اشاره
يزيديان و اهل حق دو فرقهاي هستند كه در غرب ايران و كشور عراق سكونت دارند. وجود عناصري چون اهورهمزدا، امشاسپندان، كستي، سدره، و همچنين نوع جشنها و مراسم عبادي اين دو فرقه، باعث شده است محققان آنها را از فرقههاي زردشتيان به حساب آورند. اما اين دو فرقه مشابهتهاي بسيار زيادي با عقايد و افكار ايران باستان دارند و از دين اسلام نيز تأثيرات بسياري را پذيرفتهاند (يزيديه از اهل سنّت، و اهل حق از شيعه). اين فرقهها افكار و عقايدشان را بيشتر به صورت شفاهي انتقال ميدادهاند؛ از اينرو، تا چندي پيش، از افكار و عقايد آنها اطلاعات كافي و درستي در دست نبود؛ اما سرانجام، دانشمندان به چند و چون اين فرقهها پي بردند و كتابهاي آنها را از زبان كردي به زبانهاي ديگر جهان ترجمه، و مطالعة افكار و عقايد آنها را باب کردند. مقالة حاضر اثر فيليپ كرينبروك، ايرانشناس آلماني، است كه مقالات و كتابهاي او دربارة يزيديان و اهل حق راهنما و مرجع بسياري از تحقيقات شناخته ميشود.
مقدمه
بهرغم وجود اطلاعات فراوان دربارة آموزهها و رسوم زردشتي، کمتر کسي ميتواند ادعا کند که دانش ما دربارة اين دين، بهويژه در شكل قديميتر و رايجتر آن، كامل است؛ بنابراين، لازم است از هر راه ممكني استفاده كنيم تا بر عمق آگاهيهايمان بيفزاييم. حقيقت غريبي است که در حالي که جوامعي در مناطق مختلف آسيا با افتخار ادعا ميکنند که آيين زردشت، حداقل، بخشي از ميراث فرهنگي و ديني آنهاست، بعضي از زردشتيان امروزي به سبب ديدگاههاي متناقض دربارة هويت واقعي دينشان و ديگر سردرگميها سرخوردهاند.[1] البته در بعضي از موارد، اين ادعاها بيش از آنکه نشانهاي باشد از باقيماندن عناصر قابل اثبات از ايران قديم، تلاشي است براي يافتن هويت ملي يا قومي. در مواردي ديگر، تحقيقات دقيق نشان ميدهد كه عناصر پيش از اسلام، به قدري قوياند كه مطالعة اين گروهها، ديدگاههاي جديدي را فراهم ميسازد و به ما كمك ميكند تا دين باستاني ايران را بهتر درك كنيم. در مقالة حاضر، نميتوان به بررسي ادعاهاي تمامي اين گروهها پرداخت؛ از اينرو، هدف ما اين است كه دو جامعة يزيديان و اهل حق را معرفي كنيم، چراكه به نظر ميرسد آنان ريشههاي مشتركي با دين زردشتي داشته باشند.
اهل حق كردستان: مردم حقيقت
اهل حق (مردم حقيقت)،[2] معمولاً، يكي از فرق افراطي شيعي (غلات) قلمداد ميشوند؛ اما بعضي از عقايد اين گروه بهوضوح ريشة ايران باستاني دارند. همچنين، مكتب فكرياي در جامعه وجود دارد كه اين مذهب را شاخهاي از دين زردشتي ميداند
(Mir-Hosseini, 1996). دربارة تاريخ اهل حق، اطلاعات اندکي در دست است. سلطان سَهاك، كه ظاهراً گروههاي مختلف «بدعتگذار» كُرد را به جامعة ديني منسجمي تبديل كرد، در قرن چهاردهم و پانزدهم ميلادي در كردستان زندگي ميكرد. بعدها مذهب يادشده از كردستان به قسمتهاي ديگر ايران و عراق راه يافت. كردستان ايران (استان كرمانشاه)، هنوز كانون اين فرقه شمرده ميشود و احتمالاً مكاني است كه سنّتهاي باستاني در آن به صورت دستنخوردهتر باقي ماندهاند.
تخمينها دربارة جمعيت اهل حق از پانصد هزار تا چندين ميليون در نوسان است. در حال حاضر، مدرنيته با اين گروه آميخته شده و سبك زندگي سنّتي مردم آن را دگرگون كرده است. به علاوه، از بيرون، فشار زيادي بر اين گروه وارد ميشود تا با شكل پذيرفتهشدة شيعه همگون شوند (Mir-Hosseini, 1994: 267-285).
يزيديان: مردم فراموش شده
يزيديان[3] گروه كوچكتري هستند كه آمار دقيقي دربارة آنان وجود ندارد؛ اما در ارمنستان، آذربايجان و گرجستان پنجاه هزار يزيدي به سر ميبرند و احتمالاً در سوريه نيز پنج هزار يزيدي وجود دارند. همچنين، در ترکيه، حدود ده هزار يزيدي زندگي ميكردهاند که اخيراً بيشترشان به آلمان پناهنده شدهاند؛ چراكه زندگي در تركيه برايشان تحملناپذير بوده است. بيشترين تعداد يزيديان (حدود صد هزار تا دويست و پنجاه هزار نفر) در منطقة شمال عراق زندگي ميكنند؛ منطقهاي كه مكان مقدس اصلي يزيديان را در خود جاي داده است. اين مكان مقدس، که مقبرة شيخ عدي است، در درة لالش قرار دارد و همچون اورشليم در نزد يهوديان، براي يزيديان داراي اهميت است. از اينرو، اگر شرايط اجازه دهد، يزيديان بايد دستکم سالي يك بار در ماه اكتبر در آنجا براي گردهمايي بزرگ پاييزي حاضر شوند.
يزيديان در ميان همسايگان خود، بهطور عجيب و بدون هيچگونه دليلي، به «شيطانپرست» معروف شدهاند. يكي از دلايل آن ممكن است اين باشد كه آنها معتقدند: ذات الاهي كه مسئول فرمانروايي جهان است، تحت فرمان خداي خالق، همه چيز ــ چه خوب و چه بد ــ را به وجود ميآورد. احتمالاً مهمترين تفاوت قابلتوجه بين جهانبيني يزيديان و زردشتيان اين است كه زردشت تقابل جهاني بين خير و شر را واقعيتي مهم در جهان ميدانست؛ اما يزيديان وجود عيني چنين مفاهيمي را انكار ميكنند. از آنجا كه در فرقة يزيديان، ملكطاووس يزيدي به عنوان عامل شر و نيز خير قلمداد ميشود؛ بيگانگان او را به شيطان در اديان ديگر تشبيه كردهاند. با اين حال، از نظر يزيديان، شيطان بخشي از آفرينش خداست؛ پس براي هدفي به وجود آمده و شايستة تأييد است. اگرچه چنين عقايدي در تفكر صوفيان نخستين شناخته شده است؛ اما يزيديان بهشدّت اين موضوع را كه ملكطاووس موجودي غير از موجود الاهيِ مقدس و منزه است، رد ميكنند. احترام يزيديان به ملكطاووس باعث تنفر ديگران از آنان شده است. همين امر موجب شده است تا آنان بهشدّت دربارة دينشان پنهانكاري كنند.
بنابراين، محققان غربي ــ كه در حدود سال 1850 ميلادي به موضوع يزيديان علاقهمند شدند ــ نتوانستند اطلاعات مفيد زيادي دربارة اين دين به دست آورند. متأسفانه، اين حقيقت نيز وجود دارد كه آنان انتظار داشتند كه اين جامعة فقير و عمدتاً كمسواد، نظام اعتقاديـالاهياتياي همانند اسلام و مسيحيت داشته باشند. به نظر ميرسد، محققان غربي سرانجام به اين نتيجه رسيدهاند كه مطالب ناچيزي را دربارة يزيديان ميدانستهاند؛ چراكه در واقع، مطالب ناچيزي براي دانستن در اين باره وجود داشته است. اما مطالعات جديد به شکلگيري ديدگاههاي تازه و شگفتي دربارة منشأ و تاريخ يزيديان انجاميده است كه بعضي از آنها را مورد بحث قرار ميدهيم:
تاريخ نخستين يزيديه
تفاوت مهم يزيديان و اهل حق اين است كه اهل حق ارتباط ناچيزي با دنياي بيرون داشته و نظر نويسندگان مسلمان قرون نخستين را به خود جلب نكردهاند. از سوي ديگر، يزيديه را ميتوان برخاسته از جنبش صوفيانهاي دانست كه باعث به وجود آمدن مجادلههاي زيادي در بين محققان مسلمانِ سدههاي مياني شد. به علاوه، جامعة لالش، از بسياري جهات بهطور زنندهاي غيراسلامي شد، تا جايي كه مسلماناني كه در نواحي مجاور آنان زندگي ميكردند از روي عصبانيت با آنان از در خصومت و دشمني برآمدند؛ اين مطلب در مدارک اسلاميِ به جا مانده گزارش شده است. در نتيجه تاريخ نخستين يزيديه نسبتاً بهخوبي ثبت شده است (اگرچه منحصراً توسط منابع دشمن) و اطلاعاتي را دربارة احياي شگفتانگيز نظام عقيدتي قبل از اسلام ــ در جامعهاي که آن را پيروان يك شيخ صوفي که يقيناً راستکيش بوده است بنيان نهادهاند ــ در اختيار ميگذارد.
شيخ عدي بنمسافر در حدود سال 1075م در روستايي كوچك در لبنان متولد شد. او بخشي از جوانياش را در بغداد سپري كرد و در آنجا به دليل پرهيزکاري و مرتبة بالاي روحانياش، در ميان مسلمانان بسيار مورد احترام بود. بعدها شيخ عدي به تنهايي به كوههاي هكارّيه (كه اكنون مرز بين عراق و تركيه است) عزيمت کرد؛ جايي كه اكثر قبايل كُرد در آنجا سكونت داشتند. گفته ميشود که برخي از آنان «زردشتي»[4] بودهاند؛ احتمالاً اين مطلب به اين معناست كه آنان به ديني با ريشة ايراني تعلّق داشتهاند كه ممكن است با دين زردشتيِ شناختهشده ارتباط داشته يا نداشته باشد. به نظر ميرسد شيخ عدي ــ كه مدتي زندگي عارفانة دورهگردانهاي داشت ــ سرانجام در درّة لالش ساكن شد و پس از مدت کوتاهي، طرفداران فراواني در درون و بيرون كردستان پيدا كرد. بسياري از پيروانش با وي در لالش زندگي ميكردند. در يكي از منابع، گفته شده است كه تمام ساكنان ناحية هكارّيه از او پيروي ميكردند. پس از مرگ شيخ عدي، در سال 1162م، اعضاي شاخهاي ديگر از خانوادهاش جانشين او شدند و جامعة پيروان او افزايش يافتند. اين فرقه به عدويه (طريقة عدي) معروف شد؛ طريقتي صوفيانه كه ديرزماني تأثيرگذار بود.
در حالي كه به نظر ميرسد همة عدويها قداست بسياري براي شيخ قائل بودهاند، آناني كه دورتر از لالش زندگي ميكردند چنين نميانديشيدند و ظاهراً مسلمانان خوبي باقي ماندند. امّا جامعة لالش، خيلي زود، بسياري از عقايد جمعيت محلي را وارد اسطورهشناسي خود كرد. اگرچه چنين گسترشي ممكن است در ابتدا گيجكننده به نظر آيد، امّا نبايد فراموش كرد كه بيشتر تعاليم صوفيانه بر جنبههاي احساسي و تجربي شناخت خدا بيشتر از عقايد تأكيد دارند. به نظر ميرسد که در شکلگيري يزيديه، نوشتار نقش چنداني نداشته است. در يك سنّت شفاهي، بهويژه در مناطقي كه برقراري ارتباط با بيرون نسبتاًًً محدود است، عناصري كه ريشة عميقي در فرهنگ داشته باشند بديهي و انكارناپذيرند و اغلب در نظام جديد اعتقاديِ جامعه ادغام ميشوند و مورد مخالفت قرار نميگيرند.
بدون شك، جامعة نخستين يزيديه بهطور قابل توجهي از هنجارهاي مسلمانان فاصله گرفت؛ چراكه آداب انحرافي آن، موجب بروز حملاتي بر آنان شد. نخستين حمله در سال 1254م يعني كمتر از صد سال بعد از مرگ شيخ عدي رخ داد. واضح است که چنين حملاتي اختلاف بين يزيديان و همسايگان مسلمانشان را عميقتر ميكرد و در نهايت، موجب ميشد تا اقتدار اولية دين اسلام در بين يزيديان كاملاً از بين برود. يزيديان از قرن چهاردهم تا شانزدهم در كردستان قدرت را در دست داشتند و بهراحتي آسيبپذير نبودند؛ بعدها در هنگام اختلافات مرزي بين تركان عثماني و ايرانيان صفوي، در قرن شانزدهم، اين قدرت كاهش يافت، چندين قبيله از يزيديان دوباره پذيراي اسلام شدند، و جامعة يزيديان در حاشيه قرار گرفت. از قرن هفدهم به بعد، تاريخِ جوامع يزيدي را به صورت مجموعهاي از كشتارها، تعقيب و گريزها، و بردهكشيها توصيف كردهاند.
* پژوهشگر مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب وابسته به دانشگاه اديان و مذاهب.
پينوشتها:
[1]. غير از گروههاي دينياي كه در اين مقاله مورد بحث قرار ميگيرند، بعضي از تاجيكها و ديگر افراد كشورهاي آسياي مركزي و كردهاي مسلمان «جريان اصلي» نيز چنين ادعايي دارند.
[2]. يارسان (Yarsan) نام ديگر اهل حق است كه تقريباً به معني «محفل دوستان» است (دربارة اين گروه، ر.ك: Ivanow, 1953; Mir-Hosseini, 1996).
[3]. براي آگاهي بيشتر از اين مذهب، (ر.ك: Kreyenbroek, 1994c)؛ براي تاريخ اين جامعه، (ر.ك: Guest, 1993)؛ براي جزئيات بيشتر دربارة جوانب مذهب يزيدي كه در اينجا بحث شد، (ر.ك: krenbroek, 1994c).
[4]. در قرن سيزدهم ميلادي، تعداد قابل توجهي از «پيروان مجوسان» در آن منطقه زندگي ميکردند؛ يعني زماني كه اين دين براي مدتي طولاني در حاشيه قرار گرفته بود (ر.ك: kereynbrock, 1994c: 28).
يزيديان و اهل حق: ريشههاي مشترك در دين زردشت
بايد تأكيد كرد كه تا حدي ميتوان عناصر ايران باستان را در بين يزيديان و اهل حق مشاهده كرد. اكنون لازم است دلايل اين ادعا مورد بحث قرار گيرد. شايد مهمترين وجه اشتراک دين زردشتي و اين دو فرقة كردي، اعتقاد مشترك ايشان به گروهي هفتتايي از موجودات الاهي باشد كه تحت فرمان خداي خالق،[5] بر جنبههاي مختلف زندگي زميني فرمان ميرانند و رابطهاي خاص با عناصر جهان طبيعي دارند.[6] به علاوه، هر سه دين احترام خاصي براي آتش قائلاند؛[7] و بعضي از جشنهاي يزيدي، مشابه جشنهاي زردشتي هستند. هر سه دين يادشده، بين خانوادههاي روحاني و غيرروحاني، تفاوت جدّي قائلاند که بر طبق سنت باستان، نبايد با يكديگر ازدواج كنند. يزيديان همانند زردشتيان بهطور سنّتي پيراهن مقدّسي ميپوشند[8] و بعضي از افراد برجستة يزيدي كستي، ريسمان يا كمربند، به خود ميبندند.[9] بعضي از نامهاي اماكن و قبايل يزيدي، نشان از پيشزمينهاي ايران باستاني دارند: قبيلة بزرگي از يزيديه مهركان نام دارد كه بهوضوح از ميترا اشتقاق يافته است و يا بسياري از يزيديان در ناحيهاي به نام بادينان يا بهدينان، اصطلاح مشهور زردشتيان، ساكناند. بسياري از تابوهاي يزيدي، برگرفته از توجه به پاكي عناصر طبيعي هستند؛ مثلاً آتش نبايد آلوده شود. همچنين اگر سنّت دخمهنشيني (نمايش مرده در برجهاي خاموشي) زردشتيان ناشناخته است، اما مقبرههاي يزيديان با سنگ چيده ميشود تا بين جسد و زمين، تا حد ممكن، تماس مستقيم نباشد.[10] از آنجا كه اين دو فرقة كُرد، به لحاظ جغرافيايي، دور از يكديگر زندگي ميكنند، به شاخههاي مختلف اسلام مربوط ميشوند[11] و در قرون اخير، ارتباط نزديكي با يكديگر نداشتهاند، محتملترين توضيح در مورد اشتراک دو فرقة مذکور، اشاره به ريشههاي مشترك ايشان است؛ مسئلة شباهت اين دو فرقه به دين زردشتي حاکي از آن است كه ريشههاي آنها را بايد در فرهنگ ايران باستان جستوجو كرد.
اين شباهتها تحقيقات بيشتري را ميطلبد و بهسختي ميتوان آنها را قطعي تلقي کرد. به علاوه، تفاوت بنيادي بين عقايد اصلي زردشتي دربارة خير و شر و آموزههاي روشن يزيديه در اين باره، اين فرضية ساده را كه اين دو فرقة كُردي واقعاً پيروان گمشدهاي در تاريخ زردشت به حساب ميآيند، تضعيف ميكند. اما پيشرفتهاي اخير در حوزة مطالعات اديان ايراني، منجر به شفافسازيهايي در اين باره شده است. مهمترين نتيجة اين مطالعات، كشف تعداد زيادي از سرودهاي مذهبي يزيدي است كه تا اين اواخر به رشتة تحرير درنيامده بودند و همواره از دسترس محققان غربي دور نگاه داشته ميشدند.
در دهههاي اخير، برخي از اين سرودهاي مذهبي در مجموعهاي از ادبيات كُردي در اتحاد جماهير شوروي سابق چاپ شدند (O.and J. Jelil, 1978: 5f) و در سال 1979، در شمال عراق، دو پژوهشگر يزيدي كه از بالاترين مقامهاي مذهبي براي انجام اين اقدام بحثبرانگيز مجوز گرفته بودند مجموعة بزرگتري را به چاپ رساندند.[12] از آنجا كه اين سرودها در منابع غيرغربي چاپ شدند و توجه آکادميک به يزيديه از دهة 1930 به بعد كمتر شده بود، اين اشعار مورد توجه قرار نگرفتند؛ تا اينكه در سال 1990، نسخة چاپ عراق آن به دست غربيها رسيد. پس از اينكه وجود سرودهاي يزيدي مشخص شد، اهميت اين سرودها براي درك ما از اين مذهب كاملاً آشكار گرديد.
بنابراين، براي نخستينبار، امكان مطالعه دربارة يزيديه بر اساس منابع موثق به وجود آمد؛ اين سرودها وجوه تشابه غيرمنتظره و مهمي را ميان اسطورهها و افسانههاي يزيدي و اهل حق نشان ميدادند.
اسطورة آفرينش: بندهشن
همانطور كه پيشتر گفته شد، اين شباهتها قوياً حاکي از آناند که اين دو آيين ريشههاي مشتركي در ايران باستان دارند. اين فرضيه با توجه به اسناد و شواهد موجود در اسطورههاي آفرينش اين دو فرقه كه به غير از نامشان عملاً يكي هستند، بيشتر تأييد ميشود.
به منظور تبيين ويژگي ايراني باستاني اين اسطورهها، و بهويژه رابطة آنها با كيهانزايي زردشتي، لازم است به جزئيات داستان آفرينش آنگونه که در دين زردشتي تحول يافته است پرداخته شود و ميتوان آن را با اسطورة فرضي هندوايراني ــ كه ظاهراً، عناصر اصلياش در جوامع كرد حفظ شده است ــ مقايسه كرد. كاملترين و واضحترين نسخة اين اسطوره، در بندهشن بزرگ يا ايراني يافت ميشود. اين روايت حاكي از آن است كه پيش از آنكه چيزي وجود داشته باشد، اورمزد در آسمانها، در نور مطلق، و اهريمن در قعر، در تاريكي، بوده است. اورمزد ميدانست كه اهريمن نمايندة شر است و تا زماني كه موجودات بيحركت و ايستايند، از بين نخواهد رفت؛ پس اين جهان را بهعنوان آوردگاه بين خير و شر آفريد. خلقت او نخست به شكل مينوي بود و سپس به شكل مادّي اما هنوز بدون تحرك، رشد يا گوناگوني. او نخست، هفت امشاسپند، ياريدهندگان مقدساش، كه هركدام رابطة ويژهاي با يکي از عناصر جهان طبيعي داشتند، را فراخواند. در اين زمان اهريمن موجود شر را برابر آنان آفريد؛ اما ميدانست كه جهان ايدئال و بدون عيب و نقص اورمزد بسيار برتر است. گفته ميشود که پس از حملة نخستين و ناكام اهريمن، و پيش از خلقت مادي، اين دو روح با يکديگر پيمان بستند كه براي زمان محدودي با هم نبرد كنند. سرانجام، اهريمن حملة موفقيتآميزي به جهان اورمزد كرد و طبيعت پاك آسمان، زمين، و آب را آلوده ساخت. نخست گياهان را خشك و نابود كرد، و نخستين گاو و نخستين انسان را كشت. مخلوقات، به دليل طبيعتِ فطرتاً خوبشان، به مقابله برخاستند و در نتيجه تحرك، جنبش و نيرو به جهان وارد شد و جهان به شكل امروزي درآمد.
گفته ميشود مفهوم «شر» را كه در سنّت هندوايراني وجود نداشت، زردشت پيامبر بهعنوان نيرويي مستقل و مؤثر در جهان مطرح كرد. اين نکته از جمله مواردي است كه بيان ميكند اسطورة بندهشن اساساً روايتي زردشتي است و نتيجة انطباق اسطورههاي قديمي با آموزههاي اساسي دين زردشت به حساب ميآيد. بر اساس بعضي از بندهاي فروردينيشت (يشت 13) و همچنين مقايسة اسطورة بندهشن با آنچه دربارة کيهانزايي هنديان باستان در دست است (Kreyenbroek, 1994: 173-182)، گفته ميشود كه اسطورة اصلي، احتمالاً دربرگيرندة عناصر زيادي بوده است.
هندوايرانيان باستان معتقد بودند همانطوري كه فرزند ابتدائاً در تاريكي و درون بدن مادر رشد ميكند و سپس وارد جهاني روشن و پر از گوناگوني و تحرك ميشود، جهان نيز در دو مرحله آفريده شده است: در وهلة نخست، نمونة كوچكي از آنچه بنا بود به جهان تبديل شود ــ كه ظاهراً آفريدة خداي آفريدگار بود ــ در درون حفرة غارمانندي در آسمان كه از سنگ ساخته شده بود قرار داشت. در اين مرحله، آسمان سنگي هنوز خورشيد و آتش خود را داشت (گفته ميشود كه اينها با يكديگر مرتبطاند و آتش در داخل سنگ قرار دارد و از آتشزنه نشئت ميگيرد) و حصار غارمانندي كه جهان را دربرداشت تاريك بود. در نيمة پايين اين فضا، مقداري آب وجود داشت كه بر روي آن، پيشنمونههاي كوچك و متحرك زميني حركت ميكردند. بر روي اين زمين نارس، يك گياه، يك حيوان (احتمالاً گاو) و يك انسان وجود داشت. سپس، قرباني نخستين رخ داد كه در آن، حيوان كشته شد و نخستين گياه از بين رفت. ظاهراً اين قرباني آغازين را ميترا،[13] خداي آتش و پيمان، انجام داد و عملكرد او به عنوان ايزد، مسئوليت خاصي را در اين دنيا بر عهدهاش نهاد. ميترا از آسمانِ سنگي به «غار» وارد شد و آتش (و سپس نيرو) را به جهان آورد و باعث طلوع خورشيد شد؛ بنابراين، نور را گستراند. هنگامي كه خورشيد طلوع كرد، آسمان بلندتر شد و از زمين فاصله گرفت. به همين سبب، اندازة فضا بيشتر شد و حجم زمين و آب نيز افزايش يافت. همچنين، زمين ريشههايي براي تكيه كردن بر آن پيدا كرد و قسمتهايي از آن به صورت كوه درآمد. به علاوه، وجود نيرو در جهان به جريان آبها انجاميد و باعث رشد و افزايش گياهان، حيوانات و حيات انسان شد. قرباني نخستين ميترا عملي آزادبخش تلقي ميشود كه باعث شد جهان از مرحلة اصلي آغازينش وارد مرحلة كنونياش شود.
خلاصة كلام اينکه کيهانزايي زردشت اشاره به آن دارد كه اورمزد، در اصل، جهان را به صورت كامل آفريد، جهان حالت ايدئالش را به دليل حملة اهريمن (كه شامل كشتن گاو نيز شد) از دست داد، و هدف از وجود جهان رهايي از حضور شر است. از طرف ديگر، كيهانزايي قديميتر هندوايراني، حالت كنوني جهان را از مرحلة آغازين آن برتر و بهتر ميدانست و معتقد بود كه «تولد» جهان به دليل قرباني سودمند ميترا بود. مدارك برجاي مانده از ميتراييسم حاكي از آن است كه تصوير اين كيش رومي، ريشه در اسطورههايي همچون اسطورة هندوايراني مذكور دارد. مسئلة ريشههاي آيين ميتراييسم مدتهاست كه متخصصان را سردرگم كرده است؛ چراكه اين آيين، در زماني وارد روم شد كه مدتها بود دين زردشتي (با تكوينشناسي كاملاً متفاوتش) دين رايج همة ايران بود،[14] و نيز به دلايل مختلفي، ارتباط روم با هند، ناممكن به نظر ميرسد.[15]
اعتقاد بر اين است كه دين زردشتي به آرامي از شرق به غرب سرزمين ايران گسترش يافت و تا عصر هخامنشيان، به جايگاه اصلي و مهم خود در ميان ايرانيان غربي دست نيافت (به عبارتي ديگر، احتمالاً تا پانصد سال پس از زمان زردشت). بنابراين، به نظر ميرسد که ديني غيرزردشتي با ريشة هندوايراني به مدت چندين قرن در غرب ايران رايج بوده است. چنين آييني يقيناً کيهانزايي باستاني را به بهترين شكل حفظ كرده است، و ظاهراً مدارك ميتراييسم نشان ميدهند كه اين آيين در بعضي نقاط، حتي تا بعد از ورود دين زردشتي، باقي مانده و سرانجام از آنجا به روم رسيده است.
اسطورة آفرينش در سنت اهل حق و يزيدي
بهراستي اگر روايات اهل حق و يزيدي در دسترس نبود، چنين ادعاهايي بسيار نظري مينمود. کيهانزايي هر دو فرقه حاكي از آن است كه پيش از خلقت، خداي خالق در مرواريدي ساكن بوده كه فضاي محدود و بستهاي داشته است؛ اين مرواريد بيشباهت به «غار» قديمي نيست.[16] او نخست، در داخل مرواريد، «سرور اين جهان» را (كه احتمالاً همتاي ميتراي قديمي بوده) آفريده و پس از آن، هفت موجود الاهي ديگر (يا هفتا) را خلق كرده است تا مسئول جهان باشند. از اين رو، خداوند پيماني را با هفتا يا با رهبرشان (مقايسه كنيد با نقش ميترا به عنوان ايزد پيمان) بسته، و گاوي قرباني شده است.[17] سپس، از آن مرواريد، جهان پديد آمده و به هفتا سپرده شده است.
جزئيات کيهانزايي باستاني يادشده را (كه در روايات ودايي يا اوستايي و يا هر دو تأييد ميشوند) ميتوان از اين دو سنّت كُردي دريافت؛ جزئياتي مانند «لنگر انداختن» زمين ــ كه بر آبها معلّق بوده است ــ و روييدن كوهها از زمين. به علاوه، در روايتي از اسطورة اهل حق آمده است كه آتش، نخست، در زير جهان ميسوخت (در خارج از فضايي كه پيشنمونة جهان را، دقيقاً مانند اسطورة باستاني، دربرداشت)؛ سپس، با جوشاندن دريا، به گسترش آن كمك كرد و در نتيجه نيروي آن را به جهان انتقال داد و باعث حركت جهان شد. بنابراين، به رغم عجيب بودن آن، ظاهراً اين بخش از کيهانزايي اهل حق ريشههاي غيرمنتظرهاي دارد [يعني ريشه در اسطورههاي هندوايراني دارد]. به هر روي، اين مسئله نميتواند اتفاقي باشد.
يزيديان اعضاي هفتا را ــ همانند امشاسپندان زردشتي ــ به صورت جداگانه مورد تكريم قرار ميدهند، اما ويژگي خاصي را براي آنان ذكر نكردهاند. هفتاي اهل حق ويژگيها و كاركردهايي دارند كه منطبق بر ويژگيهاي شناختهشدة خدايان ايران باستان است (Kreyenbroek, 1994: 69-71).
بنيامين، همانند ميترا، با عهد و پيمان، قرباني گاو و مسائل مربوط به آيين و مناسك ارتباط دارد. پيمان اصلي با او بسته ميشود و ظاهراً او مسئول امور اين جهان است.
داود، که «راهنما» و مشكلگشاست، با گرز در ارتباط است؛ اين ويژگي از ويژگيهاي ورثرغنة باستاني ايران نيز شمرده ميشود.
موساي اهل حق، همانند تيري باستان (Boyce, 1991: 2/33)، با نوشتار پيوند خورده است. او اعمال انسان را بر روي زمين ثبت ميكند. مفهوم او تا حدودي نيز مرهون رشنوي ايران باستان است.
مصطفي، «گردآورندة روحها»، فرشتة مرگ است؛ اما احتمالاً، با دميدن حيات در انسان، در آفرينش او نيز نقش داشته است. بر اين اساس، اين چهرة اهل حق را ميتوان با وايوي ايران باستان پيوند داد؛ وايويي بهعنوان خداي زندگي و همچنين، به دليل نابود كردن آن (زندگي)، بهعنوان خداي مرگ شناخته ميشود (Ibid: 2/38).
فرشتة زن، رزبر (razbar)، با آب و همچنين با داوري روز جزا در ارتباط است. ارتباط او با آب شايد به اردويسوره آناهيتا (Ardvisura Anahita) برگردد كه آيين آن در غرب ايران، قبل و بعد از دين زردشتي رايج بوده است؛ اما شواهدي وجود ندارد تا آناهيتا را با داوري روز جزا در ارتباط بدانيم. اين عناصر، اگرچه وجود برجستهاي در مفهوم زردشتي «اشي» ندارند (Kreyenbroek, 1994: 71)، اما بعضي از محققان به ويژه (Ivanow, 1953: 47) رزبر را با هر دوي اين خدايان پيوند ميدهند. البته در ميان خدايان اهل حق، فقط يك فرشتة زن مقرّب وجود دارد که ممكن است مفهوم آن از خدايان متعدد ايراني و غيرايراني ريشه گرفته باشد.
برجستهترين ويژگي دو عنصر باقيماندة هفتا ــ كه گاهي ايوت (Ayvat) و روچهيار (Ruchyar) و گاهي ابراهيم و يادگار نيز ناميده شدهاند ــ اين است كه آن دو را به صورت جفت در نظر ميگيرند. در حالي كه ديگر اعضاي هفتاي اهل حق با خدايان اصلي پيش از زردشت مطابقت دارند، اما اين دو خداي باقيمانده همتايان آشكار خويش را در خرداد و امرداد زردشتي مييابند.
واژة يزيدي براي اين موجودات الاهي «راز» (سر) است. تعريف حالت هستيشناختي آنان همانند امشاسپندان زردشتي كار سادهاي نيست: آنان «خدايان» نيستند، اما واژة «فرشتگان» نيز براي نشان دادن نقش آنان در زندگي ديني معتقدان كافي نيست. اعضاي هفتا در هر دو سنت، مورد احترام و پرستش قرار ميگيرند؛ اما از آنجا كه از جهاتي «مظهر» خداوند هستند، هر ستايشي كه به آنان تقديم شود سرانجام به خالق بازخواهد گشت. پس ميتوان گفت که آنان عضوي از سلسله مراتب موجوداتي هستند كه معتقدان عادي را به خدا پيوند ميدهند.[18] روحانيان كه زندگي معتقدان را هدايت ميكنند، بهعنوان عضوي از اين سلسله مراتب، همتايان زمينيِ اين موجوداتاند. خانوادههاي روحاني حقيقتاً ادعا ميكنند كه از «نسل» اعضاي هفتا و ديگر چهرههاي مقدساند. بنابراين، شخص غيرروحاني از طريق راهنمايي روحانياش به خدا نزديک ميشود. اين راهنمايان نمايندگان موجودات الاهياند و نايبان خدا نيز محسوب ميشوند. هر كدام از معتقدان ـ چه روحاني و چه غيرروحاني ـ را دو نفر از اعضاي طبقة روحاني هدايت ميكنند (يزيدي: شيخ و پير؛ اهل حق: پير و دليل). هر فرد معتقدْ فرمانبردار كامل يكي از اين دو نفر است[19] و اين دو نفر، مسئول سعادت روحاني معتقدان به حساب ميآيند. منشأ اين باور معمولاً در سنت صوفيانه جستوجو ميشود، اما به تازگي نشان دادهاند كه نهاد مشابه آن ــ در زبان پهلوي به نام «دستوري» (dastwarih) ــ دستکم تا قرن دهم در دين زردشتي وجود داشته است.[20]
* پژوهشگر مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب وابسته به دانشگاه اديان و مذاهب.
پينوشتها:
[5]. در دين زردشتي متأخر، كه اهورهمزدا و سپنتهمينو به منزلة يك موجود تلقّي ميشوند، اهورهمزدا را به عنوان يكي از هفت امشاسپند در نظر ميگرفتند. در اصل، اين سپنتهمينو بود كه عضو يك گروه هفتنفره بود و گفته ميشود كه اينها زيردست اهورهمزدا بودند (ر.ك: Kreyenbroke, 1994b: 97-104).
[6]. براي اشاره به تعاليم اهل حق در اينباره، (ر.ك: Kreyenbroek, 1992: 57-79)؛ براي تعاليم يزيدي، (ر.ك: Kreyenbroek, 1994c).
[7]. براي يزيديه (ر.ك: kreyenbroek, 1994a: 146-8) در منابع انتشاريافته، از احترام اهل حق به آتش چندان سخن نرفته است. نويسنده از هژير تيموريان در لندن به دليل يادآوري اين مسئله به وي سپاسگزار است.
[8]. در عمل، اکنون، بيشتر اعضاي سنّتيتر خانوادههاي روحاني به اين مراسم توجه دارند.
[9]. اين رسم، كه به سرعت در حال کمرنگشدن است، ميتواند داراي سرچشمههاي صوفيانه و همچنين ايران باستاني باشد.
[10]. مقايسه شود با مقبرة شاهان باستاني ايران كه در آنجا سعي شده است که جسد، خاك را آلوده نكند؛ دربارة اين رسم و رسم اصلي دفن مردگان (پيش از زردشت) ايرانيان غربي، (ر.ك: M. Boyce, A History of Zoroastrianism, vol.II, leiden 1982, pp. 54-56).
[11]. اهل حق شيعه هستند؛ اما يزيديان در اصل طرفداران خليفة اموي يزيد بن معاويه بودند. شيعيان يزيد را عامل قتل امام حسين(ع) ميدانند و او را دشمن خود ميشمارند.
[12]. Kh. Sileman and kh. Jindi, Ezdiyati: Liber Rosnaya Hindek Teksted Ainiye Ezdiyan (Yezidism: in the light of some Religious Texts of the Yezidis), Baghdad, 1979.
[13]. چون مقالة حاضر بيشتر به دين باستاني ايران ميپردازد، در اينجا، از شكل ايراني كلمة «ميترا» استفاده شده است. گفتني است که شكل هندي اين کلمه، «ميتره» است.
[14]. نخستين اشاره بهتاريخ ميتراييسم رومي بهقرن نخست ميلادي بازميگردد (ر.ك: Boyce and Grenet, 1991: 468 ff).
[15]. مخصوصاً اين حقايق كه تأثيرات اساسي روحاني گاو قرباني در ودا به پيروزي ايندره بر مار يا اژدها نسبت داده ميشود اسطورهاي است كه در عصر قهرمانانة مهاجرت هندوايرانيان بيشتر مورد توجه قرار گرفته است.
[16]. موضوع آفرينش از يك غار هنوز در روايات اهل حق وجود دارد؛ آنجا كه گفته ميشود هفتا از يك غار ظاهر ميشوند. براي يزيديان، يك غار واقعي در عبادتگاه لالش وجود دارد كه احتمالاً مقدسترين مكان در زمين شمرده ميشود و در آن، آب از صخره جاري و آتش دائماً روشن است.
[17]. در سرودهاي يزيدي، كه تا به حال به دست آمدهاند، هيچ اشارة صريحي به قرباني گاو نميشود؛ البته قرباني يك گاو سفيد براي «سرور خورشيد» نقطة اوج جشن پاييزي يزيدي است (كه در مقابل مهرگان زردشتي قرار دارد كه در گذشته با قرباني همراه بود). در همان هنگام، که طبق اعتقاد يزيديان، در اين زمان، خدايان هفتگانه جمع ميشوند تا چرخة سالانة جديد را آغاز كنند و دربارة وقايع سال جديد تصميم بگيرند. پس ميتوان گفت که از اين نظر، اسطورة اصلي يزيدي با نمونة مشابهش در اهل حق تفاوتي ندارد.
[18]. عقيدة مشابهي را الگوي دستوري زردشتيان منعكس كردهاند (ر.ك: Kerenbroek, 1985: 151).
[19]. آيين تشرف اهل حق در واقع همان «سپردن سر به پير» است. اين مراسم حاكي از اطاعت كامل مريد از راهنمايي روحانياش است.
[20]. ر.ك: Krenbroek, 1994b: 1-15؛ هم دين زردشتي و هم روايات صوفيانه فقط از يك رهبر و راهنما نام ميبرند. رابطة پيچيده بين يك «پيرو» و دو معلم روحاني فقط در ميان سه فرقة خاورميانه يافت ميشود؛ يعني اهل حق، يزيدي و علويه كه همه داراي عناصر ايرانياند.
مراسم ديني و جشنهاي يزيديان و اهل حق
در هيچيك از جوامع اهل حق و يزيدي، غيرروحانيان آموزشهاي رسمي مذهبي نميبينند. پس يزيديان و اهلحقهاي غيرروحاني چندان دلمشغول عقايد نيستند؛ البته اين مسئله آنان را از داشتن زندگي عميقاً روحاني محروم نميكند. به نظر ميرسد که زندگي دينيِ بيشتر غيرروحانيان به اطاعت از رهبران روحاني، زيارت گاهبهگاه مكانهاي مقدس، و توجه به آداب و سنتهاي جامعه خلاصه ميشود. نيايشهاي دستهجمعي يزيديان بيشتر به صورت شركت در جشنهاست؛ در حالي كه جوامع اهل حق بيشتر بهطور منظم براي آيين و مناسكي گردهم ميآيند كه داراي عناصر مشترك با يسناي زردشتي است.
جشنهاي يزيدي به دو دسته مراسم «محلي» و «عمومي» تقسيم ميشوند. مراسم عمومي شامل جشنهاي «متحرك» و «غيرمتحرك» (ثابت) است. جشنهاي متحرك (بدان معنا كه در طول فصول «حركت» ميكنند)، بهوضوح، همتايان اسلامي دارند و از تقويم قمري پيروي ميكنند. جشنهاي ثابت مراسم فصلياي شمرده ميشوند كه احتمالاً به سنتي در ايران باستان بازميگردند. جشنهاي محلي، خاص روستاهاي مختلف هستند و به نام «قديس حامي» محل برگزار ميشوند؛ منظور از قديس حامي، موجود الاهي يا مقدسي است كه زيارتگاه روستا به او اختصاص دارد. اگرچه مراسمِ مذهبي بخشي از اين روند را تشكيل ميدهد؛ اما مهمترين عناصرِ اين جشنها محيط جشن و شادي، رقص و وعدههاي غذاي دستهجمعي هستند. جشنهاي «متحرك»، مشابههايي اسلامي دارند؛ مانند «ليلةالبراء» كه در آن، خداوند وقايع سال بعد را معين ميكند؛ و يا عيد فطر كه در پايان رمضان برگزار ميشود؛ و يا «عيد عرفات» در ماه ذيالحجه. روش يزيديه در برگزاري اين جشنها از جهات مختلفي با همتاي اسلاميشان تفاوت دارد.
البته پژوهش حاضر بيشتر به جشنهاي ثابت ميپردازد که شامل جشنهاي بهاري، تابستاني، پاييزي و زمستاني است. جشنهاي بهاري و پاييزي ارتباط نزديكي با نوروز و مهرگان زردشتي دارند؛ در حالي كه جشنهاي تابستان و زمستان بعد از دورهاي از روزهداري (عملي كه مورد نكوهش دين زردشتي است) انجام ميشود. اگرچه دين زردشتي بهطور سنتي داراي جشنهاي تابستاني و زمستاني است (تيرگان و سده)؛ اما به نظر ميرسد كه جشنهاي فصلي (غير از گاهنبارها)، قبل از ظهور دين زردشتي، در فرهنگ ايرانيان غربي وجود داشته، و جشنهاي زردشتي و يزيدي تا حدودي از اين آيين باستاني سرچشمه گرفتهاند.[21] گاهنبارها، كه ريشة كاملاً زردشتي دارند، موارد مشابهي در يزيديه ندارند.
گفته ميشود كه تفكر هندوايراني دربارة پاييز بهعنوان فصل آغاز سال نو (Ibid: 33-34) و عقيدة سال نو بهاري، تحت تأثير بابليان وارد سنت زردشتي شده است. اگر اين نظر صحيح باشد، ميتوان آن را دليل خوبي براي اين واقعيت دانست كه يزيديان سال جديد را در بهار جشن ميگيرند؛ اما «جشن جماعية» پاييزي قطعاً اوج سال مذهبيشان و بسيار مهمتر از جشن سال جديد است. پيش از آغاز سال نو، يزيديان آتش را روشن، خانه را با گل آراسته، و تخممرغهايي را براي بچهها رنگآميزي ميكنند. اين جشن جنبة مهم ديگري نيز دارد، چراكه مراسم يادبود براي مردگان در اين زمان برگزار ميشود. اين آيينها با روزهاي فرورديگان ــ كه دقيقاً قبل از نوروز ميآيند ــ قابل مقايسهاند.
جشن جماعيه جشن هفتروزهاي است كه با قرباني گاوي سفيد براي شيخ شمس (سرور خورشيد) به اوج خود ميرسد. عنوان «شيخ شمس» به رهبر نخستين اين مذهب تعلّق داشت، اما اين رهبر را اكنون عضوي از هفتا ميدانند كه با خورشيد در ارتباط است. جشن ميترا، همتاي آشكار مهرگان زردشتي است كه رابطة نزديكي با خورشيد دارد؛ از ويژگيهاي مهرگان «قرباني حيوان» است (Boyce, 1977 :84). مراسمهايي كه آتش در آنها نقش دارد، در ميان جشنها، از اهميت فراواني برخوردارند.[22] وظيفة ديني هر يزيدي اين است كه در صورت امكان، براي حضور در جشن، به لالش برود؛ عدهاي معتقدند كه هفتا در آنجا حاضر ميشوند تا دربارة وقايع سال نو تصميم بگيرند. اين گردهمايي فرابشري به صورت گردهمايي رهبران زمينيِ دين منعكس ميشود؛ در اين گردهمايي، مبلغاني كه تابستان را براي ديدن جوامع يزيدي در نواحي مختلف گذراندهاند، با آوردن هداياي معتقدانِ ديندار، در محل جشن جمع ميشوند.
جشن تابستان كه «چلة تابستان» ناميده ميشود بعد از دورة چهلروزه برگزار ميشود كه در آن، بعضي از بزرگان دين، روزه ميگيرند. جشن اصلي در لالش برگزار ميشود كه افراد تا پايان دورة روزهگيري، جشن ميگيرند. ممكن است دورة روزهگيري مشابهي نيز در زمستان داشته باشند. دورة روزهگيري يزيديان جديد فقط سه روز طول ميکشد كه بعد از آن، به مناسبت تولد چهرهاي مقدس، جشن ميگيرند. امروزه، مراسمهاي زمستاني ديگري وجود دارند كه در يكي از آنها، شعلهاي روشن ميشود؛ و اين مراسم با جشن يادشده مرتبط است. تنها جشن مشترك بين يزيديان و اهل حق، روزهاي سهروزه در زمستان است كه به دنبال آن، جشني به مناسبت تولد رهبر قديمي دين برگزار ميشود.
پس، يزيديه مجموعة مشخصي از جشنها را در تقويم خود دارند كه براي اهل حق ناشناختهاند يا، دستکم، اهل حق ديگر اين جشنها را نميشناسند. اما اهل حق مراسم قرباني (جم) را برگزار ميكنند، مراسمي كه يزيديان نيز آن را تاحدودي به ياد دارند؛ ولي برگزار نميكنند.[23] اين مراسم اساساً، شامل قرباني يك حيوان است؛ بعد از اين مراسم، مراسم خوردن گوشت و نان، و سپس نوشيدن آب برگزار ميشود. مراسم مزبور در مكاني برگزار ميشود كه فقط براي همين هدف در نظر گرفته شده است، و كساني كه عضو فرقه نيستند به اين مکان وارد نميشوند. در طول اين وعدة غذايي، مقررات سختگيرانهاي اجرا ميشود. اين مراسم را شماري از شخصيتهاي روحاني (اگرچه لزوماً تمام مراسم توسط يک نفر اداره ميشود) و دستيارانشان برگزار ميكنند. «روحاني اصلي» (سيّد) در ابتدا مقدار ناچيزي گوشت و نان ميخورد؛ سپس، بقية گوشت و نان بين اعضاي اين مجمع تقسيم ميشود. غير از زمان خواندن دعاها و متون آييني، در هنگام مراسم، سكوت مطلق حكمفرماست. اعضاي اين مجمع در موقع مراسم بايد بدون حرکت بنشينند و به دور كمر خود كمربند يا شالي را ببندند كه انتهاي آن به شال يا كمربند فرد كناريشان گره بخورد.[24] اين مراسم را ميتوان مشابه مراسم پيوند زردشتي دانست كه در هنگام مراسم خاكسپاري توسط نساسالارها برگزار ميشود.[25]
به نظر ميرسد که يسناي امروزي زردشتيان، با وجود پيچيدگياش، از آيين باستاني هندوايراني ريشه گرفته باشد كه در آن، گوشت حيوان قرباني و شيرة گياه هوم را به خدايان تقديم ميكنند و سپس، در ابتدا روحانيان و در نهايت افراد جمع، آن را ميخورند. در بخشي از اين مراسم، به خواندن متون مقدس پرداخته ميشود.
«آيين جمِ» اهل حق، هيچ نمونة مشابه اسلامي ندارد؛ بنابراين، احتمال دارد که اين آيين ريشة ايراني داشته باشد.
منشأ عقايد و سؤالات
پيش از بحث دربارة عقايد و آموزههاي يزيديان و اهل حق، بايد به بعضي از ويژگيهاي خاص دين كُردي اشاره کرد. هرچند كه هم يزيديان و هم اهل حق معتقدند كه دينشان همواره داراي نوشتههاي مقدس باستاني بوده؛ اما غير از روايتهاي نوشتاري كماهميت، هنوز هيچ مدركي مبني بر وجود نوشتة ديگري به دست نيامده است.[26] طبق سنت، يادگيري خواندن و نوشتن براي تمام يزيديان ممنوع بوده است؛ همچنين، جوامع اهل حق همواره به قدري فقير بودهاند كه نميتوانستهاند دنبال چنين مسائلي باشند، مسائلي كه ارتباطي عملي با نحوة زندگيشان نداشته است. از آنجا كه روايتهاي موجود، بهوضوح، عناصر بسيار قديمي را حفظ كردهاند، پس ميتوان گفت كه براي مدتي طولاني، سنت قابل اعتماد و توانمندي دربارة آموزههاي شفاهي وجود داشته است. همچنانكه متون مقدس هر دو گروه (يزيدي: قِول (qewl)؛ اهل حق: كلام (Kalam)) به شكل وفادارانهاي از معلم به شاگرد (در مواردي از پدر به پسر) انتقال يافته است، عناصر ديگر سنت ديني نيز احتمالاً به همين شيوه آموزش داده ميشدهاند.[27] البته بايد تأكيد کرد كه چنين آموزهها و سنني به حوزة «روحانيان» مربوط ميشود و حق انحصاري خانوادههاي ويژه است؛ بهطوري كه معتقدان غيرروحاني هيچگاه به آنها دسترسي مستقيم ندارند.
هنوز اطلاعات چنداني دربارة سنن شفاهي ديني به دست نيامده است؛ اما با اطمينان ميتوان گفت به علت آنکه اين سنن بيشتر به حفظ نكات اصلي اسطورهها و اصول و جنبههاي عملي دين ميپردازند، به ايجاد الاهيات جديد و آكادميك كمك چنداني نميكنند. به علاوه، با گذر زمان، سنني كه در خانوادهها يا محافل مختلف روحاني، سينه به سينه، انتقال يافتهاند دچار تغييراتي شدهاند. با وجود اينكه ميان يزيديان و اهل حق تفاوتهايي وجود دارد، اما اين تفاوتها معمولاً در زندگي روزمرة آنان نمود اندکي يافته است. مباحثات مختلف بين گروههاي روحاني بيشتر جنبة ظاهري دارند؛ پس تلاش چنداني براي رفع اين تفاوتها صورت نگرفته است.[28] چنين نظامي اگرچه براي نيازهاي جامعه كافي است؛ اما بدون شك، باعث ايجاد ديدگاههاي مختلف ميشود؛ ديدگاههايي كه نميتوانند «راستكيش»تر از يكديگر باشند؛ چراكه راستكيشيِ تعريفشدهاي وجود ندارد.
بيشتر اديان بزرگ جهان كه برپاية مجموعة بلندي از نوشتههاي عالمانه قرار دارند، در درك چگونگي و عملكرد عقايد، توافق كلّي دارند؛ مثلاً تمام اديان امروزي جهان معتقدند كه هر دين فقط ميتواند يك عقيدة راستكيشي دربارة سرنوشت روح بعد از مرگ داشته باشد و اين عقيده را بخش اصلي تعاليم ديني به حساب ميآورند. يزيديان عموماً معتقدند انساني که زندگي پليدي داشته باشد، پس از مرگ دچار عواقب ناخوشايندي خواهد شد؛ اما به نظر ميرسد که بسياري از آنان اعتقاد به تناسخ را با اعتقاد به جهنم و بهشت تركيب كردهاند. شايد بتوان، از ديدگاه تاريخي، اين عقيده را بدينگونه توضيح داد كه اعتقاد به تناسخ از سنن قديمي بومي نشئت ميگيرد؛ در حالي كه مفاهيم «بهشت» و «جهنم» احتمالاً پس از ظهور زردشت، عقايد كردها را متأثر ساخته و بعدها با ظهور تعاليم مسيحيت و اسلام مورد تأييد قرار گرفتهاند. با اين توضيح، مخاطرهآميز خواهد بود اگر يك يا چند عقيدة خاص را بيانگر يزيدية امروزي، و يا موارد مشابه آن، بدانيم.
بنابراين، هرچند عقايد خاص و مشخصي بيانگر فِرَق اهل حق و يزيدي نيستند، اما ميتوان بعضي از اعتقادات را ويژگيهاي اين فرقهها به حساب آورد. باور به بازگشت، كه به نوعي در عقيدة تناسخ مطرح است، در برداشت آنان از تاريخ نيز يافت ميشود؛ به ويژه اهل حق که تاريخ را پديدهاي ادواري ميدانند كه در هر دوره، هفتا به شكل انسان ظاهر ميشوند. متون يزيدي فقط علاقهاي سطحي به ادوار قبلي نشان ميدهند؛ اما در مواردي به آنها اشاره ميكنند. بعضي از اعتقادات يزيديه را ميتوان بر اساس اين فرضيه توجيه كرد: يزيديه، همانند اهل حق، زماني ديدگاهي كاملاً ادواري نسبت به تاريخ داشتهاند. هر دو گروه بر اين عقيدهاند كه جهان در آيندة دور به پايان خواهد رسيد و داوري نهايي وجود خواهد داشت؛ اما اين عقايد ظاهراً جايگاه چنداني در پيكرة اصلي تعاليم آنان ندارد؛ مثلاً در حالي كه اسطورة آفرينش منسجم و مدون است، اما روايات دربارة پايان جهان مبهم و متناقض به نظر ميرسند. اين مسئله بيان ميكند كه ديدگاههاي يادشده تحت تأثير عوامل بيروني از جمله عقايد زردشتي و اسلامي بودهاند و بالطبع چندان استوار نيستند.[29]
بدون شك، اعتقاد به تناسخ نميتواند از اسلام يا دين زردشتي الهام گرفته شده باشد. مفهوم فرايند ادواري تاريخ را ميتوان با سه دورة هزار ساله پيوند داد كه بر طبق منابع متأخر زردشتي، در طول دورة كنوني جهان («دورة آميزش»)، يكي پس از ديگري خواهند آمد. البته ممکن است هر دو روايت الهامگرفته از اعتقاداتي باشند كه در هنگام ظهور زردشت، عميقاً در ذهن ايرانيان غربي جاي گرفته بودند. اعتقاد به تناسخ و ديدگاه ادواري نسبت به تاريخ در سنت هند باستان نيز وجود داشته است؛[30] و از آنجا كه تصور نسبت به پايان جهان نقش مهمي در اين سنت ندارد، پس شباهتهاي زيادي را با فرقههاي كُردي دارد. البته چنين مداركي بسيار كماهميت هستند؛ اما ميتوانند حاكي از آن باشند كه اين ايدهها تاحدودي ريشه در دين هندوايراني دارند. شايان ذکر است فرقههاي كردي، چندان تحت تأثير مفاهيمي با ريشة زردشتي قرار نگرفتهاند؛ نه تضاد بنيادين بين خوب و بد را ميتوان در آنها پيدا كرد و نه مفهوم داوري روان پس از مرگ.
گاهنبارهاي زردشتي مشابه روشني در ميان بسياري از جشنهاي آييني يزيدي ندارند و مراسم نمايش مرده ناشناخته است؛ البته بيشتر اعضاي هفتاي اهل حق داراي ويژگيهايي هستند كه در اصل، بيش از امشاسپندان زردشتي، به خدايان ايراني تعلّق دارند. اگرچه احتمال دارد نياكان اهل حق و يزيديان زماني تحت تأثير دين زردشتي قرار گرفته و بعضي از ايشان خود را زردشتي دانسته باشند؛ اما ريشة اعتقادات آنان ممكن است حتي به دورهاي قبلتر در تاريخ دين ايراني بازگردد.
از آنجا كه اطلاعات مشخصي دربارة دين هندوايراني وجود ندارد و فرقههايي كه در اينجا ذكر شدهاند عناصري را از مجموعة نظامهاي ديني مختلف جذب كردهاند، ميتوان گفت: اطلاعاتي كه اين فرقهها در اختيار ما ميگذارند فقط به ميزان اندکي ميتوانند در مطالعة دين زردشتي راهگشا باشند. از سوي ديگر، نبايد فراموش كرد كه برداشت كنوني ما عمدتاً بر اساس نتيجهگيريهاي محققان امروزي غرب است كه بيشتر بر مطالعة روايتهاي نوشتهشدة روحانيان تمركز داشتهاند.[31] اين روايات، به ترتيب، عبارتاند از: اوستا كه احتمالاً بسياري از معتقدان از عصر هخامنشيان به بعد (قرن 4 تا 6قم) زبان آن را به طور کامل درك نميكنند و همچنين كتابهاي پهلوي، يعني كتابهايي كه در قرون نهم و دهم ميلادي به شكل نهايي خويش درآمدند و بيانگر دغدغههاي روحانيان آگاه هستند. از اينرو، متون حاضر اكثر معتقدان را فقط ميتوانند بهطور غيرمستقيم تحت تأثير قرار دهند و ما دربارة اينکه محتواي آنها تا چه اندازه بيانگر اعتقادات، نظريات و ديدگاههاي اين گروه است فقط ميتوانيم حدس بزنيم. پس، اگرچه بيشتر ديدگاههاي ايرانشناسان غربي دربارة بعضي از جوانب دين زردشتي درست است، اما نميتوان اين امر را مسلم دانست كه آنان واقعيتهاي اين دين را بهطور کامل منعكس ميكنند.
دين زردشتي تا عصر ساسانيان به طور سينه به سينه انتقال مييافت. از اينرو، به نظر ميرسد اين احتمال درست نباشد كه دين زردشتيِ نخستين بسيار شبيه به ادياني چون اسلام و مسيحيت بوده است؛ چراكه اين اديان تقريباً از ابتدا مبتني بر سنت نوشتاري آگاهانهاي شکل گرفتهاند. در حقيقت، زردشتيان نخستين همانند غير روحانيان يزيدي و اهل حق امروزي وابسته به راهنماييهاي شخصي روحانيانشان و روايات محلي بودهاند. همانگونه كه پيشتر ذكر شد، متأسفانه هنوز دانش ما دربارة نحوة عملكرد ادياني كه شفاهاً انتقال يافتهاند كافي نيست. از اينرو، خوشبختانه ميتوان گفت که هنوز دو فرقة مستقل سنتي وجود دارند كه نه تنها عمدتاً شفاهياند، بلكه نشاندهندة آن هستند كه حداقل تاحدودي از همان ريشههاي هندوايراني كه زردشتيان را به وجود آورده است نشئت گرفتهاند كه اين مسئله ميتواند دربارة واقعيتهاي نخستين اين دين بسيار مفيد باشد.
* پژوهشگر مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب وابسته به دانشگاه اديان و مذاهب.
پينوشتها:
[21]. دربارة جشنهاي بهاري و پاييزي، ر.ك: Boyce and Grenet, 1991: 2/33-34؛ دربارة منشأ ايراني غربي تيرگان، ر.ك: p. 35؛ دربارة ريشة پيش از زردشتي سده، ر.ك: p. 24.
[22]. در سرتاسر دره، در شب، شعلههاي كوچك بسياري روشن ميشوند؛ مشعلي که هفت فتيله دارد و نماد هفتا به شمار ميرود در شب، هنگام خواندن سرودهاي مذهبي، فراهم ميشود و مراسم اطاعت از آتش بخشي از جشنهاي كوچكتر است.
[23]. در طول ديدار نويسنده از جامعة يزيدي شمال عراق، چند نفر از ساكنان اظهار داشتند كه يزيديه زماني چنين مراسمي را برگزار ميكرد. شخص ديگري اضافه كرد كه چنين مراسمي در اواسط قرن نوزدهم خاتمه يافت. از آنجا كه اين سخنان در هنگام بحث دربارة مراسم اهل حق مطرح شدند، و همچنين با توجه به اينکه نميتوان گفت كه چگونه ميتوان از مراسمي صحبت كرد كه بيش از صد سال برگزار نشده است، اين موضوع جاي شك و ترديد دارد.
[24]. Hanzh'ee, 1990: 159؛ اما زيبا ميرحسيني به من گفت كه اين مراسم ديگر بهطور گسترده برگزار نميشود (ارتباط شفاهي، دسامبر 1994).
[25]. در اينباره (ر.ك: Boyce, 1977: 149)؛ دربارة نقش ژستها «ارتباط دهنده» و اعمال و مراسم يسناي زردشتي، عموماً، (ر.ك: Kotwal and Boyd, 1991: 19-20).
[26]. دربارة «كتابهاي مقدس يزيديان»، يعني دو متني كه بهراستي سنّت باستاني را منعكس ميكنند، اما برخلاف آنچه ادعا شده نسخههايي قديمي از روايات باستاني نيستند، (ر.ك: kreyenbroek, 1994c: 10-16).
[27]. سنن يزيدي به دليل آثار فزايندة مدرنيته، مهاجرت، و تعقيب در معرض خطر جدي قرار دارند؛ در حالي كه تعاليم اهل حق بهطور چشمگيري توسط رهبران ديني گسترش مييابند، هرچند كه عقايد و آموزههاي جديد آنها با نياكان كم و بيش بيسواد و مشتاقشان آن قدر متفاوت است كه احتمالاً خود تعاليم به صورت يكدست باقي نماندهاند. براي تفاسير امروزي اهل حق، (ر.ك: Elahi, 1987).
[28]. هنگامي كه تعاليم در سطح وسيعي بر جامعهاي تأثير ميگذارند، اقداماتي صورت ميگيرد؛ اما در آن زمان نيز اين مسائل بهندرت به وسيلة مباحثات الاهياتي حل ميشوند.
[29]. البته بعضي از متفكران و مبلغان خاص بر اين اعتقادات تأكيد كردهاند. ر.ك: Hamzeh?ee, 1990: 234-235.
[30]. اين حقيقت كه آنان بهطور قطع نميتوانستهاند مفهوم تناسخ را از متون هندي قديمي گرفته باشند به اين معنا نيست كه چنين عقايدي براي هندواروپاييان ناشناخته بوده است.
[31]. البته استثناهايي وجود دارد، بهخصوص كتابهاي مري بويس كه مطالعات و بررسيهاي تاريخياش ناشي از دانش عميق و توجه جدي به سنتهاي زندة جوامع زردشتي هندوايراني است.
کتابنامه
Boyce, M. and F. Grenet (1991), A History of Zoroastrianism, Vol. III, Leiden.
___________ (1977), A persian Stronghold of Zoroastrianism, Oxford.
Elahi, B. (1987), A Path of Perfection: The Spiritnal Teachings of Master Nur Ali, London.
Guest, J. S. (1993), Survival among the Kurds: a Histooy of the Yezidis, London and New York.
Hamzh'ee, M. R. (1990), The Yaresan: a Sociological Historical and Religio-historical Study of Kurdish Community, Berlin.
Ivanow, W. (1953), The truth-worshippers of kurdistan: Ahl-i-Hagg Texts, Leiden.
Jelil, O. and J. Jelil (1978), Kurdskij folklor, II, Moscow.
Kerenbroek, P. G. (1985), Sraosha in the Zoroastrian tradition.
___________ (1994), "on the Concept of Spiritual authority in Zoroastrianism" Jerusalem studies in Arabic and Islam, 17.
Kotwal, F. M. and J.W Boyd (1991), A persian offering: The Yasna: Zoroastrian High Litugy, Paris.
Kreyenbroek, P. G. (1992), "Mithra and Ahreman, Binyamin and Malak Tawus: Traces of an Ancient Myth in the Cosmogonies of Two Modern Sects" in: P. H.Gignouxed, Recurrent patterns in Iranian Religions: from Mazdaism to Sufism, Paris.
___________ and F. C. Allison (1996), "among the Ahl-e Haqq" in kurdish culture and Identity, London.
___________ (1994a), "Mithra and Ahreman in Iranian Cosmogonies", in: J. R. Hinnells (ed.), Studies in Mithraism, Rome.
___________ (1994b), "on spent a Mainyu's Role in the Zotoastrian Cosmogony", in: C.Altman Bromberg (ed.), Iranian studies in Honour of A. D. H. Bivar, Bloom field Hills.
___________ (1994c), Yezidism, its Background, observances and Textual Tradition, Lewiston, N.Y.
Mir-Hosseini, Z. (1994), "Inner Truth and outer History: the two words of the Ahl-i Haqq of kurdistan", International Journal of Middle Eastern studies, 16.
___________ (1995), ''faith, Ritual and culture among the Ahl-e Haqq" in: P.G. kreyen broek and F.C. Allison, kurdish culture and Identity, London.
Sileman, kh. and kh. Jindi (1979), Ezdiyati: Liber Rosnaya Hindek Teksted Ainiye Ezdiyan (Yezidism: in the light of some Religious Texts of the Yezidis), Baghdad.
نويسنده:فيـليپ كـرينبروك
سيدسعيدرضا منتظري*
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید