انگیزهي این مقاله بیشتر بیان ایراد است به مغلطه باطن گرایی صرف یا ظاهر گرایی تنها در مسئله حجاب و عفاف. گاهی دیده میشود جملاتی این چنینی برای ترویج عفاف و حجاب به چشم میخورد. مثلاً حجاب سرچشمه عفاف است یا عفاف سرچشمه حجاب و یا مثلاً حجاب میوه درخت عفاف است یا بر عکس.
گاهی شنیده میشود که برخی میگویند در جامعه تا خود زنان عفاف و پاکدامنی باطنی نداشته باشند حجاب هم نخواهند داشت و نمیشود. از این دست جملات را زیاد شنیدهایم. اما مسئله بسیار مهمی که باید در اینجا اشاره شود این است که این هردو بدون یکدیگر ارزش و معنایی نخواهند شد و هر دو شرط لازم یکدیگرند کسی که عفاف حقیقی داشته باشد باید طبیعتاً حجاب هم داشته باشد. البته نباید دچار این اشتباه شد که عفاف و حجاب یعنی همین پوشش ظاهری قلب و جسم. بلکه عفاف تقسیم میشود به بخشهای بسیار مختلفی مثل عفاف زبانی و کلامی و عفاف چشم و ... و بهتبع آن حجاب هم به همین صورت است. کسی که عفت دارد حجاب هم دارد و کسی که حجاب حقیقی دارد عفت هم دارد. آری. حجاب حقیقی. نه حجابی که از سر زور باشد. نه حجابی که از سر جبر زمانه یا مقتضیات مکانی باشد. مثلاً سنت شهرهای کوچک حکم میکند که همه با حجاب و چادر بیرون بیایند اما در میان آنها دخترانی پیدا میشوند که از دختران کم حجاب شهرهای بزرگتر عفت کمتری دارند. این حجاب فقط ظاهری است. محصول جبر مکان است. از سر ترس از زور برادران و پدران است. این حجاب لازمهاش عفت درونی است وگرنه چه فرق میکند که چادر به سر داشته باشیم یا نه. باید دقت کنیم که از آن طرف هم نیفتیم. و دچار این مغلطه نشویم که خوب عفاف اصل است عفاف کافی است پس دیگر حجاب لازم نیست. کسی که عفیفه است درونش به او فرمان میدهد که به سمت گناه نرو.
این اشتباه بزرگی است چرا که اگر شخصی عفاف واقعی داشته باشد دیگر جنسیت خود را عیان نمیکند که دیگران بجای توجه به ابعاد انسانی او به ابعاد جنسی بدن او نگاه کنند. اینجا شخص خود را مصون میکند تا انسان شود و انسانیتش نمایش داده شود نه جنسیتش. دختر عفیفه کسی است که نه برای خود و نه برای دیگران مقدمات شهوت رانی را فراهم نمیکند. سعی میکند از بند و بندگی برهنگی بیرون بیاید تا مقام انسانی و شرافت حقیقیاش را به نمایش بگذارد. بنابراین حجاب و عفاف دو شرط ضروری و لازم برای یکدیگر هستند و تا یکی نباشد دیگری هم نخواهد بود و اگر هم یکی باشد و دیگری نباشد چندان فایدهای ندارد. نه این میوه درخت آن یکی است و نه آن ثمر این یکی بلکه هردو لازم و ملزوم یکدیگرند. البته باید بیان کنیم در مسئله عفاف و حجاب ما نمیتوانیم معیار گذاری دقیقی بکنیم که عفت دقیقاً یعنی چه. گاهی دیده میشود خانمهای متشخص و بزرگواری که قصد دارند حضور صحیحی در اجتماع داشته باشند بهصرف هم کلامی با افراد دیگر بیعفت قلمداد میشنود و این تهمت ناروا را میخوردند که چون مثلاً این زن با مردان صحبت میکند بیعفت است. کم گویی اصلاً دلیل بر عفت نیست. در مسئله عفاف و حجاب باید رعایت اعتدال را بکنیم نه افراط و نه تفریط. ببینید امروز در جامعه ما و دیگر جوامع اسلامی زنها نقشهای بزرگی را در جامعه ایفا میکنند نه امروز بلکه از آن زمان که حضرت محمد با یک زن تاجر و بازرگان ازدواج کرد جواز اشتغال و فعالیتهای اجتماعی زنان را برای همیشه تاریخ صادر کرد. اما آیا این حضور و این اشتغال میتواند منجر به معصیتهایی خدایی ناکرده شود. بله. البته. پس ضابطه چیست؟ قانون چیست؟ چه باید کرد؟ صحبت کردن زنان با مردان در ادارات و اجتماعات تا آن لحظه که از حریمها و حرمتها تجاوز نشده نه تنها بیعفتی نیست بلکه توصیه هم میشود. اما اگر آمدیم و با خانم همکارمان یا آقای همکارمان (ناگفته نماند که عفت مخصوص زن یا مرد نیست هر دو باید عفیف باشند حالا در مسئله حجاب یک کمی تفاوت هست که اگر شد توضیح میدهم) اگر آمدیم و با خانم و یا آقای همکارمان نشستیم و شروع کردیم به شوخی کردن بذله گویی کردن بهقصد لذت به هم نگاه کردن و مسائل خصوصی را برای هم گفتن آنوقت دیگر از خط قرمز حریمها و حرمتها پا را فراتر نهادهایم. آنوقت دیگر بیعفتی کردهایم و آنوقت است که یک شرط از دو شرط را رعایت نکردهایم. عفاف را گفتیم چیست حال بیایید ببینیم برای مردها و زنها تعریفی برای حجاب وجود دارد. همانطور که میدانید در قرآن برای حجاب حد تعیین شده لکن شکل تعیین نشده. اسلام شکل حجاب را گذاشته در اختیار عرف جامعه.
هر لباسی که در جامعهای حد حجاب که پوشش سرو گردن و پشت است را رعایت کند و البته با عرف آن جامعه سر و کار داشته باشد و مصداق تبرج دران جامعه نباشد آن لباس حجاب است. مثلاً در ترکیه امروز حجاب طوری تعیین شده و در ایران هم طوری اینها را عرف و شرع تعیین میکند. شرع حد را مشخص کرده اما شکل را نه این مسئله را هم شهید مطهری در کتاب مسئله حجاب مطرح کرده و هم مرحوم شریعتی در کتاب زن تأیید کرده کلام شهید مطهری را. پس حد و حدود و اصل حجاب داشتن را دین اسلام و تمام ادیان الهی تعیین کردهاند و آن حد این است که لباس زن و مرد برای جنس مخالفشان شهوت انگیزی نکند نماد تبرج نباشد غریزه جنس مخالف را تحریک نکند اگر این را رعایت کرد دیگر شکلش به نوع تربیت و عرف آن جامعه بستگی خواهد داشت خواه چادر باشد خواه پوشیه باشد و خواه مانتو و چیزهای دیگر. اما نتیجه گیری ما در این بحث سعی کردیم عفاف و حجاب را معنایی دقیق کرده باشیم و سپس تلاش کردیم بگوییم عفاف و حجاب هیچ کدام بهتنهایی کارکرد نخواهند داشت بلکه با هم است که معنا و ارزش پیدا میکنند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید