از همين ابتداي مقاله نکته اي قابل تذکر است که يوگايي که مد نظر ماست مکتب يوگا يا همان عرفان آن است و چندان بحثي درباره ورزش يوگا نداريم.
مکتب يوگا چيست؟
امروزه چندين هزار مجوز از سازمان تربيت بدني براي کلاس هاي يوگا را شاهد هستيم، يوگا گرچه در ابتدا يک ورزش به نظر مي رسد اما صرفا ورزش نيست پشت آن عقايد ديني نهفته است يعني وقتي يوگا مي رويد کم کم تناسخ را بايد بپذيريد، به تدريج ديگر به پيامبر و نماز هم احساس نياز نمي کنيد چرا که به گفته مربيان يوگا تمرکز مورد نيازتان را از طريق يوگا کسب کرده ايد و نهايتا به جايي مي رسد که يوگا بديل دين مي نشيند.
مكتب يوگا يك نوع تصوف است كه راه نجات را در ترك علايق مادي و توجه تام به روح مي داند ; آنـان بـراي رسـيدن به اين منظور از مجاهدتهاي جانكاه و رياضتهاي طاقت فرسا استفاده نموده و مـعتقدند از اين طريق مي توان نفس سركش را آرام ساخت در مكتب يوگا بزرگترين هدف , جدا ساختن روح از دنيا و اتصال آن به عالم خودش ( برهمن ) و خداي عالم است و مي گويند اين كـار در تـنـهـا زيـستن انجام مي گيرد فلسفه يوگا از چنگال شرك و دو گانه پرستي رهايي نيافته و بالاخره معتقد است آفريدگار جهان ماده كه داراي نقص و تضاد است , غير از آفريدگاري اسـت كـه عالم ارواح و موجودات بي عيب و نقص را آفريده است البته رياضت , مخصوص مكتب يـوگـا نيست و در هند مكتبها و مذاهبي وجود دارندكه به منظور تسلط بر نفس يا چيز ديگر به رياضتهاي شاق دست مي زنند ; از اين نظركشور هند را كشور مرتاضان مي گويند . ناگفته پيداست كه اين مكتبهاي افراطي از نظر اسلام مردود است . اسـلام هـرگـز راه نجات را در ترك علايق مادي نمي داند ; بلكه علايق مادي را با رعايت اعتدال , وسـيـلـه مـوثـري براي رسيدن به كمالات معنوي مي شمرد و راه تسلط بر هوسهاي نفساني را در ترك مطلق علايق مادي نمي داند . اسلام رياضتهاي شاق را مردود مي شناسد و آنها را ممنوع ساخته است . دو گـانـه پرستي و هر نوع عقيده اي كه بوي شرك بدهد , بشدت از طرف اسلام رد شده و اللّه خداي يگانه آفريدگار همه جهانيان معرفي گرديده است .
کمي دقيق تر، يوگا چيست؟
در اين قسمت نگاهي به اعتقادات مکتب يوگا بر اساس همين مکتب مي اندازيم و سپس به نقد اين عقايد مي پردازيم.
يوگا سابقه اي طولاني دارد، ولي از آنجا که امروزه ظهوري جديد و گسترده يافته است، با عنوان آيين هاي عرفاني نوظهور مطرح شده است. يوگا از ريشه «يوج» (yuj) به معناي پيوستن، مهار کردن و جفت کردن مشتق شده است و معادل اين ريشه به فارسي «يوغ»، به لاتين jangere، به فرانسه joug و به انگليسي yoke است.
در هند بجز اديان متعدد، مکاتب فلسفي هم وجود داشته است. فلسفه هاي شش گانه هند که از پانصد سال پيش از ميلاد مسيح در آنجا شکل گرفته است، عبارت اند از: نيايه، ويشيشيکه، يوگا، پوروه ميمانسا، ويدانته (داراي سه شاخه شنکره، راما نوجه و مدوه) و سانکهيه.
سانکهيه به عنوان يک مکتب، قديمي ترين و مهم ترين روش فلسفي و گسترده ترين سيستم فکري هندوهاست که مقارن پديد آمدن کتاب اوپنيشادها به ظهور رسيد. باني آن «کپيله» يک قرن قبل از بودا در هند مي زيست. روش فلسفي او بر جينيسم و بوديسم تأثيرگذار بود.
مکتب فلسفي سانکهيه بر ثنويت استوار است. اين مکتب معتقد است که در عالم دو حقيقت ازلي وجود دارد. يکي ماده يا صورت يا «پرکريتي» که عالم محسوس و طبيعت است، و ديگري روح يا معنا يا «پوروشه» که نامحسوس است. پرکريتي يا جهان ماده از 23 عنصر جداگانه ترکيب يافته و هر عنصر داراي سه حالت است به نام هاي: حالت سبکي يا راحتي (ستوه)، حالت ميل فعال (رجس) و حالت رکود يا جمود (تمس).
حقيقت دوم جهان يا پوروشه که همان عالم ارواح است از بي نهايت روان هاي منفرد تشکيل مي شود. اين ارواح در عالم طبيعت گرفتار بدبختي ها و آلام اند که ريشه تمامي آن ها جهل و ناداني است. (برخلاف بودا که ريشه تمام آلام را خواهش هاي نفساني و اميال و آرزوها مي دانست). در واقع آن ها طريقه علم و معرفت را بر اساس آيين برهمنيسم که در اوپنيشادها مذکور است برگزيدند. جهل و ناداني ناشي از اين واقعيت است که انسان ميان ماده و معنا يا جسم و روح تمييز نمي دهد.
براين اساس، روح در قيد و بند جسم و قواي طبيعت مقهور مانده، ناگزير مي شود در يک چرخه دولاب گونه از اين جهان برود و دوباره به اين عالم بازگردد. تنها در صورتي که انسان به معرفت کامل نسبت به تمييز ميان روح و ماده برسد، عرفان کامل حاصل کرده، به حالت استقرار و آرامش دست مي يابد و در اين حالت انسان طهارت محض و فناي مطلق خواهد يافت. وصول به اين معرفت که باعث تمييز روح از ماده و پالايش و آلايش آن مي شود نيازمند يک برنامه عملي است. اين برنامه عملي همان يوگا است. بنابراين يوگا در واقع بخش عملي مکتب فلسفي سانکهيه به شمار مي آيد.
بعضي ريشه يوگا را در سروده هاي «ريگ ودا» و در مفهوم «تپس» به معناي رياضت پي مي گيرند. بعضي ديگر اين احتمال را مطرح کرده اند که عناصر شمنيسم از طريق تمدن بومي هند که صفات مشترکي با شمن ها داشت به تدريج وارد يوگا شده در آن رسوخ و نفوذ کرد. واژه شمن، در ميان اقوام «تونگوس» که از نظر نژادي مغول بوده اند معناي موبد يا پزشک مرد را مي رسانده است. ويژگي هاي شمنيسم آسيايي عبارت بوده است از: ورود به طريقت سير و سلوک، ايجاد نيروهاي سحرآميز که شمن به واسطه آن مي توانسته به سفرهاي روحاني برود و تسلط بر آتش به گونه اي که شمن مي توانست روي آتش گداخته راه برود.
مکتب يوگا يک روش منظم ذهني است که استمرار طريقه علم و معرفت است. اين طريقه در صورتي ميسر خواهد شد که يوگي کوششي عظيم براي قوت اراده و انديشه روشن به خرج دهد تا فکر و ذهنش صفا و طهارت يابد و در اين صورت به توجه فکري کامل دست يابد.
يوگا داراي شش نوع و شش شاخه است که عبارت اند از:
1. منتره يوگا: اين يوگا مربوط به راهبه هايي است که در معبدهاي تبتي به خواندن اوراد مي پردازند. اساس منتره يوگا بر آن است که بصيرت و آگاهي دروني تنها از طريق به زبان آوردن اصوات و کلمات و جملات موسوم به منتره به دست مي آيد. آن ها معتقدند که ذکر منتره به تمرکز فرد براي تعالي فکر کمک مي کند.
2. کرمه يوگا: اين شاخه يوگا بر اساس اين تفکر شکل گرفته است که از طريق سکوت و آرامش مي توان به تعهدات زندگي دست يافت. فقدان نظم و برنامه ريزي از ويژگي هاي کرمه يوگاست. آن ها مي گويند در زمان حال غوطه ور شدن و فراموش کردن گذشته و آينده به انسان استقرار و آرامش مي دهد.
3. بهکتي يوگا: يوگاي عبادت معمولاً براي افراد مذهبي مطرح است. در اين يوگا عبادت نقشي ندارد. بلکه تمرکز بر مفهوم خدا در مراقبه مد نظر است و انسان از اين طريق به دانش و معرفت دست مي يابد.
4. کنداليني يوگا: اين شاخه از يوگا بر اساس تحريک مرکز انرژي انسان يعني کنداليني شکل مي گيرد و روشي است براي باز کردن و فعال ساختن چاکراهاي انسان.
5. راجا يوگا: اين شعبه از يوگا نوعي مراقبه علمي است که به صورت سلسله مراتبي انجام مي شود.
6. يوگا پاتانجلي: پاتانجلي، حکيمي است که در قرن دوم ميلادي مي زيست. او را رساله اي بود به نام يوگا سوتره. پاتانجلي در اين اثر مهم براي يوگا هشت مرحله برشمرد. عمل به مرحله بالاتر بايد بعد از عمل به مرحله ناز ل تر باشد.
يکم. مرحله يمه (پرهيزکاري ها yama): اين بخش درباره تعليم فکري و مربوط به تنظيم روابط فرد با جامعه است و خود داراي پنج زير مجموعه است:
- اهيمسا (بي آزاري ahimsa): اين مرحله تکنيک هايي است که ما را از اعمال خشونت منع مي کند. پس از جنگ جهاني دوم اين عقيده مطرح شد که براي جلوگيري از خشونت، اعمال خشونت لازم است. اما گاندي با الهام از اولين اصل يمه به پيروان خود اين رهنمود را داد که عمل خطا را نبايد با خطاي بزرگ تر يعني خشونت پاسخ داد. بنابراين نبايد کسي را به دليل کاري که اتفاق افتاده است سرزنش کرد يا به او فحاشي نمود، نبايد با کردار يا انديشه منفي به ديگران آسيب رساند.
- ستيه (راستگويي satya): دومين يمه براي حفظ صداقت است. هميشه بايد راستگو بود؛ زيرا تنها راستي است که در نهايت به سود ماست.
- آستيه (دزدي نکردن asteya): سومين يمه براي تسلط بر طمع است. هرگز چيزي را که به تو تعلق ندارد دنبال نکن. بنابراين نه تنها دزدي بد است بلکه هرگونه تصرف غيرمجاز در ديگران و بر ديگران ممنوع است. حتي طراحي برنامه هاي کلان براي اداره ديگران، سرقت به شمار مي آيد.
- براهمه چاريا (پرهيز از روابط جنسي brahmacarya): چهارمين يمه براي تسلط بر لذت طلبي است. تکنيک هاي اين يمه براي وفاداري در پيوندها و اجتناب از هرزگي و بي بندوباري است.
- آپاري گراها (عدم حرص aparigraha): آخرين يمه تکنيک هايي است براي تسلط بر هرگونه وابستگي. از اين رو معتقدند محبت و خدمت آري، اما تعلق هرگز.
دوم. نياما (واجبات niyama): مرحله دوم يوگاي پاتانجلي نياما است که براي منطقي سازي و انضباط دروني مطرح مي شود. اين خود داراي مراحل پنج گانه است:
- سوچا (نظافت و پاکي sauca): اولين نياما تکنيک هايي است براي انضباط دروني. تزکيه دروني از راه نيکوکاري، انسان را به دانش معنوي مي رساند که براي يوگي نظافت دروني را به ارمغان مي آورد.
- سانتوشا (قناعت samtosa): تکنيک هايي است براي ايجاد رضايت مندي باطني و قانع سازي دروني. اگر انسان بتواند به بردباري و متانت دست يابد قادر خواهد بود در حالت بحراني آرامش خود را حفظ کند.
- تپس (رياضت tapas): تکنيک هايي را شامل مي شود که از راه رياضت باعث تقويت اراده مي شود. اين تکنيک ها تلاش هاي آگاهانه براي تسلط بر خود و توازن و تعادل دروني است.
- سوادايا (تعمق در کتاب مقدس svadhyaya): بخشي از تکنيک هاي نياما است براي خودشناسي که از راه تعمق در کتاب مقدس پديد مي آيد.
- پرانيدانا (توجه محض pranidhana): آخرين مرحله نياماست که براي سرسپردگي و تسليم مطلق خود وضع شده است.
سوم. آسانا (نشستن asana): يک وضعيت نشستن براي تمرکز يا مديتيشن و مراقبت است که داراي 84 حرکت اصلي است. تمام حرکات بر اساس طب فشاري طراحي شده است که نتيجه آن بالا بردن فراوان استقامت بدن و تعالي جسمي است.
چهارم. پراناياما (حبس دم و تنظيم نفس pranayama): علم تنفس است. پاتانجلي معتقد بود يکي از علت هاي اصلي مشکلات داخل بدن عدم کنترل دم و بازدم است. در اين مرحله روش هاي مختلف تنفس آموزش داده مي شود.
پنجم. پراتيهارا (فرامحسوس pratyahara): کنترل و تنظيم ارگان هاي حسي است تا انسان بتواند به فرامحسوس دست يابد.
ششم. دهارانا (تمرکز نيروي معنوي dharana): تمرکز تک تک حواس روي موضوعي خاص براي خودشناسي است.
هفتم. ديانا (مراقبه dhyana): نوعي مديتيشن براي ايجاد خلأ ذهني و دست يافتن به سکوت درون است.
هشتم. سمادهاي (وصال samadhi): به معناي پيوستن و اتصال و اين آخرين مرحله يوگاست.
هدف اصلي پاتانجلي از اين اعمال و تکنيک ها و رياضات اين است که جسم مطيع روح شود و نوعي حالت تصفيه براي نفس پديد آيد. نفس مي تواند پس از گذر از اين مراحل به مرحله قدوسيت و نيروانه دست يابد. اگر جوکي اين مراحل را انجام دهد صاحب قدرت ها و نيروهاي فوق العاده مي شود. مثلاً از زمان و مکان بيرون رفته در آن واحد در چند جا مي تواند حضور يابد. يا اين که در هوا به پرواز درآيد. اين قواي معجزه آسا بر اثر رهايي و نجات نفس از قيود مادي و رنج حاصل از قانون سمساره به دست مي آيد.
بدن ها، نادي ها و چاکراها
براي مقدمه بايد گفت که در يوگا عقيده بر آن است که انسان داراي هفت بدن و هفت چاکرا است.
بدن هاي هفت گانه انسان عبارت اند از: بدن مادي يا فيزيکي، بدن اثيري يا اتري، بدن ستاره اي يا احساسي يا اختري، بدن ذهني، بدن روحاني، بدن کيهاني و بدن نيرواني. بنابراين غير از بدن مادي که با حواس فيزيکي قابل تشخيص است، انسان داراي کالبدهاي تو در توي ديگري است که واقعيت دارد، اما با حواس ظاهري قابل درک نيستند. هر کدام از آن ها داراي انرژي، شکل و رنگ خاصي است و با بدن فيزيکي در ارتباط مستقيم است.
هر يک از بدن ها ارتعاشات مخصوصي از انرژي دارد که داراي فرکانس هاي خاصي هم هست. مثلاً بدن اتري که به بدن فيزيکي نزديک تر است، پايين ترين ارتعاش را از نظر فرکانس دارد و به هر ميزان به بدن هاي بالاتر دسترسي پيدا کنيم فرکانس هاي انرژي آن بيشتر مي شود و بالاتر مي رود. هر يک از بدن ها رقصي از انرژي هستند. هرگاه انسان رو به رشد باشد، فرکانس هاي مربوط به بدن افزايش مي يابد. آگاهي هر بدني به ميزان ارتعاشات بستگي دارد، بنابراين اگر انسان به فرم هاي بالاتري از انرژي دست يافت به آگاهي و هوشياري بيشتر مجهز شده است. البته ارتعاشات و امواج انرژي بدن هاي مختلف در يکديگر نفوذ مي کنند، ولي کسي که قادر به ديدن آن ها باشد تفاوت ميان آن ها را تشخيص مي دهد.
سيستم انرژي بدن، غير از بدن شامل دو بخش ديگر هم مي شود: نادي ها و چاکراها؛ بنابراين سيستم انرژي بدن در اصل شامل سه بخش مي شود: بدن هاي لطيف يا بدن هاي انرژي؛ نادي ها يا کانال هاي انرژي؛ چاکراها يا مراکز انرژي.
نادي ها به منزله شبکه لطيفي از شريان ها است. اصطلاح نادي در زبان سنسکريت به معناي ني، رگ يا سياهرگ است. عملکرد آن، حمل انرژي حيات يا «پرانه» به تمام سيستم انرژي انساني است. انرژي بدن از قسمت انتهايي ستون فقرات سرچشمه گرفته و از طريق نادي هاي فراوان (72000) به کل بدن و به بيرون هدايت مي شود. ميان نادي ها سه نادي اصلي وجود دارد: يکي نادي مستقيم که از کنداليني شروع و به سمت بالا کشيده مي شود به نام «سوشومنا». در کنار اين نادي دو کانال انرژي ديگر هم به صورت مارپيچ از کنداليني تا مغز سر ادامه دارد: يکي به نام «آيدا» و ديگري به نام «پينگالا». آيدا به سوراخ چپ بيني و پينگالا به سوراخ راست بيني منتهي مي شود.
نيروي کنداليني در انتهاي ستون مهره ها همانند ماري چنبره زده خفته است. اين نيروي عظيم از راه کانال هاي انرژي مرکزي وارد سيستم انرژي بدن مي شود. جايي که دو نادي اصلي يعني آيدا و پينگالا به هم مي رسند «چاکرا» ناميده مي شود. چاکراها مراکز انرژي بدن هستند که از پايين به سمت بالا کشيده شده، هفت مرکز انرژي به وجود مي آورند. در اغلب افراد نيروي کنداليني به صورت قطره قطره است که اگر در اثر رشد آگاهي بيدار شود، مانند نيروي عظيم عمل مي کند و بر اثر آن چاکراها فعال مي شود. اين فعال سازي باعث توسعه مراکز انرژي مي شود و امواجي که انسان در طول حيات نياز دارد تأمين مي شود. اين امواج از بدن هاي لطيف مختلف مي گذرند و به صورت احساسات، افکار و حواس ظاهر مي شوند.
آيدا و پينگالا قادرند مستقيماً حيات را دريافت و به مراکز انرژي بدن منتقل کنند. نادي ها را بايد پاک سازي کرد. يوگا براي پالايش و پاک سازي کانال هاي انرژي مؤثر است. يوگا در اين زمينه شبيه طب سوزني عمل مي کند. تمرين هاي تنفسي يوگا کانال ها را پاک و انرژي بدن را متعادل مي سازد.
کلمه «پرانه» به معناي انرژي حيات و انرژي مطلق است. در زبان چيني و ژاپني به آن «چي» يا «کي» يا «گي» گفته مي شود. پرانه نمايانگر تمام فرم هاي انرژي است و در امواج مختلف متجلي مي شود. يکي از فرم هاي انرژي هواست و تنفس يکي از راه هايي است که از راه آن پرانه دريافت مي شود. سطح آگاهي هر موجودي بستگي به امواج پرانه دارد که براي انسان قابل جذب است. آيدا و پينگالا مستقيماً پرانه را از هوا از طريق تنفس مي گيرند و مواد سمي را همراه بازدم به بيرون تخليه مي کنند.
چاکراها مراکز انرژي هستند که از تقاطع دو کانال انرژي آيدا و پينگالا شکل مي گيرند. امواجي را که با فرکانس هاي خودشان همخواني دارند مي گيرند و در واقع همانند آنتن عمل مي کنند. چاکراها روزنه هايي هستند که ما را با دنياي نامحدود آن ها متصل مي کنند. انرژي ها را دقيقاً به اطراف هم صادر مي کنند و از اين طريق «هاله بدن» تشکيل مي شود. چاکراها به دو صورت باز و بسته عمل مي کنند و از اين طريق فعاليت هاي موزون يا ناموزون را شکل مي دهند. خلاصه آن که هفت کالبد تني وجود دارد و متناسب با هر يک، هفت چاکرا هم وجود دارد.
پرداختن بيش از اين به تعاليم يوگا در اين جا ما را از بحثمان خارج مي کند.
مکتب يوگا
اهداف و فوايد
براي يوگا منافع و فوايدي بيان شده است که اهم آن ها عبارت اند از:
1. فوايد کالبد مادي: برخي از پيامدهاي مثبت تکنيک هاي يوگا به جنبه مادي و کالبد فيزيکي باز مي گردد. آثاري از قبيل کاهش سردردهاي شديد، پاک شده سينوس ها، داشتن اندامي متناسب، درمان تنگي نفس، کاهش فشار خون، پيشگيري از ضايعات استخواني و بروز پوکي استخوان، انعطاف مفاصل بدن، صاف شدن شکم، تسکين کمردردهاي مزمن، جريان مناسب خون و استحکام ستون فقرات.
2. فوايد کالبدهاي انرژي: بخش ديگري از آثار مثبت و پيامدهاي موزون يوگا به کالبدهاي غير فيزيکي و لطيف باز مي گردد. آثار مثبتي از قبيل کاهش اختلالات روحي رواني، مهار طغيان هاي عاطفي، آرامش فکر، زندگي صلح آميز، عملکرد بهتر احساسات و عواطف و فرار از آشفتگي ها و پراکندگي ها.
3. يوگا در زندگي روزمره: تکنيک هاي يوگا مي تواند خردمندانه در زندگي روزمره انساني نقش آفرين باشد و در سطحي ترين لايه هاي حيات به کار انسان بيايد. اموري از قبيل کاهش بي حوصلگي در کار، از کوره در نرفتن هنگام جيغ هاي متمادي بچه، کنترل خشم هنگام رانندگي، غلبه بر سرما و گرما، رهايي از خشم هاي سرکوب شده، کاهش فرسودگي هاي درازمدت در کار، افزايش انطباق با محيط براي معلولان و آسيب ديدگان، کاهش دردهاي زايمان براي زنان باردار، تقويت قدرت تجسم براي کودکان، ايجاد نشاط براي سالمندان و پيشگيري از افزايش بيماري هاي صعب العلاج.
و اينک اندکي درنگ ...
به نظر مي رسد موارد ذيل درباره يوگا قابل تأمل باشند:
يک) بن بست روش شناسي
به طور کلي براي اثبات هر ادعا به يکي از سه شيوه مي توان تمسک جست: عقلي، تجربي و وحياني. اگر گزاره اي از سنخ عقلاني بود، براي اثبات آن مي توان از استدلال هاي منطقي و براهين عقلي بهره گرفت. اگر گزاره اي تجربي يا حسي بود، مي توان براساس شيوه هاي علمي و تجربي به اثبات آن پرداخت و نيز اگر با گزاره تعبدي مواجه شديم، راه اثبات آن وحي آسماني است. پرسش مهمي که در اين جا قابل ذکر است اين که يوگيست ها که اصول خود را تقريباً قبل از ميلاد مسيح مطرح کرده اند، بر اساس کدام روش به اثبات آن اصول مي پردازند؟ گزاره هايي مثل اين که انسان هفت کالبد دارد، مراکز انرژي بدن هفت چاکرا است و انسان داراي نادي هاي بي شمار يا سه نادي اصلي است، همراه بيان ده ها ويژگي در اين باره، اين گزاره ها با کدام يک از سه روش پيش گفته قابل اثبات است؟ و پيروان يوگا براي اثبات اصول و مباني خود چه روشي ارائه کرده اند؟
بدون شک راه اثبات اين گونه گزاره ها و ادعاها وحي آسماني نيست و معتقدان به يوگا هم به هيچ جمله اي از کتاب هاي مقدس استناد نکرده اند. از سوي ديگر روش استدلال و برهان هم در اين جا چاره ساز نيست. چنان که پيروان مکتب يوگا هم به ارائه استدلال هاي منطقي و براهين عقلي متوسل نشده اند. تنها راه چاره ساز استفاده از روش تجربي است. آن ها مي توانند بگويند سخنان بزرگان يوگا، نظير پاتانجلي، نتيجه تجربيات دروني است. حال جاي اين پرسش مهم است که آيا تجربه شخصي يک يا چند انسان در صدها سال گذشته مي تواند راهي براي بشريت و انسان معاصر براي رسيدن به حقايق باشد؟ اگر يک انسان بر اساس يافته هاي دروني خود به اموري دست يافت، آيا اين يافته ها در آن حد و اندازه است که منجي بشر باشد؟ راهي که پشتوانه وحي الهي ندارد و نيز از سوي استدلال هاي عقلي حمايت و تأييد نمي شود، آيا مي تواند دستگير انسان ها باشد و بشريت را به سرمنزل مقصود برساند؟ آيا بهتر نيست براي به فعليت رساندن نيروها و استعدادهاي دروني، از راهي که خالق هستي و انسان گفته است برويم؟ و اصولاً اين پرسش اساسي و حياتي پيش روي ماست که راه نجات بشر، راهي است که خدا نشان دهد يا بشر؟
دو) يوگا را با عرفان چه کار؟
گيريم تمام اصول و راهکارهاي يوگا درست باشد، در اين صورت آنچه ما در اختيار داريم يک سلسله تکنيک هاي پيچيده و بعضاً بسيار سخت و دشوار است. اين تکنيک ها و تمرين ها را در کتاب هاي مختلف مي توان يافت. در اين زمينه به زبان فارسي صدها صفحه مطلب وجود دارد که البته ميان آن ها تفاوت ها و گاه تناقض هايي هم به چشم مي خورد. اين تکنيک ها و تمرين ها که امروز در کلاس هاي مختلف يوگا آموزش داده مي شود، به دنبال اهداف و منافعي است که قبلاً اشاره شد. پرسش مهمي که در اين جا به ذهن مي رسد اين است که يوگا را با عرفان چه کار؟ فوايد و آثاري که عمدتاً براي يوگا مطرح مي شود، فوايد جسمي، عصبي و حداکثر ذهني است. امروزه بسياري از يوگيست ها از يوگا توقعي جز داشتن اندامي متناسب، درمان بعضي بيماري ها، کاهش اختلالات روحي رواني، رهايي از خشم، کاهش افسردگي، کاهش دردهاي زايمان، لاغر شدن و داشتن صورتي زيبا ندارند. اگر فرض کنيم اين توقعات و انتظارات از ورزش هاي يوگا دست يافتني باشد، پرسش اين است که اين امور با عرفان چه ارتباطي دارد؟ عرفان مؤلفه هاي خاصي دارد. مؤلفه هايي از قبيل تقرب به خدا، يک سو نگريستن، يکسان زيستن، رهايي از دنيا، زمان و مکان، يافتن راهي براي دريافت مستقيم حقيقت به نام مکاشفه، توجه به باطن و درون جهان و انسان، استفاده از رياضتي که بر اساس شريعت باشد و در نهايت يافتن آرامشي که با اعتماد به قدرت و علم بي پايان الهي حاصل شود.
حال اگر اين عناصر در مکتبي وجود داشت، آن مکتب عرفاني است؛ در حالي که يوگا از بسياري از اين مؤلفه ها خالي است؛ بنابراين بايد حد آن را دانست و آن را با عرفان خلط ننمود. يوگا يا نوعي ورزش ذهني است يا روشي براي تعادل ذهن و جسم يا راهکاري براي دستيابي به آرامش جسمي و ذهني. هيچ يک از اين تعاريف، عرفان نيست. عرفان تقرب به خداست و يوگا راهي براي تقرب به خدا نيست. راه خدا با يوگا به دست نمي آيد؛ راه خدا با تکنيک ها و تمرين هايي که محور آن آثار و فوايد جسمي و ذهني است حاصل نمي شود؛ پل ارتباط با خدا از يوگا نمي گذرد.
يوگا و عرفان به معناي واقعي و راستين از جمله امور متناقض نما هستند.
سه) آرامش
يکي از مهم ترين اهداف و فوايد يوگا آرامش است. اگر اين پرسش را که «راه حصول آرامش چيست؟» به قرآن عرضه کنيم، پاسخي که دريافت مي کنيم اين است که: آرامش از هيچ راهي جز ياد خدا، اعتماد به او و تکيه بر علم و قدرتش حاصل نمي شود. «ألا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئنُّ القلوبُ» (رعد/28). اگر انسان براي مشکل اداري به رييس اداره اي مراجعه مي کند، علتش آن است که از قدرت او استفاده کند؛ اگر انسان براي حل بحران مالي به رييس بانک تقاضا مي دهد، علتش آن است که براي او قدرتي براي حل مشکل خود قائل است؛ اگر انسان مبتلا به مشکل قضايي شود، به کارشناس امور قضايي مراجعه مي کند تا از اطلاعات و علم او در اين راه بهره برد. تمام موارد پيش گفته در اين جهت مشترکند که انسان معمولاً براي حل مشکلات خود به قدرت و علم پناه مي برد و پس از کسب قدرت و علم، به آرامش نسبي دست مي يابد. اما آرامش نهايي، واقعي و ماندگار زماني حاصل مي شود که انسان به قدرت و علم مطلق پناه ببرد و خدا تنها موجودي است که تمام کمالات را با هم و به صورت نامحدود در اختيار دارد. پس فقط و فقط با اعتماد به او و اتکا به علم، قدرت و رحمت او بشريت حلاوت آرامش را در کام خود مي چشد.
چهار) اشکالات ويشيشيکه
يکي از مکاتب فلسفي باستاني هند، مکتب ويشيشيکه است. اين مکتب، ايرادها و اشکال هاي متعددي را بر مباني نظري يوگا، يعني مکتب فلسفي سانکهيه، وارد کرده است که جاي بسي تأمل دارد. مجموعه اين اشکال ها را سروپالي راداکريشنان در کتاب خود گرد آورده است.
نظر اسلام درباره يوگا چيست؟
بنابراين استفتاء از مراجع تقليد ورزش بدني و تمرکز حواس با يوگا اگر موجب آزار و ضرر بدني و روحي نشود، اشکال ندارد.
اما چند نکته بايد توجه شود:
اوّل: بعضي حرکات ابتدايي و ساده يوگا ضرري ندارد، اما تمرکزهاي سخت و رياضت هاي افراطي شايد براي بسياري غيرقابل تحمل و سبب آسيب گردد.
دوم: بعضي رياضت ها و حبس هاي سفارش شده در يوگا، مخالف بعضي مباني اسلامي است. اسلام رهبانيت را نفي کرده است و اگر اين مراقبت ها، باعث شود انسان از سير عادي و طبيعي زندگي خارج شده و گوشه گير شود تا به قدرت و مقام معنوي برسد، خلاف دستورات اجتماعي اسلام است. در اسلام زندگي با مردم و جامعه و رسيدن به قرب خدا از کانال زندگي با خانواده و مردم توصيه شده است و هر گونه کار افراطي در اسلام مذمت شده است.
يوگا ترکيبي از رياضت هاي فکري و بدني است و مشتمل بر منازل و مقاماتي است که هدف از پيمودن آن ها رسيدن به «نجات» است. بعضي از اين مقامات جنبه سلبي دارد، مثل پرهيز از بعضي امور و بعضي جنبه ايجابي مانند اجراي بعضي مناسک و آداب... .
سوّم: اگر انجام يوگا صرف انجام اعمال ورزشي و تمرکز ساده فکري باشد، حکم همان است که از مراجع رسيده که بدون آسيب، مانعي ندارد، اما اگر برپايي اين ورزش همراه با ترويج مباني فکري آن باشد که نشأت گرفته از عقايدي است که ذکر شد و بخواهد ترويج آن همراه با تبليغ آئين هاي غيرالهي و يا افکاري مانند کفايت ورزش و تمرکز حواس براي سعادت و رهايي از دردها و مشکلات باشد، توجه به انحراف آن ضروري است.
چهارم: اگر چه در مطلوب بودن ورزش هاي جسماني و بدني و ضرورت آن هيچ مناقشه اي نيست، اما در باب تمرکز روحي و رهانيدن روح از دردها و گرفتاري، اعمال و وظائف شرعي مي توانند بهترين نقش را داشته باشند. از باب نمونه خواندن نماز اگر از روي آداب و توجه باشد خود بالاترين مراقبه و تمرکز حواس را به همراه دارد، و مراقبت هاي نفساني از آلودگي به هوا و هوس و گناه و معصيت و پايبندي به انجام واجبات الهي، همه از عوامل مهم تقويت اراده و تهذيب نفس هستند که در اسلام سفارش شده اند.
***
بعضي امروزه به خاطر شباهت بعضي از تکنيکهاي يوگا با رکوع و سجده و تشهد و قيام، سوگوارانه نداي پيوند اسلام با يوگا سر ميدهند و شعار يکي بودن عرفان اسلامي و معنويت يوگيها را تبليغ ميکنند و به عنوان مرامي برآمده از متن اسلام و حتي به عنوان عرفان اصيل اسلامي از يوگا نام ميبرند. آيين يوگا با عرفان اسلامي چنان با هم آميخته است که تفکيک آنها از هم مشکل است.
ناگفته نماند که مروجين يوگا بسياري از کرامات و معجزات اولياي الهي را به نفع خود تبيين ميکنند و آن را به گونهاي با کنداليني يا چاکرا و. . پيوند ميزنند. چنان که دريکي از اين کتابها نه فقط معجزه حضرت عيسي از اين منظر توجيه شده است بلکه به صليب رفتن عيسي هم با همين منطق لازم شمرده شده است. به متن زير از اعتقادات يوگا توجه کنيد:
«اثري را که حضرت مسيح(ع) 2 هزار سال پيش بر مردم ميگذاشت در نظر بگيريد. او از واسطهها، يعني بدن حواريون استفاه ميکرد و آتش کنداليني اين حواريون بر اثر حضور فوري حضرت مسيح(ع) تشديد ميگرديد. اما همين امر براي بقيه مردم نيز پيش ميآمد، در حالي که آنها تسلط کافي بر خويشتن نداشتند تا در برابر فشار نيروي گسترده کنداليني که از بدن حضرت مسيح(ع) ساطع ميشد مقاومت کنند. چند تن از حواريون اين کار را براي رسيدن پيام مسيح به نسلهاي آينده انجام دادند، ولي از مردم ديگر در آن زمان هيچ انتظاري وجود نداشت، زيرا اين نيرو براي آنها بسيار زياد بود. زماني که از وجود چندتن افرادي که بتوانند پيام مسيح(ع) را به نسلهاي آينده برسانند، اطمينان حاصل شد بايد بدن مادي حضرت مسيح(ع) نابود ميشد تا بر افراد عادي اثرات بدي گذاشته نشود... در کتابهاي مسيحي از آتش کنداليني به عنوان سه جنبه پدر، پسر و روح القدس ياد شده است.»
همچنان که از کتابهاي يوگا نقل شد يوگا به عنوان عرفان مطرح است. حال سؤال اين است که کدام عرفان؟ اگر عرفان به معني راهي است که به رضايت خداوند (که هم مبدأ هستي است و هم برگشت همه چيز به او است) ختم ميشود بايد پرسيد با چه اطميناني ادعا ميشود که يوگا انسانها را به اين رضايت ميرساند؟ گيريم که بيداري کنداليني در بدن حقيقت داشته باشد و قصه چاکراها و ناديها همگي درست باشد و به فرض که انسان بتواند در سايه يوگا، تنشهاي رواني و استرسهاي روحي خود را کاهش دهد و با يادگيري چند هزار تکنيک در يوگا به انضباط ذهني هم دست يابد، دست آخر چه تضميني وجود دارد که با اين امور رضايت خداوند حاصل شده است؟
و اگر منظور از عرفان رسيدن به قدرتهاي غيرعادي است که مرتاضان ادعا ميکنند که بايد گفت اولاً اينگونه قدرتها- ضمن اينکه با معجزات و کرامات اولياي الهي از نظر ماهوي تفاوت دارد و از دو سنخ محسوب ميشوند- دوماً مخصوص يوگيها و مرتاضان نيست و به علاوه اينگونه قدرتها به خودي خود دليل بر هيچ امري نيست و نه حکايتگر راه حقيقت و عرفان ناب و معنويت راستين.
به علت بيارتباط بودن عرفان ادعايي يوگا با عرفان حقيقي است که يوگا نسبت به «باخدايي» و «بيخدايي» موضعي ندارد و همه کس را ميپذيرد و حتي منکر خدا هم ميتواند يک يوگي باشد.
«کسي که به خدا اعتقاد ندارد ميتواند از کيش يوگا بهره ببرد با اين توضيح که درک مراحل بالاي يوگا (سمادهي) براي او راهي است به سوي شادابي و تجديد انرژي يا حالتي است ذهني که در آن احساس يکي بودن با کائنات در او موج ميزند. بهر تقدير باور ديني، جنسيت، سن و نژاد هرچه باشد با يوگا همخوان است.
لذا ضروري بنظر مي رسد مردم ما خصوصاً اهل علم نسبت به اين مکاتب آشنايي لازم داشته باشند و در پي راه يافتن مسائلي مثل يوگا در جامعه و فرهنگ ما بدانند در عقبه اين اسامي چه فرهنگ و اعتقاداتي قرار دارد؟ و چرا بايد در مکاتبي مانند هندو و بودا که در شرق آسيا طرفداران فراوان دارد، چنين ورزش هاي بدني و فکري ارائه و تبليغ شود؟ اگر آنان به خاطر خلأهاي بزرگي در بعد اعتقادي و فکري مانند عقيده نداشتن به خداي حي قادر متعال و بي اعتقادي به معاد بايد با امثال يوگا خود را از رنج ها رهايي بخشند، آيا ما وجود دين اسلام و عدم خلأ در بعد اعتقادي و داشتن بهترين وظائف عملي باز هم نيازي به يوگا داريم؟ اگر هم توجه به امثال يوگا از باب علاقه يا نياز باشد بايد توجه داشت که نبايد يک نياز ورزشي، ما را نسبت به باورهايمان دور بزند و رنگ و لعاب الفاظ ما را از واقعيت دور کند.
منابع:
javanonline.ir
tabnak.com
erfan.ir
tebyan.net
khoroosh.parsiblog.com
منبع: راسخون
نظرات 1
Maryam
1400/2/25 | 17:52 |سلام با خوندن این مقاله بیشتر پی به شباهت دین اسلام با مکتب یوگا و عقایدشون بردم...بیشتر نوشته های این مقاله با دین اسلام مطابقت دارد...چرا این عقیده را دارم چون بیشتر گفته های یوگی ها درست است و فقط در نوع هبادت با هم فرق دارند ما نماز میخوانیم و یک سری دعا میخوانیم آنها مدیتیشن انجام میدهند و مانتراهایی را به زبان می آورند تا آرام شوند دقیقا کاری که ما انجام میدهیم...مگر نگفته اند که موقع نماز خواندن توجه و تمرکز کافی داشته باشیم یعنی تمام حواسمان به نماز باشد در مدیتیشن هم همینگونه است من این را نوعی تقلید میدانم...اگر کسی با نظر من موافق یا مخالف است خوشحال میشوم نظرش را بگوید...ممنونم بابت این مقاله
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید