در پناه جنازه ها
سال 66 در منطقه شلمچه امدادگر بودم. روزي من و يك بيسيم چي و رابط خط و 2 رانندهي بولدوزر و يك رانندهي آمبولانس در منطقهي سه راه مرگ با گشتيهاي عراقي مواجه شديم.
ناگهان رابط خط فرياد زد متفرق شويد. اطراف ما پر از جنازههاي عراقي بود. هركدام در گوشهاي كنار جنازهاي افتاديم و به اين وسيله از ديد آنها مخفي شديم.
منبع: كتاب خلاقيتها
خندق مرگ
در جنوب، در پاسگاه زيد عراق اذيت و آزار موشها به حدي بود كه در سنگرمان را كنديم و دو عدد پوكه فشنگ توپ 130 جاي آن قرار داديم، به گونهاي كه دهانه آنها با كف سنگر هم سطح بود و موشها در حالي كه به سرعت قصد داخل شدن به سنگر را داشتند روي پوكهها ميافتادند.
هرچند روز يكبار پوكهها را درميآورديم و آنها را دفن ميكرديم.
منبع: كتاب خلاقيتها
خودكار جنگي
از ابتكارات و كارهاي ذوقي بچهها ساختن خودكار با پوكه فشنگ بود به خصوص فشنگ تيربار و قناصه كه در واقع پوكه آن كار بدنه خودكار و دستگيره آن را مي كرد.
منبع: كتاب فرهنگ جبهه
در هوشمند
در جبهه اروند رود سنگر كمين ما در حياطي قرار داشت و حياط كنار اسكله بود و در آن به سوي رودخانه باز ميشد.
براي اينكه در جريان حركات دشمن باشيم در حياط را كنديم و روي زمين خوابانديم. هنگامي كه كسي پايش را روي در ميگذاشت صداي ناهنجاري از آنجا برمي خاست و خبردار ميشديم كه دشمن در حال ورود به حياط و نزديك شدن به سنگر كمين ماست.
منبع: كتاب خلاقيت ها صفحه 102
دروغ نيرودهنده
در عمليات خيبر محاصره شده بوديم بچه ها ديگر روحيه استقامت نداشتند. دستور عقبنشيني آمد. همان موقع عراقيها هم پيشروي خود را آغاز كردند.
در همين شرايط يكي از بيسيمچيها فرياد زد :«الله اكبر، اللهاكبر صدام كشته شد.» تمام بچه ها خوشحال از اين پيام بيسيمي، با روحيه عجيبي مقاومت كردند و حتي عراقيها را هم عقب راندند تا اينكه نيروهاي تازه نفس آمدند و ما هم عقب رفتيم بعد متوجه شديم خبر دروغ بوده است.
منبع: كتاب خلاقيتها
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید