به رغم اين که بحث در مورد صابئين، بحث تازه اي نيست و سابقه تحقيق کلاسيک پيرامون آنان به قرن هفدهم ميلادي مي رسد، اما آن چه پس از يک بررسي اجمالي در اين باره به نظر مي رسد، تشتت آرا و سردرگمي محققين قديم و جديد است. مانع عمده در راه تحقيق پيرامون اين موضوع، کمبود منابع و اطلاعات و نيز مغشوش بودن اطلاعات موجود مي باشد، علاوه بر آن، استفاده يا سوء استفاده گروه هاي مختلف از عنوان صابئين، سبب اغتشاش بيش تر در اطلاعات مربوط به آنان گرديده، تا جايي که حتي تحقيقات مستشرقين و محققين جديد را نيز تحت الشعاع قرار داده است.
در اين سلسله مقاله سعي كرده ايم به همه چيز در مورد صابئين بپردازيم.
آشنايي با آيين صابئين ( مندائيان )
صابئين مندايي اقوامي آرامي زبان هستند كه تحت تعاليم حضرت يحيي(ع) تعميددهنده قرار گرفتند و مهاجرت آنان به ايران مقارن با حكومت دولت اشكاني دانسته شده و آنان بعد از يهوديان قديميترين مهاجران غيرآريايي هستند كه از فلسطين به ايران آمدند.
صابئين مندائي از اديان موحد، صاحب کتاب، پيغمبر و خط و زبان هستند و در قرآن کريم طي آياتي به آنها اشاره شده است.
اولين پيغمبران حضرت آدم (ع)، حضرت شيتل(ع) و به ترتيب حضرت نوح(ع)، حضرت سام (ع) و حضرت يحيي(ع) هستند.
کتاب ديني مقدس صابئين مندائي گنزا ربا(صحف آدم) مي باشد.
غسل تعميد در آب روان از مهمترين اصول آيين آنان به شمار ميآيد.
در استان خوزستان حدود ???هزار تن از پيروان آيين مندايي زندگي ميكنند كه حدود شش تا هفت هزار تن از اين تعداد در اهواز ساكن هستند. ( البته ظاهرا در حال حاضر تعداشان نزديك به 30 هزار است)
خط صابئين از ?? حرف تشکيل شده و لهجه آن در اعداد لهجه هاي آرامي شرقي مي باشد که هم ريشه با زبان هاي عبري و سرياني است.
فرايض ديني صابئين مندائي شامل: غسل تعميد، معاد، رشامه وبراخه(وضو و نماز) روزه و خيرات(زکات)، اعياد و رعايت محرمات هستند.
محرمات شامل:
الف) مشروبات مسکر- خوردن گوشت حيوانات غير از خوردن گوشتگوسفند نر - همچنين پرندگان شکاري و گوشت خوار - ماهي هاي بچه زا
ب) دروغ - دزدي - زنا - رباخواري - لهو و لعب - و هر عمل خلافاحکام ديني ديگر
ج) ادواج با خواهر، خاله، عمه، زن برادر، زن پدر، و افرادغيرصابئين مندائي
اعياد صابئين مندائي شامل چهار عيد دهوار پروانايا( عيد آغازخلقت توسط خداوند) که به پنجه معروف است - دهوا ربا ( عيد بزرگ به مناسبت آغاز سال مندائي) دهوا حنينا ( عيد کوچک به مناسبت کامل شدن زمين به امر خداوند) - دهواديمانه ( ميلاد حضرت يحيي(ع)
سال مندائي مشتمل بر ?? ماه ?? روزه به اضافه پنج روز دهواپرونايا يا پنجه است (??? روز)
دين صابئين مندائي افراد اديان ديگر را به خود جذب نمي کند.
روحانيت و درجات ديني آن ها به ترتيب :اشکاندا - ترميدا - گنزورا - ريشا اد اما - رباني مي باشند.
1- اشکندا: فردي است که در مراسم تعميد، هميار ترميدا، و مراسمي از قبيل ذبح، دخراني و ... را انجام مي دهد.
2- ترميدا: بعضي از مراسم عقد ازدواج را علاوه بر تعميد و ساير مراسم ديني انجام مي دهد.
3- گنزورا: مراسم عقد ازدواج را علاوه بر تعميد و ساير مراسم ديني انجام مي دهد.
4- ريشا اداما: روحاني که رهبري قوم مندائيان به عهده وي ميباشد. رباني به پيامبران گفته مي شود.
در تمامي مراسم ديني از قبيل تعميد - ذبح - کفن و دفن - عروسي از لباسي به نام رسته که از پارچه سفيد پنبه اي تهيه شده استفاده مي گردد.
مراسم رشامه(وضو) و تعميد در آب جاري انجام مي شود.
شرح لباس ديني اسطلي :
پارچه اي است از الياف طبيعي به رنگ سفيد که شامل پنج قسمت است عبارتند از:
برزنقا (عمامه) که سر را مي پوشاند و شکوه و وقار را به شخص مي دهد.
نصيفا شالي است که بر روي گردن و در دو طرف شخص قرار مي گيرد و مانند دو ستون در کنار هم صابئين را در اين عالم دنيوي استوار نگه مي دارد.
هميانا که به دور کمر، همانند کمربند همت بسته مي شود و از شر و بديهاي دنيوي محافظت مي کند.
کسويا(پيراهن) که به وسيله آن جسم که يکي از رازهاي خلقت خداوند است مستور مي شود و از وسوسه هاي شيطاني محافظت مي کند.
شروارا، که همچون کسويا عمل مي کند.
قبل از تعميد، تعميد شونده مي بايست بعد از پوشيدن لباس ديني ( رسته ) اکليل ( انگشتري ازشاخه آس ) به دست به طرف بردانا رفته، مراسم رشامه ( وضو) را انجام مي دهد. براي توجيه بهتر از معاني بوثه هاي رشامه ( آيه هاي وضو) استفاده ميکنيم.
شرح بوثه ايي از مراسم رشامه ( وضو ):
تبرک باد يردناي بزرگ آبهاي حيات، خدايم ستايش باد. کشطا ( حقيقت ) شما را شفا دهد. به نام خداي بزرگ، شفا و پاکي بر تو باد اي پدر، پدران، مالک پرياويس، يردناي بزرگ آب هاي حيات.
و بعد نوبت به تطهير دست ها مي رسد که به معناي: تطهير مي کنم دستهايم را با حقيقت و لب هايم را با ايمان و تکلم مي کنم با کلام خداوند.
و بعد نوبت به شستن صورت مي رسد که با خواندن بوثه، تبرک و ستايش باد نامت اي خداوند بزرگ و باوقار که از خود منبعث شده است(? مرتبه) و بعدنوبت به پيشاني مي رسد که با استفاده از انگشتان دست راست، از راست به چپ عمل نشانشدن را با خواندن بوثه انجام مي دهد که به معناي "من(اسم ديني) نشان شده ام با نشان خداوند، نام خداوند و نام عرفان خداوند بر من ياد باد".
بعد نوبت به گوش ها مي رسد که با خواندن بوثه "گوش هايم شنيده اند صداي خداوند را". (? مرتبه)
بعد نوبت به بيني مي رسد که با خواندن بوثه "بيني اماستشمام نموده است عطر خداوند را" (? مرتبه)
بعد در اين مرحله با دست راست آب را بر روي دست چپ مي ريزيم وبوثه را مي خواند. که به معناي "نشاني که بر من است نبود از اتش و روغن و عمل تدهين شدن، نشانم در يردناي بزرگ آب حيات است که کسي به قدرتش نمي رسد. نام خداوند و نام عرفان خداوند بر من ياد باد، ظلمت مقهور شده و نور برقرار گشته است نام خداوند ونام عرفان خداوند بر من ياد باد"
و بعد نوبت تطهير دهان مي رسد که با خواندن بوثه "دهانم مملواز آيات و ستايش خداوند است." ( ? مرتبه)
بعد نوبت به زانوها مي رسد که با خواندن بوثه "من(ملواشه دعاکننده) تعميد شده ام همچون تعميد بهرم بزرگ، مخلوق خداي عظيم، تعميدم مرا حفاظت وبه عرش صعود خواهد داد. نام خداوند و نام عرفان خداوند بر من ياد باد".
زانوهايم براي خداوند بزرگ ازلي رکوع و سجده ميکنند(? مرتبه)
پاهايم در راه حقيقت و ايمان گام برمي دارند.(? مرتبه) و بعدبر پاهاي خود مي ايستد و بوثه خاص را يک بار براي پاي راست و بعد براي پاي چپ ميخواند.
بر پاهايم دست هاي شياطين مسلط نخواهند شد. نام خداوند و نام مندادهيي بر من ياد باد.
نگاهي به مراسم دخراني
دخراني مراسمي است كه براي آمرزش روح مردگان مندايي انجام ميگيرد وعبارت است از پخت طعام آمرزش (نان و كباب كردن گوشت يا ماهي، گردو، خرما پياز،نمك،آب، بادام زميني، كشمش، انجير و انار يا ميوه به اقتضاي فصل كه براي آمرزش روح درگذشته توسط خانواده متوفي تهيه شده وپس از خواندن آياتي توسط روحانيون به حاضران تعارف ميشود تا آنان بخورند.
براي گراميداشت عيد ميلاد حضرت يحيي (ع)، منداييان محافل خصوصي جشن و سرور برپا ميكنند كه با خوردن شيريني و شربت و خواندن دعاي همگاني همراه است.
به اعتقاد منداييان فرداي ميلاد حضرت يحيي(ع) روز نحس است زيرا دراين روز نمايندگان امپراطوري روم در اورشليم خانه به خانه دنبال كودكي بودند كه نشانههاي پيامبري داشت و به همين خاطر براساس روايات مندايي آنان دراين روز صدها كودك اورشليمي را به قتل رساندند بنابراين دراين روز روزه سنگين (امتناع از خوردن مواد پروتييني) گرفته ميشود و مراسم غسل تعميد نيز به حال تعليق درميآيد.
چرا صابئين را مندائي مي خوانند؟
صابئين نام فرقه اي ديني است که نام هاي ديگر آن صابة البطائح، ماندايي، مغتسله ناصوري است.
صابئين پس ازفوت حضرت يحيي که مقارن با ظهور حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ بود، به سبب آزار و اذيت و فشار يهود که آنان را کافر و خارج از دين مي دانستند و از طرفي هم چون صابئي هاحضرت عيسي ـ عليه السلام ـ را قبول نداشتند و مسيحي نشده بودند و مسيحيت هم روز به روز رو به گسترش بود، به ناچار مجبور به مهاجرت از فلسطين به شهر حران که در آن زمان يک شهر آزاد مذهبي بود؛ شدند و پس از مدتي به جنوب عراق و حدود خوزستان رفتندو در اين منطقه براي هميشه ساکن شدند.
نکته قابل توجه اين که در شهر حران به خاطر وجود آزادي مذهبي، فرقه هاي زيادي از اديان مختلف در آن ساکن بودند که ستاره پرستان يکي از آنان به شمار مي آمدند. اين آزادي مذهبي باعث اشتباه در تشخيص صابئين مي شد چرا که برخي صابئي ها را ستاره پرست معرفي مي کردند و برخي صابئين را با حُنفا(پيروان حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ ) يکي مي پنداشتند و عده اي حراني ها را صابئي مي خواندند؟ همين امر مي طلبيد تا ميان صابئين و غير صابئيني که به اين اسم معروف گشته اند تفکيک قائل شد تا موجب اختلاف در اهل کتاب بودن و يا نبودن آنها نشود. لذامي توان آنها را به دو گروه حراني و مندائي تقسيم کرد.
1- مندايي يا ماندايي:
ماندايي فرقه ي منسوب به ماندا يا مندا است که در لغت آرامي غربي به معني علم وعرفان مي باشد. و مندايي يعنيمنسوب به عرفان و بعضي ها گفته اند که «مندا» صورت واژه «مُدا» يا «مذبح» است که درآرامي به معناي فرشته يا منجي آمده و در يونان به آن «گنوسيس» گفته مي شود.
صابئين مندايي يا ماندايي که مغتسله و صابئي هاي بطايح و بين النهرين نيز مشهورند صابئين واقعي مي باشند که هم اکنون در شهرهاي جنوبي کشور ايران و عراق زندگي مي کنند.
2- حراني:
بت پرستان سرياني هستند که در شهر حران اقامت داشتند و هنگامي که مأمون خليفه عباسي درآخرين جنگ خود با روميان شرقي از ولايت حران مي گذشت از آيين آنها سئوال کرد و ازجواب آنها استنباط نمود که بايد بت پرست باشند، به آنها تا مراجعتش مهلت داد و گفت تا برگشتن من بايد به آيين اسلام و يا يکي از آيين هاي اهل کتاب درآيند و گرنه درحکم کافر حربي خواهند بود، لذا اين گروه نام صابئي را به دروغ بر خود گذاردند.
با توجه به اين توضيح تاريخي، در مورد صابئين حراني نتيجه مي گيريم که اين قوم،صابئين واقعي نيستند چرا که صابئين واقعي قبل از مهاجرت به اين شهر صابئي و پيرو دين حضرت يحيي ـ عليه السلام ـ بودند. ولي حراني ها بعد از چندين قرن خود را به دروغ براي نجات يافتن از مرگ، صابئي خواندند و از طرفي هم صابئين واقعي آرامي بودند درحالي که حراني ها سرياني مي باشند و همچنين حراني ها پس از مدتي که خليفه عباسي به آنجا بازنگشت دوباره به دين خود برگشتند و بت پرست شدند.
البته مطالب بالا در قسمت هاي بعدي مفصل تر خواهد آمد.
تاريخ صابئين ( مندائيان )
از ظهور يحيي تا صدر اسلام كه قريب هفتصد سال به طول انجاميد، هيچ فعاليت خاصي در زمينه شناسايي اين گروه ديني از سوي دولتها و مورخين و متكلمين و آباء كليساي كاتوليك صورت نگرفت.
اسني به فرقه اي از يهوديان اطلاق مي گردد که در ادامه شريعت موسوي درج شده در تورات به روشهاي زاهدانه سخت اعتقاد داشته اند . گروهي از محققان يحيي ( ع) را به اين فرقه منتسب دانسته اند . آنها بيشتر وقت خود را به عبادت و رياضتهاي طولاني سپري مي کردند . از کارهاي مهم آنها نگارش دقيق متون مذهبي بود که همين اواخر مجموعه ذيقيمتي از نگارشهاي آنها در بحرالميت کشف گرديد که رازهاي بسياري را بر محققان گشود . اشاره يوسفوس به اسني ها و تشريح آراء و آداب اين گروه در طول هفتصد سال فاصله طلوع مسيحيت تا ظهور اسلام، تنها تماس مورخين رومي با گروهي است كه بيشترين شباهت را با مندائيان داشته اند. اما اين منبع هيچ اشاره اي به مندائيان و آداب و آراء آنان و حتي موقعيت جغرافيايي آنان ندارد. مورخين رومي قرون اوليه مسيحيت نه تنها به يحيي و پيروانش بلكه به عيسي مسيح نيز اشاره كافي نداشته، و اين احتمال مي رود كه اهميت لازم براي آنان قائل نبودند. شايد عدم تشريح تاريخ دين مسيح و پيروان يحيي به علل سياسي بوده است.
با ظهور اسلام و استقرار خلافت عباسي از 132 ه.ق و علاقه خلفاء عباسي به علومي نظير رياضيات، نجوم، موسيقي و طب و پايه ريزي بيت الحكمه بغداد و شروع نهضت ترجمه (از قرن سوم هجري قمري) و تهييج متكليم و مورخين اسلامي به شناسايي فرق مسلمان و شناسايي آراء ملل تابعه امپراطوري اسلامي، تحقيقات دين شناسي و مردم شناسي و جغرافيايي پايه ريزي گرديد.
عموم محققين و مورخين اين دوره (از قرن سوم تا قرن هفتم هجري قمري) با انگيزههاي ديني و شخصي و گاه با حمايتهاي دولتي با دو روش كتابخانه اي و مشاهده اي (و گفتگو با بزرگان و پيروان اديان)، اين مهم را دنبال مي كردند.
برخورد مأمون خليفه هفتم عباسي (متوفي 218 ه.ق) در ماههاي قبل از مرگش با گروهي موسوم به صابئه در شمال بين النهرين (عراق فعلي)، اولين رويارويي حكومت اسلامي با صابئه بود كه طي آن ، فرمان خليفه عباسي مبتني بر پذيرفتن اسلام و يا يكي از اديان اهل كتاب (مانند مسيحيت و يهوديت) به آنان ابلاغ ، و از آن پس اولين انشعابات دروني صابئين پديدار گرديد و عده اي به مسيحيت و برخي به اسلام روي آوردند. اما اين تهديد چندان پابرجا و محكم نبود. خليفه از مسافرتش به شام جان سالم بدر نبرد و حكم خليفه بدون ضمانت اجرايي باقي ماند. خلفا بعدي نيز گاهگاهي با زور و تهديد صابئين را به اسلام فرا خواندند، ولي گسترش خدمات علمي صابئين در بغداد، مركز خلافت عباسي، اين تهديدات را خنثي نمود و نوعي رابطه مسالمت آميز بين آنان پديدار گشت.
رويه تمدن مسيحي به پيشگامي سربازان پرتغالي با رويه مسالمت آميز خلفا عباسي متفاوت بود. سربازان پرتغالي در آغاز قرن هفدهم بعد از استقرار در بصره (بين 1610 تا 1622 ميلادي)، مندائيان صابئين ساكن بصره را به تصور اينكه آنان نيمه مسيحي بوده و بايستي به عضويت كليساي كاتوليك در آيند، ايشان را در قرارگاههاي نظامي با مثابه سرباز پرتغالي گرد مي آورند، و با تهديد و گاه شكنجه هاي بدني، آنان را به مراسم كليساي كاتوليك فرا مي خواندند.
از قرن چهارم هجري / دهم ميلادي تا قرن هفتم هجري/ چهارم ميلادي كه اوج امنيت سياسي دولتهاي اسلامي و شكوفايي علوم نقلي و عقلي تمدن اسلامي به حساب مي آيد، بخشهاي وسيعي از كتابخانه هاي عمومي ري، بغداد، نيشابور، مرو، بخارا و خوارزم به موضوعاتي نظير تواريخ عمومي، آراء ملل و فرق مسلمان و غير مسلمان و سفرنامه ها و جغرافياي تاريخي اختصاص يافته بود. صابئين سهم كوچكي در آنها داشتند.
بيروني (متوفي 440 ه ق)، مسعودي (متولد 280 ه ق و متوفي 345 ه ق)، حمزه اصفهاني، ابن النديم (متوفي 380 ه ق) و شهرستاني (متولد 479 ه ق و متوفي 548 ه ق) مهمترين متكلمين و مورخين تاريخ ميانه اسلام (تا 656 ه ق حمله مغول به بغداد) بودند، كه با انگيزه هاي ديني و شخصي به تحقيق در آراء ملل و فرق مسلمان و غير مسلمان و تشريح آراء و آداب صابئين مندايي پرداختند. هر يك از آنها گوشه هايي از زندگي و انديشه صابئين مندايي را بازگو كرده اند.
بيروني و ابن النديم و شهرستاني با روش كتابخانه اي به تشريح آراء و مراسم صابئين پرداختند، و مسعودي در سياحتهاي جهانگردي اش آنها را شناسايي و معرفي كرده است.
چگونگي آشنايي تمدن مسيحي با مندائيان صابئي
از بعد از تهاجم مغول و سقوط خلافت عباسي (656 ه ق) و انحطاط امپراطوري اسلامي، سير صعودي تحقيقات مردم شناسي و دين شناسي و جغرافيايي در ابعاد مختلف متوقف، و اين امر در ملل و دولتهاي ديگر، خاصه در غرب كه اينك با تشكيل دولتهاي سوداگر و شروع اكتشافات جغرافيايي از طريق دريا نوردان جسور همراه بود، در شكل تسخير مناطق سوق الجيشي، رشد نمود.
تشكيل دولتهاي مقتدر سوداگر نظير اسپانيا و پرتغال و توجه به كشف مناطق گمنام از طريق دريا نوردي و همسوشدن كليسا در برخي فعاليتهاي نظامي - تجاري موجب گشت كه اولين تماس اروپائيها با مندائيان ساكن ايران و عراق در قرن هفدهم ميلادي توسط سربازان پرتغالي كه به تازگي لنگر ناوگان دريايي خود را در خليج فارس به آب انداخته بودند، صورت پذيرد.
در سالهاي اوليه قرن هفدهم ميلادي نيروهاي پرتغالي به شهر بندري بصره (در عراق كنوني) راه يافتند. به دنبال نيروهاي نظامي، راهبان مسيحي به اين شهر فرا خوانده شدند و آشنايي با گروه مندائيان كه در شهر و اطراف بصره (در كنار رود دجله) زيست مي نمودند، حاصل گرديد.
در ابتدا راهبان دركي صحيح از آداب و شعاير مندائيان نداشتند. آنها تصور مي كردند مندائيان گروهي نيمه مسيحي هستند كه مسيحيت را بطور ناقص درك نموده اند. اولين اقدام راهبان مسيحي ، دعوت مندائيان به دين مسيح بود. دعوت از مندائيان نتيجه اي در بر نداشت و بر حسب سنت قديمي، توسل به زور بهترين راه حل تصور مي شد.
گزارش پيتر دلاواله (نامه مورخ ژوئن 1622) حاكي از آن است كه نيروهاي پرتغالي بعد از توافق با حاكم عثماني شهر بصره، انواع جريمه ها و شكنجه ها را اعمال نمودند. مندائيان مجبور شدند در كليساي كوچكي كه راهبان مسيحي ساخته بودند تجمع نموده و مراسم روز يكشنبه را بجا آوردند. بر حسب همين گزارش، گروهي از مردان مندائي به اردوگاه نيروهاي پرتغالي آورده شدند تا به مثابه يك سرباز پرتغالي، به پرچم و پادشاه پرتغالي اداء وظيفه نمايند.
در كنار اين تهديدات، جهت جلب مندائيان، توزيع لباس و نان صورت مي گرفت. نفوذ پرتغالي ها از 1622 ميلادي در شهر بصره كاهش يافت و راهبان ايتاليايي جايگزين راهبان پرتغالي شدند.
ايگناتوس ايتاليايي از اوايل دهه سوم 1700 ميلادي بعنوان يك مبلغ مسيحي به شهر بصره وارد گشت و كليساي كوچك پرتغالي ها را ترميم و احيا نمود. ايگناتوس به مدت سي سال در بصره سكونت گزيد و در طول اين مدت برخي از مندائيان را به ديدار رهبران كليساي كاتوليك به روم اعزام نمود، و جهت مهاجرت ايشان به سرزمين ديگر، با نايب السلطنه پرتغالي ها در اقيانوس هند وارد مذاكره شد. او در نظر داشت وطن جديدي كه در حوزه استحفاظي كليساي كاتوليك روم باشد براي مندائيان برگزيند. ايگناتوس سيلان را انتخاب كرده بود. انتخاب سرزمين جديد بي نتيجه ماند، چون پرتغالي ها به زودي توسط آلماني ها از سيلان اخراج شدند (1638 ميلادي).
در يك اقدام مشابه ، پنجاه مندايي به شهر مسقط در حاشيه خليج فارس اعزام شدند تا سياست «وطن جديد» عملي گردد. گزارشات ايگناتوس حاكي از آن است كه اين سياست به علت مخاصمات دول اروپايي در خليج فارس، و عدم استقبال مندائيان دنبال نشد، و در واقع با شكست مواجه گرديد.
ايگناتوس طي سي سال اقامت در بصره توانست برخي متون مندايي را ترجمه نمايد. او مندائيان را ترسايان يحيي ناميد. از جمله كارهاي تحقيقاتي ايگناتوس، حاشيه نويسي يك طومار مندايي به نام ديوار اباثر است.
اين طومار هم اكنون در كتابخانه واتيكان موجود است.
ايگناتوس در 1651 ميلادي بصره را ترك نمود و 14 سال بعد جين ثونات در سال 1665، كليساي ايگناتوس را ترميم و به تبليغ مسيحيت در ميان مندائيان همت گماشت.
آنجلوس. اس. جوزفو جانشين ايگناتوس و جين ثونات در طول دهه شصت و هفتاد قرن هفدهم ميلادي، توانستند آئين هاي مندايي را به خوبي درك و زبان آنها را فرا گيرند.
كارمليت آرچانگلوس راهب مسيحي ديگر بود كه در حوالي 1670 ميلادي در بصره تبليغ آئين مسيحي در بين مندائيان را دنبال كرد. همين شخص است كه موفق شد براي اولين بار، چند متن مندايي را از مندائيان بصره خريداري، و به اروپا براي شخصي به نام رابرت هانتينگتون بفرستد.
در سالهاي 1622 تا 1671 ميلادي توسط راهباني كه شرحشان در بالا آمد، برخي از متون مندايي به مركز كليساي كاتوليك در شهر روم فرستاده شدند تا پاپ و اسقف هاي روم درباره آن تحقيق و قضاوت نمايند.
آبراهام اچلنسيس در 1660 ميلادي سه متن مندايي را در روم به چاپ رساند. ولي همه اين كوشش ها به شروع تحقيقات روشمند در كليساي كاتوليك و اروپاي قرن 17 هيچ كمكي نكرد.
در سه دهه آخر قرن هفدهم، ارتباط اروپا، خاصه راهبان مسيحي كه اشتياق گسترش مسيحيت در بين مندائيان داشتند، با بصره قطع گرديد. تنها جي. كاردين در پاريس و اي. كائمپفر در كتابهايشان (سفرها از كاردين و امانيتاتوم از كائمپفر) در نيمه اول قرن هجدهم با رجوع به دايره المعارف ها درباره مندائيان مقالاتي نوشتند. در سال 1765 ميلادي كارستن نايبور از بصره ديدن كرد . او الفباي مندايي را از يك زرگر براي خود رونويسي كرد.
تحقيقات متديك مندايي شناسي در قرن نوزدهم ميلادي
اچ . پترمن آلماني پايه گذار تحقيقات مندايي شناسي با گرايش زبان شناختي به حساب مي آيد. او در بهار 1854 ميلادي به مدت سه ماه در سوق الشيخ عراق شاهد مراسم مندائيان عراق بود. پترمن به نزد يحيي روحاني عالي رتبه مندايي، الفبا و دستورات زبان مندايي را آموخت. اقامت سه ماهه پتر من مصادف با عيد پنجه مندائيان (1 تا 4 فروردين شمسي) بود. پترمن در 1867 ميلادي توانست دستور زبان مندايي و كتاب گنزا ربا را نشر دهد.
پتر من با تسلط بر زبانهاي پهلوي و فارسي و عبري، برخي ريشه هاي مشترك كلمات مندايي با اين زبان ها را شناسايي نمود.
چاپ گنزا و حاشيه نويسي پترمن، كار تحقيق در دين مندائيان را براي دانشگاههاي آلمان و آلماني زبان اروپا سهل نمود. از اين روست كه مي بينيم بيشترين محققين مندايي شناس (جدا از علاقه به رشته هاي فلسفه و دين شناسي) آلماني زبانهايي نظير ليدز بارسكي، ماتسوخ، رودلف و ويدن گرن هستند.
پترمن در 1867 ميلادي كتاب گنزا را به خط خود و به زبان مندايي نوشت و منتشر نمود. او در چاپ گنزاي خويش از چهار نسخه گنزا بايگاني شده در كتابخانه پاريس سود جست.
بيست سال بعد از اقامت كوتاه پترمن در عراق، سيوفي نايب كنسول فرانسه در بغداد (1875 ميلادي) توانست از آداب و مناسك مندائيان اخبار كامل و جديدي جمع آوري نمايد.
گزارش دقيق سيوفي از گسترش جغرافيايي مندائيان (1857 ميلادي) تكميل كننده گزارش پترمن متعلق به سال 1854 ميلادي است. سيوفي جمعيت مندائيان را 4000 نفر ذكر مي كند و 11 نقطه جغرافيايي (اعم از روستا و شهر) در تركيه و ايران را نام مي برد كه محل زندگي مندائيان قلمداد مي شدند.
سيوفي با نوه يحيي (روحاني عاليرتبه اي كه زبان و خط مندائي را به پترمن آموخت) مرتبط بود. او از شخص اخير، اطلاعات دقيقي ازجامعه مندايي و نيز زبان مندايي كسب نمود و گويا چند نسخه خطي را از مندائيان خريداري كرد.
بعد از پترمن، تئودورنلدكه آلماني در 1895 ميلادي كتاب دستور زبان مندايي را تحت نام Mandaisch grammatik منتشر ساخت.
نلدكه زبان شناس، همچون پترمن، به مقايسه واژه هاي عبري و مندايي و سرياني پرداخت، ولي نتوانست بيش از اين در نشر و ترجمه آثار مندائي گام بردارد.
جي.يوتينگ نسخه هايي از قلستا و ديوان اباثر (1904، استراسبورگ) را منتشر نمود. ترجمه يوتينگ نسبت به ترجمه هاي قرن هفدهم در واتيكان روان تر بود. يوتينگ توانايي و تسلط خوبي بر زبانهاي آرامي داشت. او جدولي از حروف الفبا و آواهاي زبانهاي آرامي را در 1890 استراسبورگ منتشر كرده بود، و با بررسي مقايسه اي زبانها و لهجه هاي آرامي، روشي نوين و ماندگار بر جاي نهاد.
تا قبل از پتر من، ايگناتوس، آنجلوس. اس. آبراهام اچلنسيس، ام. نوربرگ، بورس باچ و اچ . پوگنون توانسته بودند برخي متون مندايي مانند اسفرملوشي و ديوان اباثر و بخشهايي از گنزا و قلستا را ترجمه ناقص كنند. اما به علت عدم تسلط ايشان بر خط و زبان مندايي و اطلاعات ديني مندائيان، ترجمه هاي ناقص در واتيكان به علاقه مندان تحقيق در اديان سامي ارائه شده بود. با پيدايش رشته هاي زبان شناسي در قرن نوزدهم، و خاصه در دانشگاههاي برلين و استراسبورگ و لاپيزيك، و كوشش پترمن در ترجمه آزاد از گنزا ربا، تحقيقات مندايي شناسي با جديت والاتر و روش علمي دنبال گرديد . مارك ليدزبارسكي ترجمه پترمن را كمي اصلاح نمود . او در 1905 ميلادي ترجمه جديد تري بر اساس چهار نسخه گنزاي پاريس ارائه نمود. ليدز بارسكي كتاب يحيي را در 1915 ميلادي به چاپ رساند.
كتاب بعدي ليدزبارسكي در 1920 به چاپ رسيد. هم اكنون محققان اروپايي از آثار دو محقق برجسته - پترمن و ليدزبارسكي بيشتري بهره را جسته، و هنوز هم بعد از قريب يك قرن، تحقيقات مندايي شناسي به ترجمه هاي اين دو دانشمند استوار است.
تحقيقات مندايي شناسي در قرن بيستم با نام بانو دراور همراه است. آشنايي بانو دراور با مندائيان، حداقل به اوايل دهه دوم قرن بيستم (1921) برميگردد. او به علت شغل همسرش (مشاور كنسولگري بريتانيا در عراق)، مجبور بود در بغداد اقامت نمايد.
سابقه روزنامه نگاري و علاقه مفرطش به مردم شناسي، او را به سوي قوم در خلوت گزيده مندائيان جلب نمود. دراور نه دين شناس بود و نه زبان شناس. بيشتر به علت آيين هاي غسل و ازدواج مندائيان، به اين قوم علاقمند گرديد. او فكر مي كرد آيين هاي مندائيان براي اروپائيها جذاب خواهد بود. به همين خاطر كتاب مندائيان عراق و ايران، مملو از توضيحات آييني است.
شيخ نجم (روحاني عاليرتبه مندايي) ، بسان يحيي در زمان پترمن آلماني، خدمات شاياني به بانو دراور نمود. مهمترين اين خدمات، ارسال متون مندايي به اقامتگاه دراور در لندن طي سالهاي 1936 تا 1950 ميلادي بود. متون ارسالي شيخ نجم نيمي از مجموعه 54 قسمتي موسوم به مجموعه دراور - بايگاني شده در كتابخانه بودليان آكسفورد - را تشكيل مي داد. بانو دراور با كمك شيخ نجم و ديگر روحانيون مندايي بهره گيري از دستور زبان مندايي اثر پترمن توانست متون:
1- اسفر ملوشي
2- قلستا
3- هزار و دوازده سوال
4- ديوان اباثر
5- انياني
6- سيدرا اد نشماتا
را ترجمه نمايد. همچنين متون معروف به قماها را نشر داد، و جامعه دانشگاهي انگلستان را با دين مندايي آشنا نمود. آب در شراب (لندن - 1956 ) و مندائيان عراق و ايران (آكسفورد - 1937) دو كتاب ارزشمند بانو دراور هستند كه به روش توصيفي و مقايسه اي تاليف شدهاند.
طومارهاي شرح اد قابين و اد شيشلام ربا همراه با فونوتيك (آوانگاري) و ترجمه، در 1950 ميلادي توسط بانو دراور چاپ شدند.
ارزش آثار دراور در توصيف آيين دين مندائيان است. تعليقات و حواشي دراور بر ترجمه هاي متون مندايي، نشانه آگاهي او بر جزئيات آيين هاي مندايي است.
او رابطه آيه ها و آيين ها را بخوبي مي دانست. بطور مثال به جزئيات آيين اعطاي درجه روحانيت، و ارتباط آن با بوثه هاي (آيه هاي) متون مختلف مندايي آگاه بود. نام كتاب آب در شراب به صورت استعاره اي از آيين بالا اخذ شده است. اين نام، اشاره اي است به قسمتي از آيين اعطاي درجه روحانيت ، كه طي آن مقداري آب در ظرف حاوي چهار عدد كشمش، ريخته ميشود. دراور در اين كتاب تلويحاً رابطه نان مقدس و شراب در آيين مسيحي، با نان مقدس و آب در آيين مندايي را مقايسه مي كند.
كتاب مندائيان عراق و ايران سالها قبل از آب در شراب چاپ گرديد. اين كتاب بر اساس يادداشتهاي دراور در عراق تدوين گرديد. اين كتاب به سبك تشريح حوادث روزنامه كه گويا نويسنده خود شاهد لحظه به لحظه حوادث بوده، نوشته شده است. متن كتاب سهل و آسان است و هيچ گاه با فلسفه شعاير و فلسفه دين و مطالب سنگين ديني نمي پردازد.
ازدواج ، تدفين، غسل، فرهنگ عمومي، افسانه ها و اساطير، ادبيات مندايي و اعطا درجه روحانيت بخشهاي مختلف اين كتاب هستند، كه عموم مطالب آن بر اساس ديدني ها و يا برگرفته از گفتگوهاي دراور با روحانيون مندايي است.
رودلف ماتسوخ (1993-1919) چكسلواكي الاصل و آلماني زبان، از محققين و دانشمندان زبان شناس معاصر است كه به كليه زبانهاي سامي از جمله زبان مندايي و خط مندايي مسلط و آشنا بود. در دهه 1330 در دانشگاه تهران - ايران تدريس مي كرد و چند مسافرت كوتاه به خوزستان و عراق داشت. شيخ عبدالله صابي از روحانيون بزرگ مندايي در آن سالها مورد مشاورت ماتسوخ قرار داشت و در سال 1991 با دعوت از شيخ سالم چهيلي (از روحانيون برجسته كنوني) به برلين، آخرين كتابش را تحت عنوان لهجه خرمشهري در زبان مندايي به رشته تحرير درآورد. ماتسوخ - كه سنگيني خدماتش هنوز احساس مي شود توانست فرهنگ لغات مندايي را تدوين نمايد، و ارتباط آوانگاري زبان پهلوي و فارسي و عبري با زبان مندايي، و سير تحول واژه هاي مندايي در كتابت و محاوره را تشريح كند . از ديگر خدمات او به تحقيقات مندايي شناسي ترجمه برخي از اظهارات (زندگي نامه نويسي در پايان هر بخش از متون مندايي) گنزاي پترمن بود.
گئو ويدن گرن استاد كرسي ايران شناسي دانشگاه اوپسالاي سوئد، تحقيقات عميق و گسترده اي بر اديان ايران باستان دارد. بررسي مقايسه اي اجزا آيين و دين مندائيان با آراء مانويت همراه با تأثيرات فرهنگ اجتماعي ايرانيان بر مندائيان ، در دوره هاي اشكاني و ساساني، در كتاب ماني و مانويت (1961 - اشتوتگارت) آمده است. نيز در كتاب مذاهب ايران به روشهاي انديشه گنوسي و آراء مندائيسم و ميترائيسم پرداخته است.
كورت رودلف در دهه 1960 ميلادي بيشترين آثار خود را درباره مندائيان با چاپ رساند. بررسي اصلي ترين آيين مندائيان (غسل تعميد) از نظرگاه فلسفي و عرفاني و تحقيق پيرامون هستي شناسي مندائيان به مثابه يك انديشه گنوسي و چاپ مجدد گنزاي ليدزبارسكي (همراه مقدمه در خور توجه بر آن ) از آثار مهم ايشان است .
بانو پروفسور باكلي (متولد 1944 ميلادي - نروژ) آخرين حلقه مندايي شناسان معاصر مي باشد. او در رشته هاي روانشناسي و جامعه شناسي در مقاطع ليسانس و فوق ليسانس تحصيل نموده، رساله دكتراي خود را در خصوص دين مندائيان (1968) گذرانده است. در دايره المعارف دين به ويراستاري ميرچاايلياده (1987 - مك ميلان) مقاله دين مندائيان را به رشته تحرير درآورده است. مقالات ديگري درباره زندگي نامه هاي گنزاي پترمن و نقد و بررسي مكاتبات خانم دراور و شيخ نجم به چاپ رسانده است و هم اكنون در آمريكا به سر مي برد و تحقيقاتش را بر شجره نامه هاي نويسندگان مندايي متمركز كرده است.
اولين بار در سال 1973 ميلادي به اهواز آمد و با روحانيون مندائي گفتگو كرد. دومين بار در 1996 ميلادي به دعوت دانشگاه شهيد بهشتي - گروه تاريخ به ايران آمده و از اهواز و مناطق مندايي نشين ديدن مي كند. در فروردين 1357 شمسي در كنفرانسي تحت عنوان رابطه مانويت و مندائيسم در دانشگاه شهيد بهشتي شركت كرده و نظرات خود را درباره آراء مندائيان بيان نمود.
منابع تحقيق :
andisheqom.com
موسسه گفتگوي اديان
Aftab.ir
پايگاه حوزه
irna.com
Al-borhan.blogfa.com
iranmanda.com
ماهنامه تاريخ اسلام
صابئين از نظر قرآن
واژه شناسي
مندا به معناي علم، شناخت،ادراك و يا عرفان ، واژه اي از زبان آرامي شرقي است. ( زبان آرامي يکي از کهنترين زبانهاي سامي است که تعدادي از زبانهاي زنده دنيا نظير عربي و عبري از آن مشتق شده اند . اين زبان ابتدا در بابل و آشور رواج داشته و بعدها در عهد هخامنشي زبان اداري و مکاتباتي دربار بود و بدين روي تعدادي از کتيبه هاي باقي مانده از هخامنشيان با خط ميخي و به زبان آرامي نگاشته شده است . اين زبان در تورات نيز کاربرد داشته و تعدادي از آيات سفر ارمياء به اين زبان نگارش يافته است . به طور کلي مي توان اين زبان را زبان بين المللي عهد کهن ناميد چيزي مانند زبان عربي در دوره اسلامي و انگليسي در زمان حاضر.)
مندايي (جمع آن : مندائيان) به معناي پيران عرفان، پيروان علم الهي يا پيروان شناخت هستي است. به همين مناسبت معبد آنان به نام مندي نام دارد.
ستاره پرستها در متون اسلامي به نام صابئين شناخته شده اند. ولي صابئين امروزي هيچگاه خود را (در متون شان) صابئين معرفي نكرده اند. آنها در تمامي متون، اعم از كتابهاي اصلي و يا فرعي (موسوم به طومار يا ديوان) ، خود را مندايي ناصورايي معرفي كرده اند. ناصورايي به معناي محافظ دين ، مومن ، متقي و اهل عبادت و واژه اي از زبان آرامي شرقي است.
مورخين و علما مسلمانان در متون اسلامي، صابئين را با مغتسله يكي دانسته اند. به اين علت كه اساسي ترين و رايج ترين آيين صابئين مندائي،غسل تعميد در آب است. عيسي مسيح توسط يحيي غسل تعميد يافت. بدين وسيله در دو دين صابئين مندائي و مسيحيت، غسل تعميد به منزله پاكي تن و روان و نمادي از اعتقاد و ايمان به رستگاري و پرهيز از كژروي است. ( يحيي معمدان فرزند زکرياي نبي و هم عصر عيسي (ع) بوده و از انبياي بني اسرائيل محسوب مي شود وي در کنار رود اردن توبه کاران را غسل تعميد مي داد ( منابع مسيحي ) اما اينکه در متون اشاره مي كنند که وي واضع غسل تعميد است صحيح نيست . اصولا پيش از يحيي و در دوره هاي قبل آب به عنوان مظهر پاکي مورد توجه بوده و شستشو با آن در برخي مذاهب نوعي فريضه مذهبي شمرده مي شده است.)
واژه صابئه از ص - ب - ع در هنگام تعريب ع ساقط شده ، به شكل صَبأ خوانده مي شود و معناي در آب فرو رفتن و ريزش آب و ميل نمودن به چيزي از آن مستفاد مي گردد.
واژه صوا و صبا به معني غسل گرفتن است، كه مصدر مصوتا و مصبتا به حساب مي آيد . مصبتا به معني غسل است. مصبتا در ادبيات محاوره اي به شكل مصوتا تلفظ ميشود. اعراب وجه اسم فاعلي آن را صابي يا صابئين خوانده اند. معناي در آب فرو رفتن (غسل) در اين كلمه مستتر است.
صابئين از نظر قرآن
ما هنوز درك دقيقي از اطلاق واژه صابئين بر مندائيان در متون اسلامي و در صدر آن قرآن مجيد نداريم. عليرغم تفاسير بسيار بر سه سوره قرآن، بقره و مائده و حج، هنوز به معناي مطلق كلمه نمي توانيم ادعا داشته باشم كه صابئين قرآن، مندائيان پيرو حضرت يحيي هستند. تنها در هاله اي از شك و يقين و درچارچوب اشارات نزديك به واقعيت و مبتني بر استنادات تاريخي و از همه مهمتر با بررسي متون مندايي مي توانيم نوعي ارتباط قوي بين مندائيان و صابئين مشاهده نماييم.
قرآن كريم در سه جا از صابئين نام آورده است:
1- ان الذين امنوا و الذين ها دوا و انصاري و الصابئين من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحاًفلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون.
«سوره بقره ،آيه 62»
همانا آنان كه به اسلام ايمان آوردند و آنانكه از اهل يهود و مسيحي و صابئي بوده و از روي حقيقت به خدا و روز قيامت ايمان آورند و نيكوكاري پيشه كنند براي آنها پاداشي نيك نزد پروردگارشان هست و هيچ گاه اندوهگين نخواهند بود.
2- ان الذين آمنو و الذين ها دوا و الصابئون و انصاري من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحاً فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون.
«سوره مائده، آيه 69»
همانا كساني كه به اسلامي گرويده اند و يهود و مسيحيان و صابئين كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و نيكوكار شوند هرگز ترسي بر آنان نبوده و نه اندوهگين خواهند شد.
3- ان الذين آمنو و الذين هادوا و الصابئين و النصاري و المجوس و الذين اشركو ان الله يفصل بينهم يوم القيامه ان الله علي كل شي شهيد.
«سوه حج، آيه 17»
البته كساني كه به خدا ايمان آورده اند و اهل يهود و صابئين و مجوس و آنان كه به خدا شرك آوردند خداوند ميان آنها در روز قيامت جدايي افكند، همانا خداوند بر احوال همه موجودات عالم گواه (و بصير) است.
فرضيه هايي در باب صابئين
ما در ادامه به بررسي نظريات قرآن در مورد صابئين مي پردازيم:
1- صابئين همان پيروان يحيي تعميد دهنده اند که امروزه با نام مانداييان شناخته مي شوند.
2- صابئين گروهي با مذاهبي التقاطي مرکب از عقايد مختلف نظير فلاسفه يونان، مذاهب ايراني و مذاهب مصري و بين النهريني مي باشند.
3- صابئين ارتباط بسيار نزديکي با حنفاي ساکن عربستان پيش از اسلام دارند.
4- صابئين گروهي با اعتقادات توحيدي و بدون شريعت خاص بوده اند که با ظهور اسلام، جذب جامعه اسلامي گرديده اند.
كه البته نظريه آخر مناسب تر به نظر مي آيد. مقصود از صابئين در اين فرضيه صرفا گروه مورد اشاره در قرآن (آيات 62 بقره، 69 مائده و 17 حج) مي باشد.مقصود از داشتن اعتقادات توحيدي، اعتقاد به منشايي واحد براي خلق و حفظ عالم، در مقابل اعتقادات شرک آميز اعراب جاهلي است.مقصود از شريعت، احکام عملي و اجرايي خاص يک مذهب يا مکتب فکري است و مقصود از جامعه اسلامي، اجتماع مسلمانان پس از رسميت يافتن و نشر اسلام در شبه جزيره عربستان مي باشد.
در ترجمه آيات قرآني برخي از مترجمين، صابئين را به ستاره پرستها ترجمه كرده اند (در عهد پيامبر اسلام واژه صابئين در مکه به کساني اطلاق مي شد که پيرو دين مرسوم نبوده و ازدين خارج شده حساب مي شده اند . اين را مي توان از صحبت ابوذر در مسجدالحرام با زني که در برابر لات و عزي گريه مي کرد و حاجت مي خواست در يافت ( فروغ ابديت - جعفر سبحاني - ج1) بدين لحاظ در در عهد نزول قرآن اين احتمال وجود دارد که شايد گروه صابئين به موحدين حنفي پيرو دين ابراهيم (ع) نيز اطلاق مي گرديده است که توسط مردم مشرک مکه مطرود و مورد نفرت بوده اند ) اطلاق مفهوم ستاره پرست به صابئين به تفاسير مفسرين اوليه قرآن و حكماء و علماء اسلامي قرون چهارم تا ششم هجري مربوط مي گردد.
استنادات ايشان به حادثه گذر مأمون از شمال بين النهرين به مقصد شام است كه در اواخر عمر مأمون با عده اي كه موهاي سر را بلند و بر پشت گره زده و بر تن قبائي داشتند ملاقات، و درباره دين و آئينشان سوال مي نمايد. آنها خود را نه يهود و نه مسيحي، بلكه از مردم حران معرفي مي كنند. مأمون آنها را به فرقه اصحاب الراس منتسب و بدانها اخطار مي كند:
«يا به دين اسلام روي آوريد يا به يكي از اديان اهل كتاب درآئيد.» آنها بعد از رفتن مأمون به سوي شام ، موهاي خود را تراشيده و پوشاك خود را تغيير و برخي از آنها به مسيحيت گرويدند. ابن النديم اين واقعه را از ابويوسف ايشع قطيعي نصراني نقل مي كند.
ادامه حكايت بالا كه اكثر متون اسلامي از آن ياد كرده اند چنين است:
«شيخي از فقها شهر حران بدانها مي گويد: اگر مأمون از سفر بازگشت به او بگوئيد ما از صابئه هستيم و صابئه نامي است كه خداوند در قرآن ذكر نموده است». «شما اين نام را به خود ببنديد كه نجات خواهيد يافت.»
مأمون (خليفه هفتم عباسي) در نزديكي طراسوس وفات مي يابد و خطرات حكومتي از حرانيان خود را به فرق مختلفي منتسب مي نمايند. عده اي به كيش مسيحي، و برخي به دين اسلام وارد مي شوند. بعد از انتشار خبر وفات مأمون برخي از آن عده كه مسيحيت گرويده بودند به آئين قبلي بر ميگردند و آن عده كه به اسلام وارد شده بودند نتوانستند به سادگي از اسلام خارج شوند. بنابراين اين حكومت: دو جمعيت اسلام آورده و به نصراني گرويده در بين حرانيان (معروف به صابئه) تا ساليان متمادي حضور داشتند.
هيچ يك از حكما و مورخين اسلامي اشاره اي به كلمه مندائي و مندائيان نكرده اند. اين نشان دهنده عدم آشنايي حكما اسلامي از محتوي متون مندايي و حتي نمايشگر عدم گفتگوي آنها با شيوخ و روحانيون اين دين است .
برخي از حكما اسلامي، صابئين را به هندوان و شمنيه (شمن پرستان چيني) و مصريان نسبت داده اند. بيشترين و مهمترين ادله آنها تشابه گاهشماري و تعظيم كواكب و صابئين با ملل فوق است. هيچ يك از حكما اسلامي به روشني رابطه بين صابئين و هرمس را توضيح نداده اند. ولي بي استثنا مصر و هندوچين خاستگاه اوليه آنها فرض شده است.
تنها محقق اسلامي كه در قرون اوليه به صابئين حراني نزديك شد و معابد آنها را مشاهده كرد، مسعودي صاحب كتاب با ارزش مروج الذهب بود. او در ديدارش از معابد صابئين مندايي فرصت گفتگو و احتياج ديني با علما صابئين حراني را نيافت. گزارش او تكميل كننده نظريات ديگر محققين اسلامي است. توصيف كوتاه او ما را بدين باور مي رساند كه حرانيان و صابئيان از يك فلسفه ديني و شعاير ديني واحد پيروي نموده و گويا تفاوت چنداني بين آنها ديده نمي شد.
يكي از دلايل ستاره پرست خوانده شدن صابئين در متون اسلامي، روايتي از امام رضا عليه السلام است. روايت فوق از علي بن ابراهيم نقل شده است كه مضمون آن اين است:
«صابئين قومي جداگانه اند، نه مجوسند و نه يهود و نه نصاري، و نه مسلمان، آنها ستارگان و كواكب را مي پرستند.» اين روايات از جمله روايتهاي شاد و كمياب بوده و استناد بدان محل تأمل دارد . شايد منظور، صابئين غير مندايي شهر حران باشند كه در اين زمان به پرستش كواكب معروف بوده اند.
در بررسي تاريخ و زبانشناسانه واژه صابئه و صابئين ، به اين نكته واقف مي شويم كه اولين منبع رسمي تاريخي كه واژه صابئين را به كار گرفت قرآن كريم بود. قبل از آن در هيچ منبعي واژه صابئين به كار گرفته نشده بود. بعيد مي نمايد كه قرآن بدون مصداق خارجي، واژه صابئين را سه بار تكرار نمايد. بطور حتم همان گونه كه عرب قبل از اسلام واژه يهود را به قوم بني اسرائيل و واژه نصاري را به پيروان عيسي ناصري و واژه مجوس را به ايرانيان پيرو زرتشت اطلاق مي كرد، مي بايست براي واژه صابئين نيز يك مصداق معلوم و معين وجود مي داشت.
پيدا كردن مشخصه هاي قوم صابئين از واژه صابئين مثل سه واژه يهود، نصاوي و مجوس امكان پذير است.
يهود ازيهودا فرزند يعقوب (موسوم به اسرائيل : بنده خدا) مأخوذ است و احتمال اينكه از يهود (خداوند خداي بني اسرائيل) باشد ضعيف است.
نصاري ازمحل تولد عيسي مأخوذ است. شهر ناصره در الجليل مكان زايمان مريم باكره بود و بدين لحاظ لقب يا كنيه ناصري بر عيسي نوعي يادآوري جايگاه تولدش و چگونگي تولدش است. وجه تسميه دوم آن جنبه نظري دارد. نصاري برگرفته ازناصورايي به معناي محافظ دين است. واژه مجوس از مگوش آرامي و يوناني به معني مغ است. اعراب آن را مجوس تلفظ مي كردند. در اوستا به صورت مغو و در فارسي به صورت مغ است. مغ ها قبيله اي روحاني بودند كه مسئوليت حفظ آداب ديني را به عهده داشتند و گويا ديااكو، اولين پادشاه ماد، از اين گروه بوده است. سه واژه فوق نمادي طبقه اجتماعي روحانيون (فرزندان يهودا، روحانيون عيسوي، مغها) مي باشند.
حال به واژه صابئين مي رسيم. دو معنا از آن مستفاد شده است: يكي ريزش آب و ديگري ميل نمودن از راه اصلي به راه ديگر.
صب، با فتحه و تشديد با به معني ريختن و ريخته شدن آب است. همچنين معناي مرد عاشق در آن مستتر است. صب با ضمه ص به معني آنچه ريخته شود از طعام مي دهد.
علي اكبر دهخدا بعد از تاييد عبري بودن اين واژه، صابئين را از ريشه ص - ب - ع و به معناي فرو رفتن در آب مي داند. با فرض اين تعبير، معناي مغتسله (تعميد كنندگان) بهترين ترجمه آن است.
اينكه عرف قبل از اسلام معناي عقيدتي (تمايل از راه اصلي به راه ديگر) را براي صابئين انتخاب كرده باشد با احوال عرب جاهليت كه همه معاني را از طريق حسي و مشاهده اي نام گذاري مي كرد متضاد است. اينكه قرآن ، ابتدا به ساكن اين نام را براي آنها تعبيه كرده باشد نيز بعيد است. سياق نامهاي مندرج در آيات قرآن مبتني بر فرهنگ عامه شبه جزيره بوده تا بتواند در آنها نفوذ كرده و همگان از ظاهر آيات به باطن آيات رهنمون شوند.
مسافرتهاي تجاري محمد بن عبدالله (ص) پيامبر عظيم الشأن اسلام به شام در قبل از بعثت، احتمال آشنايي پيامبر اسلام با اين گروه را افزون مي كند. و يا حداقل كاروانهاي تجاري اهالي مكه به شام شايد نام و آيين گروه را به اهالي مكه منتقل كرده بودند.
اگر معناي اول واژه صابئين (از صب) را مغتسله (در آب فرو روندگان) تلقي نمائيم هيچ مشكلي بر ارتباط دهي بين صابئين قرآن و مغتسله كه مندائيان كنوني باقي مانده آنها هستند به وجود نمي آيد. ولي اگر معناي دوم واژه صابئين را معادل تمايل از راه اصلي به راه ديگر قلمداد نمائيم، آن موقع چند حالت مفروض است:
حالت اول اينكه: صابئين همان گروه معتقدين به متوسط هاي روحاني هستند كه به تدريج فرقه هاي ستاره و كوكب پرستي و بت پرستي از آن منشعب گرديد و در سراسر مصر و هند و چنين و يونان و كلدانيان رايج گشت. مطابق اين تحليل آنها بيش از آنكه موحد باشند و به مقام توحيد ارج نهند، به واسطه هاي بين خدا و انسان احترام قائلند. اگر اين حالت را قبول نمائيم تمامي مندرجات متون اسلامي قرون چهارم تا ششم هجري مبتني بر صابئي بودن تمام تمدنهاي جهاني را پذيرفته ايم.
طي اين تحليل، راه انبيا توسط برخي حكما و علما فلسفي منحرف گشته، و صابئه واژه اي عام براي تفسيري نوين از هستي است كه اعتقادي به متوسط هاي جسماني (انبيا) ندارد. مسلماً هرمس را بايد سر سلسله اين گروه بناميم (به شرطي كه روايت شهرستاني در خصوص پيامبر بودن هرمس را ناديده بيانگاريم).
حالت دوم اينكه: صابئين گروهي ازمندائيان خوانده شده اند كه به تدريج از راه اصلي (راه انبيا) در اعتقاد به متوسط هاي جماني و شريعت نبوي منحرف و به آئين هاي خود ساخته و يا ملتقط با آيين هاي شرك آميز روي آورده اند.
دو حالت فوق مورد انطباق با گفته قرآن نيستند، زيرا آيات قرآن اصرار دارند بر اينكه آنان اهل كتاب بوده و در رديف يهوديان و مسيحيان و زرتشتيان قرار گرفته اند. مسلماً نظر شارع مقدس در اين آيات بر گروههاي موحد و مومن به خدا قرار دارد. در غير اين صورت مي توانست آنها را اهل شرك خطاب كند.
بنابراين، قرآن مجيد صراحتاً يهود و نصاري و مجوس و صابئين را در يك رديف و از اهل كتاب و موحد و اهل ايمان معرفي مي كند، و در هيچ جاي ديگر صابئين را به كفر و انحراف معرفي نكرده است.
از تحليل بالا مي توان نتيجه گرفت كه صابئين قرآن داراي خصيصه تعميد در آب هستند .
موضوع بعدي ارتباط ما بين يحيي و صابئين است. مطابق آيات قرآن زكريا در اواخر عمر و درسنين كهولت صاحب فرزندي مي شود كه خداوند او را يحيي مي نامد. خداوند به او در سنين كودكي كتاب (حكمت علمي و نظري ) مي دهد.
يا يحيي هذا الكتاب بقوه و آيتناه الحكم صبيا
«سوره مريم، آيه 12»
اي يحيي اين كتاب را محكم بگير و در طفوليت او را حكمت و فرزانگي داديم.
درآيات قرآن ، هيچ رابطه مشخصي بين يحيي و صابئين ديده نميشود. تنها برحسب آياتي كه درباره شخصيت محبت آميز و حكيم گونه يحيي آمده، مي توانيم اخلاقيات صابئين مندائي با اخلاق يحيي (ذكر شده در قرآن) را در يك مدار قرار دهيم.
در هيچ جاي ديگر قرآن مجيد اشاره اي به نام كتاب يحيي و يا پيروان يحيي نمي شود. ديگر آيات قرآن اشعار دارند بر اينكه خداوند يحيي را بسيار دوست داشته و تا آن زمان هيچ پيامبري بدين شكل مبعوث نشده و بدين نام خوانده نشده است.
از فهوي آيات 12-1 سوره مريم استنباط ميشود كه مرام حضرت يحيي مبتني بر محبت و نيكوكاري و زهد و تقوي بوده و خداوند پيشاپيش مرگش و زندگي دوباره اش را (مثل عيسي مسيح) اعلام مي كند .
همچنين در اينجا مي توانيم به بررسي ارتباط آنان با ديگر اديان پرداخت:
صابئين و ماندايي ها
از قرن هفدهم ميلادي به بعد که نخستين هيات هاي تبليغي پرتغالي، متون خطي ماندايي را به اروپا منتقل کردند، بحث و بررسي پيرامون اين گروه که عمدتا در باتلاق هاي ميان دجله و فرات و در اطراف رود کارون مي زيستند، اوج گرفت. (2) تحقيقات اوليه مستشرقين حاکي از وجود شباهت هايي ميان اين فرقه تعميدگر، با گروهي که در ميان مسلمانان به صابئين يا صبي ها اشتهار داشتند، بود.
مستشرقين بر اساس برخي قراين لغوي، کلمه «صابئي » را مشتق از ريشه آرامي و به معني تعميد و شستشو کردن دانستند (3) و با توجه به اشاره اي که در کتاب «الفهرست » ابن نديم به گروهي به نام مغتسله شده و وي آنان را در رديف صابئين معرفي کرده، (4) اين فرقه تعميدگر راهمان صابئين مذکور در قرآن پنداشتند. (5) امروزه با توجه به برخي قراين، اين نظريه از قوت سابق برخوردار نيست و پذيرش آن با اشکالاتي مواجه است: (6) نخست آن که; با توجه به ظاهر آيات قرآن و اين که توضيح خاصي در معرفي اين گروه نيامده، چنين به نظر مي رسد که در زمان نزول قرآن، مدلول صابئين براي مسلمين صدر اسلام کاملا شناخته شده بوده و نيازي به توضيح بيش تر نداشته است و شايد علت اين که در احاديث منقول از پيامبر اسلام (ص) در مورد اهل کتاب پرسشي از طرف مسلمين در مورد اين گروه يافت نمي شود، (7) اين باشد که معاصران پيامبر (ص) به خوبي از مصداق اين کلمه آگاهي داشته اند و اين امر مستلزم حضور کاملا شناخته شده ماندائيان در شبه جزيره عربستان است و حال آن که در هيچ يک از منابع تاريخي و تفسيري اوليه مسلمانان نشاني از گروهي با آئيني خاص که بتوانند مصداق اين گروه قرار گيرند يافت نمي شود. (8) از سوي ديگر، حضور اين گروه، خصوصا با توجه به لزوم انجام مراسم عبادي ايشان در کنار آب هاي جاري، در سرزمين خشک عربستان بسيار غير قابل تصور مي نمايد و شايد از همين روست که گروهي از محققين جديد نيز برآن شده اند تا صابئين را به گروه هاي ديگر گنوسي نظير الکزائيت ها، ابيونيت ها يا آرکونتيک ها مربوط نمايند. (9) دوم اين که: حتي اگر بپذيريم که کلمه صابئي، آن گونه که مستشرقين جديد گفته اند، داراي ريشه آرامي و به معني تعميد باشد، اين مطلب مسلم است که در زمان نزول قرآن در عربستان، اين کلمه معني ديگري داشته; يعني همان گونه که اکثر علماي لغت عرب و مفسرين قرآن ذکر کرده اند، کلمه صابئي و جمع آن صابئين بر کساني اطلاق مي شده که دين مرسوم و مالوف جامعه را رها کرده و به آييني جديد روي آورده بودند; (من انتقل من الدين الي الدين الآخر (10) ) . اطلاق لفظ صابئي بر پيامبر اسلام (ص) و مسلمانان صدر اسلام توسط مشرکين، که به کرات در منابع آمده، دليل ديگري بر اطلاق کلمه صابئي در معناي غير از تعميد و يا شستشو مي باشد. (11) سوم اين که: سخن برخي از مستشرقين که خواسته اند ميان صبغة الله مذکور در آيه 138 سوره بقره با آئين هاي تعميدي و ريشه هاي آن در اسلام ارتباط برقرار کنند (12) نيز معقول به نظر نمي آيد، زيرا به اعتقاد اغلب مفسرين، مقصود از صبغة الله در آيه مذکور صرفا رنگ خدايي و فطرت الهي داشتن است. (13) و به هيچ وجه بر اصل تعميد در اسلام دلالت نمي کند، اگر چه اين آيه در پاسخ غسل تعميد مسيحيان نازل شده باشد.
چهارم اين که: تاکيد فرق گنوسي عموما و ماندايي ها خصوصا بر پنهان نگاه داشتن آداب و رسوم و رموز فرقه اي خود، آشنايي گسترده و شايع عرب جاهلي و نيز مسلمانان صدر اسلام با ايشان را مشکل مي سازد، خاصه آن که در بعضي از منابع، کلمه صابئي توسط اهل باديه که از اختلاط با فرهنگ هاي بيگانه و نيز شهرنشينان به دور بوده اند استعمال شده است; نظير داستان منقول از ابن سعد در مورد پيرزني باديه نشين که از پيامبر (ص) با لفظ صابئي ياد مي نمايد. (14) ابوالفرج اصفهاني نيز در «الاغاني » ، داستاني به اين مضمون نقل مي کند که، چون لبيد از پيش پيامبر (ص) به نزد مردم خود باز گشت و از تعاليم وي درباب بهشت و جهنم و...براي آن ها سخن گفت، شاعري به نام صرافه اين کيش را دين الصابئين خواند. (15) پنجم اين که: اشاره اي که در بعضي منابع اسلامي نظير «الفهرست » ابن نديم و يا مروج الذهب مسعودي به گروه هاي تعميدگري به نام صابئه البطائح شده (16) و مورد استناد برخي مستشرقين براي يکي دانستن آنان با مانداييان قرار گرفته، به هيچ وجه دليلي بر استعمال اين کلمه در همين معنا در دوران پيامبر (ص) و زمان نزول قرآن نمي باشد. اختلافي که اين منابع خود در تعيين مصداق صابئان دارند، شاهدي بر عدم وضوح مطلب براي آنان مي باشد.درباب مصداق واقعي اين گروه، هم مسعودي و هم ابن نديم با ترديد و ابهام کامل سخن گفته اند. (17) ششم اين که: در هيچ يک از منابع مذکور اشاره اي به يحيي تعميد دهنده، معروف ترين پيامبر مانداييان نشده است.با توجه به آشنايي کامل مسلمانان با يحيي (ع) از طريق قرآن، چنان چه گروه مورد اشاره مسعودي و ابن نديم همان مانداييان مورد نظر مستشرقين باشند، اين عدم توجه بسيار غريب به نظر مي رسد.
در واقع، آن چه از بررسي اين قبيل منابع به نظر مي رسد آن است که اطلاق صابئين به اين گروه ها در دوره بعد از نزول قرآن و پس از آشنايي مسلمانان با آنان صورت گرفته است.
اگر داستان خولسون (18) در باب تسميه مانداييان - که او آن ها را با فرقه گنوسي ديگر الکزاييت ها مرتبط مي داند - بپذيريم، شايد علت نام گذاري آن ها به صابئين توسط مسلمانان مشخص گردد.خولسون که آرايش درباب مانداييان پايه و اساس مطالعات بعدي مستشرقين قرار گرفته، داستاني از هيپوليتوس (19) نقل مي کند که طبق آن، الکزاي (20) مؤسس فرقه الکزاييت ها کتابي آسماني را به شخصي به نام سوباي (21) داد.وي از اين داستان چنين نتيجه مي گيرد که اين گروه به نام اين فرد، صبي خوانده شدند و اين کلمه به وسيله اعراب، «مغتسله » ترجمه شد. (22) اگر اين داستان صحيح باشد مي توان چنين نتيجه گرفت که اشتباه ناميدن اين گروه به صابئين، از تشابه ظاهري دو کلمه صابئي و سوباي (که بعدها به صبي تغيير يافت) نشات گرفته است.
همان گونه که گفته شد.امروزه فرضيه يکي دانستن مانداييان و صابئين از قوت سابق برخوردار نيست.پذيرش ديگر فرق گنوسي مذکور توسط محققين جديد نيز با اشکالاتي نظير آن چه در ارتباط با مانداييان گفته شد، مواجه است. (23) به نظر مي رسد که اصرار مستشرقين در مربوط ساختن صابئين قرآن با يکي از فرق گنوسي، يهودي و مسيحي، بدون وجود هيچ قرينه تاريخي مبني بر حضور آنان در عربستان زمان پيامبر (ص)، بي ارتباط با علاقه و پيش فرض ايشان در يافتن ريشه هاي يهودي - مسيحي در قرآن و تعاليم پيامبر (ص) نباشد. (24)
صابئين و حرانيان
از قرن دوم به بعد جغرافي دانان و مسلمانان از گروهي به نام حرانيان نام مي برند که خود را صابئين قرآن مي دانستند. (25) در واقع، آن چه در اکثر منابع اسلامي در مورد صابئين مي يابيم، مربوط به اين دسته، يعني صابئين حران مي باشد.منابع اسلامي طريقه آن ها را ترکيبي از مذاهب يوناني، بابلي و مصري عهد هلنيستي مي دانند که تعظيم هياکل آسماني و نجوم و سعي در تزکيه و تهذيب نفس ويژگي هايي خاص بدان مي بخشد. (26) ظاهرا در نام گذاري اين گروه به «صابئين » يک اشتباه و يا فرصت طلبي تاريخي صورت گرفته است.اگر چه ابن نديم در «الفهرست » داستاني در همين ارتباط در زمان خليفه مامون روايت مي کند، (27) اما حقيقت آن است که اختلاف فقها و محدثين در باب پذيرش اين گروه در سلک اهل کتاب به مدت ها قبل از واقعه مذکور باز مي گردد; (28) هر چند با توجه به علاقه مامون - که خود مشرب معتزلي داشت - به علوم و حکمت يونانيان، اين احتمال وجود دارد که وي به عمد با اين گروه که واسطه ورود علوم يوناني به عالم اسلام بودند به تسامح رفتار کرده باشد.
در هر حال، آن چه در منابع درباره عقايد و آداب و رسوم ايشان آمده حکايت از نگرشي ثنوي به عالم، پرستش خدايان متعدد و نيز تعظيم هياکل آسماني دارد. (29) مسعودي که در زمان خويش يکي از معابد مهم ايشان را مشاهده نموده، گزارش جالبي در مورد بعضي رسوم ايشان از جمله اتهام آنان به قرباني کردن انسان براي خدايان، ارائه مي کند. (30) شهرستاني در «ملل و نحل » و ابن نديم در «الفهرست » ، به تفصيل در مورد اقتباس آراي ارسطو و ساير فلاسفه يونان توسط ايشان سخن گفته اند. (31) تاثير حکمت هرمسي در عقايد اين دسته، بيش از ساير عقايد، آشکار است.آنان هرمس را پيامبر و مؤسس طريقت خويش معرفي مي کردند و او را با ادريس نبي و اخنوخ تورات يکي مي دانستند. (32) برخي مورخين مسلمان نام گذاري ايشان به صابئين را برگرفته از نام يکي از فرزندان ادريس موسوم به «صابئي » دانسته اند، (33) اگر چه در تورات که ظاهرا سند اقتباس داستان هاي مربوط به ادريس است هيچ اشاره اي به اين فرد وجود ندارد.از اين رو بعيد نيست که اين داستان نيز صرفا براي مربوط ساختن اين گروه با يک پيامبر الهي ساخته شده باشد.دکتر زرين کوب معتقد است که انطباق هرمس با اريس و اخنوخ، بعدها در دوران اسلامي صورت گرفته است. (34) در هر حال، اين گروه که خود را صابئين مذکور در قرآن معرفي کردند توانستند در پناه حمايت دولت هاي اسلامي تا مدت ها به آسايش و آرامش در ميان مسلمانان زندگي کنند و سهم بسيار بزرگي در تمدن اسلامي داشته باشند، گر چه گه گاه مورد تکفير فقها و يا تعقيب خلفا نيز قرار مي گرفتند.آدام متز درخشش کار ايشان را در اواخر قرن دوم و در زمان خليفه امين مي داند و روايتي از طبقات سبکي نقل مي کند که طبق مضمون آن، صابئين در حران دين خويش آشکار کرده، گاوهاي آراسته بيرون آوردند (35) و اين اظهار موجوديت هاي علني به تدريج خشم مسلمانان را برانگيخته است. ابوسعيد اصطخري در سال 320ه ، يعني حدود صد سال بعد از اين دوران اوج، حکم به قتل آن ها داد که البته عملي نشد. (36) در اواسط قرن سوم با ورود ثابت بن قره حراني به بغداد، فرقه تازه اي از صابئين در بغداد به وجود آمد که از ميان آنان علما و دانشمندان برجسته اي چون سنان بن ثابت - فرزند ثابت بن قره - ابواسحق بن هلال صابي، هلال بن محسن صابي، بتاني، و...ظهور نمودند. (37) ظاهرا، صابئين حران از نوع جمعيت هاي سري و نظير فيثاغورسيان بوده اند و به احتمال قوي در ايجاد جمعيت هاي سري مسلمانان نظير اخوان الصفا و نيز در شکل گيري آرا و عقايد متصوفه مسلمانان نقش قابل ملاحظه اي داشته اند. (38) فعاليت اين گروه، از قرن چهارم به بعد سير افولي گرفت، به نحوي که ابن حزم مي گويد در زمان وي تعداد آنان در همه دنيا چهل تن نمي رسد. (39) آن چه دانستن آن در مورد اين گروه مفيد مي باشد - صرف نظر از سهم آنان در تمدن اسلامي - دو نکته اساسي است:
نخست، ارتباط اين گروه با حضرت ابراهيم (ع) است که مورخين مسلمان، شايد به دليل تعظيم اجرام سماوي توسط اين گروه و نيز انتسابشان به حران، (40) که ابراهيم (ع) نيز مدتي در آن اقامت داشت، معتقدند که ابراهيم (ع) مامور دعوت اين گروه به توحيد شد و از همان زمان، صابئين به دو گروه حنيف، که پيروان آن حضرت بودند و مشرک، که مخالفان ايشان بودند تقسيم گرديدند. (41) جغرافي دانان مسلمان نظير ابن حوقل و ابوالفدا به هنگام ذکر معابد صابئين حران، از محلي به نام تل ابراهيم که نمازگاه اين گروه است ياد مي کنند، (42) که بيان گر ارتباط اين عده با ابراهيم (ع) بوده و در جاي خود قابل بحث و بررسي مي باشد.
نکته دوم، ارتباط اين گروه با مغتسله يا صابئة البطائح است که خود موضوع تحقيقي جداگانه مي باشد.وجود عوامل اعتقادي مشترک نظير اعتقاد به دو سرزمين نور و ظلمت، رستاخيز...و نيز داشتن نقاط مشترکي در سابقه تاريخي مانند هجرت هايي که براي هر دو گروه ذکر شده و يا مرکزيت شهر حران، نمايان گر ارتباطي نزديک ميان صابئين حران و صابئة البطائح است که بحث پيرامون آن از حوصله اين مقاله خارج است.
صرف نظر از سهم بزرگ صابئين حران در تمدن اسلامي و به رغم اين که حکومت هاي اسلامي مدت زماني طولاني آنان را به عنوان اهل کتاب به رسميت مي شناختند، وجود عناصر پلي تئيستي متعدد و مشکوک بودن ادعاهاي ايشان در مورد پيامبر و کتاب آسماني خود، از همان ابتدا ترديد محققين مسلمان را برانگيخته بود و تقريبا در همه منابعي که از ايشان نامي برده شده، در رديف بت پرستان و مشرکان محسوب گرديده اند.انتساب آنان به بودا و اطلاق کلمه صابئي بر بت پرستان هندو که محققين مسلمان به اشتباه آن را بودايي مي دانستند (43) و نيز اطلاق اين کلمه بر چند گانه پرستان و پرستندگان ارباب انواع يوناني و رومي، (44) احتمالا از مشابهت آرا و عقايد اين گروه (صابئين حران) با آنان نشات گرفته است و در همه منابع به اهل کتاب و صابئي بودن (مذکور در قرآن) آنان با ديده ترديد و انکار نگريسته شده است.
صابئين و حنفا
همان گونه که ذکر شد، منابع اسلامي به نوعي ارتباط ميان صابئين و حنفا، يعني پيروان آيين حضرت ابراهيم، اشاره دارند.ابن نديم در «الفهرست » ، از کتاب الحنفا و صابئين ابراهيميه ياد مي کند و معتقد است صابئين ابراهيميه، مؤمنان به ابراهيم (ع) بوده اند. (45) مسعودي در «التنبيه و الاشراف » کلمه حنيف را مرادف صابئي دانسته (46) و ابن حزم، صابئان را به دو گروه حنيف و مشرک تقسيم مي نمايد. (47) ابن خلکان در «وفيات » ، صابئي - که صابئين به او منسوب مي باشند - را نخستين کسي مي داند که بر دين حنيفيت اولي بوده است. (48) بجز منابع اسلامي، تحقيقات جديد نيز بيان گر وجود نوعي مشابهت و ارتباط ميان حنيفان و صابئان مي باشد.مارگليوث در مقاله حرانيان خود مي گويد مسيحيان غالبا از حرانيان (صابئين حراني) با عنوان مشرک (49) ياد مي کنند که با حنيف از يک ريشه است. (50) دکتر جوادعلي نيز معتقد را بر صابئين اطلاق مي کرده اند. (51) توجه به معناي لغوي دو کلمه صابئي و حنيف در نزد علماي لغت عرب نيز نوعي مشابهت مضموني ميان اين دو را ثابت مي نمايد; «حنف » در لغت عرب به معناي «مال » (گراييد) و حنيف به معناي «مائل » آمده است. (52) هم چنين لفظ «حنف » در نصوص عربي به معناي «صبا» يعني «مال و تاثر بشي ء» آمده (53) و کلمه صبا نيز در لغت عرب به معناي خروج از ديني به دين ديگر (54) و نيز به همان معناي «مال » (55) مي باشد.دکتر جوادعلي مي گويد: به نظر من لفظ «حنيف » در اصل به معني صابئي، يعني خارج از دين قوم، است و نظر من به وسيله آن چه علماي لغت در معناي اين کلمه گفته اند، يعني ميل به چيزي و ترک آن » ، تاييد مي شود.هم چنين، ورود اين لغت به همين معني در نصوص عربي جنوبي و به معني ملحد، منافق و کافر در لغت بني ارم و اطلاق نمودن آن توسط مسعودي و ابن عبري بر صابئه مؤيد اين نظر مي باشد.مسعودي در اين باره چنين مي گويد: اين از الفاظ سرياني معرب است و بر منشقين از عبادت قوم اطلاق مي شود، همان گونه که بر پيامبر و يارانش صابي و الصباه اطلاق مي شد و بعدا براي «هر که از عبادت قومش خارج شود» علم گرديده است. (56) توجه به اين قرائن، همراه با در نظر داشتن اين مساله که پيامبر اسلام (ص) مکررا خود را منسوب به آئين حنيف و حضرت ابراهيم معرفي مي نمودند و جملاتي از قبيل «بعثت بالحنيفية السمحه السهلة » ، (57) «احب الاديان الي الله تعالي الحنيفية السمحه » (58) و نظاير آن بر زبان جاري مي فرمودند.اين تصور را به وجود مي آورد که شايد اعراب مشرک جاهلي تشابهي ميان تمايل آن حضرت به حنيفيت و توحيد و خروج از آيين معمول، با آن چه تحت عنوان صبوة مطرح بوده مي ديدند و به همين دليل ايشان را صابئي مي خواندند. مشرکين هنگامي که کسي اسلام مي آورد مي گفتند: «قد صبا» .جميل بن معمر جمحي، هنگامي که عمر اسلام آورد، فرياد برآورد: «الا ان عمر بن الخطاب قد صبا» (59) و يا قريش به حمزه مي گفتند: «ما نراک يا حمزة الاقد صبات » (60) و موارد متعدد ديگر.
اين قرائن، گروهي از محققين قديم و جديد را بر آن داشته تا به سمت يکي دانستن معناي حنيف و صابئي در ميان اعراب جاهلي سوق داده شوند و اين فرضيه را طرح نمايند که صابئين همان حنفاي پيرو ابراهيم (ع) مي باشند.اين فرضيه به رغم نقاط قوت ذکر شده، با مشکلات و نقاط ضعفي نيز مواجه است که پذيرش آن را با مشکل مواجه مي سازد:
نخست آن که: نه پيامبر و نه هيچ يک از مسلمانان هيچ گاه خود را صابئي نخواندند و به عکس، در بسياري موارد از پذيرش اين انتساب پرهيز داشتند.در داستان اسلام آوردن عمر که ذکر آن آمد، عمر ادعاي جميل بن معمر را به شدت رد کرده، مي گويد: «کذبت و لکن اسلمت » ; يعني صابئي شدن خود را نمي پذيرد.حال آن که مسلمانان به اظهار حنفيت رغبت کامل داشته و همان گونه که در قرآن کريم حنيف در مواردي همان اسلام دانسته شده، مسلمانان نيز به انتساب خود به حنفيت افتخار مي کرده اند، که نمونه هايي از آن را در کلمات پيامبر (ص) مشاهده نموديم.حضرت حمزه (ع) به هنگام اسلام آوردن، در پاسخ مشرکين اشعاري به زبان مي آورد که مؤيد اين معناست:
حمدت الله حين هدي فوادي الي الاسلام و الدين الحنيف لدين جاء من رب عزيز خيبر بالعباد بهم لطيف (61)
از عکس العمل مسلمان در مقابل اين دو کلمه چنان برمي آيد که در آن دوران، کلمه صابئي مفهم نوعي سب و توهين بوده (62) و حکايت از عدم پذيرش اين عقايد در ميان عموم دارد، در حالي که حنفا به سبب انتسابشان به حضرت ابراهيم (ع) به رغم عدم پذيرش عقايدشان توسط مردم، از احترام قابل توجهي برخوردار بوده اند.
در هر حال، آن چه از مقايسه اين دو نوع برخورد استفاده مي شود آن است که در آن زمان، صابئين و حنفا مرادف نبوده و مدلول واحد نداشته اند و حتي اگر نظر محققيني چون ابن حزم در مورد ريشه مشترک تاريخي صابئين و حنفا را بپذيريم، (63) در زمان پيامبر اکرم (ص) صابئين به پيروان ابراهيم (ع) اطلاق نمي شده است.
دوم اين که: در قرآن کريم آيين حنيف مورد تاييد قرار گرفته و در بعضي موارد با اسلام يکي دانسته شده، اما صابئين به شکلي جداگانه طرح شده و در هيچ يک از موارد مرادف آيين حنيف به کار نرفته و هيچ يک از مفسرين قرآن نيز اشاره اي به ارتباط اين دو آيين با يکديگر نکرده اند.
سوم اين که: در برخي آثار ملل و نحل، مانند ملل و نحل شهرستاني، «صبوه » به وضوح در برابر حنيفيت طرح شده است. (64) شهرستاني شرح مفصلي در اختلاف عقيده اين دو گروه دارد، هر چند که به نظر مي رسد مراد وي از صابئين، صابئين حران بوده است. (65) با توجه به آن چه گذشت برخي از محققين به اين نتيجه رسيده اند که در دوران جاهليت کلمه صابئي و جمع آن صابئين بر همه خارجين از دين مرسوم اطلاق مي شده و چه بسا عرب به تمام فرق گنوسي سري، صابئي اطلاق مي کرده است. (66) نگارنده اين مقال با توجه به آن چه در تفاسير قرآن از قول مفسرين و محدثين طبقه اول نقل شده و نيز با توجه به مطالبي که تا کنون ذکر گرديد، احتمال ديگري را نيز بي وجه نمي داند و آن اين که: با توجه به ظهور آيات قرآن و مشخص بودن مصداق صابئين مورد نظر قرآن براي مسلمانان صدر اسلام، اين احتمال وجود دارد که ايشان گروهي همانند حنفا اما مستقل بوده اند که در آن هنگام شريعت خاصي نداشته و وجه مشخصه آن ها، اعتقاد توحيدي آنان بوده و به همين دليل نيز مشرکين به پيامبر و مسلمانان، صابئين مي گفته اند.طبري در تفسير خود، از قول علي بن زيد نقل مي کند که صابئين گروهي هستند که لااله الا الله مي گويند و «ليس لهم عمل و لاکتاب و لانبي » . (67) شيخ طوسي نيز در تفسير خود از قول قتاده و بلخي چنين مي گويد: «الصابئون قوم معرفون، لهم مذهب ينفر دون به، من عباده النجوم، و هم مقرون بالصانع و بالمعاد و ببعض الانبياء» . (68) ابن کثير، مورخ و مفسر مشهور قرآن نيز پس از نقل اختلاف آراي مفسرين و محدثين پيش از خود در مورد اين گروه مي گويد: «ايشان گروهي بودند نه بر دين يهود و نصاري و مجوس و نه مشرک، بلکه بر فطرت خود باقي بودند و دين مقرري که از آن تبعيت کنند نداشتند و به همين علت، مشرکين به مسلمانان صابئي مي گفتند; يعني آن ها از ساير اديان اهل زمين خارج شده اند و به همين دليل بعضي از علما گفته اند صابئين کساني هستند که دعوت پيامبري به ايشان نرسيده است » . (69) با توجه به مطالب مذکور، چنين به نظر مي آيد که اين گروه در قالب هيچ يک از اديان مشهور آن روزگار نمي گنجيده و صرفا با الهامات و اطلاعات شخصي خود به توحيد و معاد اعتقاد داشته اند و اگر از شريعتي تبعيت مي کرده اند، در آن هنگام اثري از شريعت اصليشان وجود نداشته است.ايرادي که بر اين نظريه وارد است اين است که اين تعريف با تعريف اهل کتاب مورد نظر قرآن هماهنگي ندارد; اما پاسخ آن اين است که: با توجه به ظاهر آيات، خصوصا آيه 17 سوره حج که از مشرکين در کنار اديان و آيين هاي ديگر مانند يهود، مجوس و صابئين نام برده شده است و نيز تاکيد آيات بر لزوم ايمان به خداوند و روز جزا براي رستگاري اين گروه ها، چنين تصور مي شود که مقصود برشمردن همه گروه هاي صاحب اعتقاد اعم از مؤمنين (مسلمانان)، اهل کتاب و مشرکين بوده است.
به هر حال، آن چه در مجموع به نظر مي رسد آن است که اين گروه با ظهور اسلام و پيدايش جامعه اسلامي به تدريج جذب جامعه اسلامي شده و نامي از آن ها نماند. ابن حزم اندلسي نيز بر آن است که اين گروه که آرا و عقايدشان مشابهتي با اعتقادات مسلمين داشته است به تدريج جذب جامعه اسلامي گرديدند، هر چند که وي آنان را از بقاياي حضرت ابراهيم (ع) مي داند. (70) بحث در مورد اين گروه دامنه اي وسيع و گسترده دارد و باب تحقيق و بررسي پيرامون نکات تاريک مربوط به آن هم چنان باز خواهد بود.
نتيجه
نتيجه بررسي واژه صابئين در قرآن و همچنين ارتباط يحيي و صابئين عبارت است از:
1- بيشترين و نزديكترين مصداق براي واژه صابئين در قرآن كساني هستند كه تعميد در آب از اساسي ترين اركان دينشان به حساب مي آيد.
2- معناي ميل از راه راست به راه ديگر نمي تواند معناي حقيقي فرقه صابئين در قرآن باشد. زيرا در اين صورت قرآن آنها را در زمره مشركان قرار مي داد.
3- صابئين در قرآن در رديف يهود و نصاري و مجوس و اهل كتاب به حساب مي آيند.
4- هيچ رابطه مشخص بين يحيي و صابئين در قرآن ديده نمي شود. بجز نوع اخلاق محبت آميز و شفقت گونه يحيي كه قرار بود در كمال صلح و دوستي و بدون خشونت پيام خداوند را ابلاغ نمايد . (آيات 12-1 سوره مريم)
از اين نقطه نظر اخلاق يحيي با اخلاق صابئين مندائي در يك مدار قرار ميگيرد.
پي نوشت ها :
1.بقره، 62; مائده، 69; حج، 17; با اين توضيح که در سوره حج، مشرکين نيز در کنار آنان ذکر شده است.
2. Ency. of religon.MirceaEliadc. Vol.8. Macmillan. New York.1987,p.151
4. Ency. of Islam.Vol.8. Leiden. E.J. Brill. 1995.
4.ابن نديم، الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدد، (تهران، ابن سينا، 1343) ص 606.
5. Ency. of Islam. Vol.8,p.675.
6.براي نمونه ر.ک: مقاله صابئين در دائرة المعارف اسلامEncy. of Islam. Vol.8
7.منابعي نظير طبري، ابن هشام، تاريخ يعقوبي، مروج الذهب مسعودي و...و نيز کتب حديث مانند صحيح بخاري، مسلم، بحار و...
8.به عنوان نمونه، سيره ابن هشام، تاريخ طبري، کتاب الاصنام کلبي و...هيچ يک چنين اطلاعاتي ندارند.
9. Ency. of Islam. Vol.8,p.675.(Elchasaites),(Ebanites),(Archontics)
10. ابن منظور، لسان العرب (بيروت، داراحياء لتراث العربي، بيروت 1408) ذيل واژه صبا، ص 267; ابي جعفر محمدبن حسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن (بيروت، داراحياء لتراث العربي) ج 1، ص 282; حسين بن علي خزاعي نيشابوري، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، به کوشش محمدجعفر ياحقي و محمدمهدي ناصح (آستان قدس، 1371) ج 1، ذيل آيه 62 بقره; مجدالدين بن اثير، النهايه في غريب الحديث و الاثر، تحقيق طاهر احمدزاوي و محمودمحمد طناحي (بيروت مکتبه العلميه، بي تا) ج 2، ص 3 و محمدجرير طبري، جامع البيان عن تاويل آي القرآن، (بي جا، بي نا، 1408) ج 1، ص 319.
11.براي نمونه ر.ک: بخاري، صحيح بخاري، (بي جا، بي نا، بي تا)، ج 2، ص 227; ابن اثير، همان، ; ابن هشام، السيره النبويه، تحقيق جمعي از محققين (بيروت داراحياء التراث العربي، 1415) ج 1، ص 381، 386، 387.
12. Ency. of Islam. Vol.8,p.675.
13.محمدبن عمر فخر رازي التفسير الکبير (بي جا، بي نا، بي تا) ج 3 و 4، ص 96 و 97 و حسين بن علي خزاعي نيشابوري، همان، ص 344.
14.عمربن سعد، طبقات الکبري (بيروت، دار بيروت بي تا) ج 1، ص 186.
15.ابوالفرج اصفهاني، الاغاني، شرح استاد عبدعلي مهنا (بيروت، دارالکتب العلميه، بي تا) ج 17، ص 65.
16.ابن نديم، الفهرست، ترجمه و تحقيق محمدرضا تجدد (تهران، اميرکبير، 1366) و علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق يوسف اسعد دانمر (قم، دارالهجره، 1404) ج 2، ص 246.
17.همان.
قابل توجه است که خود مستشرقين نيز به تناقض اطلاعات و عدم تطبيق کامل صابئه البطائح با ماندائيان اشاره دارند.Ency. of religion,v.9,p.390
18. Chwolsohn.
19. Hipoolytus.
20. Elchasai.
21. Sobai.
22. Ency. of Islam. Vol.8,p.675.
23. Ency. of Islam. Vol.8,p.672.
24.براي اطلاع بيش تر مي توان به مقاله صابئين مندرج در دائرة المعارف اسلام مراجعه کرد که مؤلف در آن سعي در يافتن ارتباطي ميان ورقه بن نوفل و زيدبن حارثه و...با پيامبر (ص) دارد، Ency. of Islam. Vol.8,p.676.
25.براي نمونه ر.ک: ابوالقاسم بن احمد جيهاني، اشکال العالم; ترجمه علي بن عبدالسلام کاتب (چاپ اول: آستان قدس، 1362) ص 77 و 157.
26.براي نمونه ر.ک: علي بن حسين مسعودي، همان، ص 246 و 110; ابن نديم، همان، ص 565- 579; عبدالکريم شهرستاني، الملل و النحل، تصحيح احمد فهمي (بيروت، درالکتب العلميه، 1410) ج 3، ص 660 و مطهربن طاهر مقدسي، آفرينش و تاريخ، ترجمه دکتر شفيعي کدکني (چاپ اول: بي جا، آگه) ج 1، تا 3، ص 416 و منابع ديگر.
27.ابن نديم، همان، ص 568.
28.بعنوان نمونه ر.ک: روايت منقول از سبکي در همين مقاله و ابويوسف، کتاب الخراج (بيروت، دارالمعرفه، 1302ه) ص 128 و 123 و....
29.براي نمونه، علاوه بر منابع مندرج در پاورقي ص 8 ر.ک: ابوالمعالي محمدبن حسين علوي، بيان الاديان، تصحيح هاشم رضي (تهران، مؤسسه مطبوعاتي فراهاني، 1342) ص 21 و علامه فرفوريوس (ابن العبري) تاريخ مختصر الدول، تصحيح آنتون صالحاني (بيروت دارالرائد، 1403ه) ص 266.
30.علي بن حسين مسعودي، همان، ج 1، ص 217 و 236 و ابن القفطي، تاريخ الحکما، به کوشش بهين دارايي، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1371ش) ص 54.
31.عبدالکريم شهرستاني، ملل و نحل، تصحيح و ترجمه محمدرضا جلالي نائيني (تهران، اقبال، 1350ش) ص 8- 567.
32.براي نمونه ر.ک: علي بن حسين مسعودي، همان، ج 2، ص 152; مطهربن طاهر مقدسي، آفرينش و تاريخ، ترجمه محمدرضا شفيعي کدکني (چاپ اول; بي جا، آگه، 1374) ج 2- 3، ص 419 و عبدالکريم شهرستاني، همان، ص 209، 210.
33.براي نمونه ر.ک: عزالدين بن الاثير، الکامل في التاريخ، تحقيق مکتب التراث، (بيروت، مؤسسه التاريخ العربي، 1414ه) ج 1، ص 66 و ابوريحان بيروني، آثار الباقيه، عن القرون الخاليه، ترجمه اکبر داناسرشت، (تهران، اميرکبير، 1363ش) ص 297.
34.عبدالحسين زرين کوب، دنباله جستجو در تصوف ايران (تهران، اميرکبير 1369) .
35.آدام متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ترجمه عليرضا ذکاوتي قراگزلو (تهران، اميرکبير، 1362ش) ج 1، ص 53، به نقل از سبکي، طبقات، ج 2 ، ص 163.
36.همان.
37.احوال و آثار اين افراد رامي توان در کتبي نظير تاريخ الحکما ابن القفطي، وفيات الاعيان ابن خلکان و کتب مشابه يافت.
38.عبدالحسين زرين کوب، همان، ص 272.
39.آدام متز، همان، ص 52، به نقل از ابن حزم الاندلسي، الفصل، چاپ مصر، ج 1، ص 115.
40.وجه تسميه حران به اين نام را به دليل انتساب به هاران برادر ابراهيم (ع) ذکر کرده اند; ابوريحان بيروني، همان، ص 293.
41.آلوسي، بلوغ الارب في معرفة احوال العرب (چاپ دوم: بيروت، دارالکتب العربيه، بي تا) ج 2، ص 228 و 222 و مارگليوث در مقاله حرانيان، دائرة المعارف دين، ص 519.
42.ابوالفداء، تقويم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آيتي (تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1349ش) ص 309، به نقل از ابواسحق ابراهيم اصطخري (ابن حوقل، مسالک و ممالک، به اهتمام ايرج افشار، (چاپ سوم; تهران، انتشارات علمي فرهنگي 1368ش) ص 78.
43.براي نمونه ر.ک: ابوريحان بيروني، همان، ص 296; علي بن حسين مسعودي، همان، ص 226; علي بن ابي الکريم الشيباني، الکامل في التاريخ، تحقيق مکتب التراث (بيروت، مؤسسة التاريخ العرب، ي 1414ه) ج 1، ص 60، محمدبن يوسف کاتب خوارزمي، مفاتيح الطوم، ترجمه حسين خديوحم (تهران، انتشارات علمي فرهنگي، 1362ش) ص 38.
44.براي نمونه ر.ک: علي بن حسين مسعودي، همان، ص 110; علي بن ابي الکريم اشيباني، همان، ص 212 و 216 و علي بن حسين مسعودي، التنبيه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران، انتشارات علمي فرهنگي، 1365ش) ص 113.
45. Hance.
46.ابن نديم، همان، ص 37.
47.علي بن حسين مسعودي، همان.
48.مقاله حرانيان، دائرة المعارف دين، ج 6، ص 519، به نقل از الفصل في اهواء الملل و النعل نحل.
49.ابن خلکان، وفيات الاعيان، تحقيق دکتر احسان عباس (بيروت، دارصادر، بي تا) ج 1، ص 54.
50. Ency. of religion, Vol.G.9,p.519.
51.جواد علي، المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام (بغداد، جامعة بغداد، بي تا ج 6، ص 453، به نقل از.Barhederaeus.chronic P.175 ency, 11.259
52.ابن منظور، لسان العرب، (بيروت دارالحياء التراث العربي، 1408ه) ج 3، ص 3- 362.
53.جواد علي، همان.
54.آلوسي، همان، ص 222 و 228.
55.عبدالکريم شهرستاني، همان، ص 210، تاج العروس (ج 1، ص 87) ميل از حق به باطن معني کرده است.
56.جواد علي، همان، ص 454.
57.ابن منظور، همان، ص 363.
58.علي بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن (تهران کتابفروشي اسلاميه، 1359ش) ج 1، ص 215.
59.ابن هشام، السيرة النبويه، تحقيق گروهي از محققين (بيروت، داراحياء التراث العربي، 1415ه) ج 1، ص 386، و موارد مشابه در جريان اسلام آوردن ابوذر، جنگ حنين و....
60.اسماعيل بن کثير، السيرة النبوية، تحقيق مصطفي عبدالوداد، (بيروت، دارالفکر، 1411ه) ج 1، ص 446.
61.ابن هشام، همان، ص 329.
62.شايد به همين دليل برخي لغويون، صباء را ميل از حق به باطل معنا کرده اند. محمدمرتضي الزبيدي، تاج العروس من جواهر القاموس، (مصر مطبعة الخيريه، 1306ه) ج 1، ص 87.ابن حزم، همان.
63.ابن حزم، همان.
64.عبدالکريم شهرستاني، همان، ص 210 و 80- 179.
65.همان، ص 210- 235.
66.محمود راميار، صبي ها و صابئين، نشريه دانشکده علوم معقول و منقول، مشهد، اسفند 49، ص 164 و محمدجواد مشکور، خلاصه اديان در تاريخ دين هاي بزرگ (تهران، انتشارات شرق، 1372ه) ص 221.
67.محمدبن جرير طبري، جامع البيان عن تاويل آي القرآن (تفسير طبري)، بيروت دارالفکر، 1408ه) ج 1، ص 319 و نيز از قول مجاهد گويد: «ليسوا بيهود و الانصاري و لادين لهم » ; همان.
68.محمدبن حسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، (داراحياء التراث العربي، بي تا) ج 1، ص 283.
69.اسماعيل ابن کثير، تفسير، ابن کثير، تحقيق محمدعلي صابوني (بيروت مؤسسة التاريخ العربي، داراحياء التراث العربي، بي تا) ج 1، ص 72، شهرستاني نيز در ملل و نحل آنان را در زمره کساني که حدود و احکام و کتاب ندارند ذکر مي کند; عبدالکريم شهرستاني الملل و النحل، تصحيح احمدفهمي محمد (بيروت دارالکتب العلميه، 1410ه) ج 3، ص 32.
70.ابن حزم، همان.
منابع تحقيق :
andisheqom.com
موسسه گفتگوي اديان
Aftab.ir
پايگاه حوزه
irna.com
Al-borhan.blogfa.com
iranmanda.com
ماهنامه تاريخ اسلام
صابئين و حرانيان
در قسمت هاي قبل اشاره به موضوع صابئين و حرانيان كرديم. اما اين موضوع را در اين قسمت تكميل مي كنيم.
بر اساس يك روايت تاريخي، حرانيان در زمان مأمون خليفه عباسي ، براي كسب امتياز اهل كتاب بودن خود را صابئه خواندند. از اين پس عموم محققين و مورخين و متكلمين قرون ميانه اسلام همواره صابئين را گروهي ستاره پرست و معتقدان به اصحاب روحانيات همسان حرانيان معرفي كردند. دليل ديگر يكسان سازي صابئين و حرانيان توسط اين مورخين، استقرار طولاني صابئين مغتسله در شهر حران بود.
به گمان ايشان حرانيان داراي گروهها و فرقه هاي مختلفي بوده كه در اين ميان صابئين تنها يكي از اين گروهها به شمار مي رفت.
مورخين اسلامي بنا به موقعيت علمي و دسترسي هايشان تصاوير مختلفي از حرانيان و صابئين و يا حرانيان صابئي ارائه نموده اند. همه اين تصاوير در يك نكته اشتراك دارند و آن اين است:
«حرانيان صائبي به واسطگي آسمان و اجرام سماوي (اصحاب روحانيات) بين خدا و انسان، و انجام ذبايح و نيايش به درگاه اين موجودات روحاني - آسماني اعتقاد داشتند.»
در حقيقت همين تشابه عقيده بين حرانيان و مندائيان و تشابه وضعيت ظاهري (پوشاك و عدم تراشيدن موي سر) موجب خلط موضوع و يكسان سازي اين گروه شده بود. عوامل ديگري ، اين خلط تاريخ - عقيدتي را افزون و پررنگ تر مي نمود. عواملي همچون سكوت مندائيان، و عدم هياهوي تبليغي براي معرفي دين و آيين خويش و گستردگي مدارس و مكاتب حرانيان، كه ميراث دو هزار ساله كلدانيان و بابلي ها را در خود بارور مي نمودند، از اين جمله هستند. سازمان ديني و ساختار اقتصادي و قدرت علمي و پايگاه گسترده اجتماعي حرانيان موجب شده بود، كه نام و آوازه مندائيان ساده پوش و فروتن و فاقد قدرت را در كام خود فرو برد.
انديشه هاي حرانيان تا قرون سوم و چهارم هجري در مكاتب و مدارس ايشان در هيات آراء فلسفي تدريس ميشد. دسترسي مورخين و متكلمين اسلامي به اين آرا بيشتر از دسترسي ايشان به آراء مندائيان خاموش بود. تغيير خلافت اموي به عباسي (132 ه ق) و مشكلات داخلي خلافت عباسي از يك طرف، و علاقه عباسيان به ترجمه آرا فلسفي يوناني و علوم عقلي و نقلي ملل ديگر (در رشتههاي نجوم، رياضايات، موسيقي، هندسه و پزشكي) از طرف ديگر موجب شده بود كه فشار سياسي خلافت عباسي بر مكاتب حراني و مكاتب مشابه آن كاهش يابد. فشار سياسي عباسيان براي اسلام آوردن ملل ديگر همواره متوالي و در يك خط نبود. از نظرگاه ديگر، خدمات حرانيان (و از جمله صابئين حراني به رهبري ثابت بن قره) در نهضت ترجمه غير قابل چشم پوشي است. آنها حلقه واسطه انتقال علوم عقلي و نقلي از حوزه علمي انطاكيه به بيت الحكمه بغداد بودند. به همين خاطر است كه مكرراً در متون اسلامي كه انبيا و رهبران حرانيان فلاسفه اي ، همچون هرمس و اغثاذيمون و اراني و سولون بوده اند. نسبت دادن حرانيان صابئه به اين فلاسفه بدين خاطر بود، كه آنها آخرين ميراث خوار آرا فلسفه مدرسه اسكندريه مصر تلقي مي شدند، و بر آن افتخار مي كردند. در تشريح سيماي صابئين و حرانيان ، و علل يكسان خواني آنها در متون اسلامي، همواره دو نكته از اهميت ويژه اي برخوردار هستند.
1- قدمت تاريخي شهر حران و چگونگي تحولات انديشه ديني اين شهر كه حداقل از 2200 سال ق . م (هنگام مهاجرت ابراهيم خليل از اور به كنعان و استراحت موقت او در شهر حران) سابقه داشته و تا قرن يازدهم ميلادي يعني قريب سه هزار سال انديشه هاي گوناگون بت پرستي، ماه پرستي، ستاره پرستي، مهر پرستي، توحيد، انديشه فلسفي هرمس، عقل گرايي، يهوديت، مسيحيت و اسلام در آن رشد و نمو نموده اند. اين سه خط سير بزرگ تاريخ اين شهر را به يك مادر شهر و يا به يك شه راه بزرگ ديني و فلسفي تبديل كرده بود. اهميت تجاري اين شهر (اتصال جاده تجاري چين به شام) و سوق الجيشي بودن آن (به خاطر قرار گرفتنش در حد فاصل امپراطوريها) كمتر از اهميت ديني آن نبود. همه اينها موجب شده بود تضارب آرا و افكار در شهر حران به بهترين نحو ممكن صورت پذيرد. آزادي ديني و تسامح ديني حاكم بر آن، يكي از برجستگي هاي ويژه اين شهر به حساب مي آمد.
2- نكته با ارزش بعدي، تشابه آرا فلسفي مندائيان با حرانيان فلسفه حسي را كنار گذاشته، و انديشه تنجيمي باستاني خود را با آرا تلطيف شده فلاسفه مدرسه اسكندريه امتزاج داده بودند. اعتقاد به واسطه هاي روحاني مهمترين و اصلي ترين ركن انديشه فلسفي ديني حرانيان شده بود. فلسفه ديني آنها بر اين باور استوار بود كه خداوند (هستي متعال) براي نظم دهي و فيض بخشي به جهان مادي مدبرهايي (فرشته هايي) را در آسمان قرار داده، تا از طريق اين مدبرها بر جهان مادي تقدير و اراده خود را تحميل نمايد. منزلگاه اين مدبرها، افلاك بودند. بنابراين به صورت غير مستقيم ، افلاك اراده خداوند را بر انسان جاري مي نمايند (ادراك شهودي هرمسي و هيئت بطلميوسي اين فرضيه را مدد مي رساندند).
آيين كلدانيان قديم كه با خوردن شراب و رقص و آواز و قرباني كردن ذبايح براي ماه و خورشيد و ستارگان همراه بود، جاي خود را به تزكيه فردي و تنزيه درون و رعايت آداب و شعاير خاص در پوشاك و خوراك و ارتباط دهي ذهن با ماورا طبيعت و مناسبات نجومي افلاك دوازده گانه داد. از ره يافت تاثير آرا فلسفي يوناني و آرا مهر پرستي و زرتشتي يكي انديشه التفاطي مبتني بر انديشه تنجيمي پديدار گشت. جبر گرايي و نفي اراده انسان و انجام آيين هاي مكرر و خسته كننده، مشخصه اصلي انديشه حرانيان بود. از اين نظرگاه انديشه حراني به تكوين گنوسيسم كمك شاياني نمود.
تشابه آرا مندايي با انديشه حراني دو نوع رابطه خدا با جهان ماده تبلور يافت. مندائيان به واسطگي سازمان عجيب فرشتگان كه اراده حيي را بر انسان تحميل مي كند اعتقاد داشته و دارند.
فرشتگاني مانند هيبل زيوا و مانا ربا كبيرا و مندا اد حيي و سام زيوا و شيشلام ربا حلقه واسطه فيض بخشي بين و جهان به حساب مي آيند. هر يك از اين فرشته ها مانند آن مدبرها (در انديشه حراني)، مسئوليت كلياتي از عناصر جهان هستند. آب ، باد، آتش، خاك، هوا، آباداني، زلزله، مرگ و ويراني و زشتي و پليدي كلياتي هستند، كه براي هر يك از اينها در عالم بالا فرشته صاحب منصبي گماشته شده است: تفاوت اساسي انديشه حراني و مندايي در اين قسمت در اين است كه: مندائيان بر خلاف حرانيان، فرشته هاي عالم بالا را مسئول خوبيها و آبادانيها و حاصلخيزيها مي دانند و زشتيها و ويرانيها و پليديها را به عالم پائين (ظلمت) نسبت مي دهند.
صابئين در كتابهاي تاريخي
1- مروج الذهب و التنبيه و الاشراف دو اثر علي بن حسين مسعودي
اولين نگاه به متون اسلامي از دو كتاب تاريخي - كلامي علي بن حسين مسعودي (متولد 280 ه ق، وفات 345 ه ق ) شروع مي شود. مسعودي در 280 ه ق 891/م در بغداد متولد و به علت اشتياق به مباحث كلامي و تفحص درباره آرا اديان ديگر به جهانگردي روي مي آورد، تا مسير تحقق در آفاق و انفس ملل بيگانه حقيقت جهان هستي را دريابد. مسعودي نيمي از عمر خويش را صرف جهانگردي كرده و از نزديك در آداب و رسوم و آرا ملل مختلف مانند ايران، عراق، مصر، فلسطين، ارمنستان، هند، سيلان، عمان، سواحل شرق آفريقا، زنگبار و چين تحقيق مي كند. دراين مسير با دانشمندان و فلاسفه و رياضي دانهاي مختلف آشنا و از آگاهيهاي علمي آنها بهره مي برد. او با دانشمنداني نظير محمد بن جرير طبري، ابوبكر صولي (مورخ و اديب)، ابوالحسن دمشقي (اديب و شاعر)، جمهي (فقيه)، سنان بن ثابت بن قره (صابي- فيلسوف و رياضي دان)، ابو علي جبادي (متكلم) و محمد بن زكرياي رازي (شيمي دان) گفتگو داشته و از دانش آنهاسود مي جويد.
مسعودي شيعه بوده و دليل آن احترام فوق العاده به ائمه دوازده گانه شيعه است كه همه را با ذكر عليه السلام ياد نموده است.
در تاريخ و علم كلام و علم نجوم متبحر بوده و در مجموع سي و شش اثر از خود به يادگار گذاشت. از بين سي و شش اثر مسعودي تنها دو اثر معروفش به نامهاي 1- مروج الذهب، 2- التنبيه و الاشراف باقي مانده است. رسالاتي نظير : المقالات في الاصول الديانات و سرالحيات و الزف، در بررسيهاي دين شناسانه و احتجاجات كلامي است.
ابن خلدون او را امام المورخين لقب داده، و خود مسعودي تاكيد دارد كه نظراتش درباره اقوام و اديان ديگر با بي طرفي بيان شده است . مروج الذهب در 332 ه ق نوشته شده و در 336 ه ق تجديد نظر شده است. مروج الذهب به شكل تاريخ عمومي است. از زندگي حضرت آدم شروع و بعد از تشريح تاريخ انبيا و ملل زرد پوست و سياه پوست به تاريخ يونان و روم و در نهايت به تاريخ پيامبر اسلام و ائمه و عصر خويش مي پردازد.
در التبنيه و الاشراف به بررسيهاي گاهشماري و علم نجوم از نظر گاه ملل ديگر و همچنين به تشريح جغرافيايي هفت اقليم و تقسيمات اقليمي جهان و موقعيت درياها و در نهايت تاريخ ايران و يونان و روم و خلفاي اسلامي پرداخته و اقوام مختلف را در كنار نظر خود تشريح كرده است. روش تحقيق مسعودي بر مشاهده و گفتگو با علما هر ملتي استوار شده است. روش بررسيهاي خود به برخي از منابع اشاره كرده و از اين طريق مي توان به ارزيابي نظريات او پرداخت مسعودي در 345 ه ق چند ماه پس از پايان نگارش التبنيه و الاشراف در شهر فسطاط مصر وفات نمود.
مسعودي در كتاب التبنيه و الاشراف در بررسي گاهشماري و جغرافياي ملل و اقوام قبل از اسلام همواره صابئيان را در زمره حنفاء قديم قرار داده و معتقدات است:
مصابق راي صابئين كه پيغمبري را به وحي ندانند. بلكه به نظر ايشان پيامبران نفوس پاكيزه اند كه از آلودگيهاي اين جهان صاف و مهذب شده اند و مايه هاي علوي به آنها يكي شده و از چگونگي چيزها بيش از وجود و هم از اسرار جهان خبر يافته اند.
اين طبقه اول از ملوك روم هستند كه بر دين صابئيان يعني حنيفي قديم بودند و چهل پادشاه بودند.
اطلاق واژه صابئي به انديشه امپراطوري روم ازسوي مسعودي در جاي جاي كتاب التبنيه و الاشراف بدون دليل موجه تاريخي و كلامي به چشم مي خورد. مسعودي نه تنها روميها را از گروه صابئه تلقي مي كند بلكه چينين ها و مصري ها را نيز منتسب به اين گروه مي داند.
مسعودي به طرز شگرفي اولين اطلاع از سكونت مندائيان در مردابهاي (حور) مابين واسط و بصره را به ما ارائه مي دهد. و از همه مهمتر قبله آنها به سمت شمال (قطب شمالي يا ستاره شمالي) مي داند. و جالب اينكه در يك مقايسه كوتاه و سطحي ، قبله صابئين مصر كه بزعم او صابئيان حران باقيمانده آنها هستند را به سمت جنوب معرفي مي كند.
مسعودي در التبنيه و الاشراف صابئيان جهان را بر حسب موقعيت جغرافيشان تقسيم بندي كرده است: 1- صابئيان حران، 2- صابئيان مردابهاي جنوب عراق (كنوني)، 3- صابئيان بصره، 4- صابئيان يونان، 5- صابئيان روم، 6- صابئيان چين، 7- صابئيان هند.
در تشريح آداب آنها به دو نكته مهم اشاره دارد:
نكته اول) اين است، كه تنها صابئيان ساكن مردابها به سمت قطب شمالي نماز مي خواندند، و ديگر ملل به جوانب ديگر مثل مشرق و جنوب عبادت مي كردند. به طور مثال صابئيان چين و هند به سمت مشرق و صابئيان حران به سمت جنوب نماز مي خواندند.
نكته دوم) اينكه ، صابئيان يونان بر خلاف ديگر ملل صابي، خوردن گوشت خوك و جوجه و سير و باقلا را بر خود حرام نمي دانستند. مسعودي اصل مشترك همه صابئيان را اعتقادات فلسفي و اومانيستي دانسته و شعار آنها را اين جمله افلاطون مي داند كه مي گويد:
هر كه خود را چنانكه بشناسد خدا شود. . .
اين احتمال وجود دارد كه مسعودي در آخرين سالهاي عمرش بيش از پيش به اين اصل معتقد شده كه كليه مللي كه تحت تعاليم انبيا عظام قرار نگرفته اند همان صابئيان باستاني هستند كه آرا خويش را با صبغه فلسفي آراسته اند. آنچه مسعودي با زحمت بسيار در پي اثباتش بوده همان نظريه اي است كه شهرستاني در دو قرن بعد تحت نام اصحاب روحانيات ارائه داده است.
مسعودي در مروج الذهب نقل مي كند:
صابئيان حراني معبدهايي به نام جواهر عقلاني و ستارگان داشتند كه از جمله معبد علت اول و معبد عقل بود. من نمي دانم منظورتان عقل اول بود يا عقل دوم، صاحب منطق در مقاله سوم از كتاب نفس از عقل اول كه عقل فعال است و از عقل دوم سخن آورده.
مسعودي معبدهاي صابئيان را مشابه وصف ابن النديم بيان مي كند. معابد مثلث شكل. شش گوشه و چهارگوشه و هشت گوشه براي ستارگان و كواكب آسماني كه ذبايح در آنجا قرباني و سوزانيده مي شدند.
معبد عطارد سه گوشه و معبد زهره سه گوشه در داخل چهارگوشه و معبد ماه هشت گوشه و معابد نفس و سنبله كه صورت مثلث شكل داشتند.
مسعودي عليرغم استقرار موقتش در حران هيچ گاه موفق به ديدن درون معابد و چگونگي مراسم ديني صابئيان حراني نشده و هر آنچه كه در گزارشش آمده به شنيدني ها و ديدني هاي بسيار زودگذر (احتمالاً با سكونت يك يا سه روزه اش) خلاصه مي گردد.
يكي از منابع تحقيق مسعودي در شهر حران كه احتمالاً با او گفتگو داشته، شخصي به نام حارث بن سنباط مسيحي است كه در ديگر كتب از او ذكري به ميان نيامده و احتمالاً از علما مسيحي معروف شهر حران نبوده است. مسعودي گزارش تشريحي حارث بن سنباط را در كتاب مروج الذهب نمي آورد، ولي اشاره به اين مطلب مي كند كه صابئيان حراني ذبايحي را براي ستارگان قرباني مي كردند.
مسعودي در سال 332 ه ق در شهر حران معبدي در دروازه رقه ديده كه بر حسب اقوال مردم حران به آذر پدر (يا عموي) ابراهيم خليل الله، تعلق داشته است. ازجمله ديدني هاي با ارزشي كه مسعودي از آن گزارش كرده است جمله اي است كه بر بالاي درب انجمن صابئيان حران به زبان سريالي و به نقل از افلاطون حك شده بود:
هر كه خويشتن را شناخت به خدايي رسيد.
مسعودي در مدت اقامت كوتاهش در شهر حران برخي از صابئيان به گفتگو نشسته و درباه مراسم آنها پرس و جو مي كند. صابئيان حراني در دفاع از خويش برخي شايعات درباره مراسم قرباني و نيايشها را انكار مي كنند.
من با مالك بن عقبون و صابئيان ديگر درباره اين مسائل گفتگو كردم و بعضي شان قسمتي از آن را اعتراف كردند و قسمت ديگر كه موضوع قرباني ها است را انكار كردند.
در مجموع، مسعودي با ارائه دقيق ديدني ها و شنيدني هايش سيماي صابئيان حراني را بهتر از ديگران و به صورت ملموس ارائه ميدهد. از آنجا كه او مورخي كوشا و محققي بي غرض بوده ، نمي توانيم (و دليل كافي در اختيار نداريم) گزارش او را به دليل متكلم بودنش و علاقه او به دفاع از دين اسلام، نارسا و يا آلوده به تعصبات ديني تلقي نمائيم هرچند در بررسيهاي تاريخي نتوانسته ريشه هاي تاريخي برخي از اقوام و ملل را شناسايي نمايد، كه مندائيان يكي از آنها به حساب مي آيد، ليك در توصيف جغرافيا و آيين هاي بومي و شاخص هاي اصلي فر هنگ ديني و اجتماعي هر ملتي موفق بوده است.
مهمترين خبر او گزارش از ساكنين مردابها و رودها و قبله گاه آنان است. او اولين و واقع بينانه ترين متن تاريخي را براي ما به ارمغان گذاشت.
2- تاريخ پيامبران و شاهان اثر حمزه بن حسن اصفهاني
تاريخ پيامبران و پادشاهان به زبان عربي در حوالي350 ه ق با عنوان تاريخ سني ملوك الارض النبيا در ده باب در تشريح تاريخ پادشاهان ايران، روم، قبطيان، اسرائيليان، لحميان، غسانيان و قريش و طاهريان، صفاريان و سامانيان تأليف شده است.
حمزه اصفهاني نيز صابئين را بقاياي كلدانيان مي داند. او بر اين باور است كه بقاياي كلدانيان در شهرهاي حران و رُها سكونت دارند، و از روزگار مأمون خود را صابئين خواندهاند. حمزه اصفهاني در جاي ديگر تاريخ پيامبران و شاهان صابئين را فرقه اي از مسيحيان دانسته، و تفاوت دو نظريه خود كه يكي منشا صابئين را به كلدانيان و ديگري به مسيحيان نسبت مي دهد را بررسي نكرده است.
«پرستش و صورتگري بت ها در روزگار طهمورث ايجاد شد.
بدين سال كه گروهي از مردم عزيزان خود را از دست دادند،
آنگاه براي تسكين دردهاي خود مجسمه هايي همانند مردگان
خود بساختند، بعدها آنها را واسطه خود و خدا قرار دادند.
بوذاسف به وجود آوردنده ديني است كه كلدانيان بر آن هستند.
و بعدها خود را در اسلام صابئين خواندند. در حقيقت صابئين
فرقه اي از مسيحيان هستند كه در ناحيه اي واقع درباديه و بطيحه
سكونت دارند و با مسيحيان مخالفت و بدعت گزارند.»
حمزه اصفهاني در يك خبر كوتاه منشاء صابئين را به بودا و كلدانيان باستاني و مسيحيان مي رساند. بررسي اخبار مربوط به صابئين در كتاب تاريخ پيامبران و شاهان نشان ميدهد كه نويسنده با دستپاچگي و بي دقتي، روايتهاي تاريخي گذشته را با اقوال رايج در عصرش اختلاط كرده، و بدون بررسي كافي به رشته تحرير آورده است. موضوع مهم در خبر كوتاه حمزه اصفهاني انتساب صابئين به مسيحيت است كه متاسفانه بدون دنباله ميماند.
از جمله آخر خبر، اين گونه استنباط مي گردد، كه در عصر حمزه اصفهاني اين گروه در باديه و بطائح زندگي مي كردند. همچنين مي توانيم استنتاج نمائيم كه جمله آخر كه با اصطلاح «در حقيقت» شروع گشته بر اساس روايت شفاهي بوده و حمزه اصفهاني آن را از اشخاص پيراموني اش شنيده و احتمال قريب به يقين به مذاق نويسنده خوشتر آمده و مورد تأييد ضمني قرار داده است.
3- مفاتيح العلوم اثر خوارزمي
ابو عبدالله محمد بن احمد بن يوسف خوارزمي در نيمه اول قرن چهارم هجري درشهر بلخ خراسان تولد يافت. عموم تحصيلاتش در شرق ايران خاصه در نيشابور بود. كتاب مفاتيح العلوم به شكل دايره المعارف ، اثري ارزنده و در نوع خود بي بديل است كه در بين سالهاي 367 تا 372 ه ق نگارش يافت. اين كتاب از سوي خوارزمي به ابولحسن عتبي (وزير نوح دوم، امير ساماني) اهدا گرديد. خوارزمي از دبيران برجسته ديوانسالاري عصر ساماني بود كه در پرتو حمايتهاي دولتي توانست به كتابخانه ها و گنجينه هاي علمي عصرش دسترسي يابد.
خوارزمي صابئين را فرقه اي از نصراني ها (مسيحيت) معرفي كرده است. و حرانيان (بزعم اوكلدانيان قديم) را بت پرست، مانند شمني ها ، معرفي كرده است. او در ذيل واژه سمنيه (شمني ها ) و تشريح بت پرستي آنها، حرانيان و صابئين را باقي مانده آنها مي داند. بوذاسف (بودا) هندي را پيامبر آنها معرفي كرده و به نقل از گروه مجهول الهويه اي ادعا دارد كه هرمس پيامبر ايشان است.
در ذيل واژه بوذاسف توضيح مي دهد كه: در روزگار طهمورث پادشاه، بوذاسف زندگي مي كرده و كتاب پارسي خود را آورده است. اين گروه را روزگار مأمون صابئين ناميده اند. ولي صابئين در حقيقت فرقه اي از نصراني ها هستند.
مفاتيح العلوم بيش از اين اطلاعاتي در اختيار ما نمي گذارد.
4- الفهرست اثر ابن النديم
ابن النديم (وفات 380 ه ق) صاحب كتاب الفهرست است. الفهرست چكيده و ميراث گرانبهاي علمي و ادبي تمدن اسلامي است. اين كتاب فهرست تأليفات علمي - ادبي همراه نام نويسندگان و مؤلفان و حكماء را تا سال 377 ه ق ذكر كرده است. ابن النديم شيعه مذهب ، و از اهالي بغداد بود، و حرفه وراقي (صحافي) داشت. آشنايي او را آثار علمي - ادبي و آراء مكاتب ديني و فلسفي بدين خاطر بود. امانتداري و عدم تعصب از خصيصه هاي بارز ابن النديم است.
منابع ابن النديم در كتاب الفهرست در خصوص صابئين عبارتند از:
1- احمد بن طيب شاگرد كندي
2- كندي فيلسوف بزرگ عرب
3- ابو يوسف ايشع قطيعي نصراني
4- ابو سعيد وهب بن ابراهيم
5- نسخه ترجمه شده از رازهاي صابئين كه نام مولفين را نياورده است. (ابن النديم به اين نسخه با ديده شك مي نگرد.)
احمد ابن طيب كتابي با عنوان رساله في وصف مذاهب الصابئين داشته كه از استادش، ابو يوسف يعقوب بن اسحاق كندي درباره حرانيان آورده، در سه بخش فلسفي ، احكام و شعاير خلاصه مي گردد. مهمترين اين مطالب، در ارتباط دهي حرانيان صابئه به هرمس و اراني و اغثاذيمون، و موحد خواندن آنها (به ادعاي حرانيان) مي باشد.
مطالبي كه ابن النديم به نقل از ابو يوسف ايشع قطيع نصراني آورده عبارت است از:
1- روايت گذر مأمون از حران و ملاقات با حرانيان كه پوشاك و وضع عجيبي داشتند.
2- اسلام آوردن برخي از آنها بعد از حادثه ملاقات مأمون با حرانيان ، و به وجود آمدن انشعاب ديني در صابئين (گروهي به اسلام و گروهي به مسيحيت روي آوردند).
مطالبي كه ابن النديم به نقل از ابو سعيد وهب بن ابراهيم مي آورد عبارتند از:
1- قربانيها صابئين براي كواكب در ايام هفته
2- عيدهاي صابئين در دوازده ماه سال
همگي اين عيد ها و مراسم درج شده با گاهشماري ديني مندائيان كنوني مخالفت دارد، و احتمال اينكه اين مراسم بيش از آنكه به صابئين مندايي مربوط باشند، به حرانيان باستاني متعلق باشند، نزديك به يقين است.
بن النديم در آخر مبحث خود درباره صابئين به نسخه اي حاوي رازهاي حرانيان صابئه اشاره و در نقد آن مي نويسد:
«محمد بن اسحاق گويد: مترجم اين رازهاي پنج گانه، مرد ناتواني در سخن پردازي بوده و در عربيت فصاحتي نداشته، يا خواسته است با اين گونه ترجمه زشت و ناهنجار در نقل الفاظشان صداقت نشان داده باشد . . . »
قسمتي از رازهاي مندرج در اين نسخه به نقل از كتاب الفهرست (در هشت پاراگراف) مشتمل بر پنج راز در ذيل مي آيد:
«اول راز دوم: كه راز اهريمنان و بتان بوده و در آن گويند:
كاهن به يكي از بردگان گويد: آيا چيزي را كه به من دادي همان نيست كه به او داده اي و آنچه كه به من سپرده داشتي به او سپرده بودي . در جواب گويد: براي سگان و كلاغان و مورچه گان در جواب او باز بپرسد، بر ما چه چيز واجب است كه درباره سگان و كلاغان و مورچگان به جاي آوريم. جوابش دهد، اي گمراه آنها برادران ما باشند و خداوند قاهر است و ما خوشحالش داريم.»
ابن النديم با بي طرفي كامل روايتهاي مختلف را از منابع گوناگون گرد آوري كرده و به ارمغان گذاشته است. تشخيص صحت سقم و تفكيك سره از ناسره مطالب گردآوري شده به علت فقدان اسناد تاريخي مشكل و طاقت فرسا است. اكثر شعاير و احكامي كه به صابئين نسبت داده شده است، بيش از آنكه به مندائيان صابي مربوط باشد، به آيين حرانيان باستاني مشابهت دارد. آوردن واژه حرانيان صابئه در مقاله نهم كتاب الفهرست مويد اين نقل است، كه در افكار عامه محققان مسلمان قرن چهارم هجري ين صابئين مندايي (پيروان يحيي تعميدگر) و حرانيان باستاني ، تمايزي صورت نگرفته بود. علت اين عدم تمايز روشن نيست. شايد مندائيان براي احراز هويت ديني و آييني خويش هيچ كوششي به عمل نياورده بودند، و شايد صابئي خواندن حرانيان معلول تبليغات گسترده حرانياني بود كه مي خواستند به هر نحو ممكن در زير سايه ام خلافت عباسي سازمان ديني خود را حفظ كنند.
يكي از فرازهاي مهم الفهرست كه براي تاريخ صابئين مفيد واقع مي شود ذكر روساي صابئين در حران يا بغداد (قرن سوم و چهارم هجري) است. ابن النديم براي اين فصل از كتابش منبعي را معرفي نكرده است. پانزده تن از روساي صابئين كه از ثابت بن احواسا شروع و به قاسم بن قوقاني ختم مي گردد، همراه مدت رياستشان از جمله مسائل مهم تاريخ نگاري صابئين است كه در هيچ منبع ديگر اسلامي و يا يوناني و مسيحي نيامده است. احتمالاً اين عده ، رياست گروه صابئين مهاجر در بغداد را به عهده داشتند، كه از زمان معتصد (خليفه عباسي)با مهاجرت ثابت بن - قره به بغداد (259 ه ق) در اين شهر سكني گزيده بودند.
احتمال دوم اين است كه اين پانزده رئيس متعلق صابئين مندايي مستقر در حران باشند. زيرا هيچ كدام از اين اسامي با ليست خاندان صابئين و ثابت بن قره هماهنگي و همخواني ندارند.
احتمال سوم اين است كه فهرست ياد شده متعلق به حرانيان كوكب پرست بوده و با صابئين مندايي ارتباط نداشته باشند.
ابن النديم پانزده رئيس صابئين را اينگونه معرفي مي كند:
تاريخ رؤساي صابئيان حراني در اسلام
اين اشخاص از دوران عبدالملك بن مروان، كه مصادف با سال يك هزار و چهار اسكندري بود به كرسي رياست نشستند - اولي آنان :
نام مدت رياست
ثابت بن احواسا 24 سال
ثابت بن قرثيا 17 سال
قره بن ثابت بن ايليا 21 سال
سنان بن جابر بن قره بن ثابت بن ايليا 9 سال
ميخائيل بن عمر بن بقراريس 5 سال
مغلس بن طيبا 5 سال
قره بن اشتر 9 سال
ثابت بن طيون 16 سال
ثابت بن ايليا 21 سال
جابر بن قره بن ثابت 10 سال
عمروبني بن طيبا 17 سال
تقين بن قصرونا 5 سال
قسطاس بن يحيي بن زونق 42 سال
عثمان بن مالي 24 سال
قاسم بن قوقاني 9 سال
آنچه كه در اين اسامي مهم به نظر مي رسد وجود نام ثابت بن قرثيا است كه مشابه ثابت بن قره است . هيچ يك از ديگر اسامي به حكماي مشهور خاندانهاي صابي در بغداد در قرون سوم تا پنجم مشابهت ندارند. نكته مهم ديگر اينكه؟ نامهاي روحانيون مندايي (مطابق زندگي نامه نويسي آنان در پايان متون مندايي) عموماً از نامهاي شبيه : يحيي، انش، بيان ، سام ، آدم ، زهرون ، رام ، بهرام ، هيبل ، كهيلي ، ديمار ، شيلياي تشكيل شده كه اين خود موجب ابهام درباره ماهيت نامهاي مندرج در الفهرست است . در اين نام ها تنها يك بار از نام يحيي ياد شده است. طيبا دوبار آمده است . ايليا دوبار و ميخائيل يك بار آمده اند.
وجه تسميه طيبا شايد شهر طيب در مشرق سرزمين بين النهرين (عراق فعلي) باشد كه مندائيان حداقل شانزده قرن در آن حضور داشته اند . ايليا و ميخائيل نيز نامهاي عبري هستند كه وابستگي ديني و آييني صاحبان نام ها را نشان مي دهد. در مجموع از طريق نامهاي پانزده رئيس صابي كه در الفهرست آمده، با قراين ضعيف مي توانيم عدم ارتباط آنها را با صابئين مندايي توضيح دهيم. ولي همه اينها جز اشاره اي ضعيف ، مصرف ديگري ندارند.
ابن انديم در تشريح آيين هاي حرانيان مي نويسد:
«چگونگي مذاهب حرانيان كلداني معروف به صابئه»
اين گروه بر آنند كه عالم يك علت است، و هميشه يكتا بوده و فزوني نيابد و از صفت معمولات چيزي به آن نپيوندد. و پيامبران را براي راهنـمايي آنها فرستاد، و براي آنكه حـجت نمـايند. و از خشم و غصـبش هراسان دارند . . . . و برجسـتگان و بـزرگان آنـها: ارانــي و اغــثاذيمـون و هــرمـس بــوده و برخي سولون جد مادر افلاطون فيلسوف را در شمار آنها آوردهاند. دعوت اين گـروه يكنواخت بود و در سنن و آيين با هــم اخــتلافي نداشتند و قبله خود را يكي مي دانستند و در سفر خردمندان قطب شما قرار داده شده بود، تا به حكمت دستيابي داشته باشند. و از آنچه با فطرت مناقصت دارد به دور مانند و خود را ملزم به رعايت فضايل چهارگانه نفس داشته باشند. . . . .و مـيگــفتـند، آســمان از روي اخــتيار و خــردمــندي در حــركــت بــوده و نــماز روزانــه بر سـه وقـت واجــب اســت. ولــي در هــشــــت ركــعت و هر ركعتي سه سجده پيش از طلوع آفتــاب بــه نــيــم ساعـت يـا كــمتر بـا ســر زدن آفــتـاب بــه پـايـان برسد. دومي در پنج ركعت و هر ركعتي سه سجده كه با زوال آفتاب پايان يابد. و ســومي مــانند دومــي بــوده و بــا غـروب آفتاب به پايان مي رسـد. . . . .و سي روز ، روزه را واجب شمارند و اول آن از هشتيمن روز ماه اذار اسـت و نـه روز آخــر كانـون اول را روزه مـي گيرند. و هــمچنين هفـت روز از هشـتمين روز ماه شباط كه در نظرشان بسيار بزرگ و با اهــميت و در روزه نــافله هــايي دارنــد كه يــكي شـانزده روز و يـكي بيست و هفت روز است. و قربــاني هـايي بـراي تـقرب دارنـد و آن را ويـژه ستارگان دانند و به گفـتـه برخـي از آنان اگر قربـاني به نام بـاري تعالي شود آثار خوبي را نـشان نـخواهد داد زيــرا به عقيده آنـان ايـن كار چنان است كه يك كار عظـيم و بزرگي دست انـدازي شـود كه پائين تر از آن هم وجود داشته و تـرك شــده و بـه همين سـبب نـه خـوب درآيـد و نـه بـد. و ذبـيـحـه قربـاني عبارتست از گاو نر و بز و ساير چهارپايان به جز شــتري كه در فـكين دهانـش دنداني نباشـد، و از پـرنـدگان آن را قـربانــي كنـند كه از نـوع كبــوتر و مرغان شــكاري نباشـد و ذبـيـحه را بريـده شدن رگهاي گــردن و حلـقوم و تـزكيه را جدا نــشدن سـر از بـدن حــيوان دانـنـد و بيــشتر ذبيحه شـان خروس بـوده و قربــاني را نمـي خورند بلكه آن را مي سوزانند. و در روزي كه قرباني كنند به بت خانه نمي روند ودر هر ماه چهار وقت براي قرباني دارند: وقـت اجتــماع، وقت استـقبال، و روزهــاي هفـدهم و بيسـت و هشتم ماه . و اما عيــدهاي آنان: عـيدي به نــام عيــد فطـر السبـــعه و عيــد فطر الشـهر و به قولـي فطر الثلاثين در دو روز و يـكي هـم پس از گذشتن پــنج روز و يـكي ديــگر پس از گــذشتن هجـده روز كه روز بيست و ششم آبان ماه ميشود. و عيدي در بيست و نهم تموز. و بــايد در جنـابت غسـل كنـنـد و جـامه عوض كنـد و با دست زدن به زن حـائض غسل كنند و جـامه عـوض كنـنـد و البـته زن حائض را بايد از هر چيزي دور نگه دارند. . . . در ارث زن و مرد يكسانند و طلاق ندارند . . . . پس از طلاق رجوع نــدارند و دو زن نگيرنــد و نزديكـي به زن را بــراي پـيدا كردن فرزند دانند.روز يــكشنبه بــراي آفـتاب كه نامش ايليوس اســت. دوشــنبه براي ماه كه نــامش ســين است. سـه شــنبه بــراي مـريخ كـه نامـش آريس است. چهــارشـنبه براي عــطارد كــه نامــش نـابق اســت. و پـنـجشــنبه بـراي مـشــتري كه نــامش يــان اســت. جـمعـه بــراي زهــره كه نامــش بــلـثـا اسـت. شــنبــه براي زحل كه نامش قرنس است.
عيدهاي آنان
نيسان
سال حرانيان از اول اين ماه شروع ميشود و روزهاي اول و دوم و سوم آن را براي اداهه بلثا كه زهره است، با راز و نيايش درآيند و دسته دسته يا به تنهايي به خانه آن الهه روند و قرباني كنند. حيوانات زنده را بسوزانند و روز ششم اين ماه ، گاه نري براي الهه ماه سر بريده و هنگام پايان روز آن را مي خورند . و در روز هشتم روزه بگيرند و با گوشت بره افطار كنند . . . .
ايار
و در اولين روز اين ماه عمل تقريب به سر الشمال و تشميس به جاي آورند . . . .
حزيران
در روز بيست وهفتم اين ماه براي الهه تيرانداز، شمس سرالشمال به جاي آروند.
تموز
در نيمه اين ماه عيد بوقات است. يعني زنان فراري كن و آن را - تاوز - و عيد الهه تاوز خوانند و زنان براي او گريه كنند . . . .
آب
در هشت روز از اين ماه به كار تهيه شراب تازه براي خدايان مشغول شوند . . .
ايلول
در سه روز اين ماه آب گرم كنند تا براي سرالشمال و براي رئيس جنيان كه خداي بزرگش دانند استحمام نمايند . . . .
تشرين اول
در نميه اين ماه براي مردگان خورد و خوراك مي سوزانند . . . .
تشرين ثاني
از بيست و يكم اين ماه نه روز براي - خداي بخت - روزه دار شوند . . . .
كانون اول
در چهارم اين ماه گنبدي بر پا كنند و آن را - پرده بلثا - نامند و زهره و الهه برقيا بوده و سحميه (بت ) ناميده مي شود . . . .
كانون ثاني
در بيست و چهارم اين عيد ميلاد الهه قمرات و در آن سرالشمال به جاي آرند و حيواناتي مي كشند . . . .
شباط
از روز نهم اين ماه هفت روز روزه دار شوند و براي آفتاب است كه آن را خداوندي بزرگ و خداي فيض و بركت دانند.
اذار
از هشتم اين ماه سي روز براي ماه روزه دار باشند و در بيستم ماه رئيس براي الهه آريس -مريخ - در ميان اين گروه نان و جو تقسيم نمايد . . . .
ابن النديم بر اساس آراء شايع عصر خويش عموم آيين هاي كلدانيان قديم را به صابئين و يا حرانيان صابئه نسبت مي دهد. او بدون اشاره به متون مندايي و آيين هاي ساده مندايي كه در كناره هاي دجله و فرات اجرا مي شد، بخش عظيمي از مقاله نهم كتاب الفهرست را به توصيف آيين هاي حرانيان كوكب پرست اختصاص مي دهد.
غفلت ابن النديم از آيين هاي مندايي به دو دليل قابل توجه است: اول اينكه مندائيان در كمال سادگي و فروتني و بدون هياهوي تبليغي هيچ كوشش براي معرفي خويش مصروف نكردند. دوم اينكه شغل ابن النديم، دسترسي او را به صابئين مندايي محدود كرده بود. ابن النديم صاحب يك كارگاه صحافي و كتابفروشي بود. اين كار وقت زيادي از او را در بر مي گرفت. و اجازه تحقيق و تفحص بيشتر به او نمي داد .
5- آثار الباقيه اثر ابوريحان بيروني
يكي از دقيق ترين آراء محققين اسلامي (كه بيش ار آنكه متكلم باشد منجم و رياضيدان بود) نظر ابوريحان بيرون (وفات 440 هجري)، است او در كتاب آثار الباقيه مينويسد:
و بعضي از اين جماعت بوذاسف را هرمس مي دانند و گفته شده كه صابئين حقيقي آنهايي هستند كه در بابل از جمله اسباطي كه كوروش و ارطخشاست به بيت المقدس حركت دادند باز ماندند و بيشترشان دو واسط و سواد عراق در ناحيه جعفر و جامده و دو نهر صله ساكن اند و خود را با نوش بن شيث نسبت مي دهند و با حرانيه مخالفند و مذاهب ايشان را عيب مي كنند و جز در اشيا معدودي با ايشان موافق نيستند، حتي اينكه در نمازشان به قطب شمال متوجه اند و حرانيه به جنوبي . گمان ميكنم كه مانوي ها نيز به اين قطب توجه كنند. اين قطب نزد ايشان وسط قبه السماء است.
بيروني در اين نظريه به منبع خود اشاره اي نكرده است.
بر اساس نظريه ابوريحان بيروني، صابئين (يا بعضي از اين جماعت) گروهي يهودي بودند، كه در لشكر كشي بخت النصر پادشاه بابل به بابل آورده شدند، مدتها در تبعيد بسر بردند، و تنها با آزادي آنان به دست كوروش در 539 م اجازه اقامت در بخش هاي شمالي و غربي بين النهرين را دريافت كردند. برخي از يهوديان به اورشليم بازگشتند ، و برخي در بين النهرين تحت حمايت دولت هخامنشي قرار گرفتند.
حال به بوثه 61 كتاب انياني مندائيان نظري مي افكنيم. در اين بوثه از مهاجرت مندائيان و يا حضور اجباري (اسارت گونه) مندائيان در شهر حران سخن رفته است:
من عازم شدم،
آمدم رسيدم،
به دروازه هاي بابل.
از بچه هاي (فرزندان) بابل،
چند تايي بودند كه وقتي مرا ديدند،
درهاي (منازلشان) را بستند.
پيروزي كوروش بر بابل در 539 ق . م در بوثه هاي 152 تا 163 قلستا به اشاره آمده است:
به نام زندگي بزرگ.
وقتي كه تابندگي به سرزمين سپيد پارس پيش آمد،
يك جوانك به نام آرسابان (احتمالاً كوروش) پسر موجودات نوراني پرچمي برافراشت.
مراجعت مندائيان به كناره رود اردن بوثه پائين در كتاب قلستا گزارش شده است:
به نام خداي بزرگ
كه پرچم زيهرون را بر افراشت
كه دنياها و نسلها در آن درخشيدند
و به ساحل اردن پرياويس رفتند.
اردن پرياويس در نظاره درخشندگي،
پرچم زيهرون به سوي تابندگي اش دويد.
بيروني تفاوت بين صابئين و حرانيان را آشكار مي كند. او صابئين را از اختلاط يهوديت و مجوسي (زرتشتي) مي داند، حرانيان معتقدان به كواكب و افلاك آسماني وكليات عناصر طبيعي معرفي مي كند.
بيروني مي نويسد:
در پيش گفتم كه صابئين حقيقي آنهايي را گويند كه از اسيراني كه بخت النصر به بابل آورده بود در آنجا بازماندند و پس از آنكه ديرگاهي در بابل بماندند به همان ديار خو گرفتند و چون اصول صحيحي در دست نداشتند اين بود كه پاره اي از گفته هاي مجوس را كه در بابل شنيد باور داشتند و كيش صابئين از مجوسيت و يهوديت آميخته است.
بيشتر صابئين در سواد عراق به طور متفرق زيست مي نمايند و صابئين حقيقي ايشانند و چون دين اين جماعت اساسي صحيحي از وحي و الهام ندارد بدين سبب اختلافات بسياري در مذهب صابئين ديده مي شود و اين گروه خود را به انوش بن شيث ابن آدم منسوب مي دارند.
بيروني حرانيان را در اشكال مختلف و از زاويه هاي گوناگون مورد بررسي قرار داده و در كل آنها را معتقدان به كواكب و افلاك آسماني مي داند و ريشه آنها را گاه بودايي و گاه ايراني تلقي مي كند.
پادشاهان پيشدادي و برخي از كيان كه بلخ را جايگاه خود قرار داده بودند، نيرين و كواكب كليات عناصر را تا زمان پيدايش زردتشت، در سال سي ام از سلطنت آشتاسب ، تقديس مي كردند.
باقي مانده هاي اين طايفه در حران سكني دارند و بديشان حرانيه گفته مي شود و اين اسم منصوب و مسكن ايشان است و برخي گفته اند كه آن نام منسوب به هاران بن ترح مي باشد كه برادر ابراهيم است و او از ديگر روساي ايشان در دين پا بر جا تر و متمسك تر بود.
ما از ايشان بيش از اين نمي دانيم كه مردمي هستند كه خداوند را يگانه مي دانند واز قبايح تنزيه مي كنند واو را به سوب متصف مي كنند نه به ايجاب مثل اينكه مي گويند محدود نمي شود و ديده نمي گردد و ستم نمي كند وجود نمي نمايد و حق تعالي را به اسماء حسني مي خوانند ولي به طريق مجاز، زيرا كه نزد آنها صفتي حقيقتاً وجود ندارد و تدبير عالم را به فلك و اجرام آن نسبت مي دهند و به حيات و نطق و سمع بصر افلاك قائلند و انوار را تعظيم مي كنند . . . .
اشاره بيروني به عقايد و شعاير حرانيان بسيار ظريف و قابل تامل است. او حرانيان را معتقدان به انوار معرفي مي كند. اصل مهمي كه در عقايد مندائيان آمده است! او حرانيان را معتقدان به حيات و نطق و سمع و بصر افلاك معرفي مي كند. اين صفت در عقايد مندائيان به فرشته هاي آسماني اطلاق مي گردد. او قبله گاه حرانيان را جنوبي و قبله گاه صابئين را شمالي توصيف كرده است. مندائيان كنوني نيزبه قبله گاه شمالي در آسمان (در امتداد ستاره دب اكبر) اعتقاد دارند.
از ديدگاه بيروني، صابئين فاقد ذبايح بشري بودند. حتي درباره حرانيان نيز با احتياط بحث مي كند، و اخبار مربوط به قرباني كردن انسان براي معابدشان را دروغ و نارسا مي داند.
تفكيك و مرزبندي تاريخي و عقيدتي صابئين از حرانيان و نيز وجود مشتركشان در آثار الباقيه به زيبايي و دقت تشريح شده است . بيروني اطلاعات كامل درباره آنها ندارند، ولي ريشه هاي تاريخي هر يك را براي اولين بار بيان مي كند. و اين، بزرگترين نقطه قوت آثارالباقيه است.
در پايان بررسي كتاب بيروني مناسب است جدول تطبيقي نام ستارگان مأخوذ از آثارالباقيه آورده است:
تازي زحل مشتري مريخ شمس زهره عطارد قمر
رومي قرونس زاوس آراس ايليوس افروديطي هرمس سيليس
فارسي كيوان هرمزد بهرام خورشيد ناهيد تير ماه
سرياني كادن بيل نرغال شمشا استرابلتي نفو سهرا
عبري شبش صيدق ماذيم لمو نوغه كيخوحمو لفافه
هندي سنسجر برهسيتي منكل اويد شرك بد سوم
خوارزمي ـ رشيمرد اريغز اخير ناهيچ چيدي ماه
6- تاريخ ثعالبي اثر عبدالمك بن محمد بن اسمائيل ثعلبي نيشابوري
ثعالبي (احتمالاً تولد 350، وفات 429 ه ق)، اديب، شاعر، مورخ و آشنا با دستگاه دولت غزنوي و پرورش يافته در حوزه هاي علمي خراسان بزرگ است.
ثعالبي اطلاعات زيادي درباره صابئين ارائه نمي دهد . او همچون مورخين قرون گذشته، صابئين را با ستاره پرستها مرتبط و يكسان معرفي مي كند. ثعالبي شاهان پيش از گشتاسب را بر كيش صابئي دانسته،و اين گروه را بدون ذكر ريشه هاي تاريخي اش پرستندگان ماه وخورشيد و زهره و مشتري مي پندارد. او براي حل معماي پيدايش ستايش ستارگان و افلاك آسماني از شايعات خرافي بهره جسته، زرتشت را باني پرستش ستارگان قلمداد مي كند.
«زرتشت پرستش ستارگان را نيز پيش آورد و گفتارهاي درهم ريخته و دور از باور بر آن بيفزود وبراي نزديك شدن به خداوند آتش را بزرگ شمرد و گفت كه آتش از پرتو الهي است و آب را گرامي شمرد كه مايه زيست آفريدگار و اسباب آباداني جهان است»
نكته با ارزش تاريخ ثعالبي قطعه شعري است كه گويا منتسب به اسحاق بن ابراهيم بن هلال صابي (از خاندان معروف هلال صابي) بوده، و ثعالبي آنرا در كتابش آورده است. در اين قطعه شعر، چه به صورت استعاره و يا بر حسب شهرت ستاره پرستي صابئين، ستايش ستارگان توسط حرانيان صائبي را تاييد مي كند. اسحاق بن ابراهيم بن هلال صابي اين شعر را براي كنيزش «ثريا» سروده است:
من كه صابيام ستارگان مي پرستم كه ثريا با ستارگان روان است.
از مجموع گزارشات ثعالبي استنباط مي گردد ثعالبي هيچ گزارش از صابئين مندايي كه ساكنين رودها و مردابهاي جنوب عراق بودند دريافت نكرده است.
7- بيان الاديان اثر ابوالمعالي محمد بن الحسين العلوي
كتاب بيان الاديان در حوالي 485 ه ق توسط ابوالمعالي در 5 باب (مجموعاً 78 صفحه) تاليف يافته و آيين هاي ديني و آراء مكاتب فلسفي ملل ديگر را تشريح كرده است.
درباره شخصيت علمي ابوالمعالي اطلاعات دقيقي در دست نيست. احتمالاً او در دوره غزنويان مي زيسته و علاقه وافري نسبت به مسائل كلامي اديان ديگر ملل داشته است. ابوالمعالي همچون مورخين قرون سوم تا هفتم هجري قمري در كنار تشريح تاريخ ملت ها به نقد و بررسي آراء ديني - فلسفي آنها همت گماشته، و از رهيافت اين تلاش مجدانه كتاب بيان الاديان همراه با واقع گرايي و تيز بيني كتابخانه اي ، پديدار گشته است.
مهمترين نظريه ابوالمعالي در نسبت دادن مانويان به صابئيان است. او مانويان را بخوبي مي شناخته و اصول و عقايد ايشان را به اختصار بازخواني مي كند.
ايشان (ماني) همه گويند كه زردتشت گفته است كه صانع دو است : يكي نور است كه صانع خيراست و يكي ظلمت كه صانع شر است و هر چه در عالم هست از راحت و روشنايي و طاعت خير به صانع خير و باز پذيرد و هر چه از شر و فتنه و بيماري و تاريكي است به صانع شر . . .
ابوالمعالي در تشريح آرا و آيين هاي صابئيان به اختصار مي نويسد:
بعضي از فلاسفه از شهر يونان كه ايشان را صابيون خوانده اند، ايشان اين مذهب را داشته اند و صابي در لغت آن بود كه از كيش در شود، لكن اين طبقه را صابي خوانده اند و سرور ايشان اراني و آغاذيمون و هرمس و سولون كه جد افلاطون بوده است از سوي مادر، هم بر اين جمله آورده است ابوالحسين نويزي در كتاب اختصارات، و هر روز سه بار نماز كرده اند: نماز بامداد و پيشيين و شبانگاه . و كواكب ثابته را نماز تطوع كنند هر روزي آن ستاره را كه آن روز را بد باز خواندند چنانكه شنبه زحل رات كماكانوا، و روزه ايشان هر سالي سي روز است تمام ليكن پراكنده. از اول ماه آذر هشت روز پيوسته ، هفت روز و شش روز ديگر پراكنده و در ايام روزه گوشت نخورند و هر ماه چهار قرباني كنند به نام ستارگان از خروس و خون آن خروس در گور كنند و پر و استخوانش را بسوزند. گوشت شتر و دراج و كبوتر نخورند و ماهي نخورند و عقوبت بر گناه ارواح را ببينند چنانچه در پيش از آن در مذهب فلاسفه ياد كرديم.
مطالب ياد شده كه ابوالمعالي از كتابخانه هاي بزرگ ماوراء النهر استخراج نموده، با مطالب محققان قرون قبلي مشابهت دارد. انتساب صابئين به هرمس تريس مجستوس (سه بار درود بر هرمس) و آغاذيمون ، نه تنها در بيان الاديان بلكه در متون قبلي نيز ادعا شده است. مسلماً با توجه به اينكه مصداق صابئين در متون اسلامي ، عموماً همان حرانيان مي باشد، جاي شك نيست كه از نظر گاه مورخين و فلاسفه و متكلمين اسلامي ، حرانيان به مثابه ميراث خواران كلدانيان ، حلقه واسطه علوم يوناني و تمدن اسلامي تلقي مي شوند.
آنچه ابوالمعالي درباره شعاير صابئين آورده ، بيشتر به آيين حرانيان شباهت دارد. چند نكته از شعاير ياد شده با آيين مندائيان شباهت دارد. يكي اينكه در ايام روزه سنگين در مندائيان كنوني خوردن گوشت حرام است. مشابهت دوم، قرباني كردن خروس مي باشد. اما در مندائيان هيچ ذبيحه اي براي كواكب و ستارگان قرباني نمي شود . بلكه قرباني كردن و ريختن خون حلال گوشت نرينه ، براي اموات و برخي اعياد صورت مي گيرد. مهمتر از همه اينكه، گوشت حيوان ذبح شده را تناول مي كنند ، و بر خلاف صابئين حراني كه ذبايح را سوزانيده و در خاك مي كردند ، رفتار مي كنند . ديگر شعايري كه مندائيان در گذشته از اين شعاير كه عموماً مبتني بر فلسفه شرك بوده تابعيت مي نمودند.
منابع تحقيق :
andisheqom.com
موسسه گفتگوي اديان
Aftab.ir
پايگاه حوزه
irna.com
Al-borhan.blogfa.com
iranmanda.com
ماهنامه تاريخ اسلام
نظرات 3
Andi Azizifar
1399/1/7 | 6:39 |جناب علماي مسلمان دين صابئين مندايي را بخوبي مي شناسند و مخصوصأ صابئين در جنوب عراق جاي كه مذهب شيعه عموميت دارد زندگي مي كنند و صابئين نه يهودي هستند و نه مسيحي و دينشان حنيف و اهل سلام ومسلمين موحدين قبل از اسلام و پيامبر اسلام در توصيف انان مي گويد ابراهيم نه يهودي بود و نه مسيحي و از مشركان نبود بلكه از حنفاء و مسلم بود مسلم در اينجا معناي موحدين و صلح طلبان كه در مكه تعدادي اندك بودنند و از شمال شبهه جزيره و از بلاد بين النهرين بعنوان مهمان و يا تاجر به مكه رفت و امد مي كردنند و چون عقايد خود را با اب روان انجام مي دادنند به وطن اصلي خود يعني كنارهاي دجله فرات در رفت و امد بردنند
hadi
1399/2/11 | 11:18 |سپاس از نظر شما
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید