حلاليت خواستن
طلب حلاليت و تقاضاي شفاعت بچهها از هم، رايجترين عباراتي بود كه دائم در بين آنها مبادله ميشد. مثل: «التماس دعا» در پشت جبهه. منتهي مثل همه چيز ديگر در شبهاي عمليات اين كار صورت ديگري به خود ميگرفت. واقعاً بچهها به هم التماس ميكردند و عاجزانه از هم ميخواستند كه در مقام شهادت، از شفاعت آنها دريغ نكنند.
اين عبارات را در حالي ميگفتند كه غرق اشك و آه و حسرت ديدار هم بودند و سر بر شانهي يكديگر نهاده و با همهي وجود در هم گره ميخوردند و نميتوانستند از هم جدا شوند و جداً خود را به چيزي نميگرفتند و احساس فقيري و بينوايي ميكردند.
براي همين است كه مثل كسي كه سندي را قانوني و محضري ميكند، با علم و ايمان به مقام هم، آن چنان كار را در حصول رضايت يكديگر و برخورداري از شفاعت هم فكر ميكردند، كه به اتكاي آن همه محكمكاري خلاف آن را محال ميدانستند.
البته به اذن خدا.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 84
حمام آب سرد
در بعضي از مناطق، حمام چيزي نبود جز «كانكس» با چند دوش انفرادي كه غالباً به خاطر كمبود آب و سوخت از اذان صبح تا يكي_ دو ساعت بعد داير بود و در صورتي كه شهر نزديك بود، بچهها مرخصي ميگرفتند و با سختي به آنجا ميرفتند كه گاهي فاصلهي مقر تا شهر بعضاً هفت، هشت كيلومتر بود.
در مابقي مواقع، رودخانه و چشمهها بهترين محل بود. در زمستان بعضي وقتها بچهها براي دسترسي به آب از ترس در ديد دشمن قرار نگرفتن و لو نرفتن مواضعشان ناگزير بودند آتش روشن نكنند و از آب سرد استفاده كنند. در برخي شرايط هم در حلبهاي خالي روغن نباتي آب را گرم ميكردند، برفها را به وسيلهي هيزم آتش زده در زير حلب، آب ميكردند و بعد با كاسه از آن استفاده ميكردند، و يا آب را در لگن ميريختند و با قراردادن بر روي بلندي و كشيدن دو پتو در اطرافش، حمام پتو ميگرفتند.
حدفاصل اين نوع حمام كردن در عقبه نيز حمامهاي صحرايي بود كه با تكه چوب و پليت با يك ظرف آب بين زمين و آسمان راهاندازي و استفاده ميشد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 51
حمام و استحمام كردن در عقبه
وضع حمام و استحمام در عقبهي اردوگاهها و پادگانها با خط فرق ميكرد. در آنجا حمامهايي با يك دوش يا بيشتر در كنار هم وجود داشت كه آب آنها از آب تانكر لولهكشي شدهاي كه روي خاكريز قرار داده بودند تا همزمان به همهي دوشها آبرساني كند تأمين ميشد و آب همان تانكر به وسيلهي تانكر چرخدار تهيه ميگرديد.
معمولاً يكي دو نفر هم مسئول روشن كردن، نظافت و نگهداري آن بودند. تازه وقتي آب هم بود، كلي بايد انتظار ميكشيدي تا در لولهها جريان پيدا كند. بعد هم كه برادران با هم شير را باز ميكردند، آب به همهي دوشها نميرسيد و فرياد: «كور شدم، چشمم سوخت، «ببند بابا!»ي همه بلند ميشد. چنانچه آب سرد بود، به سه شماره خيس نخورده بايد ميزدند بيرون».
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 51
حيوانات مزاحم
نحوهي برخورد برادران با حيوانات مزاحم چنين بود كه اگر از ناحيهي حيوانات خطري متوجشان نبود، فقط سعي ميكردند آنها را از اطراف مواضع و مقرهاي خود دور كنند و چنانچه به آنها حملهور ميشدند، حتيالامكان به ترساندنشان با شليك هوايي بسنده مينمودند و يا آنها را ميگرفتند و در نقطهاي دورتر رها ميكردند و در صورت خطر جدي و يا حملهي دستهاي آنها، تيراندازي ميكردند.
گاهي هم براي معدوم كردن اين قبيل حيوانات، تيمهايي انتخاب ميشدند كه با گذاشتن تله يا شكار، آنها را تحت تعقيب قرار ميدادند و بعد از كشتن و از بين بردن دفنشان ميكردند. در اين بين بعضي از برادران براي اينكه با كشتن حيوانات قسيالقلب نشوند، مبلغي را به عنوان كفاره كنار ميگذاشتند و با نماز و ساير عبادات عذر تقصير ميخواستند.
بعضي از اين حيوانات در مناطقي خاص و زماني معين پيدا ميشدند و بيشتر مزاحم بودند تا آزار دهنده. حيواناتي چون گرگ، گراز، شغال، مار، عقرب، رتيل، جوجهتيغي، و در عمليات آبي_ خاكي لاكپشت، و سگماهي كه بخشي از خاطرات و حوادث بهيادماندني بچهها متعلق به آنهاست.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 71
خالي كردن آب قمقمه در مانورها
هنگام مانور و راهپيمايي، بچهها براي بالا بردن توان رزمي خود به رغم عطشي كه با تبخير آب بدن و عرق كردن داشتند، آب قمقمهي خود را خالي ميكردند.
غير از جنبهي نظامي و رزمي، بچهها اين رفتار را غالباً با الهام از حركت «حضرت قمربنيهاشم (ع)» در روز عاشورا و بيشتر به ياد حضرتش و بچههاي تشنهكام آقا ابي عبدالله (ع) و آنچه بر آنها گذشته بود، انجام ميدادند و به اين وسيله ضمن تحكيم و تجديد ميثاق با سرور آزادگان حضرت امام حسين (ع) و فرزند خلفش امام (ره) به درك واقعهي عاشورا نزديكتر ميشدند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 172
خانه چادر
در اردوگاهها خانهي اصلي رزمندگان چادر بود كه ظرفيت هاي مختلف از شش تا سي نفر داشت در هر چادر غير از نوبت شهرداري و مسئوليت روزانه كه حالت چرخشي داشت، معمولاً يك نفر را هم به عنوان مسئول چادر انتخاب ميكردند تا امور كلي تحت نظر او انجام بشود، مثل نحوهي استتار سقف چادر، عوض كردن جاي چادر، خانه تكاني و امثال آن. با اين وصف بعضي از بچهها كه روحشان به قالبشان زياد بود.
اولين روزها بعد از برپايي چادر مرتب اطراف چادر را آب پاشي ميكردند تا گرد و خاك نشود.
براي چادرها نام ميگذاشتند و يا اسامي اعضاي جمع خودشان را روي چادر مينوشتند اگر ميتوانستند از تبليغات گردان تابلو نوشتههاي مناسب ميآوردند گاهي هم از جاهاي ديگر برميداشتند به اين صورت اطراف چادر را آراسته ميكردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 216
خبرنامه ي عمليات
از جمله بهانههاي مكاتبه، فراخواني نيروهاي پر سابقهي جبهه براي عمليات بود. كساني كه نسبت به منطقه حق آب و گل داشته و حالا بنا به دلايلي در منطقه حضور نداشتند، به وسيلهي برادراني كه قبلاً با هم قرار و مدار گذاشته بودند، از عمليات مطلع ميشدند.
آن هم با استفاده از كلمات و عبارات قراردادي نظير: «من اين حرف را نوشتم چنان كه غير ندانست، تو هم ز روي كرامت چنان بخوان كه تو داني». يعني برنداري يك مشت افراد قد و نيمقد را دنبال خودت بياوري! فقط خودت بيا.
بعضي كه از اين نامه پراكنيهاي رفاقتي اطلاعي نداشتند، چند روز مانده به عمليات چشمشان به جمال اين دوستان ميافتاد و يقين پيدا ميكردند كه بايد خبري باشد و وقتي از آنها پرسيده ميشد: پس چهطور بو بردي و خودت را رساندي؟ بعضاً به شوخي ميگفت: «مادربزرگم ميگفت كه خيلي وقته خبري نيست، احتمالاً حالا ديگه بايد وقتش باشه».
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 119
ختم شهيدان
بعد از هر عمليات رسم بود كه در عقبهي گردان، بچهها براي شهداي گردانشان مجلس ختمي داير ميكردند. گاهي اين مجلس پس از برگشتن بچهها از مرخصي و خاكسپاري شهيدان برگزار ميشد. در اين مراسم داغ بچهها تازه ميشد، دم ميگرفتند و ميسوختند و ميخواندند:
«ياران همه رفتند و تنها ماندهام من
از كاروان عاشقان جامانــــدهام من»
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 179
ختم و امضاي نامه ها
نامههايي كه از جبهه و از طرف رزمندگان به دست خانواده يا دوستان ميرسيد، به سبك خاصي به پايان ميرسيد. غير از صورتهاي رمز و رازدار كه با ايما و اشاره و علايم قراردادي بين خودشان رد و بدل ميشد، بعضاً به عنوان حرف آخر عبارتي نظير «نه شرقي، نه غربي، جواب نامه برقي» يا «لا شرقيه، لا غربيه، جواب نامه برقيه» ميآوردند.
بعضي از برادران هم خيلي جدي و قطعي به خانوادههايشان مينوشتند: «آدرس نامهي بعدي، كربلا، صحن اباعبدالله الحسين» يا «بهشت، منزل سيدالشهدا» و به عنوان امضا در پايان مثلاً مينوشتند: «مسئول شهيد گروهان سيدالشهدا در گردان تخريب» و به ويژه قيد ميكردند: «حسين جان»
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 216
خدمتگزاري
بعد از مراسم صبحگاه و ورزش و صرف صبحانه، وقتي منطقه نسبتاً آرام بود، برادراني بودند كه به نحوي خودشان را مشغول ميكردند، با مرمت سنگرهاي آسيبديده و جاهايي كه نيرو با كمبود آب مواجه بود، كندن چاه و رسيدن به آب، ساختن حمامهاي صحرايي يك نفره با چند پتو و ميله، از حدي كه نياز برادران را برآورده كند؛ و شهدايي كه تا بودند اين برنامه را داشتند، كه يك ساعت قبل از اذان صبح برخيزند و در آن سرماي استخوانسوز زير منبع آب را آتش كنند، تا يخها كمكم آب شود و بچهها بتوانند وضو بگيرند. در راهپيماييها، رزمهاي شبانه، حركت ستوني به سمت خط، عقبنشيني و پيش رويها، رعايت حال افراد ضعيفالجثه، كم سن و سال و خسته جزو عاديترين آداب جنگ بود؛ با گرفتن سلاح ايشان در شرايطي كه خودشان به اندازهي كافي خسته بودند، دادن تنها آب باقيماندهي قمقمهي خود در حالي كه كلي راه نرفته در پيش داشتند و اينگونه روح خدمتگزاري را چون عبادتي خالصانه در خود تقويت ميكردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 96
خطاب به خود و جمع، نه به شخص
هنگامي كه از طرف كسي سهلانگاري و بيتوجهي صورت ميگرفت، مسئول گردان يا دسته يا آن مورد را بلندبلند به خود تذكر ميداد و يا رو به جمع آن را مطرح مينمود. هرگز شخص خاطي را مخاطب مستقيم قرار نميداد، يا طوري عمل نميكرد كه ديگران آن شخص را بشناسند. چون مهم دوري از خطا بود نه شناختن خطاكار.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 46
خلوت شب آخر
براي ساعاتي هيچ كس، هيچ كس را نميشناخت. همه از يكديگر فرار ميكردند. هر كس درون شياري، پشت صخرهاي، يا در پناه خاكريزي پنهان ميشد. به طوريكه حتي يك نفر هم در چادرها ديده نميشد.
فقط خدا ميداند كه در آخرين دقايق چه ميگفتند و چه ميكردند. به آسمان خيره ميشدند؟ به خاك ميافتادند و استغاثه ميكردند؟ با دوستان شهيدشان درد دل ميكردند تا آنها را همصدا كنند و براي عروجشان دعا نمايند؟ يا... فقط خدا ميداند و بس.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 84
خواب نامه ها
رؤياي صادقانه و مكاشفات و خلوتهاي عميق و متعالي در جبهه، موجب تهيه و تدارك دفترچهها و خوابنامههايي شده بود كه حكاياتي چون واقعهي شهادت خود و دوستانشان، مصاحبت با معصومين، اوليا و اوصيا (عليهالسلام) و آنچه حكايت از مقام و منزلتشان نزد خداوند منان داشت.
از همين رو بود كه اين يادداشتها را محرمانه قلمداد ميكردند. به گونهاي كه تا زنده بودند دست هيچكس به آنها نميرسيد. چه بسيار اتفاق ميافتاد كه پس از انجام عمليات، همان شب اول از وضع دوستان خود كه چه كسي شهيد، مجروح يا اسير ميشود مطلع بودند و بيشتر خوابنماها نيز درست و دقيق محقق ميشد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 41
خوردن دوست نداشتني ها
غذاهايي را كه بچهها در شهر و محل خودشان، به خاطر بيعلاقگي و خلاف طبع بودن، لب هم نميزدند (نميخوردند)، در جبهه با كمال ميل ميخوردند، بدون اينكه اعتراضي كنند. در جبهه آنقدر قداست و روح خودسازي وجود داشت كه همه، محيط، غذا، لباس و لوازم آنجا را متبرك ميدانستند و چيزي نبود كه از آن رويگردان باشند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 116
داروهاي گياهي
توجه به داروهاي گياهي به غير از بيماريهاي مزمن، در مقايسه با داروهاي شيميايي بالنسبه بيشتر بود. خاصهي داروهايي كه در طبيعت يافت ميشد، مثل برگ درختان «اوكاليپتوس» در منطقهي انديمشك و اهواز.
رزمندگان اين برگها را در ظرف آبجوش ميريختند و فضاي چادرها و سنگرها را موقع خواب ضدعفوني ميكردند؛ و بالاخره نوعي بخور گياهي كه سرماخوردگي را شفا ميداد و از شيوع ويروس آن جلوگيري مينمود، تهيه ميكردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 66
داروي روح
اوايل شب آمد داخل چادر ما و گفت: «چه كسي امشب ساعت 2 نگهبان است؟» گفتم: «من» ادامه داد: «اگر زحمتي نيست، مرا بيدار كن، بايد داروهايم را بخورم.» ساعت 2 به چادرشان رفتم و به بچههايي كه بيدار بودند گفتم: «آمدهام مجتبي را بيدار كنم، داروهايش را بخورد.» گفتند: «ما بيدارش ميكنيم.» فرداي آن شب فهميدم منظور «شهيد مجتبي صاحبزماني » از دارو، همان نماز شب بوده است.
منبع :روزنامه جام جم
راوي : محسن زرگريان
درس و بحث و بازي
نحوهي گذراندن اوقات بچهها در ميهماني و اجتماعاتي كه بيشتر شبها داشتند به شرايط حال و حوصلهشان بستگي داشت، حداقل آن، خوش و بش نمودن با هم بود. در صورت امكان مسابقات آيات و احاديثگويي راه ميانداختند، جلسهي طرح اشكال و پاسخ به آن را داشتند، براي شهدا احيا ميگرفتند و در صورت آمادگي دعا ميخواندند، و مواقعي قسمتي از يك فيلم يا نمايشنامهي جنگي را كه قبلاً نوشته بودند اجرا ميكردند، به عنوان مثال يكي ميشد صدام، يكي سرباز عرا قي، يكي هم بالاجبار اسير ايراني، موضوعي كه عموم بچههاي جبهه كمدي و خندهدار جبهه بود.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 78
دست گرداني
سفرهي رزمندگان نواري بلند و كمعرض بود، تا تعداد بيشتري از برادران بتوانند در كنار هم جاي گيرند. به همين خاطر بچهها مجبور ميشدند دو زانو و به هم چسبيده بنشينند. در نتيجه آنهايي كه در انتهاي سفره بودند، فاصلهي زيادي با ظرف غذا داشتند كه اين دوري را محبت و عادت دستگرداني غذا به نحو احسن جبران ميكرد؛ به اين ترتيب كه آخرين نفر به بركت غذايي كه دست به دست ميشد و به او ميرسيد، عملاً حكم نفر اول را داشت. اين اخلاق زماني معناي بيشتري پيدا ميكرد كه غذا خوشمزهتر بود و يا افراد در نهايت گرسنگي بودند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 112
دعاي توسل در چادرها
براي ايجاد صميميت بيشتر و تحكيم روابط اكثراً دعاي توسل شبهاي چهارشنبه را به صورت نوبتي در چادرهاي گردانهاي مختلف برگزار ميكردند و بعد از مراسم به عزاداري و سينهزني ميپرداختند. قابل توجه است كه شبهاي چهارشنبه و جمعه شام را بعد از مراسم ميخوردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 127
دعاي وحدت و فرج
بعد از تعقيبات نمازهاي يوميه و پايان مراسم و جلسات، غير از دعاهاي رايج و زبانزد خاص و عام براي سلامتي امام، پيروزي رزمندگان، آزادي اسرا و شفاي مجروحان، چند دعا بود كه بچهها بيشتر اصرار داشتند دستهجمعي بخوانند و هنوز هم در مراسم دعاي بين دو نماز هيئتهاي گردانهاي رزمي در شهر معمول است كه عبارتند از: دعاي فرج «الهي عظم البلا...»، « الهم كن لويك » و دعاي وحدت، و از سورههاي قرآن سورهي والعصر كه بيشتر در پايان جلسات خوانده ميشد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 129
دعوت نامه هاي دوستانه
تعداد قابل توجهي از نامههايي كه به خصوص اواخر سالهاي جنگ نوشته ميشد، به دوستان دورهي تحصيل، همكلاسيها، هم محليها و بچههاي دورهي انقلاب بود، كه در زواياي دوستداشتني، جذاب و در عين حال تحسينبرانگيز جبهه و جنگ نوشته ميشد.
نامههايي كه بعضي در آنها سليقه به خرج ميدادند و براي جلب توجه بيشتر، مقداري از خاك، باروت، خرج خمپاره و حتي گل و گياه منطقه را به همراه تصاويري از برادران و خواهران بسيجي كه با هيبتي مردانه پشت تانك و بلدوزر نشسته و يا در حال تيراندازي با تيربار يا آرپيجي و امثال آن بودند، برايشان ارسال ميكردند، با شعارهاي: «رو سوي جبههها كنيد، مهدي (عج) را صدا كنيد و امام را دعا كنيد».
براي نوشتن اين نامهها گاه بچهها به رقابت ميپرداختند، به اين ترتيب كه در اوقات بيكاري و فراغت، براي كساني كه نام آنها به ذهن و زبانشان ميآمد، نامه مينوشتند. بعد هم عدد و رقم كه من امروز 50 نامه نوشتم، و قرار بر اين بود كساني كه كمتر مكاتبه كردهاند، به جاي ديگران شهردار بشوند، بعضي به شوخي متني به خطخوش تهيه كرده، جاي مشخصات شخص گيرنده را خالي گذاشته، در مرخصي شهري از روي آْن تكثير ميكردند و با پر كردن جاي خالي آن را پست مينمودند، و موقع حساب و كتاب متوجه ميشديم شهردار مثلاً يكصد نامه پست كرده است، كه البته بعد از لو رفتن قضيه حاضر نميشد كسي در نوبتش شهردار شود.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 118
دكمه
اگر دكمهي بالاي لباس يكي از رزمندگان باز بود، ديگران براي اينكه او را متوجه كنند، از قبل دكمهي خود را باز ميگذاشتند و در ضمن گفتوگو با شخص آن را ميبستند. به طوري كه او متوجه شود يا اينكه دو نفر با هم قرار ميگذاشتند كه در مقابل آن فرد يكي دكمهي پيراهن را باز بگذارد تا ديگري به او بگويد: «مگر نگفتم دكمهي پيراهنت باز است» يا اينكه بدون گفتن كلامي دكمهي همرزم خود را ببندد. حتي اگر دكمهي پيراهن شخصي افتاده بود، يك دكمه براي او كادو ميكردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 44
ديد و بازديد
پس از فراغت كار روزانه، از جمله برنامههاي بچهها در منطقه، ديد و بازديد يكديگر بود. گروهاني جمع ميشدند و شبانه پاي پياده راه ميافتادند به سمت قرارگاهها و گردانهاي همجوار كه بعضاً كيلومترها با يگانشان فاصله داشت، براي سركشي و پرس و جو از حال و وضع برادران همرزم خود. شام شب و پذيرايي. گپ و گفتوگو و بحث و احياناً بازي، از ملزومات ديد و بازديد بود و بخشي از گذران اوقات فراغت در جبههها محسوب ميشد. بعضي وقتها براي اينكه صاحبخانه و ميزبان به اصطلاح توي خرج نيفتند، ميهمان از هرچه داشت از ميوه و شيريني و تنقلات با خود ميبرد تا بعد از شام با هم صرف كنند، و اگر نياز به اقلام و اجناسي بود، قبلاً وجهش را از برادران شركت كننده در ميهماني تهيه ميكردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 77
ذكر
بين بسيجيان، توجه خاصي در اشتغال به ذكر بود و هيچ كس به عبادات و انجام فرايض عمومي بسنده نميكرد. غالباً هر فردي براي خودش ذكري قرار داده بود و با آن انس و الفتي ديرينه داشت، تا جايي كه وقتي دو نفر با همه به درجهاي از صميميت ميرسيدند، به عنوان اولين سؤال از ذكر و زمزمهي يكديگر سؤال ميكردند.
برادراني هم بودند كه علاوه بر آنچه به زبان ميآوردند، ذكرهايي چون "يافاطمه الزهرا"، "يااباعبدالله" و جملاتي چون "انا حرالحسين" و "يا غياث المستغيثين" را كه روي قطعه پارچههاي 5×10 سانتيمتر نوشته بودند، در جانمازهاي جيبي و كوچك و يا وصيتنامههايشان قرار ميدادند و سفارش ميكردند، بعد از شهادتشان آن را روي سينه، قلب يا پيشانيشان به اميد شفاعت قرار دهند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 165
ذكر گفتن ستوني
موقعي كه بچهها به ستون يك يا دو براي راهپيمايي و رزم شبانه، خصوصاً جهت عمليات به طرف خط مقدم در حركت بودند، از آنجايي كه بايد كيلومترها راه را پياده ميرفتند، براي اينكه همهي حواسشان جمع و متمركز باشد مرتب از سر تا ته ستون، ذكري تعيين ميشد و همينطور به ترتيب هر نفر به پشت سريش ميگفت تا طو ل ستون را طي ميكرد، بهاين نحو دلها آرام و گامها در راه استواري ميگرفت و وحدت و نظم و ارتباط بين بچهها برقرار ميشد.
گاهي وقتها هم يكي از بچهها به شوخي پيشاني پشت سريش را ميبوسيد و ميگفت: «رد كن بره».
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 77
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید