سوال:چگونه قرآن بر خاتميّت پيامبر اسلام(ص) گواهي ميدهد؟
بسياري از افراد سؤال ميكنند كه مسلمانان جهان به پيروي از كتاب آسماني خود بر اين مطلب اتّفاق نظر دارند كه پيامبر اسلام(ص) خاتم پيامبران و آخرين سفير الهي است كه براي هدايت بشر برانگيخته گرديده و آيين و كتاب و قرآن او، آخرين آيين و كتاب آسماني است كه براي جامعة بشري فرو فرستاده شده است؛ اكنون بفرماييد در كجاي قرآن به خاتميّت پيامبر اسلام(ص) تصريح شده تا از اين طريق، هرگونه راه شكّ و ترديد به روي افراد بيغرض بسته شود.
پاسخ:نخست بايد توجّه نمود كه شرايع آسماني اگرچه در آغاز نظر به صورت شريعتهاي مختلف جلوه ميكند و انسان تصوّر ميكند اديان متعدّد و گوناگوني براي بشر عرضه شده و رابطة آنها از هم گسسته است و حدّ مشتركي ميان آنها وجود ندارد، ولي حقيقت بر خلاف اين تصوّر است؛ بلكه از روز اوّل، اركان نخستين شريعتي كه به وسيلة حضرت نوح براي بشر عرضه شده با حقيقت شريعتي كه براي پيامبر خاتم(ص) نازل گرديده، يكي است و جهات مشترك زيادي ميان آنها وجود دارد كه همة آنها را به صورت يك آيين واحد و به هم پيوسته كه به مرور زمان و تكامل اجتماع تكامل يافته است، درآورده و سرانجام به شكل يك آيين جامع كه بشر را از هر نوع تشريع و قانون بينياز ساخته، عرضه شده است.
از اين نظر، قرآن اعلام ميكند كه از روز نخست خداوند جز يك آيين كه آن هم آيين «اسلام» است، آيين ديگري براي بشر تشريع نكرده است و هرگاه بشر از غير اين آيين پيروي كند، از او پذيرفته نخواهد شد.
قرآن مجيد، افكار گروهي را كه ابراهيم قهرمان توحيد را يهودي و يا نصراني معرّفي ميكنند، سخت تخطئه كرده و ميگويد: ابراهيم مسلماني بيش نبوده است.
بنابراين، شرايع آسماني در حقيقت، شريعت واحدي هستند كه بر اثر تكامل اجتماعات بشري و پيدايش نيازمنديهاي روزافزون، تكامل يافته و سرانجام به صورت يك آيين جامع به وسيلة خاتم پيامبران براي بشر عرضه شده است و در حقيقت اين آيينها بسان كلاسهاي مختلفي هستند كه از دبستان شروع و به دورة دكترا منتهي ميگردد.
دلايل خاتميّت
مسألة خاتميّت و خاتم بودن پيامبر عاليقدر اسلام از نظر علما و دانشمندان اسلامي، از ضروريّات دين و بديهيّات آيين مقدّس اسلام به شمار ميرود و هر فرد بيگانه و اجنبي، پس از تماس با افراد و جامعههاي اسلامي، اين حقيقت را بخوبي درك و لمس ميكند و هرگز ممكن نيست كه فردي در يك محيط اسلامي زندگي نمايد، امّا موضوع خاتميّت به گوش او نخورد و از آن آگاه نگردد و اين خود نشانة ضروري بودن مسألة خاتميّت پيامبر اسلام(ص) است.
هرگاه از «ضروري» بودن آن و اين كه خاتميّت مورد اتّفاق و اجماع مسلمانان جهان است، بگذريم، از ميان آيات قرآن روشنترين آيهاي كه بر خاتم بودن پيامبر اسلام(ص) تصريح ميكند، آية زير است: «ما كانَ مُحَمّد اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَلكِنْ رَسُولَ اللهِ وَخاتَمَ النَّبِيّينَ وَكانَ اللهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَليماً؛ محمد(ص) پدر هيچيك از مردان شما نبوده و نيست؛ ولي رسول خدا و آخرين پيامبر است و خداوند به همه چيز آگاه است!»
براي روشن شدن مفادّ آيه، لازم است كه پيرامون لفظ «خاتم» توضيح داده شود؛ خاتم در لغت عرب، به چيزي گفته ميشود كه با آن آخر نامه مُهر ميگردد. در گذشته مُهر انسان به جاي امضاي امروز او بود و هماكنون اسناد و نامههاي مهم را علاوه بر امضا، مهر نيز ميكنند و در دواير دولتي و مقامات رسمي، مهر اداره موقعيّت خود را هنوز حفظ كرده است. مُهرِ نامه و يا سند، علاوه بر اين كه گواه بر صحّت انتساب آن به دارندة مهر است، خود دليل بر ختم و پايان يافتن نامه و سند، به شمار ميرود و در نتيجه محتويات نامه و يا سند، تا آنجا اعتبار دارد كه در محدودة مهر قرار گيرد و چيزي كه خارج از محدودة مهر باشد از اعتبار ساقط بوده و ربطي به صاحب مهر ندارد.
در گذشته براي بستن درِ ظرفهايي كه محتوياتي مانند عسل و سركه و انواع مايعات داشت به جاي وسايل امروز، از قير و يا گل مخصوصي استفاده نموده، سپس روي آن را مهر ميكردند تا دليل بر دستنخوردگي آن باشد.
خلاصه «خاتم» يعني چيزي كه با آن نامهها و اسناد و دفاتر و ظروف مهر ميشد و اگر در زبان عرب به انگشتر «خاتم» ميگويند بران اين است كه در گذشته مهر آنان، انگشتر آنها بود، و سلاطين و شيوخ قبايل و بزرگان مملكت، نامه و اسناد خود را با انگشتر خود كه معمولاً نام شخص در آن حك ميشد، مهر ميكردند.
هنگامي كه پيامبر اسلام(ص) تصميم گرفت دعوت خود را گسترش دهد و با پادشاهان و زمامداران وقت مكاتبه نموده و سفيري اعزم نمايد، دستور داد تا براي او انگشتري تهيّه نمايند كه در آن «محمّد رسولالله» حك گردد، وي تمام نامههاي خود را با آن انگشتر مهر ميكرد.
بنابراين، معني ابتدايي «خاتم» انگشتر نيست، بلكه مفادّ اوّلي آن همان وسيلهاي است كه با آن نامه و اسناد و احياناً درهاي ظروف مُهر ميشد و اگر به انگشتر خاتم ميگفتند، براي اين بود كه با آن دو كار انجام ميگرفت.
امروزه نيز در كشورهاي عربي به انواع مهرها -از فلزّي گرفته تا پلاستيكي- كه با آن نامه و اسناد و دفاتر دولتي مهر ميگردد و يا خانه و انبار و مؤسّسهاي لاك و مهر ميشود، «ختم» ميگويند.
روي اين بيان، معناي «خاتمالنّبيين» روشن گرديد، زيرا مفادّ آن اين است كه محمّد(ص) شخصيّتي است كه با او درهاي نبوّت كه از زمان حضرت آدم تا زمان وي به روي بشر باز بود، مهر و بسته شد و اين فيض الهي بر اثر بينيازي جامعة انساني از پيامبر و دين مجدّد، به پايان رسيد و بار ديگر پيامبري پس از وي نخواهد آمد و همانطور كه با مهر، پايان يافتن محتويات نامه اعلام ميگردد و ميرساند كه مقصود نويسنده از نامه به آخر رسيده است، همچنين با اعزام پيامبر اسلام(ص)، پايان يافتن اين فيض و به آخر رسيدن و ختم جريان اين موهبت الهي، اعلام گرديد و غرض از اعزام رسل و پيامبران به آخر رسيد، گويي كه وجود او بسان مهر است كه به باب نبوّت خورده و اين در را براي ابد به روي بشر بسته است.
تصرّف ناروا در معني خاتم
خندهآور، تصرّف نابجا و مضحكي است كه برخي از فِرَق ضالّه دربارة «خاتمالنّبيين» انجام دادهاند و براي اغواي مريدان خود چنين وانمود كردهاند كه مقصود از «خاتم» در آيه، همان انگشتر است و هدف از تشبيه پيامبر(ص) به انگشتر بيان موقعيّت پيامبر در ميان پيامبران ميباشد، زيرا همانطور كه انگشتر زينت دست به شمار ميرود، همچنين وجود پيامبر اسلام(ص) در ميان پيامبران زينت آنان ميباشد.
اين تأويل به قدري سست است كه حتّي پايهگذار اين مسلك و حزب، در برخي از كتابهاي خود ناچار شده است كه خاتم را به همان معني صحيح خود تفسير كند و اين تأويل غلط را رها سازد.
تفسير خاتم به انگشتر، يك نوع خيالبافي است كه براي فريب دادن سادهلوحان صورت گرفته است و هرگز در لغت عرب معني واقعي «خاتم»، انگشتر نيست؛ بلكه همانطور كه گفته شد به معني چيزي است كه با آن اسناد و دفاتر را مهر ميكردند و اگر به انگشتر نيز خاتم ميگفتند به اين دليل بود كه با آن نيز نامه و دفتر و سند را امضا و مهر ميكردند.
ما در تفسير قرآن هرگز حق نداريم از پيش خود براي لغتي معنايي بتراشيم، بلكه بايد از استعمالات رايج در ميان عربزبانان پيروي كنيم؛ در صورتي كه هيچگاه در لغت عرب لفظ خاتم كنايه از زينت به كار نرفته و هرگز نميگويند فلاني خاتم خانوادة خود است و مقصود اين باشد كه او زينت آنهاست و اگر هدف از توصيف پيامر به خاتميّت، بيان موقعيّت او در ميان آنان بود و اين كه او زينت اين گروه است، لازم بود از استعمالات رايج در اين زمينه پيروي نموده و بگويد: پيامبر اسلام «تاج» و «اكليل» انبياست.
چهارده قرن همة مسلمانان جهان از اين لفظ همان معناي خاتميّت را فهميدهاند و در احاديث اسلامي در بيان موقعيّت پيامبر(ص) نسبت به خاتميّت اين لفظ به كار برده شده است.
امام صادق(ع) ميفرمايد:
«اِنَّ اللهَ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمُ النّبِيينَ، فَلا نَبِيَّ بَعْدَهُ، وَخَتَمَ بِكِتابِكُمُ الْكُتُبَ فَلا كِتابَ بَعْدَهُ، وَاَنْزَلَ فيهِ تِبْيانُ كُلِّ شَيءٍ؛ خداوند به وسيلة پيامبر شما بابت نبوّت را ختم نمود، ديگر پس از او پيامبري نخواهد آمد و با كتاب او به نزول كتاب آسماني پايان داده، پس از آن ديگر كتابي نازل نخواهد شد؛ اين كتاب روشنگر همه چيز است!»
برخي از آنان تصرّف نابجاي ديگري در لفظ «خاتم» نمودهاند و ميگويند كه خاتم در آيه به معناي مُهر است، ولي هدف از توصيف پيامبر به «خاتم پيامبران» همان تصديق حقّانيّت انبياي گذشته است؛ زيرا همانطور كه مهر گواهي بر صحّت مضامين يك نامه ميدهد، همچنين پيامبر اسلام نيز بر صحّت و استواري همة پيامبران گواه است.
اين تفسير از نظر بيپايگي دستكمي از اوّلي ندارد، زيرا درست است كه مهر بر صحّت يك نامه گواهي ميدهد، ولي هرگز در لغت عرب سابقه ندارد به شاهد و گواه، خاتم بگويند بطوري كه اگر كسي پاي نامهاي را امضا كرد و يا بر حادثهاي گواهي داد، بگويند او «خاتم» است.
گذشته از اين، تصديق انبيا از خصايص پيامبر اسلام(ص) نيست و هر پيامبر بعدي نه تنها مصدّق پيامبر پيشين، بلكه تمام انبياي گذشته بوده است؛ خداوند حضرت مسيح را چنين معرّفي ميكند: «وَاِذْ قالَ عِيسَي بْنُ مَرْيَمَ يا بَني اِسْرائيلَ انِّي رَسُولُ اللهِ اِلَيْكُمْ وَمُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ؛ و (به ياد آوريد) هنگامي را كه عيسي بن مريم گفت: اي بنياسرائيل! من فرستاده خدا به سوي شما هستم در حالي كه تصديقكنندة كتابي كه قبل از من فرستاده شده [=تورات] ميباشم.»
ضمناً بايد توجّه داشته باشيم كه دلايل قرآني خاتميّت منحصر به اين آيه نيست، بلكه آيات متعدّد ديگري بر خاتميّت رسالت جهاني پيامبر اسلام گواهي ميدهد و براي اختصار فقط به بيان يك آيه پرداختيم.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید