۲ . ابوبکر خود را «ولی امر مسلمین» میدانست :
أبو بکر بعد از به خلافت رسیدن در خطبههایی که برای صحابه ایراد کرده ، با استفاده از کلمه «ولی» خود را «ولی امر مسلمین» خوانده است .
بلاذری در انساب الأشراف ، ابن قتیبه دینوری در عیون الأخبار ، طبری و ابن کثیر در تاریخشان و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت ، نخستین خطبه ابوبکر را این گونه نقل کردهاند :
لما ولی أبو بکر رضی الله تعالى عنه، خطب الناس فحمد الله وأثنى علیه ثم قال: أما بعد أیها الناس فقد ولیتُکم ولستُ بخیرکم .
و چون ابوبکر به خلافت رسید برای مردم سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای الهی گفت : ای مردم من رهبر شما شدهام ؛ ولی بهترین شما نیستم
البلاذری ، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای۲۷۹هـ) أنساب الأشراف ، ج ۱ ، ص ۲۵۴ ؛
الدینوری ، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبه (متوفای۲۷۶هـ) ، عیون الأخبار ، ج ۱ ، ص ۳۴ ؛
الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای۳۱۰هـ) ، تاریخ الطبری ، ص ۲۳۷ ـ ۲۳۸ ، ناشر : دار الکتب العلمیه – بیروت .
این خطبه با سندهای صحیح نقل شده است ؛ ابن کثیر دمشقی سلفی ، بعد از نقل این خطبه مینویسد :
وهذا إسناد صحیح .
سند این حدیث صحیح است.
القرشی الدمشقی ، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ) ، البدایه والنهایه ، ج ۶ ، ص ۳۰۱ ، ناشر : مکتبه المعارف – بیروت .
ابن قتیبه دینوری ، یعقوبی و أبو سعد الآبی ، نقل میکنند که خلیفه اول خطبهای خواند و گفت :
فحمد الله أبو بکر وأثنى علیه ثم قال إن الله بعث محمدا صلى الله علیه وسلم نبیا وللمؤمنین ولیا فمنّ الله تعالى بمقامه بین أظهرنا حتى اختار له الله ما عنده فخلى على الناس أمرهم لیختاروا لأنفسهم فی مصلحتهم متفقین غیر مختلفین فاختارونی علیهم والیا ولأمورهم راعیا وما أخاف بعون الله وهنا ولا حیره ولا جبنا وما توفیقی إلا بالله العلی العظیم علیه توکلت وإلیه أنیب.
خداوند محمد را پیامبر و سرپرست و پیشوای مؤمنان قرار داد ، و به وجود او بر ما منت گذاشت تا آن که او را نزد خودش خواند ، مردم را آزاد گذاشت تا خودشان بر اساس مصلحتها پیشوا بر گزینند ؛ پس مرا به سرپرستی بر گزیدند ، به کمک خدا نه از چیزی می ترسم و نه سرگردانی احساس می کنم .
الدینوری ، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبه (متوفای۲۷۶هـ) ، الإمامه والسیاسه ، ج ۱ ، ص ۱۸ ، تحقیق : خلیل المنصور ، ناشر : دار الکتب العلمیه - بیروت - ۱۴۱۸هـ - ۱۹۹۷م .
الیعقوبی ، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفای۲۹۲هـ) ، تاریخ الیعقوبی ، ج ۲ ، ص ۱۲۵ ، ناشر : دار صادر – بیروت .
الآبی ، أبو سعد منصور بن الحسین (متوفای۴۲۱هـ) ، نثر الدر فی المحاضرات ، ج ۱ ، ص ۲۷۸ ، اسم المؤلف: تحقیق : خالد عبد الغنی محفوط ، ناشر : دار الکتب العلمیه - بیروت /لبنان ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۲۴هـ - ۲۰۰۴م .
محمد بن سعد در طبقات ، سیوطی در تاریخ الخلفاء و ابن حجر هیثمی در الصواعق و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت ، خطبه دیگری را از خلیفه دوم نقل کردهاند که پس از به خلافت رسیدن آن را ایراد کرده است:
لما بویع أبو بکر قام خطیبا فلا والله ما خطب خطبته أحد بعد فحمد الله وأثنى علیه ثم قال أما بعد فإنی ولیت هذا الأمر وأنا له کاره ووالله لوددت أن بعضکم کفانیه ... .
وقتی که با ابوبکر بیعت شد خطبهای خواند که به خدا سوگند بعد از او چنین خطبهای خوانده نشد ، پس از حمد و ثنای الهی گفت : من به امر رهبری شما برگزیده شدم ؛ ولی از آن خوشنود نیستم ، دوست داشتم یکی از شما این مسؤولیت را میپذیرفت ...
الزهری ، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری (متوفای۲۳۰هـ) ، الطبقات الکبرى ، ج ۳ ، ص ۲۱۲ ، ناشر : دار صادر - بیروت ؛
السیوطی ، عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای۹۱۱هـ) ، تاریخ الخلفاء ، ج ۱ ، ص ۷۱ ، تحقیق : محمد محی الدین عبد الحمید ، ناشر : مطبعه السعاده - مصر ، الطبعه : الأولى ، ۱۳۷۱هـ - ۱۹۵۲م ؛
الهیثمی ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای۹۷۳هـ ، الصواعق المحرقه على أهل الرفض والضلال والزندقه ، ج ۱ ، ص ۳۷ ، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط ، ناشر : مؤسسه الرساله - لبنان ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۱۷هـ - ۱۹۹۷م .
۳ . انتصاب عمر به عنوان ولی :
خلیفه اول وقتی که احساس کرد عمرش به پایان رسیده ، عمر را به جانشینی و ولایت بعد از خودش منصوب کرد و در این انتصاب صریحاً از واژه «ولی» استفاده کرد و به صحابه اعلام کرد که عمر «ولی» مسلمین بعد از من است .
ابن حبان بستی در کتاب الثقات خود مینویسد :
ثم قال لعثمان اکتب هذا ما عهد علیه أبو بکر بن أبى قحافه إلى المسلمین أما بعد ثم أغمى علیه فذهب عنه فکتب عثمان أما بعد فقد استخلفت علیکم عمر بن الخطاب ولم آلکم خیرا .
ثم أفاق أبو بکر فقال اقرأ على فقرأ علیه ذکر عمر فکبر أبو بکر فقال جزاک الله عن الإسلام خیرا .
ثم رفع أبو بکر یدیه فقال اللهم ولیته بغیر أمر نبیک ولم أرد بذلک إلا صلاحهم وخفت علیهم الفتنه فعملت فیهم بما أنت أعلم به وقد حضر من أمرى ما قد حضر فاجتهدت لهم الرأی فولیت علیهم خیرهم لهم وأقواهم علیهم وأحرصهم على رشدهم ولم أرد محاماه عمر فاجعله من خلفائک الراشدین یتبع هدى بنى الرحمه وهدى الصالحین بعده وأصلح له رعیته .
وکتب بهذا العهد إلى الشام إلى المسلمین إلى أمراء الأجناد أن قد ولیت علیکم خیرکم ولم آل لنفسى ولا للمسلمین خیرا .
ابوبکر به عثمان گفت بنویس : این سفارشی است به مسلمانان ؛ اما بعد ... سپس بیهوش شد ، عثمان نوشته را ادامه داد ، عمر بن خطاب را جانشین خودم بر شما قرار دادم ، سپس ابوبکر به هوش آمد ، گفت : آنچه نوشتهای برایم بخوان ؟ عثمان خواند و نام عمر را برد ، ابوبکر تکبیر گویان به عثمان گفت : خدا تو را پاداش نیکو دهد .
آنگاه ابوبکر دستها را بلند کرد و گفت : خداوندا من عمر را بدون اجازه پیامبرت جانشین قرار دادم ، جز صلاح آنان و جلوگیری از فتنه قصدی نداشتم ، تو خود آگاه تری که من در آستانه سفرم ، پس تلاش کردم تا بهترین و نیرومند ترین آنان را که حریص بر پیشرفت آنان باشد بر گزینم . او را از جانشینان هدایتگر که از پیامبر رحمت و صالحان پیروی نماید قرار ده ، و مردم را شایسته رهبری او گردان .
و نیز این عهد نامه را برای مسلمانان شام و فرماندهان ارتش فرستاد و به آنان گوشزد نمود که : بهترین فرد از میان شما را امیر و رهبر شما قرار دادم .
التمیمی البستی ، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفای۳۵۴ هـ) ، الثقات ، ج ۲ ، ص ۱۹۲ ـ ۱۹۳ ، تحقیق السید شرف الدین أحمد ، ناشر : دار الفکر ، الطبعه : الأولى ، ۱۳۹۵هـ – ۱۹۷۵م .
ابن اثیر جزری مینویسد که خلیفه اول بعد از انتصاب عمر به جانشینی خود ، به فرماندهان سپاه این چنین نوشت :
وکتَبَ إِلى أُمرَاءِ الأجنَادِ : وَلَّیْتُ علیکم عمرَ ولم آلُ نَفْسِی وَلا المُسْلِمین خیرا ، ثم مَاتَ وَدُفِنَ لَیْلا .
ابوبکر در نامهای به فرماندهان ارتش نوشت : عمر را بر شما جانشین قرار دادم ، و در این کار جز خیر خواهی برای مسلمین نخواستم ، سپس ابو بکر از دنیا رفت و شب بدنش دفن شد .
الجزری ، المبارک بن محمد ابن الأثیر (متوفای۵۴۴هـ) ، معجم جامع الأصول فی أحادیث الرسول ، ج ۴ ، ص ۱۰۹ .
استفاده از ماده «خلیفه» و «ولی» در این دو روایت ، نشانگر آن است که در آن زمان مردم از این دو کلمه یک معنی استنباط میکردهاند و «ولی» همان معنایی داشته است که «خلیفه» داشته است .
نه تنها خلیفه اول برای انتصاب عمر از واژه «ولی» استفاده میکند ؛ بلکه صحابه نیز در اعتراضی که به ابوبکر داشتند ، از دو کلمه «ولی» و «خلیفه» در کنارهم استفاده کردهاند :
ابن أبی شیبه مینویسد :
عن وکیع ، وابن إدریس ، عن إسماعیل بن أبی خالد ، عن زبید بن الحرث ، أن أبا بکر حین حضره الموت أرسل إلى عمر یستخلفه فقال الناس : تستخلف علینا فظاً غلیظاً ، ولو قد ولینا کان أفظ وأغلظ ، فما تقول لربک إذا لقیته وقد استخلفت علینا عمر .
وقتی که مرگ ابوبکر فرا رسید کسی را نزد عمر فرستاد تا وی را جانشین خودش قرار دهد ، مردم اعتراض کرده و گفتند : انسانی خشن و تندخو را جانشین میکنی ؟ و اگر او را بر ما مسلط نمائی خشن تر هم خواهد شد ، و چون خدا را دیدار کنی چه پاسخی برای جانشین قرار دادن عمر خواهی داشت ؟
إبن أبی شیبه الکوفی ، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای۲۳۵ هـ) ، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار ، ج۸ ، ص۵۷۴ ، تحقیق : کمال یوسف الحوت ، ناشر : مکتبه الرشد - الریاض ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۹هـ ؛
النمیری البصری ، أبو زید عمر بن شبه (متوفای۲۶۲هـ) ، تاریخ المدینه المنوره ، ج۲ ، ص۶۷۱ ، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان ، ناشر : دار الکتب العلمیه - بیروت - ۱۴۱۷هـ-۱۹۹۶م .
همچنبن ابن تیمیه حرانی ، نظریه پرداز وهابیت و مؤسس فکری این فرقه مینویسد :
لما استخلفه أبو بکر کره خلافته طائفه حتى قال طلحه ماذا تقول لربک إذا ولیت علینا فظا غلیظا .
زمانی که ابوبکر ، عمر را به جانشینی انتخاب کرد ، برخی از این انتخاب ناراحت شدند ، طلحه گفت : جواب خدا را بر جانشین قرار دادن عمر چگونه خواهى داد ، آن هنگامی که به ملاقات او بروی و از تو سؤال شود که چرا فردی خشن و بد اخلاق را بر مردم مسلط کردی ؟ .
الحرانی ، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیه أبو العباس (متوفای۷۲۸هـ) ، منهاج السنه النبویه ، ج۷ ، ص ۴۶۱ ، تحقیق د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسه قرطبه ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۶هـ .
در این دو روایت نیز از کلمات «استخلفه» و «ولیت» استفاده و یک معنا از آن اراده شده است .
و در جای دیگر مینویسد :
وقد تکلموا مع الصدیق فی ولایه عمر وقالوا ماذا تقول لربک وقد ولیت علینا فظا غلیظا .
صحابه با ابو بکر در باره جانشینی عمر با او صحبت کردند و گفتند : چرا فردی خشن و تندخو را به خلافت برگزیده و بر مردم تحمیل کردى ؟ فردا جواب خدا را چه خواهى داد ؟
الحرانی ، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیه أبو العباس (متوفای۷۲۸هـ) ، منهاج السنه النبویه ، ج۶ ، ص۱۵۵ ، تحقیق د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسه قرطبه ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۶هـ .
۴ . عمر ، خود را «ولی امر مسلمین» میدانست :
خلیفه دوم نیز بعد از بیعت گرفتن از مردم و در طول دوران خلافتش خطبههائی خوانده که با استفاده از ماده «ولی» خود را «ولی امر مسلمین» خوانده است .
بلاذری در انساب الأشراف مینویسد :
خطب عمر بن الخطاب رضی الله عنه حین ولی فحمد الله وأثنى علیه وصلى على نبیه ثم قال : إنی قد ولیت علیکم ، ولولا رجائی أن أکون خیرکم لکم ، وأقواکم علیکم ، وأشدکم اضطلاعاً بما ینوب من مهم أمرکم ، ما تولیت ذلک منکم ...
عمر پس از به خلافت رسیدنش خطبه خواند و بعد از حمد و ثنای الهی گفت: من بر شما خلیفه شده ام و اگر امید نداشتم که بهترین و نیرومندترین و سخت گیرترین در امور زندگی برای شما باشم این مسؤولیت را نمی پذیرفتم...
البلاذری ، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای۲۷۹هـ) ، أنساب الأشراف ، ج ۳ ، ص ۴۱۲ .
طبری مینویسد :
وقفل عمر من الشام إلى المدینه فی ذی الحجه وخطب حین أراد القفول فحمد الله وأثنى علیه وقال ألا إنی قد ولیت علیکم وقضیت الذی علی فی الذی ولأنی الله من أمرکم إن شاء الله قسطنا بینکم .
عمر در ماه ذی حجه از شام بازگشت و هنگام مراجعت خطبه ای خواند و در آن پس از حمد و ثنای الهی گفت: بدانید بر شما ولایت یافته ام و با خودم عهد کرده ام که اگر خدا خواست بین شما به عدالت رفتار نمایم.
الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای۳۱۰هـ) ، تاریخ الطبری ، ج ۲ ، ص ۴۹۰ ، ناشر : دار الکتب العلمیه – بیروت .
القرشی الدمشقی ، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ) ، البدایه والنهایه ، ج ۷ ، ص ۷۹ ، ناشر : مکتبه المعارف – بیروت .
و نیز مینویسد :
ذکر بعض خطبه رضی الله تعالى عنه ... عن عروه بن الزبیر أن عمر رضی الله تعالى عنه خطب فحمد الله وأثنى علیه بما هو أهله ثم ذکر الناس بالله عز وجل والیوم الآخر ثم قال یا أیها الناس إنی قد ولیت علیکم ولولا رجاء أن أکون خیرکم لکم وأقواکم علیکم وأشدکم استضلاعا بما ینوب من مهم أمورکم ما تولیت ذلک منکم
عروه بن زبیر خطبه عمر را چنین نقل کرده است که وی پس از حمد و ثنای الهی گفت: ای مردم اگر امید وار به خدمت گذاری و اصلاح امور زندگی شما نبودم حکومت بر شما را نمی پذیرفتم.
الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای۳۱۰هـ) ، تاریخ الطبری ، ج ۲ ، ص ۵۷۲ ، ناشر : دار الکتب العلمیه – بیروت .
۵ . آرزویهای عمر برای تعیین جانشین :
زمانی که خلیفه دوم احساس کرد که ضربه چاقو کاری است و به زودی از دنیا خواهد رفت ، به یاد کسانی افتاد که در انحراف خلافت از بنی هاشم و رسیدن آن به خلیفه اول و دوم نقش اساسی داشته و بر سر پیمانی که بسته بودند کاملاً وفادار ماندند ؛ اما دنیا با آنان وفاداری نکرد . و لذا خلیفه دوم با یادآوری نامهای آنها میگوید : اگر زنده بودند آنان را «ولی امر مسلمین» قرار می دادم .
ابن قتیبه دینوری در الإمامه والسیاسه مینویسد :
فلما أحس بالموت قال لابنه اذهب إلى عائشه وأقرئها منی السلام واستأذنها أن أقبر فی بیتها مع رسول الله ومع أبی بکر فأتاها عبد الله بن عمر فأعلمها فقالت نعم وکرامه ثم قالت یا بنی أبلغ عمر سلامی وقل له لا تدع أمه محمد بلا راع استخلف علیهم ولا تدعهم بعدک هملا فإنی أخشى علیهم الفتنه فأتى عبد الله فأعلمه فقال ومن تأمرنی أن أستخلف لو أدرکت أبا عبیده بن الجراح باقیا استخلفته وولیته فإذا قدمت على ربی فسألنی وقال لی من ولیت على أمه محمد قلت أی ربی سمعت عبدک ونبیک یقول لکل أمه أمین وأمین هذه الأمه أبو عبیده بن الجراح ولو أدرکت معاذ بن جبل استخلفته فإذا قدمت على ربی فسألنی من ولیت على أمه محمد قلت أی ربی سمعت عبدک ونبیک یقول إن معاذ بن جبل یأتی بین یدی العلماء یوم القیامه ولو أدرکت خالد بن الولید لولیته فإذا قدمت على ربی فسألنی من ولیت على أمه محمد قلت أی ربی سمعت عبدک ونبیک یقول خالد بن الولید سیف من سیوف الله سله على المشرکین ... .
وقتی که عمر احساس کرد که در آستانه مرگ است به پسرش گفت : نزد عائشه برو ، سلام مرا به وی برسان و از وی اجازه بگیر تا مرا در خانهاش در کنار رسول خدا و ابوبکر دفن کنند .
عبدالله بن عمر در خواست پدرش را با عائشه در میان گذاشت ، عائشه استقبال کرد و گفت : فرزندم ! سلام مرا به عمر برسان و بگو امت محمد را بدون چوپان وامگذار ، جانشین تعیین کن ، مردم را تنها رها مکن ، من از بروز فتنه بعد از تو می ترسم ، عبد الله سفارش عائشه را به پدرش منتقل کرد .
عمر گفت : چه کسی را دستور میدهی تا جانشین قرار دهم ، اگر ابو عبیده جراح زنده بود او را جانشین قرار می دادم ، و چون بر پروردگارم وارد می شدم و از من سؤال می شد : چه کسی را رهبر امت محمد قرار دادی ؟ عرضه میداشتم : از بنده و فرستادهات شنیدم که گفت : برای هر امتی امینی است و امین این امت ابو عبیده جراح بود ، و اگر معاذ بن جبل زنده بود او را جانشین میکردم و وقت ورود به محضر پروردگار و سؤال از این که چه کسی را خلیفه بعد از خودت قرار دادی ؟ در پاسخ میگفتم : از بنده و پیامبرت شنیدم که فرمود : معاذ بن جبل در قیامت پیشاپیش همه دانشمندان وارد محشر میشود ، و اگر خالد بن ولید زنده بود او را به جای خویش منصوب میکردم و در پاسخ خدای متعال می گفتم : بنده و نبی تو گفته است : خالد بن ولید شمشیری از شمشیر های خدا است که بر مشرکین بیرون آمد .
الدینوری ، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبه (متوفای۲۷۶هـ) ، الإمامه والسیاسه ، ج ۱ ، ص ۲۵ ، تحقیق : خلیل المنصور ، ناشر : دار الکتب العلمیه - بیروت - ۱۴۱۸هـ - ۱۹۹۷م .
ابن خلدون نیز در مقدمه معروفش مینویسد که عمر گفت : لو کان سالم مولى حذیفه حیا لولیته .
اگر سالم غلام (یا آزاد شده) حذیفه زنده بود او را جانشین قرار می دادم.
إبن خلدون الحضرمی ، عبد الرحمن بن محمد (متوفای۸۰۸ هـ)، مقدمه ابن خلدون ، ج ۱ ، ص ۱۹۴ ، ناشر : دار القلم - بیروت - ۱۹۸۴ ، الطبعه : الخامسه .
۶ . عمر ، ولایت بعد از خودش را به شوری واگذار کرد :
ابن حجر عسقلانی در شرح صحیح بخاری بعد از نقل قضیه سپردن خلافت به شوری توسط عمر مینویسد که خلیفه دوم آنها را چنین نصیحت کرد :
یا علی لعل هؤلاء القوم یعلمون لک حقک وقرابتک من رسول الله صلى الله علیه وسلم وصهرک وما اتاک الله من الفقه والعلم فان ولیت هذا الأمر فاتق الله فیه ثم دعا عثمان فقال یا عثمان فذکر له نحو ذلک ووقع فی روایه إسرائیل عن أبی إسحاق فی قصه عثمان فان ولوک هذا الأمر فاتق الله فیه ولا تحملن بنی أبی معیط على رقاب الناس ...
عمر گفت : ای علی ! این مردم میدانند که تو حقی داری و نزدیکترین فرد به رسول خدا و داماد او هستی و از دانش و فقه دین بهره مند می باشی ، پس اگر رهبر این مردم شدی تقوای الهی را فراموش مکن ، سپس عثمان را فرا خواند و گفت : اگر بر مردم خلیفه شدی فرزندان ابی معیط را بر مردم مسلط مکن .
العسقلانی الشافعی ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ) ، فتح الباری شرح صحیح البخاری ، ج ۷ ، ص ۶۸ ، تحقیق : محب الدین الخطیب ، ناشر : دار المعرفه - بیروت .
البلاذری ، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای۲۷۹هـ) أنساب الأشراف ، ج ۲ ، ص ۲۵۹ .
بلاذری در انساب الأشراف مینویسد که عمر گفت :
یا علی ، لعل هؤلاء سیعرفون لک قرابتک من النبی صلى الله علیه وسلم وصهرک وما أنا لک الله من الفقه والعلم ، فإن ولیت هذا الأمر فاتق الله فیه ، ثم دعا بعثمان فقال : یا عثمان ، لعل هؤلاء القوم یعرفون لک صهرک من رسول الله وسنک ، فإن ولیت هذا الأمر فاتق الله ولا تحمل آل أبی معیط على رقاب الناس ... .
ای علی ! این مردم میدانند که تو با پیغمبر نسبت فامیلی داری و داماد وی هستی و آنچه خدا از دانش و فقه به تو عنایت فرموده خبر دارند ؛ پس اگر رهبر شدی خدا را فراموش مکن و تقوا را مراعات نما ، سپس عثمان را طلبید و گفت : ای عثمان ! این مردم میدانند که تو داماد پیامبر و سنّ و سالت از دیگران بیشتر است ؛ پس اگر خلافت به تو رسید از خدا به ترس و خاندان ابی معیط را بر مردم مسلط مکن .
البلاذری ، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای۲۷۹هـ) أنساب الأشراف ، ج ۲ ، ص ۲۵۹ .
۷ . عبد الملک بن مروان ؛ عمر و عثمان را «ولی امر مسلمانان» میدانست :
استفاده از کلمه (ولیّ) در تاریخ اسلام و در قرون بعد نیز کاربرد داشته است و مردم با پیروی از خلفا ، سلاطین و حاکمان را «ولی امر مسلمانان» میدانستند .
مسعودی در مروج الذهب ، المرسی در المحکم والمحیط ، ابن منظور در لسان العرب و أحمد زکی صفوت در جمهره خطب العرب دانشمند معاصر سنی مینویسند که عبد الملک بن مروان در زمان خلافتش این چنین خطبه خواند :
فیا معشر قریش ولیکم عمر بن الخطاب فکان فظا غلیظا مضیقا علیکم فسمعتم له وأطعتم ثم ولیکم عثمان فکان سهلا فعدوتم علیه فقتلتموه وبعثنا علیکم مسلما یوم الحره فقتلناکم فنحن نعلم یا معشر قریش أنکم لا تحبوننا أبدا وأنتم تذکرون یوم الحره ونحن لا نحبکم أبدا .
ای گروه قریش ! عمر بن خطاب تندخو و خشن بود و بر شما خلافت کرد ، او را تحمل کردید و نافرمانی نکردید ، سپس عثمان کسی که نرم و مهربان بود بر شما ولایت یافت ، با وی دشمنی کردید و او را به قتل رساندید ، در واقعه حرَه فردی را به طرف شما روانه کردیم که با شما جنگید و افرادی از شما را کشت، ما می دانیم ، شما ما را دوست ندارید و مدام حادثه حرَه را به یاد می آورید ، ما هم شما را دوست نداریم .
المسعودی ، أبو الحسن على بن الحسین بن على (متوفای۳۴۶هـ) ، مروج الذهب ، ج ۱ ، ص ۴۰۱ ؛
المرسی ، أبو الحسن علی بن إسماعیل بن سیده (متوفای۴۵۸هـ) ، المحکم والمحیط الأعظم ، ج ۱ ، ص ۵۱۴ ، اسم المؤلف: تحقیق : عبد الحمید هنداوی ، ناشر : دار الکتب العلمیه - بیروت ، الطبعه : الأولى ، ۲۰۰۰م ؛
الأفریقی المصری ، محمد بن مکرم بن منظور (متوفای۷۱۱هـ) ، لسان العرب ، ج ۸ ، ص ۱۶۶ ، ناشر : دار صادر - بیروت ، الطبعه : الأولى ؛
صفوت ، أحمد زکی ، جمهره خطب العرب ، ج ۲ ، ص ۱۹۶ ، ناشر : المکتبه العلمیه - بیروت .
۸ . انتصاب فرمانداران به عنوان والی :
استفاده از واژه «ولی» و اراده امامت ، سرپرستی و حکومت از آن ، کاربرد گستردهای داشته است ؛ تا جایی که در نامهها و احکام فرمانداران و حاکمان دیگر مناطق اسلامی نیز در هنگام انتصاب از همین کلمه استفاده میشده است ؛ از جمله ابن کثیر دمشقی متن حکم خلیفه دوم را هنگام انتصاب أبو موسی اشعری به حکومت بصره این گونه نقل میکند :
وکتب إلى اهل البصره انی قد ولیت علیکم أبا موسى لیاخذ من قویکم لضعیفکم ولیقاتل بکم عدوکم ولیدفع عن دینکم ... .
عمر به مردم بصره نوشت : من ابو موسی را والی قرار دادم تا حق ضعیفان را از افراد قوی و نیرومند شما بگیرد و با دشمن شما به جنگد و از دین دفاع نماید ...
القرشی الدمشقی ، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ) ، البدایه والنهایه ، ج ۷ ، ص ۸۲ ، ناشر : مکتبه المعارف – بیروت .
استفاده از این واژه اختصاص به خلیفه دوم نداشته ؛ بلکه دیگر خلفا نیز به هنگام انتصاب فرماندارانشان از همین کلمه استفاده میکردند .
بلاذری در انساب الأشراف مینویسد :
وولى عبد الملک قطن بن عبد الله الکوفه أربعین یوماً، ثم عزله وولى بشراً وقال: قد ولیت علیکم بشراً وأمرته بالإحسان إلى محسنکم ... .
عبد الملک شهر کوفه را به مدت چهل روز تحت رهبری قطن بن عبد الله قرار داد سپس او را عزل کرد و بشر را حاکم کرد و به مردم گفت: بشر را بر شما امارت دادم و دستور دادم تا به خوبان شما خوبی کند.
البلاذری ، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای۲۷۹هـ) أنساب الأشراف ، ج ۲ ، ص ۴۱۱ .
طبری و ابن جوزی در تاریخشان مینویسند که معاویه بن أبو سفیان هنگام انتصاب عبید الله بن زیاد خطاب به مردم بصره گفت : ثم قال قد ولیت علیکم ابن أخی عبید الله بن زیاد
پسر برادرم عبید الله بن زیاد را والی قرار دادم .
الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای۳۱۰هـ) ، تاریخ الطبری ، ج ۳ ، ص ۲۴۵ ، ناشر : دار الکتب العلمیه – بیروت ؛
إبن جوزی ، عبد الرحمن بن علی بن محمد أبو الفرج (متوفای۵۹۷هـ) المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم ، ج ۵ ، ص ۲۷۸ ـ ۲۷۹ ، ناشر : دار صادر - بیروت ، الطبعه : الأولى ، ۱۳۵۸هـ .
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید