3 . تقلید. پیروى از اهل خبره. بنابرآنچه در باب اجتهاد و احتیاط گفته شد براى عامّه مردم راهى جز تقلید نمى ماند و عقل به انسان مى گوید: اگر مى خواهى وظیفه خود را انجام دهى به فرد لایق و اهل خبره مراجعه کن.
مرحوم آخوند خراسانى ضمن این که جواز تقلید ر امرى بدیهى ذاتى و فطرى مى داند مى نویسد:
(اگر عامى براى انجام وظیفه شرعى نیاز به دلیل قطعى داشته باشد راه رسیدن به آن براى وى مسدود است ونمى تواند با دلیل از کتاب و سنت تکلیف خود را بیابد.)18
از آنچه بیان شد نتیجه مى گیریم که:
سیره عقلا و دلیل عقلى به روشنى بر جواز تقلیدو حتى لزوم آن دلالت دارند. اگرتقلید به صورت درست و با شرایط که در متون دینى آمده انجام گیرد مسلمان به نظریّه مجتهد اطمینان پیدا مى کند و از روى آگاهى و اطمینانى که براى او پدید مى آید بدان نظریّه عمل مى کند و براى وى جاى درنگى باقى نمى ماند.
در ضمن این مباحث روشن شد که در اصول تقلید نمى توان به نظریّه دیگرى تمسک کرد و به اصطلاح تقلید کرد بلکه باید هر مقلدى تقلید را با اجتهاد و دریافتِ شخصى خویش انجام دهد و از روى آگاهى و دلیل آن را انتخاب کند.
تقلید امرى ارتکازى و فطرى است و هر انسانى به آسانى جواز و لزوم آن را دریافت مى کند و در این مسأله نیاز به تقلید از دیگرى ندارد.
گذشته از سیره عقلا و دلیل عقلى آیات و روایات فراوانى براى جواز تقلید مورد استدلال قرار گرفته اند که آنها نیز همان مفاد سیره و دلیل عقلى را تأیید مى کنند و بدان ترغیب مى نمایند. برخى از آنها را در ضمن چند محور بررسى مى کنیم.
آیات قرآن
با این توضیح روشن شد که سیره عقلاء و عقل مى توانند دلیل جواز تقلید باشند. آیاتى از قرآن نیز بدین منظور مورد استدلال قرار گرفته که به برخى اشاره مى کنیم تا ضمن اثبات جواز تقلید حقیقت ومفهومِ تقلید را نیز از دیدگاه قرآن دریابیم:
* (و ما کان المؤمنون لینفروا کافّه فلولا نفر من کلّ فرقة طائفة لیتفقّهوا فى الدین ولینذروا قومهم اذا رجعواالیهم لعلهم یخدرون).19
شایسته نیست مؤمنان همگى کوچ کنند چرا از هر گروهى طایفه اى از آنان کوچ نمى کنند تا در دین آگاه شوند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود آنان را انذار نمایند شاید بترسند وخود دارى کنند.
همان گونه که از (لولاى تحضیضیّه) استفاده مى شود (نفر) واجب است. چون نفر ضرورت دارد (تفقه) و (انذار) هم که هدف نفر را تشکیل مى دهند در دائره واجبات قرار مى گیرند.
پس مطلوبیّت تفقه و انذار به خاطر خود آنان نیست بلکه به خاطر (تحذر) مى باشد و در این صورت تحذر پس از انذار واجب مى شود.
یعنى هنگامى که فقیه انذار کرد تحذر باید تحقق یابد. تحذر صرفاً یک خوف و تأثر نفسانى و درونى نیست بلکه عملى است که بر اثر انذار در رفتار و کردار آدمى ظاهر مى گردد. از این روى هنگامى که تحذر به انذار فقیه لازم شد همان پیروى یا تقلید از قول و فتواى دیگرى پدید مى آید.
از مصادیق روشن انذار تبیین احکام الهى است احکام واجب و حرام. فقیه باید احکامى که ترک آنها موجب کیفر خواهد بود به مردم برساند و بر مردم واجب است انجام آنها تا کیفر نشوند.
وقتى که انذار را وظیفه فقیه دانستیم و تحذر مردمان را از پیامدهاى آن روشن مى شود که فقیه راوى و ناقل و گزارشگر صرف نیست بلکه کسى است که دلیل حکم را مى فهمد در استنباط احکام صاحب نظر است و...
* (... فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون)20
از اهل دانش بپرسید اگر نمى دانید.
پرسشى که مقدّمه دانش شود. بپرسید تا بدانید و بر طبق آن عمل کنید. خود پرسش مقصود اصلى نیست بلکه عملِ به آن منظور اصلى است. اگر عمل نباشد پرسش و پاسخ لغو خواهد بود.
به عبارت دیگر این گونه دستورات در برداشت عرفى براى بیان وظیفه عملى است وظیفه اى که انسان آن را نمى داند. باید بپرسد تا بداند و عمل کند. عمل پس از آگاهى تحقق مى یابد. مانند این که مى گوید: اگر طبیب نیستى به طبیب مراجعه کن. فهم عرفى این نیست که به طبیب مراجعه کن تا فقط بدانى بلکه فهم عرفى این است که: به طبیب مراجعه کن و به دستورات او عمل کن تا مداواگردى.
برخى بر این نظرند که منظور ازاهل ذکر در آیه شریفه اهل کتاب یا ائمه اطهار هستند; از این روى نمى شود جواز تقلید را از این آیه استفاده کرد.
مى گوییم: آیه اطلاق دارد و شاٌن نزول یا موردو مصداق خاص باعث تخصیص نمى شود و دلالت آیه را محدود نمى کند. آیه ازکبراى کلّى سخن مى گوید که هم قابل انطباق بر اهل کتاب است و هم بر ائمّه(ع) و هم بر عالم و فقیه. به تناسبِ هر مورد فرق مى کند. براى هر پرسشى به اهلش مراجعه مى شود اصلاً خود این تعدد مصادیق نشانه عمومیت آیه است.
امکان دارد گفته شود: مورد آیه جایى است که پرسش باعث علم گردد و پاسخِ علم آور به دست آید. مراجعه به فقیه حتم علم نمى آورد و باعث یقین انسان به حکم نمى شود.
از آیه شرط علم آوردن استفاده نمى شود که حتماً باید پس از پاسخ یقین و علمِ به حکم پیدا شود. بلکه آیه مى گوید: اگر نمى دانید بپرسید تا بدانید و عمل کنید همان علم عرفى و معمولى را در نظر دارد نه علم برهانى و صددرصد یقین آور. آن وثوق و اطمینانى که به گفته فقیه و متخصص پیدا مى شود در عرف از آن تعبیر به علم مى شود.
* (انّ الذین یکتمون ما انزلنا من البینات والهدى من بعد ما بیّناه للناس فى الکتاب اولئک یلعنهم اللّه ویلعنهم اللاعنون).21
آنان که دلایل روشن و وسیله هدایتى را که نازل کرده ایم بعد از آن که در کتاب بیان ساختیم کتمان مى کنند خدا آنان را لعنت مى کند و همه لعنت کنندگان نیز آنان را لعنت مى کنند.
کتمان منحصر در نشانه هاى نبوت نیست بلکه هر آنچه که حقى را روشن مى سازد و باعث هدایت و سعادت بندگان خدا مى شود اگر کتمان گردد حرام و مذموم است.
اگر کتمان علم حرام است و ابراز آن واجب باید پس از ابراز قبول آن لازم باشد وگرنه این وجوب ابراز لغو خواهد بود. ارتکاز و برداشت عرفى غیر از این نیست. از مصادیق روشن کتمان نرساندن احکام الهى و وظایف شرعى به مردم است. یعنى آن که توانایى بر استنباط احکام از راه صحیح شرعى دارد اگر این کار را انجام ندهد و یا پس از انجام ابلاغ نکند کتمان حق کرده و احکام دینى را به مسلمانان نرسانده است. بر مجتهد واجب است که اجتهاد کند ونظرش را باز گوید و بر غیر مجتهد لازم است که بدان عمل کند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید