حجاب زن آلمانی
به نام خدا اسم قبلی من زابنيه است ماجرای تشرفم به اسلام از اين قرار است كه در آلمان در همسايگی ما يك خانواده مسلمان اهل تركيه زندگی میكردند.
دختران آنها در مدرسه با من دوست بودند و با هم رفت و آمد داشتيم وقتی كه من به خانه آنها میرفتم میديدم آنها نماز میخوانند كم كم جذب آنها شده و با اسلام آشنا شدم در تاريخ 4/12/1990 در مسجد اسلامی هامبورك به سرپرستی برادر محمد مقدم به دين اسلام تشرف يافتم.
آيا فكر نمی كنيد الگوی حجابی كه اسلام برای زن در نظر گرفته زحمت دارد؟
هر موجودی برای مصونيت از آسيب دشمن و بيگانه به دنبال حفاظ و مأ من و پناهگاهی میگردد تا در پناه آن احساس امنيت و آرامش كند شما اگر يك لاك پشت را در نظر بگيريد، مشاهده میكنيد كه چگونه درون پوستی سخت و مقاوم میرود تا از گزند و دشمن ايمن باشد.
چرا انسان وزن مسلمان اينگونه نباشد آدم وقتی كه دنبال محافظی میگردد تا اورا انگشت نمای غير نكند و او را از جلب توجه بديگران حفظ كند چه بهتر كه حجاب را انتخاب نمايد.
حجاب برای من نه تنها زحمت و تحميل نيست، بلكه يك اصل مسلم و خدشه ناپذيراست كه از عقيده ام سرچشمه گرفته است و در صددم كه عقيده و حجابم را برای همگان ابراز داشته و توضيح بدهم.
اين من بودم كه در حجاب وارد شدم و دريافتم كه حجاب يك ارزشی است و ارزشهای ديگر در كنار حجاب به من ارزانی میشود، نه اينكه حجاب بر من تحميل شده باشد. من خودم اينطور تصميم گرفتم.
چادر نيمه
اين جمله معروف از حضرت زين العابدين عليه السلام است: ای كاش مادر مرا نمی زائيد، وقتی بود كه چشمش به همسر جوانش افتاد كه فرزندش حضرت باقرالعلوم عليه السلام را كه دو ساله بود در بغل داشت و چادر او آنقدر كوچك بود كه اگر میخواست خود را بپوشاند، آفتاب صورت فرزند را میسوزاند و اگر میخواست فرزند را زير چادر برد، نمی توانست خود را كامل بپوشاند، اين بود كه حجت خدا و مظهر غيرت پروردگار آهی كشيد و فرمود: ايكاش مادر مرا نمی زائيد و اين روز را نمی ديدم. خواهرم بيا از كربلا آن دانشگاه بزرگ جهان، درس حجاب و عفت و حيا بگير، بيا از كربلا فقط درس گريه نگيريم بلكه آنچه سيدالشهداء عليه السلام در آن دانشگاه بزرگ، تدريس فرموده نيز بياموزيم.
چادر نورانی
روزی حضرت اميرالمؤمنين علی عليه السلام محتاج به قرض شد، چادر حضرت فاطمه (عليها السلام) را پيش مرد يهودی كه نامش زيد بود، رهن گذاشت آن چادر از پشم بود، قدری جو قرض گرفت.
يهودی آن چادر را به خانه برد و در اتاقی گذاشت، وقتی شب شد زن يهودی به آن اتاق رفت، ناگاه نوری را از آن چادر ديد كه تمام اتاق را روشن كرده بود وقتی زن آن حالت شگفت را ديد فرياد زد:
شوهر خود را خواست آنچه را ديده بود برای شوهرش بازگو كرد.
يهودی شگفت زده شده بود و فراموش كرده بود كه چادر حضرت فاطمه (عليها السلام) در آن خانه است، با سرعت داخل اتاق شد، ديد كه اشقه نورانی چادر آن خورشيد عصمت است كه مانند بدر منير خانه را روشن كرده است.
يهودی از مشاهده اين حالت تعجبش بيشتر شد، يهودی همراه با زنش به خانه خويشان خود دويدند و 80 نفر از ايشان حاضر شدند و اين را ديدند از بركت شعله چادر فاطمه (عليها السلام) همگی به نور اسلام مشرف و منور گرديدند.
حجاب و عفت در كربلا
بعد از ظهر عاشورا وقتی خيمه های حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام را آتش زدند و به فرمان حضرت سجاد عليه السلام همه فرار كردند.
دختركی از فرزندان امام حسين عليه السلام میگويد: من فرار میكردم، عربی، مرا دنبال كرد و با نيزه به پشت من زد كه بزمين افتادم، آنگاه چنان گوشواره مرا كشيده، كه گوشم را دريد و من بيهوش شدم، وقتی بهوش آمدم ديدم عمه ام زينب سر مرا بدامن گرفته نوازش میكند.
اين دختر دلسوخته ای كه آشيانه اش ويران شده، به آتش كشيده شده، پدرش و برادرانش شهيد شدند، لب تشنه است، سه روز است آب برويش بسته است، وقتی به هوش آمد، نگفت: عمه تشنه ام! نگفت: عمه گوشم مجروح است! نگفت: عمه مرا تازيانه زدند! نگفت: پدرم كو! برادرم كو!...
فقط وقتی متوجه شد چادر بسر ندارد با گريه التماس كرد! عمه جان چادر ندارم!! آيا چادری نداری كه خود را با آن بپوشانم
حضرت زينب گريه كرد و فرمود: دخترم چيزی برای ما باقی نگذاشته اند!
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید