قانون طبیعت این است که آنچه نسبت به چیزی جاذبه دارد همیشه جاذبه دارد، و اگر دافعه دارد همیشه دافعه دارد، ولی اینکه یک شی ء چیزی را جذب کند، بعد همان چیز مایه دفع شود «غیرطبیعی به نظر می رسد.» می گویند: سرش آن فطرت عجیب انسان است.
انسان در عمق فطرت خودش لایتناهی را می خواهد، خدا را می خواهد و با هر چیزی که انسان ابتدا عشق می ورزد خیال می کند آن معشوق حقیقی خودش را پیدا کرده است. ولی مدتی که با او سرگرم می شود و یک تجربه واقعی روحی روی او انجام می دهد، خود روح به او می گوید: این او نیست. " این او نیست " همان است که ما بیزاری، خستگی، کسالت آوری می نامیم.
وقتی ما می بینیم چیزی که اینهمه آرزویش را داریم به آن می رسیم بعد تدریجا خستگی و کسالت پیدا می کنیم و بعد یک وقت می بینیم به تنفر کشید، این تجربه ای است که فطرت ما روی آن شی ء انجام می دهد، بعد از مدتی او به زبان بی زبانی به ما می گوید: بلند شویم برویم، این او نیست، باید برویم جای دیگر تا خودش را پیدا کنیم.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید