دختري جوان، با چشماني اشكبار و قلبي آكنده از عشق به حقيقت گام در مسيري نهاده است كه از كليه نعمت ها و برخورداريها چشم بپوشد و دل به حقيقت بندد؛ در اين مسير اقوام دور و نزديكش او را طرد مي كنند ولي او آن چيزي را كه بايد مي دانسته دانسته و ديگر اسير دام شيطان نمي شود.
او را تهديد به قطع رابطه با نزديكان مي كنند و... ولي او امام را در خواب ديده است كه به او مژده اي بزرگ داده است و گويا اين مژده همان حقيقتي است كه قلبش را آكنده از مهر و عشق و عطوفت كرده است.
او ديگر تصميم خودش را گرفته؛ خويش را در برابر تمامي انحرافاتي كه ناشي از وجود فرقه اي سياسي به نام دين و آئين و براي ملت و كشورش و جوانان اين مرز و بوم بوجود آمده مسئول مي داند و دست به قلم مي برد. او زماني خود بهائي بوده و نيك مي داند كه سران اين فرقه از كدامين شيوه براي فريب نسل جوان استفاده مي كنند؛ او در كتاب «سايه شوم» شرح زندگي اش را از همان دوران كودكي شروع مي كند؛ از عشق و علاقه دو طرفه نسبت به پسري مسلمان به نام پرويز سخن مي گويد كه سران تشكيلات بهائي به بهانه مسلمان بودنش مانع ازدواج آنان مي شوند و از خانواده اي بسيجي سخن مي گويد كه ضد انقلاب قصد نابودي آنان را دارد ؛آنان كه در عمرشان جز مهر و عطوفت نسبت به ديگران كاري نكرده اند! او خويش را مسئول نجات آنان مي داند و مي پندارد بهائيان كه شعار صلح مي دهند مي توانند براي نجات اين خانواده اقدامي كنند. ولي مي بيند بهائيان از شنيدن آلام و رنج هاي ديگران نه تنها ناراحت نمي شوند بلكه خوشحال مي شوند كه يك مسلمان از جهان اسلام كم شد. او مي نويسد و افشا مي كند؛ جناياتي را كه با نام باب و بها، با الهام از تعليمات آنان توسط بهائيان هر روز صورت مي گيرد؛ او از بي بندوباري هاي موجود در بين دختران و پسران بهائي كه نشات گرفته از آئين بهائيت است مي نالد و مي نويسد كه چگونه حجاب كه همانند سدي محكم در برابر هوس هاي شيطاني، دختران جوان را حفظ مي كند توسط بهائيان مورد تمسخر قرار مي گيرد(1)؛ او ديگر حقيقت را يافته و به اين سادگي تسليم نمي شود. ابتدا جزوه اي مي نويسد و دلايل مسلمان شدنش را شرح مي دهد(2) سپس نامه اي به برادرش مي نويسد(3) برادري كه فريب تشكيلات مخوف بهائيت را خورده است و ديگران را نيز فريب مي دهد .هنوز بهائيان اميدوارند كه او را از مسيري كه در پيش گرفته برگردانند ولي او رمان «مسلخ عشق»(4) را مي نويسد و در آن بازباني شيوا و قلمي روان به شرح جنايات تشكيلات بهائيت در قالب رمان مي پردازد؛ باز مي بيند بهائيان اين كتاب را به نام او و نه به قلم او مي پندارند و بار ديگر دست به قلم مي برد و به شرح زندگي اش مي پردازد و كتاب سايه شوم را كه در آن «سايه شوم» تشكيلات بهائيت را بر سر زندگي فريب خوردگان به خوبي توصيف مي كند به تشنگان حقيقت تقديم مي كند و اخيراً نيز كتاب رمان ديگري با عنوان «فريب»(5) توسط ايشان به بازار كتاب عرضه شده است.هر كدام از كتاب هاي خانم مهناز رئوفي، به گوشه اي از تاريخ پر از خيانت بهائيت مي پردازد و چون هم از منظر يك شخصي كه خود قبلاً بهائي بوده و اينك مسلمان شده نگاشته شده است اشتراكات و تفاوت هايي با هم دارند. رمان «مسلخ عشق» به شرح جنايات سران فرقه بهائيت براي رسيدن به اميال دنيوي مي پردازد. كتاب «سايه شوم» به شرح زندگاني مؤلف از زمان كودكي كه اسير فرقه شيطاني بهائيت بوده تا بازگشت به دامان پر مهر و عطوفت اسلام مي پردازد و در نهايت كتاب فريب به توضيح و تبيين شيوه هاي تبليغاتي فرقه بهائيت مي پردازد و از اين شيوه هاي تبليغاتي با عنوان «فريب» ياد مي كند.
مطالعه كتاب «فريب» جلد 23 از مجموعه كتابهاي «نيمه پنهان» به همه كساني كه در پي آشنايي با تاريخ اين فرقه دست ساز استعمار هستند توصيه مي گردد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید