بيشتر اوقات، زمانيکه با مبلغين بهائي در مورد اظهار تدريجي امر باب بحث مي شود ، بيان مي کنند که پيامبران گذشته از جمله حضرت ابراهيم و حضرت عيسي مسيح و حضرت محمد هم مقام حقيقي خودشان را به صورت تدريجي بيان کردند! در اين بخش قصد داريم اين قضيه را بررسي کنيم.
1- در مورد حضرت ابراهيم:
"في عيون الاخبار في باب ذکر مجلس الرضا(ع)عند المأمون في عصمه الانبياء (ع) حدثنا تميم بن عبدالله بن تميم القرشي رضي الله عنه قال :حدثني ابي عن حمدان بن سليمان النيسابوري عن علي بن محمد بن الجهم قال:حضرت مجلس المأمون و عنده الرضا(ع) ، فقال له المأمون : يابن رسول الله (ص) أليس من قولک ان الانبياء معصومون؟ قال : بلي قال: فأخبرني عن قول الله عز و جل في حق إبراهيم ( ع ) فَلَمَّا جَن عَليْه اللَّيْل رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي؟ فقال الرضا ( ع ) إن إبراهيم صلي الله عليه وقع علي ثلاثة أصناف :صنف يعبد الزهرة و صنف يعبد القمر و صنف يعبد الشمس و ذلك حين خرج من السرب الذي أخفي فيه فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْل فرأى الزهرة قال هذا رَبِّي؟ على الإنكار و الاستخبار، فَلَمَّا أَفل الكوكب قالَ لا أُحِبّ الْآفِلِينَ لأن الأفول من صفات المحدث لا من صفات القديم، فَلَمَّا رَأَى الْقَمَر َبازِغاً قالَ هذا رَبِّي ؟على الإنكار و الاستخبار ، "فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ" يقول لو لم يهدني ربي لكنت من القوم الظالمين، فلما أصبح و رَأَى الشَّمْسَ بازِغَة قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ من الزهرة و القمر؟على الإنكار و الاستخبار لا على الإخبار و الإقرار، فَلَمَّا أَفَلتْ قالَ للأصناف الثلاثة من عبدة الزهرة و القمر و الشمس:" يا قَوْم ِإِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تشْرِكُونَ إِنِّي وَجَهْت وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَالسَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ" و إنما أرادإبراهيم ( ع ) بما قال أن يبين لهم بطلان دينهم و يثبت عندهم أن العبادة لا تحق لمن كان بصفة الزهرة و القمر و الشمس ، و إنما تحق العبادة لخالقها و خالق السماوات والأرض و كان ما احتج به على قومه ما ألهمه الله تعالى و آتاه ، كما قال الله تعالي وَ تِلْكَ حُجَّتنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى قَوْمِهِ فقال المأمون: لله درك يا ابا الحسن."
(تفسير نورالثقلين- ج1- صفحه 735)
پس همه سوالات حضرت ابراهيم "علي الانکار و استخبار" بوده و نه "اخبار و اقرار".
توجه بفرمائيد ، اينجا فرموده اند: :"خداي من اين هست؟!"
با اين وجود ، آيا مي توان بيان کرد که حضرت ابراهيم مقام حقيقي خودشان را به صورت تدريجي بيان کردند؟!
2- در مورد حضرت محمد:
مدير سايت آئين بهائي نوشته:" حضرت محمد اصل ادعا و دعوتشان را مدتها پنهان كردند و جز نزديكانشان كسي از موضوع خبر نداشت." در حقيقت ايشان قبول دارند که نزديکان حضرت محمد از اصل ادعايايشان با خبر بودند و در اين مورد حضرت محمد تقيه نکردند ، ولي آيا حضرت باب ، اصل ادعاي خودشان را به نزديکانشان اطلاع داده بودند؟! مسلماً خير ، زيرا ايشان ابتدا ادعاي بابيت داشتند ، چطور ممکن است که نزديکانشان از اصل ادعاي او با خبر باشند؟!
در جلد دوم کتاب اسرار الآثار خصوصي آمده:
"در اولين کتاب آيات خود يعني شرح سوره يوسف نداء به عنوان بابيت مرتفع نمود قوله:
...اعلموا يا اهل الارض انّ الله قد جعل مع الباب (خود آن حضرت)بابين من قبل (شيخ و سيد)ليعلّمکم امره علي الحق بالحق من حوله علي الحق مشهوداً و انّ الله قد قدّر لکم في الباب باباً (ملا حسين بشرويه) علي الاذن ليبلّغکم الي الباب باذنه."
(اسرار الآثار خصوصي- جلد دوم- صفحه 11)
ترجمه قسمت رنگي:
" اي اهل زمين ! بدانيد که همانا خدا همراه باب (يعني ميرزا علي محمد) دو باب از قبل فرستاد (يعني شيخ احمد و سيد کاظم) تا امرش را به شما بياموزد."
خلاصه آنکه ايشان در ابتدا ادعاي بابيت داشتند و نزديکانشان هم ، ايشان را امام زمان نمي دانستند.
در اين خصوص به لينک زير رجوع کنيد:
<http://www.okaliptoos.blogfa.com/post-168.aspx>
3- در مورد حضرت عيسي مسيح در قرآن آمده:
"قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا "(سوره مريم - آيه 30)
[عيسى به سخن آمد و] گفت: من بنده خدايم، به من كتاب داده و مرا پيامبر ساخته است.
با اين وجود ، آيا مي توان بيان کرد که حضرت عيسي مسيح مقام حقيقي خودشان را به صورت تدريجي بيان کردند؟!
بقيه پيامبران هم در اصل ادعاي خود تقيه نکردند.
اين بحث تقيه را که مدير سايت آئين بهائي مطرح کردند ، حتي از طرف خود بهائيان نيز مورد پذيرش قرار نگرفت. بد نيست مدير سايت آئين بهائي نظرات قبلي دوستان را هم مطالعه فرمايند.
حتي در اين زمينه يک لينک هم داده شد:
<http://www.newnegah.org/articles/369>
ولي متأسفانه ايشان به اين مطالب توجهي نکردند.
از اينها گذشته خود نقطه اولي در صحيفه عدليه بيان کرده:
"رابع معرفت امام است و در اين مقام بر کل موجودات فرض است . معرفت دوازده نفس مقدس که قائم مقام ولايت مطلقه بوده باشند...و اسماء مقدسه ايشان که مراياي بيان است ، اينست الحسن بن علي و الحسين بن علي و علي بن بن الحسين ...الحجه القائم محمد بن الحسن صاحب الزمان و الفاطمه الصديقه صلوات الله عليهم اجمعين. "(صحيفه عدليه- صفحه 27)
پس ايشان در اينجا به الحجه القائم محمد بن الحسن صاحب الزمان اشاره کردند و در ادامه بيان کردند:
"همانا به راستي اين کلمات عقايد من است در پيشگاه تو اي پروردگارم ! بدان ها زنده شده ام و با آنها خواهم مرد و در قيامت در پيشگاه تو با همان ها برانگيخته خواهم شد"(صحيفه عدليه- صفحه 42)
از اين عبارات بر مي آيد که سيد باب قلباً و از روي حقيقت ، خود را نايب امام غايب مي دانسته .
پس ميرزا عليمحمد نمي بايست در ادعاي خود که اساس ديانت اوست ، تقيه نمايد. زيرا حقيقت دين را پنهان داشته و ديگران را به گمراهي انداخته است.
جدا از اينها ، به فرض اينکه (توجه کنيد به فرض اينکه ) پيامبران گذشته ادعاهايشان را به صورت تدريجي بيان مي کردند ، آيا هر کس که ادعاهايش را به صورت تدريجي بيان نمايد پيامبر محسوب مي شود؟!
پس لطف بفرمائيد ابتدا حقانيت حضرت باب را براي ما ثابت کنيد.
اميدوارم که حقيقت روشن شده باشد .
نويسنده: مينو هاشمي - دانش آموز سال دوم دبيرستان
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید