بدون اينكه توضيحي بر مطلب ذيل داده شود عين نوشته قسمتي از يك كتاب بهائيت در اينجا نقل مي شود: «... آخوندي در تهران بود معروف به شيخ صلواتي همه روزه بعدازظهر كه از امور خويش فراغتي داشت بدكان متوجه (سيد حسن متوجه يكي از بهائيان) مي آمد و به حسب ظاهر سلام و تعارف مي نمود... قريب يكساعت... لعن مي نمود و با اين كار دنيا را در نظر متوجه تاريك و قلب او را پرخون مي كرد روزي در اين زمينه به قدري هرزگي نمود و حرفهاي قبيح بر زبان راند كه حال متوجه از هر روز بدتر شد و بعد از آنكه دكان را بسته به خانه رفت... گريه كنان از جمال مبارك خواستار شد كه يا خود او را مرگ بدهد و يا به طريق ديگر از آن عذاب خلاصش كند...» [1] .
پاورقي:
[1] صفحات 47 - 48 مصابيح هدايت جلد ششم.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید