يکي از آفاتي که گريبانگير اديان و مذاهب آسماني در طول تاريخ شده غلو و افراط گرايي برخي از پيروان آنها درباره ي بيان گذاران و پيشوايان خود مي باشد. پديده ي غلو موجب ترسيم چهره اي آلوده و تحريف شده ازدين و مذهب شده اصل آن را زير سؤال مي برد و در نهايت راه تکامل و پيشرفت مورد نظر دين را مسدود مي کند. از اين رو امامان شيعه به طور جدي با جريان غلو مبارزه کرده عقايد صحيح را بيان نموده اند. آنها با افشاگري درباره ي رؤساي غاليان و سرانجام صادر کردن فرمان قتل بعضي از آنانم تلاش عظيم و پرثمري را در راه نابودي و اضمحلال اين پديده انجام داده اند؛ به گونه اي که نظير اين تلاش را از سوي آنان در برخورد با هيچ يک از مذاهب ديگر اسلامي و حتي اديان غير اسلامي سراغ نداريم.
غلو در لغت به معناي تجاوز و بالاتر رفتن هر چيز از اندازه ي خود معرفي شده است.(2 )
از اين رو به گراني و بالارفتن قيمت کالاها از حد متعارف غلاء گفته مي شود که از ريشه ي غلو است. و غلو در اصطلاح علم کلام تجاوز کردن از عقيده ي صحيح نسبت به پيشوايان ديني است به گونه اي که آنان را از حد بالاتر برده و مقام و مرتبه اي را که داراي آن نيستند برايشان معقتد شوند.(3 )
از آيات قرآن چنين برمي آيد که عقايد افراطي و غلوآميز، سابقه ي ديرينه داشته و به خصوص اهل کتاب از آن نهي شده اند که به چند مورد اشاره مي شود:
«و قالت اليهود عزيزٌ بن الله»(4 )
و يهود گفتند که عزيز پسر خداست.
و در خطابي به اهل کتاب گفته شده:
«يا اهل الکتاب لا تغلوا في دينکم و لا تقولوا علي الله الا الحق انما المسيح عيسي بن مريم رسول الله و کلمته» (5 )
اي اهل کتاب در دين خود غلو نکنيد و درباره ي خدا غيراز حق نگوييد، مسيح، عيسي پسر مريم فقط فرستاده ي خدا و کلمه ي (آفريده ) اوست.
در بين مسلمانان نيز غالياني پيدا شدند که به الوهيت يا پيامبري حضرت امير عليه السلام، قائل شدند و برخي از غلات درباره ي امامان ديگر يا رهبران خود غلو کردند.
در اين ميان عده اي از مخالفان تشيع، آغاز شيعه گري را با پيدايش و ظهور غاليان، يکي دانسته اند و خواسته اند که اين دو را يک جريان معرفي کنند تا گفته باشند که شيعه فرقه اي افراط گر و خارج از دين اسلام است؛
از اين رو، شيعه شمردن غاليان از سوي مورخان(6 ) که اغلب از طرفداران هيأت حاکمه و قدرت هاي سلطه گر بودند تنها براي مخدوش کردن وجهه ي اجتماعي شيعيان بوده که هميشه عليه حاکمان ستمگر شورش مي کردند يا لااقل با آنان سازش نداشتند.
اهل حق غاليان عصر ما:
از غلات معاصر، مي توان از اهل حق نام برد که در ايران، ترکيه، هندوستان، پاکستان و افغانستان به سر مي برند و تعدادشان تا بيش از سه ميليون نفر تخمين زده شده است.
اهل حق خود به دو فرقه ي چهل تنان و هفت تنان تقسيم مي شوند. به عقيده ي آنان چهل تنان و هفت تنان از جمله موجودان پاک و نوراني و از ياران خدا مي باشند که قبل از خلقت آدم عليه السلام و ساير موجودات آفريده شده اند و پس از آن که با خدا عهد و پيمان بسته اند که بشر در دنيا از راه حق منحرف نشود بنا به خواهش آنان خداوند آدم عليه السلام را آفريد.(7 )
اصول عقايد اهل حق
حلول و تناسخ از مهم ترين اصول عقايد اين فرقه است و در واقع پايه و اساس آن را تشکيل مي دهد. بنا بر عقيده ي اهل حق، خداوند در هفت جامه يا هفت تن پاک حلول کرده علاوه بر اين ممکن است در هر تن پاک ديگري نيز جلوه کند. (8 ) و اين افراد پيشوايان اهل حق مي باشند.
تناسخ در نظر اهل حق عبارت از اين است که روح پس از مرگ بي درنگ از بدني به بدن ديگر داخل مي شود. بنابر عقيده ي آنان روح انسان هزار و يک جامه (بدن ) عوض مي کند و با گردش در جامه هاي مختلف، جزاي اعمال گذشته ي خود را مي بيند و بدين ترتيب جامه هاي بعدي متناسب با اعمالي خواهد بود که انجام داده است، در صورتي که کارهاي نيک از او سرزند به جامعه ي ثروتمندان و اشخاص مرفه خواهد رفت و اگر مرتکب اعمال زشت گردد به جامه ي فقيران آمده دچار ناملايمات خواهد شد تا از اين راه جزاي کردار خود را ببيند. پس از عوض کردن هزار جامه، هزار و يکمين جامه ي خود را که عبارت از بقا و ابديت است خواهد پوشيد.
اهل حق بر اساس اعتقاد به تناسخ، معتقدند که يک عده از پيشوايان آنها در اعصار گذشته در جامه ي پيامبران و صحابه ي حضرت محمد صلي الله عليه و آله و ياران حسين عليه السلام و بقيه ي امامان و عرفا و ساطين به دنيا آمده اند. آنان به دوازده امام بعد از پيامبر معتقدند منتهي هر يک از امامان را مظهر يا جامه ي يکي از پيشوايان اهل حق مي دانند که خداوند در آنان حلول کرده است.(9 )
لازم به تذکر است که تناسخ، خلاف ضرورت اسلام و تمام اديان آسماني است و از ديدگاه قرآن هر روح که از بدن جدا شود، قبل از قيامت که هر روحي با بدن خود محشور مي شود، در عالم برزخ است و ادله ي عقلي نيز تناسخ را باطل مي شمرد.(10 )
جمخانه و آداب آن
اهل حق هر هفته در محلي جمع شده و اوراد و اذکار خاصي را با تشريفات مخصوص به جا مي آورند. عده ي حاضر را «جم» و آن مجمع را «جمخانه» مي گويند.
افراد با خود هديه اي مي آورند تا در پايان مجلس صرف شود و اين هديه نياز و نذر ناميده مي شود که با شرکت در جمخانه و دادن نياز، تکليف نماز ساقط مي شود.(11 ) در اين مراسم شخصي به نام «سيد» دعاي نذر را مي خواند. شخص ديگري به نام «خليفه» نذرها را به طور مساوي بين حاضرين تقسيم مي کند و فردي به نام «کلام خوان» اذکاري را مي خواند تا افراد حاضر به پيروي از وي آنها را تکرار کنند.
سيد فردي است که وابسته به يکي از خاندان يازده گانه ي حقيقت است که در نظر اهل حق سمت پيشوايي اين فرقه را دارند.(12 )
اهل حق در هر سال سه روز از دوازدهم تا چهاردهم زمستان روزه مي گيرند. (13 )
آنان مي گويند: صاحبکار فرمود: در دوره اي که خداوند در جامه ي مرتضي علي عليه السلام حلول کرده بود، قرار چنين بوده که هر کس ما را خواست سبيل نگيرد؛ از اين رو اهل حق، داراي شارب هاي بلند و درازي هستند. (14 )
ديدگاه اهل حق درباره ي علي عليه السلام
اهل حق همانند بسياري از غاليان ديگر، علي عليه السلام را خدا مي دانند و اين اشعار در کتابهاي معتبر آنان موجود است:
به دور محمد همان کردگار
شد از جامه ي مرتضي آشکار
پس از رحلت احمد مصطفي
بر او جانشين گشت آن مرتضي
که آن مرتضي بود ذات خدا
به تخت بقا گشت فرمانروا (15 )
البته اهل غير از حضرت علي عليه السلام، شش(16 ) نفر ديگر را نيز جزء جامه هاي خدا دانسته و به تجسم و تجسد خدا در آنان معتقد مي باشند. و شايد اين مطلب فقط جزو عقايد فرقه ي هفت تنان باشد. از اين رو بهتر است اهل حق را به جاي «علي اللهي» خواندن، «حلوليه» بناميم.
دروزي ها
يکي ديگر از غاليان معاصر، فرقه ي دروزي ها هستند که يکي از فرقه هاي اسماعيلي مي باشند. آنان در لبنان و سوريه زندگي مي کنند و در حدود دويست هزار نفر هستند. اين فرقه در مصر در عهد «الحاکم» خليفه ي ششم فاطمي و در آغاز قرن يازدهم ميلادي به وجود آمد.
الحاکم تمام مذاهب را در قاهره منسوخ کرد و فقط مذهبي را مجاز دانست که به مقام الوهيت او اعتراف داشته باشد. نام اين فرقه از نام يکي از فعال ترين مبلغان آن به نام «شيخ محمد بن اسماعيل دروزي» گرفته شده است که از طرف الحاکم به تبليغ در سوريه اعزام شد.
عقايد دروزي ها
آنام معتقد به تناسخ هستند و مي گويند روح آدم در کالبد علي بن ابي طالب عليه السلام و همين طور در کالبد اعقابش تا «الحاکم» تجلي نمود و الحاکم حصه اي از جوهر الوهيت دارد. او قادر مطلق و عالم به جميع اسرار است و بايد همه از وي اطاعت کنند. دروزي ها مي گويند خداوند آخرين بار در شخص «الحاکم» جلوه گر شده است و او پس از خروج يأجوج و مأجوج از چين به دنيا باز خواهد گشت و با ظهور او ابليس، مغلوب شده همه ي اديان در برابر مذاهب خليفه ي فاطمي سر فرود خواهند آورد. آنان معتقدند که الحاکم خودش تصميم گرفت تا مدتي از نظر پيروانش غايب شود و او در موعد معيني باز خواهد گشت تا کساني را که وفاداري خود را نسبت به او حفظ کرده اند پاداش دهد و از دين برگشتگان و اشرار را به کيفر برساند.(17 )
موضع گيري ائمه عليهم السلام در برابر غلات
بايد توجه داشت که خداوند جسم نيست و حلول و اتحاد براي ذات مقدس او محال است و اگر صدور کار خارق العاده از علي عليهم السلام يا ديگر امامان دليل خدايي آنان باشد بايد پيامبراني همچون حضرت موسي و عيسي عليهم السلام نيز خدا باشند چرا که آنان نيز داراي معجزات بودند.
احاديث فراواني از ائمه عليهم السلام در نکوهش غاليان صادر شده و مفاد آنها حاکي از اين است که ائمه عليهم السلام از جهت صفات کمال در رتبه ي بسيار بلندي قرار دارند و تکيه گاه آن احاديث بر اين است که نبايد درباره ي صفات کمال ائمه غلو کرده آنان را از مخلوق بودن خارج کنيم و به خدايي يا صفات خدايي رسانده لباس استقلال بر آنان بپوشانيم.
علي عليه السلام فرموده:
پروردگارا! من از غلات بيزارم همان گونه که عيسي بن مريم از نصاري (قائلين به الوهيت عيسي ) بيزار بود، پروردگارا! آنان را براي هميشه خوار کن و احدي از آنان را ياري نفرما! (18 )
به روايت امام صادق عليه السلام پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:
مرا از مقام خودم بالاتر نبريد چرا که خداوند قبل از اين که مرا به عنوان پيامبر برگزيند به عنوان بنده ي خودش برگزيد. (19 )
نيز علي عليه السلام فرموده:
دو نفر درباره ي من به هلاکت رسيدند: دوست افراط گر و غالي و دشمن کينه توز. (20 )
پي نوشت :
2-ر.ک: مفردات راغب، ماده ي غلو.
3- غالي يعني غلوکننده، تندرو؛ اصطلاحي است که بر وجه انکار، بر افرادي که به غلو در دين و امامان متهم بودند اطلاق مي شد به ويژه به آن دسته از اشخاص يا گروه ها گفته مي شود که عقايدشان موافق رأي شيعيان دوازده امامي نبود. اقتباس از تاريخ و عقائد اسماعيليه، دکتر فرهاد دفتري، ص639. نيز ر.ک: تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام، ص151.
4- توبه(9 )، آيه ي 30.
5- نساء (4 )، آيه ي 171.
6- ر.ک: عبدالله بن سبأ و اساطير اخري، سيد مرتضي عسگري، ج2، 143-144، چاپ چهارم، مطبعة دارالکتب بيروت، ج1، ص37-57.
7- ر.ک: سرسپردگان، تاريخ و شرح عقايد ديني و آداب و رسوم اهل حق (يارسان )، سيد محمد علي خواجه الدين، ص3-7، نشر کتابخانه ي منوچهري، چنانچه در مقدمه ي کتاب مزبور آمده مؤلف آن را از منابع معتبر اهل حق جمع آوري کرده است.
8- همان، ص12.
9- همان، ص14-15.
10- ر.ک: به سوي جهان ابدي، زين العابدين، قرباني، ص284-297 و الحکمة المتعاليه في الاسفار الاربعه، ملاصدرا، ج9.
11- همان، ص102.
12- آنان عبارتند از: خاندان شاه ابراهيم، علي قلندر، بابا يادگار، خاموش (از نسل بوالوفا )، ميرسور، ميرصفا، حاجي بابوعيسي، ذوالنور، آتش بگ، شاه حياس و خاندان بابا حيدر. ر.ک: گفتار هفتم از کتاب سرسپردگان.
13- سرسپردگان، ص66.
14- همان، ص71.
15- سرسپردگان، ص110 و97، به نقل از شاهنامه ي حقيقت.
16- اهل حق اين افراد را مرشدان و پيران خود مي دانندکه به ترتيب عبارتند از: خاوندگار، علي عليه السلام، شاه خوشين، سلطان سحاک، قرمزي، محمدبيک و خان آتشي. ر.ک: همان کتاب، ص107-108.
17- اقتباس از کتاب سرسپردگان، ص160-164.
18- بحارالانوار، ج25، ص266.
19- همان، ص265.
20- بحارالانوار، ج25، ص285.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید