به دست دادن طرح مختصري از انديشهي فلسفي ايران قبل از اسلام، امري هم ساده و هم دشوار است - دشوار بدين معنا كه متوني كه اين بررسي بايد بر آن متكي باشد به مفهوم دقيق كلمه فلسفي نيستند، بلكه در واقع كلامي و حتي گاهي اساطيرياند، و ناگزير بايد با گونهاي تأويل و تفسير شخصي، از دل اين متون، لب فلسفي آن را بيرون كشيد و انديشههاي آن را به زبان فلسفي جديد برگرداند؛ و ساده بدين معنا كه در اين كار تأويل و تفسير تازه، ميتوان راهحلهاي مسائل بسيار پيچيدهي تاريخي را كه فقهاللغه ايراني پيش نهاده است، يكسره ناديده گرفت و از آنها چشم پوشيد. به گمان ما، تأويل فلسفي جديد از نگرش مزدايي را ميتوان صرفاً بر پايهي تنها شكل مشخص و مدوّن آيين مزديستا كه اينك ميشناسيم، يعني مزديسناي كتابهاي پهلوي دوره ساساني و اوايل اسلام، بنا نهاد.
مشكلات تقريباً لاينحل دين (يا به قولي اديان) ايراني قبل از اسلام، اساساً به سبب وجود آميختگي بيحد و حصر انواع گوناگون ديانت - دين محلي، دين برگزيدگان و غيره - در آن است.
ادامه مطلب