انگيزه بحث
ما همگي ادعاي انساندوستي و عدالتخواهي داريم؛ ديگران را به برادري و دوستي و صلح و آرامش در جهان فرا ميخوانيم. همه ما در انتظار روزي هستيم که انسانيت از شرّ اختلافات ومصيبتهاي جنگ رها گردد. آيا اينها تماماً بدين دليل است که ما تظاهر کنيم فرهيخته ون هستيم و ماهيت ارزشها و اعتقاداتي را که پذيرفتهايم، درک ميکنيم؟ آيا اين فراخواني به اصول و ارزشها، به دليل دست يافتن به يک موقعيت ديني يا سياسي يا اقتصادي شما به عنوان خواننده هر ديدگاهي که داشته باشيد،... به هر نوع هويّتي که علاقهمند باشيد؛ سرمايهداري، سوسياليستي،...، يهودي باشيد يا بودايي، مسيحي يا مسلمان... بياييد اين ادعاها را به يک حقيقت ملموس و اين رؤيا را به واقعيت مبدل سازيم و دلهايمان را اناهان و کينهها بشوييم، تا توانايي خود را در راه رسيدن به يک هدف واحد افزايش دهيم. بايد همنظر باشيم که همه اديان از سرچشمه پاک و زلالي نشأت ميگيرند؛ چون اديان آسماني، صنع خداوند کريم و تأثير نيک او در روح انسان هستند. بايد تأکيد کنيم که اگر شرّي باشد، ناشي از انسان است، و بايد اين سخن خداوند را بازخوانيم که فرمود: «اِنّا اَنْزَلْنَ التَّوْراةَ فيها هُدي وَ نُورٌ يَحْکُمُ بِهَا النَّبيُّونَ الَّذينَ اَسْلَموُا لِلَّذينَ هادُو» (مائده: 44)
بياييد بپذيريم که يهوديت اساساً يک دين آسماني است که به راه هدايت فراميخواند، ولي در طول زمانهاي طولاني، دچار شوائب و انحرافاتي شده است. بياييد بپذيريم در شر يا خير بودن انسان ها عوامل زيادي نقش دارند و قومي مانند يهود، که از ابتداي تاريخ با اين عنن شناخته ميشود، پيدايش آن با مکر و حيله و فريب همراه بوده و به طور قطع تحت تأثير مجموعهاي از افکار و عقايدي قرار گرفته است که اين قوم را در مهارت در استثمار و جنايت و تقلّب، از ديگر امّتها متمايز ميگرداند.
از اينرو، بايد عوامل تأثيرگذاري را بررسي کنيم که موجب شدهاند يهود به دنيا به عنوان دشمن کينهتوز بنگرد و در مقابل، دنيا نيز با ديده هراس و احتياط به يهود نگاه کند. به دليل آنکه اين دو ديدگاه متقابل، پايه ثابتي دارند، لازم است علل آنها مورد بررسي قرار گيرند.
پرسشي که در اينجا مطرح ميشود، اين است که چه عواملي موجب شدهاند تا يهود در نظر ساير ملتها تا اين اندازه پيچيده و مبهم باشد؟ پرسش مهمتر اينکه آيا عادلانه و منصفانه است همه يهودياني را که يهوديت را به عنوان دين پذيرفتهاند، پليد و جنايتکار بدانيم؟
در اين کتاب، هر جا واژه «يهودي» به کار مي رود، منظور يهوديت اصيل زلال و خالص نيست، بلکه منظور منحرفاني هستند که دين يهود را به مجموعهاي از قوانين و آيينهايي تبديل کردهاند که در خدمت اهداف مشکوک سياسي و دنيوياند؛ منظور «تلموديان» هستند که به تحرورات پرداخته و تفاسيري از تورات را در آن جعل نمودهاند و متأسفانه تلمود شعار درصد زيادي از يهوديان جهان و عصاره تعاليم موسوي آنان است.
با بررسي پژوهشها درباره مسأله يهوديت يا قضيه فلسطين به عنوان محور هدف مسأله يهوديت، درمييابيم که برخي مسأله يهوديت را با کشمکش بين دو نظام سوسياليستي و سرمايهداري مرتبط ميدانند و در نتيجه، صهيونيسم را زاييده سرمايهداري دانسته، عامل دين را در ديده گرفتهاند. بعضي ديگر آن را محصول تنفّر يهود از اديان ديگر و ادعاي آنان مبني بر برتري يهوديت بر مسيحيت و اسلام دانسته و در نتيجه معتقدند که اين منازعه صرفاً جنبه ديني - رواني دارد و در اين بين، به عامل اقتصادي و سياسي توجهي نکرده اند. بسياري ديگر برايدرگيري بين صهيونيستها و اعراب، عوامل ديگري تراشيدهاند.
حقيقت اين است که همه تحقيقات مذکور، خوب و ارزشمند بوده و جوانب بسيار مهمي از مسائل يهوديت را روشن ساختهاند، اما اشکال آنها اين است که ما نميتوانيم بدون در نظر گرفتن ميراث ديني يهود، آن را با اين عنوان که زاييده سرمايهداري است، بررسي کنيم.
همچنين نميتوان بدون توجه به عوامل سياسي و اقتصادي و تأثير آنها در بيشتر مسائل عصر حاضر، يهوديت را نتيجه آموزههاي ديني و تعاليم تورات به شمار آورد.
براي اينکه در مسأله يهوديت به مطالعهاي تقريباً نهايي دست يافته باشيم، لازم است به همه تحقيقاتي که به کشف جنبههاي مسأله يهوديت مي پردازند توجه کنيم، هر چند سطح اين تحقيقات يکسان نيستند.
چگونه نظريهپردازان يهود ميتوانند قومشان را با افکار خود - عليرغم سطحي و مبهم بودن ادلّه آن - قانع کنند؟
من از پيش اعلام ميکنم که هدف آنان نميتواند گمراهسازي باشد؛ چون اين نيرنگ جز در ابلهان نميگيرد و اين افراد در يهوديت، اندک هستند. اما اگر خداوند توفيق داد، هدف و انديشهاي را که سالها مرا به خود مشغول ساخته است، محقق ميسازم... و اگر موفق گان را به بحث و تحقيق فرا ميخوانم، تا اين جهان را از گروه متعصّبي که با ثروت و عقايد خود، سيطره پيدا کردهاند، رهايي بخشيم و به جامعهاي انساني دست يابيم که در آن يهودي، مسيحي و مسلمان در صلح و صفا در کنار هم زندگي کنند و اين هدف الهي از خلقت، تحقق ياکه: «يا اَيُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ اُنْثي وَ جَعَلْناکُمْ شُعوُباً و قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ اَکْرمَکُمْ عِنْدَ الله ِأَتْقيکُمْ» (حجرات: 13(
از اينرو، خداوند نيز در صدد تحقق اين هدف است.
کلياتي درباره يهوديت
1. بررسي کتاب مقدّس
منظور از «کتاب مقدس» عهد عتيق (تورات) و عهد جديد (انجيل) است. تعداد نويسندگان کتاب مقدّس به چهل تن ميرسد و تدوين آن 1600 سال طول کشيده است. کتاب مقدّس داراي 66 سفر است که در عهدين تقسيم شده است.
عهد عتيق1
عهد عتيق، در بين يهوديان به تورات معروف است. تورات واژهاي عبري به معناي قانون است. همچنين گفته ميشود واژه «تورات»2 برگرفته از «ثورات» يا دورههاي تاريخي ملازم با زندگي بنياسرائيل در گذشته است.
تورات داراي 39 سفر است که به سه بخش تقسيم ميشود
1. قانون: اين بخش، اسفار پنجگانه موسيعليه السلام را در بر ميگيرد که عبارتند از: سفر پيدايش، خروج، لاويان، اعداد، و تثنيه. اين بخش در سال 1500 ق.م. نوشته شده است.
2. انبياء: شامل سفر يوشع بن نون، داوران، کتاب اول سموئيل، کتاب دوم سموئيل، کتاب اول پادشاهان، کتاب دوم پادشاهان و انبياء (اشعياء، ارمياء، حزقيال و پيامبران دوازدهگانه) ميباشد.
3. مکتوبات: عبارتند از: مزامير، امثال، ايوب، غزل سليمان، جامعه راعوث، مراثي، استر، و باقي اسفار.
شايان ذکر است که «ملاکي» جزو آخرين نويسندگان عهد عتيق است و آخرين سفر عهد عتيق را به خود اختصاص داده که «سفر ملاکي» ناميده ميشود. اين امر مربوط به حدود سال 400 ق.م. ميباشد، ولي براي اولين بار در سال 1494 م در ميلان به چاپ رسيده است .
ترجمههاي کتاب مقدس اساساً زبان اصلي تورات، عبري و زبان اصلي عهد جديد، يوناني بوده است. کتاب مقدّس به تعداد زيادي از زبانهاي جديد و قديم دنيا ترجمه شده است که ما با ذکر مهمترين آنها، به شرح تعدادي از اين ترجمهها ميپردازيم: ترجمه سبعينيه (ترجمه هفتادي)، سرياني، مصريي، قبطي، لاتيني، عربي قديم و عربي جديد.
1. ترجمه سبعينيه: عهد عتيق در سال 280 ق.م. از عبري به يوناني ترجمه شد و از آن نظر که تعداد مترجمان آن هفتاد نفر بودند، ترجمه هفتادي ناميده شد.
2. ترجمه سرياني: پس از گسترش معابد سرياني، عهد عتيق از عبري به سرياني و عهد جديد از يوناني به اين زبان ترجمه شد.
3. ترجمه حبشي: ترجمه کتاب مقدس از يوناني به حبشي توسط 9 تن از قدّيساني که از سوريه آمده بودند، صورت گرفت.
4. ترجمه عربي قديم: اين ترجمه پس از فتح اسپانيا توسط اعراب، حدود سال 746 م صورت پذيرفت.
5. ترجمه عربي جديد: پس از فراخوان علماي کليساي شرق براي ضبط و بازنگري در ترجمه کتاب مقدّس، کشيش عالي اسميت در سال 1820 م اين کار را آغاز و پس از مرگش، کرنيلوس وان ديک امريکايي اقدام به تکميل ترجمه او کرد. اين ترجمه در 23 اوت 1864 م به پايان رسيد و با همکاري شيخ ناصيف اليازجي و شيخ يوسف الاسيرالازهري در تصحيح و تطبيق ترجمه با اصل، براي اولين بار در سال 1887 م به چاپ رسيد.
2. خاندان و تبارنامه يهود3
يهوديان نسب خود را به جدّ بزرگشان، سام بن نوح ميرسانند. به همين دليل، به خود لقب «سامي» ميدهند. آنان همچنين به «عبرانيان»4 معروف هستند، يا به دليل انتسابشان به يکي از اجداد ابراهيم، عابر، يا به دليل اينکه آنان از رود اردن يا از اور کلدانيان در عرابور نمودهاند. آنان همچنين ملقّب به نام جدّشان، يعقوب، هستند که خداوند به او عنايت کرده، او را «اسرائيل» ناميد و بر همين اساس، بر نوادگان وي «اسرائيلي»5 گفته ميشود. نيز به دليل انتسابشان به يهودا، يکي از اسباط دوازدهگانه يهود، به «يهود»6 متّصف هست هرچند اين نام بر پرشمارترين طايفه يعقوب اطلاق شده است.
زماني که ابراهيمعليه السلام وارد فلسطين شد، همسرش ساره، اسحاق و همسر و کنيز مصرياش، هاجر، اسماعيل را به دنيا آورد که اصل و تبار عربها و ملتهاي ديگر به او برميگردد. يعقوب، از فرزندان و يوسف از نوادگان اسحاق است که به اسماعيليان فروخته شد و به فت و از او نسل با عظمتي پا به عرصه وجود گذاشت که حضرت موسيعليه السلام نيز از آن جمله است. وي به همراه قوم خود، فرزندان يوسف، به دليل ترس از حمله فرعون، از مصر فرار کرد و به سوي فلسطين بازگشت. ديگر فرزندان يعقوب نيز عبارتند از: راوبين، شمعون، جاد، يهودا، سّاکار، زبولون، يوسف، منسّي، بنيامين، اشير، دان و نفتالي، که طايفه بنياسرائيل را تشکيل ميدهند. يهوديان از زمان پيدايش يهوديت تاکنون، خود را به يکي از اين اسباط منتسب ميدانند.
3. پراکندگي جغرافيايي اسباط يهود7
زماني که يهوديان به رهبري يوشع بن نون وارد فلسطين شدند، پس از سر شماري، سرزمين فلسطين و اطراف آن، بين آنان تقسيم شد.
راوبين و جاد و نيم سبط منسّي بخش واقع در شرق اردن را، که از جنوب بحر الميّت تا شمال جبل الشيخ گسترش و امتداد يافته است، تصاحب کردند.
سبط يهودا نيز در بخش جنوبي، که طول آن از بئر السبع تا شهر قدس و عرض آن از درياي مديترانه تا بحرالميّت کشيده شده بود، ساکن شدند.
سبط شمعون بين فرزندان سبط يهودا پراکنده شد. در شمال سبط يهودا سبط بنيامين بود.
در شمال سبط بنيامين، سبط يوسف بود که اکنون به «جبل نابلس» در وسط فلسطين معروف است.
شمال سبط يوسف، نيم سبط منسّي و يسّاکار در سرزميني که اکنون به «مرج بن عامر» و سرزمين «باشان» معروف است، ساکن شدند. اين مکان عبارت است از: سرزمين حوران، جولان و لجاه. در شمال يسّاکار، اشير ساکن شد که تا امروز به «سرزمين بشارت» معروف است. در شرق سبط اشير، سبط نفتالي مسکن گزيد و امروزه سرزمين او به «صفد» و «مرجعيون» معروف است. هنگامي که سبط زبولون، بين اشير و يسّاکار، يعني در شهر ناصره امروزي مسکن گرفتند، سبط جاد، در يافا و اطراف آن و نيز در دشت حوله ساکن شدند.
4. اعياد يهود
يهود غالباً در اعياد، گاو، گوسفند، بز، کبوتر و فاخته ذبح ميکنند. اين کار به عنوان کفّاره گناهان مردم صورت ميگيرد. پيش از ذبح، خاخام لغزشها و گناهان مردم را بازگو ميکند، سپس قرباني، ذبح و سوزانده ميشود تا خداوند بوي آن را استشمام کند و روح و خاطرند گردد و از گناهان قوم خود درگذرد [!].
اعياد يهود عبارتند از:
1. روز شنبه: چون خداوند در شش روز دنيا را آفريد و در روز هفتم به استراحت پرداخت، و به دليل آنکه يهود برگزيده خداست، بنابراين، استراحت آنان به دليل استراحت خداوند است. عيد روز شنبه، داراي مراسم و مناسک خاصي است که خداوند پايبندي به آنها را خواستار شد نسبت به حفظ اين روز تأکيد نموده است. «... سبتهاي مرا نگاه داريد. ...» (خروج 31:13)8
2. عيد فصح يا روز خروج: اين عيد، اولين عيد سالانه يهود است. در اين روز، يهود روزگار بردگي خود در برابر مصريان و رنج و عذاب آن دوران را يادآوري ميکند و براي فراموش نکردن آن دوره، خداوند به آنان امر کرد تا همانند روزهاي خروج از مصر، نان فطير بخورند. «... فت روز نان فطير، چنانکه تو را امر فرمودم، در وقت معيّني در ماه ابيب بخور؛ زيرا در ماه ابيب از مصر بيرون آمدي.» (خروج 34: 18)
3. عيد هفتهها: اين جشن، پنجاه روز بعد از دومين روز عيد فصح برگزار ميشود. يکي از آداب آن اين است که بايد اين مراسم در سرزمين يهود9 برگزار شود؛ جايي که منظور يهود از آن، «فلسطين» امروزي است.
4. روز کيپور: در اين عيد، به دليل ياد بود نزول رحمت خداوند بر آنان، به مدت هفت روز در صحرا ساکن ميشوند.
5. روز کفّاره: اين عيد، روز دهم اکتبر است و يهوديان براي کفّاره گناهان خود، در اين روز قرباني ميکنند. يهود اعياد ديگري نيز دارد؛ از جمله ميتوان «سبْت زمين»، «سال يوبيل» و اول هر ماه را نام برد.
6. فرقههاي يهود10
فرقهگرايي يهوديت ناشي از ثبات و آرامش يهود، در قبل و بعد از ميلاد و نيز سرگرم شدن آنان به خود و نزاع بر سر پستهاي ديني است. در نتيجه اين امر، دو مکتب پديد آمدند: يکي در بابل که «مکتب شرقي» و ديگري در طبريه که «مکتب غربي» نام گرفت پيدايش اين دو مکتب، نقش زيادي در انقسام يهود به فرقههاي مختلف با ويژگيها و مشخصات و عقايد خاص داشت. اين فرقهه11 از لحاظ ظاهر، به چهار و از لحاظ محتوا، به پنج گروه تقسيم ميشوند:
الف. فرقه يهود از لحاظ ظاهر
1. محافظهکاران يا بنيادگرايان: آنان پيروان شريعت و پايبند به کامل بودن آن و اصول مراسم آن هستند.
2. ظاهرگرايان: گروهي که آيين و عبادات را بپا ميدارند، بدون اينکه براي محتوا اهميتي قايل شوند
3. مماشاتکنندگان: گروهي که با ظاهرگرايانومحافظهکارانمماشاتمي کنند.
4. استقلالطلبان: گروهي که مراسم و آيين عبادي را بپا نميدارند و به تعاليم شريعت توجهي نميکنند.
ب. فرقههاي پنجگانه مشهور يهود از لحاظ محتوا.
1. فريسيان: يا عزلتطلبان، پارسايان، برگزيدگان يا خاصّان که عليرغم آنکه همه اعضايشان از عامّه مردم هستند، خود را در پارسايي و برتري بر ديگر فرقهها، بيهمتا ميدانند. آنان مدعياند که شهرتي نيک دارند و علم دين مختصّ آنان است و همچنين ثواب و عقاب، و جسم انسان اثر گذاشته، تا زندگي پس از مرگ ادامه دارد. اين فرقه با فرقه صدّوقيان، که پس از بازگشت يهود از جلاي بابل شکل گرفت، به مخالفت برخاست و در اين بين، با جليليان پيمان بست. جليليان در عهد الکساندرا، همسر يونياس، در حدود سال 78 ق.م. با تقويت و تثبيت خود، موقعيت خوبي به دست آورده، در نتيجه امور دين را در دست گرفته بودند.
فريسيان همچنين به تدوين اسفار شفاهي مبادرت ورزيدند و پس از ويراني قدس، حدود سال 70 م بر شهر «يمني»12 تسلط يافته، آنجا را به مرکز مهمي براي مطالعات تلمودي تبديل کردند. با وجود آنکه اين فرقه ادعاي پارسايي، برتري و معرفت داشت، اين امر مانع اعمال پسو بدخلقي آنان نميشد. همين امر سبب شد که يحياي تعميددهنده، آنان را «افعيزادگان» توصيف کند و با وجود آنکه مسيحعليه السلام در جهت اصلاح آنان تلاش کرد، اما در آخر، آنان را به دروغگويي و تظاهر به نيکي و ريا کاري توصيف نمود.
2.سامريان: اين نام منسوب است به «سامره»؛ شهري که احتمالاً «نابلس» امروزي است. اين فرقه بر تورات سامري (فقط پنج سفر اول) اعتقاد دارد و داراي ديد بازتري نسبت به محيط انساني اطراف خود است. حضرت عيسيعليه السلام توانست نسبت به حال آنان مفيد باشد و ايمان را ر دلهايشان وارد کند و همين امر فريسيان را به قطع رابطه با سامريان در عصر مسيح و عدم ارتباط با آنان وادار کرد.
3.افراطيان (جليليان): فرقهاي يهودي که بيشتر اعضاي آن از چهار سبط يهود به نامهاي يسّاکار، زبولون،نفتالي و اشير هستند. آنان در بخش فوقاني و تحتاني جليل، که يهوداي جليلي آنان را رهبري ميکرد، مسکن گزيدند... و خصيصه افراطيگري و غلو در امور ديني بر چيره شد و زماني که روميان ماليات را بر آنان وضع کردند، با آنان به مخالفت برخاستند (اعمال رسولان 5:37) و با فرقه فريسيان همپيمان گشتند و اين امرخشم روميان را برانگيخت. در نتيجه، به مجازات آنان پرداختند و توسط پيلاطوس قتل عام شدند. در اين ميان، برخي نيز معقدند: آنان توسط کرينباس رومي بين رفتهاند.
4. صدّوقيان: صدوقيان منسوب به صادوق اليعازري - يعني عادل، صميمي، يا وفادار - هستند؛ فردي که در عهد سليمان رياست کاهنان را به دست گرفت. ... توجه اين فرقه، به دين و اقتصاد بود و نسبت به اجراي قوانين بسيار سختگير بودند. اين امر موجب برتري آنان بر فرقه فريسان شد؛ بنابراين، با آنکه تعدادشان کم بود، پستهاي رياست کَهنه و اشرافيگري کشيشي را اشغال کردند.
نقش کاهنان و اهميت آنان در عهد صدوقيان نمايان شد. کاهن، مفتي و رهبر و خزانهدار و رکن گروه بود. شمعون صدوق13 مشهورترين کاهن اين فرقه بود، که انگيزه کتابت تلمود و اهتمام نسبت به اسفار شفاهي و تدوين آن به او بر ميگردد.14
شايان ذکر است که صدوقيان و فريسيان، جبهه ضد مسيحيت را تشکيل ميدادند. بنابراين، يوحنّاي نبي، صدوقيان را مانند فريسيان، همچون «افعيزادگان» توصيف ميکند. (متي 7: 3)
عهد جديد، نقش صدوقيان را در آزار و اذيت عيسيعليه السلام و استهزاي او و همبستگي آنان با مردان معبد در مخالفت با عيسيعليه السلام ذکر ميکند... نکته باقي مانده اين است که صدوقيان به دليل دارا بودن جايگاه مالي و ديني، شخصيتهاي برتر و برجسته يهود را ل ميدادند.
5.اسنيان: معالجهگران يا پزشک نمايان؛ فرقهاي که خود را مخاطب اصلي يهوديت ميدانستند؛ حتي معتقد بودند آنها اصل و شالوده امّت يهودند و منشأ تفکر يهوديت از رجال اين فرقه است. از اينرو، به دليل ترس از ادغام با غير اسنيان و شدت علاقه به ميراث امّت يهولت گزيدند. اين فرقه معتقد است محتوا و حقيقت ديانت، سکوت، تأمّل و اجتهاد است و خداوند به ذبايح اکتفا ميکند.
به احتمال قوي، اين فرقه به دو دسته تقسيم ميشود: تأمّلگرا و عملگر.
گروهي از سکوت و تأمّل بيرون آمده، به سوي «عمل» گرايش پيدا کردند و گروهي ديگر ترجيح دادند به سکوت ادامه دهند و «تأمّلگر» ناميده شدند.
خلاصه
يهوديت در اثر درگيريهاي سياسي ناشي از آرامش و ثبات دوران قبل از ميلاد، به فرقهگرايي روي آورد، اما اين روح فرقهگرايي به زودي در عهد مسيحعليه السلام و گسترش دين مسيحي، به خاموشي گراييد. هماکنون يهود فرقهگرايي را فراموش کرده و همگي در مقابل امّتهاي ديگر متحد شدهاند تا به اهداف خود تحقق بخشند و اين امر، از وضعيت اضطراب و خطري ناشي ميشود که يک فرد يهودي در سراسر دنيا در آن به سر ميبرد؛ زيرا تصور ميکند همه ملتهاي دنيا در ي يهود در جبهه ديگر قرار دارد. عقيده يهودي امروز از محتواي فرقههاي پنجگانه يهود شکل گرفته است
7. خلاصه تاريخ يهود (از زمان پيدايش تاريخ معنوي يهود تا دوره حضرت عيسيعليه السلام):
اصل و تبار يهود، به سرزمين کلدانيان باز ميگردد؛ سرزميني که ابراهيمعليه السلام از آنجا به قصد رفتن به سرزمين کنعان، فلسطين کنوني، مهاجرت کرد؛ جايي که در آن حتّيان، يبوسيان و کنعانيان، ساکنان اصلي فلسطين، سکونت دارند. ابراهيم در آنجا قطعه زميني براي خريد و قربانگاهي را در آن بنا کرد.
در سال 2076 ق. م. و با آغاز قحطي در فلسطين، عبرانيان مجبور شدند به مصر مهاجرت کنند. در آنجا مصريان به مدت 450 سال آنان را استثمار کردند و فرعون بر آنان مسلّط شد. در سال 1500 ق.م. آنها دوباره مجبور شدند به رهبري حضرت موسيعليه السلام، از مصر به سويسطين فرار کنند. آنها در مسيرشان تا فلسطين، به تعاليم موسيعليه السلام بياعتنايي کرده، از عبادت خدا سر باز زدند و گوساله طلايي را پرستيدند.
حضرت موسيعليه السلام، قبل از اينکه به فلسطين قدم بگذارد، از دنيا رفت و خدمتگزار او، يوشع بن نون، جايش را گرفت. او به زور و قدرت شمشير، فلسطين را اشغال و پس از سرشماري، آن را بين اسباط دوازدهگانه يهود تقسيم کرد.
در فلسطين، پادشاهان زيادي يکي پس از ديگري بر يهود حکومت کردند. ... تا اينکه داود بن منسّي، با تسلط بر قدس، آن را از يبوسيان گرفت و بر آنان حاکم شد. قدس، «يبوس» ناميده ميشد و پايتخت يبوسيان به شمار مي رفت؛ جايي که ساکنان اصلي فلسطين در آنجا بودند.ود آنجا را پايتخت خود قرار داد تا اين که در سال 900 ق. م. از دنيا رفت. پس از او، در فلسطين دوره پراکندگي و تفرّق بر مملکت يهود گذشت، تا اينکه سليمان بر آن مملکت حاکم شد و در عهد او، مملکت قوّت گرفت. سليمان معبدي در قدس بنا کرد و آن را به نام خود، «معبدليمان» ناميد.
در اين دوره، سليمان فرمان قتل «يربعام» - خزانهدار حکومت خود که ميخواست از حکومت کناره گيرد - را صادر نمود، ولي او به سوي مصر فرار کرد و با پادشاه آن شهر شيشق يا شيشاق همپيمان ش پس از درگذشت سليمان، مملکت او به دو بخش تقسيم شد: يک بخش شامل ده سبط و بخش ديگر شامل دو سبط بود. شيشق از اين اختلاف سوء استفاده کرده، سپاه خود را به سوي فلسطين روانه نمود.
يهوديان دو مرتبه در معرض اسارت قرار گرفتند. بار اول به دست آشوريان که کشور را اشغال و ساکنان آنجا را به جاي ديگر منتقل کرده و براي تضعيفشان، آنان را مجبور به دادن ماليات کردند. دوران اول اسارت، در حدود سال 722 ق.م. با انتقال يهود به شهر «مادي» (شهري ديمي يا نامي که به مجموعه شهرهاي ايران و بينالنهرين اطلاق ميشد) پايان يافت. يهود از ضعف آشوريان و سرگرم شدن آنان به نفع خود استفاده کرده، مجدداً به فلسطين بازگشتند.
آنان همچنين براي بار دوم به دست نبوکد نصّر به اسارت گرفته شدند که اين امر حدود 25 سال طول کشيد و اسارت يهود در شهر بابل - که نبوکد نصّر آنان را به آنجا انتقال داده بود - به مدت 70 سال ادامه يافت.
در اين دوره، کورش، مؤسس دولت فارس، بين سالهاي 550 تا 528 ق. م. بابل را اشغال کرد و يهود ر به فلسطين باز گرداند. او آنان را در تجديد معبد و بازگرداندن ابزار و آلاتي که نبوکد نصّر از آنجا گرفته بود، کمک کرد و يهود را زير چتر حکومت خود قرار دارد.
يهوديان حدود سال 174 ق.م. دولتي در فلسطين تشکيل دادند و حاکميت آن را خود بر عهده گرفتند که به مدت 140 سال طول کشيد. عذرا نحمي15 جزو آخرين پادشاهان بنياسرائيل به شمار ميرود که تجديد معبد کرد. در اثر جنگهاي داخلي و چند فرقه شدن اسباط يهود، رومياداخله کرده، قدس را تحت حمايت خود درآوردند و امپراتور روم تيتوس دستور انهدام معبد و محو آثار آن را صادر نمود. اين امر در سال 70 م بود و کسي تا امروز، نتوانسته است آن را بنا کند.
7. نقش زنان يهودي در ايجاد دولت اسرائيل
وقتي به اسفار، که به نام «عهد عتيق» مشهور است، دوباره رجوع ميکنيم، ميبينيم که زنان نقش و تلاش زيادي در جهت ايجاد دولت اسرائيل داشتهاند. در حقيقت، عهد عتيق زمينههاي وسيعي را به اين نقش اختصاص داده است که در صدر آن سفر «استر» و سپس «يهوديت» قرار دارند. تفسيرهاي تلمودي اين اسفار را تقويت کرده و آن را به عنوان معيار سنجش و الهامبخش نقش زن يهودي قرارداده و به صورت الگويي درآورده است که در طول قرنها از آن پيروي ميشود.
بر اساس نص تورات، زنان يهود بايد به هر قيمت و با ايثار جاني و اخلاقي، نقش خود را ايفا نمايند؛ زيرا آنان دستکم ميتوانند افکار مسؤولان ساير امّتها را به بازي بگيرند. البته منظور اکتفا کردن صرف به غارت اموال و اتلاف وقت در جهت خلاف منافع آن قوم غيري نيست، بلکه مهمتر از آن، کنترل افکار مسؤولان و مديران جوامع و هدايت آنها در جهت خدمت به تفکر يهودي است.
براي نمونه، استر به طور مقطعي تلاش مي کند و از آبروي خود نيز صرفنظر مينمايد تا همنژادان خود را ياري دهد. وقتي پادشاه فارس اخشورش، به ضرورت قتل يهوديان کشور اعتقاد پيدا کرده بود (چون آنان قومي سرسخت و کينهتوزند و هر کجا باشند، به آيين خود پايبند همسايگان خود را استثمار ميکنند) مردخاي يهودي با مداخله و سوء استفاده از اختلاف پادشاه با همسرش، استر را به عنوان همسر جايگزين به او معرفي کرد که استر نيز به نوبه خود، قوم خود را، که پادشاه فارس تصميم به مجازات بسياري از آنان گرفته بود، نجات داد.
يهود روز ازدواج استر و رهايي خود از مجازات را عيد رسمي به حساب آورده و اين روز، روز «مردخاي» نام گرفته است. در اين روز، يهوديان سفر استر را براي جاودانه ساختن ياد او ميخوانند. اين عيد روز 14 و 15 مارس است.
به علاوه، ازدواج استر با اخشورش تنها نقشهاي براي آينده بود؛ زيرا استر از فرزند خود، شاه فارس، خواست يهود را از پراکندگي نجات دهد و در بازگشت آنها به فلسطين کمک کند. وي نيز هر زمان که يهوديان در معرض خطر قرار ميگرفتند، سپاه خود را براي دفاع از آناسيل ميداشت. به همين دليل، برخي از يهوديان به تقديس استر پرداخته و گفتهاند: «استر از زنده و مرده يهود حمايت کرد.»
براي مثال، زماني که يهوديت16 احساس کرد نبوکد نصّر به فرمانده لشکرش، هولوفرانسيس دستور قتل عام يهود را داده است، خود را با زيور آلات ميآرايد و اين فرمانده را آنقدر وسوسه ميکند تا او را به خدمت خود در ميآورد و سپس در ميان گروهي از بيگانگان، که ام زنان يهودي افتاده بودند، در شب بزمي او را مست مينمايد و هنگامي که مست و گيج ميشود، او را به قتل ميرساند.
به علاوه نقش زن يهودي، هنوز با گذشت قرنها محسوس و روشن است و خدمت آنان به آينده يهود، نه فقط مردان، بلکه زنان غير يهود را نيز در بر ميگيرد؛ براي مثال، در سفر خروج، آنان هر کدام به زنان مصري همراه خود چنين وانمود ميکردند که مايلند زيور آلات و لباس را براي شرکت در جشن به امانت بگيرند و سپس به همراه آن زيور آلات، به خارج از مصر فرار ميکردند و بدين صورت، زنان مصري را فريب ميدادند.
دينه، دختر ليئا، همسر يعقوب نيز فرزند امير اريحا را مفتون خود کرد تا از او خواستگاري نمايد و در مقابل، خانواده يعقوب، ازدواج را مشروط به اين امر کردند که همه مردم شهر ختنه شوند و هنگامي که اين شرط اجرا شد، برآن شهر حمله برده، اهالي آن را به قتل رساندند.17
خاخامها و نويسندگان زن يهود، از اهميت نقش زن مبني بر اينکه آنان، مادر بچههايشان و نزديکترين فرد ممکن به مردان آينده هستند، آگاهند. آنان افکار نظريهپردازان يهود را به بچهها ميخورانند و بر اساس همين افکار، آنان را تربيت کرده و اگر منکر اينها شوند، شير خود را بر آنان حرام ميکنند. از اينرو، به گفته آنان، طبق سخن خداوند، که قوم خود را مخاطب قرار داده و آنان را از ازدواج با کنعانيان منع نموده است، مردان يهود را از ازدواج با زنان غير يهود منع ميکنند:
- « با آنان عهد مبند و بر آنان ترّحم منما. با آنان مصاهرت مکن. دختر خود را به پسرشان مده و دختر ايشان را براي پسر خود مگير»! (تثنيه 1:28)
- « اسحاق، يعقوب را خوانده، او را برکت داده و او را امر فرموده، گفت: زني را از دختران کنعان مگير.» (تکوين 1:28)
اما تلموديان قطعاً به عدم امکان ازدواج مرد يهودي با زن غير يهود، فتوا دادهاند. هرچه دختران يهود ثروتمندتر باشند، در نظر جوانان يهود زيباتر به نظر ميآيند و مهم نيست که اين ثروت را از کجا به دست آوردهاند؛ چون اين امر پيش از ازدواج صورت گرفته است. در مورد منع ازدواج زن يهودي با غيريهودي تساهل کرده، اجازه ازدواج دادند، مشروط به اينکه زن در خدمت يهوديت باشد؛ يعني با جاسوسي، خرج کردن دارايي خود به نفع يهود، القاي تفکر ضرورت ياري يهود به همسران خود که در غير قوم يهود داراي مسؤوليتي هستند. گمان ميکنکه نيازي به ذکر مثال در اين زمينه نيست؛ چون اين امر براي هر علاقهمندي روشن است.
8. تفکر نژادپرستي در تورات و تلمود18
خطرناکترين اختلافات سياسي و مصايب مربوط به آن که بشريت با آن دست به گريبان است، ريشه در نژادپرستي دارد. نژادپرستي از ديدگاه تلموديان، کاملاً با مفهوم مشهور «نژادپرستي» تفاوت دارد؛ زيرا اين نوع نژادپرستي [همانند ساير تفکرات نژادپرستي] داعيههاي نژادي مانند برتري نژادي، که تب آن فروکش کرده است، ندارد.
از ديدگاه آنان، نژادپرستي نه نظريه يک فرد نژادپرست است که با از بين رفتن او، از بين برود؛ و نه برنامه يک حزب سياسي که طبق آنچه اوضاع حزب، يا حوادث پيرامون آن، ايجاب ميکند، قابل اصلاح و تغيير باشد.
تقکر نژادپرستي تلمودي، انديشهاي محکم و ريشهدار است که قدمتي به قدمت يهود دارد؛ چون اين تفکر با شروع فعاليت نويسندگان و تحريفهاي نويسندگان عهد عتيق، پديدار شد؛ نويسندگاني که هيچ بابي از ابواب عهد عتيق را از رنگ نژادپرستي خالي نگذاشتند و زماني که تد را جعل کردند، تأکيد بر معاني نهفته نژادپرستي خود را استمرار بخشيده و اسفار سرّي را تدوين و بدينسان، آنها را با شروح تلمود ختم کردند. آنان بدين وسيله، از ساحت عشق و رسالت آسماني، که يهوديت آن را پذيرفته بود، گذشته و به عرصه لايهوديگري درآمدند و ديگر هرگز بازنگشتند و به دليل کثرت يهوديان نژادپرستي که معتقد به برتري تعاليم و شريعت بودند، نژادپرستي، در نظر آنان به صورت يک اصل اخلاقي درآمد.
تورات، آکنده از افکار مسمومي است که نظريهپردازان يهود آن را همچون شمشير زهرآلودي در سينه پيروانشان فرو بردهاند و ديگر امکان نجات از آن برايشان وجود ندارد.
وقتي مراحل تحوّل گرايش نژادپرستي يهود را دنبال ميکنيم، ميبينيم اين گرايش از مرحله نژادپرستي فردي (تبعيض بين افراد)، به مرحله نژادپرستي قبيلهاي و سپس به بالاترين مراحل تبعيض نژادي؛ يعني گروهبندي ملتها و حيواناتشان در يک طبقه و قرار دادن يهود ده ديگر، تکامل يافته است. اسرار تبعيض نژادي توراتي را بايد از آغاز خلقت پيگيري کرد؛ زيرا آنها با ذکر سلسله نسب خود، اجدادشان را از هر نوع زشتي منزّه ميدانند و هرگونه پستي را به غير اجداد خود نسبت ميدهند، تا به جدّشان ابراهيمعليه السلام برسند و خودرزندان ابراهيم و از همسر قانوني او، ساره، به شمار آورند، در حالي که ملتهاي ديگر، بخصوص اعراب از ديدگاه آنان، از فرزندان اسماعيل، پسر کنيز مصري هاجر، هستند و همچنين تمام مردم ديگر زنازاده و کنيززادهاند؛ ولي يهود، فرزندان اصيل، يعني فرزندان سارهاند.
آنان پس از اين نژادپرستي فردي و قبيلهاي به نژادپرستي قومي و ملّي روي ميآورند. از ديد آنان، خداوند وعدههاي خود را تنها بر آنان ارزاني ميدارد و آنان را از بين همه امّتها برميگزيند: «خداوند امروز به تو اقرار کرده است که تو، قوم خاص او هستي؛ چبه تو وعده داده است... و تا تو را از جميع امّتهايي که ساخته است، بلند گرداند.» (تثنيه 18:26)
آنان مکرّر از قول پروردگار بيان ميکنند:
-«اين قوم را براي خود ايجاد کردم.» (اشعيا 43: 21)
-« زيرا که تو براي يهوه، خدايت، قوم هستي. يهوه خدايت تو را بر گزيده است تا از جميع قومهايي که بر روي زمينند، قوم مخصوص براي او باشي.» (تثنيه 6:7)
آنان از ميان ملتها بيشتر روي اعراب تکيه ميکنند؛ زيرا آنان نيز چون ديگر ملتها در اين ويژگي، که زنازادهاند، مشترکند و به علاوه ددمنش و عقب ماندهاند و در بيابانها ساکن ميباشند. چنانکه خداوند خوي و سرشت نياي آنان اسماعيل را چنين توصيف ميمردي وحشي خواهد بود، دست وي به ضد هر کس و دست هر کس به ضد او خواهد بود.» (تکوين 12:16)
تلموديان نيز تبعيض نژادي تورات را تأييد نموده، آن را شرح داده و به تفصيل به آن پرداختهاند؛ حتي شرحهايشان افراطيتر از خود اصل است. آنان از قول خداوند، که خاخامها را به آنان عطا نموده است، در مورد ويژگي ملت يهود چنين ميگويند: «شما گله من هستيد.راين، شما بشر خوانده ميشويد؛ ولي گوييم19 اينگونه نيستند.»
اين نويسندگان تبعيض اجتماعي را به مراتب جلوتر از نظريهپردازان آن ابداع کردهاند؛ زيرا خود را رئيس و مالک زمين ميدانند و ديگر ملل، تنها غلام آنها و زنان و فرزندان ايشان، خدمتگزار آناند:
- «اما غلامانت و کنيزانت که براي تو خواهند بود، از امّتهايي که در اطراف تو ميباشند. از ايشان غلامان و کنيزان بخريد و هم از پسران مهماناني که نزد شما مأوا گزينند و از قبايل ايشان که نزد شما باشند که ايشان را در زمين شما به دنيا آوردهاند، بخريد. و وک شما خواهند بود و ايشان را بعد از خود براي پسران خود وا مگذاريد، تا ملک موروثي باشد. ايشان را تا ابد مملوک سازيد ...» (لاويان 44:25- 45 - 46)
- «غريبان بر پا شده غلّههاي شما را خواهند چرانيد و بيگانگان، فلاّحان و باغبانان شما خواهند بود.» (اشعيا 5:61)
ولي تلمود به درجهاي بدتر از اين رسيده است؛ چون ميگويد: «جانوراني که به صورت انسان هستند، بايد خدمت کنند.» منظور از «جانوران» ملتهاي غير يهود و منظور از «خدمت»، خدمت به يهود است. بدين سان، نظريهپردازان يهود، آفت قلدري و سلطهطلبي و تکبّر بر بشر را در دل توده مردم ميکرند و اين آفت نسل به نسل منتقل ميشود. اين آفت بسان شير مادران و نطفه يهود در رحم زنان يهودي است .
انگيزه استثمار ملتها توسط يهود، شامل مردم عادي و نيز پادشاهان و حاکمان غير يهودي ميشود؛ زيرا حاکمان ملتهاي غير يهود نيز بايد تحت سيطره يهود باشند، بلکه آنان باج بگير يهودند که لباس پادشاهي به تن کردهاند: «غريبان حصارهاي تو را بنا خواهند نمود و اهان تو را خدمت خواهند کرد. دروازههاي تو دائماً باز خواهد بود. ... تا دولت امّتها را نزد تو بياورند و پادشاهان ايشان همراه آورده شوند.» (اشعيا 10:60 ) نژادپرستي توراتي از حد معمول فراتر ميرود. در واقع، اين نوع نژادپرستي از مفاهيمي نشأت ميگيرد که به نظر ميرسد خيالياند و شنونده تصور ميکند که بدعت هستند، ولي جزو مقيدات و اعتقادات ثابت ديني قوم يهود ميباشد.
نوع ديگري از تبعيض نژادي وجود دارد که خاص يهود بوده و هيچ نظريهپردازي آن را ابداع نکرده است و هيچ حزب و قومي از آن را پيروي نميکند؛ اين نوع عبارت است از: تبعيض روحي، رواني و ديني. يهود برگزيده خداست و خوي و سرشت برگزيده نيز اين است که ممتاز و نسبه اقوام ديگر بالاتر باشد و ملتهاي ديگر صرفاً براي اين آفريده شدهاند که آب و هيزم براي معبدهاي آنان تهيه کنند؛ معابدي که در آنجا به عقيدهاي بيبديل مبني بر اينکه آنها خدا را به خود و خداوند آنان را به خود اختصاص داده است، ميپردازد.
در نتيجه، ميبينيم که در جاهاي بسياري از عهد عتيق، اشاره شده است که خداوند، فقط با بني اسرائيل عهد بسته است و اين امر بدين دليل است که خداوند مملکت يهود را مملکت خود، و ملتشان را فرزندان خود شمرده است: «شما را خواهم گرفت که براي من قوم شويد و شما را خا خواهم بود.» (خروج 7:6)
و در جايي ديگر، به تأکيد اين امر از زبان خداوند ميپردازند: «اين قوم را براي خود ايجاد کردم.» (اشعيا 21:43)
فراتر از آن، خداوند به دليل کثرت محبتش نسبت به يهود، رحمت خود را بر آنان و برکتش را بر ذريّه آنان فرود آورده و آنها را بيش از اين برتري داده است. بنابراين، از قول پروردگار، که مملکت خود يعني مملکت يهود را وصف ميکند، چنين بيان ميکنند: «و شما براي مملکت کهنه و امّت مقدّس خواهيد بود.» (خروج 6:19)
از سوي ديگر، تلقّي آنان از امّتهاي ديگر اين است که آنها خداي حقي را پرستش نميکنند؛ چون خداوند تنها خاص يهود است و با آنان عهد و پيمان بسته و به آنان برتري عطا کرده است و ديگر ملل تنها نوکران يهود هستند و دلسوزي و مهرباني نسبت به آنان حرام است. ور خلاصه، ملتهاي ديگر، استخواني در گلوي بنياسرائيل هستند که اگر باقي بمانند، شهرها و اموال و کودکان و زنانشان بر آنها حرام است: «... و اما شهرهاي اين امّتهايي که يهوه، خدايت تو را به مملکت ميدهد، هيچ ذي نفس را زنده مگذار. ...» (تثنيه 16:20)
آنان همچنين ورود هر شخص جديدي را در يهوديت حرام کرده و از اين اصل پيروي ميکنند که: «داخل شد هر آنکه داخل شد و بس.» بدين دليل، دين يهود را از جهاني بودنش محروم کردند.
با توجه به تنگ نظري يهود، کسي جز آنان تعاليم يهوديت را نميفهمد. در نتيجه، ميبينيم که نويسندگان يهود اين سخن را به خداوند نسبت مي دهند که او بر عدم پذيرش يهودي جديد از ديگر ملل تأکيد ميکند: «... احدي از آنان هرگز داخل جماعت خداوند نشود.» (تثنيه: 3/23)
نويسندگان يهود به توصيف غير يهود و وظايف آنان در برابر يهود، ادامه داده، يهود را به لزوم اجراي آن وادار ميکنند. از ديدگاه آنان، زمين به منزله کارگاهي است که مالکيت آن را سرمايهداري يهود به عهده دارد و خاندان يهودي خود را اداره ميکند و بشريت کارگر هستند که حقي جزخضوع و تذلّل در برابر يهود ندارند. از اينرو، در مورد وظايف ديگر امّتها چنين ميگويند: «نزد تو رو به زمين افتاده و خاک پاي تو را خواهند ليسيد.» (اشعيا 23:49)
همچنين عهد عتيق آنان را به استفاده از خشونت تنها در برابر غريبان فرا ميخواند: «... اما برادران شما از بني اسرائيل، هيچ کس بر برادر خود به سختي حکمراني نکند.» (لاويان 46:25)
- «از همه قومها مبارکتر خواهيد شد و در ميان شما و بهايم شما نر يا ماده، نازاد نخواهد بود.» (تثنيه 14:7)
-« و شما را خواهد مکيد و در آغوش او برداشته شده، بر زانوهايش به ناز پرورده خواهيد شد.» (اشعيا 23 :66)
در پايان، بايد گفت شيوههاي نژادپرستي يهود گوناگون است و آنچه ذکر کرديم، تنها قطرهاي از دريا بود و با اين وجود، خاستگاه تفکرات سياسي نژادپرستي يهود در عصر حاضر ظهور يافته اس اين چند سطر معدود برا ي تحقيق دقيق، مستمر، مستدل و تحليلي درباره تفکر نژادپرستي يهود کافي نيست. از اينرو، خواننده خود بايد در سخنان آنها تأمّل ورزد و از نژادپرستي يهود نيز پوزش ميطلبم؛ چرا که هنوز نتوانستهام حق مطلب را ادا کنم.
پي نوشت ها
*. حقايق عن اليهوديه، چ اول، الارقم الزعبي، الدارالمتحدة، دمشق، 1991.
**. با تشکر از آقاي حافظ نصيري که اين مقاله را مورد بازنگري و مقابله فني قرار داده و نيز با تشکر از مشاوره علمي استاد حسين توفيقي و نيز واحد ترجمه مؤسسه امام خميني (ره).
1- مرشد الطالبين في معرفة الکتاب المقدس الثمين، انتشارات انجمن کتاب مقدس بيروت. براي آگاهي از ترجمه واژگان اين کتاب، ر.ک: قاموس کتاب مقدس.
2- بعضي از يهوديان، کلمه «تورات» را - اگرچه به معناي اسفار پنجگانه اول است - بر همه اسفار عهد عتيق اطلاق ميکنند. محققان متألّه در توزيع و تقسيم عهد عتيق اختلافنظر دارند. برخي تعداد اسفار قانوني را 22 عدد به تعداد حروف الفباي عبراني ميدانند و معتقدکنيسههاي رومي باقي اسفار را اضافه کردهاند.
3- چنانکه در تورات آمده است.
4- «عبراني» نامي است که از زمان حضرت ابراهيم تاکنون بر يهود اطلاق ميشود.
5- «اسرائيلي» نامي است که از زمان حضرت يعقوب تا امروز بر يهود اطلاق ميشود.
6- «يهودي» شايعترين نامي است که از زمان جلاي بابل تاکنون بر آنان اطلاق ميشود .
7- اين پراکندگي از ديدگاه يهوديت است. ر.ک: اطلس کتاب مقدس، نقشه 4.
8- کتاب مقدس، چ دوم، دارالسلطنه لندن، 1987. تمام ترجمههاي نقل شده از اين کتاب هستند.
9- ر.ک: قاموس کتاب مقدس و اطلس کتاب مقدس، دار النشر المعدانيه، ص 6.
10- ر.ک: الفکر الديني الاسرائيلي؛ اطواره و مذاهبه، تأليف دکتر حسن ظاظا و ر.ک: مرشد الطالبين في معرفة الکتاب المقدّس الثمين.
11- روشن است که يهود بيش از هشت فرقه دارد که ما در اينجا مهمترين آنها را انتخاب کردهايم.
12- يمنيا همان «يبنه» يا «ياونه» امروزي است که شهرکي است در فاصله 12 ميلي جنوب يافا.(م)
13- ر.ک: قاموس کتاب مقدس. توجه داشته باشيد که از نظر اين کتاب، اليعازر در مورد انديشه نوشتن تلمود از شمعون صدوق پيشي گرفته است. (ر.ک: همان، حرف «ع».)
14- لازم به ذکر است که تلمود، مرهون زحمات عقيبابن يوسف است و افتخار تدوينآنبه يهودا هنّاسي باز ميگردد. (م)
15- براي آگاهي بشتر، ر.ک: قاموس کتاب مقدس، ما با مراجعه به قاموس، چنين نامي را نيافتيم که به عنوان آخرين پادشاه بني اسرائيل باشد. (م)
16-« يهوديت» (به معناي ستايش شده) نام بيوه زن يهودي است که يهود با افتخار از او ياد ميکند؛ چون زماني که نبوکد نصّر به فرمانده سپاهش هولوفرانسيس يا اليفانا - چنانکه در سفر يهوديت آمده است - دستور قتل يهود را صادر کرد، يهود خود را آماده اين حمله کرده، دشهرهايشان دست به تحصن زدند. بنابراين، اليفانا خشمگين شد و با محاصره شهرهاي يهود، آب را به روي آنان بست. مردم شهر نزديک بود خود را تسليم کنند. وقتي يهوديت متوجه اين امر شد، خود را با بهترين زينتها بياراست شرابش را برداشت و به سوي اليفانا رفت، که با ديدن ن زن، شيفتهاش شد و پس از اينکه اليفانا شراب را نوشيد و مست شد، آن زن سرش را از بدن جدا نمود و او را بر در دروازه شهر آويزان کرد. در آن هنگام، مردم درباره او ميگفتند: «تو سرور اورشليم و موجب شادي اسرائيل و افتخار ملت ما هستي ...» (يهوديت 14:15) ولي ييت خود را خطاب قرار داده، چنين ميگفت: «تا ملتها بدانند که تو خدا هستي و کسي جز تو خدايي نيست.» (يهوديت 10:91) نکته باقيمانده اين است که سفر يهوديت از اسفار سرّي به شمار ميرود که يهود به دليل احترام به صاحب اين سفر، با از حفظ خواندن، آن را مورد عنايد قرار داده است. پدر الياس تابت العشقولي در جلد دوم از کتاب اول، جزء اول مينويسد: « نميدانيم آيا اين سفر خيالي است يا واقعي»، ولي در نظر يهود، مهم و محترم است .
17- واقعيت اين است که در سفر پيدايش 30: 35 داستان به شکل ديگري آمده است. (م)
18- چنانکه انسان بر حيوان برتري دارد، همچنين يهودي از ديگر انسانها برتر است. (تلمود)
نويسنده : الارقم الزعبي
مترجم : عبدالحسين ابراهيمي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید