تفاوتهاي تکويني به تمايزاتي اشاره دارند که اکتسابي نيستند و از بدو تولد شخص، او را همراهي ميکنند يا از صفات ثانويهي جنسياند که از زمان بلوغ به بعد خود را نشان ميدهند.
به رغم غيراکتسابي بودن، اين تمايزها با به کارگيري روشهاي تربيتي يا طبي تا حدي تغييرپذير (تشديد يا تضعيف) هستند. به عبارت ديگر، طبيعي يا تکويني دانستن اين صفات به معناي راه نيافتن هرگونه تغيير در ساحت تفاوتها نيست.
پس از آگاهي از دامنهي تفاوتها، آنچه در اين ميان مهم است. کشف تأثير تفاوتهاي طبيعي ميان زنان و مردان در رفتار و دستورهاي مربوط به آن است. به عبارت ديگر، ميخواهيم بدانيم تفاوتها در زندگي زنان و مردان چه تأثيري دارند.
گذشته از ايدهپردازيهاي سطحي، ميان انديشهوران کسي را نميتوان يافت که هيچ تفاوتي را ميان مردان و زنان باور نداشته باشد. بيشتر فمينيستها نيز با وجود تفکيک ميان جنس (1) و جنسيت (2) به تفاوتهاي طبيعي ميان زنان و مردان قايلاند. از نگاه آنان، Sex به تفاوتهايي طبيعي که منشأ بيولوژيک دارد، گفته ميشود؛ مثل بارداري و زايمان در زنان و Gender به تفاوتهايي اشاره دارد که زاييدهي موقعيتهاي محيطي (فرهنگ و اجتماع) هستند. (3) اين تفکيک در نگرش فمينيستي براي کم اهميت جلوه دادن تفاوتهاي طبيعي صورت گرفته است. به عبارت ديگر، در اين ديدگاه، تفاوتهاي تکويني به تفاوتهاي طبيعي (جسماني) کاهش يافته و از ميان تفاوتهاي طبيعي نيز تنها نقش زنان در توليدمثل به رسميت شناخته شده است. البته اين ديدگاه در دههي گذشته طرفداران کمتري داشته و بسيارند فمينيستهايي که دامنهي گستردهتري از تفاوتها را تعريف ميکنند. در اين بحث مراد ما از تفاوتهاي تکويني اعم از تفاوتهاي بدني است و تفاوت در حوزهي گرايشها و رفتارها را نيز در برميگيرد؛ يعني ميتوان به دستهاي تفاوتهاي رواني نيز اشاره کرد که منشأ تفاوت در گرايشها و رفتار هستند. در اين گفتار بحث از تفاوتها را در دو بخش تفاوتها در ادبيات علمي و تفاوتها در متون و ادبيات ديني پي ميگيريم.
1. تفاوتها در ادبيات علمي
مطالعات علمي دانشوران در قرن نوزدهم و نيمهي نخست قرن بيستم بيشتر در مسير توصيف تفاوتها بود. از دههي 1960 تفاوتها بيش از گذشته کانون چالش قرار گرفت و نفوذ انديشهي فمينيستي موج دوم و جريانهاي چپ و ليبرال به مراکز آکادميک، کم و بيش، پژوهشهاي علمي را جهت داد. در اين دوره پژوهشهاي ميداني و مطالعات بسياري براي کمرنگ نشان دادن تفاوتهاي تکويني و نشان دادن آثار شگرف محيط و تربيت در بروز ذهنيتها، تمايلات و رفتارهاي متفاوت انجام شد. از دههي 1980، با کم شدن سيطرهي فمينيسم راديکال و با رواج دوبارهي داروينيسم اجتماعي که در توضيح رفتارهاي زن و مرد به تبيينهاي زيستشناسي بسنده ميکند، بيش از گذشته، با پژوهشهايي روبهروييم که تفاوتها را نشان ميدهند. (4) از دههي 1990 و با ابداع ابزارهاي دقيق عکسبرداري مغزي، شناسايي تفاوتها به مرحلهي جديدي وارد شد. هماکنون زيستشناسان، برخلاف گروهي از روانشناسان و جامعهشناسان متقاعد شدهاند که بخش عمدهاي از الگوي رفتاري ما از هورمون تأثير ميپذيرند. (5) آغاز اختلافات اساسي به دنياي رحم بازميگردد. کروموزمهاي XX نشان جنين مؤنث و کروموزمهاي XY نشان جنين مذکرند. پس از انعقاد نطفه تا يکي دو ماه تنها از کروموزمها ميتوان فهميد که جنين پسر است يا دختر؟ از ماههاي دوم و سوم دورهي جنيني، تفاوتها در غدد جنسي آشکار ميشود. (6) وجود کروموزم نرينه Y از اين راه بر رشد جنسي اثر ميگذارد که تعيين ميکند جنين، هورمون جنسي آندروژن (7) که هورمون جنسي نرينه است، ترشح خواهد کرد. رشد کالبدي جنين ماده به هورمونهاي زنانه نيازي ندارد. اين بدان معناست که جنين مادينه خواهد شد؛ مگر آنکه آندروژن مداخله کند. تأثير آندروژن از حيطهي کالبدشناسي فراتر است و پس از آنکه اندامهاي جنسي را طرحريزي کرد، با آغاز کار بر سلولهاي مغز، ساختار غدهي هيپوتالاموس را تغيير ميدهد. هيپوتالاموس غدهاي است که فرايندهاي انگيزشي را در انسان تنظيم ميکند. اين تأثيرها مغز را نرينه ميکند و ميتواند زمينهساز برخي ويژگيها و رفتارهاي نرينهاي باشد که ماهها يا سالهاي بعد آشکار ميشود. (8)
در علوم تجربي تفاوتهاي طبيعي به دو دستهي عمده، يعني تفاوتهاي بدني و رواني تقسيم ميشود. تفاوت در اندامها از جمله مغز، اعصاب و ماهيچهها در دستهي نخست و تفاوتهاي شناختي، عاطفي و رفتاري در دستهي دوم جاي ميگيرد. ويليام گاردنر از دانشمندان و منابع علمي متعددي نام ميبرد که تحقيقات آنها نشان داده که «تفاوت ميان داشتن يک کروموزم XX يا يک کروموزم XY در جايگاه بيست و سومين کروموزم تفاوت بينهايت قدرتمندي است»؛ در واقع «هورمونهاي جنسي در مغز قبل و بيدرنگ پس از تولد وارد عمل ميشوند و روش سازماندهي مغز را شکل ميدهند.» (9) سازماندهي متفاوت مغز به معناي پيدايش رفتارهاي متفاوت در مردان و زنان است.
2. تفاوتها در متون ديني
در اين زمينه، نخستين و مهمترين متن پيشروي، قرآن کريم است. در قرآن گاهي به ويژگي خاصي براي مردان يا زنان اشاره شده است و گاهي نيز در تعليل و بيان حکمت يک حکم شرعي، ويژگياي مردانه يا زنان بيان گرديده است. قرآن از نظر سندي، دليلي قطعي است، ولي باور به تفاوتي که در ميان مردان و زنان مطرح ميسازد تابع مقدار دلالت و محتواي آيههاي شريف است. گفتني است که در اين ميان، روايتهايي نيز وجود دارند که به شرح و تفسير برخي آيههاي قرآن ميپردازند. اين روايتها اگر صحيح بوده، معارض نداشته باشند در تبيين آيهها کمک ميرسانند. افزون بر آيههايي که به دلالت تطابقي به تفاوتهاي تکويني اشاره دارند، آيههايي نيز وجود دارند که تفاوتهاي مردان و زنان را در حقوق و تکاليف بيان ميکنند. اگر اصل «ارجاع تفاوتهاي حقوقي به تفاوتهاي تکويني» را بپذيريم، اين آيهها نيز از وجود تفاوتهاي تکويني پرده برميدارند، ولي معلوم نميسازند که اين تفاوتها کداماند.
1- 2. قرآن
با مرور قرآن به آيههاي ذيل برميخوريم:
1. آيهي 222 سورهي بقره
وَ يَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ؛ (10) «و از تو درباره حيض سؤال ميکنند بگو رنجي است پس از اين رو در حالت قاعدگي از زنان کنارهگيري کنيد و با آنها نزديکي ننمايد تا پاک شوند و هنگامي که پاک شدند از طريقي که خدا به شما فرمان داده با آنها آميزش کنيد. خداوند توبهکنندگان را دوست دارد و پاکان را (نيز) دوست دارد.»
در اين آيه به مسئلهي قاعدگي زنان و آثار جسماني و رواني آن اشاره شده است. واژهي «اذي» که رنج معنا شده است به اجمال بر ناگواريهاي حاصل از اين مسئله براي زنان دلالت دارد که ميتواند اعم از ناراحتيهاي جسماني، رواني و حتي زحمت حاصل از انجام آداب شرعي در اين باره باشد.
2. آيهي 223 سورهي بقره
نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاَقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ؛ (11) «زنان شما محل بذر افشاني شما هستند پس هر زمان که بخواهيد ميتوانيد با آنها آميزش کنيد و (سعي نماييد از اين فرصت بهره گرفته، با پرورش فرزندان صالح) اثر نيکي براي خود از پيش بفرستيد و از خدا بپرهيزيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد کرد و به مؤمنان بشارت ده».
در اين آيه به وضعيت بدني زنان در روابط زناشويي اشاره شده است. موقعيت پذيرندگي در عمل جنسي و پيامدهاي احتمالي آن مانند بارداري براي زنان وضعيت متمايزي را ايجاد کرده است. اين تفاوت، يکي از ويژگيهاي مهم فيزيولوژيکي و بيولوژيکي زنان است که نقش آنان را هم در رفتار و اخلاق جنسي و هم در توليدمثل متفاوت ميسازد.
3. آيهي 282 سورهي بقره
فَإِنْ لَمْ يَکُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى...؛ (12) «و اگر دو مرد نبودند يک مرد و دو زن از کساني که مورد رضايت و اطمينان شما هستند انتخاب کنيد تا اگر يکي فراموش کند ديگري به او يادآوري کند...». (13)
در آغاز اين بخش از آيه، تفاوت حقوقي مردان و زمان در شهادت و گواهي مطرح شده و در پايان آن به امري تکويني تعليل گرديده است. علت جايگزيني دو زن به جاي يک مرد در مسئلهي «گواهي»، احتمال فراموشي يکي از دو زن معرفي شده است. براي جبران اين مسئله، شاهد دوم زن به شاهد نخست افزوده شده است.
در اين باره ملاحظهاي وجود دارد؛ اينکه واژهي «ضلال» که به معناي گمراهي است چگونه در معناي «فراموشي و نسيان» به کار رفته است. شمار فراواني از مفسران معتقدند که اولاً واژهي ضلال در زبان عربي به معناي نسيان نيز به کار ميرود. ثانياً وجود قرينهي داخليه در آيه موجب ميشود بگوييم مراد از واژهي ضلال نسيان است، نه گمراهي. آن قرينه تعبير «تُذَکّر» است که در مقابلِ فراموشي است نه گمراهي. (14)
برخي به تأثير احساسات زنان در اداي شهادت ايشان اشاره کرده و تفاوت در شهادت را به غلبه احساسات بر زنان تعليل کردهاند. (15) در اين باره گفتني است اگر ضلال به معناي لغزش باشد و نه نسيان، آنگاه در توجيه اين تفاوت ميتوان به غلبه احساسات بر زنان استدلال کرد و مدعي شد که براي جلوگيري از اين تأثير، شهادت دو زن به يکديگر ضميميه شده است.
تکميل (1)
مناسب است در اين بخش به روايتهايي اشاره کنيم که مضموني مرتبط با آيهي 282 سورهي بقره را طرح کردهاند. گروهي اين روايات را مفسر آيهي مزبور شمردهاند. دليل آن نيز مفاد روايات است.
در اين روايات زنان به نقصان در عقل و دين معرفي شدهاند. علت نقصان عقل زنان در سيزده روايت، مسئله شهادت زنان معرفي شده است. يعني برعکس محتواي آيه که براي جعل حکم تشريعي به امري طبيعي استناد شده، (16) براي اثبات امري طبيعي به اختلاف زنان با مردان در حکم شرعي رجوع شده است.
بررسي
از سيزده حديث مربوط که بين نقصان عقل در زنان و حکم شهادت رابطه برقرار کردهاند، پنج حديث در منابع شيعي و باقي در منابع اهل سنت آمدهاند. از نظر سندي و معيارهاي تشخيص صحت و سقم روايات، همهي اين احاديث نزد علماي رجالي شيعه ضعيف به شمار ميآيند. (17) افزون بر ضعف در سند، گاهي قرايني در متون اين ادله ديده ميشود که در درستي آنها ترديد ايجاد ميکند؛ مانند آنکه در يکي از روايتها آمده است خداوند زن را به ده خصلت عقوبت داد؛ يکي از آنها وجود نجاست در شکم اوست (18) (اشاره به خون قاعدگي). اين در حالي است که خون مايعي جاري در بدن همهي آدميان است و تا هنگامي که داخل شريانها جاري است به حکم نجاست محکوم نيست. افزون بر اين، احاديثي که قاعدگي را عقوبت زنان ميدانند، معارض دارند.
در برخي از اين روايات، تفاوت مردان و زنان در شهادت و ميراث يک جا به نقصان عقل تعليل شده است:
...جائت امراة الي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فقالت: ما بال أمرأتين برجل في الشهادة و في الميراث؟ فقال رسولالله (صلي الله عليه و آله و سلم) ان ذلک قضاء من ملک عدل حکيم لايجور و لايحيف، أيتها المرأة لانّکن ناقصاتالدين و العقل. (19)
در حالي که در روايات ديگر تفاوت مردان و زنان در ارثبري به سيستم حقوق مالي اسلام و تفاوت زنان و مردان در مسئله وجوب نفقه، مهريه و... تعليل شده است. (20)
پرسشي که در اينجا مطرح ميشود آن است که آيا ميتوان به دليل فراواني اين روايات از ضعف سنديشان چشمپوشي کرد. در علم اصول راههايي براي اثبات قطعي يک روايت وجود دارد؛ مانند تواتر، ولي ادعاي تواتر دربارهي اين روايات که اولاً سند آنها ضعيف است، ثانياً به مشکلات محتوايي دچارند، ثالثاً معارض دارند، مشکل به نظر ميرسد. با اين حال، اگر اطميناني که به طور معمول براي مردم پيش ميآيد از دستهاي روايت پيدا شود اين اطمينان حجت است مشروط بر آنکه با ادله محکم قرآني مغاير نباشد. فراواني روايات ميتواند يکي از راههاي اطمينانآور باشد؛ به شرط آنکه اين فراوني نيز واقعي باشد؛ يعني يک متن روايي با اسناد گوناگون نقل شود، يا يک مضمون در روايات مختلف با اسناد گوناگون تکرار گردد.
تکميل (2)
آيا اصولاً استناد به روايات ظني، حتي اگر راوي آنها مورد وثوق و اطمينان باشد، در مباحث غيرفقهي درست است؟ اين پرسش بحث مبنايي مفيدي را پيش ميکشد. جواز مراجعه به خبر واحد (روايات ظنيالصدور که افراد ثقه و مطمئن نقل کردهاند) خود بحثي اصولي است. در علم اصول فقه براي جواز مراجعه به خبر واحد به دلايلي استناد شده است. جواز مراجعه به خبر واحد از اين روي نيازمند دليل است که راهي ظني براي رسيدن به حکم شرعي به شمار ميآيد. اما از آنجا که دليلهاي ظني به طور اساسي بياعتبارند، مگر آنکه صحت و حجيت آنها با دلايل قطعي ثابت شود، بايد اين دلايل قطعي را جست و جو کرد. مهمترين دليلي که مبناي حجيت خبر واحد قرار گرفته، بناي عقلاست. در نظرگاه عقلايي، بهترين و نخستين راه براي کشف يک واقعيت، يقين است، ولي به دليل دسترسي نيافتن به راههاي يقيني در بيشتر اواقت، عقلا سراغ راه ديگري در کشف واقعيت ميروند. بسنده کردن به خبري که گويندهي آن فردي مطمئن باشد، رفتاري عقلايي براي فراهم ساختن اهداف زندگي عقلايي است. (21) حال از آنجا که هر رويداد حکمي شرعي دارد و ما به تطبيق رفتارخود با احکام شرعي ناچاريم، شارع مقدس همين روش عقلايي را در حوزهي اخبار شرعي دربارهي عمل مکلف تأييد کرده است؛ زيرا عقلا همين روش را در رويارويي با حوزهي شريعت نيز به کار ميگيرند. گفتني است در حوزهي شريعت، دلايل متعدد فراواني وجود دارد که عمل به غير علم را ممنوع ميکنند. بر اين مضمون در آيات قرآن تأکيد شده است؛ مانند:
وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ؛ (22) «از آن چه به آن آگاهي نداري پيروي مکن...».
إِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً؛ (23)... «گمان هرگز انسان را از حق بينياز نميسازد..»
با وجود سيرهي عقلائيه بر اعتبار خبر ثقه و تأييد اين سيره از سوي شارع مقدس، خبر ظني فرد موثق از اين آيات استثنا شده است. حال اگرچه ممکن است عقلا در هر زمينهاي به خبر ثقه اعتنا کنند، آنچه نزد فقها مرسوم است اعتنا به خبر ثقه در حوزهي فروع ديني است. از نظر اصوليين و فقها، ادلهي حجيت، همواره شامل دليلي ميشود که اثر شرعي بر آن مترتب شود. (24)
انسان مکلف در فروع ديني از تطبيق عمل خود با خواست شريعت (امتثال) ناگزير است. حال در صورت انسداد باب علم (دسترسي نداشتن به دليل يقيني) بايد راهي براي اين امتثال باز باشد. از نظر بيشتر اصوليين شارع مقدس با تأييد روش عقلايي، خبر ثقه را به طور خاص در اين باره به رسميت شناخته است. (25)
بنابراين چه بسا بتوان گفت، اخبار و رواياتي که در توصيف زنان يا ديگر موجودات وارد شده، از حوزهي بحث حجيت خبر ثقه خارجاند. از سوي ديگر، اصوليين تأکيد کردهاند که دستهاي امور در زمينهي معرفت و شناخت وجود دارند که به طور قطع آدميان به شناخت آنها مکلفاند؛ اموري مانند خداوند، يکتايي او، صفاتش، نبوت عامه و خاصه و امامت. در اين موارد، دليل ظني جايگزين دليل علمي نميشود. ولي دربارهي مواردي که براي لزوم شناخت آنها دليلي وجود نداشته باشد، نسبت به اصل وجوب شناخت، برائت جاري ميشود. (26) بنابراين اگر روايتي ظني و معتبر نيز دربارهي موضوعي وجود داشته باشد، ولي آن موضوع جزو مواردي نباشد که ما نسبت به شناخت آن وظيفه داريم، در قبال اين روايات مسئوليتي نداريم؛ حال چه رسد به آنکه روايتي صحيح و موثق نيز در کار نباشد. روايات ياد شده نيز از دستهي نخست که معرفت يافتن دربارهي موضوع آنها لازم باشد، نيستند. (27)
در پايان تأکيد بر اين مسئله نيز ضروري است که وثاقت راوي در اعتباربخشي به روايت موضوعيت ندارد؛ يعني عقلا با تأکيد بر وثاقت راوي ميخواهند درجهي صحت خبر را بالا ببرند. بنابراين اگر از راه ديگري مانند کثرت روايات، شخص دربارهي صدور برخي از آنها اطمينان يابد، بر فرض تمام بودن دلالتها ميتواند مضمون آن روايات را به امام نسبت دهد. همانگونه که اگر در موردي قرينه يا امارهاي وجود داشته باشد که از جنبهي ديگري در صحت روايت ترديد کند، نميتوان به خبر ثقه اعتنا کرد. (28) براي مثال، اگر ما در متن يک روايت به مطلبي برخورديم که با يک قاعده متقن عقلي يا کلامي منافات داشته باشد، احتمال صحت روايت تضعيف ميشود؛ مانند اين روايت:
المرأة شر کلها... . (29)
چنان که گذشت، بنابر مباني کلامي، هيچ موجودي، حتي شيطان، شر محض نيست؛ در حالي که دلالت تطابقي عبارت فوق توصيف زنان به شريت در همهي ابعاد و از همهي جنبههاست. ما در مواردي مانند مورد بالا ناچاريم در سايهي اصول کلامي و فلسفي، دليل نقلي را تبيين کنيم و ظاهر آن را رها سازيم؛ مانند برخي آيات قرآن کريم. (30) اما در مواردي که چنان اجباري در کار نباشد، اين کوشش برتري دارد. به عبارت ديگر، اگر صدور روايتي را از معصوم احتمال بدهيم که اين ظهور با ادلهي قطعيه هماهنگ نباشد بهتر و بلکه لازم است همهي کوشش خود را در توجيه و تبيين روايت به کار گيريم و سپس در صورت عدم امکان توجيه، آن را رد نماييم.
4. آيهي 36 سورهي آل عمران
وَ لَيْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَى؛ (31) ... «و پسر هماننددختر نيست...».
در آيهي بالا از زمان مادر مريم عذرا (عليه السلام) آمده است که پسر مانند دختر نيست. روش برخي مفسران دربارهي نقلقولهايي که اشخاص در قرآن مطرح ميکنند. آن است که اگر اين گفته در کلام خداوند رد نشود به معناي درستي آن است. اگر اين روش را بپذيريم، آيه به اجمال تفاوت پسر و دختر را مطرح ميسازد. مفاد آيه و آيات پيش و پس از آن، اين گمان را به وجود ميآورد که آيه به تفاوتهاي طبيعي ميان دختران و پسران ناظر است. اگرچه ممکن است مراد از تفاوت دختر و پسر در آيه، تفاوتهاي آنها در نظر عرف و اجتماع باشد.
5. آيهي 34 سورهي بقره
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ؛ (32) «مردان سرپرست و نگهبان زنانند به خاطر برتريهايي که خداوند (از نظر نظام اجتماع) براي بعضي نسبت به بعضي ديگر قرار داده است.»
در اين آيه نيز پس از بيان حکم شرعي سرپرستي مردان بر زنان در خانواده، دو مسئله به منزلهي دليل يا حکمت حکم آمده است. يکي از آن دو، حکم شرعي، يعني لزوم انفاق مردان بر زنان و ديگري که پيشتر نيز آمده، فضيلت يکي بر ديگري است. گذشته از مباحثي که دربارهي ترجمه اين بخش از آيه وجود دارد، بايد گفت آيه از يک تفاوت طبيعي ميان زنان و مردان خبر ميدهد، ولي معلوم نميسازد که اين امر طبيعي چيست؟ در اين باره ميان مفسران اختلاف نظر وجود دارد؛ برخي آن را قدرت جسماني بيشتر مردان (33) و برخي قدرت تعقل بيشتر آنان و نتايج آن مانند نيرومندي و توانايي تحمل کارهاي خشن معنا کردهاند. (34) گروهي نيز اين عقل را عقل اجتماعي دانستهاند که زنان در آن تأخر دارند. (35) مفسران ديگري نيز فضيلت را يک جا کمال عقل، حسن تدبير، نيرومندي در عمل (36) يا دانش، عقل، عزم و رأي نيکو معنا کردهاند. (37)
6. آيهي 18 سورهي زخرف
أَ وَ مَنْ يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ؛ (38) «آيا کسي را که در لابلاي زينتها پرورش مييابد و به هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست (فرزند خدا ميخوانيد)»؟
در تفسير الميزان، علامه طباطبايي ميل زن را به زينت و زيور از نمودهاي قوهي عاطفه و ضعف در تقرير دليل و برهان را از نمودهاي ضعف نسبي قوهي عاقله دانسته است. (39)
شايد بتوان گفت از عبارت «يُنَشَّؤُا» در آيهي بالا تنها ميتوان برداشت کرد که زن در زيور پرورش مييابد. اين مدل از پرورش، ميتواند يا ناشي از عوامل تربيتي و محيطي باشد يا زاييدهي يک عامل طبيعي، به گونهاي که ميل به زيور گرايشي فطري در زنان باشد؛ ليکن آيه در اين باره دلالت آشکاري ندارد.
2-2. روايات
در متون روايي به تفاوت مرد و زن در عقل، عواطف، حيا، قواي بدني و غيرت اشاره شده است.
الف) عقل و عواطف
اگرچه به برخي روايات مربوط به نيروي خرد اشاره کرديم، روايات پيشين ناظر به آيهي 282 سورهي بقره بود. در بحث عقل، روايات ديگري نيز به طور مطلق وجود دارد که نقصان خرد را به زنان نسبت ميدهند؛ مانند اين روايت که از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است: ما رأيت ضعيفات الدين ناقصات العقول اسلب لذي لبّ منکن. (40)
دوازده روايت با اين مضمون در منابع شيعه و سني وجود دارد که از ميان آنها تنها يک روايت راوياني ثقه دارد، اما سند آن تا امام متصل نيست.
برخي از روايات نيز به جهت مضمون معارض دارند؛ مانند روايتي از امام صادق (عليه السلام) دربارهي آفرينش آدم و حوا. اين روايت، افزون بر ضعف در سند بيان ميدارد که عامل فريب آدم، همسر او حوا بود و خداوند براي عقوبت حوا، او را ناقصالعقل آفريد؛ سهمش را از ميراث و شهادت کمتر ساخت؛ خلقت او را معوج کرد؛ نماز جمعه، نماز جماعت و سلام کردن را بر او حرام ساخت؛ به مجازات همين رفتار او را به درد حيض و درد زايمان دچار کرد؛ و او را به موجودي شکستهدل، اشکريز و عاطفي تبديل ساخت! (41)
در برابر، بنابراين برخي متون، شيطان هر يک از آدم و حوا را به طور مستقل و مستقيم وسوسه کرد؛ (42) خداوند بر پايهي نظام حقوقياش دربارهي خانواده، ميراث زنان را نيم ميراث مردان قرار داد؛ (43) خداوند آفرينش زن را به منزلهي فرد انسان تحسين کرده است؛ (44) اعمالي مانند نماز جمعه بر زنان حرام نيست، اگرچه واجب هم نيست؛ زنان به ازاي تحمل مشقت، بارداري و زايمان شايستهي ثواب بسيارند؛ (45) و شکستهدلي و اشکباري دو امتياز براي انسان خداپرست به شمار ميآيند، نه مايهي عقوبت وي. (46) روايات ديگري وجود دارد که عواطف زنانه را ميستايند. زنان به منزلهي همسر، مادر و دختر در اين روايات، زماني بهترين زناناند که عواطف خود را بروز دهند. (47) در شماري از اين روايات بدزباني، لجاجت و سوء خلق زنان بيشتر توبيخ شده، در حالي که بروز اين ويژگيها از همه ناپسند است. شايد دليل اين مسئله آن باشد که توقع بروز رفتار عطوفانه از زنان، بيشتر و پسنديدهتر است. در قرآن کريم نيز آياتي وجود دارد که زنان را بيش از مردان مايه سکونت و آرامش دانسته است. (48)
خلاصه کلام در بحث نقصان عقل
اثبات نقصان عقل زنان با استفاده از متون ديني و در نظر گرفتن متن آيات و روايات، به آساني امکانپذير نيست. آيات قرآني در اين باره صراحتي ندارند، مگر اينکه از آيهي 282 سورهي بقره و آيه هجده سورهي زخرف به اجمال تفاوتي در قواي ادراکي و مغزي ثابت شود که به موجب آن، زنان به فراموشي بيشتر دچار باشند و توان استدلاليشان ضعيفتر باشد. روايات نيز يا به دليل قاعدهي کلي مبني بر عدم اعتبار خبر واحد در چنين موضوعاتي، ضعف در سند، يا اشکالاتي در محتوا و دلالت نميتوانند مستند قطعي قرار گيرند.
گذشته از متون نقلي و با اتکا به شواهد زيستي، رواني و حتي تاريخي، ميتوان ادعا کرد که زنان و مردان در همهي ابعاد قواي عقلي برابر نيستند. تفاوت در چگونگي عملکرد مغز زنان و مردان، ضريبهاي هوشي متفاوت بر پايهي مقاطع رشد، حافظه در ضبط و يادسپاري در کليات و جزئيات، نوع استدلال و پويايي آن، عقل اجتماعي (يا ابزاري يا معاش)، کلينگري يا جزئينگري در تحليل و استنتاج (49) و ... ميتوانند مظاهري از تفاوت عقلاني زن و مرد باشند. اگرچه نميتوان به راحتي ادعا کرد که علت اين تفاوتها، چيرگي احساسات زنان در عملکرد مغزي يا تفاوت در اصل توان عقلي آنان با مردان است.
آنچه مسلم است، تفاوت عقلي ميان زنان و مردان نميتواند به قصور زنان در راهيابي به سعادت بينجامد. بنابر همهي دلايل عقلي و قرآني که مقصدي نهايي را براي حرکت معنوي انسانها ترسيم کردهاند، همهي آدميان، اعم از مرد و زن ميبايست از بهرهي عقلي کافي براي بار يافتن به اين مقصد برخوردار باشند. آن مقدار از ادراک «هست و نيست» و «درست و نادرست» که انسان را براي اين حرکت آماده ميکند - که همانا مراتبي از عقل نظري و عملي ناميده ميشود - ناگزير در اختيار هر دو جنس هست. بنابراين اثر اين تفاوت تنها در زندگي اين دنيايي و در پذيرش برخي مسئوليتهاي خانوادگي و اجتماعي نمودار ميشود؛ مسئوليتهايي که به اعمال قدرت خرد، فارغ از هرگونه احساسات نيازمند است.
ب) حيا
افزون بر دلايلي که حيا را براي همه انسانها و به ويژه براي زنان ميستايند، رواياتي در دست است که بيان ميدارند به طور طبيعي حيا در زنان بيشتر است. براي مثال در روايتي از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است: «خداوند از ده جزء حيا نُه جزء آن را در زنان قرار داده و يک جزء را در مردان. پس زماني که زن به عادت ماهيانه مبتلا ميگردد يک جزء آن ميرود و زماني که ازدواج ميکند جزء ديگر آن ميرود و وقتي که باردار ميشود و فرزند خود را به دنيا ميآورد دو جزء ديگر ميرود، پس از آن اگر معصيت کار شد همه حيائش از ميان ميرود و اگر عفت ورزيد پنج جزء باقي براي او ميماند». (50) گفتني است در تحقيقات علمي پيرامون رفتارهاي زنان و مردان ثابت شده است زنان بيش از مردان از به کار گرفتن کلمات رکيک پرهيز ميکنند (51) و بيشتر از برنامههاي خويشتنداري (52) که براي احياء عفت و اصلاح روابط جنسي در سطح کشورهاي غربي برگزار ميشود استقبال کرده و به صورت خودجوش اين برنامهها و آموزشها را گسترش ميدهند. (53)
در روايت ديگري آمده است زنان نود و نه مرتبه بيش از مردان ميتوانند لذت (جنسي) را تجربه کنند اما خداوند بر آنان حيا قرار داده است. (54) به عبارت ديگر اين حياي طبيعي، آن لذت را مديريت و محدود ميسازد.
طبيعي بودن صفت حيا به اين معنا نخواهد بود که براي پايداري آن نياز به آموزش نيست. بلکه در متون اسلامي سفارش فراواني به تربيت انسانها به ويژه دختران و زنان بر محور حيا وجود دارد: «حيا براي همه نيکوست و براي زنان نيکوتر... همانا زن بدون حيا مانند نمک بدون طعام است». (55) در دعاهايي نيز که از ائمه (عليهم السلام) وارد شده ميبينيم يکي از درخواستها، حياي بيشتر براي زنان است؛ مانند دعاي امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) که براي زنان حيا و عفت بيشتر را از خداوند درخواست ميکند. (56)
اين احاديث که توصيههاي اکيد اخلاقي را در مسئلهي عفتورزي براي زنان در بر دارند، به معناي ضرورت نداشتن عنصر اخلاقي حيا براي مردان نيستند؛ چه آنکه مردان نيز از نظر پايين بودن آستانهي تحريکپذيريشان به کنترل و عفتورزي فراوان نيازمندند. تأکيد بيشتر براي زنان ميتواند نشان آن باشد که زنان در اثر بيعفتي و دوري از حيا، هم خود آسيبهاي فراواني را متحمل ميشوند و در معرض خشونتها و تحقيرهاي جنسي قرار ميگيرند، هم به دليل نقش منحصر به فردشان در توليد مثل، افزون بر آسيبرساني به عفت عمومي جامعه، پاکي نسل انساني را به خطر مياندازند. بنابراين عفتورزي آنان به عفتورزي مردان و سلامت نسل، کمکي بيبديل ميرساند.
ج) قواي بدني
در روايات بسياري به ضعف نسبي برخي قواي بدني زنان تصريح شده است. (57)
ميتوان گفت يکي از اهداف تبيين کمي قدرت جسماني زنان آن است که مردان را در معاشرت با زنان از قدرت جسماني برترشان آگاه سازد و آنان را به مهار قدرتشان ترغيب کند؛ زيرا يکي از قاعدههاي اخلاقي دين آن است که بدترين ستم، ستم بر ضعيف است. (58) همانگونه که ميتوان يکي از اهداف اين روايات را دوري جستن از واگذاري مسئوليتهاي سنگين به زنان شمرد.
د) غيرت
در متون اسلامي غيرت به عنوان صفت مردانه شناسايي ميشود. اين صفت انگيزه رفتارهايي ميشود که مردان به صورت خودجوش در دفاع از ناموس خود نشان ميدهند. ابراز اين صفت نه تنها از سوي عقلاء و متدينين نکوهش نشده بلکه مردان را به آن ترغيب کردهاند.
غيرت از ايمان شمرده شده (59) و مردي که براي دفاع از خانوادهاش کشته شود شهيد محسوب ميگردد. (60) برخي روايات منشأ غيرت در مردان را عفت آنها معرفي کردهاند. (61) چنين عباراتي حاکي از وجود صفتي تکويني است که پايهاي براي رفتارهاي مردانه قرار ميگيرد. از آنجايي که غيرتورزي در مردان طبيعي است، مانند ساير ويژگيهاي طبيعي در معرض افراط و تفريط قرار دارد. از اين رو، روايات توصيههايي براي کنترل آن مطرح ساختهاند. براي مثال، به مردان ميآموزند که غيرت را در محل خود به کار گيرند. غيرتورزي در جايي که دليلي براي آن وجود ندارد تعصبي بيجاست که به تعبير اميرمؤمنان (عليه السلام) زن سالم را بيمار ميکند و با خارج کردن رفتار درست از جادهي سلامت، واکنشهاي نادرست به بار ميآورد. (62) يکي از آثار غيرتورزي بيجا، تهمتهاي ناموسي مردان به زنان پاکدامن و ايجاد ناامني رواني است. قرآن اين رفتار را بسيار نکوهش ميکند. در عين حال غيرت درباره امر حلال بيمعناست، (63) مانند غيرتورزي پدر درباره روابط حلال دختر و دامادش.
در مقابل، غيرت براي زنان ويژگي پسنديدهاي به شمار نميآيد. غيرت زنان در روايات معادل حسادت قرار گرفته است. امام صادق (عليه السلام) فرمودند: «غيرت جز براي مردان نيست، اما غيرتي که در زنان ديده ميشود حسد است». (64) از سوي ديگر، زني که بر غيرت شوهرش صبوري به خرج ميدهد خداوند ثواب هزار شهيد را براي او ميدهد. (65)
فلسفه تفاوتها
بنابر مباحث پيشين، زن و مرد در انسانيت و ارزشمندي برابرند. بنابراين تفاوتهاي تکويني حاکي از تفاوت در دو محور ياد شده نيست. اين تفاوتها نه محصول نقص آفرينش و طبيعت، بلکه بخشي از طرح حکيمانه و هدفمند خداوند است؛ چرا که: «هر چيز به اندازه آفريده شده است». (66) پس هر ويژگي، دادهاي الهي است که غرضي را فراهم ميکند. با اين وصف ميتوان گفت همانگونه که خداوند از آفرينش انسان به منزلهي موجودي متمايز هدف و انتظاري ويژه داشت و به همين سبب، ابزار معيني را براي حيات در اختيار او نهاد، از آفرينش دو جنس نيز انتظاراتي ويژه داشت.
آفرينش دو جنس با تفاوتهاي معين، نقشهاي متفاوتي را براي آن دو رقم زده است. دو جنس در آغاز آفرينش، همنشين و زوج يکديگر شدند و اين پيوند زوجيت استمرار يافت. يک زوج، دايرهي کاملي از انسانيت را تشکيل ميدهند. پس زن و مرد مکمل يکديگر قرار ميگيرند. اين مکمليت هم در ويژگيهاي طبيعي (نيازمنديها و تواناييها) و هم در حقوق و تکاليفي که آن دو در قبال يکديگر دارند، پديدار شده است. هر قدر که افراد بيشتر در پي تکميل يکديگر برآيند، زوج انساني کارآمدتر خواهد شد. بنابراين تفاوتهاي طبيعي نه سندي براي ارزشمندي و فضيلت يک جنس بر ديگري، بلکه راهي براي گذراندن يک زندگي ايدهالاند. قرآن کريم تفاوتها را دستمايهي پيدايش نظام تسخير متقابل دانسته است؛ زيرا تفاوتها موجب نيازمنديها و نيازمندي سبب پيدايش مدنيتها (خانوادگي و اجتماعي) ميشوند: «ما ميان آدميان روزي و اسباب زندگي را تقسيم کرديم و برخي را بر برخي ديگر برتري داديم تا يکديگر را به تسخير درآورند». (67)
پينوشتها:
1. Gender
2. جين فريدمن، فمينيسم، ترجمهي فيروزه مهاجر، ص 23- 33.
3. در عين حال، برخي فمينيستها از اثبات طبيعي بودن منشأ تفاوتها وحشت دارند. براي مثال، زماني که استيفن گلدبرگ در کتاب The inevitability of patriarchy (1977) اين اعتقاد را مطرح کرد که تفاوتهاي طبيعي زن و مرد تنها دليل اساسي تفاوت پايگاههاي اجتماعي آنان بوده است. با سختترين تهاجم گروههاي فمينيستي رو به رو شد. رائول گار در ايلي نويز نيز زماني که تفاوتهاي مغزي دو جنس را براي دانشجويان دورههاي فوق تخصصي پزشکي تشريح ميکرد، گروهي از او خواستند پژوهشهايش را منتشر نکند و دستاوردهاي بيست سال گذشته را به چالش نکشد. (ر. ک: ويليام گاردنر، جنگ عليه خانواده، ترجمهي معصومه محمدي، ص 197؛ وحيدالدين خان، المرأة بين الشريعة الاسلام و الحضارة الغربية، ص 36؛ شارون بگلي نيوزيک، «چرا مردان و زنان متفاوت فکر ميکنند»، ترجمهي مرسده سميعي، جامعهي سالم، ش 21، ص 56). از سوي ديگر با پررنگ شدن نتايج پژوهشهايي که بر طبيعي بودن منشأ تفاوتها تأکيد ميکرد، بسياري از فمينيستها به نفي اهميت تأثير تفاوتهاي زيستشناختي بر رفتارهاي اجتماعي زن و مرد پرداختند (ر. ک: جين فريدمن، فمينيسم، ترجمهي فيروزه مهاجر، ص 24).
4. آلن و باربارا پيس، چرا مردان به حرف زنان گوش نميدهند و چرا زنان زياد حرف ميزنند و بد پارک ميکنند؛ ترجمهي محسن جدهدوست و آذر محمودي، ص 40؛ سيمون بارن کوهن، زن چيست، مرد کيست؟ تفاوتهاي اساسي زن و مرد، ترجمهي گيسو ناصري، ص 27.
5. ريتا ال اتکينسون و ديگران، زمينهي روانشناسي هيلگارد، ترجمهي محمدنقي براهني و ديگران، ج1، ص 678- 679.
6. تستوسترون، خود نوعي آندروژن است.
7. ريتا ال اتکينسون و ديگران، زمينهي روانشناسي هيلگارد، ترجمهي محمدنقي براهني و ديگران، ج1، ص 678- 679.
8. ر. ک: ويليام گاردنر، جنگ عليه خانواده، ترجمهي معصومه محمدي، ص 198- 199.
9. بقره (2)، 222.
10. بقره (2)، 223.
11. بقره (2)، 282.
12. ترجمهي فوق بر اساس ترجمهي الميزان است اما بنا بر ترجمهي آيتالله مکارم شيرازي (تحقيق و نشر دارالقرآن الکريم، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي) «ان تضل احداهما الاخري» به «اگر يکي از انحرافي يافت» ترجمه شده است.
13. براي نمونه ر. ک: عبدالله شبر، تفسير القرآن الکريم، ص 84؛ محمود بن عبدالله آلوسي بغدادي، روحالمعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، ج3، ص 91- 95؛ ملامحسن فيض کاشاني، تفسير صافي، ج1، ص 307؛ محمود بن عمر زمخشري، الکشاف عن حقايق غوامض التنزيل، ج1، ص 326؛ فخر رازي، تفسير کبير، ج4، ص 124- 125؛ فضل بن حسن طبرسي، مجمعالبيان في تفسير القرآن، ج2، ص 683؛ هاشم بحراني، البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص 262- 263؛ محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج2، ص 605؛ اکبر هاشمي رفسنجاني، تفسير راهنما، ج2، ص 290.
14. ر. ک: محمدتقي مصباح يزدي، پرسشها و پاسخها، ج5، ص 46- 48.
15. اين نوع استناد در آيه با تبعيت احکام از مصالح و مفاسد واقعيه سازگار است.
16. ر. ک: مهدي مهريزي، شخصيت و حقوق زن در اسلام، ص 91- 94.
17. ابن قتيبه، عيون الاخبار، ج4، ص 110.
18. محمدبن حسن حر عاملي، وسايل الشيعة، ج18، ص 198، از تفسير امام حسن عسکري (عليه السلام).
19. ر. ک: محمد بن علي بن بابويه قمي، من الايحضره الفقيه، ج4، ص 350؛ محمد بن حسن حر عاملي، وسايل الشيعة، ج26، ص 95.
20. از نظر برخي علما، رجوع عقلا به خبر ثقه، رفتاري است که زندگي اجتماعي بر آن مبتني است، زيرا اصرار بر تحصيل علم در حوادث موجب اختلاف در نظام مدني زندگي ميشود، ليکن بايد دانست که اعتناي عقلا به خبر ثقه نه از اين باب است که آن را جايگزين قطع دانسته، يا آن را تعبداً به جاي قطع قرار ميدهند، بلکه خود خبر ثقه را راهي ميدانند که ميتواند آنها را به واقع برساند. البته يقين روشي عقلي است که بر روشهاي عقلائيه مقدم است.
21. اسراء (17)، 36.
22. يونس (10)، 36.
23. محمدتقي بروجردي، نهاية الافکار (تقريرات درس آقا ضياءالدين عراقي)، ج3، ص 30؛ ر. ک: جعفر سبحاني، تهذيب الاصول (تقريرات درس خارج امام خميني)، ج2، ص 36- 38.
24. در کفاية الاصول ج2، ص 80 و کتب ديگر مانند بحوث في علم الاصول، ج4، ص 338 - 341 تصريح شده آياتي که از عمل به غيرعلم نهي ميکنند به غير باب فروع فقهي؛ يعني اصول دين مربوطاند. به تعبير مرحوم صدر به اموري مربوطاند که مطلوب در آنها رسيدن به لب حقيقت است. در صفحهي 396 از همين منبع بر اين نکته تأکيد شده است.
25. محمد کاظم خراساني، کفاية الاصول، ج2، ص 154- 160؛ محمدحسين اصفهاني، نهاية الدراية، ج3، ص 399- 402 و 420 - 428.
26. گاهي تفاوت تکويني ميان زنان و مردان را به يک دليل زيستشناختي يا تجربهي روانشناختي نسبت ميدهيم، گاهي به شارع. اسناد به شارع خود موضوع علمي مستقلي است که در علم اصول فقه دربارهي آن بحث شده است. به طول خلاصه ميتوان گفت، نميتوان محتواي يک روايت را، حتي اگر معتبر باشد، همواره به شارع نسبت داد. گاهي علم يافتن [و دليل يقيني] خودش موضوعيت دارد، و دليل ظني، حتي اگر معتبر باشد. جايگزين دليل علمي نميشود... ان کان القطع مأخوذاً بنحو الصفتية فلا اشکال في انّه لا تقوم مقامه الامارات لان ادلة الامارات ولو علي تتميم الکشف انما تکون ناظرة الي کونها کالعلم في ترتيب آثاره من حيث طريقيته و کاشفيته لا من حيث نوريته و صفتيته (محمدتقي بروجردي، نهاية الافکار، ج2، ص 23)، اما اگر علمي بودن روايت شرط شده باشد و روايت معتبري در اختيار داشته باشيم که موضوع آن از بحث فروع عملي خارج باشد، اسناد آن به شارع خالي از اشکال است. اما صحت اسناد يک روايت به شارع غير از لزوم باور و اعتقاد به مفاد روايت است.
27. سيدمحمود هاشمي، بحوث في علم الاصول (تقريرات درس سيدمحمد باقر صدر)، ج4، ص 426.
28. محمد بن حسين شريف رضي، نهجالبلاغة، ح238.
29. نظير آيهي «جاء ربک». مفسران مسلمان به دليل اعتقاد راسخ و قطعيشان به جسماني نبودن خداوند، واژهي «امر» را فاعل مقدرِ آيه در نظر ميگيرند (و جاء امر ربک) و از ظاهر آيه چشمپوشي ميکنند.
30. آل عمران (3)، 36.
31. نساء (4)، 34.
32. محمدحسين فضلالله، من وحي القرآن، ج3، ص 160- 162. در تفسير نمونه اين عبارت نيرومندي جسمي و غلبهي تفکر معنا شده است (ر. ک: ناصر مکارم شيرازي و جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، ج3، ص 37).
33. محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن ، ج3، ص 343.
34. عبدالله جوادي آملي، زن در آينهي جلال و جمال، ص 228.
35. فخرالدين طريحي، مجمعالبحرين، ج2، ص 564.
36. فضل بن حسن طبرسي، مجمعالبيان، ج3، ص 69.
37. زخرف (43)، 18.
38. محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج18، ص 90.
39. فضل بن حسن طبرسي، مکارم الاخلاق، ص 201.
40. ميرزا حسين نوري، مستدرک الوسايل، ج14، ص 285.
41. فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِيهِ ... (بقره، 36).
42. محمد بن علي بن بابويه قمي، من لايحضره الفقيه، ج4، ص 350.
43. لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (تين، 4).
44. محمدبن علي بن بابويه قمي، من لايحضره الفقيه، ج3، ص 561.
45. اللهم اني اعوذ بک من قسوة القلب و جمود العين (ر. ک: مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزهي ثمالي).
46. خير نسائکم العفيفة الغلمة، عفيقة في فرجها الغلمة علي زوجها ( محمد بن يعقوب کليني، کافي، ج5، ص 324)؛ نعم الولد البنات ملطفات مجهزات مونسات مفليات مبارکات البنات هنَّ المشفقات المجهزات المبارکات (علي بن حسامالدين متقي هندي، کنزالعمال، ح 49399). ميان اين روايات نيز رواياتي مستند و مرسل وجود دارد.
47. اعراف (7)، 189.
48. جهت نمونه ر. ک. سوسن سيف وديگران، روانشناسي رشد، ج1، ص 343- 344 روژه پيره، روانشناسي اختلافي، ترجمهي حسين سروري، ص 54- 55؛ هلن فيشر، جنس اول، ترجمهي نغمه صفاريانپور، ص 21 و 26- 27؛ آلن و باربارا پيش، چرا مردان به حرف زنان گوش نميدهند و چرا زنان زياد حرف ميزنند و بد پارک ميکنند، ترجمهي محسن جده دوست و آذر محمودي، ص 203- 204 و 284.
49. محمد بن علي بن بابويه قمي (صدوق)، من لايحضره الفقيه، ج3، ص 468.
50. مارک آندره بلاک، رشد رواني - عاطفي کودک، ترجمهي فرشته توکلي، ص 185- 186.
51. Abstinence
52. جهت نمونه ر. ک: ف فيليپ رايس، رشد انسان، ترجمهي مهشيد فروغان، ويراست چهارم، ص 321؛ وندي شليت، دختران به عفاف روي ميآورند، ترجمه و تلخيص سمانه مدني و پريسا پورعلمداري.
53. محمدبن حسن حر عاملي، وسايل الشيعه الي تحصيل مقاصد الشريعه، ج20، ص 109.
54. حسن بن محمد ديلمي، ارشاد القلوب، ج1، ص 194.
55. ابراهيم بن علي کفعمي، البلد الامين، ص 349.
56. ر. ک: محمد بن يعقوب کليني، فروع کافي، ج5، ص 39 و ص 517؛ محمدبن علي بن بابويه قمي، من لايحضره الفقيه، ج3، ص 482؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج33، ص 458.
57. محمدبن حسين شريف رضي، نهجالبلاغه، نامه 31.
58. ميرزا حسين نوري، مستدرک الوسايل، ج14، ص 293.
59. محمدبن يعقوب کليني، کافي، ج5، ص 52.
60. عبدالواحد تميمي آمدي، غررالحکم و دررالکلم، ص 256.
61. اشاره به بخش پاياني نامهي 31، نهجالبلاغة.
62. محمدبن حسن حر عاملي، وسائل الشيعه الي تحصيل مقاصد الشريعه، ج20، ص 238.
63. محمدبن يعقوب کليني، فروع کافي، ج5، ص 504 و 505.
64. محمدبن حسن حر عاملي، وسائل الشيعه الي تحصيل مقاصد الشريعه، ج21، ص 285.
65. قمر (54)، 49.
66. زخرف (43)، 32.
نظرات 3
یه بنده خدا
1397/3/1 | 20:23 |میگن ده مرو، ده مرد را احمق کند...فکر کنم بر اساس یه روایته. خب دلیلشم اینه که کمتر تجربه کسب میکنه. در اون زمان زنها بیشتر توی خونه بودن. در حالیکه مردم حجاز خیلی اتفاقا اهل سفر و تجارت بودن. خب معلومه زنها کمتر رشد میکردن. ولی قرآن میگه همیشه اینجوری نیست! شما درایت ملکه سبا رو کجا دیدید؟ و اون جواب حکیمانش به بزرگان قومش که بسبب مرد بودن عجب و کبر داشتن.
aref
1397/11/10 | 11:49 |با سلام ممنون از نظرتون، ولی در مورد این که گفتید "فکر کنم بر اساس یه روایته" باید مطمئن صحبت کرد..
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید