بدرقه
ميهماني عموماً در شب بود و ميهمانان اگر هم به روشنايي آمده بودند، در غير شبهايي كه ماه تمام بود، خلاصه در اوايل و اواخر ماه، در تاريكي و ظلمات به مقر و محلشان باز ميگشتند، در مسيري ناهموار كه ميزبان آن را با چراغقوه و فانوسي كه برميداشت و به بدرقه ميآمد و ميهمان را تا منزلش ميرساند، هموار ميكرد!
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 82
بذل موجود
هديه دادن آنچه براي بچهها عزيز بود، به رسم يادگار، به ديگر رزمندگان، سنتي شيرين و به ياد ماندني در جبههها بود. خصوصاً شبهاي قبل از عمليات كه اين سنت حال و هواي خاصي پيدا ميكرد. آنچه بر ارزش و اهميت اين هدايا ميافزود، اين بود كه، دار و ندار بچهها بودند و به همين خاطر رنگ و بوي آنها را يادآور ميشدند.
اين هدايا و پيشكشها را كه دوستان بيشتر به نيت شهادت به بقيه ميدادند، عموماً عبارت بود از: «تسبيح، انگشتر، عطر، ساعت مچي، چراغ قوه، قرآن، جانماز يا لباسهاي نو.» اگر هديه كتاب و قرآن بود، داخل آن چيزي به رسم يادگار مينوشتند و به دوست خويش تقديم ميكردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 52
براي دعا منتظر كسي نماندن
جبهه هيچ كس براي خواندن دعا در وقت فضيلتش منتظر ديگري نميشد و به كم يا زياد بودن عدهي حاضر در جلسه نگاه نميكرد. سر ساعت مقرر، هر كس كه اهل دعا بود و ميتوانست در جلسه شركت كند، حاضر ميشد و خودش شروع به خواندن دعا ميكرد.
شأن و مقام دعا را واقعاً بالاتر از آن ميدانستند كه بخواهند دنبال افراد بدوند و چشم به راه برادران باشند. اگرچه كمتر كسي بود كه بدون عذر، فرصت دعا را از دست بدهد و بنابر اين بود كه سنت دعا خواندن هميشه حفظ شود.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 126
بركت سفره
داشتن ميهمان سر سفره در هر وعده غذا جزو ضروريات سفره بود و جمله رزمندگان سخت به آن پايبند. نشستن بر سر سفره بدون ميهمان نزد خيليها به اندازهاي مورد كراهت بود كه ولو شده بود بروند از بيرون در محوطه كسي را پيدا كنند و بياورند، به تنهايي غذا نميخوردند. بعضي پا را از اين فراتر گذاشته، سه_ چهار نفر از بچههاي تر و فرز و قوي بلند ميشدند و ميرفتند به چادر كمين ميزدند و يك نفر را ربوده و به زور با خودشان به عنوان ميهمان ميآوردند سر سفره. در صحنهاي بسيار ديدني!
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 80
به ياد عباس (ع)
در عمليات بدر در تاريخ 19/12/1363 كه با رمز يا زهرا (س) شروع شد، وقتي بچهها به رودخانهي دجله رسيدند، با وجودي كه عطش آنها را بيتاب كرده بود، به ياد ابوالفضلالعباس (ع) سردار سپاه آقا امام حسين (ع) از آب ننوشيدند و همه با هم زمزمه كردند: «تشنهي آب فراتم اي اجل مهلت بده...» و بعد قمقمههاي خود را براي تبريك پر از آب كردند و به ياد حماسهآفرينيهاي عاشوراي حسيني گذشتند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 78
بهترين لباس براي بهترين شب
براي گشت و شناسايي و شب عمليات همه بهترين لباسهاي خود را ميپوشيدند معمولاً لباسهاي تازه و خوش اتوتر را كنار ميگذاشتند و آن را معطر ميكردند و آماده ميشدند براي شب عمليات و يا هنگام گشت و شناسايي.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم)
بهداشت غذا
همهي افراد قبل از هر چيز در خوردن و آشاميدن، مواظب حلال و حرام و نجس و پاك بودن لقمه بودند. اگر احياناً در شرايطي قرار ميگرفتند كه غذا مشكوك بود، اصلاً دست به آن نميزدند. البته بچهها با اين مسأله در مواقع خاصي روبهرو بودند.
مثل نقل و انتقالات و جابجاييها و عبور از شهرها، يا اسير كردن دشمن و به غنيمت گرفتن وسايل، همچنين قبل و بعد از غذا، دست و روي خود را ميشستند. حتي هنگامي كه به آب و منبع آن دسترسي نداشتند، با يك ليوان آب اين عمل مستحب را به جاي ميآوردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 111
بوسه بر پاي شاگرد
در يكي از كلاسهاي آموزش نظامي «شهيد عسگريان»، يكي از برادران بيش از حد شوخي ميكرد و تذكرهاي ايشان هم مؤثر نبود. سرانجام لحظهاي شهيد عسگريان سكوت كرد و همه فكر كردند كه او بسيار عصباني شده است.
شهيد رو به شخص گفت: «بيا از صف بيرون.» همه ساكت و منتظر برخورد تند او بودند. ادامه داد: «پوتينت را در بياور... جورابت را هم در بياور...» و بسيجي شو خمزاح اين كار را كرد.
اضطراب و نگراني فضا را پر كرده بود و چشمها به شهيد عسگريان دوخته شده بود. ناگهان مربي مهربان خم شد و بر پاي شاگردش بوسه زد و گفت: «شما را به خدا در كلاس شوخي نكنيد!!!»
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 43
بيميلي به مكاتبه
دوگانگي در وضع جبهه و پشت جبهه، همان كه بچهها را به هنگام مرخصي از شهر فراري ميداد و موجب ميشد كه آنها آمده و نيامده و هنوز عرق تنشان خشك نشده به منطقه برگردند.
تأثيرش را در مكاتبه و نامهنويسي هم گذاشته بود، به نحوي كه خيلي به اين امر راغب نبودند، خصوصاً در سالهايي كه هنوز جنگ فرسايشي نشده بود، گويي حال و حوصله نداشتند كه بنشينند و بخشي از وقتشان را صرف غيرمنطقه بكنند. ابايي هم نداشتند كه بگويند: «ميترسيم دو هوا بشويم و تحت تأثير قرار بگيريم، و دوباره مسايل برايمان تازه بشود!».
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 115
بيدار شدن به موقع
بعد از خاموش شدن فانوس يا چراغ سنگر، بچهها مشغول ذكر گفتن و مناجات با خدا ميشدند كه بخشي از آن، به نحوه و ساعت بيدار شدن، مربوط ميشد.
مثل خواندن آيهي آخر سورهي كهف، سه بار خواندن سورهي توحيد كه بنابر روايتي در حكم تلاوت كل قرآن بوده و در آخر، دعا براي والدين و مؤمنين. همچنين خوابيدن نزديك در ورودي، سنگر يا چادر، يكي ديگر از راههاي به موقع بيدار شدن فرد و بيدار نكردن ساير برادران بود.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 101
بيداري با قرآن و مناجات
يكي دو ساعت به صبح مانده، حدود نيمههاي شب، طنين روحنواز قرآن از چادر تبليغات گردان، خيلي ملايم و دلپذير شنيده ميشد و فقط منتظران و كساني كه هوشيار خوابيده بودند، بيدار ميشدند و خود را به كنار منبع آب ميرساندند.
پس از آن نوار مناجات حضرت علي (ع) پخش ميشد. مولاي يا مولاي... به اين ترتيب اهل تهجد برميخاستند و مناجات ادامه داشت تا اذان صبح كه صداي بلندگو بلندتر ميشد و نيروها براي نماز صبح بيدار و آماده ميشدند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 123
بيماران غائب
سراغ گرفتن از يكايك بچهها در همه حال امري محال بود. منشي گردان در مراسم صبحگاه نام غايبين و علت آن را ذكر ميكرد و اگر نام فردي دو روز متوالي جزو غايبين بيمار برده ميشد، فرمانده با پرس و جو از بچهها بر سر بالينش حاضر ميشد و متواضعانه از او ميخواست تا اگر نياز به بستري شدن و رفتن به شهر دارد، وسايلش را فراهم نمايد. آنچه ميتوانست و در حد وسعش بود انجام ميداد كه در رأس همهي آنها همين احساس خودماني كردن بود كه روحيهي بيمار را به كلي تغيير ميداد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 66
پاسخ به سؤالات
وقتي فردي مسئول دسته ميشد، بعد از گرفتن نيرو، تدارك جا و مكان، برگههايي بين همهي برادران توزيع ميكرد كه بايد براي شناسايي، سؤالات به دقت پاسخ داده ميشد.
بين نيروها بچههاي قديمي حضور داشتند كه جواب سؤالهايشان از پيش معلوم بود. نام: عبدالله، نامخانوادگي: معاصي، تاريخ تولد: 1357، ميزان تحصيلات: پنجم ابتدايي، شغل: بيابانگرد، عاشقي و بندگي، سابقهي جبهه: گفتند نگوييد. عمليات و پدافندهايي كه شركت داشتهايد، با ذكر رسته: مبارزه با نفس با رمز يا الله... و بالاخره سؤال "حالا ميخواهيد در چه رستهاي خدمت كنيد؟": كفشداري رزمندگان اسلام! بعد از جمعآوري برگهها، مسئول دسته متوجه ميشد چهقدر نيروي قديمي دارد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 253
پاكت نوشته ها
در جبهه از پاكتهاي نامهاي استفاده ميشد كه گاهاً اهدايي بود و جملات زيبايي همراه تصاوير و طرحهاي جالب بر روي آن نقش بسته بود كه برخي از آن جملات عبارتند از:
"جانم فداي يك لحظه از عمرت اي امام"، "هركس نامهي يك سرباز را به خانوادهاش برساند، چنان باشد كه بندهاي را آزاد كرده است و در ثواب نبرد با آن سرباز شريك خواهد بود". "بهترين عمل مؤمن جهاد در راه خداست". "من از دور، دست و بازوي قدرتمند شما را كه دست خداوند بالاي آن است ميبوسم و بر اين بوسه افتخار ميكنم". "پاره سنگ را به مبدأش بازگردانيد كه شر را تنها با سر دفع ميكنند" و برخي شعارهايي كه خود رزمندهها بر پشت و روي پاكت مينوشتند كه عبارت بودند از:
«خداوندا ما را با دست پر به خانوادهمان برگردان»، «تازندهايم رزمندهايم»، «ما اهل كوفه نيستيم امام تنها بماند». «حسينا جان شيرين را نخواهم»، «برادر بسيجي خسته نباشي»، «برادر پستچي دستت بشكند... گردان صدام را» و....
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 217
پاي برهنه
روزهاي نهم و دهم محرم و شام غريبان، بچههاي همهي گردانها با حضور قلب تمام به پيشگاه سالار شهيدان، اظهار ادب و تواضع كرده، عزاداري مينمودند و تا صبح به ياد بچههاي آقا اباعبدالله، با پاي برهنه در ميان خار و خاشاك و سنگ، راه ميرفتند و شيون ميكردند و با پاهاي تاولزده و خونين به پادگان باز ميگشتند و به اين جراحات هيچ اعتنايي نداشتند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 178
پايان نامه
به پايان بردن نامه و ختم كلام و خداحافظي با خواننده، بر خلاف آغاز مكتوبات به قاعده نبود، هركس عادت و اخلاق خود را داشت. يكي مينوشت: «خداحافظ شما و امام» يا اينكه تازه واردها مينوشتند: «عبدم، عبيدم، رزمندهي جديدم» در تأكيد پاسخ نامه نيز مينوشتند: «نه شرقي، نه غربي، جواب نامه مشدي» كنايه از اينكه: «ننشيني سرسري چيزي بنويسي! يك نامهي حسابي از تو توقع دارم، آن هم در اسرع وقت».
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 122
پذيرايي
بالاي مجلس مختص نشستن ميهمان بود، در برخي مواقع كه ميوه و چاي داشتيم، آنها را در همانجا قرار ميداديم، از همانجا نيز توزيع شروع ميشد. همه نسبت به ميهمان احساس خويشي و خدمتگزاري داشتند، اينكه او ميهمان كيست، اصلاً مطرح نبود.
همه در پذيرايي و ابراز ارادت و رسيدگي به مهمان ميزبان و كسي كه ميهمان به ديدن او آمده بود را جا ميگذاشتند.
اين رفتار محبتآميز و صميميت و حسن خودماني بودن چنان كارگر افتاده بود كه وقتي كسي به ديدن دوستش و برادري از جمع برادران ميآمد و اتفاقاً او جايي رفته بود، احساس غريبي و تنهايي نميكرد؛ مثل اينكه اصلاً آمده تا ديگران را ببيند، چنان كه ميهمان جز بار اول و دوم، ديگر تنها سراغ دوستش را نميگرفت، بلكه آمده بود تا همه را ببيند، به همين خاطر حال همه را ميپرسيد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 81
پست آخر
آخرين نگهبان شب، از شركت در مراسم صبحگاه و ملحقات آن معاف بود. رسم بر اين بود كه پست آخر را به افرادي بدهند كه در روز بيشتر از ديگران كار كرده و خسته شده بودند تا بتوانند با استراحت بيشتر، خستگي را از تن بيرون كنند. البته بيشتر وقتها پست آخر حالت داوطلبانه داشت، زيرا شخص ضمن نگهباني ميتوانست به آماده كردن چاي و فراهم نمودن مقدمات نماز و صبحگاه بپردازد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 69
پياده روي و كوه پيمايي
از برنامههاي هميشگي قبل از عمليات راهپيمايي بود كه گاه به حدود پنجاه كيلومتر در شب يا روز ميرسيد و همهي بچهها سعي ميكردند پا به پاي بقيه بدون اينكه ضعف و ناتواني از خود نشان دهند خود را به ديگران برسانند.
وقتي بچهها حسابي خسته ميشدند با خواندن شعر و شعار و سرودهاي دسته جمعي رفع خستگي ميكردند.
در شرايطي هم كه دسترسي به ارتفاعات داشتند هر دسته و گروهاني با نشان پرچمي كه بر دست داشت روي پستي و بلنديها رفته با شعارنويسي روي تخته سنگها و چيدن سنگهاي كوچك در كنار هم از خود يادگاري به جاي ميگذاشتند تا هركس بعد از آنها به آن محل ميرود يادي از گذشتگان بكند و بداند كه قبل از آنها ديگران آنجا را زير پا گذاشتهاند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 213
پيمان استقامت
هرگاه دشمن بعثي پيشروي داشت، يا پاتك ميكرد، بچهها دستهايشان را روي هم ميگذاشتند و با هم متحد ميشدند و پيمان ميبستند كه تا آخرين قطرهي خون با دشمن مقابله كنند. اين عهد در شبهاي عمليات هم بين بچهها بسته ميشد، قول ميدادند تا حد توان استقامت كنند، حتي اگر اين مقاومت به ايستادگي تنها نيروي باقيمانده بيانجامد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 170
تا بازگشت ياران
هنگامي كه بچهها به خط ميزدند و عمليات آغاز ميشد، آنهاييكه به عنوان نيروي كمكي آماده بودند و منتظر، تا بازگشت يارانشان به دعا و استغاثه و مناجات مينشستند و نصرت رزمندگان را از پروردگار ميخواستند.
گروهي نذر صلوات براي سلامتي رزمندگان ميكردند، گروهي به عزاداري سيدالشهدا ميپرداختند و عدهاي نيز سر به سجدهي نياز ميگذاشتند و تا صبح پيروزي ندبه ميكردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 86
تابلو به نام شهيدان زدن
در جبهه رسم بر اين بود كه موقع جابهجايي تابلوهايي به عنوان يادگار و ياد بود به نام شهيدي كه در آن محل و منطقه به شهادت رسيده بود، نصب ميكردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 207
تبخيرگلاب
دود كردن اسپند و سوزاندن عود براي خوشبو كردن سنگر از عادات رايج در جبهه بود، به اين ترتيب كه گاهي بچهها براي معطرساختن محيط و محل اقامت خود، مقداري گلاب داودي در چرخ علاالدين ميريختند و با تبخير آن هواي چادر و سنگر را عوض كرده و براي لحظاتي عطر گل، هواي باغ و بوستان را تداعي ميكرد و نفس كشيدن را لذتبخش مينمود.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 139
راوي : سيد مهدي فهيمي
تبليغ بهداشت تن وروان
نوشتن آيات قرآن، احاديث، سخنان امام و بزرگان روي تانكر آب، پلاكارد و لباس رزمندگان در خصوص زوايا و جوانب زندگي رزمندگان خصوصاً بهداشت تن و روان در سراسر جبهه معمول بود.
نهي از اسراف، باز نگذاشتن شير آب موقع وضو و ظرف شستن، مسواك زدن، رعايت بهداشت و عبارت معروف « هپلي! مسواك بزن» از جمله مضامين و عباراتي بودند كه با خط خوش و طرحهاي زيبا به همراه نقاشي نوشته ميشد تا بيشتر به دل نشيند. برخي توصيهها هم در مراكز بهداري و درماني و پستهاي امداد نزديك خط به چشم ميخورد كه علاوه بر سفارشات نسبت به بيماريهاي شايع در جبهه اطلاعرساني ميشد در كنار اين عبارات و رعايت نظم و نوبت و احترام به ديگران در آشپزخانه، حمام، آرايشگاه و ايستگاههاي صلواتي نيز تذكر داده ميشد. علاوه بر واحد بهداشت كه حضور دايمي در جبههها داشت گروههاي سيار چشمپزشكي، دندانپزشكي و... نيز خدمات صلواتي ارايه ميكردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 62
ترك سنگر
معمولاً اشخاص سيگاري، در بيرون چادر و در محوطهي باز سيگار ميكشيدند و بعضي كه مقيدتر بودند، ابداً در انظار سيگار روشن نميكردند. اما اگر كسي تازه وارد و ناآشنا به آداب جبهه بود، و در چادر سيگار ميكشيد، بچهها يكييكي چادر را ترك ميكردند و او را تنها ميگذاشتند تا بگويند: «يا جاي ما و يا جاي دود سيگار شما.»
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم)
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید