناس بهعلم خود عمل كند ...».
در قوانين كيفري يهود، به ويژه در جرايم مستوجب اعدام، علم قاضي به عنوان دليلپذيرفته نشده است. در دادگاههاي جنايي نه تنها قضات دادگاه نميتوانستند بر اساس علمخويش حكم صادر كنند، بلكه حتي اگر وقوع جرم را با چشم خويش ديده بودند، از رسيدگيبه دعوي منع ميشدند. علت آن بود كه ممكن بود تنفر و خشم ايشان مانع از صدور حكممنصفانه و بيطرفانه گردد.
دستورالعملهاي ثابتي خطاب به دادگاهها وجود داشت كه حتيالامكان از صدور مجازاتمرگ خودداري ورزند; بنابراين، هر كه را از رعايت رفتار منصفانه نسبتبه متهم ناتوانمييافتند، از هيات قضات اخراج ميكردند; مثلا مردان بيفرزند و سالخوردگان، صلاحيتخدمت در چنين دادگاهي را نداشتند، زيرا به گفته تلمود «آنها غم و غصه بارآوردن بچهها رافراموش كردهاند» و بنابراين، ممكن استبيشتر علاقمند به اعمال نص دقيق ريعتباشند،به جاي آنكه انگيزهها و عواطف متهم را مدنظر قرار دهند. (44)
چنان كه از مطالب فوق روشن شد، در دعاوي جنايي اصل بر رافت و گذشتبوده است.قضات سعي ميكردهاند كه با توجه به انگيزه ارتكاب جرم و موقعيت مجرم، حتيالامكان ويرا از اتهام تبرئه كنند و لازمه اين مساله وجود قضاتي است كه بتوانند در برابر اين اتهام،حداكثر نرمش و رافت را نشان دهند. قاضي كه وقوع جرم را با چشمان خويش ديده است ووقوع اين بزه سنگين وي را خشمگين و از متهم متنفر نموده است، ديگر نميتواند آنانصاف و مهرباني را كه مدنظر شريعت است، مبذول دارد و از اينرو نميتواند به چنيندعاوياي رسيدگي كند.
4. سوگند
الف) سوگند: حقوق كيفري يهود، همانند حقوق جزاي اسلامي و بيشتر نظامهاي حقوقي،قسم را در عداد ادله اثبات جرايم قرار نداده است. هيچ جرمي، و حتي دعاوي مدني، با قسمقابل اثبات نيست. با اين همه، گاهي كسي كه متهم به ارتكاب جرمي است، ميتواند خود رابا سوگند تبرئه نمايد.
در تورات آمده است:
اگر كسي الاغي يا گاوي يا گوسفندي يا جانوري ديگر به همسايه خود امانت دهدو آن [حيوان] بميرد يا پايش شكسته شود يا دزديده شود و شاهدي نباشد، قسمخداوند در ميان هر دو نهاده شود كه دستخود را به مال همسايه خويش درازنكرده است، پس مالكش قبول كند و او عوض ندهد (سفر خروج، 22:10-13).
در دعاوي جنايي، اگر شاهدي بر مساله نباشد و يا شهادت گواهان پذيرفته نشود، متهمبيدرنگ آزاد ميشود و نيازي به اداي سوگند نيست. اصل برائت در دعاوي جنايي كاملارعايت ميگردد. تنها در دعاوي مدني (و جرايم مالي) است كه گاه سوگند مصداق پيداميكند.
ب) قسامه: قسامه در لغتبه معناي «سوگندها» يا «سوگندخورندگان» است.
در كشورهاي مغربزمين، به ويژه از انقراض روم غربي در قرن پنجم ميلادي، اصل برائتپذيرفتهنبود و لذا متهمانبيگناهيخويش را با قسم يا قسامهثابت ميكردند. در اين كشورها،براي اثبات بيگناهي، چه در قتل و صدمات جسماني و چه در جرايم عليه اموال و عفت واخلاق خانوادگي، قسامه مرسوم بوده، اما هيچگاه براي اثبات جرم به كار نميرفته است. (45)
فقه اسلامي، قسامه را در قتل و صدمات بدني پذيرفته است; اما درباره اينكه آيا قسامهتنها براي اثبات بيگناهي و رفع اتهام از متهم استيا اينكه ميتوان با آن جرم را نيز ثابتكرد، بين فقهاي اسلامي اختلاف نظر وجود دارد. بيشتر فقهاي اسلام، ازجمله فقهاي شيعه،بر اين باورند كه قسامه يكي از ادله اثبات قتل است و در صورتي كه ظن (لوث) به ارتكابعمل توسط متهم باشد، ميتوان با قسامه جرم وي را ثابت كرده، او را مجازات نمود.
قانون مجازات اسلامي در ماده 231، قسامه را در عداد ادله اثبات قتل شمرده است و درمواد 239 تا 256 مقررات آن را بيان داشته است.
برخلاف اين نظر، برخي ديگر از فقهاي اسلامي، از جمله ابوحنيفه، قسامه را دليلاثباتكننده قتل نميدانند، بلكه آن را تنها دليلي بر اثبات بيگناهي متهم ميدانند.ابوحنيفه ميگويد:
قسامه دليل اثباتكننده قتل نيست، بلكه دليلي است كه اهل محلهاي كه مقتول درآن يافتشده، آن را براي نفي اتهام از خود به كار ميبرند (و به اين وسيله ثابتميكنند كه ايشان وي را نكشتهاند). در اينجا مدعيان قسم نميخورند، بلكه اهلمحله قسم ميخورند كه وي را نكشتهاند و بدين گونه قصاص را از خود دفعميكنند. (46)
آن گونه كه از كتاب مقدس برميآيد، قسامه در كيش يهود پذيرفته شده است. توراتچنين ميگويد:
اگر در زميني كه يهوه خدايتبراي تصرفش به تو ميدهد، مقتولي در صحراافتاده، پيدا شود و معلوم نباشد كه قاتل او كيست، آنگاه مشايخ و داوران تو بيرونآمده، مسافتشهرهايي را كه در اطراف مقتول استبپيمايند. و اما شهري كهنزديكتر به مقتول است، مشايخ آن شهر گوساله رمه را كه با آن خيش نزده و يوغبه آن نبستهاند بگيرند [و آن را بكشند] ... و جميع مشايخ آن شهري كه نزديكتر بهمقتول است، دستهاي خود را بر گوساله كه گردنش در وادي شكسته شدهبشويند. و جواب داده بگويند دستهاي ما اين خون را نريخته و چشمان ما نديدهاست. اي خداوند قوم خود اسرائيل را كه فديه دادهاي، بيامرز و مگذار كه خونبيگناه در ميان قوم تو اسرائيل بماند. پس خون براي ايشان عفو خواهد شد (سفرتثنيه، 21:1-8).
آن گونه كه از آيات فوق برميآيد، قسامه در جايي كاربرد دارد كه مقتولي يافتشود كهقاتل آن معلوم نيست و لذا اهل شهري كه به محل كشف جسد مقتول نزديكتر است، سوگندميخورند كهوي را نكشتهاند. پسقسامه براياثبات بيگناهي و رفع اتهام پذيرفته شده است.
با مقايسه اين بخش از تورات با آنچه از ابوحنيفه نقل شد، معلوم ميشود كه اين دو نظردرباره قسامه، همانند هم است و طبق هر دو، قسامه دليلي است كه اهل محلهاي كه مقتولدر آن يا نزديك آن يافتشده، براي اثبات بيگناهي خود اقامه ميكنند.
5. اردالي
اردالي (47) يا داوري ايزدي، دليلي قضايي است كه به ويژه در قرون وسطي متداول بوده است.در اين آزمون، متهم را با شيوههايي سخت مانند وادار كردن به رفتن در آتش يا انداختن دررودخانهو ... امتحانميكردند.اگر وياز اينآزمونها نجاتمييافت، بهبيگناهيويحكم ميشد.
در قوانين شرق قديم، مانند قانون آشور و قانوننامه حمورابي، اردالي يكي از روشهايرايج اثبات جرم بوده است. مطابق قانوننامه حمورابي:
اگر مردي به جادوگري، يا زني به زنا متهم ميشد، او را واميداشتند. تا خود را بهنهر فرات بيفكند ... اگر زن از غرق شدن نجات مييافت، دليل آن بود كه بيگناهاست; اگر جادوگر غرق ميشد، دارايي وي به كسي ميرسيد كه او را متهم ساختهبود و در صورتي كه نجات مييافت، تمام دارايي كسي كه به وي تهمت زده بود بهاو تعلق ميگرفت (48) (مواد 2 و 132 قانوننامه حمورابي).
همچنين ماده 17 قانون آشور، در موردي كه مردي به همسر مرد ديگري اتهام وارد كندو شاهدي نباشد اردالي نهر جاري ميگردد. (49)
حقوق اسلام، اردالي را دليل اثبات جرم نميداند و در هيچ يك از جرايم و دعاوي كيفريآن را مثبت ندانسته است.
در شريعتيهود، مواردي را ميتوان يافت كه داوري ايزدي در عداد ادله اثبات جرمشمرده شده است. ازجمله براي اثبات خيانت زن به شوهرش از چنين آزموني استفادهميشود: به گفته تورات، اگر مردي نسبتبه زنش بدگمان شود و گمان برد كه او با مردديگري همبستر شده، ولي شاهدي نداشته باشد، براي روشن شدن حقيقت، زن خود راپيش كاهن ميبرد. كاهن مقداري آب مقدس در كوزه ميريزد و مقداري از غبار كف عبادتگاهرا با آن مخلوط ميكند. آنگاه كاهن از زن ميخواهد كه قسم بخورد بيگناه است و به اوميگويد: اگر غير از شوهرت مرد ديگري با تو همبستر شده، از اثرات آب تلخ لعنت مبراشوي. ولي اگر زنا كردهاي، خداوند گريبانگيرت شود و شكمت متورم شده، نازا شوي. زن بايدبگويد: آري چنين شود. بعد كاهن اين لعنتها را در يك طومار بنويسد و آن را در آب تلخبشويد، سپس آن آب تلخ را به زن بدهد تا بنوشد.
و چون آب را به او نوشانيد اگر نجس شده و به شوهر خود خيانت ورزيده باشد،آن آب لعنت داخل او شده تلخ خواهد شد و شكم او متنفخ و ران او ساقطخواهد گرديد و آن زن در ميان قوم خود مورد لعنتخواهد بود. و اگر آن را زننجس نشده، طاهر باشد آنگاه مبرا شده اولاد خواهد زاييد (سفر اعداد،5:28-27).
اين آزمايش، قانون بدگماني يا غيرت ناميده شده است. (50) افزون بر اين، دعاي سليمانپادشاه در كنار معبد، شاهدي بر قبول داوري ايزدي در شريعتيهود است:
هر كس متهم به جرمي شده باشد و از او بخواهند كنار اين قربانگاه سوگند ياد كند كهبيگناه است، آن وقت از آسمان بشنو و داوري كن اگر به دروغ سوگند ياد نموده و مقصرباشد وي را به سزاي عملش برسان. در غير اين صورت، بيگناهي او ثابت و اعلام كن (اولپادشاهان، 8:32-31).
جمعبندي و خلاصه بحث
از مجموع آنچه گذشت، معلوم ميشود كه در حقوق كيفري يهود، تنها دليل اثباتكنندهجرايم مستوجب اعدام (51) و نيز صدمات بدني و جرايم جنسي، شهادت، آن هم با شرايط ومحدوديتهاي بسيار و دقيق، است و اين جرايم با هيچ دليل ديگري قابل اثبات نيست.
اقرار تنها در دعاوي حقوقي و جرايم مربوط به اموال (مثل سرقت) پذيرفته ميشود و دردعاوي كيفري متهم حق ندارد عليه خود اقرار كند و حتي اگر اقرار كند، به آن ترتيب اثر دادهنميشود.
علم قاضي حداقل در جرايم مستوجب اعدام ارزش اثباتي ندارد و حتي قاضي كه شاهدوقوع جرم بوده، نبايد جزو هيات قضات (يعني 23 قاضي رسيدگيكننده) باشد.
قسم و قسامه به عنوان دليل اثبات جرم پذيرفته نشده است.
اردالي، بر اساس تورات، تنها در نوعي از جرايم جنسي پذيرفته شده است. با اين همهنميتوان آن را در عداد ادله شمرد و دادگاههاي جنايي يهود بر اساس آن حكم نميكردند;چرا كه دليل مورد قبول اين دادگاهها منحصرا شهادتي محكم و متقن بود.
با اين همه، از آنجا كه سختگيري در ادله، به عدم اثبات جرايم و درنتيجه بيپرواييمجرمان ميانجامد، براي دادگاههاي حكومتي، و نيز دادگاههاي ديني - هنگامي كه به عنواننهاد اجراي و براي حفظ نظم عمومي تشكيل ميشدند - محدوديت ادله كمتر بود و ايندادگاهها ميتوانستند براي جلوگيري از هرج و مرج و حفظ نظم جامعه، ادله گوناگوني را مورداستناد قرار ميدهند.
كتابنامه
الف) منابع فارسي و عربي
1. كتاب مقدس، انجمن پخش كتب مقدسه.
2. ترجمه تفسيري كتاب مقدس
3. آشوري، محمد: آيين دادرسي كيفري، ج1، چاپ اول، انتشارات سمت، تهران: تابستان1375.
4. - : عدالت كيفري از ديدگاه حمورابي، نشريه مؤسسه حقوق تطبيقي، شماره7، تهران: 1359.
5. ا. كهن، راب: گنجينهاي از تلمود، ترجمه امير فريدون گرگاني، چاپ زيبا، 1350.
6. بي، ناس، جان: تاريخ جامع اديان، ترجمه علياصغر حكمت، چاپ سوم، انتشارات علمي وفرهنگي، تهران: 1373.
7. خزاني، منوچهر: جزوه «آيين دادرسي كيفري» (2)، دانشگاه شهيد بهشتي.
8. دورانت، ويل: تاريخ تمدن، ترجمه احمد آرام و ديگران، ج1، چاپ پنجم، انتشارات علمي وفرهنگي، تهران: 1376.
9. عوده، عبدالقادر: التشريع الجنائي الاسلامي مقارنا بالقانون الوضعي، ج2، دارالكتاب العربي،بيروت.
10. گلدوزيان، ايرج: حقوق كيفري تطبيقي، ج1، چاپ اول، تهران، ماجد، 1374.
11. مجموعه من المؤلفين: شريعه حمورابي و اصل التشريع في الشرق القديم، ترجمه بالعربياسامه سراس، دمشق، دار علاءالدين، 1992.
12. ميك، تئوفيل: قانوننامه حمورابي، ترجمه كاميار عبدي، چاپ دوم، سازمان ميراثفرهنگي، تهران: 1376.
حسين سليماني
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید