دلهاي پريشان وناآرام مردم سرزمينهاي دور و نزديک به دنبال آرامش ونشاط اند ، به دنبال گمشده اي مي گردند ، تشنگاني که له له زنان به هواي آب در پي هرسرابي مي دوند ، اما پس از اندکي آنچه حاصل مي شود تشنگي بيشتر است . مردمان غرب مدت مديدي است از معنويات دور نگه داشته شده اند .واکنون مانند گرسنگاني که روزهاي متعدد از غذا دور مانده باشند به هر آنچه که نشاني از معنويت داشته باشد چنگ مي زنند . توسط تبليغات گسترده به آنها باورانده اند که ميوه هاي باغهاي معنوي ما بسيار شيرين وگواراست؛غافل از اين که درختان آن باغ (شجر من زقوم )هستند که انسانهاي فريفته از آن( فمالئون منها البطون) مي گردند. داستان ازآنجا آغاز شد که غرب تمام اعتقادات مذهبي و ديني را کنار گذاشت و از طرفي زندگي اين چنيني پاسخگوي نيازهاي اساسي انسان نيست؛ و فرياد فطرت را بر مي انگيزد. با کنار گذاشتن دين بنياد غرب دچار تزلزل شد . و ناهنجاريهاي اخلاقي به اوج خود رسيد ؛ و از طرفي جنبش هاي دانشجويي در دهه هاي 1960 و 1970 آمريکا و اروپا را فرا گرفت. غرب ورشکسته که مي خواست همه چيز را در عالم ماده خلاصه کند و ماوراء را از زندگي حذف و معنويت را به فراموشي بسپارد، غرب مجروح بايد اقدام به ترميم خود مي کرد و اين قحطي معنويت را جبران مي نمود. لذا برآن شد تا تشنگي ها را فرو نشانده ، مبادا تبديل به جنبش هاي فراگير اجتماعي شود . بايد تکه نانهايي به اين گرسنگان بدهد. بايد چيزي باشد که مردم غرب را آرام کند و آنها را سرگرم سازد و منافع سرمايه داري و نيروهاي مسلط دنيا را به خطر نياندازد . غرب اکنون خوب به خاطر دارد زماني را که مي پنداشت با سه شعار ( عقل ) ، (طبيعت) و (پيشرفت ) مي تواند بهشت موعود را در زمين بنا کند و زماني را نيز به خاطر دارد که فرياد استغناء از دين و معنويت را سر مي داد واکنون زماني راتجربه مي کند که علم ، تکنولوژي و اصالت دادن به عقل دنيا انديش و طبيعت گرايي افراطي و ... پاسخگو نيست . زندگي تلخ بنا کنندگان بهشت موعود ورق مي خورد، غرب مي کوشد درمان ناکامي ها و جبران شکست هاي خود را درميراث کهن از جمله معنويات جستجو کند. لذا انسان مدرن که دور مانده از معنويات بود و در تمدني زندگي مي کرد که غير از جهان مادي براي چيز ديگري ارزش قائل نبود. حريص، عجول ، و عنان گسيخته به معنويات روي آورده. سنت هاي کهن و عرفاني و معنوي رابرگرفته ، هر کس تکه يا تکه هايي از مکاتب مختلف را چنگ زده و مي کوشد که روح تشنه اش را با آن سيراب کند . (ميلتون پرکارترين محقق در حوزه جامعه شناسي اديان نو پديد مي نويسد : « بيش از دو هزار فرقه معنويت گرا در امريکا و بيش از دو هزار جريان معنويت جويي در اروپا است و درصد کمي از آنها مشترکند . » در حقيقت با گذشت حدود چهل سال، قريب به چهار هزار مکتب و فرقه عرفاني و معنوي در جهان غرب شکل گرفته است. اين جريانهاي معنويت گرا، طيف بسيار متنوعي را شامل مي شوند که از عرفان اديان ابراهيمي تا استفاده از مواد مخدر و روابط جنسي آزاد را در بر مي گيرد. در واقع، هر چيز که به نوعي فرصت رهايي از چارچوب هاي جامعه مدرن و روگرداني از هنجارهاي تمدن مادي و سرمايه داري را فراهم کند ، معنويت شناخته مي شود و مسلم اين که چنين معنويت هاي نو ظهور و من درآوردي پاسخگوي فطرت نيست. معنويت هاي نوظهور در راستاي تمناي فطري انسان هستند؛ ولي پاسخي مسخ شده به آن مي دهند . فطرت، شيفته عاشق شدن و دل بستن است. اما معنويت هاي نوظهور نظير« اشو » و« کوئيلو» عشقي هوسناک و شهوت آلود را پيشنهاد مي کنند، فطرت ما تشنه مشاهده عظمت، شکوه و جلال الهي تجربه و هيبت و خشيت در برابر آن است: اما « مرلين منسون » پاسخ آن را با کليپ ها و موسيقي هولناک بلک متال مي دهد . ما شيداي پرستيدن هستيم. ولي « ساي بابا » خود را خداي پرستيدن و خالق هستي معرفي مي کند.) اکنون اين جريان هاي متنوع که نام معنويت، عرفان و دين بر آن نهاده شده وبا سبک تبليغات کالاهاي اقتصادي به ترويج آنها پرداخته اند و شبکه هاي گسترده نشر و پخش و رسانه ها و سرمايه هاي عظيم به حمايت از آنها به کار افتاده اند. به عنوان معنويت راستين به خورد بشر مي دهند. از طرفي اين جريانهاي معنويت گراي نو ظهور به نام اديان عصر جديد شناخته مي شوند. همانطور که ما در دانشگاههاي خود چند واحد معارف و اخلاق داريم، دو واحد اديان عصر جديد در برنامه واحد هاي عمومي دانشگاههاي معتبر دنيا تدريس مي شوند تا دانشجويان براي ارضاي اميال و انگيزه هاي معنوي خود از آن استفاده کنند . متأسفانه چنين عرفانهايي در کشور ما نيزرسوخ کرده است و جوانان از طريق اينترنت و يا از طريق کتاب هايي که در اين زمينه ها نوشته شده جذب گروههاي مختلف اين نوع عرفانها مي شوند. ( دلايل رواج اين عرفانها متعدد است؛ از مهمترين دلايل اين است که ما مدل زندگي خود را از غرب وارد مي کنيم. از استفاده از تکنولوژي گرفته تا نهادهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي. خوب نبودن اين امر براي نخبگان ما محرز است؛ لذا پژوهشگاه هايي داريم که با جديت تمام در جست و جوي نظام اجتماعي، اقتصادي و سياسي اسلام هستند، اما به هر حال از نحوه شهر سازي گرفته تا نرم افزارهاي حکومتي و اجرايي و مديريتي جامعه را از غرب مي گيريم و علتش اين است که ساماندهي زندگي نياز به دانش دارد و دانشي که ما داريم کاملاً دانش غربي است ؛ و آنها هم در راستاي ارزشهاي خودشان اين دانش را توليد کرده اند. بنابراين چون مدل زندگي ما غربي است، در معنويت هم نسبت به معنويت غربي پذيراتر هستيم؛ زيرا انسجام ساحت هاي مختلف زندگي را در راستاي ارزش هاي غربي حفظ مي کند. لذا اکنون ما به راحتي معنويت غرب را مي پذيريم. و اين معنويت با ساير نهادهاي اجتماعي ، سياسي ، اقتصادي غرب تعريف شده و سازگار است. و از طرفي ما هيچ وقت تأثيرات عرفان را در شاد زيستن بيان نکرديم. به همين دليل عرفان هاي دروغين توانسته اند جاي عرفان راستين را در برقراري ارتباط با مردم بگيرند. ما مي توانيم مباحثي را مثل اخلاق خلاقيت، اخلاق شاد زيستن و اخلاق موفقيت را مطرح کنيم. زيرا ظرفيت هاي بالايي در منابع عرفاني خود در اين زمينه داريم . مثلاً اميرالمؤمنين مي فرمايد:« من اخلص بلغ الآمال» کسي که اخلاص بورزد به آروزهايش مي رسد. ( غرر الحکم حديث 7675 ) ما در اخلاق و معنويت و عرفاني که تاکنون داشته ايم کمتر نگاه و رويکرد پيامدگرايانه داشته ايم؛ به اين معنا که بياييم و پيامدهاي مثبت اخلاقي زيستن، معنوي زيستن و حتي ديني زندگي کردن را معرفي کنيم . بيشتر نگاهمان وظيفه گروانه وتکليف گروانه بوده است . در بخش عرفان نظري هم بسيار پيچيده و پر اصطلاح گفته ايم و کمتر توانسته ايم در قالب رمان و متون ساده تر براي سطوح مختلف سني محصولات فرهنگي توليد کنيم. گذشته از اين که اساساً نگاهمان به عرفان يک نگاه رازدارانه و با سرمشق « آهسته بگو تا کسي نشنود » بوده است. در حالي که امروز روزگار عوض شده است. مي توان عرفان را فرياد زد و همه عالم را به سوي آن فرخواند و ابعاد عميق و معنوي اسلام را ترويج داد. و دنيا تشنه اين معاني و حقايق است و اگر به اصل دست نيابد به بدلي پناهنده مي شود ». « اکنون در کشور ما بيش از پنج هزار عنوان کتاب فرقه هاي مختلف به زبان فارسي چاپ شده است، حدود پنج هزار سايت در اين حوزه فعاليت داشته و محافلي را برپا مي کنند. با توجه به انحرافات و کاستي ها و آسيب هايي که براي اين جريانات ذکر شده برماست که با بررسي ضعف ها و کاستي هاي اين فرق روشنفکري در مورد آن ها و شناخت دقيق عرفان اسلامي با يکي ديگر از ابعاد تهاجم فرهنگي مبارزه کنيم »
اك، اكنكار و تي اس ام
اصلا لازم نيست اعضاي اين فرقه را در مهماني يا جلسه اي ببينيد يا يکي از سي و چند کتاب اک را بخريد کافي است در يکي از موتورهاي جستجو نام فرقه اکنکار را تايپ و از هزاران موردي که پيدا مي شود يکي را انتخاب کنيد . در اين صورت پس از خواندن نوشته هاي اکيست هايي که ماهرانه فکرهايشان را با نام عشق به خداوند به خوردتان مي دهند شکار مي شويد و دير يا زود اگر اعتقاد ديني به اندازه کافي عميقي نداشته باشيد يا از چم و خم فرقه گرائي بي اطلاع باشيد به اکنکار معتقد مي شويد و سپس اکيستها انواع باورهاي شرک آميز را , از سفر معراج يکي از نظاميان آمريکايي گرفته تا وجود خدايان متعدد در آسمانها , به مغزتان تزريق کنند .
اکنکار بر اساس تعريف يکي از همين سايتها , دانش باستاني سفر روح است و طريقتي معنوي , سري و انفرادي براي رسيدن به خدا معرفي شده است که رويا و سفر روح از ابزارش به شمار مي آيند . اما حقيقت اين است که اين فرقه باستاني نيست , بلکه يکي از هزاران فرقه معنوي تصنعي در سراسر جهان محسوب مي شود که به واسطه شباهتش به بوديسم , هندوئيسم و ديگر کيشهاي باستاني شرق آسيا و تاکيد بر اعتقادات عشق محور , پيروان فراواني را در برخي کشورها به دست آورده است و پزوهش درمورد شيوه زندگي انها , نکته اي را ثابت مي کند : باورهاي بسياري از اکيستها به آئين هاي الهي پس از مدتي کمرنگ شده است و تقريبا همه آنها به اکنکار , به عنوان تنها راه رسيدن به خوشبختي وابسته شده اند .
عرفان هاي نوظهور: درباره اكنكار (1)
اين فرقه داراي گرايشهاي شرک آلودي است . آنها به وجود خدايان متعددي در جهان و تناسخ ( از کالبدي به کالبد ديگر ) اعتقاد دارند . در حالي که به جز هندوها و فرقه هاي وابسته , اديان الهي به تناسخ اعتقادي ندارند . يکي ديگر از ادعاهاي آنان همراهي اک ها با بزرگان دين و شخصيت هاي برجسته تاريخ مانند حضرت موسي (ع) , حضرت عيسي (ع) , کريستوف کلمب , مولانا , جيمز اول پادشاه انگلستان و کنفسيوس است !!! . آنها سقط جنين , طلاق يا همجنس بازي را امري شخصي ميدانند و درباره آنها نظري نمي دهند . راه نزديکي به خداوند از ديدگاه اين فرقه ميزان دارايي هايي است که يک اکيست بايد براي حق عضويتش بپردازد . اين پول در کشورهاي توسعه يافته براي يک شخص 130 دلار و براي خانواده 160 دلار و در کشورهاي در حال توسعه براي يک شخص 50 دلار و براي خانواده 70 دلار است .
اکيست ها در ايران سالهاست مشغول به کارند . آنها به انرژي درماني مي پردازند يا با تعبير خوابهاي خود ادعاهاي عجيب مي کنند به عنوان مثال در بهمن 86 گروهي چند نفره از اروميه به تهران آمد و فرد اول آنها تحت تاثير ماهانتا «هارولد کلمپ» با طرح اينکه روح امام دوازدهم در او حلول کرده خود را منجي عالم بشريت خواند !!!.
« اکنکار از کلمه سانسکريت إک به معني هوشياري پيوسته با حق گرفته شده وتوسط فردي آمريکايي به نام پال توئيچل طراحي شده است.»
در کتاب اکنکار آمده است : « هوشياري الهي جريان پيوسته ايست که صاحب طبيعت خاص نيست و ماهيت هم ندارد؛ اما نشانه هايش با ماهيت صوت قابل تمثيل است. براي جسم و ساير کالبد ها قابل شنيدن در صورت اصلي اش نيست. روح اين صوت را مي شنود اين هوشياري از مجراها يا دريچه هايي در جهان مادي ظهورمي کند. اين دريچه ها را به عنوان روح مي شناسيم نزديکترين کلمه اي که در زبان فارسي بر اين هوشياري پيوسته الهي دلالت دارد، کلمه حق است. حق بي شکل است . روح ويژگي هاي آن را به ظهور مي رساند. در زبان سانسکريت اين جريان پيوسته را إک مي گويند . إک يا حق خود منشأ تمامي ماهيت هايست که از اين دريچه هاي مستقل هوشياري يعني ازروحها به جهان ماده راه پيدا مي کنند »
مشخصات
نام: اكنكار (Eckankar)
پايهگذار: پال توئيچل
تاريخ تولد: زمان تولد توئيچل را 1908، 1910، 1920 و تاريخ فوت وي را 1971 ضبط كردهاند.
مكان تولد: پادوكاه كنتوكي 5. سال پايهگذاري: 1965
متون مقدس يا متون مورد احترام: متن مـقـدس اصــلـي ايـن آيين سريعتـكيـســوگماند (Shariyat-ki-Sugmand) است كه در كنار آن، آثار پال توئيچل، كليد جهانهاي سري و درآمدي بر اكنكار و آثاري از هارولد كلمپ، رهبر نوازنده اين آيين، نظير «هنر رؤيابيني روحاني» نيز از احترام خاصي برخوردار است.
شمار اعضاي اين آيين: مطابق آنچه در سايت رسمي اين آيين آمده، تعداد اعضاي آن که در يكصد كشور دنيا پراکندهاند، تقريباً هشتادهزار نفر است.
« هدف اکنکار»
در يکي از کتابهاي اکنکار در رابطه با هدف اکنکار آمده است : « هدف اصلي ما قادر ساختن روح است به ترک کالبد و سفر آن به دنياهاي معنوي ماوراء و عاقبت رسيدن به هدف غائي (آنامي لوک ) که نامي است براي سرزميني بدون نام، يا بهشت حقيقي، جائي که خدا ( سوگماد) بسر مي برد ».
تاريخچه
بنيانگذار اکنکار يک آمريکايي بهنام «پال توئيچل» است که اين فرقه را در سال 1965 ميلادي پايهگذاري کرد. او که از يک ارتباط نامشروع به دنيا آمده، به افراط در نوشيدن مشروب به ويژه در دوران سربازي شهرت دارد. از ديگر سرگرميهاي «پال توئيچل» زياده روي در برپايي مهماني و پارتي بوده است. او مدتي هم در کسوت يک خبرنگار، در حوزه سفرهاي ديني مشغول به کار بوده و پس از اخراج از روزنامه، به استخدام کليسا درآمد.
اكنكار در زمان انقلاب فرهنگي در دهه 1960، زماني كه فرهنگ جديد، مشوق حكمت رازورانه باستاني شد، پديد آمد. اكنكار از ريشههاي قــوي تــاريـخي برخوردار است. آنچه پال تـوئـيـچـل انجام داد، روزآمد کردن تعاليم باستاني با توجه به جهان جديد بود. دانشمندان معتقدند كه اكنكار صورتبندي جديدي از عــقـــايـــد و اعــمـــال بـــاســتـــانـــي ســنــت راداسوامي (Radhasoami) با واژه جديد اك (Ech) است. اين تركيب جالب حكمت بـاسـتـانـي و واژهپـردازي جـديـد، مـا را به مقايسه اكنكار با حكمت الهي (Theosophy) مادام بلاواتسكي (Blavatsky) فراميخواند.
بر اساس گزارشهاي گوناگوني كه دوستان، خانواده و طرفداران پال توئيچل ارائه دادهاند و نيز آنچه به نظر تلاش آگاهانه پال توئيچل بـراي پـرده بـرداشـتـن از جـزئـيـات زندگي خــصـوصـياش است، اين جزئيات در نظر هواداران اكنكار و همچنين دانشمندان رازآلود پنداشته ميشود. حتي رهبر اكنكار، هارولد كمپ نيز با بيان اين كه «توئيچل عاشق زندگي خصوصياش بود» تصديق ميكند كه توئيچل با بيان زندگي خصوصياش سعي كرده آنهايي را كه به مطالعه زندگي وي ميپردازند، به بيراهه ببرد.
توئيچل در دوران جواني به فعاليتهاي گوناگوني پرداخته اما تلاش كرده تا از آن به عنوان ابزاري براي بيان واقعيتهاي زندگياش استفاده كند. از اين رو، وي آثاري از خود برجاي نهاد كه به دليل ابهامات موجود در آن، سالها طول ميكشد تا تاريخدانان از آنها سر درآورند.
عمدهترين سردرگمي، مربوط به تعيين زمان، مكان و طبيعت تولد توئيچل و نيز ويژگيهاي مربوط به اوايل زندگي وي است. پال توئيچل در سال 1942 وارد نيروي دريايي شد و در همين سال با كاميل بالو (Camil Balloew) ازدواج كرد.
در اين ايام، زندگي اش را با روزنامهنگاري شروع كرد و با نامهاي مختلف براي نشريات دورهاي گوناگون قلم ميزد. در همين زمان بود كه به توضيح و تبيين گروههاي گوناگون ديني پرداخت.
در سال 1950 به همراه همسرش به عضويت كليساي خودشناسي مونيـسم مـطلق (Church of Self Monism-Revelation of Absolute) و زيرشاخه دنبالـهروي از خودشناسي (Self-Realization Fellowship) در واشنگتن درآمد.
رهـبـري ايـن گـروه را سـوامـي پريماناندا (Swami Premananda) به عهده داشت كه در نوشتههاي آخر توئيچل از او به سودار سينق (Sudar Singh) نيز ياد شده است. به دنبال جدايي از اين گروه، در سال 1955، پال توئيچل و همسرش نيز از هم جدا شدند. وي سپس به كيرپال سينق (Kirpal Singh) پايهگذار روحاني ساتسانگ (Ruhani Satsang) شاخهاي از سنت راداسوامي پيوست.
وي علاوه بر شاگردي نزد كرپال سينق، تحت تأثير ران هوبارد (L.Ron Hobbard) به جنبش علمشناسي (Scientology) ملحق شد و به مقام «روشن» (Clear) نايل آمد. در ادامه پال توئيچل به سبب نزاعي كه روي نسخه خطي كتابش با عنوان دندان نيش ببر، ميان او و فرقه ساسانگ كيرپال سينق پديد آمد، پيوندش را با آنها قطع كرد. اندكي پس از قطع روابط با كرپال سينق به ارايه سمينارهايي در ساندياگو كاليفرنيا درباره هنر طيالارض (Bilocation) يا آنچه بعدها آن را «سفر روح» ناميد، پرداخت.
وي از طرق نوشتههايش در نشريات دورهاي گوناگون و نامههايش به مردم، از جمله همسر دومش، گيل آتكينسون (Gail Atkinson) به معرفي اكنكار به دنيا پرداخت و خود را به عنوان نهصد و يكمين استاد اك معرفي كرد.
او مدعي شـد كـه تـعـاليمي از اساتيد وايراگي اك (Vairagi Exk Masters) دريافت كرده كه از جمله آنها يك راهب (Monk) تبتي به نام ربازار تارز (Rebazar Tarz) بود.
اكنكار بهطور رسمي در 22 اكتبر 1965 در ساندياگو كاليفرنيا به صورت يك سازمان غيرانتفاعي تأسيس شد.
در سال 1971 پال توئيچل درگذشت. داروين گراس (Darwin Grass) بــه عـنــوان نهصد و هفتاد و دومين استاد اك جانشين او شد.
پال توئيچل در زمان حيات بيش از شصت عنوان كتاب نوشت و افراد زيادي را به دين اكنكار درآورد.
گراس باعث نزاعهاي زيادي درباره اكنكار شد؛ چراكه بسياري از طرفداران اين آيين، وي را ـبا اينكه از سوي هيئتي از اعضاي اكنكار، از جمله همسر پال توئيچل به اين سمت انتخاب شده بـودـ شـايسـته جانشيني استاد پيشين نميدانستند.
سرانجام گراس تمامي اختيارات و مسئوليتهايش را كه به استاد زنده اك مربوط ميشد، از دست داد و هارولد كلمپ به عنوان نهصد و هفتاد و سومين استاد زنده اك جانشين وي شد.
همچنين دعاوي حقوقي چندي ميان گراس و اكنكار مبني بر استفاده گراس از واژههايي كه حق تأليف آن با اکنكار بوده است، مطرح شد.
هارولد كلمپ با تأكيد بر ايدئولوژي غربي به جاي سنت راداسوامي شرقي، تغييرات زيادي در اكنكار پديد آورد. اين تغيير باعث ايجاد پل ارتباطي ميان اكيست و فرهنگ امريكايي شد. او از هواداران اكنكار خواست به جاي آنكه همكاران خوب خدا باشند، به جامعه خدمت كنند.
«هارولد کلمپ» رهبر فعلي اکنکار را که در آمريکا مستقر است همگان به عنوان يک دائمالخمر ميشناسند که در اثر زيادهروي در نوشيدن مشروبات الکلي، بيشتر اوقات بالا ميآورد. برگزاري جلسات مشترک زن- مرد و دختر- پسر، ساده و اثرگذارترين تکنيک اين فرقه براي افزايش هواداران است.
يکي از شگردها و تکنيکهايي که رهبران اکنکار براي جذب افراد به اين شبکه از آن بهره ميگيرند، «پروندهسازي اکيستي براي استوانهها و شاخصهاي اجتماعي، فرهنگي و ادبي ملتها» است؛ به اين شيوه که در يک سرقت تاريخي، شخصيتهاي ملي و محبوب هر کشوري را يا به عنوان يکي از رهبران اکنکار معرفي ميکنند و يا آنها را پيرو اين انديشه جلوه ميدهند. اين اقدام که نوعي «جعل شناسنامه اعتقادي» براي مشاهير و بزرگان به شمار ميآيد، در جذب افراد به ويژه کساني که نگرشهاي ناسيوناليستي و مليگرايانه در روحيات آنها پررنگ است، اقدامي نتيجه بخش ارزيابي ميشود.
ماهيت اكنكار
پيروان اين طريقت معتقدند که اکنکار دانش باستاني سفر روح است؛ مقوله اي درباره انعکاس دروني که از ميان وضعيت هاي تحتاني به وضعيت هاي شعفناک و نشئه آور الهي سفر مي کند . اين عمل از طريق دسته اي از تمرينات معنوي انجام مي گيرد که پيروان اين علم از آن آگاهند. اکنکار بر ارزش تجربيات معنوي به عنوان طبيعي ترين راه بازگشت به سوي خداوند تأکيد دارد. اين مکتب مدعي است که مي آموزد چگونه انسان براي افزايش آگاهي و لذت بردن معنوي به درون خويش بنگرد و گوش فرا دهد. و همچنين در اين مکتب آمده است: « توسط آموزشها و تمرينات معنوي اکنکار خواهيد توانست يک زندگي شاد، پر ثمر و متعادل داشته باشيد و همچنين به اکتشافات جهانهاي معنوي خداوند بپردازيد .
آموزشهاي اکنکار بر دو ويژگي روح مقدس يعني نور و صوت تأکيد دارد وتوسط اين آموزشها خواهيم توانست با نور و صوت خداوند ارتباط برقرار کنيم و آن را ببينيم و بشنويم .با بهره بردن از آموزشهاي اکنکار و تمرينات معنوي آن خواهيم توانست حضور روح مقدس را در زندگيمان تشخيص دهيم و مي آموزيم که ما روح هستيم با رقه اي از خداوند که براي کسب تجربيات معنوي به اين دنيا فرستاده شده ايم و همينطور که شکوفايي معنوي حاصل مي کنيم، مي آموزيم که عشق خداوند را از طريق خدمت به ديگران بيان کنيم . »
معني برخي لغات رايج در اكنكار
معابد خرد زرين :
دسته اي از معابد ميباشد كه در هر يك از طبقات از فيزيكي گرفته تا بالاترين آنها وجود دارد
در سيارهء زمين سه معبد در سيارهء زهره يكي و در هر يك از طبقات بالاتر از طبقهء فيزيكي نيز يك معبد خرد زرين قرار دارد.
سوگماد : نام بالاترين مقام متعال در سرزمينهاي دور
ماهانتا : وضعيتي از آگاهي الهي است كه در مصدر امور آموزش به روحهايي است كه درمسير تكامل معنوي خود به درجه اي نايل آمده باشند كه آمادگي لازم را جهترها شدن از چرخهء كارما و بازگشت مجدد به جهان پايين كسب نموده اند.
اين وضعيت آگاهي در قالب انساني به صورت استاد حق در قيد حيات متجلي ميشود كه بالاترين مقام معنوي در كاءنات محسوب ميگردد.
توزا : در فرهنگ اكنكار به معناي روح است
آتماساروپ : يعني كالبد معنوي يا همان هييبتي كه روح مستقل از جسم و ساير اركان تحتاني در آن ضاهر ميشود.
ساچ خاند : نخستين مرتبه از طبقات خالص معنوي
استادان اك : كساني هستند كه به سلسله نظام وايراگي تعلق دارند و به ارادهء خود كالبد فيزيكي شان را ترك گفته در قالب آتماساروپ (كالبد معنوي) به سرزمينهاي دورسفر ميكنند.
طبقهء اثيري: (يا گرد ستاره اي يا عاطفي يا اختري يا لطيف) اين طبقه بلافاصله بعد از جهان فيزيكي قرار دارد و اولين از طبقات درون محسوب ميشود.
كل : قطب منفي هستي و فرمانرواي جهانهاي ذهني به پايين (ذهن كل يا هستهء تمركز نيروهاي منفي كيهان است)
جريان اك : سيلان پيوسته اي است كه به معناي روح الهي يا حق ميباشد و زمان و مكان همجزءي از تجلي آن است.(اين جريان همهء هستي را در خويش دارد.)
طبقهء علي : يعني منسوب به علت. علتها سازندهء الگوي تقديري يا كارما ميباشند. مدارزمان در اين جهان بسته ميشود و همهء بايگانيهاي ثبت شده در حافظه كه همان كالبد علي باشد به كالبد ذهني منتقل ميشود.
كارما : قانون علت و معلول (كيفر و پاداش)
آدهارما : يعني كارماي بد (منفي) يا تبهكاري
تخيل الهي : در واقع سرمنشاء تمامي هستي است.
جهانهاي رواني : سه مرتبهء اثيري علي و ذهني است كه بترتيب از عنصر معنوي بيشتر و بيشتري برخوردارند.
اختلاف عمدهء آنها با مرتبهء خاكي در بالاتر بودن طيف نوساني اتم هايآنهاست و به اين علت يكديگر را حس نميكنند و بدون اينكه اصطكاكي بين آنهاباشد در ميان يكديگر روانند. منطبق با هر يك از اين جهانهاي كالبدي هست كهروح برتن ميكند تا نهايتا در كالبد ماده نسخ ميگيرد.
اك: روح حق و جريان صوتي حيات
وايراگ : يعني عدم وابستگي رهايي ذهني از اشياء مادي و پديده هاي جهانهاي تحتاني
بني (باني) : يعني همان جريان صوتي قابل شنيدن حيات و واژهء ديگري است براي نواي بهشتي كه در گفتار بعضي صوفيان بكار ميرفته است.
سمدهي : يعني خلسهء عميقي كه در اثر مراقبه حاصل ميشود.
اعتقادات اصلي اکنکار
(( روح ابدي و هويت حقيقي فرد است . ـ روح در سفري براي شناخت خود و خداست . ـ به دليل عشق خداوند با روح است که روح وجود دارد . ـ تجربه و آزادي معنوي در اين زندگي براي همه ميسر است . ـ شکوفايي معنوي مي تواند با تماس آگاهانه با اک ، روح مقدس تسريع شود. اين تماس مي تواند در طي تمرينات اک و با راهنمايي استاد در قيد حيات اک حاصل شود . ـ ماهانتا، استاد در قيد حيات اک، رهبر معنوي اکنکار است . ـ شما مي توانيد به طور فعالانه جهانهاي معنوي را از طريق سفر روح، رؤياها و روشهاي ديگر مورد بررسي قرار دهيد.))
از جمله اعتقادات اکنکار قائل شدن به تناسخ است. پوشيده نيست که اثر بلافصل اعتقاد به تناسخ، انکار وجود بهشت و جهنم در دنياي ديگر است. بر اساس تمام مرامها، دينها و طريقت هايي که تناسخ در آنها يک مبناي عقيدتي به شمارمي آيد، پاداش و جزاي افراد در روابط بين انسانها، در همين دنيا تسويه مي شود. بهشت و جهنم و عذاب و عقابي و معادي وجود ندارد. اين در حالي است که در آيات گوناگون قرآن کريم با اين عقيده مخالفت صريح شده و آيات قران کريم آن را رد مي کند .
قوانين اکنکار
طريقت اکنکار مشتمل بر قوانيني است که برخي از آنها جنبه اجتماعي داشته و برخي ديگرجنبه فردي و دروني دارد. براي بررسي اين فرقه، بايد بدانيم به چه چيزهايي معتقد هستند از جمله قوانين اکنکار، موارد زير مي باشد:
قانون عدم وابستگي :
«اين قانون به معني رها شدن از تمايلات قوي نسبت به محيط پيرامون و تعلقات آن است به گونه اي که انسان اصرار بر عدم ارتباط يا جدا شدن از آنها نداشته باشد؛ بلکه رهايي ذهن است از عشق به دنيا و تمامي خواسته هاي دنيوي . آنها معتقدند که حواس آدمي به دليل عشق به اشياء، براي او خواسته مي آفريند، از خواسته هاي او خشم بر مي انگيزد، از خشم فريفتگي ناشي مي شود و فريفتگي خاطرات و احساسات پيچيده اي را به جريان مي اندازد و همين جريان، عشق به خدا را نابود مي کند. در نتيجه انسان انحطاط مي يابد. ولي هنگامي که فرد منضبط است و عشق خود را معطوف ماهانتا مي سازد، در وراي توجه حواسش به چيزهاي خارجي و رها از رنج و لذت هاي ناشي از آن حرکت مي کند و پيش از همه ازافراط کاري ها رهايي مي يابد.
قانون عشق
« عشق اصلي است که به فک، نيروي جنبشي ارتباط با شيء مورد نظرش را مي دهد. بنابراين منجر به تسلط بر تمامي تجربيات مقابلش مي گردد، عشق احساساتي است که به فکر حيات مي بخشد. احساس همانا خواسته است و خواسته ها همان عشق است » . درادامه قانون عشق آمده است : « راههاي زيادي هستند که ما مي توانيم توسط آنها به سوي خداوند برويم. خداوند، راهها و مقاصد مختلفي را براي ما مستقر ساخته است به گونه اي که براي همه، مسيري وجود دارد حتي براي ملحدان.» يک ملحد مي تواند بيش از يک نفر که مسيحي متولد شده و انجيل را هميشه به همراه دارد، به خداوند نزديک تر باشد ؛ زيرا او مي تواند ادراک بهتري از قانون عشق داشته باشد » . در اينجا سؤالي مطرح مي شود و آن اين که: چرا يک فرد ملحد مي تواند ادارک بهتري از قانون عشق داشته باشد؟ آيا اين مکتب ( اکنکار ) ترويج بي ديني و لا مذهبي را به همراه ندارد؟ حتي فرد ملحد را به خداوند نزديک تر مي داند ؟ !!...
« قانون عدم مداخله »
بر اساس قانون عدم مداخله، يک موجود معنوي نمي تواند فضاي ديگران را بياشوبد؛ هر کسي که هر نوع تغيير يا تأثيري در ذهن ديگري بگذارد( حتي دعا) يکي از قوانين آگاهي معنوي را برآشفته است .» قوانين ديگري نيز وجود دارند مثل قانون سکوت ، وصل ، سفر روح که مجال سخن گفتن از انها نيست.
« برخي ادعاهاي اکنکار»
اکنکار مدعي است که مستقيم ترين مسير به سوي خداوند است و مدعي است که استاد زنده (اک) توسط سوگماد (خداوند) انتخاب مي شود و هر استاد زنده اک، جانشين خود را تربيت مي کند. يکي از شگردهاي اکنکار اين است که برخلاف سايرمکاتب ومذاهب قيد و بندي در مکتب خود ايجاد نکرده است .
به اين پرسش که از اکنکار شد توجه کنيد « آيا اکنکار با سقط جنين يا همجنس بازي مخالفت مي کند ؟ جواب: اکنکار مي آموزد که روح ابدي و فنا پذير است و اينکه روح بر روي زمين است تا تجربه کسب کند .اکنکار موضوعاتي از قبيل سقط جنين، طلاق، يا گرايش جنسي را به عنوان تصميماتي شخصي در نظر گرفته و به عنوان يک سازمان نظر نمي دهد .»
آري اين مکتب اصلاً نمي پسندد که قيد و بندي ايجاد کند تا از هر گروهي و حتي از هر مذهبي بتوانند به اين مکتب گرايش پيدا کنند .در متن اکنکار، مذهب به عنوان چيزي دست و پاگير براي رسيدن به کمال معرفي شده است. مثلاً در کتاب اکنکار کليد جهان هاي اسرار آمده است :« کمال از طريق اعتقادات مذهبي قابل دستيابي نيست زيرا که اديان محدودند و کمال حد و حدودي ندارد، نه مي تواند موقتي باشد و نه قابل تغيير» . و در جايي ديگر دين را محصول خود پرستي مي داند و مي گويد: « او ( يعني خود پرستي ) به تأسيس و بنيان گذاري کيش و عقايد مذهبي کمک مي کند، سپس از روي خود پرستي چنين مي پندارد که بهترين راه براي کسب حقيقت رابه دست آورده است» و بسياري ديگر از اين مطالب که مي توانيد به اين کتاب مراجعه کنيد.
نفي ظهور امام زمان (عج)
حتي اين مکتب پس از نفي اديان به سراغ موعود آخر الزمان مي رود تا با نفي او شخص يا اشخاص ديگري را به عنوان جانشين معرفي کند: شايد هيچ يک از مکاتب انحرافي اين گونه وقيحانه با اين مسأله برخورد نکرده باشند. « اين نقطه عطف مسامحه است ، انتظار براي چيزي که قرار است ظهور کند . پيامبر موعودي که تمام بار را از روي دوش ما بر مي دارد و البته هيچ وقت نخواهد آمد . » و البته وقاحت بيشترآن جايي است که تمام خصوصياتي را که يک موعود بايد داشته باشد را به فردي نسبت مي دهند که از او به عنوان استاد حق در قيد حيات يا ماهانتا نام مي برد. ( « ماهانتا او به معني معلم بزرگ و نور دهنده است و در حقيقت به اين مفهوم اشاره دارد که شما منتظر کسي نباشيد ، او اينجاست . او[ ( استاد حق )] همکاري براي خداوند اعلي است که در امور مربوطه به اين جهان او را ياري مي دهد .) چنانکه در توصيف ماهانتا مي گويند: « ذهن ماهانتا بسيار تيز، باهوش و داراي قدرت قضاوتي بي نقص است. او در بالاترين مرتبه يک انسان متمدن است زيرا که او تمام فضايل لازم براي انسان را در بالاترين مرتبه تکاملش دارا مي باشد. » « اساتيد حق و اولياي اکنکار اگر چه تفاوت چنداني با مردم عادي ندارند.ولي براي رسيدن به هدف غائي و بالاترين بهشت ها (جايي که خداوند عالميان به سر مي برد) راهنماي انسان هستند. « اگر چه او يک سيستم مذهبي را آموزش نمي دهد اما انسان را به طرف کاملترين و شادترين تجربه مذهبي سوق مي دهد .»
« طبقات الهي »
مکتب اکنکار نظام عالم را براساس اعتقادات خود به طبقاتي تقسيم بندي کرده است. در نگاه اين مکتب يک اکيست بايد تمامي طبقات را گذرانده و به طبقه نهايي که به عنوان هدف در اين مکتب بوده و روح نام دارد، نائل شود.بطور کلي و جامع طبقات الهي به دو بخش تقسيم شده است: طبقات تحتاني و طبقات فوقاني.طبقات پايين از اقليم مادي زمان، ماده ،مکان و انرژي ساخته شده است وطبقات فوقاني طبقاتي هستند که مقصد معنوي مارا تشکيل مي دهند. جهانهاي حقيقي خداوند، نخست طبقه فيزيکي نام دارد که همان دنياي مادي است.طبقه دوم طبقه اثيري نام داشته ومربوط به عالم خواب است.سومين جهان از بخش تحتاني، طبقه علي مي باشد اين جهان معدن خاطره هاست و پيشينه تمامي زندگي ها ي افراد در روي طبقات فيزيکي و اثيري درآن بايگاني شده است. طبقه علي، محل خاطره ها و تالار پيشينه هاست.يک روياگر مي تواند ازماهانتا، استاد رويا تقاضا کند که او را به آنجا برده و چشم اندازي از زندگي هاي گذشته را به او نشان دهند.چهارمين طبقه، طبقه ذهني است. مسافرين اغلب اين طبقه را به عنوان جهان رنگهاي آبي مي شناسند.علتش اين است که در اين جا ماهانتا در نظر روياگر مسافر، درقالب نورآبي ظاهر مي شود که يکي ازنشانه هاي طبقه ذهني مي باشد.طبقه پنجم، طبقه روح است: اين ناحيه يکي از بزرگترين نقاط عطف در زندگي فرد را موجب مي شود. اين طبقه اولين مرحله ازجهان هاي حقيقي معنوي است و رسيدن به اين سطح از آگاهي بايد نخستين هدف ما درطريقت اک باشد. اينجا طبقه نائل آمدن به(خود شناسي) است. در اين طبقه به وضعيت خودشناسي دست مي يابيم. در طبقه پنجم و ماوراء آن، نور و صوت خالص خدا مي تواند قلب شما را هرچه سريعتراوج داده وبه آن قوام بخشد. همه کساني که به خدا عشق داشته باشند روزي به اين طبقه خواهند رسيد و کلمه اي که براي اين طبقه زمزمه مي کنيم سوگماد است.
وضعيت رؤياها و استاد رؤياها
روياها در طريقت اکنکار از اهميت بسياري بر خوردارند و کتاب هاي بسياري از اساتيد اک به اين مساله اختصاص يافته است.« بطور کلي رؤياها بيان کننده آن دسته از آرزوهائي است که در پشت ذهن ناخود آگاه پنهان شده اند. بسياري از آنها نتيجه ظهور يک انگيزه و يا يک تمايل اند. بسياري ديگر نتيجه انعکاس ساير کالبدهاي انساني (از قبيل اثيري، علي، ذهني و روحي) به درون جهان هاي ديگرند. نوع ديگري از رؤياها وجود دارد که براي دانشجوي(چلا) اک از کمال اهميت برخوردار است و دربرگيرنده استهلاک کارماي مربوط به گذشته و حال او در هنگام خواب است. اين بيشتر در مورد کساني مصداق دارد که پيرو اکنکارند به ويژه پس از اين که چلاها، واصل اک مي شوند . استاد حق در قيد حيات به واصل کلمه رندي اعطا مي کند که تنها به او اختصاص دارد. اين ذکر نبايد توسط ديگري مورد استفاده قرار گيرد. با استفاده از اين ذکر است که چلا استهلاک کارماي خويش را با سرعت آغاز مي کند و آن را در وضعيت رؤيا به انجام مي رساند. استاد رؤيا کنترل تقدير بسياري از مردم را در وضعيت رؤيا در دست دارد و قادر است خط سير ملت ها، تاريخ و سرنوشت آنها را تغيير دهد. استاد حق يکي از بزرگترين دوستاني است که مي توانيم در عالم رؤيا ملاقات کنيم. در إک مي آموزيم هر گاه با خطري روبرو شويم که بيش از حد ترسناک است و يا به دلايلي قادر به مقابله يا پيروز شدن برآن نيستيم مي توانيم استاد حق را به ياري بطلبيم و او فوراً به کمک ما مي آيد .»
اساتيد مکتب اکنکار
« از اساتيد اين مکتب مي توان گوپال داس که 3000 سال قبل از ميلاد مسيح، ماهانتا و استاد درقيد حيات اک در مصر بود را نام برد. وي راز فرقه هاي مذهبي از يرس و ايزس ( الهه حاصلخيزي ) را کشف کرد. به اعتقاد اکيست ها گوپال داس محافظ بخش چهارم شريعت کي سوگماد در طبقه اثيري بوده و در معبد خرد زرين به تدريس مشغول است .
از اساتيد ديگر يائوبل ساکابي که در بين سالهاي 1700 تا 2000 قبل از ميلاد مسيح بر اهالي يونان باستان وارد شد. او راهنمايي در ميان فرقه هاي مذهبي اسراري يونان بود و هم اکنون محافظ شريعت ـ کي ـ سوگماد کتاب مقدس اک، در شهر معنوي آگام دس است. او به عنوان ماهانتا، استاد در قيد حيات اک خدمت کرده است .
در حال حاضراستاد اکنکار، استاد در قيد حيات ( سري ها رولد کلمپ ) مي باشد ))
نزاعها
1. پيش از مرگ توئيچل
مشاجره درباره اكنكار در اوايل دهه 1970، اندكي پيش از مرگ توئيچل شروع شد. برخي افراد در منبع تعاليم وي ترديد كردند و او ادعا كرد كه ديگران به دليل عدم موافقت با تعاليم وي، زندگي او را تهديد كردند. توئيچل مدعي شد كه هيچ يك از آموزههايش را از منبع بشري قرض نكرده است، بلكه حاصل تجربه شخصي وي از خداشناسي در سال 1965 و برآمده از شهودي است كه طي آن تعاليم را از «سلسله اساتيد اك» به عنوان استاد زنده اك به دست آورده است. اما اين ادعاها به مشاجرات پايان نداد.
2. داروين گراس، نهصد و هفتاد و دومين استاد اك
پس از مرگ توئيچل در سال 1971، نزاع با آمدن استاد زنده اك، داروين گراس ادامه يافت. بعد از يك مبارزه سخت براي كسب قدرت در درون اكنكار بين سالهاي 1981 تا 1983، گراس كنار گذاشته شد و به جاي او هارولد كلمپ، استاد زنده اك شد. گراس گروه خـاصـي بـا عـنـوان تـعاليم باستاني اساتيد (ATOM) تشكيل داد و مدعي شد كه تعاليم جديدي را آغاز نكرده، بلكه به گسترش تعاليم پال توئيچل همت گمارده است. اكنكار او را از استفاده از علايم و اصطلاحات انحصاري خويش منع كرد.
گراس را همچـنان نـهـصـد و هـفـتاد و دومين استاد اك ميدانند اما تصوير او در معبد اك نصب نيست و در بحثهايي كه از اساتيد گذشته اك ميشود از او نامي برده نميشود.
3. جنبش بيدارباش روحاني (MSIA)
در همين اوضاع و احوال، جان روجر هينكينز (John Roger Hinkins) تـلاشهايي بـراي ايـجاد گروهي مذهبي با نام جنبش بيدارباش روحاني (Movement of Spiritual Awareness) در سال 1971 آغاز كرد؛ گروهي كه اكنكار را به شدت به صورت سازمان عقايد و اعمال بازسازي كرد.
4. ديويد سي. لين (David C.Lane)
زماني كه لين، استاد مطالعات ديني، پال توئيچل را به سرقت ادبي از اساتيد خويش و جـعـل تـمـام تاريخ اكنكار متهم كرد، اين مشاجرات و نزاعها به اوج خود رسيد. او اساساً خود را وقف اثبات اين ادعا كرد كه اكنكار و جنبش بيدارباش روحاني چـيـزي بيشتر از سرقت از سنت راداسوامي نيستند.
چند نكته درباره اكنكار
ـ سفر روح كه مهمترين اصل عرفان اكنكار است همان خلع بدن يا موت اختياري است
ـ اين مرحله در عرفان اسلامي پائينترين مرحله سالك است.
ـ نور و صوت محور اصلي اكنگار است و چيزي جديدي محسوب نميشود.
ـ عرفان اكنكار مستقل نبوده و با عرفانهاي هندي آميخته است.
ـ در اين آئين هيچ جايگاهي براي خدا وجود ندارد.
ـ فقط سخن از بهشت است و ارتباطي با خدا ندارد و معتقدند جهنم توسط كليسا اختراع شده تا بشريت را از قتل و خونريزي نجات داده و به تمدن سوق دهد.
نقدي بر ديدگاه اكنكار درباره اديان
يكي از مهم ترين شاخصه هاي جنبش هاي نوپديد ديني - عرفاني، انتقاد شديد آنان به وجود اديان بزرگ و تعاليم آنان است، لذا در بسياري از اين جريان هاي معنوي، انواع زيادي از انتقادها به اديان وجود دارد. از اين رو، بايد گفت كه بزرگ ترين اشكال آنان اين است كه در نقد آنها، همه اديان به يك چشم ديده مي شوند و چنين مي پندارند، كه تمام اديان داراي خصوصيات و تعاليم مشترك اند و حال آنكه اديان داراي تقسيمات متفاوتي هستند و نزديك ترين و شبيه ترين اديان نيز در دل خود بزرگترين تفاوت ها و اختلاف هاي ظاهري و باطني را با هم دارند. بنابراين هيچ گاه نمي توان با ناديده گرفتن تفاوت هاي اديان، به نقد و بررسي آنان پرداخت. و لذا به جرات مي توان گفت كه در تعاليم اكنكار، بزرگترين انتقادها و اشكال ها به اديان ابراز شده است.
موجوديت اديان
پال توئيچل - موسس مكتب اكنكار - فلسفه پيدايش اديان بزرگ را از دو منظر پي گيري مي كند:
1. اديان بزرگ بر اساس تجربه هاي معنوي، مكاشفه ها و سفرهاي روحاني موسسين، پديد آمده اند، كه از اين ميان اكنكار با اتخاذ چنين موضعي در حقيقت مي خواهد چنين نشان دهد كه هر انساني مي تواند با تمرين هاي معنوي و رياضت هاي جسماني موفق به مكاشفه و سفر روحاني شود. اين ادعا در دل خود متضمن اين معناست كه انسان مكاشفه گر مي تواند حامل معرفت معنوي همسان با معرفت معنوي ديگر انبياي بزرگ اديان بزرگ باشد. و در واقع چنين وانمود كند كه هر انسان به واسطه پيروي از تعاليم ما - اكنكار - مي تواند همانند ديگر پيامبران بزرگ تاريخ به حقيقت، دست يافته و به همان سعادتي كه اديان آن را در دنياي ديگر وعده دادند؛ در همين دنيا نائل شود. از اين رو، در اكنكار وانمود مي شود، كه اديان بزرگ بر اساس تجربه هاي معنوي، مكاشفه ها و سفرهاي روحاني موسسين پديد آمده اند.
پال توئيچل مي گويد: حتي در ميان فرقه هاي منشعب از يك مذهب هم اختلاف هاي فاحشي در زمينه ي روش ها ودستورالعمل هايشان وجود دارد، كه اين امر توجيه كننده اين است كه چرا اين همه گوناگوني بي پايان و سردرگمي در خصوص نتايج به دست آمده از روش هاي ديگر مشاهده مي شود. به همين ترتيب، وقتي در جهان هاي ديگر نيز وارد مي شويم، تجربياتمان از كيفيات دگرگوني بهره مي گيرند، كه در نتيجه، در خصوص نتايج حاصله از اين تجربه ها نيز همين تفاوت هاي فاحش به چشم مي خورند. و لذا اكنون مي توان فهميد كه چرا اين همه دين هاي متفاوت وجود دارند.؛ زيرا تجربيات افراد مختلف در عوالم درون با هم متفاوت هستند و براساس همين تجربه ها بوده است كه اديان و مذاهب متفاوت شكل گرفتند. و اين واقعه اسف باري است، كه هزاران هزار نفر تجربه كرده اند، يعني تا درجه اي از عمق به آگاهي عوام درون نفوذ كرده اند. آنگاه به آنان وحي شده كه يك خدا، يك فرشته يا يكي از بستگان، در حال هدايت آنها هستند. آنها اظهار مي كنند كه صداي خدا را شنيده اند يا دچار اين تصور مي شوند كه خداوند به شخصه، دستورها و فراميني را به آنان داده است.
ولي حقيقت قضيه اين است كه اين الهام ها، صداها و تصورها همه مخلوق هاي ذهني خود آنهاست و اين روند براي كساني كه صاحب بينايي مستقل هستند، به وضوح قابل ديدن است و خود شخص به ندرت قادر است تا اين را تميز دهد، چون هنوز صاحب چنين بينش مستقلي نيست او عميقا معتقد است كه خداوند مستقيما با او سخن مي گويد، در حالي كه آنچه او مي شنود، نجواي ذهن خود اوست كه از ضمير ناخودآگاهش صادر مي شود. او فريب خورده است. فريب خويش را. و اغلب اتفاق مي افتد كه چنين فردي اعلام مي كند كه از خدا پيامي دريافت كرده است. و يا آنكه، خدا در حال هدايت اوست تا كارهاي معيني را به انجام رساند. بسياري از افراد ادعا مي كنند كه خدا به آنها فرمان داده، كسي را به قتل برسانند؛ قومي را از ميان بردارند و بسياري از شرارت هاي ديگر، كه همه اينها زاييده ذهن مختل شده آنهاست.
به محض اينكه شخص وارد جهان هاي معنوي تحتاني مي شود، حتي هنگامي كه فاصله بسيار كمي را در درون آنها پشت سر گذاشته باشد، هميشه مورد مواجهه و حمله مجموعه اي از اشكال فكري خودش واقع مي شود. تقريبا همگي اينها در اثر پرورش و تربيت هاي گذشته او و اعتقادها و تصوراتي شكل گرفته اند، كه در مدت زمان گسترده اي به مساعدت پيشنهادهايي از سوي ديگران بنا شده اند. آنها از درون متن خواهش هاي دراز مدت خود بيرون مي جهند. و او را به كوره راه هاي گوناگوني راهبر مي شوند، كه اين عملكردهاي رواني به اعتقاد اكنكار، منشا بيشتر اين تجربيات گوناگون و بي پايان است، كه مردم آنها را مذهبي مي پندارند و به همين دليل اين همه مذاهب متفاوت وجود دارند.
2. اديان بر اثر مناسبات اجتماعي، فعاليت قشر روحانيون و تصورات ذهني پيروان آنان پديد آمده اند.
در اكنكار آمده است: هيچ يك از ناجياني كه به اين جهان آمده اند، مرادشان انتشار و تبليغ، به خاطر كسب پيرو نبوده است، بلكه همه آنها مي خواستند، تا معدودي از حقايق ساده را كه از سرزمين هاي دور آموخته بودند به بشر هديه كنند، تا آنان كه گوش شنوا دارند، بدان پيام بيدار شوند.
البته استادان باستاني از اين روند استفاده زيادي مي كردند. آنها به ندرت به كتابت و ثبث مفاهيم مي پرداختند. به اين دليل كه، هيچ يك از پيروانشان فن خواندن و نوشتن را نمي دانستند. آنها كلام را دهان به دهان و سينه به سينه نقل مي كردند و هنگامي كه يك فرد را به حلقه هاي الهي پذيرش مي دادند، آنگاه به پرورش نفر بعدي مبادرت مي كردند. آنها هيچ كدام از اين ساز و دهل ها و تعليمات جمعي، كه امروزه در تشكيلات سازمان يافته مذاهب مي بيني به كار نمي گرفتند. بنابراين، در مي يابي كه دين، به سادگي يكي از تاسيسات اجتماعي است. اين امر در اديان غربي بيشتر مشهود است، در حالي كه تار و پود مذاهب شرقي را نيز همين عامل تشكيل مي دهد.
پال توئيچل مي گويد: هر ديني را كه امروز در قدرت است، نام ببر. من به تو نشان خواهم داد كه فقط و فقط زائيده يك وجدان اجتماعي است، نه حقيقتي كه از جانب سوگماد آمده است. همه آن قوانيني كه به عنوان قوانين الهي شناخته شده اند، چيزي نيست، جز يك وجدان اجتماعي متحول شده كه از قانون مانو، نظام همورابي، فرامين موسي و احكام كليسايي مسيحيت مشتق شده است.
اما محتواي آنها بازگوكننده ي چيست؟
هيچ! مگر پيكري از احكام و مقررات كه از جانب قشر روحانيت رسمي، براي تحت كنترل نگاه داشتن پيروانشان تنظيم شده، تا بدان وسيله، عنان سياسي و اقتصادي توده هاي مردم را به دست گيرند.
آيا پديده اي شنيع تر از سيستم طبقاتي كه توسط مانو پايه گذاري شده، وجود دارد؟ يا محدوديت هاي اجتماعي كه در مفاد نظام همورابي مطرح است؟ يا پي آمدهايي كه احكام مدون در فرامين موسي يا اخلاقيات كليسا و تشكيلات مذهبي مسليمن امروزي باعث مي شوند؟ محدوديت، محدوديت، محدوديت! اين، تمام آن چيزي است كه اين شاخص هاي اجتماعي بر آن سعي دارند.
اگر مذاهب را بقدر كافي بشناسي برايت معلوم خواهد شد، كه احكام و مقررات مربوط به هر گروه خاصي در خود دو تاثير مثبت و منفي را پيشنهاد مي كند. به اين معني كه اگر از آنچه تشكيلات مذهبي مقرر داشته تبعيت كني، قول پاداش مي گيري، ولي در صورت غفلت از مقررات و احكام، مجازات در پيش خواهي داشت... همه اديان به اين ترتيب تاسيس مي شوند. از طريق قدرت تصور پيروانشان. روحانيت اين تصور را اختراع مي كنند و آنقدر در مقابل مردم نگه مي دارند تا قبولش كنند و نيايش آن را بپذيرند.
از اين رو، پال توئيچل به اديان و گروه هاي مذهبي انتقاد كرده. و ابراز مي دارد، كه از گروه هاي فلسفي مذهبي و فرهنگ هايي كه امروز نيز پرچم ايمان به خدا و اشاعه راه پيشوايان و فرستادگان خدا رژه مي روند، اعتراض دارم.
و چنين ادامه مي دهد كه، ظاهرا دين قرار است دوست بشر باشد. ولي تقريبا در تمام طول تاريخ، اين دو با يكديگر ستيز مرگ باري داشته اند. امروزه روحانيت تقريبا به يك ناهنجاري پوچ تبديل شده است. هنوز در همه جاي دنيا با تواني بالا حضور دارد. ولي روزي خواهد آمد كه از سطح زمين برچيده شده، محو و نابود شوند. جهالت هم، عليرغم احداث مدارس و اقدام به سوادآموزي جمعي، براي پير و جوان، پيوسته در حال گسترش است. افسوس كه اينها راه غلط را براي تحصيل برگزيده اند، نه راهي براي نشان دادن شيوه هاي خارج شدن از كالبد جسماني.
پال توئيچل مي گويد: اخلاقيات خوب اند، اما در خوبي بشر امتياز چندان چشم گيري نهفته نيست. همه اديان از اخلاقيات (احكام) انباشته اند و يك سري دستورالعمل هاي اخلاقي هستند كه در شكل هاي گوناگون، قرن به قرن ،به نوع بشر آموخته شده اند. اما به صراحت بگويم كه علوم اخلاق شريعت هاي اديان هرگز نتوانسته اند راهي به اقليم درون بگشايند. البته در مسير پاك سازي ذهن و همواركردن راه، جهت رسيدن به پشت دروازه ي اقاليم درون موثرند. و حتي مي شود به جايي رسيد كه بتوان به دروازه هاي درون دق الباب كرد، اما باز كردن اين دريچه به سوي جهان هاي معنوي كاري است كه از احكام و اخلاق ساخته نيست.
اخلاق، چنانكه در مذاهب قديم نيز آموزش داده مي شود، فرسوده و بي مصرف است. هر گروهي كه صرفا اخلاقيات را تعليم بدهد، چيز زيادي براي جستجوگري كه به دنبال نور معنوي باشد، ندارد، مگر آنچه در همه اديان مشترك است. اخلاق، ابزاري است، جهت شستشوي ذهن، اگر چه ابزار كاملي نيست؛ ولي بهترين نوع آن مي تواند فرد را براي برداشتن اولين قدم در مسير خداشناسي آماده كند.
كسي كه بخواهد توسط اخلاقيات (شريعت) به يك زندگي مذهبي دست يابد، مسير را در جهت معكوسش طي كرده است. اخلاقيات، تنها وسيله اي براي دست يابي به وضعيت مشخصي براي ذهن هستند و هيچ كاربرد ديگري ندارند. اخلاق، نه دين است و نه بستري كه از ميان آن دين رشد مي كند. اخلاق هرگز نمي تواند اساس فلسفه عالم گيري، همچون اكنكار باشد؛ زيرا اخلاق هرگز نمي تواند آفريننده ي خرد، قدرت و آزادي باشد.
اكنكار معتقد است كه امكان مذهبي و اديان رسمي، به دوره هاي قبل از بلوغ افكار و تحولات انساني تعلق دارند. در دوره هاي طفوليت بشر، هر مذهبي وظيفه اش را در روز و موعد مقرر خود به جا مي آورد، اما در موازات رشد بشر در زمينه فهم معنوي بالاتر، اين راه ها و روش ها بايد با چيزي كامل تر جايگزين شود. در طول تاريخ بشر، تمام آنچه اديان تلاش مي كردند تا ارائه دهند، خلاصه مي شود در شناخت سوگماد. چند نفر موفق شده اند؟ شايد معدودي بيش از تعداد انگشانت!
پال توئيچل مي گويد: فقط مسافران معظم «اك» هستند، كه اين روش ها را در اختيار دارند. و اين مسافران در ميان انسان ها بسيار معدوداند. تلاش ها در جهت چنين درك و شناختي هميشه با شكست مواجه شد، مگر در مواردي كه از روش هايي كه در اكنكار مطرح كرده ايم، پيروي شده باشد. اگر پيروان سرسخت برخي اديان، به اين كه بسياري از مردم به روش آنها موفق شده اند، اصرار مي ورزند؛ به اين دليل است كه آنها تجربه مختصري را در ديگران بسيار دست بالا تصور كرده اند.
پاسخ به نظريات توئيچل
اما در اين ميان، در نظر گرفتن چند نكته حائز اهميت است:
1. در اينكه علت پيدايش اديان، سفرهاي ناقص رهبران و انبياء است و فلسفه اعمال و كردار آنان، توهمات ذهني است، كه بر اثر خواهش هاي دراز مدت و به عبارت ديگر،بر اثر عقده هاي سركوب شده آنان سرچشمه مي گيرد؛ ادعاي بزرگ و كلي است، كه اولا: اكنكار براي اثبات چنين اظهار بزرگي محتاج ادله محكمي است، كه البته در كتاب هاي اكنكار يافت نمي شود و بيان ادعاي فاقد علت و مدرك، ارزش علمي ندارد، چرا كه هر طالب حقيقتي با تمام اعتمادي كه ممكن است به اكنكار داشته باشد، هيچ گاه نمي تواند چنين اظهارنظرهاي بزرگي را از جانب اكنكار، بدون بيان دليل و مدرك بپذيرد.
ثانيا: جنس اين ادعاها مبتني بر رويكرد فلسفه هاي معاصر و روان شناسي جديد است. حال آنكه چنين بياناتي بيشتر از جانب كساني ايراد مي شود، كه از دريچه مادي و اومانيستي به انسان مي نگرند، و به نوعي با رويكردهاي معنوي مخالف اند. بيان چنين اشكال هايي به اديان، از جانب عرفان اكنكار قابل تامل است، چرا كه جداي از ورود به حوزه پاسخ گويي، به چه دليل اين اشكال شامل عرفان اكنكار نباشد؟
2. در اينكه دين تاسيسات اجتماعي است. و سازمان ها و مراكزي با موضوعيت دين تشكيل مي شوند، و اثرات قابل توجهي بر مناسبات سياسي مي گذارند؛ جداي از وجود تفاوت هاي بسيار در مورد هر مصداق ديني، مبتني بر انتقادهاي شديد عرفان اكنكار به روحانيون و رهبران معنوي هر مسلك ديني و عرفاني است. اين دغدغه نه تنها در عرفان اكنكار، بلكه در بسياري از نحله ها و گرايش هاي علمي غرب مشهود است، و بيشتر، ريشه در عملكرد طولاني و نابخردانه كليسا در قرون وسطي دارد. اين ادعا در مورد هر مصداق ديني، و جغرافياي تاثيرگذاريش مي بايست بسيار گوناگون و متفاوت بيان شود. هر چند عملكردهاي غير اخلاقي برخي از روحانيون، هر مصداق ديني، ناخودآگاه ذهن را به سوي اين دغدغه سوق مي دهد، ولي اين بيان در مورد همه اديان بزرگ و كوچك، كليت ندارد.
ضمن اينكه به راستي، ميان همه پيامبران و تعليمات شفاهي كه در دوران حيات خود داشته اند و برداشت هايي كه قرن ها بعد از كلام ايشان شده و منجر به پيدايش عقايد جديدي، مبتني بر شرايط جديد اجتماعي است، تفاوت هايي وجود دارد، كه غير قابل انكار است. از اين رو، هيچ گاه نبايد نظريه يا عملكرد پيروان معاصر يك دين را، كاملا و به طور كلي منطبق با اصل نظريه يا عملكرد پيامبران و رهبران، يك مصداق ديني دانست و به واسطه داشتن اشتباهات گوناگوني كه توسط پيروان يا سازمان هاي متكي به دين ايجاد مي شود، اصل گزاره هاي ديني و شخصيت پيامبر آن دين را تخريب كرد.
3. برخي معتقدند: يك اشكال مهم به اديان بزرگ اين است كه آنان متعلق به قرن ها قبل بوده اند و اكنون، انسان معاصر، محتاج اديان جديد است، تا بتواند نيازهاي نوين معنوي خود را در آنان جستجو كند. اكنكار معتقد به اين شبهه است. اكنكار خود را يك مسلك معنوي جديد مي داند، كه براي انسان امروزي، به واسطه اقتضائات دوران معاصر نسبت به ديگر اديان جهان مفيدتر است. اكنكار معتقد است كه هدف همه اديان قديم ايجاد ارتباط با خداوند بوده و اين نكته را ضعف اديان بزرگ معاصر مي داند.
اما بايد گفت كه هدف همه اديان بزرگ، صرف ارتباط با سوگماد (خداي مطلق) نبوده است؛ چرا كه در بسياري از اديان بخصوص اسلام، التزام به خواسته هاي اجتماعي انسان در لواي ارتباط با خداوند روشن است. ضمن اينكه اگر صرف ارتباط با خدا، اشكال اساسي اديان است. به چه علت در عرفان اكنكار، ارتباط با سوگماد و جهان هاي برتري كه همگي تحت حمايت نمايندگان سوگماد است؛ پراهميت نشان داده مي شود؟ و اينكه آخرين طبقه جهان هاي برتر تحت نظارت شخصي سوگماد (خداي مطلق) است. و چنين اظهار مي شود كه بالاترين استاد اكنكار در آن طبقه با خدا در ارتباط است.
اما اين اشكال كه اديان بزرگ متعلق به قرن ها قبل بوده و اكنون براي حل نيازهاي معنوي - اجتماعي، انسان معاصر نيازمند اديان جديد است، متوجه هر دين يا مسلك عرفاني، است كه به تغييرات اجتماعي و بحران هاي جديد معنوي انسان توجه ندارد. از اين رو، معتقديم كه اين اشكال متعلق به همه اديان بزرگ نيست، چرا كه برخي از اديان، بخصوص دين اسلام، به واسطه تكيه بر اصول اوليه، ملزم به تاسيس احكام و گزاره هاي معنوي جديدي براي خروج از هر بحران معنوي يا اجتماعي است؛ بحران هاي معنوي اخلاقي اي كه در ادوار گوناگون، و بر اثر تحولات اجتماعي پديد آمده اند.
با توجه به اين اصل كلي، چنين ادياني، بخصوص اسلام، بر اديان و عرفان هاي نوظهور برتري دارند؛ چرا كه اگر فلسفه وجودي عرفان هاي نوظهور رفع مشكلات جديد انسان معاصر باشد، برخي از اديان همانند اسلام، قادر به رفع اين مشكلات اند. ضمن اينكه اين اديان داراي پشتوانه علمي و عملي، رهبران باتجربه، و تجربه حل مشكلات بيشتري نسبت به عرفان هاي نوظهوراند.
لازم به يادآوري است كه در بسياري از جريان هاي نوپديد ديني، ادعاي ساختگي بودن تمامي اديان مطرح مي شود به عنوان مثال، در تعاليم كريشنا مورتي چنين آمده، كه اديان و مذاهب همگي ساختگي اند.
كريشنامورتي مي گويد: ما خواهان پدري با عظمت و قدرتمند هستيم كه از ما حمايت كند و به ما بگويد كه چه بايد بكنيم. حالا براي آنكه تنها نمانيم. بي يار و پشيمان نمانيم. به خدا اعتقاد پيدا مي كنيم، كه به ما در زندگي كمك مي كند با اين همه ذهن ماست كه اين را آفريده است. اين طور نيست؟ به خاطر اينكه ما مي ترسيم و دوست داريم هدايت بشويم و به ما بگويد: چه چيز درست است و چه چيز غلط است. همچنان كه بزرگ مي شويم و به اصطلاح مذهب را مي سازيم، كه در واقع مذاهب، حقيقي نيستند. مذهب به عقيده من ،چيز كاملاً متفاوتي است و براي اينكه به اين چيز متفاوت، كه مذهب واقعي است دست پيدا كنيم، بايد به طور كلي از نظر ذهني آزاد شويم و دست از مذهبي كه ذهن ها آن را ساخته و اختراع كرده است برداريم.
تمامي باورها، از مسيح گرايي، هندوئيسم و آيين بودا، پويش انديشه اند، كه در راستاي زمان، نوشتارها، نمادها و فرآوردهاي دست و ذهن تداوم يافته اند و همه آنها در جهان مدرن كنوني نيز، دين خوانده مي شوند. از ديدگاه كريشنامورتي، اينها براستي دين نبوده، بلكه پنداري رمانتيك، احساساتي، تسكين دهنده و خرسند كننده است، كه در حقيقت دين راستين نمي باشد.
در گفتار كريشنامورتي يك مسئله پراهميت وجود دارد و آن اين است كه او هيچگاه در مورد مذهب حقيقي خود سخن نمي گويد، بلكه همواره راه رسيدن به مذهب حقيقي را دست برداشتن از اديان و مذاهب بزرگ معرفي مي كند. و حال آنكه چه دليلي وجود دارد، كه مذهب حقيقي و يا هر تعليمي كه او از آن پيروي مي كند و يا حتي اساس تعاليم او، ساخته ذهن و تخيل نباشد؟
بزرگترين ادعاي بدون دليل
در اين عرفان، واژه «اكنكار» چنين تعريف شده: راه طبيعي بازگشت نزد خداوند، دانش باستاني سفر روح، علم دقيقي كه خالص ترين تعاليم را دربرمي گيرد. اكنكار قائم به ذات است. و عقل از سادگي آن مبهوت مي گردد.
در مقابل، در تعريف مذاهب چنين آمده: مذاهب، همگي انشعاب هاي اكنكارند. سرچشمه اصلي تمام زندگي، عملكرد سطوح آگاهي پايين كه توام با اعتقادها و فلسفه هايي است، كه مراتب ضروري براي رسيدن به «اك» هستند.
بزرگ ترين ادعا، و يا يكي از بزرگ ترين اظهارات در اين عرفان اين است كه اكنكار، سرچشمه تمامي اديان و مذاهب جهان بوده و اينكه همه رهبران و چهره هاي فاخر علمي، شاگردان مكتب اكنكار بوده اند.
در اكنكار آمده است: مرگ و رستاخيز، اصولي اساسي اند، كه تقريباَ در تمام مذاهب از آغاز زمان، آموزش داده شده اند. اما اكنكار كه جريان اصلي تمام مذاهب، فلسفه ها و جهان بيني هاست. اولين دانشي بود كه به مردم زمين از طريق ناجيان مامور، آموخت كه رستگاري در مرگ كالبد فيزيكي و رها شدن روح نهفته است.
پال توئيچل مي گويد: نويسندگان فلسفي و مذهبيون، وجود اكنكار را در طول تاريخ به اثبات رسانده اند. خط مشهور پيامبران عبراني، همان گونه كه رسالت آنها به خوبي نشان مي دهد در مكتب اكنكار تربيت شده اند. استادان يوناني، مثل آپولونپوس، ويونيسيوس، فيثاغورث، سقراط ، ارسطو و افلاطون، توسط اساتيد باستاني، هنر اكنكار را فراگرفتند. عملاَ هر انساني كه به تمدن بشري خدمتي كرده باشد، يك چلا يا دانشجوي تعاليم پنهاني اكنكار است. اين امر در زمينه هاي مختلف علوم، ادبيات، هنر، اقتصاد، مذاهب، فلسفه ها، ارتش، پزشكي و روان شناسي مصداق دارد... پيامبران بزرگ و چهره هاي قدرتمندي، مانند راما، كريشنا، هرمس، موسي، اورفيوس، افلاطون و مسيح، چلاهايي بوده اند كه در مدارس مختلف سري، كه همه آنها شاخه هايي از نظام باستاني استادان اكنكار بوده اند، عموماَ به عنوان نظام پيشتازان وايراگي شناخته شده اند.
پال توئيچل معتقد است كه خاورميانه به كمربندي از يك اختلاط نژادي تبديل شده، كه به نوبه خود، جريان عظيمي از تفكر فلسفي، علمي و مذهبي است. از درون اين جريان، كتب مقدسه بسياري، از جمله تورات يهودي ها، قرآن مسلمانان، ميترائيسم و بسياري ديگر از مذاهب سامي سر برآورد. در همان زمان، افكار آريايي زند اوستا، رامايانا، كه از نوشته هاي مقدس هندوها است. وداها و بودائي گري را به وجود آورد. تمامي اين مكتوبات مقدسه كه اجداد مذاهب و همه فلسفه هاي مدرن بوده اند، از سرچشمه هاي بياناتي شفاهي به نام اكنكار سيراب شده اند. اكنكار نيروي عالم گير و منشا معنوي هر چيزي است، كه دربرگيرنده زندگي است. به اين دليل رد اكنكار را دنبال مي كنيم، كه جريان اصلي و نزديك ترين است به تعاليم خالصي كه از اقيانوس عشق و رحمت يا به بياني شاعرانه: خدا، سرچشمه مي گيرد.
در عرفان اكنكار به صراحت آمده است: اكنكار، بوجود آورنده و دربرگيرنده تمامي افكار جهان هاي پايين است، و مسائلي همچون هنر، نويسندگي، موسيقي و مجسمه سازي تنها گسترشي هستند از آرمان هاي بالاتر اكنكار.
اكنكار به عنوان محوري عمل مي كند، كه پره هاي آن منتهي به چرخي مي شوند، موسوم به چرخه زندگي. اين چرخ نشان مي دهد كه چگونه اديان اصلي جهان از اكنكار سرچشمه گرفته اند. اين چرخ، دوازده پره دارد، كه عبارتنداز: آنيميسم، هندوئيسم، اسلام، مسيحيت، يهود، شينتوئيسم، بوديسم، تائوئيسم، جانيسم، دين زرتشت، مكاتب اسرار و صوفي گري. هر يك از اين پره ها معرف يكي از اديان امروزي جهان است. آنها همچنين مي توانند معرف فلسفه هاي گوناگوني باشند، كه از دل مذاهب رشد كرده اند و نيازي به معرفي آنها نيست. شواهد فراواني وجود دارد، دال بر اينكه هيچ يك از اين مذاهب كه قرار بود به ما راحتي و ياري دهند، در ارتباط با فرد موفق نبوده اند. به همين دليل سوگماد تعالي به دوازده پره تقسيم شده است. اغلب بنا به تربيت فردي در اين جهان، ما بايد مسير به سمت بهشت را به شيوه اي و در طريقي كه برايمان مناسب ترين است، طي كنيم. اما در انتها، تنها سير «اك» وجود دارد.
پال توئيچل معتقد است كه مذاهب فعلي حاصل پذيرفتن همين اديان قديمي هستند، كه نسبت به فرهنگ، سليقه و خلق و خوي هر گروهي از مردم به صورت هاي گوناگون امروزي درآمده اند. اديان جديد عبارتنداز: هندو، بودائي، كنفسيوسيزم، تائوئيزم، اسلام، يهود، زردشتي، سيك، الهي شناسي، علوم مسيحيت، شينتوئيزم، روح گرايي، بهائي و مسيحيت. بزرگ ترين آنها به ترتيب عدد پيروان عبارتنداز: هندو، بودئيسم، مسيحيت كه پيروان هر سه آنها از مرز صدها ميليون مي گذرد.
اما همه مذاهب، فلسفه ها و دكترين هاي مقدسه، از اكنكار مشتق شده اند و هيچ چيز نمي توانست بدون جوهر «اك»، كه از قلب سوگماد به بيرون جاري است و سازمان هاي كالبدي مي سازد، ادامه حيات را برقرار مي سازد و روح مي آفريند، وجود داشته باشد. بقاي تمامي شكل هاي هوشمندانه از آگاهي معدني گرفته تا آناني كه در لباس همكاري با خدا خدمت مي كنند، در جريان «اك» نهفته است. هر يك از اديان اصولي، يك مؤسس داشته اند، كه در قالب يك كالبد فيزيكي به اين جهان آمده. و از اين جهان رفته اند. شايد لازم به اشاره است، همان گونه كه در مسيحيت، عيسي را «نور جهان» خوانده اند، در شرق، بودا را «نور آسيا» خطاب كرده اند. پيروان هر ديني به پيشواي خود لقبي كمابيش با همين محتوي داده اند. اما ماهانتا، استاد حق در قيد حيات، به لقبي «نور كيهان» ملقب است.
پال توئيچل مي گويد: اكثريت ايدئولوژي هايي كه در زمينه ديني و فلسفي مطرح شده اند، همه شاخ و برگ خودشان را چيده و به راه باريكي رسيده اند. من مي توانم يك مسيحي، مسلمان و يا هر چيز ديگري باشم، اما بعد از آن ديگر خود را محدود كرده ام. اگر مردم از من بپرسند چه ديني دارم، و بگويم: «خوب، من يهودي هستم» بلافاصله ذهن آنها مرا در رده ي خاصي قرار مي دهد، و من جزو يكي از كساني خواهم شد، كه در يكي از پره هايي واقع شده كه «اك »در مركز آن است.
بنابراين، آنچه در اينجا مرا به فكر مي اندازد و خودم را از بابت آن مقصر مي دانم، اين است كه ما حتي نمي توانيم بگوييم «اك»، يك طريق است؛ زيرا آن بقدري دربرگيرنده زندگي است كه به خودي خود شامل همه چيز مي شود، چرا كه خود زندگي است.
ادعاي بزرگ اكنكار مبتني بر وام دار بودن تمام اديان و مذاهب به مكتب «اك»، موجب برانگيخته شدن چند سوال و نكته است.
به راستي به پشتوانه چه دليلي مي توان انواع اديان، مذاهب و مسالك عرفاني را كه در سرتاسر جهان با توجه به گوناگوني فرهنگ و جغرافيا، و انواع كتب مقدسه و با توجه به تمام تفاوت هاي ظاهري و محتوايي با ارزش شان، زيرمجموعه و تفسيري بر مسلك عرفاني اكنكار دانست؟ چگونه مي توان باور كرد كه انواع فيلسوفان، بسياري انبياء و رهبران معنوي، هنرمندان و نويسندگان و به نقل صريح اكنكار «هر انساني كه خدمتي به جوامع بشري كرده است.» يك چلا و نوآموز اكنكار بوده و در مكتب «اك» به استادي رسيده، و در نهايت به تبليغ آموزه هاي اكنكار پرداخته است؟ در آثار كدام فاخر علمي مي توان يافت كه هدف از افاضات علمي هنري خود را ترويج اكنكار معرفي كرده باشد؟
در اينجا يك سوال اساسي وجود دارد و آن اينكه، به چه دليل پال توئيچل به بيان چنين ادعاي بزرگي پرداخته و براي آن دليل مناسبي ارائه نكرده است؟ آيا به صرف بيان يك ادعاي بزرگ مي توان بزرگي ادعا را اثبات كرد؟ ضمن اينكه، ارائه پال توئيچل از بازشماري اديان جديد و قديم پر از اشكال است.
دسيسه اكنكار نسبت به پيروان اديان
در ابتدا، عرفان اكنكار با چهره هاي آزادمنشانه اظهار مي دارد، كه تمامي مقلدان مذاهب مي توانند با اختيار كامل، هر مسير عرفاني، اعم از اكنكار يا غير آن را برگزينند و به زندگي معنوي خود ادامه دهند. سپس چنين وانمود مي شود كه هر چلا در زندگي اش بر سر دو راهي واقع خواهد شد، كه اين وضعيت را در «اك» به عنوان مرحله بيهانوئي مي شناسند. واژه بيهانوئي؛ يعني بحران بزرگ در شكوفايي آگاهي در حين رشد معنوي. اين هنگامي است كه چلا يا مي بايد از گذشته سنتي خود جدا شود، و «اك» را به عنوان تنها نيروي طبيعت الهي بپذيرد و يا اينكه در طريق رشد معنوي راكد بماند، تا روزي كه بتواند تصميم اش را بگيرد.
پال توئيچل مي گويد: «اك» موجب شكستن پيوندهاي سنتي مذاهب گذشته نمي شود، بلكه باعث مي شود كه چلا نگاه دقيقي به آن بياندازد و خودش تصميم بگيرد. «اك» مي داند كه بشر بايد خودش راهي را كه مي خواهد طي كند، و خودش هم در آن راه قدم بردارد.
اما در ادامه چنين ابراز مي دارند كه ما بايد اين را بفهميم كه مذاهب، فلسفه ها و عقايد اين دنيا به ندرت فراتر از مكتب مرگ اوج مي گيرند. آنها مي گويند: رستگاري هرگز اينجا، در روي زمين رخ نخواهد داد، بلكه هميشه در نوعي اقليم بهشتي و پس از مرگ اتفاق خواهد افتاد. عقايد اين چنيني، فلسفه ي مرگ را در ميان مسيحيان نخستين، تا درجه اي ترويج داد كه افراد را به جستجوي مرگ، به هر نحو ممكن وادار كرد، به اميد اينكه پا به حيطه رستگاري موعودشان بگذارند. مسلمين هم، به اين ترتيب آموختند كه اعتقاد به فردوسي داشته باشند كه در آنجا، هر آنچه را كه در زندگي زميني شان از آن محروم بوده اند در مقابلشان قرار خواهند داد. البته پس از مرگ جسماني.
هم رهايي از اين جهان و هم زندگي كردن در اقليم خدايي در همين زندگي امكان پذير است. همه اينها فقط به خود ما بستگي دارد!
پال توئيچل مي گويد: «اك» از پيروان خود حفاظت كرده و رداي حمايت خود را به دور آنان مي پيچد. روزي كه ما به هر درجه اي از توسعه معنوي در «اك» دست پيدا كنيم، آن بر زندگي ما تسلط يافته، ما را از ميان تمامي موانع جهان هاي تحتاني عبور داده با زبردستي كامل، همه نيروهاي منفي را كه عليه ما كار مي كنند شكست خواهد داد.
پال توئيچل در ادامه، از موضع اوليه خود كه بي طرفي و احترام به گزينش شخصي چلا بود، عدول مي كند و به طور غيرمستقيم همه را به انتخاب اكنكار، و به كنارراندن تمام مذاهب و اديان جهاني دعوت مي كند. البته با در نظر گرفتن اين نكته، كه هر كس در گزينش اكنكار دچار اشتباه شود، عواقب خطرناكي را براي خود خريده است.
پال توئيچل مي گويد: عده ي بي شماري سعي مي كنند مذاهب اصولي را جايگزين نياز خود به اكنكار كنند. خيلي ها به فرقه ها و مكاتب اسراري پناه مي برند و تصور مي كنند كه راه شان را يافته اند، اما همه آن كساني كه طريق «اك» را ترك مي گويند و از قبول استاد حق در قيد حيات، امتناع مي ورزند، افسوس خواهند خورد. چون كسي كه گوش به ناخدا ندهد، بي ترديد كشتي خود را به صخره ها خواهد كوفت.
در ادامه مي گويد: اگر هنوز در خصوص واژه ي دين يا مذهب بسيار مي انديشي، پس مي تواني بگويي كه اين جريان صوتي، تنها دين حقيقي و واقعي است. «اك» اين است؛ فلسفه جريان صوتي حيات. در واقع تنها عنصر جهان است كه همه ي زندگان عالم را به سوگماد پيوند مي دهد. بدون اين جويبار حيات، هيچ چيز نمي تواند حتي براي لحظه اي هستي داشته باشد. چه برسد به زيستن. تمامي زندگي و قدرت از آن صادر مي شود. از مورچه خزنده تا برق صاعقه، از امواج جزر و مد تا دوره هاي خورشيدي، هرگونه تجلي حركتي، انرژي خود را از اين جريان صوتي دريافت مي كند.
تو مي تواني در مقابل همه خداياني كه نام آنها در كتاب ها هست، به دعا و نماز بنشيني، ولي آنها صداي تو را نخواهند شنيد. مي تواني از همه مذاهب موجود طلب ياري كني، اما هيچ چيز نصيبت نخواهد شد. اين همچنان يك واقعيت قاطع برجا مي ماند، كه هيچ فردي تا به حال نتوانسته، و در آينده نيز نخواهد توانست از مصائب اين زندگي ها و ترديد در خصوص زندگي هاي بعدي بگريزد، مگر اين كه سعادت را بيابد كه با استاد حق ديدار كند. اين خلاصه ي تمامي آن چيزي است كه هست. همين و بس. بدون مساعدت او هيچ كس نمي تواند از چرخ مرگ و تولد خلاصي يابد.(20)
با توجه به توضيحات فوق به طور طبيعي فلسفه پيدايش اكنكار روشن مي شود.
پال توئيچل مي گويد: اكنون كه مي بينم تاريكي معنوي بر فراز عالم بشريت خيمه زده و همه مردم جهان از آن ملول شده اند خود گواه بر آن است كه اديان اصولي كار چنداني براي انسان انجام نداده اند. مشكل بزرگ بشر اين است كه براي رستگاري معنوي به استادان اكنكار متوسل نشده اند.
مذاهب از مجراي احساسات و تفكر متافيزيكي تغذيه و حمايت شده اند و هر مذهبي در عين حال كه به نقش و وظيفه خود براي زماني كه در آن مطرح مي شود، عمل مي كند، بايد دفعتاَ عرصه را براي چيزي كامل تر از خودش خالي كند طريقي كه در تناسب با وضعيت آگاهي پيشرفته كنوني او باشد. به اين ترتيب نياز بشر به ظهور مكرر استادان حق در قيد حيات اكنكار، مشهود مي شود. اين علت ظهور پي درپي سوگماد در اين جهان است، كه در هيئت استادان «اك» تجلي مي كند.(
نتيجه گيري
يكي از مهمترين رويكردهاي جنبش هاي نوپديد ديني استفاده از اومانيسم در تعاليم معنوي است. در عرفان اكنكار علت پيدايش اديان، نهفته در تلاش هاي معنوي انسان ها تلقي مي شود. يعني اگر آدمي بتواند مراحل و تمرينات معنوي خاصي را طي كند، مي تواند همسان ديگر انبيا و پيامبران اديان بزرگ صاحب مذهب و نحله عرفاني منحصر به فردي باشد و آن را براي رساندن ديگر مردمان عالم به سعادت و نيك بختي، به تبليغ گذارد. وجود اين ديدگاه به اين معناست، كه پديده دين به مثابه امري از ناحيه خدا و به واسطه افراد برگزيده خدا تلقي و معرفي نمي شود، بلكه هر انساني مي تواند خود، دين و مذهب جديدي بيافريند و خود، پيامبري آن را بر عهده گيرد. اين ادعا در حقيقت بيان روح جنبش هاي نوپديد ديني است.
در اين گرايشات معنوي، ادعاها و نظريات بسيار بيان مي شود. چنانچه نمونه هايي از اين اظهارات در تعاليم اكنكار بيان شد، اما يك نكته وجود داردو آن اينكه بعد از بيان نظرات اين مكاتب، دليل و مدرك مستدلي ارائه نمي شود و اين خود نشان از وجود نيت ها و قصدهاي غير علمي و غير واقعي در پس اين ادعاهاست. ضمن اينكه نوع جبهه گيري اكنكار براي اثبات حقانيت اين مكتب نسبت به ديگر اديان، بسيار مغرضانه و ساده انگارانه است.
اکنکار در ايران
بي شک جهان شرق از مشکلاتي که جهان غرب در زمينه کمبود عرفان و معنويت با آن مواجه بوده مبراست و خلاء جدي در اين خصوص در کشورهاي شرقي مخصوصا کشورهاي اسلامي احساس نمي شود ولي با اين وجود تهاجم فرهنگي از اين ظرفيت نيز کمال استفاده را مي برد و با ترويج عرفان هاي جديد و انسان محور سعي در بيراهه کشيدن انسان شرقي دارند. در حال حاضردر ايران بعد ازعرفان اشو، مکتب اکنکار بيشترين طرفدار را به خود جلب کرده و از طريق امکاناتي که تکنولوژي ارتباطات در اختيار مبلغين اين مکاتب قرار داده سعي در عضو گيري و ترويج مکتب خود دارند. قابل توجه است که ويترين بسياري از کتاب فروشي ها مملو از کتاب هايي است که به صورت مستقيم در ترويج اين دين جديد نوشته شده است بگونه اي که فقط از بنيانگذار اکنکار آقاي پال توئيچل، بيش ازهفده عنوان کتاب ترجمه و چاپ شده است که از جمله آنها کتاب هاي ذيل است:
((ـ اکنکار کليد جهان هاي اسرار ـ دفترچه معنوي ـ نداي الهي ـ بيگانه اي بر لب رودخانه ـ دندان ببر ـ سرزمينهاي دور ـ پنجه زمان ـ نامه هاي طريق نور ـ نامه هايي به گيل ـ طريق دارما ـ طنين پرخروش إک ـ اک ايناري، علم الاسرار رؤيا ها ـ اک ويديا ـ گياهان، شفا دهندگان سحر آميز ـ سه نقاب گابا ـ واژه نامه اکنکار شرق خطر » « برخي از کتابهايي که به قلم هارولد کلمپ به رشته تحرير در آمده است به قرار زير است:
1ـ هنر رؤيا بيني 2ـ استاد رؤيا 3ـ کلام زنده 4ـ نسيم تحول 5ـ کودک در سرزمين وحش 6ـ روح نورداران سرزمينهاي دور 7ـ تمرينات معنوي إک 8ـ از استاد بپرسيد 9ـ شاهين ها باز مي گردند.»
علاوه برکتاب ها که متاسفانه از مجاري رسمي و دولتي وارد بازار شده، سايت ها و وبلاگ هاي مختلفي نيز وجود دارند که در فضاي اينترنت مشغول شستشوي ذهني جوانان هستند
در ايران چند سالي است كه پس از مطرح شدن كتب توئيچل ونيز با توجه به درآمد بالاي مديران اين فرقه ضاله بسياري تحريك به سوءاستفاده از جوانان از طريق اين فرقه كرده و موسساتي را براي ترويج اين فرقه راهاندازي كردند.
رهبران اکنکار که عموماً در آمريکا، اروپا، هند و چين مستقر هستند براي يارگيري از جامعه ايران به «جعل شناسنامه اعتقادي» براي چند تن از بزرگان ادب و انديشه اين سرزمين اقدام کردهاند. به عنوان نمونه ادعا ميکنند که حافظ شيرازي، مولانا، شمس تبريزي، خيام و فردوسي از پيروان سرسخت اکنکار هستند!
آنها در ادعايي طنزآلود ميگويند که فردي بهنام «فوبي کوانتز»- يکي از رهبران اکنکار- استاد و معلم فردوسي در قرن دهم بوده است! در حالي که هيچ سند تاريخي معتبري در اين باره وجود نداشته و حکيم فردوسي هم هيچگاه در دوران حياتش چنين شخصي را نديده است. از ديگر جعليات اين نحله براي گسترش «اک» در ايران، اين ادعاست که مولانا پير و نگهبان شريعت کي سوگماد در معبد ساکاپوري در منطقه علي است. آنها همچنين مدعي هستند که خيام، مسئول شفادهي در جهان اثيري است!
اساسيترين كاري كه اين موسسات در جذب جوانان به اين فرقه انجام ميدهند، برپايي پارتيهايي در سراسر ايران است كه در اين جلسات انواع مواد مخدر و داروهاي روانگردان از جمله حشيش براي رفتن به حالت عرفاني و رسيدن به مدارج معنوي سِرو ميشود.
از آموزههاي اين فرقه ميتوان به برقراري رابطه عشقي بين زن و مرد اشاره كرد كه به ازدواج عرفاني دختر و پسر نامحرم ختم ميشود.اين يكي از مهمترين تمرينهايي كه پيوسته در جلسات پارتي اين فرقه صورت ميگيرد و موجب شده تا جذابيت اين گروه بين قشر جوان روزافزون شود.
عليرغم اينكه شناساندن چهره واقعي اين فرقه، پردهبرداري از نيت شوم آنها در سردرگمي جوانان و تقبيح تماس با اين گروه ميتواند نقش اساسي در ارتقاء سطح اطلاعات افراد جامعه نسبت به اين موضوع داشته باشد متأسفانه شاهد اين مطلب هستيم كه پايگاههاي اطلاعرساني اين فرقه مشمول قانون فيلترينگ نبوده و به دليل تبليغات گسترده به راحتي در سايتهاي اينترنتي قابل دسترس و عضوگيري است.
گفتني است؛ مترجم كتابهاي فرقه اكنكار در ايران چندي پيش فوت كرد ولي شاگرد او فرقه TSM را در كشور راهاندازي كردهاست.
اکنکار ديني است که خود را به عنوان دين معرفي نمي کند و با توسل به پلوراليسم ديني و تکثرگرايي اعتقادي از ميان معتقدين به سايراديان هم به طور همزمان عضو گيري مي کند. اکيست ها از مشابهت هايي که دين اسلام و عرفان اسلامي با برخي مباني اکنکار دارد، براي جذب انسان مسلمان کمال استفاده را مي برند . بنا براين در روزگاري که جنون معنويت گرايي و دين سازي سايه اي بر حقايق ناب افکنده و زمينه هاي گمراهي را فراهم نموده است، وظيفه تمامي عالمان ديني و پاسداران مکتب بزرگ اسلامي است که هوشيارانه به رصد تحرکات انحرافي پرداخته و با بازسازي و ارائه معارف اسلامي با زباني جذاب و گويا وظيفه خود را در قبال دين و امت بزرگ اسلامي به انجام برسانند.
تهيه كننده: محمود كريمي شروداني
منابع:
خبرگزاري فارس
سايت اطلاع رساني جوان
سايت خبري تحليلي خدمت
khabaronline.ir
وب سايت خبري آينده روشن
باشگاه انديشه bashgah.net
هفته نامه - پگاه حوزه - 1388 - شماره 272
سراب , ضميمه جام جم
كتاب آشنايي با اديان بزرگ نوشته حسين توفيقي
الياده، ميرچا، اسطوره، رويا، راز، ترجمه رويا منجم
الياده، ميرچا، رساله در تاريخ اديان، ترجمه جلال ستارى
الياده، ميرچا (ويراستار)، فرهنگ و دين
حكمت، على اصغر، تاريخ اديان
زرين كوب، عبدالحسين، در قلمرو وجدان، تهران
كريشنان، رادا، اديان شرق و فكر غرب، ترجمه رضازاده شفق
كريشنان، رادها، مذهب در شرق و غرب، ترجمه فريدون گرگانى
گئر، جوزف، حكمت اديان، ترجمه و تاءليف محمد حجازى
گئر، جوزف، سرگذشت دينهاى بزرگ، ترجمه ايرج پزشك نيا
مصطفوى، على اصغر، اسطوره قربانى
ناس، جان بى.، تاريخ جامع اديان، ترجمه على اصغر حكمت
الياده، ميرچا، اسطوره، رويا، راز، ترجمه رويا منجم
الياده، ميرچا، رساله در تاريخ اديان، ترجمه جلال ستارى
الياده، ميرچا (ويراستار)، فرهنگ و دين
حكمت، على اصغر، تاريخ اديان
زرين كوب، عبدالحسين، در قلمرو وجدان، تهران
كريشنان، رادا، اديان شرق و فكر غرب، ترجمه رضازاده شفق
كريشنان، رادها، مذهب در شرق و غرب، ترجمه فريدون گرگانى
گئر، جوزف، حكمت اديان، ترجمه و تاءليف محمد حجازى
گئر، جوزف، سرگذشت دينهاى بزرگ، ترجمه ايرج پزشك نيا
مصطفوى، على اصغر، اسطوره قربانى
ناس، جان بى.، تاريخ جامع اديان، ترجمه على اصغر حكمت
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید