آب متبرك
ارادت همهي نيروهاي بسيجي به امام (ره) بر عالم و آدم آشكار بود و در همان حال آنقدر مشتاق بودند كه به اميد درك محضر آن منجي به شرط گرفتن نقطهاي خاص و استراتژيك از دست دشمن جان ميدادند و براي چشيدن قطرهاي آب از يك تانكر چند هزار ليتري كه پيمانهاي از آن به دم مسيحيايي آن عزيز متبرك شده بود، عاشقانه بر يكديگر سبقت ميگرفتند.(1)
1_ در پاييز سال 1363 پادگان ابوذر سر پل ذهاب شاهد چنين صحنهاي بود.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 35
آداب بعد از شهادت
تنها كاري كه از دست بچهها براي آنانكه در خط شهيد شده بودند، بر ميآمد اين بود كه رو به قبله بخوابانندشان و پتويي روي آنان بكشند و اگر برادري به سختي مجروح ميشد و آخرين نفسهايش را ميكشيد، دوستان مثل پروانه گِردش حلقه ميزدند، يكي سرش را شانه ميزد، يكي گرد و غبار از صورتش ميزدود و ديگري لباسش را مرتب و عطرآگين ميكرد و خلاصه همه سعي داشتند او را براي حضور در پيشگاه حق تعالي آماده كنند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 154
آداب روزه
در ايام ماه مبارك رمضان بعد از اعمال مشترك و غسل شب اول ماه، همه سعي ميكردند واقعاً قدر شبهاي قدر را بدانند. شبهاي قدر و اعمال مناجات و تنهاييهايش.
افرادي كه نميتوانستند روزه بگيرند هم با افطار دادن، كم خوردن و كم خوابيدن سعي ميكردند، چون روزهداران باشند. خلاصه ماه مبارك رمضان در جبهه حال و هواي خاص خودش را داشت.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 165
آداب سفره (2)
آنچه به عنوان آداب سفره و خوردن و آشاميدن جزو سيرهي معصومين (عليهالسلام) هست و امروز به آن بهداشت تغذيه ميگويند، در جبهه با دقت تمام مورد اهتمام قرار ميگرفت. از جمله:
لقمه كوچك گرفتن و خوب جويدن غذا، نخوردن نوشيدني داغ، نفس بر آب ندميدن و مزمز كردن و به سه نوبت آشاميدن، شروع طعام با نام خدا و شكر نعمت او در هر لقمه، شستن دست قبل و بعد از غذا، ابتدا و انتهاي غذا نمك خوردن، استفاده نكردن از سير و پياز به ويژه شبها، سخن نگفتن به هنگام غذا خوردن، پر نكردن معده از غذا و به همين ترتيب ساير آداب و سنن مربوط به سفره و غذا خوردن.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 120
آداب قبل از خواب
خواندن سورهي واقعه از جمله آداب عمومي قبل از خواب بود كه اكثر مواقع برادران با هم ميخواندند. گاهي، بچههاي يك چادر از برادران مستقر در چادر همسايه دعوت ميكردند كه به چادر بيايند و اين برنامه را با هم اجرا كنند. بعد از تمام شدن سوره كه غالباً بچهها آن را حفظ بودند، نوبت دعا ميرسيد و آمين گفتن، كه عباراتي از آن تحت تأثير آيات همين سوره بود چون: خداوندا، ما را جزو سابقين قرار بده و ديگري خداوندا، ما را جزو اصحاب شمال محسوب كن. گفتن صد و ده بار ذكر يا علي (ع) موقع خواب هم در اين باب قابل يادآوري است كه معمول بعضي از برادران بود و اغلب سعي همه بر اين بود كه جاي خوابشان را در محلي از چادر بدهند كه رو به قبله باشد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 100
آداب قرآن
شروع كردن امور به نام و كلام خدا يكي از آداب مستحب و رايج جبهه بود. تا آنجا كه جمعي از بچههاي گشت و تأمين در كردستان، بعد از آنكه در حياط يا بيرون آسايشگاه به خط ميشدند و ليست اسامي آنها خوانده ميشد، با خواندن يك سوره از قرآن كار خويش را در آن روز آغاز ميكردند. به علاوه وضو داشتن در مس كلامالله و موقع آموزش و قراعت و تواضع ظاهر و باطن در نشستن و برخاستن و توجه و طمأنينه در حضور آن، ادب چنان بود، كه وقتي بعضي در سنگر مشغول شنيدن نوار سرود، نوحه و سخنراني بودند و در همان حال بلندگوي تبليغات، برنامهي جلسهي قرآن را مستقيم از حسينيه پخش ميكرد، جمله برادران برميخاستند و با خاموش كردن ضبط به آن جلسه ميرفتند و به ديگران ميپيوستند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 175
آية الكرسي
هنگام جابهجايي يا رفتن و رسيدن به عمليات و موقع مرخصي رفتن به شهر، به طور دسته جمعي براي به سلامت بازگشتن به جبهه و شركت مجدد در عمليات همه با هم آيةالكرسي را قرائت ميكردند و خود را با پوشش حفاظتي حق تعالي بيمه مينمودند. (1)
1_ آيات كريم 255 الي 257 سورهي بقره
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 203
احترام به مادر
شهيد سيدمهدي اسلاميخواه (1) احترام و علاقه زيادي براي مادرش قايل بود. هيچ وقت جلوي ايشان پايش را دراز نميكرد و هميشه دو زانو و مؤدب مينشست و صحبت ميكرد. ايشان به عنوان طلبه در لشكر 16 زرهي قزوين مشغول تبليغ شد و در عمليات طريق القدس به شهادت رسيد. وقتي پيكر مطهرش را به روستاي «استير» سبزوار آوردند مادرش را براي وداع آخر با فرزندش به غسالخانه بردند. مادر تا چشمش به جسد سيدمهدي در تابوت افتاد با چشمان گريان ودلي شكسته گفت: پسرم تا ياد دارم تو هيچ وقت در مقابل من پايت را دراز نميكردي و تا من نمينشستم، نمينشستي! حالا چه شده من آمدهام و تو. با بيان اين جملات همه اقوام و آشنايان مشاهده كردند كه چشمان سيدمهدي براي چند لحظه باز شد و يك قطره اشك از آنها بر گونههايش سرازير شد.
(1) روحاني شهيد در عمليات طريق القدس در تاريخ 14/9/1360 در منطقه بستان به شهادت رسيد و در روستاي خود به خاك سپرده شد.
منبع :كتاب لحظه هاي آسماني
اذان
با داخل شدن وقت نماز، رزمندگان در هر كجا كه قرار گرفته بودند، بانگ برميداشتند و به وحدانيت معبود و مقصودشان گواهي ميدادند. هيچكس هم خود را از اين اعلان و ابلاغ و اظهار حق با حضور ديگري بينياز نميدانست. از اين روي به هنگام طلوع فجر، يكپارچه از تمام سنگرهاي نگهباني حتي در خط، طنين روحافزاي تكبير، جانهاي شيفته را فرا ميخواند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 159
از اول شب
دل كه به محبتش شعلهور ميشد تا نفس آخر ميسوخت. سر و دستار نميدانست كه كدام اندازد.
معشــــوق كه ديردير بينند
آخر كم از آنكه سير بينند
چه ناله و ندبهها و نوحه و سينه و آقا آقاهايي كه سر شب نمنم در ميگرفت و تا صبح سيلي ميشد و بياختيار هرچه بود و نبود را ميرُفت و با خود ميبرد. مراسم دعاهايي كه خود به خود و آرام و آرام متصل ميشد به نماز صبح، بيآنكه كسي متوجه بشود و اين غير از جلساتي بود كه به شكرانهي جمعي پيمان ميبستند و از سر شب تا صبح به طلب و تمناي توفيقي در عملياتي، براي برادران در خط دعا ميكردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 179
اسراف
در بعضي گردانها اگر كسي غذا اضافه بر تعداد خود ميگرفت و در نتيجه مختصري زياد ميآمد، همه دست به يكي ميكردند كه: «الا و بالله بايد غذاي باقيمانده را بخوري» از همين رو به ندرت كسي حاضر ميشد مقسم غذا بشود. همينطور راجعبه چايي، اگر برادري اضافه آن را دم ميكرد، چند نفري او را ميگرفتند و قيف بزرگي را كه معمولاً براي نفت استفاده ميكردند در دهانش ميگذاشتند و چايي زياد آمده را به حلقش ميريختند. به همين سبب جايي كه اين وضع حاكم بود بيچاره شهردار مجبور ميشد آب را براي جوشاندن چايي پيمانه كند. تنبيهي بود كه بعضي براي ريختن غذا در سفره و روي زمين در نظر گرفته بودند. به اين ترتيب كه به ازاي هر بار كه غذايي از قاشق يا ظرف كسي جلويش ميريخت، بايد يك وجب از سفره فاصله ميگرفت و اين غذا خوردن را برايش مشكل ميكرد. بچهها سعي ميكردند حتيالمقدور چنين اتفاقي نيافتد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 35
اسم رمزشب
به منظور امنيت بيشتر براي هر شب اسم رمزي انتخاب ميشد كه اين اسم را معمولاً فرماندهي گردان تعيين ميكرد و سه كلمه اي يا سه بخشي بود مثل: علي (ع) 13 رجب و «حسين (ع) 10محرم.
گاهي اين كلمه برگرفته شده از اسم كوچك و فاميلي شهدا و يا سن و سال شهادتشان بود و گاهي با يكي از چهار حرف فارسي «گ ، پ، ژ، چ» ساخته ميشد مثل«ژاله» تا دشمن از گفتن آن عاجز باشد و در نتيجه موقع تردد خودش را لو بدهد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم)
اعزام انفرادي
در خلال اعزامهاي سراسري، بعضي از برادران براي اينكه به واحد موردنظرشان بروند، اعزام انفرادي ميگرفتند و با امريه و خرج راهي كه داشتند، شهر به شهر با قطار و اتوبوس به منطقه ميرفتند.
در بين راه در ميان اتوبوسهاي شخصي در آن بحبوحهي جنگ و شهادت، كم نبودند رانندگاني كه در عوالم خودشان طول راه سفر را ميخواستند با نوارهاي كاست مبتذل پر كنند. در چنين مواقعي با به صدا در آمدن ضبط صوت، بچهها اول مؤدبانه شروع به سرفه كردن ميكردند و اگر راننده متنبه نميشد، برادري برميخواست و يكي از نوارهاي قرآن، دعا، سخنراني و اشعار مناسب را كه عموماً همراه خود داشتند، ميآورد و پس از سلام و احوالپرسي به او ميداد، تا از آن استفاده كند.
چنانچه اعتنايي نميكرد و از پخش نوار خبري نميشد، كمكم يكي از بين خودشان كه صداي دلنشين داشت شروع ميكرد به خواندن، البته با اجازه و عذرخواهي از مسافراني كه تعدادشان نسبت به بچهها چندان هم زياد نبود. زمزمهي شعر و سرود و يا نوحه و مراثي، از زباني كه يكپارچه شعلهي آتش دل بود تا همه يكييكي به جمع دلسوختگان بسيجي ميپيوستند و براي راننده جز شرمندگي بعد از كم كردن و خاموش نمودن صداي نوار باقي نميماند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 135
الموت لقرباني
صبح روز عمليات والفجر10 در منطقهي حلبچه همه حسابي خسته بودند، روحيهي مناسبي در چهرهي بچهها ديده نميشد. از طرفي حدود 100 اسير عراقي را پشت خط براي انتقال به پشت جبهه به صف كرده بوديم.
براي اينكه انبساط خاطري در بچهها پيدا شود و روحيههاي گرفتهي آنها از آن حالت خارج شود، جلوي اسيران عراقي ايستادم و شروع به شعار دادن كردم و بيچارهها هنوز لب باز نكرده، از ترس شروع به شعار دادن ميكردند. مشتم را بالا بردم و فرياد زدم: «صداي جارو برقيه» اسيران هم مشتها را بالا بردند، شعار دادند: «صدام جاروبرقيه» فرماندهي گروهان برادر قرباني هم كنارم ايستاده بود و باز براي اينكه فضاي خموده را به نشاط تبديل كنم، فرياد زدم: «الموت لقرباني» اسيران عراقي شعارم را جواب ميدادند.
بچههاي خط همه از خنده رودهبر شده بودند و قرباني هم دستش را تكان ميداد كه يعني شعار ندهيم. او ميگفت قرباني من هستم «أنا قرباني» و اسيران عراقي هم كه متوجه شوخي من شده بودند، رو به برادر قرباني كردند و دستان خود را تكان ميدادند و ميگفتند: «لا موت لا موت» يعني ما اشتباه كرديم.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم)
الو _ سلام
ميان بچهها عادت بود كه مكالمات تلفني را با كلمهي "الو" پاسخ ندهند. معمولاً همهي نيروها سخن خود را با «يا حسين» و «ياالله» شروع ميكردند. اگر كسي جز اين سخن را ميگفت، بچهها يا پاسخ او را نميدادند و يا خود با اصطلاح معروفي در جبهه سخنانشان را ادامه ميدادند.
پشت در اتاقها نيز نوشته بودند، «اول سلام، بعداً كلام» اگر كسي بدون سلام صحبت ميكرد، جواب او را نميدادند و يا خودشان سلام ميكردند و ميگفتند: «بفرماييد».
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 132
اول زخم اسير
وقتي مجروحان ما را همراه با اسراي زخمي به اورژانس و پست امداد ميبردند و هر دو در حال خونريزي بودند و وضع وخيمي داشتند، بسيار پيش ميآمد كه برادران مجروح، با امدادگران بحث ميكردند كه اول زخم اسير را ببندند، بعد به سراغ ايشان بيايند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 211
ايستادگي تا شهادت
قبل از به خط رفتن، وقتي فرماندهان از طاقتفرسا بودن كار و بيبازگشت بودن راه ميگفتند، به همه اختيار ميدادند تا فكر كنند و اگر خواستند بازگردند، آنگاه همهي نيروها سوگند ياد ميكردند كه آنها را تنها نگذارند و اين عهد در زمانهاي ديگر نيز انجام ميشد.
مثلاً هنگام استراحت، در زمان حركت به سمت خط مقدم عمليات، همچنين اولين صبح بعد از عمليات كه دشمن پاتك ميزد و در نهايت هنگام محاصره، درگيري و مقابلهي تن به تن با آگاهي از نبودن نيروي كمكي، كم بودن مهمات و از همه بدتر گم شدن در خاك دشمن، عهدهايي به استقامت كوههاي پولادين ميبستند كه تا شهادت ايستادگي كنند و همانطور كه در صدراسلام نيز چنين ميكردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 187
با شهدا بعد از عمليات
بعد از عمليات و عادي شدن نسبي اوضاع، نوبت عقب آوردن شهدا بود كه گاه به قيمت شهادت همرزم ديگري تمام ميشد. وقت زيادي صرف ميشد تا به بهانهي خشنودي خانوادهي شهيد و پاس داشتن حق دوستي، پيكر شهيد را از معركهي نبرد خارج كنند.
ولي بعضي وقتها زماني كه در جستوجوي اسم و آدرس، جيبهايشان را زير و رو ميكردند، اين عبارت را ميديدند: «دوست داشتم چون مادرم فاطمه (س) گمنام بميرم و گمنام باشم. پس اي كسي كه مرا مييابي، در همين محل به خاكم بسپار» برخي مواقع نيز امكان عقب آوردن و انتقال پيكر شهدا وجود نداشت. وقتي همرزمان بر بالين او حاضر ميشدند، با باز كردن دكمههاي پيراهن و برداشتن فانوسقه يا نارنجك او را از احتمال انفجارات بعدي مصون ميساختند ولي در همين حين چشمشان به يادداشت تبريكي به اين مضمون به همراه شكلات ميخورد: «سلام عليكم، غرض اينكه خواستم شيريني شهادتم را خودم به همه داده باشم و شما نيز در اين حلاوت با من شريك باشيد».
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 279
بابا قربان نعش بي سرت
"برادر بابازادگان" مسئول دستهي ما در عمليات آموزشي غواصي و رزم آبي _ خاكي به منظور حركت در عمليات والفجر 8 بود. آن روزها نوحهي برادر آهنگران كه زبانحال اطفال امامحسين (ع) بود، ورد زبان بچهها بود: «بابا قربان نعش بيسرت.»
ما مسئول دستهمان را بابا صدا ميزديم، به همين لحاظ تمام بچههاي گردان اين نوحه را به شوخي براي ايشان ميخواندند و ايشان هم در جواب لبخند ميزد. در عمليات والفجر 8 در شهر فاو برادر بابازادگان سر از بدنش جدا شد و خاطرهي آن نوحه وصف حالش گرديد.
منبع :كتاب آه باران - صفحه: 67
راوي : غلام علي معلي
بالين برادري
بسيار پيش ميآمد كه زمين زيرانداز و آسمان روانداز رزمندگان بود. هنگام خواب و خستگي، كولهپشتي برايشان حكم بالش پر قو را داشت. جايي كه لباس، پوتين، كلاهخود و احياناً آجر و سنگپاره، كنج ديوار يا نقطهي برآمدهاي مثل چهارچوب، متكاي زير سرشان ميشد، و يا بالين محبت برادران ديگر پذيراي تن خستهشان ميگرديد.
به اين نحو كه اگر سرش را روي مچ و يا ساق پاي يكي از برادران گذاشته بود، او براي اينكه نشان بدهد تا چه اندازه به شخص ارادت و علاقه دارد، سر او را به سمت سينهي خود ميكشيد، و روي قلبش قرار ميداد. كنايه از اينكه جاي شما در واقع اينجاست. گاهي متقابلاً هر دو سرهايشان را به طرف هم ميآوردند و روي سينهي هم جاي ميدادند، و به اين ترتيب گاه تا پانزده نفر در كنار هم ساعتها ميآرميدند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 103
ببين طريق چه مي گويد؟
از جمله آداب و رسوم امر به معروف و نهي از منكر، بهره بردن از طريق توجه دادن به گفته و نه گوينده بود، آن هم به روش غيرمستقيم و مكتوب.
بدينقرار كه بچههاي يك دسته يا يك گروهان چنانچه نكتهي قابل توجهي در خلق و خو و رفتار يكديگر مشاهده ميكردند، به روي قطعهاي از كاغذ نوشته و پيچيده و نيمهشب در كلاه كاسك همديگر قرار ميدادند و طبعاً شخص وقتي براي صبحگاه خود را آماده ميكرد، متوجه امر شده و بي هيچ عكسالعملي آن را به گوش جان ميشنيد، بيآنكه بداند و احياناً نسبت به نويسندهي يادداشت حساسيتي نشان بدهد.
آنقدر اين ارتباط مبارك و مقبول بود كه بعضي از برادران بياختيار بعد از اينكه از خواب برميخاستند، وسايل خود را ميجستند، به اين اميد كه برادري سخني به راستي و درستي و از روي مهر و محبت و مصلحت به وي هديه كرده باشد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 157
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید