با گذري بر کتاب تنبيه النائمين
عبدالبها در نامه اش به عمه خانم عزيه ، بعد از مقدار زيادي مقدمه چيني سر انجام به زبان کنايه ،عمويش ازل را درباره فرزندانش که پدر را رها کرده و به نزد ميرزا حسينعلي رفته اتد مورد نقد قرار مي دهدو مي گويد نفوسي که خود نياز به مربي دارند چگونه توانند مربي ديگران باشندو مريض کي تواند طبيب گردد و ناتوان هر گزپزشک توانا نشود…
عزيه خانم بلا فاصله مي گويد کنايه تو را فهميدم و مطلبي را که مقصودت بود دانستم و اکنون با اينکه راضي نبودم اين مطالب را فاش کنم اماچون تو خواستي و دست تعدي گشودي نا گزير هستم تعرض تورا پاسخ گويم اما از نقد ادبي عبارات مستهجن تو مي گذرم چون از اين کار خسته ام و تنفر دارم لذا به اصل مطلب مي پردازم…
” مطلبي را که مقصودت بود دانستم و آن اين است کسي که نتواند عيال و اطفال خود را تربيت نمايد چگونه مربي عوالم آفاق و انفس تواند شد؟! اولا مي گويم عبارتي را که خداي متعال از زبان حبيبش خبر داده :
من اعتدي عليکم فاعتدوا بمثل ما اعتدي عليکم
چون خود مبادرت بر بي ادبي و جسارت کردي مي گويم:
اگر در وجود خود شخص عيب و منقصتي باشد دفع و رفع او لازم تر است تا کسي که به او انتساب دارد…”
عزيه آنگاه از بيماري هاي جسماني برادر ش بها ءاله پرده بر مي داردهمچون رعشه دست و باد فتق که همواره با او بوده است ومي گويد اگر ميرزا نفس مسيحايي داشته به قول تو اول بايد خوش را معالجه مي کرده بعد به مداواي ديگران اقدام مي نموده است!!
وقتي اين دو مرض را نتوانسته از خود مداوا کندچگونه تواند امراض مزمنه نفسانيه مردم را مداوا کند؟!
او سالها بيماري فتق داشت و بادست مرتعش در انظار حاضر مي شددر حاليکه مظاهر ظهور بايد از هر عيب و نقص ظاهري و باطني مبرا باشند .هرگز کرم شبتاب نبايد بر خورشيد خرده بگيرد و سراب را نسزد که آب را نقد کند که اگر چنين کند بر رسوائي خودافزوده است…:
” سال هاي دراز ابوي را مرض فتق ملازم رکاب و رعشه دست شاهد حضور و غياب.
(و در کتاب سياحت نامه ابراهيم بيک هم تصريح به اين مطلب شده است)
اين دو مرض را نتوانستند دفع و رفع کنندپس چگونه توانند امراض مزمنه نفسانيه عباد رامداوا کنند؟
طبيب يداوي الناس و هو عليل !
سال هاي سال جمال قدم و مليک وجود(!) با بدن مفتوق و با يد مرتعش بسر بردندو حال آنکه به دلايل عقليه و نقليه ثابت مي شود که شخص نبي و وصي که کظهر تامه حق وآيه الله است بايد از تمام معايب و نقائص صوري و معنوي عري و بري باشد.
قدح کرم شبتاب بر طلعت آفتاب و ذم سراب بر آب از شرف خود کاستن و رسوائي خويش خواستن است…” ص ?? و ??
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید