چکيده
ددراين مقاله روايات موسوم به روايات تحريف از زاويه تاثير جريان هاي فکري
غاليانه، مورد بررسي قرارمي گيرند. در ابتدا، مراد از روايات تحريف بيان
گرديده، تعريفي از غلو و غاليان ارائه مي شود. در ادامه حضور آسيب زاي اين
طيف فکري در جريان هاي علمي حديثي نشان داده مي شود و آن گاه، اين حضور در
مورد اسناد روايات تحريف، موشکافي خواهد شد. نتيجه اين دقت سندي، استخراج
اسامي سيزده نفر از راويان متهم به غلو از زنجيره اسناد اين روايات است که
در ادامه، شرح حال رجالي آنها از منابع متقدم رجالي خواهد آمد. ر تقويت نتايج به دست آمده به موضوع شناسي اين روايات مي پردازيم و نشان مي دهيم که طيف وسيعي از اين روايات با عقايد غاليانه همخواني دارد. همچنين انگيزه هاي غاليان از حضور در اين حوزه ها و رويکردهاي متفاوتي را که در اين ارتباط استخدام کرده اند ارزيابي خواهيم کرد.
کليد واژه ها: غاليان، تحريف قرآن، سياري، فصل الخطاب، غلو.
درآمد
مصونيت قرآن از تحريف و تبديل، از جمله اعتقاداتي است که ريشه در مباني همه فرق اسلامي بويژه تشيع دارد. بايد گفت که هيچ مکتبي در جهان، همانند مکتب اسلام و هيچ کتابي همانند قرآن تا اين اندازه تاريخ روشني ندارد و هرکس کم ترين آگاهي از اوضاع تاريخ اسلام بويژه تاريخ قرآن مانند:آغاز نزول و کيفيت آن، کيفيت شکل گيري ترتيب سوره ها و آيات مکي و مدني، کيفيت تدوين و جمع آوري قرآن در عصر پيامبر(ص) و نيز در عصر خلفا، داشته باشد و يا از توجه و اهميت بي نظيري که مسلمانان، بويژه قشر حافظان و قاريان و نيز عالمان علوم قرآني از آغاز نزول تا کنون نسبت به اين امانت الهي و آسماني ازجهات مختلف داشته اند، آشنا باشد، خواهد دانست که موضوع تحريف اين کتاب مقدس چيزي جز افسانه و خيالي بيش نيست و تحريف چنين کتابي با اين همه ويژگي ها، امري غيرممکن است ضمن آن که گذشته از آن که آياتي از خود قرآن مانند(مانند آيات اعجاز، آيه حفظ و آيه نفي باطل) و همچنين احاديث رسيده از اهل بيت (ع)(مانند حديث ثقلين)، گواه روشني برعدم امکان وقوع تحريف درقرآن است.(1)
علماي شيعه، احتمال تحريف در کتاب خدا را مردود مي شمارند؛ چنان که محدث بزرگ شيخ صدوق(م381ق) مي نويسد:
اعتقاد ما اين است ؛که قرآني که خداوند متعال بر پيامبرش حضرت محمد(ص) نازل فرمود، همان است که در يک مجلد و در دسترس همه مردم قراردارد و هرگز بيش از آن نبوده است و طبق مشهور، 114 سوره دارد و هرکس به ما نسبت دهد که ما مي گوييم قرآن بيش از اين است، به يقين دروغگوست.(2)
با وجود دلايل گويا و روشن بر عدم تحريف قرآن نظريه تحريف در ميان شيعيان در دوره هاي اخير مطرح شد. نخستين کسي که در اين زمينه کتاب نوشت و مساله تحريف را مطرح نمود، سيد نعمت الله جزايري(1050-1112ق) در کتاب خود به نام منبع الحياه است. پس از او نيز، فرد سرشناسي از اين گروه، يعني محدث نوري(1254-1320ق) کتاب فصل الخطاب في اثبات تحريف کتاب رب الارباب را نوشت.(3)
وي اين کتاب را در سه مقدمه، دوازده فصل و يک خاتمه تنظيم نموده و همه دوازده فصل را به عنوان دلايل اثبات تحريف قرآن عرضه کرده است. به پندار نويسنده آنچه او را براين کار واداشت، اين بود که مخالفان، فضيلت هاي اهل بيت و عيوب دشمنانشان را از قرآن زدوده اند.(4)
روايات تحريف، عمده و اصلي ترين دليل کساني است که سعي در متهم کردن شيعه به پذيرش باور تحريف قرآن دارند. از نظر مدعيان تحريف، اين گونه روايات - که مجموعه اي از روايات پراکنده در منابع مختلف است - به صورت عام و يا به صورت خاص و با تصريح به موضوع تحريف، به تحريف قرآن دلالت دارند.
تعداد اين روايات به گونه اي است که علامه مجلسي رحمه الله در شرح روايتي از اين مجموعه روايات، اين گونه مي نويسد:
فالخبر صحيح و لايخفي ان هذا الخبر و کثيراً من الاخبار الصحيحه صريحه في نقص القرآن و تغييره و عندي ان الاخبار في هذا الباب متواتره معناً و طرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن الاخبار راساً؛(5)
اين حديث، صحيح است و مخفي نماند که اين حديث و بسياري از احاديث صحيح ديگر دلالت صريح بر نقص و تغيير قرآن دارند و در نزد من احاديث اين باب، تواتر معنوي دارد و وانهادن آنها، موجب سلب اعتماد از تمامي روايات مي شود.
سيد نعمت الله جزايري هم در اين زمينه مي نويسد:
الاخبار المستفيضه بل المتواتره، الداله بصريحها علي وقوع التحريف في القرآن.(6)
چنان که محدث نوري هم، دليل يازدهم و دوازدهم از دلايل دوازده گانه خود در کتاب فصل الخطاب را به صورت مبسوطي به نقل اين روايات اختصاص مي دهد.
روايات موسوم به تحريف، از جمله پديده هايي است که کمتر از ديده محققان علوم قرآني مخفي مانده است در ميان آسيب شناسي هاي مختلف به عمل آمده در اين حوزه، بررسي نقش غاليان از اهميت ويژه اي برخودار است. غاليان به عنوان فرقه هايي منحرف و گاهي منسوب به شيعه، همواره مشکلاتي را در تعاليم و متون شيعي ايجاد کرده اند. مجموعه عللي که دراين باره مورد بحث قرارمي گيرند، عبارتند از:
1. ناقلان فرومايه، 2. سطحي نگري،3. اخباري گري،4. روايات اهل سنت5. دشمني با تشيع،6. تفسير به راي7. شرايط زماني،8. تصحيف،9. تکرار روايت،10. غلو.
معناشناسي غلو
يکي از عوامل قابل بحث درباره سلسله عوامل پيدايش و گسترش روايات تحريف، جريان غلو است. غلات به عنوان يکي از گروه هاي فعال و تاثيرگذار در تاريخ شيعه، مي توانند در ارتباط با موضوع روايات تحريف مورد دقت واقع شوند. صرف نظر از اين که اين جريان را جرياني شيعي قلمداد کنيم يا آن که آنها را فرقه اي منتسب به شيعه بدانيم، ضرورت دارد که با يک بررسي سندي و محتوايي در روايات تحريف اصل اين نقش و ميزان آن را مورد ارزيابي قرارد هيم.
انگيزه چنين احتمال تاثير از ناحيه غلات را مي توان در اظهار نظر بسياري از قرآن پژوهان جستجو کرد و البته از اين نکته نيز نبايد غافل بود و آن اهميت بسزاي جريان غالي گري در ضمن بررسي ميراث فرهنگي شيعي است. امروزه اين مطلب امري مسلم است که غلات، همواره به عنوان دشمني داخلي، يک تهديد جدي براي شيعه محسوب مي شده اند و لذا کمتر موضوعي از شاخصه هاي شيعه و تشيع از آسيب آنها در امان مانده است. تحريف قرآن نيز نظريه اي است که مي توان ريشه هايي از آن را در فعاليت هاي غلات، جستجو کرد.
صرف نظر از آن که غلو، به عنوان يک جريان مشخص و با حدود و ثغور معين، در فرهنگ شيعي قابل اثبات نيست و در تفسير اين کلمه و مصاديق آن، از ديرباز ،اختلافات جدي وجود داشته است، اما اين امر مسلم است که در تاريخ حيات شيعه، گروهي بودند که در عقايد شيعي و باورهاي خود دچار نوعي افراط بوده اند. اين گروه داراي مميزاتي هستند که مي توانند در ارتباط با روايات تحريف مورد ملاحظه قرار بگيرند.
غلات ازجمله گروه ها و فرقه هايي هستند که صاحبان کتب ملل و نحل، عقايد آنها را به تمام شيعيان نسبت داده اند. به نظر مي رسد که يکي از دلايلي که باعث شد تا عقايد و معارف شيعي در جهان گمنام و ناشناخته بماند و نيز ده ها تهمت ناروا ازجمله تهمت تحريف قرآن را به شيعيان راستين نسبت دهند، خلط و عدم تفکيک ميان عقايد و فرهنگ برخي از فرقه هاي ضاله و منقرض شده اي است که به علل مختلف از اصل مذهب شيعه جدا شده و نغمه ديگري سرداده اند.(7)
از زاويه و ديد لغت شناسي، واژه غلو کلمه عربي بر وزن «فُعول»( مصدر از غَلي يَغلُو) است. مترادف فارسي آن را، در يک عبارت مي توان خلاصه کرد و آن عبارت است از تجاوز از حد و حدود هر چيز. از همين روست که وقتي قيمت کالايي در بازار از حد معمول خود فراتر رود، براي آن تعبير «غال» رابه کار مي برند. جوشيدن مايع نيز که حکايت از نوع نگنجيدن مايع در حد و حدود ظرف دارد، در زبان عربي با واژه «غليان» از آن ياد مي شود.(8)
بديهي است که در انتقال واژه «غلو» به محيطي خارج از حوزه لغت شناسي، بايد معناي آن را، متناسب با حوزه مقصد، باز کاوي کرد. در موضوع مورد بحث ما، يعني علم فرقه شناسي و يا در کتب ملل و نحل، مفهوم جالب توجهي از اين واژه به دست مي آيد؛ به طوري که مي توان گفت هرگاه اين کلمه و مشتقات آن که در مورد معتقدات ديني ومذهبي به کار رود -به اين معناست که انسان، چيزي را که به آن اعتقاد دارد، از حد عادي خود بسيار فراتر برده است.
اين لغت، با وجود عموميت مفهومي آن در علم فرقه شناسي مفهوم بسيار ويژه تري پيدا کرده است و از هر جهت ويژه شده است؛ بدين ترتيب که اولاً، غلو مخصوص به اهل بيت (ع) شده و ثانياً، کيفيت غلو را به حد نبوت يا خدايي رساندن آنان، تعبير کرده اند. از اين رو، هرگاه واژه غلات در علم فرقه شناسي و در کتب ملل و نحل، بدون قرينه به کار رود، منظور از آن افراد يا فرقه هايي هستند که به خدايي امامان شيعه يا حلول روح خدايي در آنان اعتقاد داشته اند(9) که البته به طور طبيعي، مصداقي جز غلات منتسب به شيعه پيدا نمي کنند.
تذکر اين نکته نيز لازم است که از ديدگاه شيعه، غلات، فقط با الوهيت قايل شدن براي اشخاص يا ادعاي نبوت براي کساني که پيامبر نيستند، از فرقه هاي اسلامي خارج مي شوند و نمي توان آنها را مسلمان ناميد؛ اما به هر حال، واقعيت و گزارش هاي تاريخي ما را بر آن مي دارد که از آنها، حداقل عنوان غلات منتسب به شيعه ياد کنيم.
نکته ديگر ، آن که با وجود تعاريف ارائه شده از اين واژه، مي توان ادعا کرد که «غلو» به عنوان يک جريان مشخص و با حدود و ثغور معين در فرهنگ شيعي، قابل اثبات نيست و متاسفانه در تفسير اين کلمه و مصاديق آن، از ديرباز، اختلافات جدي وجود داشته است تاجايي که مرحوم آيه الله خويي مي فرمايد:
غلو داراي درجاتي است و ممکن است شخصي که داراي درجه پايين از غلو است، اشخاص داراي غلو در درجه بالا را از غلات بداند و آنها را لعنت کند.(10)
عدم شفافيت معناي غلو، ابهاماتي را نيز در اين زمينه در علم رجال به وجود آورده است؛ چرا که با مراجعه به موسوعه هاي رجالي شيعه به نام بسياري از افراد برمي خوريم که متهم به غلو شده اند و مشخص نبودن معناي غلو، باعث مي شود که قضاوت در مورد راوي و تاييد يا رد روايات متهم به غلو، با مشکلاتي مواجه گردد. نکته اي که درباره فرقه غلات در مقايسه با ساير فرق قابل طرح است، آن است که شايد نتوان هيچ فرد يا گروهي را يافت که خودش را متعلق به اين جريان بداند. منفي بودن چنين جرياني هيچ کس را مشتاق نخواهد کرد تا خود را به اين جريان منتسب کند اين امر، درباره ساير فرقه ها بدين گونه نيست؛ چنان که صدها فرقه به نام هاي افراد مختلف داريم که هريک از آنها ادعاي صحيح بودن مرام خود را سرداده ا ند.
اهميت شناخت معناي غلو در علم رجال از اين جهت است که نقش اين اتهام ارتباط مستقيمي با روايات نقل شده از سوي اين افراد دارد و تکليف ما را در رد يا قبول اين گونه روايات مشخص مي کند، ولي از آنجايي که در معنا و درجات غلو، اختلافات جدي وجود دارد به ناچار اين سردرگمي، علوم ديگر شيعي مانند عقايد و فقه را هم تحت تاثير قرارمي دهد؛ چرا که افراد متهم به غلو در سلسله اسناد بسياري از روايات عقيدتي فقهي قرار دارند که با روشن نشدن وضع آ نان، آن روايات نيز بلاتکليف مي ماند؛ مگر اين که از جاي ديگر دليل قاطع، بر رد يا تاييد آن روايات بيابيم.
براي روشن شدن شدت اختلاف در مفهوم غلو خوب است به نمونه بارز آندر مساله «سهو النبي» اشاره اي داشته باشيم. در قرن چهارم، اختلافي اساسي ميان گروه هايي از شيعه در اين مورد به وجود آمد؛ چرا که علما و بزرگان مکتب قم، همانند شيخ صدوق از يک سو، منکر بسياري از صفات عالي و نيز کرامات پيامبر(ص) و ائمه (ع) شدند و بالاتر، آن که معتقدان به آن صفات و کرامات را به غلو متهم کردند. نقطه اوج اين اختلاف در مساله سهوالنبي بود زيرا قمي ها معتقد بودند که پيامبر(ص) عصمت از سهو ندارد و براي آن حضرت مساله سهو و فراموشي در حال نماز اتفاق افتاده است. استاد شيخ صدوق، يعني ابوجعفر محمدبن حسن بن وليد مي گفت:
اولين درجه غلو، آن است که شخص معتقد به رخ ندادن سهو براي پيامبر اکرم(ص) باشد.(11)
از طرف ديگر، علماي شيعي بغداد، مثل شيخ مفيد سهو را براي پيامبر جايز نمي دانستند و نيز صفات و فضايل بسياري براي ائمه(ع) ثابت مي کردند که قمي ها آن را انکار مي کردند و طرف مقابل خود، يعني قمي ها را متهم به تقصير و کوتاهي در معرفت پيامبر(ص) و ائمه(ع) مي دانستند . از اين رو، شيخ مفيد درباره گفتاري که از استاد شيخ صدوق نقل شد، گفته است:
اگر اين نقل قول او صحيح باشد، او مقصر است.(12)
با مطالعه کتب ملل و نحل، ملاحظه مي شود که غلو، طيف وسيعي از اعتقادات و اخلاقيات و اعمال را در برمي گيرد که در نحله ها و مذاهب مختلف پراکنده اند و حتي ممکن است در نحله ها و مذاهبي که به غلو موصوف نيستند، برخي از آن اعتقادات، اخلاقيات و اعمال را يافت. از سوي ديگر، نمي توان يک نحله را از هر حيث، اهل غلو در همه اعتقادات دانست؛ زيرا ممکن است برخي در اعتقاداتي غلو کرده و در اعتقاداتي، معتدل و متکي به نقل صحيح و عقل سليم باشند.
تزلزل و بي ثباتي مفهوم غلو - که به آن اشاره شد - به دليل مبنايي بودن اين موضوع، و حصول نتيجه تحقيق حاضر موثر است. ترديدي نيست که اظهار نظر درباره هريک از افراد زنجيره اسناد روايات تحريف، بحثي خارج از توان و محدوده اين پژوهش است و از طرفي، تعدد ديدگاه هاي رجالي درباره شخصيت هاي مزبور، از سوي رجال شناسان، به سختي قابل جمع است. با توجه به موانع موجود و به منظور شفاف سازي کامل در اين مساله، بر آنيم تا در اين مسير کليه افرادي را که در ضمن سلسله اسناد روايات تحريف واقع شده اند، در صورت داشتن اتهام به غلو از سوي يکي از رجال شناسان معتبر شيعه، همانند شيخ طوسي، نجاشي، کشي و حتي رجالي منتقدي چون ابن غضايري، در زمره راويان متهم به غلو بياوريم. به عبارت ديگر، ما در اين جا، دعواي موجود بر سر تعيين مفهوم و مصداق غالي را به صاحبان خود اين فن، احاله داده و خود را از وارد شدن به اين حوزه دور مي داريم. بر اين اساس، مثلا اين قدح به اين نوشتار وارد نخواهد بود که چرا شخصيتي چون محمدبن سنان -که دفاع هاي قوي و جدي از وي صورت گرفته است- در زمره اين گونه راويان قرارگرفته است؟ ما در تضمين هرگونه پيش داوري خود نسبت به نتيجه تحقيق، حتي اذعان داريم که چه بسا افرادي، جزء ثقات و معتمدين بوده اند، اما به دليل اختلافات مکاتب رجالي و يا حتي به دليل دشمن تراشي هاي فرقه اي به غلو متهم شده اند و حال آن که در واقع، داراي عقايدي معتدل و به دور از غلو بوده اند.(13)
متهم شدن به غلو به همان نحو که ريشه در اهميت اين جريان خطرناک در عالم تشيع دارد، از اين لحاظ نيز قابل دقت است که چه بسا، برخي از اين «تهمت» براي مقاصد مکتبي خود استفاده مي کرده اند. از اين رو مي بينيم که قمي ها و ابن غضايري که شان و منزلت خاصي براي ائمه (ع) قايل بودند و تعدي از آن منزلت را غلو مي دانستند - هنگام بررسي احوال راويان به روايات آنها دقت مي کردند و هرگاه در روايات آنان مطلبي را مي يافتند که با عقيده اشان درباره ائمه(ع) منافات داشت و از آن حدي که براي ائمه (ع) قايل بودند، فراتر رفته بود، راوي آن را متهم به غلو و روايات آن را رد مي کردند. لذا مشاهده مي کنيم که بسياري از افراد که متهم به غلو شده اند، اتهامشان از سوي قمي ها و ابن غضايري برآنان وارد شده است و به دنبال اين اتهام، آنها را به دروغگويي و حديث سازي نيز متهم کرده اند؛(14) فرايندي که به وضوح، دخالت دادن عقايد فرقه اي و مکتبي در آن هويداست جالب است که بدانيم برخي معتقدند: اصل غلو، عقايد معتدل شيعه بوده است که اذهان ضعيف و نيز مغرض، آنها را از حد منطقي خود خارج کرده و به غلو کشانيده است.(15)
حضور غاليان در حوزه هاي علمي - حديثي
غلات به عنوان يک جريان فکري، تاثيرات قابل توجهي را بر فضاي فرهنگي جامعه شيعي ايجاد مي کردند. ائمه(ع) نيز همواره خطر اين گروه را به پيروان خود گوشزد مي نمودند و چنين افکاري را طرد مي کردند. ازپيامبر(ص) نقل شده است که از غلو در دين خود بر حذر باشيد که غلو در دين، پيشينيان شما را نابود ساخت.(16) يا اين که فرمودند: دو گروه از امت من، بهره اي از اسلام ندارند: يکي آن که عليه اهل بيت من جنگ در پيش گيرند و ديگر آن که در دين غلو کند و منحرف شود.(17) از حضرت علي(ع) نقل شده است که دو کس به خاطر من به هلاکت رسيدند؛ عاشق غالي و دشمن خشمگين.(18) يا در جاي ديگري فرمودند: از غلو درباره ما حذر کنيد.(19) امام صادق(ع) مي فرمايند: از غلات نسبت به جوانان خود برحذر باشيد؛ مباد آنان را فاسد سازند.(20) هم ايشان مي فرمايند: کمترين چيزي که به وسيله آن انسان از ايمانش خارج مي شود آن است که در مجلس يک غالي بنشيند، سخنانش را گوش دهد و آنها را تصديق کند.(21) درجاي ديگري نيز، ايشان درباره ياران ابوالخطاب و غلات به مفضل فرمان مي دهد: اي مفضل، با آنها نشست و برخاست نکنيد و با آنها نخوريد و نياشاميد و با آنها مصافحه نکنيد و به آنها ارث ندهيد.(22)
اما با وجود صدور چنين ارشاداتي از ناحيه ائمه(ع)، معارف شيعه از دستبرد غاليان و افکار غاليانه مصون نماند. در اينجا به مواردي از اين تاثيرات سوء اشاره مي کنيم:
ارائه تصويري غلط از ائمه(ع)
غلات به مقتضاي تفکر افراطي گرايانه خود نسبت به ائمه(ع) سعي در اين داشتند که ائمه(ع) را از آنچه هستند، بالاتر نشان دهند. غلو در فضايل و مناقب ائمه اطهار(ع) يا ساير بزرگان ديني، بخصوص اثبات علم غيب و اعتقاد به تفويض و کارگزاري و دخالت مستقل ائمه(ع) در خلقت، تقسيم ارزاق و تعيين آجال بندگان، انتساب برخي از معجزات و کرامت ها به آنان را، بدون آن که تمام معجزات و کرامات صادر شده را نفي کنيم، مي توان نمونه هايي از اين دست دانست. احاديث زيادي وجود دارند که ائمه اطهار(ع) در زمان خود، غاليان را از خود راندند و انديشه هايشان را رسوا کردند و از آنها تبري جستند و آنان را لعن نمودند و از شيعيان نيز خواستند چنين نمايند. ائمه (ع) در ارشادات خود اظهار مي داشتندکه خود، بندگان خداوند هستند، نمي توانند، به صورت مستقل براي خويش سودي جلب کنند يا زياني را دفع نمايند، خدا يا پيامبر نيستند، علم غيب نمي دانند، حلال و حرام را از کتاب خدا مي گيرند، مقدراتشان به دست خداوند است، مي ميرند، مبعوث مي شوند، حساب و کتاب دارند و... در اينجا نمونه هايي از اين ارشادات را مي آوريم:
1. مام صادق(ع) به يکي از اصحاب خود به نام اسماعيل بن عبدالعزيز، که افکاري غلو آميز داشت فرمود: اي اسماعيل، براي من آبي در محل وضوع بگذار تا وضو بگيرم. اسماعيل نيز چنين کرد و سپس با خود گفت: من درباره او اعتقاداتي چنين و چنان دارم(مثل اين که او پروردگار است و خالق و رازق) در حالي که او احتياج به وضو گرفتن پيدا مي کند. وقتي که امام صادق(ع) از محل وضو خارج شد فرمود: اي اسماعيل، ساختمان را بيش از آنچه که ظرفيت دارد، بالا نبريد که منهدم خواهد شد؛ ما را مخلوق قرار دهيد و آن گاه، هرچه مي خواهيد درباره ما بگوييد.(23)
2. در حديث ديگري امام صادق(ع) پس از لعن مغيره مي فرمايد: خداوند لعن کند کسي را که درباره ما چيزي مي گويد که ما خود نمي گوييم و خداوند لعنت کند کسي را که ما را از بندگي خارج کند؛ از بندگي خدايي که ما را آفريده است و ما به سوي او بازخواهيم گشت و امور ما در قبضه اوست.(24)
3. در روايت ديگري، شخصي به امام صادق(ع) مي گويد: آنها مي گويند شما عدد قطره هاي باران و ستارگان و برگ هاي درختان و نيز وزن آنچه در درياست و عدد خاک ها را مي دانيد. امام صادق(ع) با شنيدن اين سخنان سربه آسمان بالا برد و فرمود: سبحان الله! سبحان الله! نه به خدا سوگند! اينها را جز خداوند نمي داند.(25)
در همين زمينه و در گستره همين تصاوير نادرست از ائمه بود که گروهي از غاليان زمان امام موسي بن جعفر(ع)، ادعاي مهدويت حضرت را داشتند.(26)
2. رواج اباحي گري
کتب ملل و نحل يکي از خصوصيات مشترک همه فرقه هاي غلات را اباحي گري و بي بند و باري دانسته اند. شايد بتوان گفت که غلات، بويژه سران آنها از راه ترويج اباحي گري توانستند بسياري از مردم کم ظرفيت و بي بند وبار را به دور خود جمع کنند و در عين حال، براي طرفداران خود ديني بسازندکه در آن هم فرد، خود را متدين به يک دين حس مي کرد و هم آزادي کامل در برآوردن نيازهاي مادي و شهواني خود داشت.
بسياري از غلات، معرفت امام و رهبر را - که عمدتا همان رهبران غلات بودند - جايگزين تمام اعمال و احکام شرع مي دانستند و مي گفتند: هرکه امام و پيامبر را شناخت، هرکاري خواست بکند و همه احکام شرع، از او برداشته شده است.(27) همچنين گفته شده: غلات، تکاليف شرعي مانند نماز و روزه و حج را از امور نمادين دانسته و برآن بودند که معرفت يا محبت امام(ع) براي رستگاري کفايت مي کند و نيازي به انجام تکاليف شرعي نيست. (28)
سوء استفاده از مفهوم شفاعت، در چارچوب همين فرايند صورت گرفته است؛ بدين معنا که از ديد غاليانه، شفاعت، چراغ سبزي است که براي غوطه ور شدن در گناهان قرارداده شد است؛ ديدگاهي که بر اساس آن، برخود نهادن نام شيعه و دوستدار اهل بيت(ع) بودن، مجوزي براي اباحي گري است. همين اباحي گري مطلق مي تواند علت عمده اي براي پيوستن گروهي از مردم شهوت پرست به جريان غلو باشد.
3. جعل و دس در متون ديني
وضع و جعل حديث و نسبت دادن آن به پيشوايان ديني و داخل کردن آنها در احاديث صحيح، از شمار تلاش هاي جدي غلات محسوب مي شود.(29) ازجمله اين افراد، مغيره بن سعيد است که ادعا کرده نزديک به دوازده هزار حديث جعلي در احاديث امام صادق(ع) وارد کرده است. (30)
در کتب رجالي شيعه، نام بسياري از غلات با عنوان هاي وضاع و کذاب همراه شده است؛ به اين صورت که احاديثي را به دروغ از قول معصوم(ع) بي واسطه يا باواسطه براي ديگران نقل مي کردند و يا آن که در هنگام استنساخ از يک کتاب معتبر شيعي رواياتي را هم از نزد خود با سلسله اسنادي شبيه اسناد کتاب اصلي، درکتاب نسخه برداري شده، جاي مي دادند.
هشام بن حکم از قول امام صادق(ع) چنين نقل مي کند: مغيره بن سعيد، به عمد بر پدرم(امام باقر(ع)) دروغ مي بست. ياران او که در ميان ياران پدرم مخفي بودند، کتاب هاي اصحاب پدرم را مي گرفتند و به مغيره مي دادند و او در آن کتب به صورت مخفيانه، کفر و زندقه را جاي مي داد و آنها را به پدرم اسناد مي داد. سپس آن کتب را به يارانش مي داد تا در بين شيعيان، پخش و منتشر کنند. پس هر نوع غلوي که در کتاب هاي پدرم مي يابيد، بدانيد که از آن مواردي است که مغيره، به صورت مخفيانه در کتب پدرم جاي داده است. (31)
و يا آن که امام رضا(ع) در ضمن روايتي خطاب به حسين بن خالد فرمود: اي پسر خالد، بي گمان، اخبار و روايات منسوب به ما، در باب جبر و تشبيه را غلاتي ساختند که عظمت خدا را کوچک کردند، پس کسي که آنها را دوست بدارد ما را دشمن دانسته است... . (32)
لازم به ذکر است که شيعه خيلي زود توانست با کمک علم رجال و نقادي متن و محتوا، بسياري از احاديث جعل شده به وسيله غلات را با ارائه آنها به ائمه بعدي از درون کتب خود براند وکتب حديثي خود را پالايش کند؛ بويژه صاحبان کتب اربعه شيعه توجه بيشتري به پالايش احاديث هم از نظر متن و هم از نظر سند داشتند و بدين وسيله خدمت بزرگي به معارف شيعه کردند. اما با اين حال، بازهم نمي توان با قاطعيت ادعا کردکه همه احاديث کتب اربعه، به يقين از سوي معصومان(ع) صادر شده است و هيچ حديث جعلي در اين کتب يافت نمي شود.
4. تحريف عقايد شيعه
پيش تر عقايدي که غلات به آنها معتقد بودند، عقايدي بود که اصل آنها از شيعه گرفته شده بود، ولي آنها آن عقايد را به شکل تحريف شده عرضه کردند. برخي از اصطلاحات، داراي معاني کش داري هستند و امکان دارد برمعاني درست و غلط دلالت کنند. «تفويض» در رديف اين اصطلاحات است که در احاديث شيعه از آن سخن به ميان آمده است. مراد از تفويض، از ديدگاه شيعه آن است که پيامبر وبعد از ايشان ائمه اطهار(ع)، مسؤول تبليغ احکام و بيان حلال و حرام هستند؛(33) اما غلات اين معنا را تحريف کردند و مدعي شدند که تفويض به اين معناست که خداوند همه چيز، حتي امور خلق و تدبير را، به پيامبر و ائمه (ع) تفويض کرده است.(34)
تحريف در مفهوم هايي چون: رجعت، مهدويت، شفاعت و بدا، بر مباني فکري غلات، صورت مي گرفت؛ ازجمله آن که مثلا رجعت را در حقيقت بخشي از نظريه تناسخ خود مي گرفتند و يا آن که به مهدويت يکي از امامان و يا رهبران خود قايل بودند. شفاعت را نيز- که از اصول مسلم شيعه است- به صورتي ارائه کردند که تشويقي براي گناه کردن دوست داران ائمه (ع) باشد.
تحريف معنوي و تاويل قرآن و تعاليم ديني براساس تمايلات فرقه اي غلات، ماندن تطبيق برخي آيات قرآني بر ائمه اطهار(ع) به قصد ذکر مناقب آنها و برخي اصحاب به قصد ذکر مثالب ايشان، نيز از جمله فعاليت هاي آنها به شمار مي رود؛ مثلا اين که خطابيه مي گفتند: تاويل آيه(ثم ارسلنا رسلنا تترا)،(35)
آن است که در هر عصري دو رسول لازم است که يکي ناطق و گويا و ديگري صامت و خاموش است و محمد(ص)، رسول ناطق و علي(ع)، رسول خاموش است. (36)
اصل نظريه تحريف و اعتقاد به کم شدن يا تحريف در آيات قرآني نيز در همين زمينه، قابل بحث است. ادعاي تحريف يا اسقاط آيات قراني مربوط به ائمه اطهار(ع) و عدم حجيت قرآن موجود، فرايندي است که غاليان، به منظور اثبات عقايد خود، آن را ترويج مي کردند.
حضور غاليان در اسناد روايات تحريف
در اين مرحله، بايد فهرستي از اسامي غالياني پيدا کنيم که در زنجيره اسناد روايات تحريف واقع شده اند. اگر اين کار در ابتدا دشوار بود، اما اکنون و پس از آماده شدن يک نمونه مناسب از آمار راويان روايات تحريف، تعيين غاليان از بين اين راويان و يا حداقل کساني که اتهام غلو دارند، سهل تر و هموارتر شده است.
براي اين منظور، فهرست آماري خود را به کتب رجالي شيعه عرضه کرديم. به عبارت ديگر، تک تک راويان مربوط را با مراجعه به علم رجال، از حيث غلو و عدم غلو يا ارتفاع و عدم ارتفاع و تعابير مشابه مورد ارزيابي قرارداديم. نتيجه اين ارزيابي، يک فهرست سيزده نفره از راوياني شد که درضمن شرح حال آنها مي توان اثراتي را از غلو يافت.
ممکن است اين اشکال پيش آيد که چرا در اين آمارگيري از نظريات رجاليان متاخر مثل آيه الله خويي استفاده نشده است. در پاسخ، بايد گفت که در جرح و تعديل هاي راويان بايد به اين مساله توجه اساسي نمود که اين جرح و تعديل هاي به چه منظور صورت مي گيرد؛ چرا که چه بسا يک راوي، ممکن است نسبت به رواياتي که در حوزه خاصي باشند، جرحي نداشته باشد، در عين آن که در ساير حوزه ها مجروح باشد.
صاحب معجم رجال الحديث به عنوان يک مجتهد رجالي، گرچه در مقام ارائه يک نظر جامع نسبت به يکايک راويان است، اما شايد بتوان گف که سمت و سوي جهت گيري هاي اين معجم رجالي، بيشتر رنگ و بوي فقهي دارد؛ به اين معنا که جرح و تعديل هاي مطرح شده در آن، بيش تر با عنايت به نتايج فقهي آن صورت گرفته است و لذا نمي تواند در بحث ما -که مربوط به حوزه خاصي است- کارگشا باشد.
گروه غلات، علاوه بر آن که تعريف مشخصي ندارند و از ديرباز بر سر مفهوم و مصاديق آن اختلافات جدي وجود داشته است- چنان که اشاره شد-، انگيزه هاي خاصي نيز داشته اند که آنها را به مقوله روايات تحريف سوق داده است و اثبات اين که اين انگيزه ها منفي بوده اند يا مثبت، مساله اي است که فقط و فقط در ارتباط با نقل روايات تحريف به وسيله آنها معنا و مفهوم پيدا مي کند؛ نه مثلا روايات فقهي که آنها نقل کرده اند.
از اين ديدگاه، صرف اتهام غلو در مورد يک راوي، کافي است که وي را در نمونه هاي آماري ما وارد کند؛ حتي اگر اين راوي «محمدبن سنان» باشد و صاحب معجم رجال الحديث از وي دفاع کرده باشد.
در فضايي که علت غالب در نقل اين گونه روايات، حب مفرط است - که جهل و ناآگاهي مخاطبان اين روايات نيز به آن ضميمه مي شود- نمي توان از جرح و تعديل مصطلح (با رويکرد فقهي آن ) سخن گفت؛ بلکه چه بسا انگيزه مذکور، از اين حيث نقطه مثبتي باشد و درکنار تقيد و تعبد صرف و شديد راوي غالي به ظواهر ديني سرانجام را به تعديل راوي بکشاند؛ اما از لحاظ قبول و يا رد رواياتي چون روايات تحريف، نقطه اي منفي باشد و موجب ضعف راوي گردد.
بايد به اين مساله توجه داشت که ارزيابي سند روايات بايد در بسته زماني و مکاني خاص خود صورت گيرد. براين اساس، سنجش اسناد رواياتي که در ضمن مکتوبات حديثي يک مولف خاص هستند، با در نظرگرفتن آراي رجالي ديگران ، کار منطقي و صحيحي به نظر نمي رسد. در اينجا، ابتدا اسامي اين افراد را به صورت فهرست وار مي آوريم و آن گاه احوال يکايک آنها را به تفصيل، از نظر توثيق و جرح هاي رجالي، شرح مي دهيم.
فهرست اسامي راويان غالي يا متهم به غلو، ذکر شده در اسناد روايات تحريف
رديف نام راوي نفر سند
1 احمد بن محمد بن سيار 375
2 محمد بن علي صيرفي 72
3 محمد بن فضيل 47
4 محمدبن سنان 29
5 محمد بن سليمان 20
6 سهيل بن زياد 19
7 معلي بن محمد 19
8 سليمان بن عبدالله 14
9 يونس بن ظبيان 14
10 محمد بن جمهور 11
11 منخل بن جميل 10
12 جعفر بن محمد بن مالک 8
13 محمد بن اسلم 7
جمع 613
1. احمدبن محمد بن سيار
اين راوي، در رديف اول راويان متهم به غلو و ناقل بسياري از روايات تحريف است؛ چرا که در زنجيره حدود دو سوم از اين روايات واقع شده است. وي، در ميان ناقلان روايات تحريف، از کساني که بيش از همه به دروغ پردازي و جعل احاديث، متهم است؛ به گونه اي که همه رجال شناسان معروف، اين راوي را ضعيف و غيرقابل اعتماد دانسته اند.
«احمدبن محمدبن سيار»، ابوعبدالله، مشهور به سياري، از منشيان دربار طاهريان(1 ) و معاصر با امام حسن عسکري(ع ) است.(2 )
کشي، در ترجمه او عباراتي را مي آورد که در ارتباط با غلو سياري قابل ملاحظه است؛ او مي نويسد: امام جواد(ع ) در پاسخ به کسي که در مورد سياري از حضرت سوال کرده بود، فرمودند:
انه ليس في المکان الذي ادعاه لنفسه، و لاتدفعوا اليه شيئا؛(3 )
او در رتبه و جايگاهي که براي خودش ادعا مي کند، قرار ندارد و چيزي به او ندهيد.
اين عبارت، گوياي دروغ گوبودن سياري در مورد ادعاهايش است.
عبارات نجاشي در الرجال و شيخ طوسي در الفهرست، اين گونه سياري را توصيف مي کند:
ضعيف الحديث، فاسد المذهب، مجفوالروايه، کثيرالمراسيل؛
در نقل روايت، ضعيف و مذهبش فاسد است. درشت روايت است و روايات مرسل او فراوان است.
اين دو، در ادامه توضيحاتي مي آورند که گوياي وجود غلو در سياري است:
من کتبه ثواب القرآن، الطب، القرائات، النوادر...اخبرنا...الابما کان فيه من غلو و تخليط؛(4 )
ازجمله کتابهاي او کتاب ثواب القرآن، طب، قرائات، نوادر...است و رواياتي از او که مشتمل بر غلو و تخليط نيست، براي ما روايت شده است.
شيخ صدوق هم بعد از نام بردن کتاب النوادر او مي گويد:
استثني منه ما رواه السياري و لااعمل به ولاافتي لضعفه؛(5 )
روايات نقل شده توسط سياري را از کتاب النوادر استثنا مي کنم و به خاطر ضعف راوي، به اين روايات عمل نکرده و بر طبق آنها فتوا نمي دهم.
و بالاخره ابن غضايري درباره اش نوشته است:
ضعيف، متهالک، غال! محرف و استثني شيوخ القميين روايته من کتاب النوادر؛
او مردي ضعيف، منحرف، غالي و تحريف گر است و مشايخ قم، روايات او را از کتاب النوادر استثني کرده اند.
ملاحظه مي شود که ابن غضايري نيز وي را غالي مي داند؛ چنان که وي را معتقد به تناسخ نيز مي شمارد.(6 )
کتاب القرائات
ازجمله کتاب هايي که به سياري، منسوب است کتاب القرائات است(7 ) که با نام التحريف و التنزيل نيز شناخته مي شود و بيش تر روايات تحريف، نيزاز اين کتاب نقل شده است. تمام کوشش هاي راقم اين سطور براي دستيابي به تحقيق يا تاليفاتي درباره اين کتاب، بي نتيجه ماند. اين کتاب تا زمان حاضر، از حالت نسخه خطي خارج نشده است؛ گرچه زمزمه هايي از تنظيم آن براي چاپ توسط برخي خاورشناسان به گوش مي رسد. اين کتاب در رديف نسخه هاي خطي کتابخانه حضرت آيه الله مرعشي نجفي با شماره 1455 موجود است. در معرفي اجمالي اين کتاب در فهرست نسخه هاي خطي اين کتابخانه، چنين آمده است:
از ابوعبدالله احمدبن محمد بن سيار سياري(ق3 )
روايات مسندي را از طريق اهل بيت(ع ) در کيفيت قراءت بعضي ازآيات، به ترتيب سوره ها از سوره فاتحه تا سوره ناس گردآورده است. روايات اين کتاب جنبه تفسيري نيز دارد، ولي بيشتر دانشمندان علم حديث بر سياري اعتماد ننموده و گفته هاي او را درست نمي دانند.
آغاز: «ابوعبدالله احمدبن محمدالسياري قال حدثنا البرقي و غيره عن ابن ابي عمير و صفوان بن يحيي...قال القرآن واحد نزل من عند واحد».
انجام: عن ابي عبدالله(ع ) من شر الوسواس الخناس هو مايوسوس بالشياطين من الجنه و الناس و قال زفر من الجن من الناس».(8 )
بررسي روايات کتاب سياري، نشان مي دهدکه وي از نگاشته هاي تدوين شده قبل از خود در اين مساله استفاده کرده است. کتاب التبديل و التعبير نوشته محمدبن خالد برقي از منابع مهم سياري بوده است. (9 ) همچنين، سياري از کتاب هاي تفسير نوشته شده توسط علي بن ابي حمزه بطائني، حمادبن عيسي و حسن بن محبوب سود جسته است.(10 ) سياري، همچنين از طريق علي بن اسباط، که خود او نيز داراي کتابي در تفسير بوده - از علي بن ابي حمزه بطائني نقل روايت نموده است. کشي به نقل از عياشي نقل کرده است که او از علي بن حسن بن فضال(م بعد از 260ق ) در مورد وثاقت حسن بن علي بن ابي حمزه بطائني سوال نموده بود. ابن فضال به عياشي گفته بود که بطائني، فردي دروغگو و ملعون است. من احاديث زيادي از او روايت کرده ام و کتاب تفسير قرآن وي را از ابتدا تا آخر نگاشته ام، اما جايز نمي دانم که از آن حديثي نقل کنم.(11 )
2. محمدبن علي صيرفي
محمدبن عل بن ابراهم بن موسي، ملقب به ابا سمينه، درسند 72 روايت از روايات تحرف آمده که بسيار حائز اهميت است.
نجاشي درباره وي مي نويسد:
ضعيف جدا، فاسد الاعتقاد، لايعتمد في شيء، قد اشتهر بالکذب...ثم اشتهر بالغلو؛(12 )
بسيار ضعيف و فاسد الاعتقاد است و قابل اعتماد نيست. وي درحالي وارد قم شد که در کوفه به دروغ گويي مشهور بود. مدتي در محضر احمدبن محمدبن عيسي بود تا اين که به غلو، شهرت پيدا کرد.
شيخ طوسي در ترجمه وي مي نويسد:
محمدبن علي الصيرفي يکني ابا سمينه له کتب...و اخبرنا بذلک جماعه عن...الا ما کان فيها من غلو و تخليط او غلو او تدليس او ينفرد به و لايعرف من غير طريقه؛(13 )
روايات ابا سمينه براي ما نقل شده است به استثناي رواياتي که مشتمل بر غلو، تخليط و تدليس باشد و يا آن که فقط ابا سمينه ناقل آنها باشد و ازطريق ديگري نقل نشده باشد.
روشن است که عبارات شيخ طوسي، گوياي غالي بودن اين شخص است .
فضل بن شاذان گفته است
دروغ پردازان مشهور عبارت اند از: ابوالخطاب؛ يونس بن ظبيان، يزيد الصائق، محمدبن سنان و ابو سمينه و ابوسمينه مشهورترين آنهاست.(14 )
ابن غضايري مي نويسد:
محمدبن علي بن ابراهيم الصيرفي ابن خلاد المقري ابوجعفر الملقب بابي سمينه: کوفي، کذاب، غال، دخل قم و اشتهر امره بها ونفاه احمدبن محمدبن عيسي الاشعري، رحمه الله عنها، و کان شهيرا في الارتفاع لايلتفت اليه و لايکتب حديثه؛(15 )
ابا سمينه اهل کوفه، دروغ گو و غالي است. وارد قم شد و نام و نشاني پيدا کرد. آن گاه، احمدبن محمدبن عيسي او را از قم اخراج کرد. او مشهور به ارتفاع در مذهب بود. به او اعتنا نمي شود و احاديثش نوشته نمي شود.
شدت عبارات ابن غضايري در مورد غلو صيرفي به حدي است که ادعا شده، کسي به وي توجهي نمي کرد و حديثي از وي نمي نوشت.
ابن داوود و کشي هم، ابوسمينه را در نقل روايت، خيلي ضعيف و از نظر اعتقادي فاسد مي دانند که در هيچ چيزي نمي توان به وي اعتماد کرد؛ ضمن اين که وي را در غلو گويي و دروغ پردازي مشهور مي دانند.(16 )
3. محمدبن فضيل
وي که نام دقيق تر او محمدبن فضيل بن کثير الصيرفي الازدي و معروف به ابوجعفر الازرق است، در سند 47 رويات از روايات تحريف آمده است.
شيخ طوسي يک بار، وي را در رديف اصحاب امام رضا(ع ) آورده و درباره اش مي نويسد:
صيرفي، يرمي بالغلو له کتاب.
و يک بار هم در شمار اصحاب امام کاظم(ع ) آورده و مي نويسد:
ازدي، صيرفي، يرمي بالغلو، له کتاب.
و يک بارهم نام او را در بين اصحاب امام صادق(ع ) ذکر مي کند. هرسه اين افراد از نظر صاحب معجم الرجال الحديث، يک نفر هستند که از سوي شيخ، به ضعف و غلو متهم شده است.(17 )
4. محمدبن سنان
نام دقيق او محمدبن سنان الزاهري است و اهل کوفه است. اين راوي پرماجرا و پربحث نيز در سند 29 روايت از روايات تحريف واقع شده است.
ابن غضايري مي نويسد:
وي ضعيف و اهل غلو است و نمي توان به او اعتماد کرد.(18 )
شيخ طوسي هم درباره او مي گويد:
محمدبن سنان: له کتب و قد طعن عليه وضعف...و جميع ما رواه الا ما کان فيها من تخليط او غلو، اخبرنا به جماعه... ؛ (19 )
که اين عبارت، اهل غلو بودن محمدبن سنان را مي رساند.
قابل ذکر است که محمدسنان، درکتب رجالي، از طرفي ضعيف شمرده شده و از طرفي اعتماد بزرگان اصحاب به وي نيز مشهود است. آيه الله خويي درباره وي مي نويسد:
آنچه از روايات به دست مي آيد، آن است که محمدبن سنان، از دوست داران اهل پيامبر بوده است و ممدوح است و اگر مشکلي هم در وي وجود داشته، زايل شده و از بين رفته است و معصوم از وي راضي گرديده است.(20 )
اين تعارض ديدگاه ها در مورد وي برخي را نيز برآن داشته است که بگويند مراد از ضعف اين راوي، ضعف از ناحيه غلو وي است، نه از جهت خودش.
5. محمدبن سليمان
محمدبن سليمان الديلمي البصري، در زنجيره سند، بيست روايت از روايات تحريف واقع شده است.
اکثر اين روايات هم از پدرش(سليمان ) نقل مي کند. وي را شيخ طوسي در الرجال خود يک بار در رديف اصحاب امام کاظم(ع ) و با اين عبارت تضعيف کرده است:
له کتاب يرمي بالغلو.
و يک بار هم در رديف اصحاب امام رضا(ع ) با اين عبارت آورده است:
يرمي بالغلو، بصري، ضعيف. (21 )
نجاشي درباره اش مي نويسد:
ضعيف جدا لايعول عليه في شي...لايعمل بما تفرد به من الروايه؛(22 )
بسيار ضعيف است و در هيچ چيز به او اعتماد نمي شود و به رواياتي که فقط او ناقل آنهاست، عمل نمي گردد.
ابن غضايري نيز با اين عبارت به ديدگاه غاليانه او اشاره مي کند:
ضعيف في حديثه، مرتفع في مذهبه لايلتفت اليه؛(23 )
در روايت ضعيف است و در مذهب، قايل به ارتفاع است و به او اعتنايي نمي شود.
6. سهل بن زياد
اين راوي هم با نام دقيق سهل بن زياد ابوسعيد الادمي الرازي، درسند نوزده روايت از روايات تحريف واقع شده است.
نجاشي درباره او مي نويسد:
کان ضعيفا في الحديث غير معتمد عليه فيه و کان احمدبن محمدبن عيسي يشهد عليه بالغلو و الکذب و اخرجه من قم الي الري و کان يسکنها... ؛(24 )
درنقل روايت، ضعيف و غيرقابل اعتماد است. احمدبن محمدبن عيسي به غلو و دروغ گويي او شهادت داد و او را از قم اخراج کرد و به ري فرستاد.
که دلالت بر گرايش غاليانه او دارد.
شيخ طوسي هم اين گونه وي را ضعيف مي شمارد:
ضعيف جدا عند نقاد الاخبار؛(25 )
نزد ناقدان اخبار بسيار ضعيف است.
ابن غضايري درباره اش مي نويسد:
سهل بن زياد الادمي الرازي: کان ضعيفا جدا فاسد الروايه و المذهب و کان احمدبن محمدبن عيسي الاشعري اخرجه عن قم و اظهر البرائه منه و نهي الناس عن السماع منه والروايه عنه و يروي المراسيل و يعتمد المجاهيل؛(26 )
درنقل روايات، بسيار ضعيف است و روايات و مذهبش فاسد است. احمدبن محمدبن عيسي، او را از قم اخراج کرد و از او برائت جست و مردم را از شنيدن و روايت کردن از او برحذر داشت. او روايات مرسل نقل مي کند و به راويان مجهول اعتماد مي نمايد.
7. معلي بن محمد
وي در سند نوزده روايت تحريف آمده است. درباره وي، اگرچه تصريح به غلو درآراي رجالي ها ديده نمي شود، اما تعابير به کار برده شده درمورد او، نوع روايات نقل شده توسط او و نوع کتب منسوب به او، نظريه غالي بودن او را تقويت مي کند.
نجاشي مي نويسد:
معلي بن محمدالبصري: ابوالحسن مضطرب الحديث و المذهب و کتبه قريبه له کتب، منها کتاب الايمان و درجاته و زيادته و نقصانه، کتاب الدلايل، کتاب الکفر و جوهر کتاب شرح الموده في الدين، کتاب التفسير، کتاب الامامه، کتاب فضائل اميرالمومنين علي(ع )، کتاب قضاياه، کتاب المروه، کتاب سيره القائم(عج )؛(27 )
معلي بن محمدبصري، رواياتش مضطرب و مذهبش فاسد است. کتاب هايي دارد که برخي از آنها عبارتند از: کتب ايمان و...
ابن غضايري هم مي نويسد:
معلي بن محمدالبصري، ابومحمد، يعرف حديثه و ينکر و يروي عن الضعفا و يجوزان يخرج شاهداً؛(28 )
روايات معلي بن محمدبصري، معروف و منکر است. از افراد ضعيف نقل روايت مي کند و مي تواند به عنوان شاهد، اخذ شود.
8. سليمان بن عبدالله
وي، با نام دقيق سليمان بن عبدالله الديلمي، درسند چهارده روايت تحريف واقع شده است.
نجاشي مي نويسد:
سليمان بن عبدالله الديلمي ابومحمد، قيل ان اصله من بجيله الکوفه و کان يتجر الي خراسان و يکثر شري سبي الديلم و يحملهم الي الکوفه و غيرها فقيل الديلمي، غمز عليه و قيل کان غاليا کذاباً و کذالک ابنه محمدلايعمل بما انفرداً به من الروايه. له کتاب يوم و ليله يرويه عن ابنه محمدبن سليمان؛(29 )
درباره سليمان بن عبدالله، گفته شده که اهل کوفه بود و براي خريدن کنيزهاي ديلم، به خراسان تجارت مي کرد و آنها را با خود به کوفه مي آورد. به همين دليل به او گفته شده ديلمي، و همچنين گفته شده که او غالي و دروغ گوست و همين طور است فرزند او محمد، به گونه اي که به رواياتي که تنها اين دو نفر نقل کرده اند، اعتمادنمي شود. کتابي دارد با عنوان کتاب يوم و ليله که آن را از فرزندش نقل مي کند.
عبارت مذکور، ضمن آن که به تجارت وي در زمينه خريد و فروش کنيز اشاره مي کند، گرايش غالي گرايانه وي را ارائه مي کند و روايات وي و فرزندش را - که تنها ايشان ناقل آنها هستند - غيرقابل اعتماد مي داند.
کشي درباره اش مي نويسد:
سليمان الديلمي محمدبن مسعود قال: قال علي بن محمد: سليمان الديلمي من الغلاه الکبار؛(30 )
سليمان الديلمي، از زمره غاليان درشت چهره است.
ابن غضايري هم از او به عنوان «کذاب، غال» ياد مي کند.(31 )
9. يونس بن ظبيان
اين راوي، اهل کوفه و از صحابه امام صادق(ع ) است و در سند چهارده روايت تحريف نامش به چشم مي خورد .و داراي اتهامات جدي در زمنه غلو است.
کشي مي نويسد:
قال محمدبن مسعود: يونس بن ظبيان متهم غال؛(32 )
محمدبن مسعود مي گويد که يونس بن ظبيان، فردي متهم و غالي است.
ابن غضايري مي گويد:
ان يونس بن ظبيان: کوفي، غال، وضاع للحديث، روي عن ابي عبدلله(ع ) لايلتفت الي حديثه؛(33 )
او، اهل کوفه و غالي است، حديث جعل مي کند، از امام صادق(ع ) روايت مي کند و به حديث او توجهي نمي شود.
نجاشي هم به غلو او اشاره دارد:
يونس بن ظبيان، مولي، ضعيف جدا لايلتفت الي مارواه کل کتبه تخليط؛(34 )
يونس بن ظبيان مولي است، بسيار ضعيف است، به احاديثي که او نقل مي کند، توجهي نمي شود و همه کتاب هايش، مشتمل بر تخليط است.
بن داوود درموردش آورده است:
قال: و روي ان الکاظم(ع ) لعنه الف لعنه يتبعها الف لعنه کل لعنه منها تبلغه قعر جهنم؛(35 )
از امام کاظم(ع ) روايت شده است که او را هزار بار لعنت کرد که هزار لعنت به دنبال آن باشد؛ به گونه اي که هريک از آن لعنت ها، او را به قعر جهنم مي کشاند.
پيش تر هم در ترجمه محمدبن علي صيرفي گذشت که فضل بن شاذان، پنج نفر را ازجمله دروغ گويان مشهور شمرده است که يکي از آنها يونس بن ظبيان است.
10. محمدبن جمهور
محمدبن جمهور العمي البصري و يا محمدبن الحسن بن جمهور العمي، از ديگر راويان متهمي است که در سند يازده روايت تحريف نام او به چشم مي خورد.
نجاشي درباره اش آورده است:
محمدبن جمهور، ابوعبدالله العمي، ضعيف في الحديث، فاسد المذهب و قيل فيه اشياء الله اعلم بها من عظمها روي عن الرضا(ع )؛(36 )
محمد بن جمهور، در نقل روايت، ضعيف است. مذهبش فاسد است و در مورد اعتقادات او چيزهايي گفته شده که خداوند به آنها آگاه تر است. از امام رضا(ع )، روايت مي کند.
که گوياي ظهور غلو در اين فرد بوده است.
شيخ طوسي هم درباره اش عباراتي را مي آورد که غلو راوي را مي توان از آن فهميد:
محمدبن الحسن بن الجمهور العمي له کتب منها: کتاب الملاحم و کتاب الواحده و کتاب صاحب الزمان وله الرساله المذهبه عن الرضا(ع ) و له کتاب وقت خروج القائم(ع ). اخبرنا برواياته و کتبه کلها؛ الاماکان فيها من غلو او تخليط جماعه عن...؛(37 )
محمد بن جمهور، کتاب هايي دارد که ازجمله آنهاست: کتاب ملاحم و ...همه احاديث و کتاب هاي او، نقل شده است به استثناي مواردي که مشتمل بر غلو و تخليط است.
چنان که شيخ در رجالش هم وي را غالي معرفي مي کند و مي نويسد:
محمدبن جمهور العمي: عربي، بصري، غال؛(38 )
محمدبن جمهور عمي، اهل بصره، و غالي است .
ابن غضايري هم ذيل نام او اين گونه مي گويد:
محمدبن الحسن بن جمهور ابوعبدالله العمي: غال فاسد الحديث لايکتب حديثه رايت له شعرا يحلل فيه محرمات الله عزوجل؛(39 )
محمدبن جمهور، غالي است، رواياتش فاسد است. احاديثش نوشته نمي شود. شعري از او ديدم که درآن، حرام خدا حلال شده بود.
11. منخل بن جميل
وي، اهل کوفه است و تقريبا بيش تر علما، وي را ضعيف و فاسد العقيده مي دانند. او در سند ده روايت تحريف آمده است.
نجاشي مي نويسد:
منخل ابن جميل الاسدي يباع الجواري، ضعيف فاسدالروايه(40 )
منخل بن جميل، به کار خريد و فروش کنيز اشتغال داشت. ضعيف است و رواياتش فاسد است.
کشي مي گويد:
المنخل بن جميل الکوفي يباع الجواري، قال محمدبن مسعود: سالت علي بن الحسن عن المنخل بن جميل، فقال: هو لاشيء متهم بالغلو؛(41 )
منخل بن جميل، به خريد و فروش کنيز اشتغال داشت. محمدبن مسعود مي گويد: از علي بن الحسن درباره منخل پرسيدم، گفت: او اعتباري ندارد و متهم به غلو است.
اين عبارت اتهام غلو راوي را مي رساند.
ابن غضايري هم با عبارات صريح تري به غلو او اشاره مي کند:
منخل بن جميل يباع الجواري....کوفي ضعيف في مذهبه غلو؛(42 )
منخل بن جميل، به خريد و فروش کنيزان مي پرداخت، اهل کوفه است.ضعيف است و در مذهبش غلو وجود دارد.
12. جعفر بن محمدبن مالک
جعفربن محمدبن مالک الفرازي ابوعبدالله، هم در سند هشت روايت تحريف مشاهده مي گردد.
نجاشي، اين گونه به ضعف او اشاره مي کند:
کوفي، کان ضعيفا في الحديث. قال احمدبن الحسين کان يضع الحديث وضعا و يروي عن المجاهيل و سمعت من قال کان ايضا فاسد المذهب و الروايه؛(43 )
اهل کوفه است ودر نقل روايت، ضعيف. احمدبن الحسين مي گويد که او به وضع و جعل حديث مي پرداخت، از راويان مجهول نقل مي کرد و شنيدم از کسي که مي گويد: او همچنين داراي مذهبي فاسد و رواياتي اين چنين است.
ابن غضايري هم با صراحت بيشتري به مذهب غلو او اشاره دارد:
کذاب، متروک الحديث جمله و کان في مذهب ارتفاع و يروي عن الضعفاء و المجاهيل و کل عيوب الضعفاء مجتمعه فيه؛(44 )
دروغ گو است و همه احاديثش متروک است. در مذهبش، ارتفاع است. از راويان ضعيف و مجهول نقل روايت مي کند وعيوب همه راويان ضعيف، در وي جمع شده است.
13. محمدبن اسلم
محمدبن اسلم طبري، در سند هفت روايت تحريف واقع شده است.
نجاشي، به صورت دقيق، به غلو او اشاره مي کند:
محمدبن اسلم الطبري الجبلي، ابوجعفر اصله کوفي کان يتجر الي طبرستان، يقال انه کان غاليا و فا سد الحديث روي عن الرضا(ع )؛(45 )
محمدبن اسلم طبري، اهل کوفه بود که براي تجارت به طبرستان مي رفت. گفته شده که او غالي و احاديثش فاسد است. از امام رضا(ع ) روايت مي کند.
14. علي بن احمدکوفي
اين راوي، گرچه نامش در زمره راويان مذکور نبود، اما به جهت آن که کتاب او از منابع رديف اول روايات تحريف به شمار مي آيد، مي تواند در شمار راويان غالي به شمار آيد(چنان که القرائات سياري نيز منبع عمده روايات تحريف بود ).
عي بن احمد کوفي(م352ق ) فقيه و راوي امامي است که کتابي در موضوع تحريف، تاليف کرده است. نجاشي گزارش نموده که وي کتابي به نام «التبديل و التحريف» نوشته است.(46 ) ابن شهر آشوب عنوان کتاب را اين گونه ذکر کرده است:
الرد علي اهل التبديل و التحريف في ما وقع من اهل تاليف.(47 )
اين اثر موجود نيست، اما ما از علي بن احمد از طريق گفته هايش در اثر ديگر وي مي توانيم مطلع شويم:
قرآني که در دست مردم است، تمام قرآن نيست؛ بخشي از قرآن در دست مردم نيست و از دست رفته است.(48 )
نجاشي درباره اش مي نويسد:
علي بن احمدابوالقاسم الکوفي: رجل من اهل الکوفه، کان يقول انه من آل ابي طالب و غلا في امره و فسد مذهبه و صنف کتبا کثيره اکثرها علي الفساد...و هذا الرجل يدعي له الغلاه منزله عظيمه؛(49 )
وي سرانجام دچار غلو شد و به مذهبي فاسد روي آورد. کتاب هاي فراواني نوشته است که بيش تر آنها فاسد است... غلات براي اين مرد، مدعي مقام و منزلت بزرگي هستند.
شيخ طوسي هم در الفهرست مي نويسد:
کان اماميا، مستقيم الطريقه ...ثم خلط و اظهر مذبه المخمسه و صنف کتبا في الغلو و التخليط؛(50 )
گرفتار خلط شد و مذهب مخمس(51 ) اظهار کرد و کتبي در غلو و تخليط تاليف نمود.
ابن غضايري هم درباره اين راوي گفته است:
علي بن احمد، ابوالقاسم الکوفي، المدعي العلويه، کذاب غال، صاحب بدعه و مقاله رايت له کتبا کثيره لايلتفت اليه؛(52 )
علي بن احمد، ابوالقاسم کوفي، مدعي علويت، بسيار دروغ گو غالي و بدعت گذار است. براي او کتاب هاي فراواني ديدم که به آنها توجه نمي شود.
تذکر
1. در پايان اين فصل تذکر اين نکته ضروري است که تعداد اسامي ياد شده، اگرچه نسبت به مجموع راويان روايت تحريف، اندک به نظر مي رسد، اما از آنجايي که اکثر روايات تحريف به وسيله اين افراد روايت شده است. از اين رو اين روايان با قوت بيشتري در معرض اتهام قراردارند؛ ضمن آن که نبايد از ياد برد که رويکرد ما در اين تحقيق، متوجه غاليان موجود درسندهاي روايات تحريف بود و اينها، همه صرف نظر از ساير افرادکذاب، جاعل، ضعيف و مجهول است که به وفور در زنجيره اسناد اين روايات به چشم مي خورند.
مناسب است عبارتي که از علامه جعفر مرتضي را در تاييد نتيجه به دست آمده ذکر کنيم. وي در مقام موضع علماي شيعه نسبت به روايات تحريف مي نويسد:
وانگهي معظم اين گونه روايات از غلات، دروغ گويان و جعالين است و اين شگفت نيست؛ چرا که دروغ گويان بر ائمه (ع ) آنقدر زياد بودند که خود امام صادق(ع ) در اين مورد مي فرمايند: «در مقابل هريک از ما ائمه؛ يک دروغ گو است که بر ما دروغ مي بندد».(53 )
2. نکته اي که در خور تامل است، اين که برخي راويان احاديث تحريف، اهل بصره بوده اند؛ شهري که به واسطه داشتن تمايلات عثماني، بسيار شهره بودند؛ به عنوان مثال حماد بن سليمان، استاد ابوحنيفه در وصف بصره، آن را قطعه اي از شام دانسته که در عراق واقع شده است.(54 ) اين امر مي توانسته انگيزه خوبي براي جعل حديث در مقابله با روايت هاي جعلي عثمانيه در فضيلت عثمان باشد. از اين افراد مي توان به احمدبن محمدسياري، حسن بن محمدبن جمهور، سليمان بن داود، محمدبن جمهور، محمدبن سليمان و معلي بن محمد اشاره کرد.
غاليان و انديشه تحريف قرآن(3 )
موضوع شناسي و روايات تحريف
پي بردن به اين که روايت تحريف، بيش تر درباره چه موضوعاتي هستند، اهميت بسزايي دارد؛ چرا که نوع ادعاهاي مطرح شده در مورد حذف قسمت هايي از قرآن( تحريف به نقيصه ) مي تواند حاکي از حاکميت جريان خاصي بر روند جريان تحريف باشد.
با توجه به کثرت روايات موهوم تحريف(حدود 1064روايت )، اعلام هرگونه نظري در اين باره نيازمند آمارگيري دقيقي است. در اينجا نيز به دنبال يافتن نمونه مطلوبي براي آمارگيري، به اين نتيجه رسيديم که پر روايت ترين آياتي را که نسبت به آنها ادعاي تحريف شده است، گردآوريم و از طريق مطالعه اين نمونه آماري، به جمع بندي نسبتا جامعي دست يابيم.
براي اين منظور، تک تک آيات، ملاحظه گرديدو با توجه به روايات مربوط به هر کدام، نتايج به شرح جدول ذيل به دست آمده است:
رديف سوره آيه عبارت اصلي مدلول روايات تعداد روايات
1 حج 52 من رسول و لانبي من رسول و لا نبي و لا محدث 27
2 تکوير 8 الموءده الموده 20
3 صافات 130 اِل ياسين اِل ياسين آل محمد و ياسين اسم محمد(ص ) 18
4 بقره 238 صلوه الوسطي صلوه الوسطي و صلاه العصر 17
5 اعراف 172 الست بربکم الست بربکم و محمد رسولي و علي اميرالمومنين 14
6 حجر 41 صراطٌ عَلَيَّ صراط عَلِيَّ 14
7 مائده 67 بلغ ما انزل اليک بلغ ما انزل اليک في علي 12
8 آل عمران 33 آل ابراهيم آل ابراهيم و آل محمد 12
9 حمد 7 صراط الذين انعمت عليهم غير المغوب عليهم و لاالضالين صراط من انعمت عليهم غيرالمغوب عليهم و غيرالضالين 12
10 نساء 59 الي الله و الرسول الي الله و الي الرسول و الي الولي الامر منکم 11
با توجه به جدول فهرست پر روايت ترين، نتايج زير قابل انتزاع است:
آيات مورد ادعا در اجزاي مختلف قرآن پراکنده اند و در يک محدوده خاص قرارنگرفته اند.
در شش مورد از ده مورد، ادعاي اسقاط در آيه به صورت صريح مشاهده مي شود:(شماره 1 و 4 و 5 و 7و 8 و 10 ).
در اکثر موارد(يعني هشت مورد از ده مورد )، (1 ) مدلول روايات تحريف، با موضوعاتي در مورد امامت گره خورده است و اين مهمترين و گوياترين نتيجه اين جدول است. اين موضوع به استثناي موارد 4 و 9، در همه موارد قابل مشاهده است. در مورد اول، ادعاي اسقاط «محدث» در ارتباط با مفهوم اهل بيت (ع ) است. «مودّه» در مورد دوم، هم به مودت اهل بيت اشاره دارد. تفسير «آل يس» به «آل محمد» در مورد سوم نيز صراحت در اين موضوع دارد. اضافه شدن عبارت «محمدرسولي و علي اميرالمومنين» در مورد پنجم هم همسو با موضوع ولايت است. تبديل «عَلَيّ» به نام «عَليّ» در شماره ششم نيز دال بر همين مراد است. اضافه شدن نام «علي» در شماره هفتم بر همين مبناست. ادعاي اسقاط «آل محمد» در مورد هشتم نيز مربوط به همين موضوع است وبالاخره اضافه شدن «و الي اولي الامر منکم» در مورد آخر، کاملا با موضوع ولايت مرتبط است.
علاوه بر نمونه ارائه شده، با ملاحظه مجموعه روايات تحريف در کتاب فصل الخطاب و بررسي دلالي و محتوايي آنها، نتايج زير به دست آمده که قابل ملاحظه است:
از مجموع هزار و اندي روايت، حدود 170 روايت به حذف نام علي (ع ) و مشابهات آن، نزديک 140 روايت به حذف عبارت « آل محمد» و مشابهات آن دلالت داشت و بيش از هفتاد روايت نيز در ارتباط با مسائل کلي امامت و ولايت بود.
دقت در اين آمارگيري نشان مي دهد که مجموع روايات مورد اشاره که به نحوي با نظريات افراطي گرانه غاليان همراه است- رقمي بيش از يک سوم تمامي روايات تحريف را تشکيل مي دهد.(380روايت از 1062 روايت )
آمار به دست آمده از اين نگاه کلي به روايات؛ مؤيد نتيجه به دست آمده از نمونه آماري قبلي است و بيش از پيش فرضيه مطرح شده در ابتداي تحقيق را تقويت مي کند و به نقش غاليان در دامن زدن به اين روايات اشاره مي کند.
شايد احاله کلام از اين پس به خواننده، و اجازه قضاوت به وي نسبت به اظهار نظر در اين خصوص منطقي تر باشد؛ چه آن که نتايج حاصل از بررسي ها، با صراحت تمام بر اين مطلب تکيه دارد که قسمت عمده روايات تحريف بر محور موضوعاتي چون اهل بيت، ولايت، امامت و اسامي ائمه (ع ) استوار است؛ موضوعاتي که با عقايد، اعمال و رفتار و انگيزه هاي غاليان ارتباطي تنگاتنگ دارد. حال، اگر روايات منتقل شده از منابع اهل سنت به مجموع روايات تحريف را نيز جداگانه در نظر بگيريم، نتيجه حاصل شده با شدت تمام تقويت مي شود؛ چرا که نسبت به باقيمانده روايات - که به موضوع خاصي ارتباط ندارند نيز تحليلي اين گونه مي توان ارائه داد که اين روايات را نيز غاليان به منظور زمينه سازي براي روايات مورد نظر خود نقل مي کردند.
دراينجا بازهم، قبل از آن که در مقام نتيجه گيري نهايي باشيم، براين نکته تاکيد داريم که تنها استنباط فوق، نبايد رهنمون ما در جهت انحراف از مسير حقيقت و رسيدن به نتايجي سطحي و غيرمنطقي باشد.
انگيزه هاي غاليان از طرح مساله تحريف
اين که چه عامل و يا عواملي در ترغيب غلات نسبت به نشر روايات تحريف موثر بوده است، امري بسيار مهم و نياز به آسيب شناسي جدي دارد. ما دربررسي خود در اين آسيب شناسي به اين انگيزه ها پرداخته ايم و آنها را ضمن دو دسته انگيزه هاي اصلي و فرعي بررسي مي کنيم:
انگيزه اصلي(واکنش سياسي )
به نظر مي رسد درگيري ها و منازعات سياسي بين گروه هاي شيعه وسني، غلات را به وادي ادعاي تحريف قرآن کشانده است و طرح مساله تحريف، واکنشي به فضاي سياسي جامعه بوده است.
محوريت امامت در انديشه شيعه، از دغدغه هاي بسيار کهن شيعه است. اين اهميت باعث گرديد تا تمام سعي متکلمان امامي بر اثبات اين مساله متمرکز گردد. آنچه که اماميه برآن پاي مي فشارند، وجود نص مويد برتاييد امامت علي(ع ) است؛ به عنوان مثال برخي آثار جدلي اماميه با معتزله در قرون دوم و سوم نشانگر وجود چنين منازعاتي در اين مساله است.(2 ) اثبات امامت حضرت علي (ع ) و رد ادعاهاي ارائه شده در اثبات خلافت ابوبکر، عمر و عثمان توسط شيعه شيعه را، در نهايت، در برابر اين سوال متکلمان اهل سنت قرارمي داد که اگر امامت علي(ع ) امر مهمي است، چرا در قرآن از آن ياد نشده است.
بازتاب اين مساله در انديشه اماميه به صورت پديدآمدن اتهام تحريف به قرآن و مصاحف جمع آوري شده در زمان خليفه اول و سوم جلوه نمود و در سطح افراطي تر، به صورت ادبيات مطاعن نگاري و خرده گيري برخلفاي سه گانه ظاهر شد.
پيروان مذاهب غلات، معتقد به تحريف قرآن موجود هستند و مي گويند تدوين و جمع آوري قرآن موجود، در عصر عثمان صورت گرفته و بسياري از آيات آن، ازجمله آيات مربوط به فضايل علي بن ابي طالب(ع ) و خاندان وي تحريف و حذف گرديده اند و تنها مصحف کامل، همان مصحفي است که به وسيله امام علي (ع ) تدوين يافته و حضرت رسول اکرم(ص ) آن را به دخترش فاطمه بخشيده و اين، همان مصحفي است که از امامي به امام ديگر منتقل شد است. (3 )
ابن واضح يعقوبي(مورخ معروف شيعي ) مي نويسد:
شيعيان غالي براي از حجيت انداختن عثمان در سال 398 نسخه اي از مصحف عبدالله بن مسعود را بر مصحف عثمان ترجيح دادند و اين اختلاف، باعث شد که علماي اهل سنت در آن عصر به رياست فقيه شافعي، ابوحامد اسفرايني محکمه اي تشکيل داده و به سوزاندن آن نسخه حکم کنند.(4 )
متکلمان شيعي، با استناد به گزارش هاي تاريخي و همچنين ساير روايات اهل سنت - که جمع آوري قرآن را به خليفه اول وسوم نسبت مي دهند- از علت از بين بردن مصاحف ديگر جز مصحف عثمان سوال مي کنند. استدلال متکلمان شيعه اين است که اگر در اين مصاحف، چيزي جز همين آيات موجود در مصحف عثماني نبوده است، چرا بايد آنها سوزانده شوند.
مرحوم آيه الله بروجردي نيز در اين باره ديدگاه قابل توجهي ارائه کرده اند. به عقيده ايشان کتاب خدا در زمان پيامبر مدون شد بود و رواياتي که از عامه و خاصه درباره تدوين قرآن پس از وفات پيامبر(ص ) نقل شده مجعول است. عامه براي بيان فضل ابوبکر و عمر و خدمت آنان به اسلام، احاديث تدوين قرآن در زمان ابوبکر با اشاره عمر را جعل کرده و از سوي آنان، اين روايات به خاصه انتقال يافته است. خاصه نيز در مقابل روايات جمع قرآن به دست حضرت امير(ع ) رابه گونه اي نقل کرده اند که از آن انکار حضرت نسبت به خلافت ابوبکر استفاده مي گردد. البته اين گونه روايات را عامه نيز نقل کرده اند، ولي به گونه اي که از آن خانه نشين شدن حضرت و عدم حضور براي بيعت با ابي بکر را توجيه کنند.(5 )
مرحوم آيه الله بروجردي، جمع قرآن به دست حضرت امير(ع ) را به شدت انکار کرده، مي فرمودند که روايات را در اين زمينه عامه و خاصه جعل کرده اند. صدر اين احاديث را عامه جعل کرده اند تا علت بيعت نکردن آن حضرت را در آغاز توجيه کنند و ذيل آن را خاصه جعل کرده اند. با اين هدف که بر عامه احتجاج کنندکه آن حضرت قرآن را جمع آوري کرد، ولي حاکمان وقت آن را نپذيرفتند.(6 )
گفته شده که به دليل تلاش هاي مداوم گروه هاي غلو در داخل جامعه شيعه، تمام مطالب مربوط به اين موضوع(تحريف ) به شکل شگفت انگيزي در نيمه نخست قرن سوم هجري بر مبناي روايات مورد پذيرش رجال اهل سنت شکل گرفت. غلات تلاش هاي بيشتري در مورد مشابه- که نام علي(ع ) يا اشاره اي به اهل بيت پيامبر مي توانست در آيه اضافه گردد- انجام دادند؛ به منظور طرح اين ادعا که مورد يا مواردي به عمد از قرآن حذف شده اند.(7 )
اتان کلبرگ هم مي نويسد:
بحث دروني و اختلاف درجامعه اماميه نسبت به قرآن تدوين شده در زمان عثمان راه آورد تاريخي پيچيده سياسي و ديني شيعه است. نااميدي ناشي از شکست علي(ع ) براي به دست گيري خلافت بعد از وفات پيامبر و جانشينان او، ريشه در اتهامات پي در پي عليه سه خليفه اول بوده است. اين روايات ناظر به تحريف و حذف، حتي اگر اکثرش جعلي باشند که حذف هاي عمدي در قرآن صورت گرفته، ناشي از نااميدي عميق و بازتابي از ديدگاه هاي ميان اماميه است.(8 )
براين اساس، برخي مطالب روايات شيعي از روايات اهل سنت گرفته شده است که در آنها گفته شده نام علي در برخي آيات بوده و بر ضد استدلال اهل سنت، مورد استفاده قرار گرفته است. اين گونه روايات، مبنايي براي جعل احاديثي قرارگرفت که براساس آن ادعا مي شده نام علي در قرآن ذکر شده است.
درواقع، مي توان گفت که ادعاي تحريف قرآن از سوي غاليان، اهرمي سياسي براي تضعيف جبهه مقابل بوده است؛ چرا که آنها از اين اخبار در منازعات بين شيعه و سني استفاده مي کردند. چنين انگيزه اي به صورت جدي در مورد فعاليت هاي غاليان قابل طرح است.
انگيزه هاي فرعي
1. افراط در محبت
اصل پديده غلو، درميان مردم، از يک منشا رواني -عاطفي سرچشمه مي گيرد؛ به طوري که هر فرد يا گروه اجتماعي سعي دارد براي توجيه عقيده خود، آن را از حد خود فراتر وانمود کند. غلو نزد برخي، ناشي از عشق و شيفتگي درحق معشوق است که در نتيجه آن، فرد ناخواسته در حق معشوق خود و اوصاف و ابعاد وجودي او غلو کرده و اين غلو را امري حقيقي و واقعي مي شمارد. اساس اين شگفتي، مبتني بر برتري معشوق از هر حيث است و اگر عينا آن را مشاهده نکند براي او مي سازد. در روان شناسي شخصيت، به اين وضعيت نفساني، «ادراک دلخواه» گفته مي شود که نوعي روش سازگاري و دفاعي نزد انسان هاست.(9 )
در مورد غلات منسوب به شيعه نيز بايد گفت که اين گروه به دليل افراط در محبت به اين وادي افتاده اند؛ چراکه اين منشا رواني- عاطفي در بسياري از شيعيان ساده دل وجود دارد و آنان را وادار به غلو درباره اهل بيت (ع ) مي کند و گاهي معجزات و کراماتي به آنان نسبت مي دهند که واقعيت تاريخي ندارد .(10 ) دربرخي از روايات، حضرت سجاد (ع )، علت غلو را دوست داشتن زياد مطرح مي کند. آن حضرت مي فرمايند:
يهوديان از بس، عزيز را دوست داشتند او را پسر خدا دانستند و مسيحيان، نيز، از شدت علاقه به حضرت عيسي(ع ) او را پسر خدا خواندند، درحاليکه عزيز و مسيح ازآنان برائت جستند و نيز آنان پيروان عزيز و مسيح نبودند. همچنين گروهي از شيعيان، از شدت محبت به ما، ما را از حد خود فراتر بردند. درحالي که نه آنان از ما هستند و نه ما از آنها.(11 )
ادعاي تحريف قرآن و حذف کلماتي چون اسامي ائمه(ع ) مي تواند در همين زمينه تحليل شود؛ با اين توضيح که دوستي ائمه(ع ) موجب شده است تا عده اي به چنين رواياتي دامن بزنند و با وارد کردن چنين اتهام بزرگي به قرآن به اهداف عاطفي و غيرعقلاني خود برسند.
محقق عالي قدر سلطان الواعظين مي نويسد:
عده ديگري از جاعلان حديث، غلات بوده اند که به نام علي(ع ) جعل حديث مي نمودند. به خيال فاسد خود، مقام مقدس آن حضرت را بالا بردند؛ ازجمله اخبار، اين که نقل نموده اند: مخالفان حضرت علي(ع ) اين قرآن را فاسد نموده اند و قرآن حقيقي، خدمت مولي امير المومنين(ع ) بوده است و بعد هم در دست ائمه طاهرين محفوظ است و از دسترس عموم مسلمانان خارج است در زمان ظهور حضرت مهدي(عج ) ظاهر مي گردد.(12 )
2. جهل و ناآگاهي
مي تون به جهل و ناآگاهي مردم هم به عنوان زمينه اي مهم در توسه وبسط روايات تحريف اشاره کرد؛ چنان که در برخي از روايات شيعه، جهل و ناآگاهي مردم به عنوان يکي از علل غلو ذکر شده است. حضرت امام رضا(ع ) در اين مورد بياني به شرح زير دارند:
بعضي از مردم ساده دل، معجزات و کرامات فراواني از ائمه(ع ) مشاهده مي کردند و چون نمونه آنها را از مردم عادي نديده بودند، تصور مي کردند که حتما صاحب اين معجزات داراي مقامي برتر از مقام بشري است و به اين ترتيب، به خدايي ائمه يا حلول روح خدايي در آنها قايل مي شدند.(13 )
نمي توان انکارکردکه غاليان شيعه به گونه اي، با ائمه اطهار(ع ) و اصحاب ايشان در ارتباط بوده اند و پذيرفتني است که عظمت معنوي و علمي، کرامت هاي نفساني، تاثيرات بياني، قدرت استدلال و رسايي زبان اين بزرگواران و اتصال نسبي آنان با پيامبر چه بسا برخي را نسبت به آنان، و البته برخلاف خواست آنان، دچار انحراف و کج فهمي کرده باشد.(14 )
روش هاي غاليان در طرح مسأله تحريف
شناخت راه ها و شيوه هايي که در مورد نحوه تاثيرگذاري غاليان در حوزه روايات تحريف به کار مي گرفته اند، مهم است و مي تواند مورد توجه قرارگيرد. در اينجا به اين روش ها اشاره مي کنيم:
1. تاويل باطل
تاويل قرآن از جمله عقايد شيعه است که غاليان براي توجيه عقايد باطل خود و همچنين جذب طرفداران اهل بيت عصمت به سوي خود از آن استفاده کرده اند.
تاويل در لغت، از «اول» به معناي بازگشت، گرفته شده است.(15 ) طبق بسياري از احاديث شيعه، هم آيات قرآن ظاهري دارند و باطني.(16 ) به بيان معناي ثانوي آيه، «بطن» مي گويند که نيازمند تاويل است. ظاهر آنها همان است که همه کس مي تواند آن را بفهمد، اما باطن قرآن را جز افرادخاصي نمي توانند درک کنند. دربعضي روايات آمده است که خداوند، علم تنزيل(ظاهر قرآن ) و تاويل را به پيامبر اکرم(ص ) تعليم فرمود و آن حضرت اين علم رابه حضرت علي(ع ) آموختند.(17 ) در روايات ديگر نيز، ائمه (ع ) بيان کرده اند که «ماييم راسخان در علم».(18 )
براين اساس مي توان گفت چون تاويل در حقيقت، دانستن معناي اصلي آيه و بطن آن است، جز از طريق راسخان در علم - که پيامبر و حضرات معصومان(ع ) هستند- ممکن نيست؛ اما غاليان -که مسلماً از راسخان در علم نبوده اند- براي رسيدن به مطامع دنيوي خود و با علم بسيار اندک خود، به سراغ قرآن آمده و آيات بسياري از آن را برخواست ها ،تمايلات و عقايد خود تفسير کرده اند.
برخي متذکر شده اند که در الکافي، نزديک به 96 روايت وجود دارند که متضمن تفسير بيش از يکصد آيه در حق علي و ائمه اطهار(ع ) است و گفته شده است که بيشتر آنها به دور از مدلول الفاظ و شيوه قرآني اند؛ ضمن آن که راويان آنها ضعيف و اهل غلو و متهم به وضع و کذب هستند و نحوه بيان آنها به دور از شان ائمه اطهار (ع ) است که بخواهند در آيات قرآني به گونه اي دخل و تصرف نمايند که درخشش و رونقش را از بين ببرند و فصاحت و بلاغت معجزه گونه آن را مخدوش نمايند.(19 )
هرچند نمي توان انکار کردکه آياتي درحق و فضيلت اهل بيت(ع ) واردشده که مستند و مورد اتفاق مسلمانان است، ولي درايت و تيزانديشي يک محقق اقتضا مي کند که اين گونه روايات را با وسواس بيشتري مورد دقت قراردهد؛ چنان که يکي از محققان چنين دقتي را به خرج داده است:
امام صادق (ع ) در تفسير آيه 40 سوره نور فرمود: (کظلمات في بحر لجي ). يعني خليفه اول و دوم، (يغشاه موج )، يعني خليفه سوم، و (ظلمات بعضها فوق بعض )، يعني معاويه بن ابي سفيان و بني اميه، (من لم يجعل الله له نورا )، يعني اگر خداوند براي کسي اماماني را از فرزندان فاطمه(ع ) قرارندهد، (فما له من نور )، يعني در قيامت امامي نخواهد داشت.(20 )
اين محقق درتوضيح اين روايت مي نويسد:
چه بسا بتوان روايت هايي را در اين باره به صورت نزديک و موافق منطق و عقل، تاويل و تفسير کرد، اما اين روايت و امثال آن هيچ تاويلي نمي پذيرد و نمي توان اشکالات و عيوب آنها را ناديده گرفت؛ چرا که اين تفسير منسوب به امام، اول اين که، به دور از ظاهر آيه است و دوم اين که مورد تاييد شيوه قرآني نيست، و سوم اين که، بسيار دور از شخصيت و شان والاي امام است که بااين تعبيرات به دور از تاييد نقل و عقل و به دور از شخصيت و شان والاي امام است که با اين تعبيرات به دور از تاييد نقل و عقل و به دور از منطق و روش ائمه اطهار(ع ) ،آيه را به خلفاي سه گانه حمل کند. علاوه بر اين که، سند اين روايت، سهل بن زياد از محمدبن حسن بن شمون، از عبدالله بن عبدالرحمن اصم، از عبدالله بن قاسم، از صالح بن سهل همداني است که همه متهم به ضعف، غلو، کذب و دست در احاديث اهل بيت (ع ) هستند.(21 )
2. نقل روايات سني
يکي از علل پيدايش و گسترش روايات تحريف، مساله انتقال روايت اهل سنت به مجموعه روايات شيعه است؛ اما در مورد اين که اين انتقال، چگونه صورت پذيرفته است، بايد گفت علاوه بر عامل حسن علما مي توان به نقش غاليان در اين زمينه نيز اشاره کرد. غاليان براي تقويت ديدگاه هاي خود در مورد ادعاي تحريف قرآن، اخبار ساخته زنادقه در مکتب اهل سنت را نيز به مجموعه روايات خود، افزودند.
از ديدگاه علامه عسکري، غاليان نقش موثري در راه يابي مساله اختلاف قرائات موجود در مکتب خلفا به مکتب اهل بيت (ع ) داشته اند.(22 )
محقق ديگري نيز مي نويسد:
عامل ديگر که ظاهرا در ورد اين نوع احاديث به ادبيات شيعي سهم داشته- علاقه خاص پيروان برخي جريانات الحادي غلو در ميان فرقه هاي شيعه بوده است. غلات از اين اخبار در منازعات بين مذهبي با شيعيان معاصر معتدلشان بهره برداري کرده اند. بسياري از روايات سني درباره تحريف قرآن به واسطه راويان حديثي چون احمدبن محمدسياري، محمدبن حسن بن جمهور عمي بصري، مفضل بن عمر جعفي، يونس بن ظبيان و منخل بن جميل بن کوفي به ادبيات شيعه واردشده بود. همه اين افراد به خاطر آراي غلو و گرايش هاي الحادي معروف بودند و به دليل همين نظريات از جريان غالب تشيع در زمانشان و همچنين در بعد، کنار نهاده شده بودند.(23 )
به طور نمونه مي توان به روايت زير اشاره کرد:
عن ابي عبدالله (ع ) قال: هکذا انزل الله «لقد جائکم رسول من انفسنا عزيز عليه ما عنتنا حريص علينا بالمومنين رئوف رحيم».(24 )
ملاحظه مي شود که روايت مذکور، کلمات «انفسکم» ، «عنتم» و «عليکم» را درآيه آخر سوره توبه به «انفسنا» و «عنتنا» و «علينا» تغيير داده است و اين تغيير، از نظر مفهومي، در ارتباط با عقايد غلات معنا پيدا مي کند. علامه عسکري در مورد اين روايت مي نويسد:
روايت مذکور در الکشاف(ج2، ص223 ) هم آمده است و بنابراين مي توان گفت که برخي از غلات، اين قرائت را از مکتب خلفا گرفته و سندي براي آن ساخته و به امام صادق(ع ) نسبت داده اند و آن گاه کليني، اين روايت را از سهل بن زياد غالي در کتاب الکافي آورده است.
3.جعل و تصرف
پديده جعل، شاخصه مهمي است که بايد در ارتباط با فعاليت هاي غاليان، مورد توجه جدي قرارگيرد. البته شايد برخي جعل حديث به معناي اين که جعل کننده تمام متن حديث را با معاني و الفاظ آن ساخته و براي آن سندي درست کند، نوعي خيال پردازي بدانند، اما بايد اعتراف کرد که در ميان روايات تحريف هم، رواياتي وجود دارد که غاليان آن را جعل کرده اند و سپس به مصادر روايي ما راه يافته اند.(25 )
براي نمونه، احمدبن محمدبن ابي نصر نقل مي کند که موسي بن جعفر(ع ) به من مصحفي داد و فرمود: در آن نگاه نکن! من آن را بازکردم و سوره (لم يکن الذين کفروا ) را درآن خواندم. در لابه لاي آن هفتاد تن از قريشيان را با نام و نشان ديدم. آن گاه امام(ع ) پيام فرستادندکه مصحف را باز فرستم.(26 )
گفته شده که اين حديث از ساخته هاي اهل غلواست و در جعلي بودن اين حديث، همين بس که امام(ع ) مصحف رابه کسي بدهد، اما به او بگويد، درآن نگاه مکن، که اين کاري عبث است، و برفرض اگر چنين کتابي وجود داشته، بايد از ميراث ائمه(ع ) باشد؛ پس چگونه امام(ع ) اين ميراث مهم را به فردي که خويشتن دار نيست مي سپارد؟!(27 )
شاهد مهمي براي جعل ودست بردن در احاديث، حديث زير است. عياشي از علي بن حسن بن فضال، از حمران بن اعين روايت نموده است که حکم بن عتيبه نقل نموده که وي روايتي از امام سجاد روايت نموده و درآن از علم علي(ع ) در آيه اي سوال شده است. چون از او در مورد اين روايت سوال نمودم پاسخم را نداد. حمران بن اعين خود به نزد امام باقر و از ايشان در اين مورد صحت آنچه که از حکم به روايت ديگران شنيده بود، سوال نمود. حکم گفته بود که منزلت علي همچون منزلت جانشين سليمان و موسي است درحاي که او نبي يا رسول نبوده است. در تاييد مدعاي خود، حکم آيه اي را اين گونه تلاوت کرده است «و ما ارسلناک من قبلک من رسول و لانبي ولامحدث». حمران بعد از اين نقل مي گويد که امام باقر از چنين قرائتي تعجب نمودند(فعجب ابوجعفر ).(28 )
صورت ديگر اين روايت چنين است: «حمران بن اعين گفته است که به نزد امام باقر رفتم و به او گفتم که حکم بن عتيبه براي ما حديثي از امام سجاد نقل کرده است که علم علي در آيه اي از قرآن مورد اشاره قرارگرفته است و ما آن را پنهان مي داريم و آيه را به صورتي که در روايت قبلي ذکر شده، نقل کرده است.(29 )
کليني اين روايات را به صورت ديگري آورده است. وي از قول حمران بن اعين نقل کرده است که وي گفته به نزد امام باقر رفتم. امام به من فرمود که علي فردي محدث بوده است. از نزد حضرت که خارج شدم، پيش ياران خود رفتم و به آنان گفتم که سخن شگفتي را مي خواهم براي شما بيان کنم. آنان از من پرسيدند اين سخن چيست؟ با آنان گفتم که از امام باقر شنيدم که ايشان گفتند علي محدث است. آنان از من خواستند که به نزد امام رفته و معناي محدث بودن علي را جويا شوم. بار ديگر به نزد امام رفتم و به ايشان گفتم که اصحاب من خواسته اند که از شما درباره معناي محدث بودن علي سوال کنم. امام پاسخ دادند که ملکي با وي سخن مي گويد. به امام گفتم: مگر علي پيامبر است؟ امام دست خود را تکان داد و گفتند «او کصاحب سليمان او کصاحب موسي او کذي القرنين».(30 ) مقايسه اين روايت ها نشان مي دهد که راويان، گاه مطالب شنيده شده از ديگرن را به احاديث خود اضافه مي کرده اند.
4. نقل روايات مشابه و متشابه
غاليان، روايات صحيحي را که نزديکي معنايي زياد با حوزه تحريف قرآن مي توانست داشته باشد، به گونه اي نقل مي کردند که دلالت بر تحريف به نقصان را در پي داشته باشد. به عبارت ديگر، با دخالت دادن برداشت غاليان خود در اين گونه روايات، اين دسته روايت را با خود همراه مي کردند.
پيش تر به اين نکته اشاره شد که عالمان امامي در تفسير آيات، تفسير آيه را در ضمن تفسير وارد مي کردند. اما تفاسيري اين گونه مي توانست اين گمان را پديد آورد که عبارت داخل شده درآيه، بخش حذف شده از آيه بوده است. حتي از اين طريق، اين امکان وجود داشته که روايات جديدي دال بر تحريف جعل شده باشد که اساسا ناظر به تحريف نبودند. اين روايات مي توانست مورد توجه جريان غلو درميان اماميه قرار گيرد که مي توانستند قراردادن اين روايات، ادعاي تحريف قرآن را مطرح کنند. اين عمل با تغييرات ساده اي در نقل متون کهن تر تفسيري امامي مي توانست رخ دهد.
غاليان تمامي رواياتي را که به نحوي مي توانست مويد نظريات آنها باشد - مثل روايات اختلاف قرائت- نقل مي کردند تا در پرتو آنها، بتوانند روايات جعلي و مغشوش خود را نيز نشر دهند.
در اين زمينه حتي رواياتي را نقل مي کردند که ارتباطي با اهداف آنها نداشت، ولي زمينه را آماده مي کرد تا اذهان جامعه نسبت به ساير رواياتي را که به مقتضاي غلوشان نقل مي کنند، مشکوک نشده و مورد قبول، واقع شود. (31 )
نتيجه
در بيان نتيجه، تاکيد بر اين نکته ضروري است که« بررسي نقش غاليان در روايات تحريف قرآن» ارتباط تنگاتنگي با مبناي ما در چگونگي شکل گيري نظريه تحريف دارد. با اين توجه، نقش غاليان با توجه به هريک از سه ديدگاه قابل طرح، به صورت زير قابل استنتاج است:
الف. ديدگاه اول
اين ديدگاه-که بيشتر از سوي خاورشناسان مطرح گرديده است- مدعي است که اماميه در گذر از دوره غيبت صغرا در نظر خود درباره عدم تحريف قرآن تغييراتي را پذيرفته است. ادعا اين است که اماميه، حداقل بخش اعظمي از آن، در دوره قبل از غيبت صغرا به تحريف قرآن و نقصان و حذف برخي آيات اعتقاد داشتند. تنها با شروع غيبت کبرا، لزوم تجديد نظر در اين مساله شکل گرفت و درنهايت، عقيده به وثاقت قرآن و عدم تحريف آن پديده آمد و عقيده غالب بين اماميه گرديد.
براساس اين مبنا، غاليان نمي توانند جايگاه موثري در حوزه روايات تحريف داشته باشند. از ديد صاحبان اين تفکر، انديشه عدم تحريف تنها مربوط به سده هاي اوليه تاريخ فکري شيعه است و حداکثر، آن است که بپذيريم اعتقاد به عدم تحريف، به صورت تقيه از طرف عالمان شيعي مطرح شده است. لذا قبول اين انديشه، ديگر سهمي براي غاليان باقي نمي گذارد؛ چرا که وقتي اصل پديده تحريف به خود شيعه نسبت داده شود، ديگر جايي براي طرح نقش غاليان منتسب به شيعه باقي نمي ماند.
اتان کلبرگ مي نويسد:
گرويه از انديشمندان شيعي صدر نخست، معتقد به يک گروه افراطي(غاليان ) يا ديگر فرق غلات وابسته بوده اند؛ گروهي که بعدها در انديشه امامي تاثيراتي نهاد با اين وجود بسياري از افکار غاليان رد شده است. اگرچه آگاهي هاي ما درباره غاليان مبتني بر منابع مخالفان آنهاست، اما تا حدي به عقايد آنها ازطريق کتاب فرق الشيعه، نوشته ابومحمدحسن بن موسي نوبختي وکتاب المقالات و الفرق، نوشته سعد بن عبدالله اشعري قمي دست مي يابيم. در وصف عقايد اظهار شده از سوي غاليان توسط نوبختي و سعدبن عبدالله قمي هيچ خبر خاصي نسبت به ترديد صحت مصحف عثماني درج نشده است. يک دليل محتمل اين است که چنين مساله اي جايگاه اصلي در عقايد غاليان نداشته است.(32 )
ب. ديدگاه دوم
ادبيات جدلي و نقش آن در شکل گيري نظريه تحريف، ديدگاهي است که اصل آن از آيه الله العظمي بروجردي است و محقق ارجمند حسين مدرسي طباطبايي نيز در مقاله اي آن را مدلل نموده است؛ به اين ترتيب که ماهيت نظريه تحريف قرآن را برخاسته از ادبيات جدلي اماميه درمبحث امامت دانسته اند. بر اين اساس، نظريه تحريف قرآن برخاسته از مباحث کلامي بين شيعه و اهل سنت در مساله اثبات امامت حضرت امير و رد ادعاهاي ارائه شده در اثبات خلافت ابوبکر، عمر و عثمان مبتني بر اجماع امت بوده و به خودي خود فاقد اصالت است؛ چنان که بخش گسترده اي از احاديث دال بر تحريف، در حقيقت، تفاسير داخل شده توسط فقها و علماي اماميه در تفسيرآيات است.
نظريه تحريف قرآن -که بخشي از آن بازتاب نظريات اماميه نسبت به خلافت است- هم از سوي متکلمان امامي در مقام ساکت نمودن حريفان درمباحث کلامي مورد استفاده بوده و هم از سوي غاليان به عنوان آن که ياد صريحي از نام علي(ع ) در قرآن مطرح بوده است. عاملي که باعث تداول اين احاديث بود، تلاش اماميه در اثبات امامت بلافصل علي (ع ) بوده است. بخش مهمي از اين مساله را بايد در مصحف امام علي جستجو کرد. افضليت علي(ع ) در تمامي شوون، نکته اي است که اماميه در استناد آن در اثبات امامت حضرت تاکيد فراواني دارد. از سوي ديگر، اعتقاد اماميه بر وجود چنين مصحفي در طول تاريخ با اين نظر همراه بوده که در آن مصحف، تفسيرآيات نيز نگاشته شده است. بخشي از روايات موجود در کتب اماميه بازتاب دهنده ديدگاه هاي کلامي و بخشي بازتاب دهنده تفاسير کهن امامي و برخي نمايانگر اعتقاد غاليان است. بنابراين، براساس اين ديدگاه، غاليان به عنوان ابزاري براي انتقال روايات تحريف به مجموعه احاديثي شيعه مطرح هستند.
ج . ديدگاه سوم
اين ديدگاه را مي توان نظر غالب عالمان شيعي قلمداد کرد. اعتقاد به عدم هرگونه تحريف در قرآن، در اين ديدگاه به گونه اي شمول داردکه گذشته از آن که مرزي بين قرون اوليه و متاخر ايجاد نمي کند، با قاطعيت تمام، در مقابل هرگونه روايتي که دلالت بر تحريف داشته باشد مقاومت مي کند. بر اين اساس، تمامي توجيه ها و راه حل هايي که براي رفع اتهام تحريف نسبت به روايات تحريف صورت گرفته، تنها در مورد اندکي از آن روايات که سند آنها، مقبول باشد، راهگشا خواهد بود؛ چرا که ضعف سندي، از هويداترين شاخصه هاي روايات تحريف است.
از مجموع بيش از هزار روايتي که موهم تحريف اند، تعدادي نزديک به دو سوم (613روايت ) از طريق غاليان نقل شده است. معناداربودن اين رقم، انگيزه اي جدي براي بررسي نقش غلات در روايات تحريف تلقي مي گردد و تحقيق حاضر نيز با همين انگيزه تدوين يافته است، ولي بايد توجه داشت که تعيين هر گونه نقشي براي غلات در اين تحقيق، با صرف نظر کردن از نقش ساير گروه ها و راويان ضعيف و فاسد صورت گرفته است.
همسويي عقايد و انگيزه هاي غلات با موضوعات مطرح شده در روايات تحريف، نقش غلات در توسعه، ترويج و احيانا جعل روايات تحريف را پررنگ تر مي کند. اين مساله، از آن جهت حائز اهميت است که مي بينيم روايات مربوط به فضايل اهل بيت (ع ) با روايات تحريف، هم خواني زيادي دارند؛ اگرچه اين امر به تنهايي نمي تواند موجب انکار کلي نسبت به فضايل مطرح شده گردد، اما اين نتيجه را در پي داردکه ما در برخورد با اين گونه روايات با دقت و وسواس بيشتر ي عمل کنيم.
نقش غاليان، براساس اين ديدگاه، هيچ گاه يک نقش مطلق تلقي نمي گردد. به عبارت ديگر، غاليان با همه اوصاف و انگيزه هايي که براي آنان ترسيم شده است، در همان محدوده معين شده در اين تحقيق در پيدايش و گسترش روايات تحريف موثر بوده اند. اين بدان معناست که گذشته از مشکل سندي بسياري از اين روايات نبايد به تفسيري بودن بسيار ديگري از آنها بي توجه بود. البته نوع تلقي از اين روايات تفسيري مي تواند به نوعي مرتبط با عملکرد غاليان محسوب گردد. لزومي ندارد که ايفاي نقش غاليان را فقط در پديده هايي چون وضع و جعل پيگيري کنيم. چه بسا ترويج روايات متشابهي که به نحوي مي توانسته مويد انديشه هاي غاليان باشد، به همراه برداشت هايي نادرست، ازجمله اين تاثيرات محسوب گردد. اين تاثيرات مي تواند تا آنجايي هم پيش رفته باشد که بتوانيم تصرف هاي لفظي در متن اين روايات (مثل اضافه کردن عباراتي چون هکذا نزلت، علي خلاف ما انزل الله، نزل جبرئيل بهذه الايه هکذا ) را معلول اين تاثيرات بدانيم.
کتابنامه
- اختيار معرفه الرجال(رجال الکشي )، محمدبن حسن طوسي، تحقيق: ميرداماد- محمدباقر حسيني- سيدمهدي رجايي، قم: موسسه آل البيت (ع )، 1404ق.
- الاعتقادات، شيخ صدوق، تحقيق: عصام عبدالسيد، [بي جا]،[ بي تا].
- بحارالانوار الجامه لدرر الاخبار الائمه الاطهار، محمدباقر مجلسي، بيروت: موسسه الوفاء، دوم 1403ق.
- البيان في تفسير قرآن، سيدابوالقاسم خويي، بيروت: دارالزهرا[بي تا].
- پژوهشي در تاريخ حديث شيعه، مجيد معارف، [بي جا] موسسه فرهنگي هنري ضريح، دوم، 1376ش.
- تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا قرن هفتم هجري، رسول جعفريان ، قم: انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، 1369ش.
- تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلامي تا قرن چهارم هجري، محمدجواد مشکور، تهران: اشراقي، سوم ،1362ش.
- تاريخ اليعقوبي، احمدبن محمدبن واضح يعقوبي، بيروت[بي نا]، 1960م.
- تهذيب الاصول، امام خميني رحمه الله، بيروت: دارالفکر، [بي تا].
- حقايق هامه حول القرآن الکريم، سيد جعفر مرتضي عاملي، قم: موسسه النشر الاسلامي [بي تا].
- الخصال، شيخ صدوق، تحقيق: علي اکبر غفاري، [بي جا]، جماعه المدرسين في الحوزه العلميه، [بي تا].
- رجال الطوسي، محمدبن حسن طوسي، تحقيق: جواد قيومي اصفهاني، قم: موسسه النشر الاسلامي، 1415ق.
- رجال النجاشي، احمدبن علي نجاشي، تحقيق: سيد موسي شبيري زنجاني، قم: موسسه النشر الاسلامي، پنجم، 1416ق.
- روان شناسي شخصيت، علي اکبر سياسي، تهران: انتشارات اميرکبير، چهارم، 1357ش.
- شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبه الله ابن ابي الحديد، تحقيق: محمدابوالفضل ابراهيم، بي جا، دراالاحيا الکتب العربيه، [بي تا].
- الشيعه والقرآن، احسان الهي ظهير، لاهور: اداره ترجمان السنه، 1403ق.
- صيانه القرآن من التحريف، محمدهادي معرف، قم: موسسه النشر الاسلامي، 1413ق.
- غاليان: کاوشي درجريان ها و برآيندها، نعمت الله صفري فروشاني، مشهد: بنياد پژوهش هاي آستان قدس رضوي، 1380ش.
- فرق الشيعه، ابومحمدحسن بن موسي نوبختي، نجف: مکتب الحيدريه، چهارم، 1388ق.
- فصل الخطاب في اثبات تحريف کتاب رب الارباب، حسين نوري طبرسي، چاپ سنگي، کتابخانه تخصصي حديث.
- الفهرست، محمدبن حسن طوسي، قم: موسسه النشر الاسلامي، 1417ق.
- القران الکريم و روايات المدرستين، سيد مرتضي عسکري، تهران: دانشکده اصول الدين، 1378ش.
- الکافي، محمد بن يعقوب کليني، تحقيق: عي اکبر غفاري، بي جا، درالکتب الاسلاميه، سوم، 1388ق.
-کليات في علم الرجال، جعفر سبحاني، مرکز مديريت حوزه علميه قم، 1410ق.
- مراه العقول في شرح اخبارآل الرسول، محمدباقر مجلسي، تهران: درالکتب الاسلاميه، 1363ش.
- معجم الحديث و تاريخ نشره و تدوينه و ثقافته عند الشيعه الاماميه، محمد بهبودي: [بي جا]، مرکز انتشارات علمي و فرهنگي، 1362ش.
- المفردات في غريب القرآن، حسين بن محمد(راغب ) اصفهاني، تهران: المکتبه الرضويه، [بي تا].
- المقالات والفرق، سعد بن عبدالله اشعري قمي، تصحيح: محمدجواد مشکور، بي جا، مرکز انتشارات علمي و فرهنگي، دوم، 1361ش.
- مکتب در فرايند تکامل، حسين مدرسي طباطبائي، ترجمه، هاشم ايزدپناه، نيوجرسي: موسسه انتشاراتي داروين، 1375 ش.
- من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، تحقيق: علي اکبر غفاري، قم: جامه المدرسين، دوم، 1404ق.
- الموضوعات في الاثار و الاخبار، هاشم معروف حسني، بيروت: دارالتعاريف للمطبوعات، 1407ق.
- «بررسي و نقد روايات تحريف»، محسن بيات، پايان نامه کارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث، دانشکده ادبيات دانشگاه تربيت مدرس، 1373ش.
- «شيخ صدوق و نظريه تحريف قرآن»، محمدکاظم رحمتي، کتاب ماه دين، ش34-35.
- «نکاتي چند درباره موضع اماميه در خصوص قرآن»، اتان کلبرگ، ترجمه: محمدکاظم رحمتي، کتاب ماه دين، ش34 و 35
نويسنده:محمدحسن احمدي*
پي نوشت:
1. طاهريان، فرزندان طاهر بن الحسين(فرمانده سپاه مامون ) هستند. طاهر پس از آن که امين را کشت، حاکم خراسان شد و پس ازاو فرزندانش حکم راني را به دست گرفتند. گويا احمدبن محمدبن سياره، منشي يکي از واليان عباسي در بغداد بوده است (ر.ک، تاريخ طبري، يعقوبي و مسعودي )
2. رجال النجاشي، ص80.
3. رجال الکشي، ص606، ظاهرا اين کلام، از امام عسکري(ع ) صادر شده و ناسخ، به اشتباه به امام جواد(ع ) نسبت داده است. (قاموس الرجال، ج1، ص401 )
4. رجال النجاشي، ص 80.
5. الاستبصار، ح 846.
6. البيان في تفسير القران، ج3، ص72.
7. نجاشي مي نويسد: له کتب وقع الينا منها: کتاب ثواب القرآن، کتاب الطب، کتاب القرائات، کتاب النوادر، کتاب الغارات (رجال النجاشي، ص 80 )
8. فهرست نسخه هاي خطي کتابخانه آيه الله مرعشي نجفي، ج4، ص243.
9. بررس و نقد روايات تحريف، ص53-55.
10. همان، ص 82.
11. رجال الکشي، ص552.
12. رجال النجاشي، ص332.
13. الفهرست، ص223.
14. رجال الکشي، ص546.
15. البيان في تفسر القرآن، ج17، ص320.
16. رجال الکشي، ص545؛ رجال(ابن داود حلي ) ص276.
17. البيان في تفسير القران، ج18، ص151.
18. همان، ج 17، ص168.
19. الفهرست، ص219.
20. البيان في تفسير القرآن، ج18، ص151.
21. رجال الطوسي، ص 343 و 363.
22. رجال النجاشي، ص365.
23. البيان في تفسير القرآن، ج17، ص136.
24. رجال النجاشسي، ص185.
25. رجال الطوسي، ص 299.
26. البيان في تفسير القرآن، ج9، ص 354.
27. رجال النجاشي، ص418.
28. البيان في تفسير القرآن، ج19، ص278.
29. رجال النجاشي، ص182.
30. رجال الکشي، ص375.
31. البيان في تفسير القرآن، ج9، ص300.
32. رجال الکشي، ص303.
33. البيان في تفسير القرآن، ج21، ص204.
34. رجال النجاشي، ص448.
35. البيان في التفسير القرآن، ج21، ص 204.
36. همان، ص 337.
37. همان، ص 421.
38. رجال الکشي، ص 368.
39. البيان في التفسر القرآن، ج16، ص 189.
40. رجال النجاشي، ص421.
41. رجال الکشي، ص 368.
42. البيان في تفسير القران، ج19، ص357.
43. رجال النجاشي، ص 122.
44. البيان في تفسير القران، ج5، ص 87.
45. رجال النجاشي، ص368.
46. همان، ص 188.
47. معالم العلماء، ص57.
48. الاستغاثه في بدع الثلاثه، نسخه خطي، برگ هاي 31 ب الف 31.
49. رجال النجاشي، ص265.
50. فهرست الطوسي، ص155.
51. مراد از تخميس در نزد غلات آن است که مصالح عالم به پنج نفر يعني سلمان فارسي مقداد، عمار، اباذر، و عمروبن اميه الضمري واگذار شده است .
52. البيان في تفسير القرآن ج12، ص 269.
53. حقايق هامه حول القرآن الکريم، ص30.
54. طبقات الکبري، ج6، ص333.
دانشجوي دکتري علوم قرآن و حديث در دانشگاه تربيت مدرس.
2. اعتقادات الاماميه، ص93-94.
3. صيانه القرآن عن التحريف، ص111.
4. فصل الخطاب في اثبات تحريف کتاب رب الارباب، ص5.
5. مرآه العقول، ج12، ص525.
6. الانوار النعمانيه، ج2، ص357.
7. غاليان، کاوشي در جريان ها و برآيندها، ص63-65.
8. المفردات في غريب القرآن، ص 365.
9. تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلامي تا قرن چهارم هجري، ص151.
10. معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواه، ج19، ص136.
11. من لايحضره الفقيه، ج، ص 358.
12. تصحيح الاعتقاد، ص 135.
13. تنقيح المقال، ج1، ص 212.
14. کليات في علم الرجال، ص 93 به نقل از الفوائد الرجاليه، ص 9- 38.
15. تاريخ تشيع در ايران ازآغاز تا قرن هفتم هجري، ص110.
16. صحيح بخاري، ج8، ص144.
17. من لا يحضره الفقيه، ج37، ص408.
18. شرح نهج البلاغه، ج 4، ص105.
19. الخصال، ص 416.
20. بحارالانوار، ج25، ص265.
21. همان، ص 270.
22. همان، ص 296.
23. همان، ج25، ص279.
24. همان.
25. همان، ص 294.
26. فرق الشيعه، ص93.
27. المقالات و الفرق، ص39، ص 63؛ فرق الشيعه، ص49.
28. پژوهشي در تاريخ حديث شيعه، ص298.
29. کليات في علم الرجال، ص419.
30. الموضوعات في الاثار و الخبار، ص150.
31. رجال الکشي، ص147.
32. بحارالانوار، ج3، ص294.
33. الکافي، ج1، ص265 به بعد .
34. الموضوعات في الاثار و الاخبار، ص308.
35. سوره مومنون، آيه 44.
36. المقالات و الفرق، ص 50.4. تحريف عقايد شيعه
پيش تر عقايدي که غلات به آنها معتقد بودند، عقايدي بود که اصل آنها از شيعه گرفته شده بود، ولي آنها آن عقايد را به شکل تحريف شده عرضه کردند. برخي از اصطلاحات، داراي معاني کش داري هستند و امکان دارد برمعاني درست و غلط دلالت کنند. «تفويض» در رديف اين اصطلاحات است که در احاديث شيعه از آن سخن به ميان آمده است. مراد از تفويض، از ديدگاه شيعه آن است که پيامبر وبعد از ايشان ائمه اطهار(ع)، مسؤول تبليغ احکام و بيان حلال و حرام هستند؛(638) اما غلات اين معنا را تحريف کردند و مدعي شدند که تفويض به اين معناست که خداوند همه چيز، حتي امور خلق و تدبير را، به پيامبر و ائمه (ع) تفويض کرده است.(639)
تحريف در مفهوم هايي چون: رجعت، مهدويت، شفاعت و بدا، بر مباني فکري غلات، صورت مي گرفت؛ ازجمله آن که مثلا رجعت را در حقيقت بخشي از نظريه تناسخ خود مي گرفتند و يا آن که به مهدويت يکي از امامان و يا رهبران خود قايل بودند. شفاعت را نيز- که از اصول مسلم شيعه است- به صورتي ارائه کردند که تشويقي براي گناه کردن دوست داران ائمه (ع) باشد.
تحريف معنوي و تاويل قرآن و تعاليم ديني براساس تمايلات فرقه اي غلات، ماندن تطبيق برخي آيات قرآني بر ائمه اطهار(ع) به قصد ذکر مناقب آنها و برخي اصحاب به قصد ذکر مثالب ايشان، نيز از جمله فعاليت هاي آنها به شمار مي رود؛ مثلا اين که خطابيه مي گفتند: تاويل آيه(ثم ارسلنا رسلنا تترا)،(640)
آن است که در هر عصري دو رسول لازم است که يکي ناطق و گويا و ديگري صامت و خاموش است و محمد(ص)، رسول ناطق و علي(ع)، رسول خاموش است. (641)
اصل نظريه تحريف و اعتقاد به کم شدن يا تحريف در آيات قرآني نيز در همين زمينه، قابل بحث است. ادعاي تحريف يا اسقاط آيات قراني مربوط به ائمه اطهار(ع) و عدم حجيت قرآن موجود، فرايندي است که غاليان، به منظور اثبات عقايد خود، آن را ترويج مي کردند.
.
1. درمورد 4 و 9 روايات مربوطه اگرچه در موضوع امامت نيستند ولي اين روايات اصالتاً شيعي هم نبوده و از مصادر اهل سنت به جوامع حديث ما راه يافته است.
2. به عنوان نمونه، هشام بن حکم، کتابي را با عنوا الرد علي من قال بامامه المفضول و مومن طاق نيز کتابي با همين عنوان نگاشته است براي مطالعه بيشتر ر.ک: «شيخ صدوق و نظريه تحريف قرآن» محمد کاظم رحمتي(کتاب ماه دين، ش34 )
3. تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلامي تا قرن چهارم هجري، ص345.
4. تاريخ يعقوبي، ص197.
5. نهايه الاصول، ص 383-384.
6. الحجه علي فصل الخطاب القول في ابطال القول بتحريف الکتاب، ص12-15.
7. ستزيه هاي ديرينه در مورد تحريف قرآن هفت آسمان ش11، زمستان 1383.
8.« نکاتي چند درباره موضع اماميه در خصوص قرآن »، ص47.
9. روان شناسي شخصيت، ص98.
10. غاليان: کاوشي در جريان ها و برآيندها، ص 43.
11. رجال الکشي، ص79.
12. صد مقاله سلطاني، ص288.
13. بحارالانوار، ج25، ص271.
14. الموضوعات في الاثار و الاخبار، ص 150.
15. المفردات في غريب القرآن، ص31.
16. بحارالانوار، ج40، ص94.
17. همان، ج 92، ص97.
18. همان، ص92.
19. الموضوعات في الاثار والاخبار، ص 314-316.
20. الکافي، ج1، ص 195.
21. الموضوعات في الاثار و الاخبار، ص293.
22. القرآن الکريم و روايات المدرستين، ج3، ص 246.
23. مکتب درفرايند تکامل، ص45.
24. الکافي، ج3، ص428.
25. القرآن الکريم و روايات المدرستين، ج3، ص46.
26. الکافي، ج8، ص 52-53.
27. پژوهشي در تاريخ حديث شيعه، ص303-304.
28. رجال الکشي، ص117.
29. همان، ص 177.
30. الکافي، ج 1، ص271.
31. القرآن کريم و روايات المدرستين، ج3، ص 466.
32. «نکاتي چند درباره موضع اماميه در خصوص قرآن»، ص43.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید