اين بنده صالح نام مراغه اي در سنه 1338 به عنوان تحقيق و تحري حقيقت به ميان جماعت بهائي ها رفته و در پي تفحص و تجسس بر آمده ، در ضمن چون در ايران ما ، از عادات مضره يکي اين است که اگر کسي به عنواني با مذاهب ديگر آشنائي کرده و آمد و شد نمايد فوراً او را متهم کرده و مجبور مي کنند که شخص محقق ، تعقيب طرف اخري را بنمايد (يعني وادار مي کنند که شخص محقق دنبال آن چيز برود که بدان متهمش کردند.) ولو باطل باشد ؛ چنانچه حديث شريف " الانسان حريص عليما منع " دليلي است واضح ، لهذا اهالي، بنده را تکفير کرده و از بهائي ها محسوب نمودند . بنده نيز چون به طور شايان به باب " ليطمئن قلبي" داخل نشده بودم ، لهذا مذهب بهائي را تعقيب کرده و از پي تجسس در آمدم ، بالاخره در ولايت خود کاملاً به اين امر نتوانستم موفق بگردم ، الجاء مسافرتي اختيار کرده ...قريب چهار سال در مسافرت عمر گذرانيدم و اين مسافرت در حدود آذربايجان الي طهران وهمدان و رشت و قزوين و غيره که در هر يکي مدتي مقيم و با بهائي ها ي آنها معاشر شده و به ضميرشان واقف گشتم ...با مرکز بهائي ها که حيفا است و با طهران و غيره ، مکاتبه داشتم . حتي لوحي نيز از عباس افندي دارم که اظهار عنايت نموده و هکذا با شوقي افندي ، بعداً در مراغه باز مقيم شده و از دور و نزديک در صدد حقيقت بودم که ناگهان از افق طهران ، شمس سعادت اسلاميان طلوع و کتابي در کشف حيل بهائيان طبع و منتشر گرديد؛ به محض رؤيت و ملاحظه ، نظر به اينکه به بهائيت سابقه کلي رسانيده و مدارکي به دست آورده بودم ، مندرجات را عين واقع يافته و آتش حقيقتي که مدت متمادي به واسطه معاشرت با بهائي ها در کانون قلبم افسرده و مخمود شده بود ، دفعتاً شعله ور گرديد . در حاليکه منشي محفل روحاني مراغه بودم ، دست رياست در ميانشان داشتم ، في الفور از مراتب خود دست کشيده ، در 7 دي ماه ، تمام مکاتيب و دفترهاي آنها را رد ، و قبض رسيد گرفته ، اعتراض خود را از بهائيت اعلان داشته و به اطراف مکاتيبي نوشتم.
صالح اقتصاد مراغه اي در ادامه مي نويسد:
تا حال بنده قريب بيست جلد کتب رديه خوانده و ديده ام ، در حالتي که همه آنها در جاي خود درست است ، ولي همه را رد نموده از خود رديه ها به خودشان جواب گفته و ابداً اعتنائي به عوالم آنها نکرده ...هشت سال زندگاني خود را فداي بني نوع خود نموده و خرافات بهائي ها را که در اين مدت هشتاد ساله هزاران اشخاص بي گناه را به باد فنا داده و القاء شبهاتي کرده اند ، کشف نموده و به معرض مطالعه عامه مي گذارم که خلق بدانند ، عنوانات ديني و يا مذهبي در اينجا نيست ؛ به کلي از حقيقت عاري و از صدق مبرا هستند... اين کفري که در اسلاميت به بنده گفته خواهد شد از ايمان و رياست به جماعت بهائي ها بسي خوشتر و بهتر و نوش و گواراست ...کثافت کاري هاي باب و بها بي شمار است ؛ از جمله رفوگري هاي عباس افندي کلام بها را ، اين است که در اواسط ايقان بها مي نويسد:" مثلاً در ماده نحاسي ملاحظه فرمائيد که اگر در معدن خود ، از غلبه يبوست محفوظ بماند در مدت هفتاد سنه به مقام ذهبي مي رسد ، اگر چه بعضي خود نحاس را ذهب مي دانند که به واسطه غلبه يبوست مريض شده و به مقام خود نرسيده ."(ايقان چاپ جديد 1998 ميلادي -صفحه 104) بعداً در فارسيش غلط پيدا شده و اشخاص با علم ايراد گرفته اند که هيچ همچو چيزي نيست که در اين مدت قليل مس ، ذهب (طلا) گردد؛ لهذا عباس افندي مي گويد که بها هفتاد هزار سال گفته و از قلم کاتب افتاده ... عباس افندي خود در نطقش ايراد مي کند "ديني که سبب اختلاف گردد البته عدم آن دين بهتر است." شما را به خدا ! بهائيت در عالم توليد اتحاد نموده و يا اختلاف ؟ چه مقدار از نفوس زکيه بدين اسم مقتول شده اند و بسا اشخاص با عفت ، بي عصمت گرديده و به انواع عقوبات و بلايا مبتلا گشته اند؟
اگر درست ملاحظه فرمائيد از هزار لوح عباس افندي يک مطلب کوچکي عايد نخواهد شد ؛ مرده هاي گوسفند نيز با کمال طمأنينه مثل آيات قرآن با صدا و الحان در مجالس مي خوانند و در حالت سکوت مي ايستند و يک نفر نمي گويد آخر اينها چه معني دارد و چه ثمر مي بخشد؟!
وي در ادامه ذکر مي کند:
بي مناسبت نيست که شرحي هم در الوهيت عباس افندي گفته شود که ايشان نيز ادعا کرده اند در زير لفافه عبوديت ؛ چنانچه در لوحي تصريح مي نمايد که " العبوديه جوهر کنهها الربوبيه و الولد سرّ ابيه( روايت نبوي است يعني جوهر و ذات عبوديت ربوبيت است ، و الولد سرّ ابيه يعني هر فرزند سرّ پدرش است . مي خواهد بگويد چون من مقام خدايي و الوهيت داشتم فرزندم عباس هم مقام خدايي و الوهيت دارد.) " و غير ذلک . ولي از آنجائي که بعد از بها نظر به پاره اي الواحات پدرش که در حق اين ، بعضي کلمات که بتواند خدائي بنمايد وديعه گذاشته بود ، به خيال الوهيت افتاد . اما در اول کار با برادرش به جهت جانشيني و رياست اغنام مخالفت نمود و ميرزا محمد علي برادر کوچکش به واسطه جرايد، بي پرده خراب کاري هاي عباس افندي را اعلان کرده و به مداخله در سياستش متهم ساخت که مدتي دولت ترکيه مظنون شده و در تحت ترصد گذاشت...بدين سبب عباس افندي ديد خدائي خودش که سهل است ، ممکن است خدائي پدرش که مدتي زحمت کشيده تا به کله گوسفندان فرو برده از بين برود و باعث سستي اغنام گردد ، لقب عبدالبهائي را به خود گذاشت و در الواح تأکيد نمود که ديگر به غير از اين اسم کسي لقبي ديگر ننويسد ؛ زيرا بهائي ها خداي ثالث تصور مي کردند : غصن الله الاعظم ، و سر الله الاکرم و حضرت من طاف حوله الاسماء ، و حضرت مولي الوري و من له الامر و غيره مي نوشتند ... عباس افندي در سفر آمريکا چند نفر که در پيش خود مي برد از جمله شوقي افندي بود، تا ناپولي که رفتند در ناپولي چند نفر دکتر ايتاليائي قطع نظر از اينکه اينها خدا و خدازاده هستند و احترامشان واجب است ، بناي معاينه گذاشت که اگر هر گاه مرضي داشته باشند مانع از عبور به آمريکا گردند؛ از قضا در چشم هاي شوقي افندي و دو نفر ديگر از ملازمين ، مرض احساس شد؛ لهذا مانع گشته ، اجازه عبور ندادند. و آنچه معلوم شده مرض چشم شوقي افندي بر اثر بقيه سفليسي ( از امراض مقاربتي که در نتيجه هم جنس بازي عارض مي گردد) بوده که در بيروت بدان مبتلا شده. عباس افندي خيلي عصباني بود و اين بي احترامي نيز عصب خدائيش را به حرکت آورد؛ هر چه قدرت و قهاري داشت به کار برد به خرج آنها نرفت ، بالاخره عباس افندي ديد اعتنائي به مراتب اينها نشد ، مجبوراً شوقي افندي را عودت داده و قول حتمي داد که تو را خواهم خواست. خوب است اين قضيه را از روي سفرنامه اش بخوانيد و آقاي نيکو هم در فلسفه خود اشاره به اين قضيه فرموده اند. از جمله معجزات معکوس حضرات اينکه عباس افندي را يک پسري بود حسين افندي ، در کوچکي درد گلو گرفته بود مي خواست بميرد ، مادرش آمد پيش بها که بها دوباره عمر دهد، پس از شتاب زياد به دامن الوهيت بها ، بالاخره باز آن پسر مرده و بها گفت که او خود را فداي بني نوع خود نموده ، ديگر درد گلو تمام شد !!! چه توان کرد که بهائي هاي کالانعام ، اين حرفهاي دروغ را معجزه خود قرار داده اند . ولي از آن غافلند که پنجاه سال متجاوز است در عکا و حيفا سکونت دارند . با وجود اين تظاهرات يک نفر را نتوانسته اند موقن بکنند. چنانچه عباس افندي در نطقش شکايت از اهالي عکا و حيفا مي نمايد . قوله" آنچه محبت به اهالي اين ديار بکنيد فائده ندارد" تا آخر.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید