در قسمت هاي نخستين اين مجموعه بحث ها گفته شد بهاءاله در ايقان دستور احتراز
ازعلما را صادر مي کند ومي گويد براي وصول به حقيقت، بايد عالمان را کنار گذاشت زيرا
درهمه اعصار بزرگترين سد در برابر انبياء ،علما بوده اند که يا ايمان نياورده اند يا
آخرين گروهي بوده اند که ايمان آورده اند.
اين ويژگي علم گريزي و عالم ستيزي را دربهاءاله ،پيش تر مورد نقد قرار داده نقض
استدلال او را در داستان ايمان آوردن علماي زمان موسي به او بعنوان اولين گروه مومنان
نشان داديم. در ادامه همين تحليل بهاءاله در صفحه 47ايقان حکم اعدام و قتل سيد باب
را به علماي آن دوران نسبت مي دهد که بدون سوال وجواب يکباره حکم بر کفر و قتل او
نمودندو خلاصه مثل همه دوره هاي انبياي گذشته دراين دوره نيزسيد باب ، قرباني دست
علما شد.
اين تحليل نويسنده ايقان کاملانادرست است و ما در اين قسمت به نقد آن مي پردازيم :
1 - به گزارش کتب تاريخي بهائي چندين مجلس بين علما و باب در شيراز و اصفهان و
تبريزمنعقد گرديد و مذاکرات ومباحثات متعددي بين آنها رد وبدل شدو سوال هايي از
ناحيه علما مطرح شده که سيد باب هم به آنها پاسخ گفته و نهايتا به هيچگونه حکم
اعدام وقتلي از طرف علما منجر نشده است و اين تحليل ايقان هيچ مستند تاريخي حتي
درکتابهاي تاريخي خود بهائيان مثل تلخيص تاريخ نبيل و کشف الغطاءندارد و کاملا نادرست
است.
2- تحليل علما پس از گفتگو و سوال وجواب با سيد باب از شخصيت او يک" انسان
آشفته فکر و متلون و مخبط" بوده که چرندياتي به هم بافته و ادعاهاي گزافي نموده که
وقتي در تنگناي بحث علمي قرار مي گرفته فورا مطلب را تغيير مي داده وبر گوينده آن
لاطائلات لعن نموده و گفتار خود را تاويل و تحريف نموده يا بکلي انکار کرده از گفتن
آنهااستغفار مي نموده است.
براي نمونه داستان ادعاي بابيت امام زمان توسط باب درشيرازواعتراض مردم و جنجال و
اضطراب درشهر و دخالت حکومت وقت براي خاموش کردن آشوب و توبه نمودن او برمنبر
مسجد وکيل شيراز و تبري جستنش از ادعاي بابيت رادر کتاب تلخيص تاريخ نبيل در
صفحات 130 به بعد مي توان مطالعه کرد.در ص141ميگويد:
"حضرت باب رو به جمعيت کرده فرمودند لعنت خدا بر کسي که مرا وکيل امام غائب بداند
لعنت خدا بر کسي که مرا باب امام غائب بداند.."!
در همين کتاب ص320 در ذکر مجلس وليعهدباسيد باب وقتي ادعاي قائميت خود را مطرح
مي کند بعد از چند سوال و جواب از همه ادعاهايش برگشته با دستخط خودش براي
ناصرالدين شاه توبه نامه نوشت و ارسال داشت که متن آن را ميرزا ابو الفضل گلپايگاني
درکتابش آورده است.به همين خاطر علما او را نادان مخبط و متلون تشخيص داده( که
گاهي ادعاي بابيت وگاهي ادعاي قائميت و گاهي ادعاي رسالت وگاهي ادعاي الوهيت
نموده و بعد هم توبه کرده و برخودش لعنت فرستاده ) لذا حکم به قتل او ندادند وشايسته
تنبيه وتعزيرش شمردندواورا به محبس چهريق برگرداندند.
پس علما نقشي در حکم قتل باب نداشته برعکس بخاطر ناداني و تلون و توبه تعزيرش
نمودند لذا تحليل ايقان به تصريح اين کتب درست نيست.
3 - حکم اعدام باب توسط دولت صادر شدآن هم براي آرامش و رفع آشوب در کشور،زيرا
باب براي زمينه سازي آمدن قائم به همه مريدانش دستور اکيد جنگ وقتال داده در کتاب"
تفسير سوره يو سف"اش چند سوره جهاد و چند سوره قتال داردودرمتجاوز از هشتاد آيه
امر به قتال کرده و پياپي دستور رزم و آدمکشي به پيروانش داده همچنين در کتاب بيان
فارسي هم همين دستورات قتل و کشتار عمومي را داشته وگفته" سلطان" بيان بايد هر
کسي را که بابي نيست بکشد.به همين خاطر پيروان او درچند نقطه کشور(زنجان و نيريز
و قلعه طبرسي )جنگ و خونريزي راه انداخته موجب کشته شدن تعدادزيادي از بابيه و
مسلمين شدند و فساد و آشوب رو به تزايد بود لذا دولت حکم به اعدام او داد تا مملکت
آرام شودومردم از آشوب مفسدين آسوده گردند که مويد براين موضوع فصل 23 مختصر
تاريخ نبيل ص 536 مي باشد که محققين مي توانندمراجعه نمايند.
وقتي اين تحليل نويسنده ايقان غلط از آب در مي آيد تمام مقدمات وموخراتي هم که بر
آن تحليل بنا شده بنيانش بر آب خواهد بود.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید